نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2637
1- هستي در محضر خداوند 2- وجدان انسان در آيات قرآن 3- خطر تغييرپذيري وجدان در برخي انسانها 4- نياز نوجوان و جوان به ورزش 5- سلامت جسم، زمينهي سلامت فكر و روان 6- تأكيد اسلام بر نشاط و دوري از كسلي 7- سلامت جسم، در كنار سلامت روح
موضوع: وجدان در كنار ايمان
تاريخ پخش: 26/05/89
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
رمضان 89 موضوع بحثمان تربيت است. براي عموم مفيد است به خصوص براي فرهنگيان عزيز. طلبهها، آموزش و پرورشيها. و حرف هم از خودم نيست. از افكار بشري هم نيست. از آن كسي كه هستي را تربيت كرده، ميخواهيم ببينيم ما چطور بايد تربيت شويم. («رَبُّ كُلِّ شَيْء» )(انعام/164)، («خالِقُ كُلِّ شَيْء» )(انعام/102)، («رَبُّ كُلِّ شَيْء» )آن كسي كه هرچيزي را آفريد و هر چيزي را تربيت ميكند، («ربّ الناس» )(ناس/1)، («رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» )(الرحمن/17) («ِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب») (معارج/40) آن كسي كه كل هستي را آفريده و دارد رشد ميدهد، ما را چگونه رشد ميدهد؟ معناي تربيت را گفتيم. اهميت و ضرورتش را گفتيم. حالا ميخواهيم كم كم وارد ابعاد تربيت شويم.
در جلسهي قبل بحث ما اين بود كه مبناي تربيت چيست؟ يعني تربيت را بر چه اساسي برپا كنيم؟ گفتيم: بهترين مبناي تربيت مسألهي ايمان است. اگر كسي ايمان داشت، پليس هم نباشد، جريمه هم نباشد خودش ميداند اين كار غلط است. امام حسن مجتبي فرمود: دخترتان را به يك پسر متديّن بدهيد. براي اينكه اگر اين پسر دختر را دوست داشته باشد، زندگيشان شيرين است. اگر هم يكوقتي اين پسر و دختر همديگر را دوست نداشتند، لااقل چون دين دارد، ظلم نميكند. ظلم نميكند. ميگويد: من زنم را دوست ندارم. اما به او ظلم نميكند.
يكي از مباني تربيت وجدان است. من چند دقيقه دربارهي اين صحبت كنم، بعد سراغ تربيت بدني برويم، اگر رسيديم. مباني تربيت اين است.
1- هستي در محضر خداوند
اول اينكه («أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى») (علق/14) آدم ببيند خدا او را ميبيند. يكي از علما درسش كه تمام شد، نجف نزد استادش رفت گفت: ميخواهم ايران بروم. ديگر در نجف مقداري كه بايد باشم، بودم. يك نصيحت كن كه تا آخر عمر ياد من باشد. استادش گفت: ايران ميروي اين جمله يادت نرود. («أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» )بشر نميداند خدا او را ميبيند. ما اگر بدانيم زير دوربين هستيم، حتي پليس گاهي وقتها براي اينكه رانندهها احساس كنند زير دوربين هستند، يك ماشين مصنوعي در جاده ميگذارد. يعني ماكت ماشين را ميگذارد. يا كشاورزها براي اينكه كلاغها حمله به كشاورزياش نكنند، يك آدمك مصنوعي، مجسّمه درست ميكند، سر اين زمين. يعني حتي شبه آن. شبيه آدم شبيه پليس هم اثر دارد. براي اينكه كلاغ نيايد و اين تند نرود. ايمان واقعي! پليس نفهميد. پدرم من هم نفهميد. هيچكس نفهميد اما خدا كه ميداند. ايمان به خدا آدم را نگه ميدارد. («يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ») (غافر/19) شما ميگويي حالا ما خواهر و برادر هستيم. ولي خدا ميداند كه تو با چه نيتّي هستي. گاهي ميگويند: آقا، رابطهي دختر و پسر چطور است؟ هيچي! حرام است. نه آخر ما خواهر و برادر هستيم.(«يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» )ممكن است. من نميگويم كه همهي نگاهها بد است. اما خدا كه ميداند شما چه كاره هستي؟ شما سر چه كسي را ميخواهي كلاه بگذاري؟ خدا ميداند كه اين نگاهي كه ميكني اين است كه دل اين دختر را تصرف كني. يا نه فقط بحث علمي داري. هيچي نميشود. خدا كه ميداند.(«يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» )با شعار خواهر و برادري درست نميشود.
«نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (يس/12) حالا ما يك كاري انجام داديم، ولي اين آثارش چيست؟ خيليوقتها انسان گناه خودش را كوچك ميداند. اما آثار بزرگي دارد. يك برخورد ممكن است با يك جوان بكند، اين براي هميشه از درس زده شود. ممكن است يك تشويقي بكني كه براي هميشه راه بيافتد.
به يكي از منبريهاي درجه يك گفتند: چطور چنين منبري شدي؟ خيلي خوب سخنراني ميكني. پنجاه سال منبري درجه يك! گفت: اولين منبري كه رفتم يك نفر پاي منبر من گفت: احسنت! همان احسنت سرنوشت مرا عوض كرد. آثارش، يك احسنت دو ثانيه ميشود احسنت گفت. ولي آثار اين دو ثانيه در طول سال ميماند. شما يك لحظه با چاقو در چشمت ميزني. گناه يك ثانيه اما تا ابد كور هستي. يعني گاهي وقتها گناه دو ثانيه است، ولي هشتاد سال نابينايي. يك احسنت سه ثانيه، («نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»).
«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُم» (مجادله/7) ميگويد: هر سه نفري باشند، چهارمياش خداست. چهار نفر باشند، پنجمياش خداست. («أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ») (ق/16) خدا از رگ گردن به شما نزديكتر است. بنابراين اگر ايمان داشته باشيم به اينكه ما زير نظر هستيم، خود ايمان به اينكه زير نظر هستيم، بهترين وسيله براي تربيت است. ولو هيچ كتابي نخوانيم.
خوب پس زيربناي تربيت: 1- ايمان به اينكه زير نظر هستيم. كار ما ثبت ميشود. به حساب ما رسيده ميشود. از همه ميپرسند. از همهچيز ميپرسند. حتي از نيتها ميپرسند. («يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه») (بقره/284)
2- وجدان انسان در آيات قرآن
2- وجدان، وجدان هم عامل خوبي است. وجدان چيست؟ يعني آدم خودش هم ميداند. قرآن چند تا آيه دارد آخرش ميگويد: («وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون») (بقره/22) خودتان هم ميدانيد. خودتان هم ميدانيد يعني چه؟ يعني وجدان داري. كلاهت را قاضي كن. خودت هم ميداني كه اين كار، كار خوبي نبود. يك جاهايي در قرآن ميگويد: وجدانت را در نظر بگير. آيات وجدان را بخوانم. مثلاً ميگويد كه: اين لباسي كه به فقير ميدهي. اگر خودت فقير بودي، يك كسي اين لباس را ميداد ميگرفتي يا نميگرفتي؟ آخر اين لباس پاره، لباس كثيف، لباس كهنه اين كه ارزش ندارد. («وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ») (بقره/267) يعني اگر خودت فقير بودي، اين لباس را نميگرفتي. («إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فيه») (بقره/267) مگر اينكه اغماض كني به خاطر استيصال، چون سرما ميخورم و چارهاي نيست، از در بيچارگي ممكن است اين لباس را تحويل بگيريد. اما اگر خودت، يعني يك چيزي به فقير بده كه اگر خودت فقير بودي اين را به تو ميدادند، قبول ميكردي. وجدان، كلاهت را قاضي كن.
براي مردم دوست بدار هرچه را كه براي خودت دوست داري. شما موز و خيار ميخوري پوستش را پرت ميكني. حالا كس ديگر موز و خيار بخورد، پوستش را پرت كند، دوست داري شما هم پايت را روي اين پوست خيار بگذاري، بيافتي و نخاعي شوي؟ اگر خودت سيگاري نبودي، يك كسي كنارت بنشيند و دائم دود در حلق تو ميكرد خوشت ميآمد؟ خوب تو هم در حلق مردم دود نكن. اين ميگويد: خودت! («وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» )يعني وجدان! («وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ» )يعني وجدان، خودت هم باشي نميگيري. وجدان! راجع به وجدان هم آياتي داريم. مثلاً ميفرمايد كه («بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ») (قيامة/14) يعني انسان خودش ميفهمد چه كاره است. شما هرچه بگو: من قصد قربت دارم. آدم مخلصي هستم. آدم خودش ميفهمد نه، اخلاصي نبود. («ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ») (صافات/154) قرآن آياتي دارد، ميگويد: خودت باش. خودت داور. روز قيامت ميگويند: («اقْرَأْ كِتابَك») (اسرا/14) پروندهات را بخوان. («كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا») (اسرا/14) خودت داور خودت. اين برنامههاي تو بوده است. با هركس حرف زدي حواست جمع بود. با خدا هم كه حرف زدي حواست پرت شد. يعني با هركس و ناكسي حواست جمع بود. با خدا كه حرف ميزدي حواست پرت ميشد. با هركسي حرف زدي، با خدا حرف نزدي. خودت («اقْرَأْ كِتابَك» )عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («اقْرَأْ كِتابَك» )يعني قرائت كن كتابت را، بخوان. («كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا» )همين امروز خودت داور خودت. يعني وجدان خودت. وجداناً! آياتي كه در آن كلمات «عهد، ميثاق و فطرت» است، اينها هم براي وجدان است. («أَنَّى يُؤْفَكُونَ») (مائده/75) قرآن ميفرمايد: («بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ») (قيامة/2) نفس لوامه يعني آدم كاري كه كرد خودش، خودش را ملامت ميكند. چرا چنين كردم؟ چرا چنين كردم؟ ناراحت است كه، يعني خودش را ملامت ميكند. («فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها») (شمس/8) يعني خداوند فجور و تقوا، يعني راه خير و شر را به انسان در دل انسان، نهادينه گذاشته است. اين مثال را بشنويد.
يك بچهي سه ساله سيب را به شما ميدهد. ميگويد: اين سيب را نگهدار بروم دستم را بشويم. اين تا ميرود دستش را بشويد و برگردد، ميبيند شما سيبش را خوردي. اين بلد نيست. كه بگويد اين سيب امانت بود. كلمهي امانت را بلد نيست. و تو خيانت كردي. كلمهي امانت و خيانت را نميتواند بگويد. اما با نگاهش ميخواهد بگويد: سيب امانت بود. تو به امانت… يعني ميفهمد. اين («فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» )يعني انسان خودش هم ميفهمد. خودش هم ميفهمد.
امام رضا (ع) فرمود: يك كاري بكنيد كه بتوانيد در نماز جمعه بگوييد. من خانهي كسي رفتم خيلي سفرهي مجللّي بود. وقتي بيرون آمدم گفتم: اگر فيلم اين سفره را در تلويزيون نشان بدهند، شما خيس عرق نميشوي؟ يك خرده فكر كرد. گفتم: سفرهاي بيانداز كه اگر تلويزيون نشان داد، خيس عرق نشوي. يك جايي خانه بسازيد كه حاشا نكنيد. ما داريم آدمهايي را كه خانه ساختند، بعد براي اينكه آبرويشان نريزد، اسم خانهشان را چيز ديگري ميگذارند. تابلوي خانهشان را عوض ميكنند. مگر مريض هستيم. يك طوري عمل كنيم كه هر لحظه پرده كنار رفت، خدا دكتر بهشتي را رحمت كند. هميشه يك طوري مينشست كه هروقت عكسش را ميگرفتند، عكسش قشنگ ميشد. يعني هميشه فرض ميكرد كه جلوي دوربين است. وجدان! وجداناً حاضر هستي كارت را در نماز جمعه بگويي. رنگت نميپرد؟ دلت تو نميريزد؟
3- خطر تغييرپذيري وجدان در برخي انسانها
يكي از چيزهايي كه ميشود انسان را تربيت كند، وجدان است. منتهي وجدان هم قابل تغيير است. آدم اولش سيگار كه ميكشد، اوهو اوهو… اوهو… (با حركت سرفه) اول وجداناً سيگار را پس ميزند. بعد در اثر تمرين لذت ميبرد. وقتي سيگار دست گرفته است، انگار كليد فتح هندوستان است. يك ابرويش را شمال شرقي مياندازد. يكي را جنوب غربي، اين دفعهي اول وجدانش پس ميزد. وجدانش را عوض كرد. اول ممكن بود كشتن يك مرغ برايش مشكل باشد، بعد آدمكشي هم برايش شيرين است. من الآن عمامهام را سر شما بگذارم بگويم: در خيابان راه برو. ميترسي! خيلي به شما فشار ميآيد. اما من نه! من خودم هم شب اولي كه عمامه گذاشتم، خجالت ميكشيدم بيرون بيايم. انسان ميتواند وجدانش را تغيير بدهد. اينكه ميگويند: انسان نميتواند به وجدان تكيه كند، بايد دين داشته باشد به خاطر اينكه وجدان قابل تغيير است. هنديها غذاي پر فلفل ميخورند. ما پر فلفل را وجدانمان قبول نميكند. ولي آنها لذت ميبرند. وجدان قابل تغيير است. و هميشه نميشود گفت: ما مردم را طبق وجدان تربيت ميكنيم. كدام وجدان؟ وجدان قابل تغيير است. وجدان قابل تغيير است. ولي وجدان بي اثر نيست. ميشود از وجدان استفاده كرد.
4- نياز نوجوان و جوان به ورزش
در تربيت ابعادي هست. اول تربيت بدني را صحبت كنيم. بعد هم تربيت اخلاقي، تربيت سياسي، تربيت اجتماعي. چون بحث ما بحث تربيت است اول از تربيت بدني شروع كنيم. مقداري راجع به تربيت بدني صحبت كنيم. قرآن راجع به ورزش چيزي دارد يا نه؟ بله، قرآن براي ورزش آيه دارد. وقتي برادرهاي يوسف خواستند يوسف را از بابا بگيرند، گفتند: چطوري يوسف را از بابا جدا كنيم؟ گفتند: به اسم ورزش، به بهانهي ورزش يوسف را تحويل ميگيريم. چون فهميدند قويترين منطق ورزش است. گفتند: اينكه ميخوانم قرآن است. («أَرْسِلْهُ مَعَنا») (يوسف/12) («أَرْسِلْهُ» )او را بفرست با ما بيايد، («أَرْسِلْهُ مَعَناغَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب» )برويم گردش. بابا جان يوسف را بفرست با ما بيايد گردش برويم. يعني نياز نوجوان به ورزش به قدري قوي است كه يعقوب هم تسليم ميشود. نميگويد: نه، اين حرفها را نزنيد. بچه ورزش نميخواهد. («أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب» )بعد هم وقتي يوسف را در چاه انداختند، آمدند گفتند: («ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ») (يوسف/17) ما رفتيم مشغول مسابقه بوديم. يوسف را پهلوي اثاثيه گذاشتيم، خودمان رفتيم مسابقه بدهيم. آمديم ديديم گرگ خورده است. يعني مسابقه بوده است. مسابقه و ورزش بوده است. برد و باخت و قمار كه حرام است، در تيراندازي حلال است. در اسبسواري حلال است. منتهي جايزهها، جايزههاي توليدي بود. امروز جايزهي مصرفي ميدهند. حالا يا كاپ ميدهند. يا طلا ميدهند. اينها همه مصرفي است. پيغمبر ما مسابقه به وجود ميآورد، هركس برنده ميشد، جايزهي توليدي به او ميداد. مثلاً شتر حامله به او ميداد. يا درخت خرماي باردار ميداد. كه خود آن درخت توليد خرما، توليد گوشت و پشم و كُرك و يعني ابزار توليد ميداد.
من اين را دو سه بار ديگر هم گفتم كسي گوش نداده است. اينقدر خواهم گفت تا بلكه گوش بدهند. چوب سفت را بايد آدم اينقدر بزند تا… اگر كسي دارد قند ميشكند، زد قند نشكست، قند را دور نمياندازد. ميزند تا… ما بايد بگوييم تا بشود. ما آرزو داريم كه زماني فوتباليستهاي ايران، هركس برنده شد، دنياي ورزش، تربيت بدني، علاقهمندان آن تيم، پول جمع كنند يك كارخانهي توليد لباس ورزش به اسم آن تيم بيرون بيايد. هم يك دويست، سيصد نفر ايجاد اشتغال ميشود. هم لباس ورزش توليد ميشود. هم سود دارد. هم لباس ورزش را به كميتهي امداد ميدهند، بچههاي فقرا لباس ورزش داشته باشند. برهنهها هم پوشيده ميشود. هم اين دويست ميليوني كه سرمايهگذاري كردند، سال ديگر چهارصد ميليون ميشود. ارزش افزوده دارد. ايجاد اشتغال هست. برهنهها ميپوشند. سرمايه هم هست. خود اين فوتباليست هم دو سه تا رفيق بيكار دارد. يا برادرش، يا برادر زنش، كسي نيست كه در فاميلش چند تا جوان بيكار نداشته باشد. ما ميتوانيم فكر كنيم كه جايزهي ما چطور جايزهاي باشد.
5- سلامت جسم، زمينهي سلامت فكر و روان
حالا راجع به تربيت بدني من يك مقدار صحبت كنم. «العقل السالم في البدن السالم» عقل سالم در بدن سالم است. اين معنايش اين نيست كه هركس سالم نيست عقل ندارد. خيليها مريض هستند، عقلشان از سالمها… ميخواهد بگويد: بدن سالم اثر دارد. خيلي علت نيست.
در يك سميناري صحبت ميكردند. حالا نگويند سمينار چه كساني بود؟ زشت است. يكي در سمينار خواب بود. به او گفتم: خوابي! بيدار شو. گفت: بله من خواب هستم. ولي من كه خواب هستم از شما بيدارها بهتر ميفهمم. اميرالمؤمنين (ع)فرمود: «لكل عضو من البدن استراحة» (غررالحكم/ص60) هر عضوي يك استراحتي ميخواهد. امام رضا فرمود: ساعات خود را چهار قسمت كنيد. يك ساعتي را براي تفريح بگذاريد. «سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُم فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ»(بحارالانوار/ج75/ص321) يك ساعتي را براي لذتهاي حلال بگذاريد. لذت حلال! الآن در دنيا بعد از انقلاب اسلامي، از بركات انقلاب اسلامي در دنيا، اين شد كه شما در هر كشوري بروي مينويسند غذاي حلال! و حتي غير مسلمانها هم ميآيند غذاي حلال ميگيرند. اصلاً غذاي حلال يك آرمي شده است. شركتهايي درست شده است. تفريح حلال، ما ميتوانيم تفريح حلال درست كنيم.
پيغمبر فرمود كه: كمي ورزش كنيد. من دوست ندارم دين شما دين خشني باشد. حالا چطور برنامهها را قرار بدهيم. اگر شهرداريها بنا است يكجايي پارك درست كنند، يكجايي درست كنند كه كنار مسجد باشد. كه وقتي آدم مسجد ميآيد، بچهاش هم بياورد. به بچهاش بگويد: برويم مسجد نماز بخوانيم. در پارك هم با هم مينشينيم. تو ده دقيقه بيا مسجد نماز بخوان. من هم نيم ساعت در پارك مينشينم تو ورزش كن. يعني طوري نباشد كه دين، يعني وقتي كه ميگوييم بيا مسجد، انگار بخواهي مثلاً او را در يك دخمه ببري. خشن! «فَإِنِّي أَكْرَه» (بحارالانوار/ج19/ص108) من كراهت دارم. كه در دين شما غلظت يعني خشونت باشد، در دين شما نبايد خشونت باشد. مكرر من به خانمها گفتم. خانمهايي كه امور تربيتي و دبير هستند. به طلبهها هم گفتم كه وقتي مي خواهيد صحبت كنيد رنگ لباستان شاد باشد. چادر سياه براي خيابان خوب است. اما وقتي دختر من سر كلاس ميآيد، 5 ساعت بايد به سياه نگاه كند. چه گناهي كرده است؟ رنگ لباس شاد باشد. («لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ») (بقره/69) يعني رنگ در روح اثر دارد. الآن تخته سياه را سبز كردند. رنگ شاد! من دوست ندارم دين خشن باشد.
6- تأكيد اسلام بر نشاط و دوري از كسلي
350 تا «اعوذ» داريم. يعني از اين بدي پناه ميبرم. اولي اين است كه «أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ» (كافي/ج2/ص585) پناه ميبرم از تن بيحال. «كسل» كسالت دارد. اصلاً صبح قلقلكش ميدهي، غروب ميخندد. اصلاً وارفته است. «أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ» پناه ميبرم از بينشاطي.
ورزش يك بركاتي دارد كه اينها را چون من آخوند هستم و بلد نيستم، از دكترا گرفتم. ورزش در كم كردن سكته، قند، فشار خون، زخم معده، حتي در پيري، اينهايي كه ورزش ميكنند در پيري از كار خودشان خير ميبينند. آدم ورزشكار براي كارهاي سنگين، آمادگي دارد. در مقابل امراض مقاومت دارد. عرض كنم به حضور شما كه در دام اعتياد قرار نگرفتن. كم شدن فشار شهوت مصون هستند. جوانهاي ورزشكار بسياري از كارهاي عياشي را نميكنند، چون سرگرم به ورزش هستند. از جمع شدن چربي در خون جلوگيري ميكند. اينها را ديگر چون براي من نيست، آقايان اهلش بايد بگويند. من فقط چون بحث تربيت است و يكي از ابعاد تربيت، تربيت بدني است يك اشاره ميكنم. آن چيزي كه مربوط به من است، بايد بايستم. آن چيزي كه مربوط به من نيست، فني و تخصصي است بايد اشاره كنم.
خوب عرض كنم راجع به ورزش داريم كه در ورزش يك ابتكار، سرعت عمل در تصميم، فتح دروازهي دشمن، كار دستهجمعي، اينها به چشم ميخورد. منتهي ورزش ما يك شرايطي بايد داشته باشد.
1- بايد ورزش با آرامش باشد. بعضي از ورزشهاي ما هيجاني است. هيجان مقدارياش خوب است و مقدارياش مضر است. ورزش بايد همراه با محبت باشد. ورزشهاي ما آخرش به شيشهشكستن و نعره كشيدن و نميدانم حمله و فحش و اينها ديگر ورزش نيست. اينها جنگ است. ورزش بايد به بدگويي و تفرقه كشيده نشود. حديث داريم ورزش شما نبايد جوانمردي شما را از بين ببرد. مروّت و جوانمردي! اگر آخر ورزش، اصلاً اينكه ميگويند: قمار حرام است، يكي از دليلهايش اين است. دو نفر با هم رفيق هستند، مينشينند قمار بازي ميكنند. اينكه يكي برنده ميشود و يكي ميبازد. وقتي بلند ميشوند، قبل از اين برنده و بازنده به هم علاقه داشتند. وقتي يك نفر برد، بازنده برنده را دوست ندارد. يعني علاقهها كم شد. بله! يك پولي در جيب من آمد اما علاقه كم شد. («يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاء») (مائده/91) قرآن ميگويد: قمار بستري است كه شيطان كينه به وجود ميآورد. دو نفر با هم رفيق هستند، مينشينند. وقتي يك نفر برد بازنده، برنده را دوست ندارد. ولذا اگر بگويند: داداشت كه صبح برنده شد، افتاد زمين. ميگويد: چشمش هم كور شود، حقش است! اصلاً لذت ميبرد از اينكه برايش خطر پيش بيايد. چون ديگر علاقه از بين رفت.
«لَا سَرَفَ فِيه» (بحارالانوار/ج74/ص166) حديث داريم كه در بازي اسراف و زياده روي نكنيد. اينقدر ورزش خوب نيست كه ما در درسمان تجديد شويم. اسلام گفته ورزش كنيد. نه به مقداري كه ضربهي علمي ببينيد. به مقداري كه پدر و مادر را رها كنيد. نه به مقداري كه اسراف نباشد.
حتي در عبادت گفتند: اسراف نكن. ما در ابوابمان يك بابي داريم، «بَابُ الِاقْتِصَادِ فِي الْعِبَادَةِ» (بحارالانوار/ج68/ص209) يعني در عبادت به اندازه عبادت كن. طوري عبادت نكن كه… چون انسان طبيعي است، اگر فشار روي اين فنر آوردي، دستت را كه برداشتي بالا ميپرد. در عبادت، در كمك به فقرا عدالت، اعتدال. قرآن ميگويد: مؤمن كسي است كه («وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا») (فرقان/67) در پول خرج كردن به فقرا هم اسراف نكند. مقداري كمك كن. مقداري هم… شما و بنده چه مقدار حق داريم در مالمان تصرف كنيم؟ بنده ميخواهم بميرم. نود ميليون دارم. حق دارم سيميليونش را وصيت كنم. حق ندارم بگويم: همهي نود ميليون را به فقرا بدهيد. سي ميليونش را حق دارم به فقرا بدهم. شصت ميليون آن براي وارثها است. طوري نكنيد كه وارثها بگويند: اين چه ديني بود. پدر ما مرد، يك قران براي ما نگذاشت. اين كينهاي در نسل وارث ميشود. تو ميروي فقير را سير كني، وارثها نسبت به اسلام بدبين ميشوند.
نماز جماعت را ميگويند: اينقدر طول ندهد. تا اينهايي كه به شما اقتدا كردند، فرار كنند. در مسجدها بين دو نماز نبايد دعا طولاني شود. سه دقيقه دعا طوري نيست، الي چهار دقيقه. بين دو نماز سخنراني ممنوع است. به خاطر اينكه من آمدم نماز جماعت بخوانم. اسلام به من اجازه داده است وسط نماز قصد فرادي كنم. آقا ركعت اول اقتدا كردم. ركعت دوم نميخواهم. به فكرم افتاد كه يك كار مهمي پيش آمده است. ميگويد: بسم الله جدا شو. از آقا جدا شو. وسط نماز ميتواني قصد فرادي كني. اسلام به ما آزادي داده است.
يك نفر ميآيد ميگويد: حضرت آقا ببخشيد. يك استخاره كن. خوب اين آقا كه استخاره ميخواهد، يك نفر است كه استخاره ميخواهد. جمعيتي نشستند. آن جمعيت چه گناهي كردند كه بايد وقتشان به خاطر استخاره يك نفر تلف شود. استخاره بين دو نماز ممنوع! مسأله ممنوع! حق با ديگران است. نماز را بخوانيد. يك تعقيبات حضرت زهرا (س)، يك دعاي كوچك بخوانيد. بعد از نماز هركس خواب ميخواهد پهلوي آقا تعبير كند. استخاره، هركس هركاري دارد، بعد. يك كاري كنيم كه هركس ميخواهد نماز بيايد، فكر نكند اينها هم در آن است و نمازش بايد چهل دقيقه طول بكشد.
الآن خيليها واجبالحج هستند، نميروند. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: وقتي برگردم بايد براي فلاني سوغاتي بياورم. بايد چند روز بنشينم. بايد، بايد، يك مشت بايد، بايد را به مكه وصل ميكنيم. مكه چنان سنگين ميشود كه كسي زير بارش نميرود. وگرنه اگر گفتيم: مكه يعني يك ميليون، مكه يعني دو ميليون، يعني يك موتور هندا! آخر چه كسي است كه موتور هندا نداشته باشد؟ همه واجب الحج ميشوند، يعني خيليها. دين را نبايد طوري كنيم كه… كتابهاي ديني بايد كتابهاي شيريني باشد. يكي از اشتباهاتي كه در آموزش و پرورش است، اين است. كه ميگويند: كتاب ديني مثل رياضي، 150 صفحه بايد باشد. 53 درس باشد. درسش بايد علمي باشد. معلم بايد درس بدهد. بنده هيچكدام از اينها را عقيده ندارم. كارشناس هم هستم. من الآن در معلمي خودم را كارشناس ميدانم. چهل سال است معلم هستم. كسي نميتواند بگويد:آقاي قرائتي كارشناس نيست. چون آنها چهار سال درس خواندند، كارشناس شدند. بنده در برابر آنها كار كردم. كتاب ديني بايد روان باشد. دانشجو وقتي ميخواهد بخواند، عوض سه سطر، سه صفحه، ده صفحه را بخواند. شيرين باشد. مورد نيازش باشد. يعني اين درس دين مشكل جوان را حل كند. ما اگر سرش ميخارد، پايش را بخارانيم، دور مياندازد. يعني اگر كسي سرش ميخارد، پايش را بخارانيم، در سر ما ميزند. ميگويد: برو گمشو. چون اين جوان چه مشكلي دارد. شما چه كتابي به او ميدهي بخواند؟ بايد كتابي بخوانيم كه مشكل من… يعني يك گرهاي در روح من افتاده است، در اين كتاب پاسخ سؤال من باشد. راجع كتابهاي معارف دانشگاه هم نظرم همين است. بايد در كتابهاي دانشگاه، معارفش ببينيم دانشجو سؤالهايش چيست؟ سؤالات دانشجوها را جواب بدهيم. جواب علمي و منطقي و شيرين. و آن جوابها كتاب ديني آنها باشد. بخوان نمره بگير. استاد هم نبود، نبود. نگاه ما به دين يك نگاه… ميگويد: نميخواهم دين غليظ باشد. كه حتماً بايد كمك آموزشي داشته باشد. نوار داشته باشد. استاد داشته باشد. اصلاً دين مثل فرمول رياضي به مغز من فشار بياورد. دين سهله و سمحه است. ديني شيرين است كه مردم خودشان بيايند. ورزشكار معتقد، ورزشهاي پرخرج!
باقي معلمها با زبان كتاب تدريس ميكنند. اما معلم ورزش در عمل ميتواند بچه را تربيت كند.
7- سلامت جسم، در كنار سلامت روح
هنر ما اين است كه بدن را با روح قاطي كنيم. مثلاً در دعا داريم «وَ الصِّحَّةَ فِي الْجِسْمِ وَ الْقُوَّةَ فِي الْبَدَنِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّين» (بحارالانوار/ج95/ص91) به به! ببينيد «وَ الْقُوَّةَ فِي الْبَدَنِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّين» امام سجاد (ع) ميگويد: خدايا! «اللَّهُمَّ أَعْطِنِي» به من عطا كن. چه؟ بدنم قوي باشد، دينم سالم باشد. اگر بدن قوي است. اما دين ضعيف است. اين 50 درصد است. «عَافِيَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (كافي/ج2/ص18) حتي حديث داريم كسي كه تيراندازياش خوب است تمرين را فراموش نكند. اگر تمرينش را فراموش كند، اين نعمت خدا را از دست داده است. نهج الفصاحه است. «ترك النعمة من النعم» يعني اگر كسي يك ورزشي هم بلد است، باز هر چند وقتي يكبار اين ورزش را تمرين كند كه از دستش نرود.
يك كشتيگير نزد پيغمبر آمد گفت: حاضر هستي با هم كشتي بگيريم؟ گفت: اگر تو را زمين زدم چند؟ گفت: در حجاز كسي مرا زمين نزده است. گفت: حالا اگر تو را زمين زدم! گفت: يك گوسفند. پيغمبر با او كشتي گرفت. او را به زمين زد. يك نگاهي كرد و گفت: يكبار ديگر. گفت: چند؟ گفت: يك گوسفند ديگر. سه بار با پيغمبر كشتي گرفت. سه بار پيغمبر او را زمين زد. سه تا گوسفند گرفت. گفت: هيچكس تا به حال كمر مرا به خاك نماليده است. خوب دين تو چيست؟ گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» بگو بتها نيست. بتها را كنار بگذار و خدا پرست باش. مسلمان شد، پيغمبر گفت: حالا گوسفندهايت هم براي خودت! سه تا گوسفندي را كه پيغمبر گرفته بود، به او داد. يعني از راه ورزش ميشود مردم را هدايت كرد. اگر فوتباليستهاي ما وقتي خارج ميروند، يكي از نمونههاي ايران را ببرند. يك جوان مخترع را ببرند. يك زني كه يازده شهيد داده را با خودشان ببرند. وقتي روي سكو ميرود، بگويد: من در پرش، در فوتبال، در واليبال، در كشتي… اما در مكتب ما قهرمان اين است. يازده شهيد داد براي اينكه كشورش را نجات بدهد. يازده شهيد داد براي اينكه به تجاوز صدام نه بگويد. يك وجب زمين را به صدام نميدهد. ولو يازده شهيد بدهم. برادرم، شوهرم، پسرهايم، دامادهايم، همه شهيد شدند. ما بايد در كنار مسافرتهاي ورزشي يكي از زاويههاي دين هم قرار بدهيم.
از شيرازيها ياد بگيريد. تجّار شيرازي چند قرن قبل زنگبار رفتند. مسلمانهاي زنگبار از تجّار شيراز هستند. جمعي از تجّار شيراز چين رفتند. الآن مقداري كه چين مسلمان دارند، بنيانگذار اسلام در چين تجّار بودند. زماني كه تجّار لا به لاي سفرهاي تجارتيشان مكتبشان هم ميبردند. ما ميتوانيم لا به لاي زمينهاي ورزش اقامه نماز جماعت هم بكنيم. زشت است براي ما نامه بيايد، براي خود بنده نامه آمده كه مثلاً در فلان كشور فوتباليستهايش در زمين چمن نماز ميخوانند. ايرانيها آمدند پشت پايه ميخوانند. انگار ميخواهند ترياك بكشند. تو كه اينجا گل ميزني، همينجا هم نماز بخوان. نمازت را هم نشان بده. ما نبايد بگذاريم به ما متلك بگويند. كه در سعودي مثلاً مهتابي سبز علامت مسجد است. در تهران مهتابي سبز علامت سيراب شيردان! اين متلكها بار دارد. اين به خاطر اين است كه ما غافل شديم. ورزش درست است اما غفلت درست نيست. سلامتي در بدن لازم، واجب اما همراه با سلامتي در دين و فكر.
خدايا، به همهي ما، به ورزشكارهاي ما، به جوانهاي ما سلامتي كامل در بدن، در مسابقه، پيروزي، در فكر، سالم البته به لطف خدا ورزشكارهاي ما سالم هستند. به لطف خدا، به لطف خدا، به خصوص ورزشهاي باستاني. اصلش با ياعلي و با ذكر و اصلاً يك مردانگي در ورزشكارها هست. دو صنف هستند يك لوتيگريهايي دارند. يكي رانندهها هستند، يكي ورزشكارها. يك مردانگيهايي در اينها هست كه در جاي ديگر كمتر پيدا ميشود.
خدايا ايمان كامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد به همهي ما مرحمت بفرما. در جلسههاي بعد سراغ تربيت اخلاقي، تربيت اجتماعي، تربيت سياسي ميرويم و همينطور شاخههاي تربيت را انشاءالله بحث خواهيم كرد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2637