نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2677
1- وقف مدرسه، مسجد و بيمارستان 2- آثار وقف در زندگي فردي و اجتماعي 3- خاطرهاي از پدر مرحوم كوثري 4- آثار وقف، پس از مرگ واقف 5- گرسنه خوابيدن با داشتن چهل نان! 6- وقف، انفاق خالصانه و دور از منّت 7- نقش وقف در تعديل ثروت 8- تصرف در اموال وقفي با رعايت احكام شرعي
موضوع: وقف
تاريخ پخش: 07/11/89
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث امروز ما دربارهي اهميت وقف، حسينيهها، مساجد، تكايا، درمانگاهها، حوزههاي علميه، بسياري از بقعهها، كتابخانهها و… وقف گره خوردن با تاريخ است. يعني گذشتگان وقف ميكنند براي آيندگان، آيندگان بهره ميگيرند، درود ميفرستند بر گذشتگان. يعني چيزي كه وقف كردي حرام نميشود. فرق است بين خانهاي كه من به بچهام ميدهم و وقف ميكنم بچهام ميگويد: خدا پدر بابا را بيامرزد اين خانه را براي ما گذاشت. ولي يك قطعه زمين را مردم ميگويند: خدا پدر آنها را بيامرزد.
بنده سي سال است در تلويزيون هستم. يك طلبه هستم. هرچه مردم از حديثها و آيههاي من استفاده كردند، هفتاد درصدش به خاطر وقف است. چون هفتاد درصد از بدن انسان آب است. بنده هم بچهي كاشان هستم. آب آب انبارهاي كاشان را خوردم. آب انبارهاي كاشان هم همه وقف است.
1- وقف مدرسه، مسجد و بيمارستان
امام(ره) و بركاتي كه داشت، كه ميليونها آدم را راه انداخت، امام طلبهي مدرسهي اراك بوده است. طلبهي مدرسهي قم بوده است. مدارس قم وقفي است. يعني هر كار خيري، مطهريها، بروجرديها، مراجع، چقدر دانشگاهها وقفي است. چقدر بيمارستانها وقفي است. چقدر زايشگاهها وقفي است. كسي اگر وقف كند در تاريخ شريك ميشود و در همه بركاتش شريك است. وقف يعني من ديگران را دوست دارم. وقف وسيلهي فقر زدايي است. بالاخره وقف يعني تداوم خودت. انسان وقتي مرد ولي از اموالش استفاده ميشود انگار بود. بنده ميخواهم باشم كه چه كنم؟ به زن و بچهام خرجي بدهم. آن كسي هم كه وقف ميكند به جامعه خرجي ميدهد. يعني آدمي كه وقف ميكند، نميميرد. چه ميگويد:
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز *** مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند
قرآن هم ميگويد: («إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا») (مريم/96) كساني كه عمل صالح انجام ميدهند، («سَيَجْعَلُ»)، نميگويد: «جَعَلَ»، («سَيَجْعَلُ») يعني در آينده مهرش در دلها مينشيند.
شما نگاه كنيد شاه عباس، همه چيزش پريد. كلاهش، تختش، تاجش، خانمهايش، حرمسرايش، قاليهايش، پردهها، فقط آن كاروانسرايي كه در راه كربلا است، فقط از شاه عباس كاروانسرايش مانده است.
وقف وسيلهي نشر فرهنگ است. همين امسال محرم و ماه رمضان، هزاران جلسهي سخنراني تبليغ دين كه يا روي فرش نشستي، يا از ديگ مسي وقفي غذا خوردي. يا منبر وقفي، يا مسجد وقفي، يا حسينيه وقفي، يا از درآمد اوقاف پول دادند به آن واعظ و مداح كه قرآن و حديث را تبليغ كند.
وقف مبارزه با تكاثر است. («أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر،) حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِر» (تكاثر/1و 2) در قرآن يك كلمه است، يك واژه است، يك قالبش بد است، يك قالبش خوب است. تكاثر و كوثر همه از («كَثُرَ») كثرت است، زيادي. كوثر خير است، («) إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (كوثر/1) («تكاثر») شر است. («أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر») تكاثر بد است. كوثر خوب است.
مبارزه با حرص است. من اينها را بنويسم به عنوان يك تابلو، چقدر خوب است كه ادارهي اوقاف اين كلماتي كه من مينويسم را تابلو كند، پوستر كند، و در همهجا بنويسد كه اين با بركت هم باشد.
2- آثار وقف در زندگي فردي و اجتماعي
سيماي وقف:
1- وقف مبارزه با حرص است.
2- وقف مبارزه با تكاثر است.
3- وقف وسيلهي محبوبيت است.
4- وقف، استمرار حيات طيبه است.
آدمي كه خودش نيست ولي از موقوفاتش استفاده ميكنند، انگار خودش هست. من نيستم ولي آن زميني كه وقف كردم، مردم از آن زمين استفاده ميكنند. انگار هست. اينها كه زنده هستند، مردم از آنها استفاده ميكنند. آن هم كه وقف ميكند ولو خودش نيست ولي مردم از مالش استفاده ميكنند. استمرار حيات طيبه است.
5- وقف وسيلهي نشر فرهنگ است.
6- وقف باقيات الصالحات است.
7- وقف نوع دوستي است. يعني من ديگران را هم دوست دارم. آنطور نيست كه هرچه دارم خودم بخورم و دهانم را پاك كنم.
8- وقف حلال مشكلات است. چقدر مشكلات را… بچه ميخواهد كتاب بخواند، پدرش پول ندارد. ميگويد: برو كتابخانه. عروسي ميخواهد بگيرد، پول ندارد تالار بگيرد. ميگويد: برو تالاري كه وقف شده است. برو از سالن موقوفات استفاده كن. ميخواهد افطاري بدهد، جا تنگ است، ميگويد: برو در حسينيه، سفرهات را در حسينيه بيانداز.
9- وقف نشانهي ايمان به معاد است.
10- وقف تعاون است.
11- وقف شركت در اعمال ديگران است. من كه ميروم در كتابخانه مطالعه ميكنم از كتاب وقفي، بعد ميآيم آن حرفهايي كه ياد گرفتم ميگويم، هرچه مردم ياد گرفتند، ضمن اينكه خود من ثواب دارم، آن كسي هم كه اين كتاب وقفي را در اختيار من گذاشت، در كار من شريك است.
12- وقف فاني را باقي كردن است. وقف آن چيزي را كه فاني است، از بين ميرود، مُهر بقا رويش ميزنند.
13- وقف من، ما شدن است. آدمي كه مال براي خودش است ميشود من، وقتي وقف كرد، من ميشود ما. وقف منها را ما ميكند. فاني را باقي ميكند. ادني را اعلي ميكند. («أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْر») (بقره/61) يعني چيز كم را زياد ميكند. چون مُهر خدا به آن ميخورد.
14- وقف نشانهي علاقهي گذشتگان به آيندگان.
خوب، كساني كه وقف نميكنند… خيلي ما آدم در مملكت داريم، بيشتر عمرش را كرده است. مثلاً بالاي 65، 70 سالش است. دخترهايش به لطف خدا عروس شدند. سر زندگي هستند. پسرهايش به لطف خدا داماد شدند. خوب شما كه شش تا بچه داري، شش تا سر زندگي رفتند. حالا فكر كن، هفت تا داشتي چه كار ميكردي؟ شما سه تا بچه داري، اگر چهار تا داشتي چه كار ميكردي؟ هركسي احساس كند خدا يك اولاد بيشتر به او داده بود. چطور براي آن اولاد يك جهازيه تهيه ميكرد. يك خانه تهيه ميكرد. يك چيزي وقف كنيم. جمع شويم با هم يك چيزي وقف كنيم. صلواتي بفرستيد… (صلوات حضار)
بنده با هيچ احدي شريك نيستم. در هيچ طرح اقتصادي شريك نبودم و نيستم و نخواهم شد. ولي يادداشتهايي دارم به عنوان يك طلبه مطالعاتي دارم. آمديم حدوداً بيست ميليون خرج كرديم چند سال، تمام يادداشتهاي چند سالهام را تايپ كردند. اعراب گذاري كرديم، سند سازي كرديم. نمايه گذاري كرديم. در يك سيدي، دو هزار سخنراني تلويزيوني در يك سيدي. اين سيدي حدوداً صد هزار تا تا به حال تكثير شده است، صد هزار تا خانه است. بنده خدا ميخواهد راجع به لباس صحبت كند. ميآورد حرف لباس، قرآن و لباس، حديث و لباس، رنگ لباس، جنس لباس، لباس احرام، لباس دزدي، لباس طفل، لباس عروس، لباس دادن به بيلباسها، («لِباسُ التَّقْوى»)(اعراف/26)، («هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ»)(بقره/187) همسر براي همسر لباس است. آنچه راجع به لباس است در اين سيدي است. يك بحث كامل، دو هزار سخنراني در صد هزار خانه ميرود، با پول يك ماشين. ده ميليون، بيست ميليون، پول دو تا ماشين، حالا بنده ميتوانم يادداشتهايم را بدهم. من نميدانم اين شعرايي كه شعرهايشان را به كسي نميدهند، كسي كه يادداشتش را به كسي نميدهد چه فكري ميكند؟ بخل چرا؟ هركس هرچه دارد ميتواند وقف كند. ما هنوز تصميم نگرفتيم ببينيم چه كاري از ما ميآيد و ما خيلي كارهاي قشنگي ميتوانيم بكنيم.
3- خاطرهاي از پدر مرحوم كوثري
آقاي كوثري براي امام روضه ميخواند. مهمانش شدم. گفت: اتاق بغل پدرم است برويد ببينيد. خود آقاي كوثري پير بود. ميگفت: پدرم هست برويد ببينيد. رفتيم ديديم يك پيرمردي است، حدود 90 سال. به قدري لاغر نميتوانست از جا بلند شود. نشسته زندگي ميكرد. گفتم: آقاي كوثري احوالت چطور است؟ گفت: من هم به درد جنگ ميخورم. پيرمرد نود ساله، ايام جنگ بود خانهاش رفتيم. گفتم: شما براي رزمندهها دعا كنيد. گفت: ديگر كاري از من نميآيد؟ هرچه نگاه كردم ديدم نه، اين عدس هم نميتواند پاك كند. گفتم: نه هيچ كاري از شما برنميآيد. گفت: فكرهايت را بكن. آدم نود ساله! گفت: من شبها خوابم نميبرد. راديو بغداد را گوش ميدهم، با قلم و كاغذ، اين ايرانيهايي كه اسير عراقيها شدند دو بعد از نصف شب در راديو عراق ميآيند، مثلاً ميگويد: من محسن قرائتي هستم، در كربلاي پنج، عمليات كربلاي پنج اسير شدم. هركس صداي من را ميشنود خبر سلامتي من را به پدرم بدهد. شهرستان كاشان، اين شماره تلفن… ميگفت: هرچه ميگويد تند تند مينويسم. فردا به پدر و مادرش زنگ ميزنم كه من كوثري هستم، پدر همان آقايي كه براي امام روضه ميخواند. پسر شما ديشب دو بعد از نصف شب در راديو بغداد صحبت كرد. ميگفت: خدا ميداند چه هيجاني راه مياندازند. پيرمرد نود ساله كه نميتواند از سر جايش بلند شود و نصف شب خوابش نميبرد، باز از همان بيخوابي نصف شب به نفع اسلام استفاده ميكند. ما نميشود روي خودمان مهندسي كنيم، كه چه كاري از ما ميآيد؟ نميشود حساب كنيم.
مشهد يك جوان هيپي بود، زلفهاي زيادي داشت. پدرش دوست نداشت، گفت: برو سرت را ماشين كن. هرچه نصيحت ميكرد، فايده نكرد. گفت: اگر سرت را اصلاح كني يك ماشين برايت ميخرم. گفت: من زلفهايم را بيشتر از ماشين دوست دارم. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: با همين زلفها در گور ميروم. با همين زلفها در گور ميروم. پدر ديد ديگر خسته شد او را رها كرد. پدرش گفت: يك روز آمدم ديدم پسرم سرش را ماشين كرده است. گفتيم: لابد رفيقهايش به او گفتند: احمق برو سرت را اصلاح كن، يك ماشين بگير. مو دوباره درميآيد! تو يك ماشين را به خاطر يك سير مو… رفيقهايش كُكش كردند. گفتم: خوب آن روز گفتم: اصلاح كن. گوش ندادي، حالا چطور شد؟ گفت: من به خاطر ماشين اصلاح نكردم. امام از پاريس دستور داده شير نفت را ببنديد، تا كمر اقتصادي شاه بشكند. سربازها از سربازخانه فرار كنند، تا كمر نظامي شاه بشكند. لشگر هفتاد و هفت مشهد سربازها فرار كردند، سربازها چون سرشان را تراشيده بودند، در خيابان شناخته ميشدند، پليس اينها را ميگرفت. حكومت دست شاه بود. ما هيپيهاي مشهد تصميم گرفتيم سرمان را ماشين كنيم در خيابانها راه برويم كه آنها با ما قاطي شوند، آنها گير نكنند. بنده هيپي هستم، اما با موي سرم به انقلاب خدمت ميكنم. ببينيد انرژي هستهاي كه در طبيعت نيست، در هر كلهاي يك انرژي هستهاي است. در هر كلهاي منتهي ننشستيم ناخنك بزنيم، يعني واقعاً كاري بيش از اين از من نميآيد؟ چرا، چرا…
ماه رمضان طلبههاي مختلف كشورهاي مختلف را دعوت كردم، آنها را پاي تخته سياه ميكرديم، روش كلاسداري، از كشورهاي مختلف دنيا، كلاسداري را تمرين ميكرديم. يعني بنده زبان كاشاني دارم، ولي ميتوانم كلاسداريام را به اين طلبه القا كنم، طلبهي تركي و اندونزي و اين طرف و آن طرف بتواند براي جوانهاي آنجا كلاسداري كند. ننشستهايم، آدمهايي كه پول دارند ميتوانند از پولشان استفاده كنند، فكر بايد بكنند. البته توفيق الهي هم بايد كمك كند.
بعضيها كه وقف نميكنند، قرآن ميگويد: («يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ») (همزه/3) تو فكر ميكني مالت به تو ابديت ميدهد؟ («وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُم») (آلعمران/180) آنهايي كه پولدار هستند و وقف نميكنند، فكر نكنند خير است. («بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم») (آلعمران/180) شر است. («سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا») (آلعمران/180) قرآن ميگويد. حديث نيست. قرآن ميگويد: كساني كه مال دارند و كمك نميكنند مالشان طوق ميشود و قيامت به گردنشان ميافتد.
4- آثار وقف، پس از مرگ واقف
مسألهي وقف خيلي ارزش دارد. روايت داريم كه انسان كه مي ميرد سه چيز بعدش ميماند. يكي صدقهي جاريه، يكي سنتي كه به آن عمل شود. يكي اولاد صالحي كه در حقش دعا كند، اينها جز باقيات الصالحات است. كساني كه ميگويند: وقف نكن، چون گاهي آدم ميخواهد وقف كند، دور و اطراف ميگويند: وقف نكن. پيري داري، كوري داري، نميداني آينده چه ميشود. الآن وقف ميكني ممكن است فردا… مثل بعضي از مغازهدارها ميگويند: پول خرد داري؟ ميگويد: نه! بچهاش ميگويد: آقاجان تو كه داري، چرا به اين گفتي نه؟ خفه شو! من خودم يك ساعت ديگر ميخواهم. يعني ميگويد: حالا نميدهم براي اينكه ممكن است بعداً… شما امروز بده فردا خدا بزرگ است. پس توكل چيست؟ پس توكل چيست؟
يك جواني پيش من آمد، گفت: آقاي قرائتي ميخواهم داماد شوم. يك دختري براي ما معرفي كن كه صد در صد خوب باشد. گفتم: پس خدا را از خدايي بياندازيد. چون اگر صد در صد خوب باشد، جاي ديگري براي توكل نيست. مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. توكل معنايش اين است كه يك سري از چيزها را ما نميدانيم. ما بايد مشورت كنيم تحقيق كنيم. اما آينده چه ميشود، ممكن است همهي دقتهايت را بكني، باز هم ببيني همسر تو آن كسي كه ميخواستي نيست. بايد توكل كرد. كساني كه ميخواهند صد در صد مطمئن باشند، يعني خدا بيخدا! اينكه نميشود. بنابراين ميگويد: وقف نكن. پيري داري، كوري داري. اينها مشكل توكل دارند. گاهي انسان نان هم روي دستش است، و گرسنگي ميخورد. اينطور نيست كه شما اگر داشته باشي، وضعت خوب باشد. ممكن است نان روي دستت هم باشد باز هم گرسنگي بخوري.
5- گرسنه خوابيدن با داشتن چهل نان!
من يك قصه دارم براي خودم بگويم. خدا همهي اموات را رحمت كند. پدر من، من را فرستاد طلبه شوم. خوب پنجاه سال پيش كه من طلبه شدم، من 15 سالگي طلبه شدم، الآن 65 سالم است. 50 سال پيش آخوندي خيلي شغل عرض كنم به حضور جنابعالي كه ضعيفي بود. هنوز هم ضعيف است. جز عدهاي كه مسئول هستند و حالا يا قاضي هستند، يا واعظ هستند، يا نويسنده هستند، بالاترين حقوق طلبههاي قم دويست، سيصد تومان بيشتر نيست. باسواد ترين طلبههاي قم كه دو سه برابر خيليها درس خوانده باشد، حقوقش دويست، سيصد تومان بيشتر نيست. بله حالا يك عده وكيل مي شوند، وزير مي شوند، واعظ ميشوند، نويسنده ميشوند، آنها ديگر نجات پيدا ميكنند. ولي بدنهي طلبهها زندگيشان روي شمعك است. پدر من كه من را فرستاد طلبه شوم، خيلي از مردم او را ترساندند. كه اين طلبه شد گرسنگي، بدبختي، تو بازاري هستي چرا پسرت را آخوند كردي؟
و حتي يادم هست يك پيرمرد تاجر در مغازه آمد، اين را بچه بودم و اين را ديدم. گفت: حاجي! به پدرم گفت: اشتباه كردي پسرت را آخوند كردي. پس اشتباه دوم را نكني. گفت: اشتباه دوم چيست؟ گفت: اگر خواستي زنش بدهي حتماً زن سيدش بده. كه مردم بگويند: زنش سيد است، به خاطر سيدي زنش به او خمس بدهند. آنوقت اين سر سفرهي خانمش بنشيند و زندگي كند كه من آنروز خيلي اذيت شدم. خيلي در دوران نوجواني گفتم: خدايا يعني آخوند بايد اينطور گرسنگي بخورد، كه اگر خواست زن بگيرد، زن سيد… زن سيد ارزش است ولي نه به خاطر اينكه مثلاً به اسم زن من، خمس به زن من بدهند، آنوقت من سر سفرهي زنم…
از بس ترسانده بودند، ايشان ما كه طلبهي نجف بوديم، امام تركيه بود، من آن زمان طلبهي نجف بودم. پدر ما يك پولي فرستاد گفت: برو مكه كه من خاطرم جمع باشد. تو ديگر فقير نميشوي. چون حج آدم را از فقر بيمه ميكند. چون با ماشين ميخواستيم برويم يك چهل تا نان گرفتيم، حدود يك ماه در سفر بوديم. كاروان كه نداشتيم. روي پاي خودمان بوديم. نان را خشك ميكرديم در كيسهي شكري كه رفت و برگشت نان خشك داشته باشيم. آنجا گفتم: چهل تا نان براي مكه ميخواهم. گفت: آخر شب بيا بگير. رفتيم چهل تا نان را روي دست ما گذاشت. بعد گفتم: يكي را هم بده امشب بخورم. گفتم: يكي بده امشب بخورم ندارد. خوب چهل تا نان است يكي را بخور. مثل كسي كه يك كاميون انگور دارد، بگويد: آقا يك نيم كليو هم بده خودم بخورم. از همان چهل… اصلاً ديدم سؤالم سؤال غلطي است. گفتم: آقا ببخشيد. من چهل تا نان دستم است يكي را ميخورم. يكي براي امشب، اين فكر فكر غلطي است. آدمي كه چهل تا نان دستش است كه گرسنگي نميخورد. آمديم مدرسه بنا است خشك شود، اتاقم كوچك بود، اتاق بغلي نانها را پهن كرديم، اتاق خودمان رفتيم. خواستيم غذا بخوريم، رفتيم اين نان را برداريم ديديم اين اتاق بغلي در را بسته و رفته است. سفرهي خودمان نان نيست. دويديم بيرون نان بگيريم، ديديم در مدرسه را هم بستند. رفتيم برنج بپزيم، ديديم روغن نداريم. رفتيم بخوابيم ديديم گرسنهمان است.
شصت هفتاد تا اتاق بود، همه چراغها خاموش، سه تا اتاق روشن بود. رفتم گفتم: آقا نان در سفرهي شما نيست؟ سفره را باز كردند يك ته نان سياه و ذراتي كه در سفره ميماند، در عمرم شصت و پنج سال است يك شب نان گدايي خوردم. و آن شبي بود كه چهل تا نان روي دست من بود. خدا ميخواست بگويد: حواست را جمع كن. ديگر نگويي: كسي كه چهل تا نان روي دستش است گرسنگي نميخورد. يوسف لب چاه خنديد. گفتند: چرا ميخندي؟ گفت: يك روز نگاه به برادرهايم كردم،گفتم: با بودن اين برادرها كسي نميتواند به من بگويد: بالاي چشمت ابرو است. حالا ميبينم به همان كه تكيه كردم، همان من را در چاه مياندازد. به هرچه تكيه كني، همان… نميشود در دنيا عاشق كسي شد. به دنيا دل ببندي همان تو را زجر ميدهد. همان كه به تو ميچسبد مثل چسب، وقتي ميخواهي بكني جيز و ويز ميكني. اينهايي كه وقف نميكنند…
وقف يكي ديگر از بركاتش اين است.
12- جلوگيري از بريز و بپاش وارثان است. آدم كه مال زياد گذاشت، وارثان بخور بخور راه مياندازند. اسراف و تبذير ميكنند. اما اگر بخشي از مالش را وقف كرد، يك چيزي هم براي وارثها بگذارد. ديگر اينقدر نيست كه به عياشي بيافتند. وقف جلوگيري كردن از اسراف و تبذير وارثان است. ديگر وارث خيلي پول نيست كه در آن شيرجه برود، جلوگيري از اسراف و اين…
13- كسي كه از پول نگذرد در خط قارون است. كسي كه از پول بگذرد در خط خديجه است. خديجه مال كثير داد، خداوند به كوثرش رساند. خديجه پولدار بود. مال كثير داد، مادر كوثر شد. مال كثير بدهيم تا به كوثر برسيم. وقف از كثير گذشتن و به كوثر رسيدن است. اين هم يك… من دلم ميخواهد اين بحث امروز ما را ادارهي اوقاف يك پوستر كند. چون از خودم نيست. من حرفهايم ارزش ندارد. اينها چيزهايي است كه محصول سي چهل ساعت مطالعه بوده كه من ديشب فقط چهار ساعت نشستم اينها را تنظيم كردم. يك تابلويي از اين دربياوريم. مردم هم اگر بشنوند، مردم ما مردم خوبي هستند، منتهي ما غافل ميشويم. اين اهميت وقف است.
6- وقف، انفاق خالصانه و دور از منّت
14- وقف، انفاق بيمنت است. چطور؟ آدم وقتي زنده است پول به كسي ميدهد، ممكن است منت بگذارد. من بودم كه تو را داماد كردم. جهازيهات را من درست كردم. خانهات را من به تو وام دادم. هي ميگويد: من من … اما وقتي وقف ميكني ميميري، ديگر طرف را كه استفاده ميكند نميبيني كه بر سرش منت بگذاري. بنابراين وقف انفاق بي منت است.
15- خوب، وقف انفاق خالصانه است. چون نيستيم. من نيستم. من همين فكر را براي خودم هم كردم. به رفقايم هم گفتم. آنچه من در تلويزيون ميگويم معلوم نيست خدايي باشد. بله من از تلويزيون پول نميگيرم. در اين سي سال هم نگرفتم. اما شهرت كه گرفتم. بالاخره مردم به خاطر تلويزيون احترام ميكنند، سلام عليك ميكنند. بالاخره يا در تلويزيون پول است، پول هم نباشد، پز كه در آن است. اما اگر يادداشت مرا يك طلبهي ديگر رفت خواند. آن نه پول دارد نه پز. آن براي قيامت ميماند. كارهايي كه خودمان ميكنيم بو دارد. بوي ريا، سمعه، غرور، عجب، منت، كارهايي كه با دست خودت ميكني آفت پذير است. اما وقف را ميدهي و ميروي. بنابراين انفاق هست و به اخلاص هم نزديك است. يعني انفاق بيآفات است.
16- وقف مضاربه بيضرر با خداست. اينهايي كه مضاربه ميكنند، پول ميدهند ممكن است سرمايهشان از بين برود. همين الآن كه داشتم ميآمدم در ماشين يك كسي زنگ زد كه فلاني پول گرفته براي تجارت ورشكست شد. وقف يعني مضاربه با خدا. مضاربه با خدا شكست ندارد. چون («إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى») (توبه/111) به بهشت ميخرد.
7- نقش وقف در تعديل ثروت
17- وقف گامي براي تعديل ثروت است. يكي از راههاي تعديل ثروت همين وقف كردن است. اينها ارزش وقف است.
حالا اگر كسي وقف نكند چه ميشود؟ اگر كسي وقف نكند مصداق اين آيه است. («ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ») (حاقه/28) آيهي قرآن است. افرادي روز قيامت ميگويند: خاك بر سر ما! پول داشتم، پولم به دردم نخورد. («ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ») اين فرياد افرادي است كه دارند و انفاق نميكنند. («يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي») (فجر/24) آيهي قرآن است. كاش براي قيامت يك چيزي ذخيره كرده بودم. اين نالهي افرادي است كه انفاق نميكنند. («رَبِّ ارْجِعُون») (مؤمنون/99) خدايا مرا به دنيا برگردان. عمل صالحي انجام دهم. اين شعار كساني است كه وقف نميكنند.
من يك حرفهاي ديگر دارم كه ميترسم بگويند وقت تمام شد، نرسم اينها را نگويم. توجه! توجه! خواهش ميكنم اين را توجه كنيد. حرف جدي ميزنم. چون از خودم نيست.
8- تصرف در اموال وقفي با رعايت احكام شرعي
خريد و فروش وقف حرام است.
واگذاري اموال موقوفه حرام است.
بخشيدن اموال وقفي به كسي حرام است.
عمل كسي كه با آگاهي بدون اجازهي متولي در زمين وقفي تصرف ميكند، عملش باطل است. بدون اجازهي متولي شرعي ميآيد در زمين وقف، حتي نماز ميخواند، نمازش باطل است. روضه ميخواند، روضهاش باطل است. با كمال تأسف ما در بحث زكات به اين گناهها گرفتار شديم. آورديم كه هركس هرچه زكات بدهد، همان مقدار را هم دولت رويش ميگذارد خرج همان روستا ميكند. بعضي به دروغ آمدند گفتند: اين بيست ميليون زكات است. زكات نبود، الكي گفتند: زكات است. بيست ميليون هم از دولت گرفتند، چهل ميليون حسينيه ساختند. ببينيد حسينيه براساس دروغ! در اين حسينيه چه كسي منبر ميرود؟ چه كسي ميخواند، چه كسي آدم ميشود؟ چه كسي اصلاح ميشود؟ هيئت امنا حق ندارند در موقوفات تصرف كنند. درآمد موقوفات فقط براي متولي شرعي است. هيئت امنا مردم انتخاب كردند، شما هيئت امنا باشيد. خيلي خوب هيئت امنا باشند. اما در اموال وقف، يا پول وقف را بگيرند، به اداره اوقاف نگويند. مثلاً بيست ميليون كرايه ميگيرند، دو ميليونش را ميدهند.
خوب جعل سند، ميگويد: آقا سند دارد. سندش جعلي است. سند جعلي سبب مالكيت نميشود. هركجا با نظارت متولي شرعي نباشد، غصبي است. حكم غصب دارد، دزدي است. اگر پول اوقاف آنگونه كه متولي خواسته خرج نشود، متولي شرعي حكم غصبي دارد. من اينها را هم با فتواي مقام معظم رهبري چك كردم، هم با فتواي بعضي از مراجع قم. غصبي است.
خيلي زشت است به آدم بگويند: دزد! چه چيزي دزديدم؟ چند تا توجيه ميكنند براي اينكه مال مردم را بخورند. 1- ميگويد: سي سال است ما در اين دكان هستيم. حالا سي سال است در اين دكان هستي، بايد سال به سال اجارهاش تمديد شود. سي سال پيش شما ماهي فلان مبلغ كمي ميداديد. اينكه من چون سي سال است، چهل سال است، پنجاه سال است، پدر در پدرم اينجا بوده است، پس كرايه كم بدهم نه! اين مغازه چقدر كرايهاش است؟ حالا چون براي حضرت معصومه است بايد بخوري؟ براي امام رضا، براي حضرت عبدالعظيم، شاهچراغ، فلان امامزاده است بايد بخوري؟ آقا پدر در پدر من اينجا كار ميكردند. پدر در پدرت آن زمان كرايهي خودشان را بايد بدهند. الآن اين تاريخ كرايهي اينجا چند است؟ چون سابقهي ما زياد است كرايه كم بدهيم. حرام! حرام! حرام!
كار فرهنگي ميكنيم از ما كم بگوييد. مثلاً ميآيد قم به متولي حضرت معصومه ميگويند: آقا ما ميخواهيم اينجا يك مدرسهي علميه بسازيم. كتابخانه، درمانگاه، خوب اگر ميخواهي كار فرهنگي كني بايد پول حضرت معصومه را بخوري؟ معناي كار فرهنگي حتي حوزه، ميخواهي مسجد بسازي، هركاري ميخواهي بكني، بايد از امام رضا، از جيب امام رضا برداريم؟ به اسم اينكه ميخواهي كار مذهبي بكني، شما حق نداريد پول اوقاف را ندهيد. آقا اين زمين وقفي است. تبديل كنيم به پاساژ، به مغازه، سودش بيشتر است. حق نداري! مالك گفته: ميخواهم اين زمين وقف باشد. خوب اين زمين سي ميليون درآمده است، به چهار تا مغازه تبديل كني شصت ميليون ميشود. مالكش چه؟ مالكش آدم بوده، انسان بوده، نيت كرده، ميخواسته روي اين زمين عزاداري شود. شما اين زمين را ميفروشي پاساژ ميكني. خوب نيت مالك از بين ميرود. مردم بايد اعتماد كنند. من بدانم يك چيزي وقف ميكنم به نيت من عمل ميشود. نگوييم: امروز وقف ميكنيم فردا معلوم نيست چه كسي برد و خورد و جابه جا شد. درست است ممكن است سود بيشتري باشد، اما اين سود بيشتر اعتماد مردم را سلب ميكند. ميگويد: آقا من ميخواهم اينجا تفسير خوانده شود. شما ميگويي: نه امشب تفسير تواشيح بگذاريم. بچهها بيشتر جذب ميشوند. بابا من اينجا را وقف تفسير كردم. حالا شما اگر بگويي اينجا را پول تفسير را ميدهيم براي تواشيح يا براي سرود، بچهها خوشمزهتر است، جمع ميشوند، اين دليل نيست. دولت هم حق ندارد در زمين وقفي چاه بزند. لولهي گاز، لولهي آب، اگر دولت هم ميخواهد خدمات رساني كند، چاهي، آّي، گازي، آب ميخواهد از زمين وقفي برسد، بايد دولت پول اوقاف را بدهد. دزدي دولت با دزدي فرد فرق نميكند. هم دولت ميتواند دزدي كند، هم ملت ميتواند دزدي كنند. دزدي حرام است، چه از شخص چه از نظام! بنده رييس گاز و آب و برق هستم ميخواهم از اينجا لوله رد كنم براي گاز رساني! خيلي خوب لوله رد كن، اما حق اوقاف را بده… نميتواند بگويد: چون دولت هستم نميدهم! چون براي مسجد و كتابخانه است نميدهم. چون پدر در پدرم اينجا بوده نميدهم. چون درآمدش بيشتر است تغيير ميدهم. و عمل كساني هم كه آگاهانه بدون پرداخت حق وقف به متولي تصرف كنند، اعمالشان هم باطل است.
حالا خدا ميداند، خدا ميداند چقدر بازاريها و خيابانيها، در اين مغازههايي نشستند كه كرايهاش خيلي سنگين است، نصف يك صدم، يك پنجم كرايه ميدهند به هواي اينكه ما مثلاً كتاب مفاتيح ميفروشيم. مفاتيح فروختن هم حرام است. صرف اينكه كتاب مفاتيح ميفروشيم نميتوانيد حق اوقاف را ندهيد. به هيچ دليلي حق اوقاف را كسي نميتواند عوض كند. ما هيئت امنا هستيم، باش! كار فرهنگي ميكنيم باش! ميخواهيم نميدانم جمعيت اضافه كنيم باش! اينها هيچ كدام دليل نيست كه ما حق اوقاف را ندهيم. آنوقت اگر لقمهتان حرام شد، حديث داريم مال حرام در نسل اثر ميكند. نگذاريد بچههايتان بد عاقبت شوند. لقمهي حرام ميدهيد فكر نكنيد زرنگ هستيد. نه اين لقمهي حرام از حلقوم بچهات درميآيد. هركس به حرام تكيه كند از حرام كمش ميشود. يك جواني كه در خيابان راه ميرود، يك دختر خوشگل ميبيند، ميگويد: به چه خوشگل است! برويم يك خرده او را ببينيم. آن بيست دقيقه، نيم ساعتي كه از اين دختر خوشگل كام گرفتي يك سال و نيم ازدواجت عقب ميافتد. حديث داريم كسي اگر از حرام خودش را تأمين كند، خدا از حلال برايش كم ميگذارد. كه اگر نگاه نميكردي ميگفتي: خدايا من جوان هستم دختر خوشگل را دوست دارم. اما حرام است، نگاه نميكنم. تو خودت درست كن. اگر چشمت را ببندي كارت باز ميشود. چشمچراني ميكني از حرام ازدواجت عقب ميافتد. حديث داريم رزق هركسي حلال اندازهگيري شده است. تمام آنهايي كه به حرام ميپرند خدا از حلال كمش ميگذارد، قيامت هم دارد.
خدايا به كساني كه در طول تاريخ وقف كردند، جزاي خير مرحمت بفرما. كساني كه از اوقاف حفاظت ميكنند حفظ بفرما. كساني كه مال اوقاف را ميخورند و لبشان را پاك ميكنند، خدايا اينها مسلمان هستند، حلال زاده هستند، ولي غافل هستند، آنها را از خواب غفلت بيدار كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در فرهنگ قرآن، كدام واژه مورد مذمّت قرار گرفته است؟ 1) كوثر 2) تكاثر 3) كثیر 2- چه كاری، فانی را باقی و منها را به ما تبدیل میكند؟ 1) نذر 2) وقف 3) وصیت 3- حضرت امام برای شكستن قدرت شاه چه فرمانی داد؟ 1) بستن شیرهای نفت 2) فرار سربازها از سربازخانهها 3) هر دو مورد 4- بر اساس قرآن، مالی كه در راه خدا انفاق نشود، به چه صورت در قیامت مجسّم میشود؟ 1) آتشی در دهان 2) طوقی بر گردن 3) زنجیری بر پا 5- بر اساس آیه 99 سورهی مؤمنون، درخواست دوزخیان چیست؟ 1) بازگشت به دنیا 2) آمرزش گناهان 3) خروج از دوزخ
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2677