نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2652
موضوع بحث: وظايف پدر و مادر
پخش: 31/06/67
بسم الله الرحمن الرحيم
به مناسبت مهرماه و شروع مدارس و اين 13 ميليون دانش آموزي كه به مدرسه ميروند، ما ميخواهيم 3 هفته درمورد آموزش و پرورش صحبت كنيم، يك هفته در مورد معلم صحبت كرديم، هفتهاي در مورد شاگرد و اين هفته در مورد پدر و مادر صحبت ميكنيم. تقاضا ميكنم پدر و مادرها پاي تلويزيون بنشينند و آنچه از قرآن و حديث در اين ورقهها ثبت و ضبط شده است، در مورد وظايفي كه بلد هستند و آشنا هستند، آشناتر شوند. اما وظائف كه حدود 20 وظيفه جمع آوري شده است. من از خدا كمك ميخواهم كه اين وظايف را بگويم. اگر هم وقت نشد هرچه را توانستم ميگويم.
1- اهميت خانواده و مهرباني با آنان
شرط اول اينكه پدر و مادر بايد نسبت به بچه سوز داشته باشند. بچه را در كوچه، مزرعه، مدرسه و. . . رها نكند. (قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً) (تحريم /6) «قُوا» يعني نگه دار، بچه هايتان را نگه داريد، قرآن ميگويد بچه هايتان را نگه داريد فهو «أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ». خودتان و بچه هايتان را نگه داريد و حفظ كنيد. نه خودتان را رها كنيد، و نه بچه هايتان را. قرآن ميفرمايد: (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها) (طه /132) اگر به بچهات ميگويي نماز بخوان، نگو گفتم و گوش نداد، «وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها». مقاومت كن، بله بچهي مردم را ميشود 2 يا 3 بار نصيحت كند و اگر گوش نداد رها كند، ولي درمقابل بچهي خودت مقاومت كن. قرآن ميگويد: (قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة) (زمر /15). به مردم بگو كه خاسر واقعي كيست؟ كسي است كه «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» بازندهي واقعي كسي است كه خود را ببازد و نسلش به بازي گرفته شود و ببازد. حالا وظايف را خدمتتان ميگوييم. سوز در بهشت! گروهي از بهشتيان از هم ميپرسند كه چه شد شما اهل بهشت شديد. ميگويد: (قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ) (طور /26). ما نسبت به بچه هايمان سوز داشتيم. نبايد پدر و مادر بچهاش را به امان خدا رها كند. سوز، نه براي لباسش، براي فكر و اخلاق و تربيتش.
2- احترام و تكريم فرزندان
وظيفه ديگر تكريم، احترام و كرامت، نوجوان و جوان در اسلام كرامت دارد، احترام دارد. شخص 21 ساله را پيغمبر فرماندار مكه كرد. جوان 18 ساله را فرمانده لشگر كرد. يكي از ياران بسيار مهمي كه همه دوستش داشتيم و از اصحاب خوب پيامبر است و نميخواهم اسمش را ببرم در يك ماجرايي ديد كه يك جوان رئيس شده است. پيغمبر به جوان گفت: مسئول و سرپرست اينجا تو باش، اين پيرمرد يكجوري شد، عارش شد، و خلاصه گفت اگر اين رئيس است من با او همكاري نميكنم او دهانش بوي شير ميدهد. يك مقدار تكبرش گل كرد و رفت و تا آخر عمرش غصه خورد كه چرا من متكبر بودم و الحمدالله در جمهوري اسلامي ما بيشتر مسئولين ما جوان هستند، اين حرف را بعضي از پيرمردها ميزنند كه مملكت دست يك مشت بچه افتاده است. كه اين كلمه، كلمهي خوبي نيست. بچه كيست؟ بزرگ كيست؟ مگر به سن است، سن يك ارزش است، عقل نيز يك ارزش است، علم و شهامت نيز يك ارزش است. اگر يك جوان را ديديم و به او گفتيم كه خودت را از پشت بام پرت كن و پرت كرد. . . و به يك بزرگسال اگر بگوييم از يك تپه بپر، نميپرد. ارزش ما همان است. بايد همهي اينهايي كه حال ندارند از يك تپه بپرند و نميپرند شاگرد آن آقا بشوند كه از پشت بام ميپرد. بله سن نيز ارزش است. اما همهي ارزش سن نيست، تكرار ميكنم 21 ساله فرماندار مكه شد، 18 ساله فرمانده لشگر، حساب اينگونه است. يك مطلبي را از خود رسول الله برايتان بگويم. يا رسول الله چقدر بها ميدهيد به اين جوانها؟ لوس بار ميآيند. نه! بايد بها دهيم. براي اينكه من در مكه فرياد توحيد سر دادم. «حالفني الشبان و خالفني الشيوخ» «حالفني» به معني هم پيمان است. جوانها با من بيعت كردند «خالفني الشيوخ» پيرها با من بيعت نكردند. جبهه ما را چه كساني پركردند؟ بيشتر جوانها بودند. آنهايي كه خيلي خود را عاقل ميدانند، اگر بپرسيد چه كسي عاقل است ميگويند آن كسي عاقل است كه دست به آب و آتش نميزند. خوب برو كنار ديگر. امام صادق(ع) فرمود: حالا كه جوان كرامت دارد، حيف است كه جوانيش را به بطالت بگذراند. (جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا) (عدةالداعي، ص313) حديث داريم «جِدُّوا» جديت كنيد. «اجْتَهِدُوا» تلاش كنيد، يا در راه علم و راه تعليم. امام ميفرمايد: جوان يا بايد عالم باشد و يا شاگرد عالم، آقا كارگر نميخواهيد، كارگر ميخواهيم ولي اين كارگر نيم ساعت شاگردي كند. رشد علمي، احترام فرزند به بچهها رسيدن، اولياء و مربيان، پدر و مادرها به بچهها برسند. 4 بار در قرآن ميگويند: (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) (بقره /83) آقا پدر و مادر ما از دنيا رفته است. ما پدر و مادر نداريم كه به اين آيه «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» عمل كنيم. حديث بخوانم. امام صادق(ع) فرمود: «بِرُّ الرَّجُلِ بِوَلَدِهِ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج3، ص483) كسي اگر به بچهاش احترام كند، ثواب كسي را دارد كه به پدر و مادرش احترام كند. كسي اگر پدر يا مادرش از دنيا رفته است به بچهاش احترام كند، احترام به فرزند اجر احترام به پدر و مادر را دارد و همان خير و بركات را نيز دارد. سوز، احترام، منتهي احترام نه دشمني.
3- توجه به روحيات و باطن فرزندان
اميرالمومنين(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّي وَلَداً نَضِيرَ الْوَجْهِ وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّي وُلْداً مُطِيعِينَ لِلَّهِ خَائِفِينَ وَجِلِينَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَيْنِي»(المناقب، ج3، ص380) اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: من از خدا خواستم كه يك پسر خوشگل به من بدهد «وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ» از خدا خواستم اولادم خوشرو باشد. آخر بعضيها يك بچهي زيبا كه ميبينند، ميگويند: اي كاش من يك بچه اينطوري ميداشتم، خيلي خوب بود. اول شكل و قد بچه را ميبيند، مثلا ميبيند 84 كيلو است، خيلي رشيد است، ميگويد: بچهي اينطوري آدم داشته باشد، خوب است. اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: من از خدا نخواستم كه فرزندم قدش چنين و صورتش چنان باشد. «وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّي وُلْداً مُطِيعِينَ لِلَّهِ خَائِفِينَ وَجِلِينَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَيْنِي» من از خدايي كه بچه خواستم، خواستم بچه هايم «مُطِيعِينَ لِلَّهِ» بندهي خدا باشند. «وَجِلِينَ مِنْهُ» خوف خدا در دلشان باشد. كه هر وقت «إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَيْنِي» بچه ميخواهم كه در خط خدا باشد، آخر گاهي اوقات پدر و مادرهايي هستند، اولادهايي هستند كه مثل شاخ شمشاد يك عمل صالح از اين اولاد سر نميزند. اميرالمومنين ميفرمايد: پسرانتان را كيلويي حساب نكنيد. نميخواهم قدش چنين، وزنش چنان، شكلش چنين باشد. حساب كنيد كه اين بچه چه نقشي دارد؟ پدر و مادرها خوشحال نباشيد كه درآمد بچهتان چقدر است؟ حساب كنيد از كجا ميآورد نه اينكه چقدر دارد؟ آخر بعضي مادرها ميگويند الحمدالله بچه هايمان وضعشان خوب است، يكي ماهي 12 تومان دارد و يكي ماهي 16 تومان و يكي ماهي 9 تومان دارد. نگو الحمدالله كه دارد، بگو از كجا دارد.
4- حفظ حريمها و توجه به مسائل جنسي
درباره اولاد پدر و مادر چند تا وظيفه دارند. رسيديم به توجه به مسائل جنسي، پدر و مادر بايد توجه كنند، اول به بچهها ميگويد آقازاده (وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ) (نور /58) بچههايي كه هنوز به تكليف نرسيدهاند كوچولوها حق ندارند كه سر زده وارد اتاق پدر و مادرها بشوند. كوچولو هم هست، بچهي 10 ساله، 3 ساله، 7 ساله، 6 ساله، دختر و پسر، بچه كوچولوها اگر خواستند در اتاق پدر و مادر بروند بايد در بزنند، در بزن و بايست، اگر گفتند بيا تو، داخل شو. براي توجه به مسائل جنسي، حديث داريم رختخواب بچهها را همين كه از پنج سال رد شدند جدا بينداز دو تا برادر پهلوي هم نخوابند، دو تا خواهر پهلوي هم نخوابند، همين كه از پنج سال و شش سال گذشت بسترها جدا باشد. اين براي اهميت به مسائل جنسي است. بخاطر رسيدگي به مسائل جنسي حديث داريم كه خوشا به حال آن كسي كه مادرش عفيف باشد. هر لباسي را جلوي بچهاش نپوشد. پدر و مادرها چشم بچهها را نسبت به مسائل جنسي در خانه باز نكنند. پدر و مادر جلوي بچه نبايد با هم شوخي نامربوط داشته باشند. محبت و صفا باشد، ولي مسائلي كه يك رگههايي از شوخي هست، نباشد. مسائل جنسي و مقدار محبت از وظايف اولياء و پدر و مادر و مربيان است.
5- مساوات ميان فرزندان و تقويت روحيه شهامت
بچهها را يك جور نگاه كنيد، حتي در متن كتاب لايحضر الفقيه حديثي ديدم كه اگر كسي در وصيت بين بچهها فرق بگذارد گناه كبيره كرده است. كه بگويد من دارم ميميرم، به يكي از بچهها 100 تومان بدهد به ديگري 50 تومان و ديگري را. . . (بله يك وقت بچهاي را ميگوييم 100 تومان بدهيد چون ضعيف است، فقيراست و دليلي دارد. آنجا مشكلي ندارد.) اما اگر بچهها يكجور هستند و پدر و مادر تبعيض قائل شوند، گناه ميكند. مساوات بين همه و در همه چيز، در محبت و در وصيت مساوات. حتي اگر بچهي كوچك را ميبوسي بايد بچهي ديگر را نيز ببوسي. نكند روبه روي دو بچه يكي را ببوسيم و يكي را نبوسيم. روايت داريم امام صادق(ع) ميفرمايد: پدرم يكي از برادرهايم را ميبوسيد با اينكه دوستش نداشت. توجه كنيد امام صادق(ع) ميفرمايد: پدرم(امام باقر) داداشم را ميبوسيد با اينكه او را دوست نداشت، چرا؟ ميگفت: ميترسم از ماجراي يوسف(ع) كه تكرار شود. چون يعقوب اظهار علاقه به يوسف ميكرد، ولي اظهار علاقه به بقيه نميكرد. حسادت بچهها گل كرد و يوسف را در چاه انداختند. من بعضي بچهها را دوست ندارم، ولي براي اينكه حسادتها گل نكند، احترام هر دو را ميگيرم. تقويت شهامت؛ تقويت شهامت يك مسئله مهمي است، اوليا و مربيان وظيفه دارند بچهها را روحيه انقلابي بدهند. بگويد برو حرف بزن، بلند شو بگو، جسور بار بياورد، بچه مؤدب بچهاي نيست كه بنشيند و از ترس پدرش هيچ نگويد، گاهي ميگوييم اين بچهي مؤدبي است، هم چنان سربه زير است. خوب اين سيب زميني است، بچه بايد جسارت كند و داد بزند و اعتراض كند، حرف بزند. حتي دختر بچه و زن هرچه بيشتر حرفبزند، ارزش او بيشتر است. يك زني به نمايندگي بقيهي زنان آمد نزد پيامبر اكرم گفت: من اعتراض دارم، من نماينده زنها هستم، شروع كرد و يك سخنراني كرد كه چرا زنان چنين و چرا حق زنان چنان، چرا؟ شروع كرد و يك سخنراني قرائتي كرد، وقتي سخنراني او تمام شد پيغمبر رو كرد به مردان و گفت: چند تا زن سراغ داريد كه به اين خوبي حرف بزند؟ عجب قشنگ حرف زد! به قدري زيبا و محكم حرف زد، كه پيغمبر به مردها فرمود از اين زن بايد الگو بگيريد. بچهها بايد بتوانند حرف بزنند و خيال نكنيد و نگوئيد كه بزرگ ميشود حرف ميزند، نه بچههايي كه نميتوانند در كوچكي حرف بزنند، بزرگ هم كه ميشوند نميتوانند حرف بزنند. يك كسي به يك آقا گفت كه شما بالاي منبر چيزي نميگوييد، حرف زدن كه كاري ندارد. گفت كاري ندارد، تو برو بالاي منبر و بگو پنير و انگور، رفت بالاي منبر و نگاهش به مردم خورد و گفت انير و پنگور. اينگونه نيست كه بزرگ ميشود خودش سخنران ميشود. بچهها را بايد وادار كنيم كه محكم حرف بزنند. و ماجراي امام جواد(ع) يادتان نرود كه وقتي مامون الرشيد وارد شد همهي بچهها فرار كردند، فقط امام جواد(ع) كوچولو در كوچه ايستاد، (تقويت شهامت و جرات)
6- برخورد خوب با فرزندان و اعضاي خانواده
وظيفه ششم پدر و مادر برخورد خوب است، اگر خواستي بچهات گوش به حرفت بدهد، اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: «أجملوا في الخطاب تسمعوا جميل الجواب»(غررالحكم، ص436) بچهات را خوب صدا كن. «تسمعوا جميل الجواب» او نيز خوب جواب ميدهد. آخر اگر گفتي «اوي» او نيز ميگويد «اوي». اگر يك كسي كه خوابيده است مثلا بچهات را گفتي: حسن بلند شو، حسن! حسن! اگر همينطور صدايش زدي، او نيز بلند ميشود خميازه ميكشد و از آن طرف ميخوابد. اما اگر گفتي: حسن جان! ميگويد: بفرمائيد. اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: اگر خواستيد جواب خوب بشنويد خوب صدا بزنيد. يعني اگر گوش به حرف پدر و مادر نميدهند، به اين دليل است كه پدر و مادر بچه هايشان را محترمانه صدا نميزنند. يكي از وظيفههايي كه پسر به گردن پدر دارد، اين است كه پدر احترام مادر را بگيرد اين خيلي مهم است «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ»(كافى، ج6، ص48) حق پسر بر پدر چيست؟ همانطور كه پدر بر پسر حق دارد، پسر نيز بر پدر حق دارد. حق پسر بر پدر اين است كه «أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ» مادر را احترام بگذارد. يعني اگر پدر احترام مادر را گرفت، احترام فرزند است. حقي كه پدر بر پسر دارد، اين است پدر احترام مادر را نگه دارد. توهين به مادر روبه روي پسر توهين به پسر هم هست.
7- تربيت بروز و پرهيز از محبت افراطي
مسئله ديگر اينكه اميرالمومنين(ع) فرمود: «لا تقسروا أولادكم على آدابكم فإنهم مخلوقون لزمان غير زمانكم»(شرحنهجالبلاغهابنابىالحديد، ج20، ص267) بچه هايتان را هم سليقهي خودتان بار نياوريد، چون آنها مال زمان شما نيستند و مال زمان ديگر هستند. گاهي پدر و مادرها مقيد هستند كه همانطور كه خودشان تربيت شدهاند فرزندان را تربيت كنند. مادر شوهرها نيز همينطور هستند. مادرشوهرها گاهي به عروسها ميگويند ما سن شما بوديم و عروس بوديم، گالش پا ميكرديم. اين كفشها چيست كه به پا ميكنيد. خوب شما عروس چه زماني بودي؟ عروس 40 سال پيش بودهاي، خدا چهل سال پيش را بيامرزد. بابا اين همه مهر ميخواهي چه كني؟ من مهرم 500 تومان بود. شما چه زماني عروس شدهاي؟ يك مقداري پدرها از گفتن ما چنين و چنان بوديم و. . . . خودداري كنند. گاهي ميگويد آقا ما معلممان كتكمان ميزد، ما نان نداشتيم كه بخوريم گاهي پدرها مينشينند بدبختيهاي خودشان را براي بچه هايشان ميگويند، و ميگويند همينطور كه ما بدبختي چشيدهايم تو نيز بچش. اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: بچه هايتان را در كانال خودتان حركت ندهيد. بچه در هر زماني يكجور بايد تربيت شود. يك مقدار خطهاي قشري را بشكنيد. اين هم يك دستور. دستور ديگر اينكه پدر و مادرها بچهها را لوس بار نياورند. محبت اضافه لوس بوده است. نژاد لوس، انسان لوس، فاميل لوس، اين بني اسرائيل يكي از لوسي هايشان اين بود كه ميگفتند كه چرا پيغمبر اسلام اسرائيلي نيست؟ بايد تمام انبياء از نژاد اسرائيل باشند. آيهي قرآن ميگويد: (وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى) (بقره /111) ميگفتند: اصلا به بهشت يا يهودي ميرود و يا مسيحي ميرود. اين انحصار طلبي است. (وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) (مائده /18) ميگفتند: ما فرزندان خدا هستيم، ما محبوب خدا هستيم. يك برتربيني كه امام صادق(ع) فرمود: اين صفت از متكبرين است. امام صادق(ع) فرمود: هركس خود را بهتر از ديگران ببيند متكبر است. خيلي حديث عجيبي است. هركس خودش را بهتر از ديگران بداند متكبر است. ما كه نميدانيم چه كسي بهتر است. بله اين ساعت من بهتر از شما هستم، شايد فردا شما بهتر از من باشي. امام صادق(ع) وقتي حديث را گفت، يك عده تعجب كردند كه آقا ما خودمان را بهتر از ديگران ميدانيم، بالاخره ما نماز ميخوانيم و او نميخواند بالاخره ما حجابمان چنين است او چنان و. . . بالاخره يكي درآمدش حلال است و يكي حرام است. يعني چه كه هيچكس خود را بهتر از ديگري نداند. حتما يك تحصيل كرده، خود را از يك بي سواد بالاتر ميداند. اين كلام يعني چه؟ هركس خود را بهتر بداند متكبر است. اين حديث خيلي زور دارد. امام صادق(ع) فرمود: الان تو بهتري، فردا آدم نميداند كه چه جور ميشود؟ بعد امام صادق(ع) قصه گفت. (قصه امام قصه قرآن است) فرمود: ساحرها طرفدار فرعون بودند، صبح مثلاً ساعت 8 آمدند در دربار و فرعون به آنها گفت كه ميخواهم با سحر و جادو آبروي موسي(ع) را ببريد. اگر هم اين كار را كرديد، يك سكه به شما ميدهم (إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ) (اعراف /113) خودشان گفتند: آيا اجري به ما ميدهي، گفت: بله! اجرتان ميدهم (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ) (اعراف /114) اصلاً طرح ترافيك به شما ميدهم كه هر جا كه ميخواهيد بياييد. شما از مقربين درگاه ميشوييد. ساعت 8 اينها آمده بودند كه آبروي موسي(ع) را بريزيد. 35/8 كه معجزه را ديدند، گفتند حق با موسي(ع) است. مرگ بر فرعون. يعني ساعت 8 طرفدار فرعون بودند و 30/8 طرفدار موسي شدند. و آدمي كه در عرض نيم ساعت 180 درجه عوض ميشود. جرات نميكند كه بگويد كه من از او بهتر هستم، شايد شما امروز حزب اللهي هستي و فردا اولين طاغوتي شدي؟ آدم زود عوض ميشود، اينهمه قرآن ميگويد: (آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا) (نساء /137) مومن است سپس كافر ميشود (ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ) (بقره /83) (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ) (بقره /51) خداپرستها، گوساله پرست شدند، جادوگرها مومن شدند. بنابراين كسي نبايد خودش را بهتر بداند. به پدر و مادرها سفارش شده است كه بچه هايتان را لوس بار نياوريد و در اين زمينه روايت نيز داريم. مسئلهي ديگر داريم كه پيغمبر فرمود: «لََيْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ»(تفسيرالإمامالعسكري، ص554) اين هم حديث قشنگي است. حال ما خيال ميكنيم كه هركس بزرگ است، افضل است. پيامبر فرمود: «َلَيْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ» هركس كه بزرگتر است، افضل نيست. «بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ». بلكه او كه فضلش بيشتر است بزرگتر است، نه آنكه سن بيشتر دارد بزرگتر است.
8- موعظه و نصيحت
مسئله بعدي نصيحت است. «يا بني» اين نصيحت خيلي مهم است. و در اينجا يك مقداري از نصيحتها را بيان ميكنم. يك كتاب است مال سيد بن طاووس، ايشان از علماء حدود 1000 سال پيش است، از خانوادههاي بسيار مهم، داماد و عمو و پدر. . . . از فاميلي است كه همه از رجال علم هستند. و از چهرههاي علم و دانش است. ايشان يك پسر نه ساله و يك پسر هفته ساله دارد، براي پسرش كتابي نوشته است آدم گيج ميشود كه يك مرجع تقليد براي بچهي كوچك اينطور موعظه نوشته است. از انجمن اوليا و مربيان من تقاضا ميكنم كه اين كتاب سيدبن طاووس را بگيريد، قلم ايشان قلم سنگيني است. اين را به قلم روان در بياوريد و دربارهي شرح وظايف پدر و مادر، اين را با قلم روان چاپ كنيد. از همهي مجلههايي كه چاپ ميشود بار علمي بيشتري دارد، علاوه بر اينكه روح، يك روح ملكوتي است و قلم از اولياي خداست. كشف المحجه از سيدبن طاووس. حدود 200 وظيفه از وظايف پدر و فرزندي اصلاً پدر چه پدري بايد باشد؟ و پسر چه پسري بايد باشد؟ لقمان را ببينيد كه در قرآن مرتب ميگويد: «يا بني»! حالا در نصيحتها من چند تا از «يا بني» را برايتان ميگويم. 13 ميليون بچهي مدرسهاي داريم و اين 13 ميليون 10 ميليون پدر و مادر دارند زيرا هر 2 يا 3 تا مال يك خانواده است. بعضي يك، بعضي دو تا و بعضي بيشتر. بالاخره ما براي پدر و مادرها ميخواهيم صحبت كنيم. پدر و مادر بايد بچهاش را موعظه كند و با لحن خوبي بايد باشد. «يا بُنَّي» پسركوچولوي من (قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً) (يوسف /5) يعقوب ميگويد: پسر كوچولو هر حرفي را نقل نكن، اين خوابي كه ديدي اسراري در آن است. چيزهايي كه اسرار در آن است را نقل نكن. يعني به بچهها ياد بدهيد كه هر حرفي گفتني نيست. مسائل محرمانه را به بچه بگوييد كه اينها نگفتني است و اگر كسي بگويد چه ميشود؟ (يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ) (هود /42). حضرت نوح به پسرش گفت پسر كوچولو «اركب» به معناي اينكه ايمان بياور و سوار كشتي شو! با دوستان بد قطع رابطه كن، دارد موعظه ميكند. لقمان ميگويد (يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ) (لقمان /13). پسركوچولوي من توجه به غيرخدا گناه بزرگي است. ابراهيم به بچهاش ميگويد: ميترسم شماها فقير شويد، از فقر به خدا پناه ببريد. باز اميرالمومنين ميفرمايد: «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ»(نهجالبلاغه، حكمت 38). با اين رفيق نشو، با آدم احمق رفيق نشو، آدم احمق چنين است، با آدم بخيل رفيق نشو، چنان است. با آدم گناهكار رفيق نشو، چنان است. و با آدم دروغگو رفيق نشو چنين است. پدر و مادر بنشيند بچهاش را موعظه كند. سفارش كند كه تاريخ بخواند. اميرالمومنين ميفرمايد: «يَا بُنَيَّ» پسران من، من عمرم طولاني نيست اما تاريخ خواندهام و كسي كه تاريخ را بخواند و اطلاعاتش در اين زمينه وسيع باشد گويا عمر تاريخ را دارد. كسي كه 20 سالش باشد ولي تاريخ 200 سال در دستش باشد، عمرش 200 سال است. به بچهها سفارش كنيم كه اطلاعات تاريخي بدست آورند.
9- تشويق به آخرت گرايي و كار خدايي
اميرالمومنين ميگويد پسر جان (وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ) (نهجالبلاغه، نامه 31) خدا يكتاست، اگر خداي ديگري بود آن هم بايد پيغمبراني ميفرستاد. توحيد درس ميدهد. بعد ميگويد: «يا بُنَّي»! آقازاده «وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا»(نهجالبلاغه، نامه 31) تو مال آخرت هستي «لَا لِلدُّنْيَا» براي دنيا درس نخواني، دنيا چيست؟ براي نمره درس نخواني، نمره چيزي نيست، نمره گرفتن مهم نيست. با سواد شدن مهم است. مدرك هم مهم نيست. استخدام هم مهم نيست، قرآن ميگويد: «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»(نساء /77). من خودم يك جمله به جوانان دبيرستاني و دانشجو بگويم و در حد يك دقيقه صحبت كنم. درسي كه بچهها ميخوانند، يا دانشجو ميخواند، اگر هدف نمره باشد، خوب نمره بعدش چه ميشود؟ كارنامه و قبولي، بعدش چه ميشود؟ استخدام ميشود بعد چه؟ وارد زندگي ميشود. زندگي دنيا چيست؟ اگر يك وقت حقوق ماهي 5 تومان، و 10 تومان شد، اگر شد ماهي 10 هزار تومان كه نميشود! نخنديد! البته به 95% چنين حقوقي نميدهند. منتها ما حد اعلي را ميگيريم، يك وقت هم ميبينيد كه شد. اگر حقوق را بگوييم ماهي 5 تومان، 50 سال يعني شما 600 ماه حقوق بگيريد، آدم 50 سال كه بيشتر حقوق نميگيرد. 50 سال، سالي نيز 12 ماه ميشود 600 ماه. 600 ماه حقوق ميگيرد، اگر 60 تا 5 هزار تومان بگيرد ميشود 3 ميليون تومان. اگر 60 تا 10000 تومان بگيرد، بالاخره عاقبت تا 3 ميليون است يا 6 ميليون. انسان 50 سال كار كند براي 3 ميليون (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ) (عصر /2) ارزش پول اين است. 3 ميليون ولي 50 سال. شهرت نيز چيزي نيست. الان اگر يك آدم مشهور از دنيا برود مردم چه ميكنند؟ ميگويند فلاني مرد ميگويد: عجب. فقط ميگويد عجب! ممكن است يك عده نيز دو بار بگويند: عجب! عجب! و ممكن است همسايهها و دوستانش بسيار تعجب كنند و تأسف بخورند. يعني پاداش شهرت اين است كه خبر مرگش كه پخش ميشود، مردم تعجب ميكنند. دنيا پولش 3 ميليون، شهرتش(ا) و مقامش را با يك تلفن عزل ميكنند. با يك تلگراف نصبت ميكنند. براي علم درس بخوانيم، براي درس، درس بخوانيم، نمره كه چيزي نيست! معلم هم براي درس، درس بدهد. حقوق معلم نيز چيزي نيست. حيف است معلمي كه ميتواند سالي دهها بچه را با سواد كند، هدفش پول باشد. نميگويم پول نگيريد، پول بگيريد. ولي هدفتان پول نباشد. كشاورز هدفش از كشت گندم است، منتهاي كاه نيز گيرش ميآيد. براي الاغش. كسي كه چاه ميكند هدفش آب است، منتهي خاك نيز براي كاهگل پشت بام گيرش ميآيد. بنده كه حرف ميزنم هدفم حرف زدن است، منتهاي همينطور كه حرف ميزنم، كربن هم از دهانم خارج ميشود. يعني نميگويم من آمدهام براي دفع كربن، نه بابا هدف دفع كربن نيست. من آمدهام حرف بزنم. منتهاي هركس ميرود حرف بزند كربن نيز دفع ميكند، اكسيژن هم ميگيرد، بنده به قصد اكسيژن گرفتن اينجا نيامدهام. يعني دنيا كربن و اكسيژنش، سه ميليون و نمره و پست آن شهرتش چيزي نيست. (مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ) (نساء /77) محصلين اگر براي خدا درس بخوانيد، خدا به درس خواندنتان بركت ميدهد. اگر براي خدا درس بخوانم، بعد يك شغلي كه ميخواهي بگيري، نگاه ميكني كه چه شغلي مقدس است. نه اينكه چه شغلي درآمدش خوب است، اما اگر براي پول درس بخواني، هركجا بگويند پولش بيشتر است، ميروي. گرچه هروئين سازي باشد. از اول تصميم بگيريد حالا كه من ميخواهم درس بخوانم، تصميم بگيرم كه تخصصي پيدا كنم و مشكلي را حل كنم. درس بخوانيم براي اينكه مشكلي را حل كنيم. خدا را راضي كنيم، خدمتي به خلق خدا بكنيم. اگر اين بود ديگر نميگوييم پدر اين كتاب در بيايد، مشكل است. فحش به كتاب و علم نميدهيم، تا ميگويند مدارس تعطيل است، نميگوييم: جان، و معلمين نيز نميگويند: آخ جان. يك مقداري هدفها بالاتر باشد.
10- محبت و مهرباني به فرزندان
وظايف عاطفي؛ «كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا أَصْبَحَ مَسَحَ عَلَى رُءُوسِ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ»(عدةالداعي، ص89) پيغمبر ما صبح به صبح دست روي سر بچهاش ميكشيد و دست روي سر نوه هايش ميكشيد. برخورد عاطفي يعني اينكه پدر و مادر، اولياء و مربيان صحبت كنند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(كافى، ج6، ص49) كسي كه فرزند كوچكش را شاد كند انگار خدا را شاد كرده است. بچههاي شهدا بچههايي كه پدرشان در انقلاب از دستشان رفته است. خويش و قومهاي نزديك، اين كمبود را جبران كنند. گرچه آنها ميدانند كه پدرشان امام است. پيغمبر از مسافرت آمد كوچولوها دويدند جلوي پيامبر و شادي كردند، پيامبر به اصحاب فرمود: هريك از شما يكي از اينها را بغل كنيد، همه يكي از بچهها را بغل كردن و خود ايشان نيز چند تا از بچهها را بغل كرد. بچهها بزرگ كه شده بودند، ميگفتند: من آن هستم كه پيغمبر مرا بغل كرد، پيغمبر يك روز نمازش را خيلي خلاصه كرد، گفتند يا رسول الله خيلي امروز نمازتان را سريع و تلگرافي خواندي؟ فرمود: «أَ مَا سَمِعْتُمْ صُرَاخَ الصَّبِيِّ»(تهذيبالأحكام، ج3، ص274) آيا نشنيدي كه بچه گريه ميكرد، نميتوانم بچه گريه كند و من نماز را طول بدهم. نماز را سريع خواند براي اينكه بچه گريه ميكرد. البته معنايش اين نيست كه زنهاي ما تا بچه گريه ميكند اصلا نماز نميخوانند. يعني اصلا بي ركوع و سجود و. . . خدا رحمت كند يكي از مراجع را. عقيدهاشاين بود كه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». يك بار كافي است، عقيدهاش اين بود. ولي در رسالهاش نوشت 3 بار. به او گفتند: آقا شما عقيدهتان 1 بار است، چرا در رساله نوشتهايد 3 بار؟ گفت: 3 بار مينويسم كه يك وقتي بلند ميشود يكبار ميگويد، يكي هم در راه برگشت ميگويد، يكي از آن را هم ايستاده بگويد. چون اگر بگويم يكي در راه ميخواند و ميگويد اين بدآموزي نداشته باشد، كه اگر پيغمبر كوتاه نماز خواند، يعني ايشان نمازش را خلاصه كرد و نه اينكه بهم ريخت. اما برخورد علمي؛ امام حسين به معلم بچهاش 1000 دينار پول داد، همه گفتند آقا زيادش است. گفت: چه ميگوييد كه زياد است؟ به معلم هرچه كمك كنيم ميارزد. «وَ أَيْنَ يَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ»(المناقب، ج4، ص66) 1000 دينار كجا، ارزش معلم كجا. آخر بعضيها هستند كه خودشان نميدهند و ديگران كه ميدهند نيز لبشان را ميگزند. در مورد لب به دندان گرفتن يك چيزي برايتان بگويم. يك پولداري بود كه پسر لات و هرزهاي داشت، اين فرد ترسيد بميرد و ارثش برسد به پسر هرزهاش، ميگفت من كه بچهام هرزه است نميخواهم كه پولم به او برسد، آمد نزد آيه الله العظمي بروجردي و گفت من تاجر پيرمرد پولداري هستم كه پول دارم و بچهام نيز هرزه است، اين پولها در اختيار شما كه به فرزندم نرسد. شما يك كتابخانهاي، مسجدي، درمانگاهي، براي مسلمانها بسازيد، پول را داد و به تهران آمد و بعد از مدتي نيز مرد، اين لات بچهي تهران بود، يك مشت لاتها را جمع كرد و به قم آمد، آمد در خانه آقاي بروجردي و گفت من يك كلمه حرف ميخواهم به آقا بزنم. راه به او ندادند، بالاخره التماس كرد و آمد. گفت: آقا سلام عليكم و آقا نيز گفتند: سلام عليكم. گفت من همان لات هستم، هرچه پدرم گفته است، درست است. منتها شما پولهاي پدرم را پس بده و من آدم خوبي ميشوم. آقاي بروجردي فرمود: پولهايش را پس دهيد، تا آقاي بروجردي فرمود: پولها را به او بدهيد. آقاياني كه نشسته بودند گفتند: آقا عجله نكنيد، صبركنيد، تجديد نظر كنيد، آقا اين شاهد فاسق است، به قول شاهد فاسق اطمينان نكنيد، آقا هزار وعده خوبان اثر ندارد چه برسد به اينكه. . . . ايشان فرمودند كه ميفهمم كه چه ميگوييد. شما ميخواهيد چه كنيد؟ ما ميخواهيم از اين پول يك مدرسهي فيضيه بسازيم و بعد در آن طلبهاي تربيت كنيم و بعد طلبه برود و موعظه كند و بعد يك لاتي بيايد در مسجد پاي موعظهي او، بعد از آنهايي كه آمدهاند پاي صحبت او يكي آدم خوبي شود. خوب شمايي كه ميخواهيد مدرسه و بعد طلبه و بعد تبليغ و بعد اثر، خوب اين از حالا ميگويد كه اثر ميگيرد، به او بدهيد برود شايد آدم خوبي شود. گرفت و برگشت و از آن آدمهاي خوب تهران شد.
11- علم و سوادآموزي
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ وَ يَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمَهُ كِتَابَ اللَّه»(كافى،ج6، ص48) حق فرزند بر پدرش اين است كه كتابت ياد او بدهد. ما الان در مملكتمان بيش از يك ميليون بچه داريم كه 8 يا 9 ساله است و پدرش او را به مدرسه نميفرستد. ميگوييم بابا مدرسه است او را بفرستيد مدرسه، ميگويد: من عيال وار هستم و بچهام ميرود قالي ميبافد، كار ميكند، اين در آنجا و آن در آنجا كار ميكنند، اين بچهها كمك ميكنند، يعني براي خرج بچهاش، نميگذارد درس بخواند. حق فرزند بر پدر اين است كه «يُعَلِّمَهُ كِتَابَ اللَّهِ» بايد به بچهاش حداقل يك خواندن و نوشتن ياد بدهد. ضمنا تا اينجا آمدهايم اين جمله را نيز بگوييم. در ماه مهر سوادآموزي ثبت نام ميكند، اسم نويسي كنيد و بخصوص من سفارش ميكنم بعنوان يك برادر طلبه از برادران بسيجي، ما در ميان برادران عزيزي كه سالهاي قبل در جبهه بودند در ميان بسيجيها، بي سواد زياد داريم و يا كم نداريم. البته متخصص نيز زياد در ميانشان است. دانشمند و فاضل نيز هست، اما قشري بي سواد نيز در ميانشان هست. حالا كه جنگ متوقف شده است و بي سوادهايشان نيز(تو كه تفنگ دست گرفتي، قلم كه از آن سبكتر است) فرض كنند كه جبهه است شما كه تا غرب خوزستان رفتي، كلاس سوادآموزي كه از غرب خوزستان نزديكتر است، قبلاً كه حاضر بودي جان بدهي و خونت ريخته شود خوب دو كلمه بنويس و حالا مخلصانه برويد و با جهل و بيسوادي مبارزه كنيد. آموزش خيلي مهم است. يك قصه ديگر نيز هست كه گاهي اوليا به بچهاش بگويد، بلند شو صحبت كن كه استاد امروز چه گفت؟ فاطمه زهرا(س) اين كار را ميكرد. امام حسن(ع) را ميفرستاد مسجد پاي سخنراني بابايش حضرت علي(ع) و بعد كه بر ميگشت، ميگفت: بلند شو و بگو كه پدر چه گفت؟ امام حسن(ع) نيز بر ميخواست و سخنراني ميكرد. يك روز اميرالمومنين(ع) براي اينكه سخنراني پسرش را ببيند آمد و نشست، امام حسن(ع) سخنراني نكرد و گفت شما هستيد من رويم نميشود كه حرف بزنم. بعد حضرت اميرالمومنين(ع) پشت پرده يكبار پنهان شد كه سخنراني پسرش را بشنود. ولي باز هم امام حسن(ع) فرمود: امروز يك جوري است و من ميدانم كه بابا اينجاست. خلاصه حضرت زهرا(س) بچهاش را تربيت ميكرد كه سخنران شود.
12- توجه به مسائل عبادي فكري فرزندان
دربارهي مسائل عبادي بچهها، همين كه بچه 7 سالش شد وادار كنيد كه نماز بخواند (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ) (مائده /2) تو كه چايي دم ميكني براي بچهات، فردا اگر سرد نيز باشد آب نيم گرم بياور و بگو پسر جان من، آب گرم آوردم با آن وضو بگيري كه سرما نخوري «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» نماز برّ است و كمك كنيد. ممكن است بچه از رختخواب بلند شود و حال نداشته باشد كه با آب سرد وضو بگيرد. بچهي 8 يا 9 ساله، همان مادري كه آب را جوش ميآورد براي خوردنش، آب را گرم كند براي نمازش. كمك كنيم. در مسائل فكري جوانها را آماده كنيد كه اگر گروهكها خواستند حمله كنند، آمادگي داشته باشد. حديث داريم «بَادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ»(تهذيب الأحكام، ج8، ص111) مرجئه يك گروهي بودند از اين گروههاي انحرافي، گروهكي بودند طرفدار فكر خاصي، امام فرمود: جوانهايتان را مسلح كنيد تا اگر آن گروه فكرش را القا كرد، اينها پاسخگو باشند. دعاي براي فرزند خيلي مهم است. دعاي پدر براي فرزندش مستجاب ميشود. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسمت ميدهيم اين امانتهايي كه دست ما دادي، 13 ميليون بچه، چه به معلمين و امور تربيتي و روحانيون، همه اين امانتها را به ما توفيق بده كه اينها را بشناسيم و به اينها خيانت نكنيم. تمام گفتار و كردار ما را از انواع بدآموزي حفظ بفرما. بچههاي ما را نسل اسلام و انقلاب و بازوي امام زمان قرار بده. بار ديگر ميگويم بچههاي شهدا به گردن همهي ما حق دارند و هرچه داريم از آنها داريم. نزديكترين خويش و قوم همان محبتي كه به بچههاي خويش ميكند به آنها بكند منتهي نه محبتي كه دلخراش باشد، محبتي كه احساس نكند كه يتيم است. و ما را پاسدار خون شهدا قرار بده و رهبر عزيز انقلاب را به سلامت بدار. نماز جمعه هم بچهها را ببريد منتهي خطبه دوم ببريد كه زياد طول نكشد و به بچه فشار نيايد، اواخر خطبه دوم بچهها را ببريد. اگر بناست پدر برود و از اول خطبهها بنشيند بي بچه برود و اگر بناست بچهها را ببرد آخر خطبه برود، آخر خطبهها با بچه ارزش آن بيش از بودن از اول خطبه هاست. برنامههايمان جوري باشد كه بچه خسته نشود و بچه را ببريم ولي در نماز جمعه حتما شركت كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2652