responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2654

موضوع بحث: وظايف شاگرد در برابر معلم

تاريخ: 07/07/67

بسم الله الرحمن الرحيم
به مناسبت آغاز مدارس و اول مهر هفته پيش بحث معلم را در خصوص آموزش و پرورش داشتيم و اين هفته بحث شاگرد را مورد توجه قرار خواهيم داد. شناخت شاگرد اصل اول در مسائل تربيتي است چون شاگرد موضوع آموزش و پرورش است و اين مثلث سه ضلع دارد. معلم، شاگرد و درس. معلم بايد شاگردش را بشناسد كه شاگردش چه كسي است، مطهري، بهشتي، باهنر، چمران، هاشمي نژاد، مهندس، دكتر و يا كارگر چون حديث داريم. «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»(كافى، ج‌‌8، ص‌‌177) يعني هر كدام از شما همچون يك معدن هستيد و امام مي‌فرمايد: همانطور كه معدن را بايد كشف و استخراج نمود شاگرد را نيز بايد شناخت واستعدادهاي او را بايد كشف كرد.
اسلام به بچه‌ها احترام بسير زيادي گذاشته است. چون همين بچه مي‌تواند پيامبر باشد. (وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) (مريم /12) يعني بچه را به مقام پيامبري رسانديم. بله حضرت عيسي و حضرت يحيي بچه بودند و پيامبر بودند. امام هم مي‌تواند باشد چون حضرت مهدي در 3 سالگي و امام جواد در 9 سالگي به امامت رسيدند.

1- اهميت آموزش و تربيت در كودكي

ياد گرفتن علم در كودكي همچون تراشيدن چيزي بر روي سنگ مي‌باشد كه از بين نمي‌رود و روح بچه مثل زمين خالي مي‌ماند كه از آن همه چيزي مي‌توان بدست آورد. از همين استان سيستان و بلوچستان كشاورزي آوردند كه مي‌گفت من از زمين خودم چندين رقم خرما بوجود آوردم. تازه زمين جماد است.
در يكي از كشورهاي غربي باغي ساخته‌اند و از آن هزار رقم انگور درآوردند. و چيزهايي كه از آهن درست كردند قابل شمارش نيست. هر چه روي بچه بيشتر كار بشود ارزشش بيشتر مي‌شود. ببينيد براي درست كردن لباس بايد چه كارهايي انجام شود؛ اول روي زمين، سپس روي پنبه و بعد از آن نخ و بعد از آن پارچه. بايد كار بشود تا لباس بوجود بيايد. و از اينجا لزوم شناخت بچه و كار روي تربيت آن معلوم مي‌شود.
من در سال قبل نكته‌اي را گفتم كه مهندس روي ماشين كار مي‌كند، ولي معلم روي انسان و ماشين 10سال ماشين است ولي آدم يك عمر. ماشين ساخته شده، ماشين نمي‌سازد. ولي آدم تربيت شده آدم مي‌سازد.
احترام بچه به قدري است كه پيامبر وقتي در نماز بود و پرسيدند چرا سجده طول كشيد فرمودند كه بچه‌ها روي كمرم بودند و نمي‌خواستم كه بازي آنها خراب شود. پيامبر بچه‌ها را بغل مي‌كرد و روي دوش خود سوار مي‌كرد و روزي روي منبر سخنراني مي‌كرد وقتي حسن و حسين افتادند ايشان سخنراني‌اش را قطع كرد و از منبر پايين آمد و بچه‌ها را بقل كرد و دوباره رفت بالاي منبر. پيامبر وقتي مي‌خواست كفار را نفرين كند (ماجراي مباهله) امام حسن و حسين را كه بچه بودند با خودش برد.
ابراهيم صد ساله با بچه سيزده ساله مشورت مي‌كند. پس بايد با بچه‌ها هم مشورت كرد. وقتي بچه‌اي سر كلاس سئوال مي‌كند خوب است نظر خودش را بپرسيد و خوب است معلم گاهي اجازه دهد خود شاگرد جواب بدهد. سر كلاس به بچه‌ها يكسان نگاه كنيد، چون بچه ظريف است و خوب مي‌فهمد و روح پاك و لطيفي دارند. بايد به سليقه بچه‌ها احترام گذاشت. و اما بچه‌ها بايد چه كنند؟

2- كشف و پرورش استعدادها

قسمتي از پيام امام را در اين خصوص برايتان مي‌خوانم. «در اينجا به جوانان عزيز كشورمان، به اين سرمايه‌ها وذخيره‌هاي عظيم الهي و به اين گلهاي معطر و شكفته جهان اسلام سفارش مي‌كنم. قدر و قيمت لحظه‌هاي شيرين زندگي خودتان را بدانيد و خودتان براي يك مبارزه علمي و عملي بزرگ تا رسيدن به اهداف انقلاب آماده كنيد مگر نه اين است كه قرآن مي‌فرمايد (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) (انفال /60) اين آيه آرم برادران سپاه است. يعني هر چه مي‌توانيد خودتان را آماده كنيد. از نظر نظامي مثل تانك و موشك و از نظر علمي هم همينطور. يعني فقط منظور از جهت نظامي نيست. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» و اگر چه در ابتدا نظر آيه به مسائل نظامي است ولي از نظر علمي هم بايد آماده باشيم.
اگر شما ايراني هستيد بوعلي سينا ايراني بود و دومين كتابي كه پس از اختراع چاپ، چاپ شد كتاب قانون بوعلي سينا بود و مسلمانان در زمان هارون الرشيد ساعت اختراع كردند، در حالي كه فرانسه در وحشي گري زندگي مي‌كرد و غرب در توحش بود. ايراني‌ها از ايران ساعت به غرب بردند و وقتي مردم ديدند عقربه‌ها تكان مي‌خورد، گفتند: عقربه‌ها شيطان است. يعني وقتي ما ساعت داشتيم غرب آفتابه هم نمي‌ساخت و مسلمانان از نظر علمي خيلي جلو بودند و سابقه علمي ما خيلي خوب بود. ولي چه شده كه ما تابستان را از درس خواندن بيشتر دوست داريم، نمي‌دانم.
آيا مي‌دانيد ايران صد هزار پزشك و صد هزار طلبه كم دارد. ما 13 ميليون دانش آموز داريم و اگر هر 5 هزار جوان يك فرد عالم بخواهند ما چقدر عالم مي‌خواهيم؟ حال از كشورهاي آفريقايي و دنياي كفر كه همه عالم مي‌خواهند بگذريم. اگر در هر كشوري چند رهبر انقلاب مثل امام يا چند فرهنگي مثل رجايي بود، يا چند نفر مثل چمران بود طاغوت هاحكومت نمي‌كردند و ما به شدت به علم نيازمنديم و اين است حرف امام. حديث داريم كه هر همسايه‌اي كه سواد دارد بايد معلم شود و هر همسايه‌اي كه سواد ندارد بايد شاگرد شود «و الا عاقبتهما» و گرنه هر دو را عقوبت مي‌كنند. كه باسواد چرا درس نداده و بي سواد چرا درس نخوانده است؟ پس باسوادها بايد معلم و بي سوادها بايد شاگرد بشوند.
در همين استان زاهدان ما پسري داريم كه 4 سال دارد و نابيناست و 26 جزء قرآن را حفظ است و در همين استان آقازاده‌اي داريم كه. . . سال دارد و تمام قرآن را حفظ است و استعداد ايراني از بهترين استعدادهاست و همه ما مي‌توانيم نابغه باشيم. و كساني هستند راه نبوغ خود را كشف نكردند.
داروين پدرش پزشك بود و مي‌خواست پسرش پزشك شود، ولي موفق نشد و بعد سراغ روحانيت و كليسا رفت وكشيش خوبي هم نشد. اما او در راه علوم طبيعي قدم نهاد و موفق شد و دانشمندي شد كه اگر چه نظرياتش رد شد ولي دانشمند بود. پس اگر در رشته‌اي موفق نشديد فكر نكنيد هوش نداريد، بلكه سرنخ نبوغ گمشده است. ولي كسي را نداريم كه از هيچ رشته‌اي نبوغ نداشته باشد. ممكن است دختري در فيزيك موفق نشود ولي خياط خوبي باشد يا پسري شيمي دان نشود ولي مكانيك خوبي بشودو. . . من خودم وقتي مي‌خواستم تبليغ بكنم، رفتم بالاي منبر ولي ديدم موفق نيستم و شكست خوردم. حتي وقتي نزديك عاشورا روضه مي‌خواندم، مردم مي‌خنديدند و خيلي ناراحت شدم. اما وقتي پاي تخته سياه آمدم ديدم در كلاسداري استعداد دارم. امام مي‌فرمايد كه: «به مسئولين دست اندر كار سفارش مي‌كنم كه به هر شكل ممكن وسايل ارتقاء اخلاقي و اعتقادي و علمي و هنري جوانان را فراهم سازيد و آنان را تا مرز رسيدن به بهترين ارزشها و نو آوري‌ها همراهي كنيد و روح استقلال و خود كفايي را در آنها زنده كنيد. »

3- احترام به كتاب و مدرسه و معلم

شما آقازاده بايد روح استقلال را از خودت داشته باشي. آموزش و پرورش به شما كتاب نو مي‌دهد ولي كاغذ آن از خارج مي‌آيد و رنگ كتاب و چاپخانه هم از خارج است. ما هنوز وابسته هستيم. اگر شما از كتاب مواظبت كنيد و آن را چماق و موكت و بادبزن نكنيد و آن را ببوسيد و آرام ورق بزنيد. اگر كتاب را تميز نگه داريد. ديگر آموزش وپرورش كتاب براي سال آينده دانش آموزان نياز ندارد. صد ميليون جلد كتاب هر كدام 5 تومان، 500 ميليون تومان مي‌شود. كه اگر آموزش و پرورش كتاب نخرد مي‌تواند براي ساختن آزمايشگاه در دبيرستان خرج كند تا شما درس را بهتر بفهميد و با هر 2 يا 3 ميليون آن يك مدرسه مي‌شود ساخت و يا براي معلم مي‌شود خانه ساخت تا آرامش داشته باشد و مطالعه كند و بهتر درس بخواند. طلبه‌ها يك خوبي دارند و آن اين است كه كتاب را بعد از خواندن براي دوباره خواندن جلد مي‌كنند و روي طاقچه مي‌گذارند ولي دانش آموز نمي‌داند كتاب سال قبلش را كجا گذاشته و بايد به كتاب و علم احترام گذاشت.
احترام مدرسه؛ در ژاپن هزار محصل در يك مدرسه بودند و پرسيدند اين مدرسه چند فراش دارند و گفتند: ندارد. چون احتياجي نيست. «النَّظَافَةُ مِنَ الْإِيمَانِ»(طب‌‌النبي، ص‌‌21) دين ما است ولي ژاپني‌ها عمل مي‌كنند. بايد به خادم مدرسه احترام گذاشت چون پيامبر فرمود: «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌‌4، ص‌‌378) يعني آنكه در هر جمعي خدمت مي‌كند ارزشش از بقيه بيشتر است. يكي از مدارس در صدر اسلام مسجد بود و در مسجد مي‌خواندند و در اسلام داريم هركس قصد ورود به مسجد دارد دم در بايستد و بگويد من مهمان هستم و اينجا مهمانسراي توست و من وارد مهمانسرا مي‌شوم.
از اسكندر پرسيدند پدرت را بيشتر دوست داري يا معلمت را؟ گفت: معلم را چون پدر فكرم است ولي پدرم، پدر جسم من است و پدرم به من آب و نان مي‌دهد ولي معلم به من فكر مي‌دهد. و معلمين كلاس اول و دوم احترام بيشتري دارند، چون بنيانگذار علم هستند. كسي كتابخانه مهمي داشت و يك كتاب را در جعبه‌اي مثل قاب بالاي كتابخانه گذاشته بود، پرسيدند: آن چه كتاب مهمي است؟ عتيقه است يا پوست آهو يا خط كوفي؟ او گفت: هيچ كدام و كتاب آب، بابا است. پرسيدند: چرا اينقدر مهم است؟ گفت: چون اگر آن را نمي‌دانستم هيچي نمي‌دانستم.

4- توجه به ورزش و تفريح و درس

وقتي حال داريم بايد درس بخوانيم نه هنگام خستگي. ورزش چيز خوبي است، اما ورزش در اسلام ورزشهاي المپيك نيست. بلكه از نظر اسلام آن است كه امروز در آن لذت باشد و فردا در آن خدمت باشد. مثل شنا يا آموزش نظامي كه امروز لذت دارند و فردا مي‌توانند خدمت كنند به جامعه يا اسب سواري و ماشين سواري.
اما فوتبال كه دو دروازه دارد و يك توپ خوب است و هر جايي مي‌توان بازي كرد. و امروز لذت دارد ولي فردا در آن خدمت نيست. يا بوكس هم همينطور. البته برخي بازي‌ها نه امروز دارد نه فردا. ساعت بازي وقتي است كه انسان از درس خسته مي‌شود. و مثل دارو مي‌ماند و اصل بازي نيست. هيچ دليلي ندارد كه انسان بخاطر نداشتن ساعت يا كفش قشنگ ناراحت باشد چون مهم سواد داشتن است. يك فاضل و دانشمند در تهران است كه من بسيار از ايشان استفاده كردم، ولي تا به حال مي‌گفت يك جفت كفش بيشتر نخريده و هميشه دمپايي مي‌پوشد. اما برخي جوانان ما كفش خوب (شبرو) دارند ولي سواد ندارند، پس برق زدن كفش مهم نيست بلكه برق زدن فخر از سواد، مهم است. و مهم خوردن نيست بلكه مهم فهميدن است.
علي(ع) نان خالي مي‌خورد، ولي فهميد. ولي بسياري از ما غذاي خوب مي‌خورند و نمي‌فهمند.
توجه انسان بايد به درس باشد نه به دوچرخه و ماشين و دوست و ديگران. گاهي انسان مي‌گويد پدرم شهيد شده ولي امام خميني پدرش شهيد شد ولي هيچ اتفاقي نيفتاد و به رهبري هم رسيد. پيامبر هم پدر نداشت يا يوسف را هم از پدر جدا كردند و درچاه انداختند. ولي عزيز شد و حاكم شد و مرحوم رجايي هم يتيم بود و رئيس جمهور شد. من نمي‌دانم كه كتابي در مورد كساني كه پدر نداشتند و به مقامات عاليه رسيدند نوشته شده يا نه، ولي ما كه يتيم نيستيم و رهبر انقلاب پدرمان است و به شما عشق مي‌ورزد.

5- ارزش علم و معلم و نشاط علمي

خيلي‌ها كتابخانه دارند و سواد ندارد و خيلي‌ها سواد دارند ولي كتاب ندارند. حاج احمد آقا فرزند امام مي‌گفت: ياد ندارم كه پدرم بيش از 200 كتاب داشته باشد، امام مرجع تقليد است. اما من چندهزار جلد كتاب دارم، ولي سواد ندارم. اصولا آدم‌هاي بي سواد سروصداي بيشتري دارند و مثل طبل تو خالي هستند. مثل مشكي كه آب كم دارد يا پول خرد كه صداي بيشتري دارند ولي هزار توماني صدا ندارد. ارزش به اين است كه انسان چه كرده و مي‌كند و چقدر درس خوانده و رفيقش چه كسي است. حديث داريم با كسي كه زياد جك مي‌گويد و تو را مي‌خنداند، رفيق نشويد بلكه با كسي رفيق شويد كه عيبهاي شما را بگويد. نه كسي كه مي‌گويد تو خوبي و عيب هايت را نمي‌گويد. اگر محبت باشد اين آموزش و پرورش به كجا مي‌رسد.
روز انتخابات يك خربزه فروش داد مي‌زد كه ما به فلاني راي مي‌دهيم. و در شهري براي كانديداي محلي با بلندگو تبليغ مي‌كرد. از او پرسيدند چرا براي او تبليغ مي‌كني. گفت چون او مي‌آيد و خصوصي به فرزند من كه رفته جبهه وپايش زخمي است درس مي‌دهد، هفته‌اي دو روز و مجاني تا درسش عقب نيفتد و پسر من ناراحت درسش نباشد. من هم ماشين خربزه فروشي‌ام را مي‌فروشم تا ايشان به مجلس راه پيدا كند. معلم بايد سوز داشته باشد. ما استادي در قم داريم كه من خيلي به او احترام مي‌گذارم، چون وقتي در قم بوديم زن ايشان از دنيا رفت ولي وقتي زنش را براي دفن به قبرستان مي‌بردند در نيمه راه برگشت و آمد سر كلاس و از طلبه‌ها پوزش خواست به دليل ديررسيدن. و مي‌گفت كه نمي‌بايست عمر و وقت شما با تعطيل كردن كلاس تلف مي‌شد. و اين معلم ارزش دارد. و وقتي من او را مي‌بينم مي‌گويم «روحي له الفداء» يعني خدا جان من را فدايش كند. و اگر تمام وجود معلم سوز و عشق باشد، پدر شاگرد ماشينش را مي‌فروشد و شاگرد حاضر است جانش را براي او فدا نمايد.
اول مهر است و ما بايد نشاط علمي داشته باشيم. نه اينكه هر وقت امتحان داشتيم برايمان روز بدي باشد و هر وقت بازي داشتيم برايمان روز خوبي باشد. چون حديث از پيامبر داريم كه «روزي كه من درس نخوانم روز بدي است و آن روز كه به علم من اضافه نشود بركت ندارد. » افراد نزد پيامبر مي‌آمدند و سؤال علمي مي‌پرسيدند. آيه نازل شد كه ديگر كسي حق سؤال علمي خصوصي به صورت نجوا ندارد. و هر كه مي‌خواهد چيزي بياموزد، يك درهم به فقير بدهد و بعد بيايد سؤال بپرسد. و تا پولي شد همه گفتند ما سوالي نداريم و آمديم خدمت پيامبر سلام عرض كنيم و تنها علي بن ابيطالب(ع) ماند و براي سؤال يك درهم مي‌داد و مرتب سؤال مي‌پرسيد. چه اشكالي دارد كه به جاي كفش و دوچرخه و لباس نو انسان به فكر كتاب نو وعلم آموزي باشد.
چرا ما نبايد پيشرفت كنيم. ما الآن دكتر از خارج مي‌آوريم. مگر ايراني كمتر مي‌فهمد ولي ما كمبود پزشك و خلبان داريم. قديم مسجد ساختن خدمت بود، ولي الآن خدمت اين است كه انسان خوابگاه بسازد. ديشب كسي منزل ما آمده بود و مي‌پرسيد به نظر شما كار خير چيست؟ گفتم خوابگاهي بزرگ براي دانشجويان پزشكي بساز، چون دانشگاه مي‌خواهد توسعه پيدا كند ولي امكانات ندارد واين بزرگترين عبادت است. البته رشته‌هاي ديگر نيز همينطور است ولي اينقدر ضروري نيستند. چون اگر خيلي از رشته‌هاي ديگر نداشته باشيم ذليل نمي‌شويم. چرا بايد جراحهاي ماهر خارج از ايران باشند. مهم‌تر از همه عشق به وطن، ايران و اسلام است. اگر مي‌خواهيد درستان بركت داشته باشد نماز بخوانيد.

6- توجه به نماز و پرهيز از گناه

من در آلمان بودم. 4000 پزشك ايراني درآلمان است، گفتم چرا ايران نمي‌آييد؟ گفتند: راحت نيستيم. چون همه چيز هست اما راحتي براي آنها به اين است كه روسري صد گرمي روي سر خانم و دخترش نباشد و اين است درس بدون نماز كه حاضر است سگ آلماني را معاينه بكند ولي مسلمان ايراني را نه. سعي كنيد نمازتان با عشق باشد، با خدا حرف بزنيد. سعي كنيد زبانتان پاك باشد. و حرف بد نزنيد و بدانيد حرف زشت شلاق دارد.
اگر 1- خوب درس بخوانيم 2- نماز با توجه بخوانيم و مواظب گناهان باشيم، در آينده چمرانها و رجايي‌ها خواهيم داشت و طبق آيه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» بايد آماده باشيد و جوان دبيرستاني كه سيگار مي‌كشد و با فساد گره مي‌خورد، نمي‌تواند با فساد مبارزه كند.
امام جواد بچه بود و مامون الرشيد در حال عبور بود. همه بچه‌ها فرار كردند. مامون به امام گفت: چرا ايستادي؟ گفت: براي چه فرار كنم؟ گفت: من مامون هستم. گفت: باش. راه زياد است رد شو. و بچه‌هاي ما كه از آمريكا و شوروي نمي‌ترسند، بايد طوري بشود كه از لحاظ علمي هم نيازي به آمريكا و شوري نداشته باشند.
پس خوب درس بخوانيد و كتاب و دست معلم و در كلاس را ببوسيد و با نشاط درس بخوانيد و معلمين هم شبها بيشترمطالعه كنند. معلم خوب معلمي است كه اگر زنش بميرد سر كلاس مي‌آيد و دانش آموز هم نان مي‌گيرد و در خانه معلم مي‌برد.
حديث داريم: «وَ إِنْ كَانَ لَهُ حَاجَةٌ سَبَقَ الْقَوْمَ إِلَى خِدْمَتِهِ»(إرشادالقلوب، ج‌‌1، ص‌‌163) يعني مردم بدوند و حاجت معلم را برطرف كنند تا معلم در خانه مطالعه كند و كلاسش پر بارتر باشد. پس نگوييد معلم هم برود داخل صف نانوايي يا نفت. خوب اشاره مي‌كنند وقت تمام شد ولي حرفهاي بسياري مانده است.
خدايا همانطور كه ايران را از نظر رهبري و نظامي طوري قرار دادي كه روز آخر، قدرتمان بعد از 8 سال از روز اول بيشتربود. پس همانطور كه خط سياسي نظامي ما نمونه است ما را از نظر علمي و تخصصي نمونه قرار بده. درنماز جماعت‌ها و نماز جمعه شركت كنيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2654
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست