responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2646

موضوع: وسواس

تاريخ پخش: 74/12/10

بسم الله الرحمن الرحيم

از مسائل مهمي‌که خيلي خيلي به من گفتند مسئله وسواسي شدن است. هر کسي هم توي يک چيزي وسواس دارد، يکي نسبت به همسرش وسواس ‌دارد، ديگري نسبت طهارت و شستشو وسواس دارد و ديگري در نماز وسواس دارد.

1- وسواسي چه كسي است و چه گناهاني مرتكب مي‌شود؟

من در اين جلسه مي‌خواهم مقداري درباره وسواسي صحبت کنم، چون خيلي به من مراجعه کردند و خواهند کرد. اگر شخص وسواسي در خانه ايشان است ضبط صوت را بگذارند و بحث من را نوار کنند. ممکن است يک کسي يک فاميل وسواسي دارد. زنگ مي‌زند مي‌گويد شنيدي قرائتي چي گفت؟ مي‌گويد نه. من کانال ديگر تماشا مي‌كردم. کاش گوش کرده بودم، شما اين نوار را داشته باشيد. اگر کسي را داريد که وسواسي است يک، و اگر احتمال مي‌دهيد حرف من در او اثر مي‌کند دو، نوار را برايش بفرستيد.
موضوع بحث وسواسي يا وسوسه است. آدم وسواسي يک آدم التقاطي است، التقاطي يعني چه؟ يعني مي‌گويد: هم اسلام و هم سليقه من، وسواسي التقاطي است. يعني مي‌گويد اسلام باضافه سليقه من، چون اسلام مي‌گويد پاک شد. وسواسي مي‌گويد به سليقه من پاک نشد. وسواسي وقتش را تلف مي‌کند. ساعتها که وسواسي‌ها دنبال وسوسه مي‌روند وسواسي گاهي سر از بدعت در مي‌آورد، بدعت يعني چه؟ بدعت يعني چيزي که جزو دين نيست او جزو دين حساب مي‌کند چون وسواسي يک همچين کاري را مي‌کند. وسواسي اهل بدعت است، وسواسي انکار عملي فرامين الهي دارد، خوب چون رسول الله مي‌گويد پاک شد. وسواسي مي‌گويد يا رسول الله پاک نشد. هر چي امام صادق(ع) مي‌گويد پاک شد وسواسي مي‌گويد پاک نشد. يعني پيغمبر و قرآن مي‌گويد اين منکر است. ممکن است به زبان بگويد امام را قبول دارم اما در عمل نه؛ وسواسي گناه سوء ظن دارد.
يکي از گناهان سوءظن است. چون آدم وسواسي افراد را نجس مي‌داند. هر کسي را که نگاه مي‌کند… اصلاً وسواسي گاهي مهماني نمي‌رود براي اينکه مي‌گويد اگر بروم مهماني نجس مي‌شوم، يا مهماني نمي‌دهد، چون مي‌گويد: اگر فلاني بيايد بچه‌هايش پا مي‌گذارند روي فرشهاي ما و احتياط پيدا مي‌کند.
وسواسي گرفتار سوء ظن مي‌شود اين از عوارض وسواسي است چون همه مردم را مي‌گويد لا ابالي هستند.
وسواسي مرتکب اسراف مي‌شود، به جاي اينکه يک ليتر آب مصرف کند چند ليتر آب مصرف مي‌کند در جنگ احد بدن پيغمبر خوني شد فاطمه زهرا(س) سپري را آبش کرد آورد و خون را شست کدام زنهاي خانه ما حاضر هستند جائي که خوني شده را با يک بشقاب آب بشويند، سپر چقدر آب مي‌گيرد؟ سپر شايد يک ليتر آب بگيرد يعني بدني که، قسمتي که خوني شده با يک ليتر آب يا کمتر پاك شد، وسواسي مرتکب اسراف مي‌شود و اسراف گناه کبيره است پس وسواسي مرتکب گناه اسراف مي‌شود، دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه کبيره است.
اين دو کلام از حضرت امام است امام در تحريرالوسيله مي‌فرمايند دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و در بحث گناهان کبيره امام مي‌فرمايد اسراف گناه کبيره است.
وسواسي مرتکب گناه شهرت‌طلبي مي‌شود. آدم وسواسي هميشه يک کاري مي‌کند که مدام مردم نگاهش مي‌کنند و از چيزهائي که در اسلام مورد انتقاد است اين است که آدم يک کاري بکند که با بقيه فرق داشته باشد، مثلاً لباس شهرت، آدم يک لباسي را بپوشد که همه نگاهش بکنند، رانندگي شهرت، توي مجلس يک عطسه مي‌کند تا همه نگاهش بکنند، هر حرکتي انسان انجام بدهد که دلها و چشمها را به خودش متوجه کند اين در اسلام درست نيست، به ما گفتند مثل بقيه باشيد، عده‌اي از مردم مکه در اعمال حج، راه وروديشان يک راه استثنائي بود آيه نازل شد که شما چرا مثل بقيه نيستيد (ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ) (بقره /199) از همان راهي که مردم مي‌روند شما هم برويد بعضي افراد مثلاً توي يک جلسه مي‌خواهند صلوات بفرستند اين يک جوري صلوات مي‌فرستد تا همه نگاهش کنند، زلفهايش را يک جوري درست مي‌کند تا همه نگاهش کنند، اصلاً هر کاري آدم انجام بدهد که دلها را به خودش جلب کند اين يک رقم طاغوت است چون طاغوت دلها را متوجه خودش مي‌کند، وسواسي گرفتار گناه شهرت‌طلبي مي‌شود.
وسواسي گرفتار گناه تضييع حق ديگران مي‌شود. آدم وسواسي حق بچه‌هايش را از بين مي‌برد، عوض اينکه به بچه‌اش برسد شلنگ را دست گرفته آب مي‌کشد، حق همسايه‌ و حق مردم را از بين مي‌برد. درست است شما هر چه آب بريزي پول آب را مي‌دهي اما بالاخره آب مال بيت المال است و کسي اگر بيش از قانون و بيش از طبيعي آب ريخت اگر پول آب را هم بدهد باز هم گناه کرده چون اين آبي که توي لوله‌ها است مال ملت است. شما بايد به اندازه يک نفر از آحاد ملت آب بريزيد اگر بيش از اين آب بريزيد حق ديگران را از بين برديد. مثل سيگاري‌ها يک کسي که توي سالن نشسته، اکسيژن سالن مال همه است شانزده نفر مي‌آيند سيگار مي‌کشند اين شانزده نفر تجاوز حريمي ‌و هوائي به ديگران کردند، تجاوز به حريم هوائي لازم نيست که اف شانزده آمريکا باشد. بعضي‌ها که سيگار مي‌کشند و دودش در حلق ديگران مي‌رود. اين هم يک رقم تجاوز به حريم هوائي است.
وسواسي حق ديگران را از بين مي‌برد همه را فداي خودش مي‌کند، وسواسي گاهي بنيانگذار يک رفتار بد در بچه‌ها مي‌شود يعني يک مادر يا پدر وسواسي دخترهايش هم ممکن است وسواسي بشوند. يعني گاهي وسواسي سرايت به ديگران مي‌کند. آن وقت ديگران هم، «من سن سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها إلى يوم القيامة» (الفصول‌المختارة/ ص‌136)، حديث داريم اگر کسي يک راه بدي را باز کرد هر کس از آن راه برود گناهش مال آن باز کننده راه است. يک پدر سيگاري بچه‌هايش هم سيگاري مي‌شوند، همينطور که يک پدر راننده بچه هايش هم رانندگي ياد مي‌گيرند و راننده مي‌شوند.
وسواسي از کمالات عقب مي‌افتد به جاي اينکه به باقي کمالات برسد وقتش صرف اين مي‌شود، همه مردم وضو گرفتند به نماز رسيدند اين آقا هنوز توي وضوخانه است.
وسواسي‌ها خيلي محرومند، وسواسي به خاطر اينکه گرفتار اين است كه چي پاک است و چي نجس است. چون مشغول مسائل جزئي است از افکار بلند، از اهداف بلند، از آروزهاي بلند محروم مي‌شود اينها همه از آفات وسواسي است، وسواسي اهل تعاون نيست، مي‌گويند بيا کمک کن. مي‌ترسد که نجس شود، کنار مي‌ايستد.
وسواسي منزوي است و اهل تعاون نيست اهل تفريح نيست، اهل جماعت نيست، حق الله را فداي خودش مي‌کند، حق الناس را فداي خودش مي‌کند.
وسواسي جسمش رنجور است، به بدنش ظلم مي‌کند، اعصابش ضعيف است. وسواسي عمرش تباه است، وسواسي فکرش متحجر است، روحش افسرده، قلبش بدبين، آبرويش ريخته، عجب قيافه‌اي دارد، وسواسي عمرش تباه، خيلي زمان جوانيش را صرف نجس بازي مي‌کند، اين سيماي وسواسي است.
خوب آقاي قرائتي حالا بايد چه کرد؟ اسلام ‌درباره وسواسي چه مي‌گويد؟
اول اينکه برادرها و خواهرها که وسواسي هستيد مثل باقي افراد بشوئيد واسراف نکنيد. اگر گناهي بود من به گردن مي‌گيرم.
عمل وسواسي باطل است، آدم وسواسي خودش را بهتر از ديگران مي‌داند و چون مي‌گويد مردم دو سه نفر مثلاً پاک و با طهارت هستند باقي همه آلوده و لااُبالي هستند، آن وقت هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است. امام صادق(ع) فرمود هر کس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است، مستکبر فقط آن نيست که ماشين و خانه‌اش از همه قشنگ‌تر است. تکبر را برايتان معنا کنم، تکبر يعني زير بار حق نرفتن. گاهي ممکن است آدم سوار ماشين قيمتي بشود اما تکبر نداشته باشد، گاهي ممکن است سوار يک دوچرخه شکسته بشود. اما تکبر داشته باشد.
تکبر يک حالت انساني است کار به پول ندارد. آدمهائي روي قالي نشسته‌اند و تکبر ندارند، آدمهائي روي موکت نشسته‌اند و تکبر دارند.

2- آشنايي با چند قاعده فقهي

در اسلام يک قانوني داريم «اصاله الطهاره، اصاله الحليه» يک قواعد فقهي و يک اصولي داريم به نام متر در دست مجتهد، تا يک چيزي مي‌شود مثل پيچ گوشتي که در دست مکانيک است مثل آچار فرانسه که در دست مکانيک است، همانطور که شيشه‌بر که الماس دارد، مجتهدهاي ما چند تا الماس دارند که به هر دري مي‌رسند طبق آن اندازه مي‌گيرند آن را مي‌گويند قواعد فقهي، يعني آن پيچ گوشتي و ابزار که در دست آيت الله است چند تا قواعد داريم.
يک: قاعده يد، يد يعني چي؟ يعني دست، قاعده يد چيست؟ يعني من اگر يک چيزي دست شما ديدم بايد بگويم كه مال شماست، حق نداريم بگوييم که شايد دزدي باشد، شما حق نداريد اينطور بگوئيد، همين که چيزي در دست من است همين کافي است که اين ملک من است، حالا اگر هم ملک من نيست جوابش را بايد يا در دادگاه بدهم يا در قيامت، ولي شما بايد بگوييد که مال خودش است، اگر اينطور نباشد همه مردم وسواسي مي‌شوند، چون هر کس چيزي را دست کسي ببيند مي‌گويد از کي دزديدي، قاعده يد يعني چيزي که دست کسي است اين قرينه و شاهد اين است که مالک آن است. اگر اين قاعده يد را برداريم يعني همه چيز خراب مي‌شود آدم هر چه دست هر کس ديد مي‌گويد لابد دزدي است.
يک قاعده داريم به نام قاعده اباحه: يعني هرچيزي مباح است جز چيزهايي که گفته‌اند حرام است. آقا يکي دو تا درخت را مي‌گيرند پيوند مي‌زنند، زردآلو، توت و قيسي و گلابي را بر مي‌دارند يک پيوندهائي بهم مي‌زنند يک ميوه نويي از آن در مي‌آيد و آدم نمي‌داند اين ميوه حلال است يا حرام، اصلي داريم، که همه چيز حلال است جز اينکه دليل داشته باشيم که اين حرام است، تا دليل نيامده اصل اين است که همه چيز حلال است اين اصل را اباحه گويند. اباح يعني مباح و مباح يعني حلال، اگر اينطور نباشد که بالاخره پپسي مي‌آيد، کانادا مي‌آيد، گوجه فرنگي مي‌آيد، سوسيس و کالباس مي‌آيد هر روز يک چيزي مي‌آيد و اين چيزها که زمان پيغمبر(ص) نبوده ما نمي‌دانيم که حلال است، همه چيز حلال است، اصل اباحه يعني بيخود وسواسي نباشيد.
اصلي داريم قاعده سوق. سوق يعني چي؟ سوق يعني بازار، يعني يک چيزي که توي بازار مسلمانها است بايد گفت پاک است همين که از بازار مسلمانها است پاک است.
قاعده‌اي داريم به نام قاعده تجاوز، يعني وقتي از چيزي رد شدي ديگر شک نکن مثلاً مي‌گويي: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (اخلاص /1) بعد بگويي: (أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ) (فاتحه /7) درست است، برو ديگر رد شدي وقتي رفتي ديگر به عقب نگاه نکن وگرنه مي‌گويم: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (اخلاص /1)، (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ) (فاتحه /5)، باز مي‌خوانم (اللَّهُ الصَّمَدُ) (اخلاص /2)، باز بر مي‌گردم، يک قاعده‌اي داريم که وقتي رد شدي همين که به سجده رسيدي شک در رکوع کردي بر گذشته‌ها صلوات يعني از گذشته ياد نکن، اگر ياد گذشته بکني همه‌اش گرفتار وسوسه مي‌شوي. اصلاً قاعده تجاوز يعني وقتي بحول الله گفتي يعني ديگر از تشهد بيرون آمدي، اگر از حال نماز وارد حال ديگري شدي و در قبل شك کردي ديگر اعتنا نکن، از نماز فارغ شدي السلام عليکم و رحمه الله و برکاته. نمازت تمام شد. بعد بگويي ما چند رکعت خوانديم؟ ديگر پاشو برو، از نماز فارغ شدي ديگر به عقب بر نگرد. اين قاعده فراغ يعني از نماز فارغ شدي ديگر شک نکن. از حمام آمدي بيرون غسلت درست بود يا نه، آمدي بيرون برو. بله زير دوش شک کردي خوب هنوز زير دوش هستي، ولي وقتي به قصد غسل رفتي و غسل هم کردي و آمدي ديگر بعداً شک نکن.

3- چرا وسواسي مي‌شويم؟

يکي از عواملي که انسان وسواسي مي‌شود دوست وسواسي است چرا آدم وسواسي مي‌شود، عوامل وسواسي مختلف است. يکي اينکه آدم مسئله بلد نيست وسواسي مي‌شود. ما مجتهد وسواسي نداريم. دو گروه راحت هستند: آدمهائي که هيچي بلد نيستند راحتند زود مي‌گويند پاک شد و بعد از اينکه سرکه مي‌شود پاک است و اين وسط شراب مي‌شود، اينهائي که يک خورده سواد دارند و مذهبي هستند اين خورده مذهبي‌ها وسواسي مي‌شوند، مذهبي صد در صد وسواسي نيست. بي دين هم وسواسي نيست، نه بي دين وسواسي است و نه ديندار باسواد، اينها که يک خورده ديني دارند وسواسي مي‌شوند.

4- علم كم مضر است

خورده چيز انسان را اذيت مي‌کند، خورده علم، خورده قرض و خورده پول. دو کيلو همه‌اش دو ريالي و پنج ريالي دارد ولي اذيت مي‌کند ولي اسکناس هزاري اذيت نمي‌کند. بيشتر وسواسي‌ها آدمهائي هستند که يک خورده مذهبي هستند گرفتار مي‌شوند در همه موارد اينطور است. از عوامل مهم وسواسي رفيق بد است، اگر وسواسي بداند چقدر وسواسي خطر دارد يعني وسواسي بداند خدا از او ناراضي است. مردم از او ناراضي هستند، خدا ميداند چقدر شوهرها آمدند پهلوي من که زن ما وسواسي است خودش را مريض کرده، آب به خانه مي‌ريزد، ساختمان خراب شده، چاه پر شده، تجاوز به حقوق ديگران؛ اگر وسواسي بداند که چه مي‌کند دست از وسواسي بر مي‌دارد. آدم وسواسي شيطان توي جلدش رفته و ديگر هم بيرون نمي‌آيد يک قصه برايتان بگويم.

5- راههاي وسوسه شيطان

شيطان چهار رقم با انسان برخورد مي‌کند، گاهي وقتها شيطان يک سنگ به آدم مي‌پراند قرآن مي‌گويد: (فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ) (طه /120)، «إِلَيْهِ» يعني به سوي او، يک سنگ مي‌پرداند، گاهي وقتها سنگ نمي‌پراند، مي‌آيد کنار آدم و آدم را هول مي‌دهد (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ) (اعراف /201) پس وسوسه اليه داريم يعني از دور سنگ مي‌پراند، «مَسَّهُمْ» داريم «مَسَّهُمْ طائِفٌ» يعني تماس مي‌گيرد، بعضي وقتها از تماس هم يک چيزي بالاتر است و شيطان داخل مي‌رود، (يُوَسْوِسُ في‌ صُدُورِ النَّاسِ) (ناس /5) يعني داخل مي‌رود. حالا گاهي وقتها شيطان داخل مي‌رود. گاهي مي‌آيد بيرون و گاهي داخل مي‌رود و مي‌ايستد (فَهُوَ لَهُ قَرينٌ) (زخرف /36) از داخل ديگر بيرون نمي‌آيد، وسواسي از آنهاست که شيطان مي‌رود داخل و ديگر بيرون نمي‌آيد. در قرآن رابطه شيطان با انسان چهار رقم است، رابطه سنگ پراني «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ»، «إِلَيْهِ» يعني بسوي او، رابطه دوم رابطه تماس «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» تماس مي‌گيرد ولي آن مؤمن متوجه مي‌شود که اين شيطان است. رابطه پرتاب، رابطه ارتباط، رابطه نفوذ، رابطه همنشيني. هر چه بيشتر در را باز کنيم شيطان بيشتر داخل مي‌آيد. و لذا گفتند اگر فکر بدي به سرت رسيد بلند شو برو، وقتي بيكار نشستي فکر مي‌کني، دنبالش يک فکر ديگر و همينطور دنبال آن يک فکرهايي ديگر مي‌آيد، پس بلند شو برو، غيظ کردي بلند شو برو. فکر بد مثل دود است در را باز کن برود. بماند مغز را سياه مي‌کند فکر بد اگر ماند ذخيره مي‌شود و سياه مي‌کند. عمل وسواسي باطل است. منتها ما بايد برخوردمان با وسواسي‌ها برخورد با مريض باشد، جبران دواي وسواسي بي اعتنائي است. انسان وسواسي ديگر به کارهايش اعتنا نکند،
به کسي گفتند شما وقتي شبها مي‌خوابي ريشهايت را روي لحاف مي‌گذاري يا زير لحاف. گفت والله ما تا حالا خوابيديم يادمان نبوده. يک شب رفت بخوابد گفت واقعاً ما شبها چه جوري مي‌خوابيم آيا اينطوري مي‌خوابيم. هيچي خواب از سرش رفت.
گاهي وسواسي زندگي برايش تلخ مي‌شود. چاره وسواسي بي اعتنائي است. منتها مي‌گويد به دلم نچسبيد، به دلت نچسبيد همان را که اسلام گفته پاک است. به دلم يعني چه؟ ما بنده خدا هستيم هر چه او گفت بايد بگوييم چشم. خدا گاهي مي‌گويد آقا با يک استکان پاک شد شما مي‌گوييد نه خير. آقا شما دستتان خوني مي‌شود مي‌گوييد يک چسب بدهيد بچسبانم. مي‌روم لحاف کرسي مي‌آورم بابا نمي‌خواهم، چسب بده، مي‌گويد آقا من خيلي به شما ارادت دارم دو تا لحاف پارچه مي‌آورم، گاهي وقتها يک ذره پارچه را مي‌خواهم، ده تا لحاف کرسي نمي‌خواهم. گاهي مي‌گويد يک استکان آب بريزي قبول است ولي ده ليتر آب بريز. چقدر بد است که آدم به بدنش ظلم کند به شوهرش ظلم کند به همسرش ظلم کند، به بچه‌اش ظلم کند، به بيت المال ظلم کند. آخرش هم خدا قبول نکند عبادت مثل شماره تلفن است. مي‌گويند آقا شماره تلفن من اين است. شما مي‌گوييد نه من چون به شما خيلي ارادت دارم، بيشتر مي‌گيرم. بابا آن وقت کس ديگر گوشي را بر مي‌دارد، اگر مي‌خواهي خدا گوشي را بردارد همين چهار تا شماره را بگير. مي‌گويد در ارتش يک دست را بالا ببر. مي‌گويد نه چون به شما خيلي علاقه دارم دو تا دستم را بالا مي‌برم. خوب مي‌زنند توي کله‌ات.
همان طور که گفتند وسواسي مي‌گويد من خيلي به شما ارادت دارم. مي‌گويند سي و چهار متري گنج است، بگو آقا من چون به شما خيلي ارادت دارم. مي‌خواهم چهل متري را بکنم. خوب برو بکن تا پدرت در بيايد اما به گنج نمي‌رسي، اسلام مي‌گويد يک ليتر بس است. شما مي‌گوييد نه ده ليتر خوب است. اگر يک ليتر بود قبول مي‌کردم حالا که ده تا شد قبول نمي‌کنم.
يکي از اين منافقين نجف خدمت امام رفته بود، همينطور حرف مي‌زد و نهج البلاغه مي‌خواند. امام فرمود از بس که نهج البلاغه خواند شک کردم که اين يک چيزيش مي‌شود، اگر گاهي آيه مي‌خواند مي‌گفتم خوب شايد آدم خوبي است حالا که زياد دارد مي‌خواند حتماً يک چيزيش هست.
يک کسي همه لباسهايش را سبز کرد ريشهايش را هم سبز کرد. گفتند حالا بلوز سبز، کت و شلوار سبز، جوراب سبز، آخه حالا چرا ريشهايت را سبز کردي. گفتم من مي‌خواهم چهارده معصوم بشوم.

6- خيلي از كارها نياز به آموزش دارد

وسواسي گاهي وقتها خيلي مي‌خواهد حزب اللهي بشود، خيال مي‌کند هر چه بيشتر آب بريزد چهارده معصوم مي‌شود، بابا يک ليتر بس است، چقدر ما گناه مي‌کنيم، مملکت ما مملکت پر مصرفي است متأسفانه همه ما پرمصرف هستيم. من فکر مي‌کنم همه با سوادهاي ما بايد يک دوره نهضت سوادآموزي ببينند. چون باسوادهاي ما نه خواندن نوشتن را… خواندن نوشتن بلد هستند توهين نشود. يعني ما بلد هستيم سبزي بخوريم، ما حساب کرديم يک بار که سبزي مي‌خوريم سه بار پول کاميون و گل کشي مي‌دهيم چرا؟ چون يک بار کاميون مي‌گيريم سبزي را از اطراف شهر يا روستا مي‌آورد داخل ميدان. پول آن گل کشي کاميون را من مي‌دهم بعد ميدان سبزي را خالي مي‌کند و وانت وانت بقالها، سبزي فروشها، سبزيها را با گل مي‌برند دم مغازه‌ها دو مرتبه پول آن وانت و گل را من مي‌دهم. دو کيلو سبزي مي‌خوريم نيم کيلويش خوردن است يک کيلو و نيم آن خراب است بعد آن يک کيلو و نيم پولهاي گل را مي‌ريزيم توي سطل آشغال. شهرداري اين گلها را مي‌برد به بيرون شهر و بعد آن شهرداري پول اين گل کشي را از من مي‌گيرد. من نيم کيلو سبزي مي‌خورم سه بار پول گل کشي مي‌دهم. آخر اين هم شد کار؟ ما به خدا بلد نيستيم سبزي بخوريم. بله فوق ليسانس دارد ولي بلد نيست سبزي بخورد، ما بايد يک دوره کلاس بگذاريم که چگونه زندگي کنيم که صرفه جوئي کنيم يک شکم گرسنه روي زمين نيست، يک آدم برهنه نيست. ما چيزي را داريم ظرفهاي يک بار مصرف. آقا خانه‌اش چند سرويس شکستني است باز مي‌گويد آقا برو ظرف يکبار مصرف بخر. دويست تومان غذا مي‌خورد بيست تومان پول ظرف را مي‌دهد مثلاً چهل تا مهمان دارد، چهل تا بيست تومان چقدر مي‌شود هشتصد تومان، پانصد تومان کمتر، بيشتر پول ظرف يک بار مصرف مي‌دهد چرا؟ براي اينکه حال نداريم بشوئيم، اگر همين سبزيها را توي همان روستا زنهاي روستائي پاک کنند توي نايلون بگذارند نشسته بفرستند ما ديگر سه بار پول گل کشي نمي‌دهيم. ماست خوردن دوره مي‌خواهد، لباس پوشيدن دوره مي‌خواهد، رفتم ديدم همه‌ بدنش سوخته. گفتم چرا اينطور شدي. نمي‌توانست حرف بزند همه‌اش سوخته بود. گفت در حالي كه چراغ روشن بوده، نفت ريخته توي آن، بايد براي نفت کردن توي چراغ دوره ببينيم که وقتي آدم نفت توي چراغ مي‌کند بايد چراغ را خاموش کند ما بايد براي تمام زندگيمان دوره ببينيم. ما گاهي وقتها رانندگي بلد نيستيم، گاز دادن بلد نيستيم، غذا پختن بلد نيستيم.
خيلي خانه‌ها ولخرجي مي‌شود، اگر نانواهايمان خوب بپزند. نياز به خريد گندم نداريم، آن مقداري جمهوري اسلامي ‌گندم مي‌خرد که نان کناره به گاوداريها مي‌فروشيم، وگرنه اگر درست پخت بشود اين طور نمي‌شود.
در بنائي اسراف مي‌کنيم. اين خانه قابل زندگي است مي‌گوييم نه بابا بزن خرابش کن مي‌زند خراب مي‌کند، اين لباس هنوز قابل شستن است اين لباس هنوز قابل پوشيدن است، گاهي وقتها يک عروس مثلاً يک پيراهن مي‌خرد دو ساعت مي‌پوشد و پهلوي داماد مي‌نشيند و مي‌گذارد مي‌ماند. با اين پيراهن عروس مي‌توانند(البته زشت است من اين را بگويم مي‌ترسم رفتم خانه دعوايم بکنند) ما در منزل خودمان پيراهن عروسي خريديم و دوازده تا عروس تا به حالا پوشيده و شايد ده تا بيست تاي ديگر هم بپوشد، چه اشکالي دارد آدم يک پولي مي‌دهد يک پيراهني را مي‌خرد، خوب بدهد عروس همسايه هم بپوشد بايد برويم بازار پيراهن عروس بخريم، پدر دختر در مي‌آيد، پدر داماد در مي‌آيد، پهلوي صندوقهاي قرض الحسنه، وام، دعواي زن و شوهري نه اين کوتاه آمد، کمش گذاشت. خواهرم چه جور بود، آدم براي نيم کيلو آرد که نانوائي باز نمي‌کند، شما دو ساعت مي‌خواهيد پيراهن عروس بپوشيد با يک پيراهن عروس مي‌توانند چهل نفر را دو ساعت، چهل تا دو ساعت هشتاد ساعت، خيلي ولخرجي مي‌کنيم.

7- خداوند الگوي انسان باشد

رفتم دکان نجاري گفتم يک ميز مي‌خواهم تا يک لحاف بيندازم روي آن و کرسي بشود، يک نايلون ‌بندازم ميز پذيرائي بشود. وقتي بروم بالا کتاب بردارم چهار پايه بشود بروم رويش نشکند، خنديد، چه اشکالي دارد، خدا يک شکاف گذاشته روي صورت به نام لب، نفس کشيدن از همين، نفس پس دادن از همين، سخنراني از همين، مکيدن پستان مادرتوسط نوزاد از همين، جويدن، مکيدن، سخنراني، اکسيژن گيري، کربن پس دادن. حالا اگر دست امروزي‌ها مي‌دادي. يک دودکش براي خروج کربن، ورود اکسيژن. کله را پر از دودکش مي‌کردند، صرفه جويي را از خدا ياد بگيريد با يک لب همه کارهايش را انجام داده، با ده سير آب مي‌شود وضو گرفت، شير را باز مي‌کني تا مشتت پر شد ببند. شير را باز مي‌کند و همينطور آب مي‌رود، بابا ببند. اسراف درغذا، اسراف در لباس، اسراف در مراسم عروسي، اگر يک مقدار تشريفات و تجملات را کم کنند، دختر و پسرهاي فقير هم مي‌توانند عروس و داماد بشوند. يک دختر و پسر پولدار چنان بريز و بپاش مي‌کنند که به اندازه پنج تا عروسي پول خرج مي‌کنند.
خدا رحمت کند پدران ما را، خانه ما کاشان اتاق بزرگي بود، آن قدر عروسي‌هاي همسايه‌ها توي خانه باباي من بود، هر کس مي‌آمد پهلوي پدر ما مي‌گفت حاج آقا دختر من مي‌خواهد عروس بشود، مي‌شود ما عقد را بيندازيم خانه شما. بله يک اتاقي داشت. اتاق بزرگي بود شايد هفتاد تا عروسي توي آن اتاق صورت گرفته باشد، يک کسي اتاق بزرگ بسازد همه همسايه‌ها بيايند، نمي‌کنيم. بناي بر صرفه جويي نداريم. بناي ما براي مصرف گرايي است و همه ما توي بي پولي و تورم مي‌سوزيم و حاضر نيستيم از خر شيطان پائين بياييم و آن خر شيطان که سوارش شديم و لخرجي است. بنده هم گرفتار هستم. چيزي به نام فرهنگ وصله بر افتاد، خيال مي‌کنيم که اگر يک چيزي را وصله کنيم بي آبرو هستيم. اميرالمؤمنين کفشش را وصله مي‌کرد.

8- كجاها وسواس بخرج دهيم و كجاها وسواسي نباشيم؟

من به وسواسيها سفارش مي‌کنم در کار خودشان بي اعتنا شوند و به وسوسه‌ها محل نگذارند. شيطان دوست دارد که شما همينطور شک کنيد، البته بدتر از اين وسواسي، وسواسي در مورد شخصيتها است. آقا برويم پشت سرش نماز بخوانيم. والله من به او اطمينان ندارم، خوب گناه که از او نديدي، پيش نماز بايد عادل باشد مي‌دانيد عادل يعني چه، يعني من از او گناهي نديدم خوب گناهي نديدي پس پشت سرش نماز بخوان نه حالا به دلم نمي‌چسبد، باز مي‌شود دلم، لازم نيست آدم خودش را عادل بداند، من ممکن است از خودم هزارها گناه سراغ دارم ولي شما که من را نمي‌شناسيد شما که از من گناهي نديديد مي‌توانيد پشت سر من نماز بخوانيد ولو من رئيس فاسق‌ها باشم. پيش نماز لازم نيست خودش خودش را عادل بداند ولي شما که از من گناه نديدي اقتدا کن، در اقتدا وسوسه مي‌کند، البته يک جاهائي هم بايد وسوسه کرد در انتخاب همسر، دختر و پسرها زود گول همديگر را مي‌خورند، گاهي پسر يک جوري حرف مي‌زند که دل دختر را مي‌برد، اين جور جاها بايد يک خورده‌اي دقت کرد، يک جاهائي در گزينش بايد دقت کرد، در انتخاب همسر بايد دقت کرد، در لقمه‌اي که مي‌خوريم بايد يک خورده‌اي دقت کرد، به نماينده‌اي که مي‌خواهيم به او رأي بدهيم بايد يک خورده‌اي دقت کرد، آنجا که مي‌گويند وسواس به خرج ندهيد. در اقتدا کردن در نجس و پاکي در اين جاها وسواسي نباشيد، اما در آنجائي که سرنوشت نظام را مي‌خواهيد دست کسي بدهيد هرچي دقت کني بجاست، چون همسري که مي‌خواهي انتخاب کني مي‌خواهي مادر بچه‌هايت باشد مي‌خواهي شير بدهد به بچه‌ات معلوم باشد چه کسي مي‌خواهد به بچه‌ات شير بدهد، کي مادر بچه‌ات مي‌شود يک سري جاها بايد تحقيق کني، يک پارک و يک بستني و دو تا لبخند و چهار تا تلفن و يک نامه قربانت بروم، گول نخوريد که اينها همه‌اش سطحي است. گاهي داغ مي‌شوند، ولي پخته نيستند. مي‌دانيد فرق بين داغ و پخته چيست؟ هر داغي سرد مي‌شود ولي هيچ پخته‌اي خام نمي‌شود، عروس و دامادها، دختر و پسرها گاهي داغ مي‌شوند، تصميم مي‌گيرند بعد اين داغي‌ها تبديل به سردي مي‌شود اما اگر پخته شد ديگر خام نمي‌شود، ولي هر داغي سرد مي‌شود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2646
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست