responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 256

موضوع بحث: امام حسين(عليه السلام)، تاريخ کربلا

تاريخ پخش: 27/05/67

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

1- ماه‌هاي حرام

در قرآن آيه‌اي داريم كه مي‌فرمايد: (مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ) (توبه /36) يعني از دوازده ماه، چهار ماهش محرم است. محرم يعني جنگ درآن‌ها حرام است. چون دفاع واجب است، چه در محرم و چه در غير محرم، تا كسي به شما حمله نكرده، شما در ماه محرم به كسي هجوم نبريد. در سوره‌ي توبه، مي‌فرمايد كه سال دوازده ماه است و چهار ماهش حرام است. سه ماه از اين چهار ماه، با هم است. ذي القعده، ذي الحجه و محرم. يك ماه هم جداست. در ماه محرم جز دفاع هجوم و حمله اشكال دارد. پس محرم يعني در اين ماه جنگ كردن حرام است، مگر در مقام دفاع.
مي خواهم يك تاريخ فشرده را در چند دقيقه بگويم. اگر دقت كنيد ما در اين چند دقيقه مي‌توانيم كل حادثه‌ي كربلا راببينيم. البته الحمدلله مردم پاي منبرها شنيده‌اند اما خوب ممكن است كه اگر به دختر و پسرهاي مدرسه‌اي بگويند، مقاله‌اي در باره‌ي كربلا بنويس، ندانند چه بنويسند. بگويد: امام حسين آمد كربلا و مردم كوفه جمع شدند و او را كشتند و پنج، شش كلمه بيش‌تر نتوانند حرف بزنند. اگر اين يك ربع را خوب گوش بدهيد، مي‌توانيد يك مقاله‌ي خوب چند صفحه‌اي راجع به تاريخ كربلا بنويسيد و هر مسلماني خوب است در جريان باشد.

2- علت قيام امام حسين (ع) و سقوط بني اميه

پيغمبر اين خط مستقيم را به وجود آورد و از دنيا رفت. خط مستقيم كج شد. كمي كج شد. ذره ذره بيش‌تر شد تا به سال 60 هجري رسيد وپيغمبر دهم هجرت از دنيا رفته بود. يعني هجرت كرد و به مدينه آمد، ده سال در مدينه بود، دهم هجري از دنيا رفت وسال شصت هجري يزيد روي كار آمد. ما در اسلام دو خط داريم. 1- خط اهل بيت 2- خط خلفا كه بني اميه و بني عباس و خلفايي كه بودند. قرآن مي‌گويد: خط اهل بيت درست است چون مي‌گويد: (وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) (احزاب /33) خداوند در باره‌ي خط اهل بيت گفته است: معصوم هستند، ولي خط خلفا را نگفته معصوم هستند و هر چه از تاريخ پيغمبر مي‌گذشت، انحراف بيش‌تر مي‌شد. تا زماني كه «لَا يَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ» (بحارالانوار،ج36،ص283) چون سال شصت هجري پنجاه سال است كه پيغمبر از دنيا رفته است. هر چه پيرمرد كه پيغمبر را ديده‌اند، مرده‌اند. آن جوان‌هايي هم كه روي كار مي‌آيند، چشمشان را باز مي‌كنند و يزيد را مي‌بينند و خيال مي‌كنند نماد اسلام همان يزيد است. چه كار بايد مي‌شد تا اين‌ها مي‌فهميدند اين، آن نيست؟ حالا چه بايد بكنيم؟
ما از تمام اساتيد دانشگاه دعوت مي‌كنيم و تمام علماي حوزه و تمام مصلحان وتمام جامعه شناسان و غيره مي‌گوييم: آقا يك سؤال، خطي پنجاه سال كج شده است، بناست دو سه ماهه خط پنجاه ساله برگردد به خط اصلي. چه طرح‌هايي داريد كه انحراف پنجاه ساله، دو سه ماهه برگردد سر خانه‌ي اول. امام حسن (ع) يك طرح پياده كرده است كه الآن روي تابلو منعكس مي‌كنم. شايد با اين طرح آشنا هم باشيد. يزيد در شام و امام حسين (ع) در مدينه بود. يزيد مهره‌هاي نامردي را به عنوان فرماندار در تمام مناطق نصب كرده بود. معاويه مرد و يزيد خليفه شد. به همه‌ي مهره‌ها بخشنامه كرد و گفت: از مردم براي من بيعت بگيريد، اما به فرماندار مدينه نوشت، تو كاري به مردم نداشته باش. تو فوراً از امام حسين (ع) بيعت بگير. (چون كه صد آمد نود هم پيش ماست) طي نامه‌اي صددرصد محرمانه به مأمورينش مي‌گويد: برويد و امام حسين را بياوريد. امام حسين درمسجد پيغمبر نشسته است. مأمورين آمدند و گفتند اگر مي‌شود تا فرمانداري تشريف بياوريد. امام حسين به يك نفر فرمود: معاويه مده و پسرش يزيد خليفه شده است، به فرماندار نوشته تا از من بيعت بگيرند. مأمورين آمده‌اند مرا به فرمانداري ببرند تا بيعت كنم. به سي نفر از اشخاص حزب اللهي گفت: شما مي‌آييد دور كاخ فرمانداري و من داخل مي‌روم. اگر داد زدم، از روي ديوار بريزيد داخل، معلوم مي‌شود با فرماندار درگير شده‌ام. اگر هم نه كه هيچ. خلاصه 30 نفر چريك مسلح گوش به زنگ با خود برد، گاهي از ما مي‌پرسند، اسلام محافظ و پاسدار داشته است؟ يكي از دلايل محافظ و پاسدار همين است. خود امام حسين سي نفر را با خود برد. فرماندار گفت: اين نامه است كه ما از تو بيعت بگيريم. فرمود: من بيعت نمي‌كنم. مثل من با مثل او بيعت نمي‌كند. ايشان هم نامه نوشت كه ‌اي يزيد: امام حسين (ع) با شما بيعت نمي‌كند. يزيد هم عصباني شد.
يزيد آدم دائم الخمري بود و يك ميمون داشت. ميمون او كه مرده بود، در عزاي مرگ آن گريه مي‌كرد. پدرش معاويه او را در جنگ قسطنطنيه فرمانده‌ي لشگر كرد، گفتند: لشگر تب كرده و فلان مرض را گرفته است. گفت: به درك، من پيش فلان زن عيش مي‌كنم. فرمانده‌ي لشگر بود و مسلمان‌ها در جبهه از مرض مي‌مردند و ايشان مشغول عياشي خود بود.
واقعاً جمله‌ي امام درست است كه اگر رهبر مردم مثل يزيد باشد، اسلام خداحافظ «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»(اللهوف، ص‌‌24) دومرتبه يزيد نامه نوشت كه‌اي فرماندار بي عرضه! به تو مي‌گويم بيعت بگير. مي‌گويي بيعت نمي‌كند. يا بيعت بگير يا او را بكش. فوراً و صددرصد محرمانه.
اين بار فرماندار برنامه‌اي ريخته بود كه اگر امام حسين بيعت نكرد، آن را پياده كند. در جلسه يكي گفت: آقا بايد بيعت كني، و گرنه در خطر هستي. تا گفت در خطري، امام حسين فرمود: تو مي‌خواهي مرا بكشي، به خاطر بيعت با يزيد. چنان تشر زد كه طرف جا زد. امام حسين هم ديد مثل اين كه هوا پس است. اگر هم بنا بود، در اتاق شهيد مي‌شد، حيف بود. از شهادت نمي‌ترسيد ولي مي‌خواست با شهادتش پرونده‌ي بني اميه را هم ببندد. مخفيانه از مدينه به مكه آمد.

3- امام حسين در مكه

سوم شعبان وارد مكه شد. 57 سال بعد از آن روز سوم شعباني كه متولد شده بود. يعني ورود به مكه با روز تولدش يكي بود. يعني تولد طبيعي از مادر و تولد سياسي و شروع نهضت. تا هشتم ذي الحجه، دو شب قبل از عيد قربان در مكه بود. مكه محل قيام است. آل سعود ملعون مي‌گويد: حرف نزنيد، خلاف است. خود پيغمبر از مكه قيام كرد. امام حسين از مكه قيام كرد. مكه (قِياماً لِلنَّاسِ) (مائده /97) است. يعني آن جا مردم بايد برخيزند و داد بزنند. خانه‌اي امن است كه هر كه هر چه حرف دارد بزند. 125 روز در مكه بود و هر كس مي‌آمد و مي‌گفت: حسين چه عجب، مي‌گفت: چه عجب ندارد. خبر نداري معاويه مرد، يزيد خليفه شده و اينطور آدمي است و به درد امامت و رهبري نمي‌خورد. فرماندار در مدينه مرا تحت تعقيب قرار داده. من آمده‌ام به خانه‌ي امن پناه ببرم. البته اين را هم بگويم به كسي زمان خروج از مدينه چيزي نگفت. همين كه نگفت ولوله‌اي افتاد. مثلاً الآن امام از جماران برود و به مردم تهران نگويد من كجا رفتم، فردا صبح ولوله‌اي مي‌شود. امام حسين نگفت كجا مي‌روم. چنان ولوله شد گفتند: هر چه بوده است، برويد و از فرمانداري بپرسيد. قصه كشف شد كه مي‌خواستند از او بيعت بگيرند و او بيعت نكرده است. مردم مدينه روشن شدند كه چطور شد امام حسين از مدينه رفت. گفتند: حالا كه حسين بيعت نكرده، ما هم بيعت نمي‌كنيم. به مكه آمد و در مكه 125 روز تبليغات كرد. مكه روشن شد.

4- دعوت كوفيان و حركت به سمت كوفه

مادامي كه در مكه بود، شيعيان و علاقه مندان در كوفه فهميدند و جلسات تشكيل دادند كه حسين تحت تعقيب است. پناه به مكه آورده است. بياييد دعوت كنيم بيايد به كوفه. نامه‌هاي زياد با امضاهاي زياد سرازير شد. حسين جان بيا. امام حسين هشتم ذي الحجه حركت كرد يعني دو شب مانده به عيد قربان، همه مي‌دانيد هشتم ذي الحجه چه روزي است؟ از همه‌ي كشورها حاجي به مكه مي‌آيند. حاجي‌ها كه جمع شدند، امام حسين بيرون آمد. حاجي‌ها گفتند: آقاجان كجا مي‌روي؟ مي‌گفت: خبر نداريد كجا مي‌روم. معاويه مرد و يزيد شارب الخمر است. فاسد و جنايت كار است. حاكم شده و مي‌خواهد از من بيعت بگيرد. من به مكه آمده‌ام. حالا تروريست‌هاي يزيد آمده‌اند مكه به خانه‌ي امن ومن براي اين كه در مكه خوني نريزد از مكه بيرون مي‌روم.

5- خروج تاكتيكي امام حسين از مكه

حالا امام حسين كه داشت مي‌رفت حركاتي هم انجام داد كه اين حركات خيلي قشنگ است. اگر هم شنيديد باز هم بشنويد. 1 – در روز حركت كرد تا خوب او را ببينند. 2- سوار اسب شد تا خوب او را ببينند. 3- از وسط جمعيت مكه رفت. 4- قافله راه انداخت تا خوب معلم شود كه دارد مي‌رود. 5- ديد اگرتنهايي برود، چيزهاي ديگري خواهند گفت. هركس هم مي‌گفت كجا مي‌روي، مي‌ايستاد و سخنراني مي‌كرد.
حاجي‌هاي بي خبر به مكه آمده بودند. سخنراني و حركت امام حسين حاجي‌ها را روشن كرد. حاجي‌ها كه روشن شدند، هر كس به منطقه‌ي خودش رفت و تا بر مي‌گشتند مردم مي‌گفتند چه خبر؟ مي‌گفتند: خبر تازه اين كه امام حسين نوه‌ي پيغمبر امنيت جاني نداشت. تروريست‌هاي يزيد آمده بوند او را بكشند. براي شما سلام رساند و پيغام داد كه يزيد فاسق و فاسد است. زير بار نرويد. هر حاجي يك خبرنگار شد، هر خبرنگاري برگشت و منطقه‌ي خودش را روشن كرد.
امام حسين وقتي مي‌رود كوفه، در راه نامه مي‌نويسد كه دارم مي‌روم. هر كه مي‌آيد بيايد. نامه‌ها در آن زمان مثل نشستن هلي كوپتر در اين زمان بود. مردم متوجه مي‌شدند كه اين آقاي اسب سوار نامه از كه، براي كه، و با چه موضوعي نوشته است؟ امام حسين به افراد سرشناس نامه مي‌نوشت و فسق يزيد را در نامه معرفي مي‌كرد و اهداف خودش را بيان مي‌نمود. نامه‌ها منطقه را روشن كرد. تا آمدند كربلا! ديگر من ماجراي كربلا را نمي‌گويم. بعد زن و بچه ايشان را، وقتي اصحاب شهيد شدند، به كوفه و شام بردند و آن جا با سخنراني‌هاي امام سجاد و حضرت زينب، خلاصه در فاصله‌ي دو سه ماه تمام بافته‌هاي معاويه و بني اميه پنبه شد.
زن و بچه همراه برد تا خبرنگار زنش حضرت زينب باشد و خبرنگار مردش حضرت سجاد باشد. علي اصغر را با خودش مي‌برد. بعد از شهادت با سخنراني‌هاي شهر به شهر كاروان اسرا ناگهان مرگ بر بني اميه در همه‌ي كشورها به راه افتاد و اين عامل سقوط بني اميه شد. پس ببينيد حركتي بود صد درصد حساب شده و ما بايد در هر سال محرم را گرامي بداريم و درس بگيريم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 256
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست