responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2699
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ماه رمضان هشتاد و پنج در محضر مبارک مردم سیرجان، بحث هائی که داشتیم، چون اول ماه رمضان مردم این برنامه را می بینند، راجع به قرآن بود. سه جلسه صحبت کردیم. جلسه سوم این بود که ویژگیهای قرآن. قرآن یک چیزی است که هیچ کتابی مشابه ندارد. چند تایش را گفتم و. . البته وقتی من از قرآن حرف می زنم، این مقدار سواد من است نه این است قرآن. اگر شما دستت را زدی در دریا، یا یک استکان آب از دریا برداشتی گفتی این آب دریا است، یعنی این مقدار آب دریا است که در استکان من است. من وقتی از قرآن و اهل بیت حرف می زنم یعنی این سواد من است. هر واعظی و هر گوینده ای و نویسنده ای راجع به امیر المومنین حرف می زند، علی را معرفی نمی کند، فقط مقدار اطلاعات خودش را معرفی می کند. یک خانمی که می گوید این چادر است، نه اینکه این چادر دنیا است، یعنی چادری است که فعلا گیر ما آمده. سهم ما از قرآن این است. نمی دانم، هفت هشت ده تا ویژگی گفتم. این چیزهائی که نگفتم حیفم آمد که نگویم و بحث را عوض کنم.
موضوع بحث: ادامه بحث ویژگی‌ها، اختصاصات قرآن

1- معارف قرآن، کهنه نمی شود

ویژگی های قرآن چیست؟ آنها که مخصوص قرآن است. هفت هشت ده تا گفتیم، یکیش هم می فرماید که(لا یخلق) یعنی هیچوقت کهنه نمی شود. این ساختمانهای شیکی که مهندسها می سازند، تا وقتی می سازند، یک مقداری شیک ترین ساختمان است. بعد مهندسان رقیب یا خود همان مهندس، ساختمانهای بعدی را که می سازد، این از گردونه خارج می شود. یک عروس، مدت عروسیش قشنگ است، یک چند تا بچه پیدا کرد و چند تا همینطور مشکلات برایش پیش آمد، چند سالی که گذشت، این از گردونه خارج است، آن دختره که تازه عروس می شود، آن قشنگتر می شود. ساختمانها، عروسها، زیبائیها، تاریخش عوض می شود، تاریخ مصرف دارد. اما در روایات داریم(لا یخلق)، یعنی کهنه نمی شود. یک چیزی بگویم، علامه طباطبائی ازش نقل شد که فرمود دو سال به دو سال باید تفسیر قرآن عوض شود. یک مثال بزنم عوامی. اگر چهل سال پیش یک کسی می آمد منزل شما می گفت بیرون غذا خوردم، از کلمه غذای بیرون چه می فهمیدی؟ غذای بیرون: حلیم، آبگوشت کله، جگر، عدسی، سیراب شیردان. از کلمه ی غذای بیرون بیش از این کله‌مان نمی کشید. الان اگر کسی بیاید در خانه شما بگوید بیرون غذا خوردم، ساندویچ هم ذهن آدم می رود، پیتزا هم ذهن آدم می رود. یعنی وقتی یک چیز نو پیدا شد، کلمات هم توسعه پیدا می کند. غذای بیرون چهل سال پیش عدسی و حلیم و کباب بود، امروز غذای بیرون غیر از آنها، چیزهای دیگر هم هست. یک نمونه برایتان بگویم. آیت الله صافی از علما و مراجع قم، ایشان می گوید که سوار هواپیما شدم بروم مکه، هواپیما رفت در ابرها و رفت بالای ابرها، دیدم اه! یک آیه ای را که جور دیگری فهمیدیم، حالا جور دیگری می فهمیم. آیه این است: «وَ کَم. . » کم در فارسی یعنی کم، در عربی یعنی زیاد. (;وَكَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ) (یوسف/105) چه آیاتی که « فِی السَّمَاوَاتِ » چه آیات و نشانه هایی در آسمانهاست که بشر « یَمُرُّونَ » از کنار آنها مرور می کند ولی در حال غفلت است « وَهُمْ عَنْهَا غَافِلُون» یا « مُعْرِضُونَ». «آیه» یعنی نشانه. چه بسیار نشانه هائی در آسمانهاست که بشر از کنارش مرور می کند. قدیم که هواپیما نبود، می گفتند آخر آیه در آسمان است؟ « یَمُرُّونَ » من بروم از کنارش بگذرم؟ آخر چطور من می روم در آسمانها؟ چون هواپیما نبود، می گفتند مراد از « یَمُرُّونَ » یعنی (;یُنظَرُونَ) (البقرة/162) نظر می کنند. مثل اینکه شما می گوئید کتاب را مرور کردم. می گوئی کتاب را مرور کردم یعنی کتاب را نظر کردم. الان که هواپیما ثابت شد، ساخته شد و انسان سوار شد و رفت، نه، « یَمُرُّونَ » به معنای « یَمُرُّونَ » است. لازم نیست معنای« یَمُرُّونَ » را عوض کنیم. یعنی هزار و چهارصد سال که گذشت، از معنای « یَمُرُّونَ » چیز دیگر به ذهن می آید. بنابراین یکی از امتیازات قرآن این است که هرچه علم پیش می رود، یک چیز نو کشف می شود. تا حالا یک چیزی نداشته ایم که مثلا بگوئیم تاریخ مصرفش تمام شده، این آیه امروز مصداق ندارد. خب. ولذا حدیث داریم(یجری مجری الشمس). یعنی مثل خورشید است. اینطور نیست که بگوئیم والله، خورشید در قدیم یک ارزشی داشت، الان متاسفانه دیگر تاریخ مصرف خورشید تمام شده. (یجری مجری الشمس).

2- قرآن، زنده ای است که مرگ ندارد

(القرآن حی لا یموت)حدیث است. اینهائی که می خوانم، حدیث است. قرآن زنده ای است که هیچوقت نمی میرد. (والایه حیه لا یموت). هم قرآن همه‌اش از بین نمی رود، هم دانه دانه آیاتش از بین نمی رود. (لا تفنی عجائبه، لا تحصی عجائبه)کهنه نمی شود. بعد می گوید یک جمله داریم، یعنی فانی نمی شود. یک حدیث داریم(لا تفنی عجائبه)یعنی عجائب قران فانی نمی شود(لا تحصی عجائبه) یعنی عجائب قرآن قابل احصاء نیست. اصلا اینها را آدم اول که می شنود، فکر می کند که یک ادعا است. بعد وقتی. . .
بنده شش کلاس بیشتر درس نخوانده‌ام، راهنمائی هم نرفتم، دانشگاه نرفتم، ولی از طلبگی کمی، ذره ای با قرآن آشنا بودم. خدا لطف کرد تفسیر نور نوشتیم. چند تا از این فوق لیسانس‌ها و جمعی از این دکتر‌ها که دکترای مدیریتند، یا فوق لیسانس مدیریت، این دوازده جلد تفسیر نور را گرفتند و مطالعه کردند. آیاتی را ازش در آوردند، سیصد آیه راجع به مدیریت. پارسال بهترین پژوهش درباره مدیریت این سیصد تا آیه بوده. یک لوحی هم تقدیم کردند. حالا من خودم اصلا نمی فهمم مدیریت چی هست. من گفتم بده ببینم کجایش مدیریت است. بعد دیدم اتوماتیک، من بعنوان معلم قرآن، نکاتی را نوشته‌ام که آن آقائی که دکتر مدیریت است و کتابهای مدیریت شرق و غرب را خوانده، آن نکات در قرآن بوده منتهی من حالیم نبوده. یکی از این سیصد تا را می گویم. می گویند مدیر باید برای رشد کارمندانش، بین کارمندانش ایجاد رقابت کند. ایجاد رقابت. برای اینکه نیروهای زیر دستش را رشد بدهد. این کلمه رقابت در کتابهای دانشگاهی هست. منتهی من که اصلا خبر ندارم. دانشگاه نرفته‌ام و کتابها و سر فصل هایش را هم بلد نیستم. اما من در تفسیر به حضرت سلیمان که رسیدم، دیدم سلیمان وقتی می خواهد تخت بلقیس را بیاورد، گفت «أَیُّكُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا» النمل/38کدامتان تخت بلقیس را می آورد؟ کی می تواند تخت بلقیس را بیاورد؟ یکی از کارمندان سلیمان گفت من. (;قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ) (النمل/39) قبل از آنکه از سر جایت بلند شوی آوردمش. یعنی تا نشسته ای می آورم. یکی از کارمندان سلیمان گفت (;قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ) (النمل/40) یعنی قبل از اینکه چشمت برگردد. یعنی یکی گفت تا نشسته ای می آورم، یکی گفت تا چشمت را بهم بزنی. من به این آیه که رسیدم، نوشتم اینجا حضرت سلیمان ایجاد رقابت کرد. این کلمه ایجاد رقابت را من بعنوان معلم قرآن نوشتم ایجاد رقابت. این ایجاد رقابت یکی از اصول مدیریت است در کتابهای درسی. حالا این یکی از آن سیصد تا. تمام، مثلا عزل و نصب. بسیاری از جاها مثلا می بینید قرآن می گوید این رقمی عزل کنید این رقمی نصب کنید. عزل و نصب. مهم است دیگر.

3- نقش تعلیم و تعلّم، حتی در حیوانات

حالا در مسایل روانشناسی، در مسایل تغذیه، در مسائل حقوق. به هر جا می رسی می بینی قرآن یک چیزی گفته که. . . به همه دانشگاههای دنیا بگویند یک کلمه بگوئید راجع به اهمیت علم. می خواهیم تابلو کنیم در یک نمایشگاه نشان دهیم. هر کشوری تابلویش را بیاورد نصب کند، صد و چند کشور. یکی هم بیاید بازدید. اگر به بنده بگویند تو هم یک تابلو بنویس، بنده این تکه را می نویسم. می گویم این را تابلو کنید بروید در نمایشگاه بزنید از طرف بنده به عنوان یک طلبه. (;مُكَلِّبِینَ) (المائدة/4) همین یک کلمه را بنویسید. در قرآن این کلمه « مُكَلِّبِینَ » است. «مُكَلِّبِ» از کلب است. کلب یعنی سگ. قرآن می گوید اگر سگ آموزش ببیند، شکارش حلال است. ولی سگ ولگرد شکارش حرام است. یعنی علم به قدری ارزش دارد که حتی روی سگ اثر دارد. همین یک کلمه « مُكَلِّبِینَ ». حالا هر که می خواهد. . فرض کنید در بین کشورهائی که کلمه گفته‌اند، کدام کشورها یک کلمه است و بالاترین معنا را هم دارد. زگهواره تاگور. . . حالا ببینیم شما چه می گوئید. (و لو بالثریا)برو کره ماه. برو کرات آسمانی. دیگر چه می گوئید؟ (لجج البحر) روی موج دریا. شما چه می گوئید؟ تحصیل ولو روی موج دریا. حدیث داریم ولو سر نیزه. ولو سر نیزه نشسته ای. حدیث داریم تحصیل حتی از کافر. (اطلبوا العلم و لو بالصین) چین. چین که مسلمان نبوده. هنوز هم مسلمان نیست. یعنی تحصیل علم حتی از کافر. تحصیل علم حتی روی نیزه، حتی روی موج دریا، حتی روی کرات آسمانی، حتی پهلوی کافر، وحتی پهلوی دشمن.

4- آزادی اسیران در برابر آموزش بی سوادان

در جبهه رفتیم بجنگیم. آن شمشیر می زند من هم شمشیر می زنم. طرف را گرفتم اسیرش کردم. با اینکه او شمشیر در دست گرفته که تو را بکشد، اسلام می گوید همین قاتلت اگر چیزی یادت داد، آزادش می کنی. هر اسیر جنگی که در جبهه شمشیر دست گرفته مسلمانان را بکشد، اگر ده مسلمان را باسواد کرد آزاد است. آنوقت شما نمی دانید چه. . . . الله اکبر. حدودا صد و پنجاه میلیارد تومان امسال بودجه ماست در نهضت سواد آموزی. اگر یک حدیث عمل می شد، ما نیاز به این پول‌ها نداشتیم. این صد و پنجاه میلیارد تومان را چقدر گره می توانیم بگشائیم. حدیث چیست؟ حدیث می گوید پیغمبر فرمود هر خانه ای که با سواد است، بشود معلم. هر همسایه ای که در آن خانه یا بیرون خانه است، همسایه ای که بی سواد است، باید بشود شاگرد. همسایه کنار همسایه، دو نفر تن به تن درس بخوانند. و الا اگر حاضر نباشد او درس بدهد و اگر حاضر نباشد او شاگردی کند،(عاقبتهما) هردو را تحت تعقیب قرار می دهم. یعنی هر دو را توبیخ می کنم. اگر هر کسی که باسواد است بشود معلم، روزی ده دقیقه، نیم ساعت، هر کسی هم شاگر بشود، همسایه به همسایه درس بدهد، آنوقت ما صد و پنجاه میلیارد تومان را چقدر می توانیم مشکلات مردم را حل کنیم. هر دو سه میلیون می شود یک مشکل را. . . . یک دختر را جهیزیه داد، می شود یک شغلی ایجاد کرد. چقدر جوان بی جهیزیه، بی همسر، بی خانه، بی کار هست، ما بخاطر اینکه این آقا، این خانم عارش می شود. می گوئیم مادر، تو سواد نداری پهلوی عروست درس بخوان. اه خفه شو. من پهلوی عروسم درس بخوانم؟ این حاج خانم متکبر است. ما صدو پنجاه میلیارد تومان پول تکبر پیرزنها را می دهیم. یا عروس. برو بابا حوصله‌ام نمی رسد. یا عروس تکبر می کند، یا مادر زن تکبر می کند، یا پدر زن پهلوی دامادش تکبر می کند، یا داماد پهلوی پدر زنش تکبر می کند، اجمالا بخاطر اینکه در خانه‌ها زیر بار همدیگر نمی رویم. این تکبر. . . حالا تکبر نداریم. این نفت را می فروشیم پولش را خرج نهضت سواد آموزی می کنیم. آخر بابا، گیر در خودمان است. حالا نه این حرف. بسیاری از سالنها، بسیاری از پولها، اووووه. چند میلیون خانم داریم که عروس شده، پیراهن عروسیش در کمد آویزان است. یادگاری نگه داشته. چند میلیون هم داماد می شوند، یکی از مشکلات داماد، خرید پیراهن عروس است. بابا عروس شدی، پیراهنت را تحویل بده به یک موسسه ای، هر که می خواهد داماد شود، این پیراهن را بگیرد. دو ساعت بپوشد. آدم برای نیم کیلو آرد که نباید یک نانوائی باز کند. دو ساعت، سه ساعت می خواهد یک پیراهنی را بپوشد، خب ده تا عروس می توانند یک پیراهن را بپوشند. برای تشویق. . . حالا زشت است. می گوید هر کسی یک تابوت دارد. یک تابوت را یکی دو ساعت درش می خوابی. آن مال آخرش این هم مال اولش. ما گاهی وقتها یک سالن می سازیم آمفی تئاتر، یکی می سازیم سالن سینما، سالن اجتماعات، مسجد، حسینیه، مهدیه. این همه سالن نمی خواهد. یک سالن می شود ساخت عاشورا درش روضه خواند. ما الآن اینقدر حسینیه داریم که فقط سالی ده روز باز است. در طول سال درش بسته است. دهها و صدها میلیون خرج شده ولی سالی ده روز. آنوقت از آنطرف ما هنوز کپر نشین داریم. هنوز کپرنشین داریم. اجمالا عرض کردم، قرآن یک آیه داریم می گوید (;خَلَقَ لَكُمْ) (الشعراء/166)، (;سَخَّرَ لَكُمْ) (إبراهیم/32) یک آیه داریم چند تا سخر در آن است. یعنی ابر و باد و مه و خورشید مال تو است، آخرش می گوید (;إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ) (إبراهیم/34) گیر در خودت است. تو باید از اینها درست استفاده کنی. یعنی هست منتهی درست خرج نمی شود. مدیریت یک مسئله ای است. مدیریت یک مسئله ای است. الان همه چیزی. . هر چه ضرر می کنیم بخاطر مدیریتهای بد است. ببین این مهر پیشنماز مدیریت می خواهد. یک آقائی می رفت مهر بخرد، مهر چهارگوش می خرید. گفتند چرا؟ گفت من مهرم یکبار گرد بود، سرم را بلند کردم، پیشانیم به مهر چسبیده بود. مهر افتاد و قل خورد و رفت. من پیشنماز بودم مردم پشت سرم بودند و من در این فکر بودم که چه خاکی در سرم بکنم، مهر ندارم. دیگر از این به بعد تصمیم گرفتم مهر گرد. . . ببینید مهر پیشنماز، چهارگوش یا گرد، این عقل می خواهد. مهر باید. . . الان در این که این جا را چه رنگی کنیم، رنگ اینجا چطور باشد، این بر باشد یا آنطرف. ما الان در مدرسه که سالن می سازند، به مسئولینشان دوازده تا سفارش می کنیم. یکی از سفارش‌ها این است که این سالن نماز خانه که می سازید، یک درش بسوی مدرسه باشد برای نماز بچه‌ها، یک درش، تابستان که مدرسه‌ها تعطیل است، قفل کنید در خیابان را باز کنید. که اگر بنده از شهرم از آنطرف دنیا خواست، . . حالا جهانگرد که اصلا لازم نیست دلار داشته باشد و هتل برود، بچه های خود ایران می خواهند شهرهای ایران را ببینند. پا شوند با یک مینی بوس بیایند و همه سالن‌ها درش باز باشد. می روند در سالن می خوابند و روز هم در شهر می گردند و سوار می شوند می روند به شهرشان. نه هتل می خواهد نه متل. ما سالن را می سازیم یک جائی که فقط مال مدرسه است. سالن های بیخود، بودجه های بیخود، پیراهن عروس بیخود، و. . . و و. . . «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» إبراهیم/34. ما باید حساب کنیم، یک خرده برگردیم، درست و قشنگ، دو دستی اسلام را بگیریم. ببینید شما با چشم خودتان، خوب زمانی ما داریم زندگی می کنیم. باید بگوئیم الحمدلله رب العالمین، در زمانی زندگی می کنیم که هی پوک شدن‌ها را می بینیم. پوک شدن شرق را دیدیم، پوک شدن غرب را هم خواهیم دید. قرآن قول داده (;لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ) (التوبة/33) اسلام کره زمین را خواهد گرفت.

5- سفارش امام علی(ع) به قرآن کریم

بیائید قبل از آنکه دیگران بیایند سراغ قرآن، ما بیائیم سراغ قرآن. امیر المومنین می فرماید(الله الله فی القرآن) شما را بخدا، شما را بخدا بیائید به سراغ قرآن. نگذارید دیگران به قرآن عمل کنند و شما روسیاه بمانید. مسواک مال ماست. پیغمبر ما، مسواکش پشت گوش بود. نباید حالا دکتر غربی به ما سفارش مسواک کند. بدن پیغمبر را که برداشتند، زیر متکایش مسواک بود. فرمود اگر مشکل نمی شد کار مسلمانها، مسواک را واجب می کردم. مسواک را مثل قلم مداد، که نجارها می گذارند پشت گوششان، مسواک اینجا بود. اهمیت مسواک مال ماست. امیرالمومنین ما سر نماز ضربت خورد. امام حسین ما سر نماز سی تا تیر بهش زدند ظهر عاشورا هم نماز اول وقت را از دست نداد. آنوقت نباید به ما بگویند که بله، مثلا در مکه نمازهایشان را اول وقت می خوانند آنوقت در ایران نماز هایشان را آخر وقت می خوانند. اذان حلقومی مال ماست. امیرالمومنین روی پشت بام مسجد کوفه چنان اذان می گفت که علامه میرزا خلیل کمره ای، یک آیت اللهی که در تاریخ مجتهد بود. یعنی من ندیده‌ام مشابهشان را. مجتهد تاریخ بود. من وقتی کتابش را خواندم، خیلی عجب کردم. مگر می شود اینقدر آدم مایه داشته باشد؟ زنگ زدم به یکی از علما گفتم آقا این کتاب خیلی مایه دارد. گفت امام به حاج احمد آقا، پسرش گفت اگر می خواهی ببینی ملا یعنی چه، کتابهای فلانی را بخوان. یک مجتهد تاریخی بود. ایشان می گوید وقتی حضرت امیر اذان می گفت، کل کوفه صدای اذان را می شنیدند. بعد آنوقت ایشان می گوید جمعیت کوفه در آن زمان چهارصد هزار نفر بود. چطور حضرت امیر اذان می گفت که چهارصدهزار نفر صدایش را می شنیدند؟ الان اذان حلقومی ما نداریم. ما فوقش خادم مسجد بلندگو را باز می کند، صدای رادیو را می گذارد پشت بلندگو. یعنی از پلاستیک به پلاستیک. یعنی اذانهای ما پلاستیکی است. پلاستیک. . مهم نیست. اصلا ثواب ندارد. یعنی اگر شهرداری، دولت و کارمندان دولت، همه شهر را هم بوق کشی و سیم کشی کند و بلند گو کشی کند، یعنی اگر در یک لحظه از همه خیابانها هم صدای اذان بیاید، این اذان ثواب ندارد. آن اذانی که در حدیث داریم ثواب دارد، اذانی استکه با حلقوم بگوئیم. باز کردن پلاستیک ثواب ندارد. ما تازه وقتی می خواهیم اذان بگوئیم، مثل انگور پلاستیکی که شوفر های تاکسی کنار آینه آویزان می کنند. این آب ندارد. این انگور پلاستیکی است. مجسمه بلال قشنگ است به یاد بلال. اما مجسمه بلال، ثواب ندارد. باید خود شما بشوی بلال. این تغییر اسم است. باید صفر برگردیم همانطور که اسلام گفته مو به مو عمل کنیم. از نو باید مسلمان شویم. یعنی مسلمان هستیم هان، باید هی اسلام را فرو کنیم. آخر چند رقم اسلام داریم. یک عده آمدند گفتند که یا رسول الله ما مسلمانیم. (;قَالَتْ الْأَعْرَابُ آمَنَّا) (الحجرات/14) مسلمانان گفتند ما ایمان داریم. فرمود ببینید شما مسلمانید، اما این اسلام باید برود در دل. یک وقت آدم دود را می بیند می گوید آتش است، یک وقت آدم می رود نزدیک می گوید آتش است، یک وقت دستش را هم روی آتش می گیرد می گوید آتش است. ما باید از نزدیک لمس کنیم. ازدواج آسان. اولین ازدواجی که روی کره زمین واقع شد می دانی چه بود؟ آدم و حوا. آدم خوابیده بود، از خواب بیدار شد دید یک کسی نزدیکش است گفت کیستی؟ گفت همین که می بینی. یک خرده نگاهش کرد، خوشش آمد. گفت خدایا این کیست؟ گفت این را برای تو درست کردم که باهم رفیق شوید. گفت خب. . بعد خداوند شهوت را بر هر دو مسلط کرد. اینها. . . . گفت نه باید عقد بکنید. الکی نمی شود. مرغ و خروس که نیستید، آدمید. باید یک عقد باشد. وقتی گفت عقد شوید، گفت من چیزی ندارم. گفت مهریه این که علومی که تو داری، به حوا هم یاد بده. در تاریخ کره زمین، اولین مهریه، آموزش است. این افتخار ماست. این را یک تابلوی دیگر بزنیم. غیر از آن تابلو. . . . (;مُكَلِّبِینَ) (المائدة/4) باشد. اولین مهریه، اولین وسیله آشتی زن و شوهر، علم بوده. در صدر اسلام هم داشتیم، کسی آمد، نیاز به همسر داشت، مطرح کرد، حضرت فرمود که. . . یک کسی آمد گفت که من آمادگی دارم ازدواج کنم. گفت چه داری؟ گفت هیچی. گفت هیچی که نمی شود. بالاخره گفت سواد که داری. گفت آن مقداری که علم داری، علمت را به خانم یاد بده، این تحصیل عوض مهریه. اصلا ور افتاده. ما اگر همین یک مشکل را حل کنیم خیلی مشکلات حل می شود. جوان پول ندارد، عروس هم چیزی ندارد. دو تا فقیر دارند پهلوی هم، بعد او به او چیزی یاد می دهد و زندگی را کنار هم شروع میکنند. اینقدر هم نمی سوزند. هر دو می سوزند بخاطر اینکه گیر کرده ایم. یعنی «الْأَغْلَالَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ» الأعراف/157.

6- دوری از آداب و رسوم دست و پاگیر

قرآن می گوید یکی از وظیفه‌ها این است که مردم با آداب و رسوم به پای خودشان غل زدند، پیغمبران می آیند این غل‌ها را باز می کنند. خیلی آداب لغو است. خیلی آداب و رسوم لغو است. مهمانی ساده، افطاری ساده. خدا قسمت کند بروید مکه، مکه ماه رمضان یک افطاری می دهند مکه و مدینه، چند تا امتیاز دارد. من خیلی از آرزوهایم این است که آن مکه را. . البته حالا غصه می خورم که می گویم آرزویم این است که. . . آدم خجالت می کشد، دیگر حالا باید بگویم دیگر. . . وقتی می خواهد افطاری بدهد، یک سبد درست می کند، غذای حاضری. خرما، یا مثلا فرنی در ظرفهای یکبار مصرف، آب جوش، یک چیزی می گذارند، مقداری نان. میگذارد در سبد می آید. یک نایلون هم می آورد. تا اذان گفت می گوید بنشین بنشین. دیگر گزینش نیست. نه به او نگو. نخیر او مهمانی داشت ما را دعوت نکرد. ابدا من راضی نیستم. پایش را خانه ما نگذارد. در عروسی دخترش دعوتم نکرد. نباید بیاید افطاری. اوووووه. کینه. بابا مسلمانی. اصلا خطهای سیاسی. . . حالا الحمدلله کمرنگ شده. یک زمانی که خط های سیاسی داغ بود ما را هم افطاری دعوت کرده بودند یکجا. من جزو خط های سیاسی نیستم. اما حالا دعوتم کرده بودند. گفتم چه کسانی هستند؟ اووووه ه. همه از آن جناح‌اند. گفتم آن جناحیها مسلمان نیستند؟ روزه نیستند؟ گفتند جزو ما نیستند. گفتم بابا در روزه که اختلاف سیاسی ندارید. می خواهید روزه را باز کنید بگویید(اللهم لک صمت) یک خرما بخورید. آخر سیاست در خرما هم رفته؟ بابا افطار کنید، در انتخابات هم به هر کس که می خواهید رای بدهید. افطاری با هم بخورید. گفتند نخیر حاضر نیستند پهلوی هم یک افطاری هم بخورند. یعنی اینقدر کینه سیاسی که حاضر نیست یک(اللهم لک صمت) را تحمل نمی کند. اینها. . . این افطاری‌ها را باید. . . اتفاقا می گویند آن کسی که نمی آید خانه‌تان، دعوتش کن. خیلی آدم هائی که اصلا ممکن است روزه هم نباشند بگو بچه‌ها بیائید امشب خانه ما. اگر افطاری ساده باشد، افطاری گزینشی نباشد، چقدر روابط با هم حل می شود. اینها هم پس می دهد هان. یعنی اگر بنده که افطاری دادم، آمدم بچه های محله را دعوت کردم آمدند افطاری خوردم، فردا هم اگر پشت بام خانه‌مان برف آمد، دنبال برف روب نیستم. اگر یک وقت تالاری خواستم، آن که اتاق بزرگ دارد، فرش که خواستم، ظرف کرایه ای خواستم، یعنی اگر من کمک او کردم، او هم کمک من می کند. کمیته امداد به یک ارمنی یک کمکی کرده، خبرش رسیده به آنطرف دنیا. آن طرف دنیا یک سرمایه سنگینی را وقف کمیته امداد کرده‌اند. می گویند چون این ارمنی را شما تحت پوشش قرار داده اید ما هم این ساختمان را هدیه به شما می کنیم. پس می دهند. اینطور نیست که آقا تو نیکی کن و در دجله انداز، خودم شیرجه می روم درش می آورم. این یک نیکی بکنی، پس داده می شود. یک ارمنی زیر پوشش، از آنور دنیا برایش، . . . خب. بهرحال باید برگردیم سراغ قرآن. دیگر از امتیازات قرآن: (لا تفنی عجائبه، لا تحصی عجائبه). (لا تفنی) یعنی فانی نمی شود، یعنی ابدی. (لا تحصی) یعنی تعداد ندارد، عدد ندارد. گاهی یک چیزی ابدی هست، مثل پیچ گشتی، مثل سنگ یک کیلو. سنگ یک کیلو فانی نمی شود، اما همین است که هست. (لا تحصی) یعنی عدد ندارد. گاهی یک کسی مثلا یک شیرین کاری می کند مثلا دو قلم پنج قلم. اما نه عجائب قرآن قابل شمارش است نه آن که تاریخ مصرف دارند.

7- عجایب قرآن، قابل شمارش نیست

(ما عدل احد من القرآن الا الی النار) هر که از قرآن اعراض کند، به سوی نار است. یعنی (;وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا) (طه/124) قرآن ذکر است به دلیل «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» الحجر/9. « وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی » قرآن ذکر خداست و هرکه از ذکر خدا پشت کند، زندگیش تنگ است. حالا آمریکا زندگیش خوب است؟ اتریش زندگیش خوب است؟ غرب زندگیش خوب است؟ شوروی زندگیش خوب است؟ زندگیشان پر از مشکل است. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ. . . » قرآن قول داده. (الفقیه کل الفقیه) فقیه واقعی کیست؟ کسی که قرآن را ول نکند برود سراغ غیر قرآن. ما اگر مثلا می خواهیم مثال تعلیم و تربیتی بگوئیم، تعلیم و تربیت را از قرآن بگوئیم. رئیس کسی که کتاب تعلیمات دینی را می خواست بنویسد چند وقت پیش آمد دفتر ما ستاد نماز. گفت آقای قرائتی شنیده‌ام تو علیه کتاب. . گفتم بله بنده از مخ تا کف پایم هم علیه معارف دانشگاه‌ام هم علیه کتابهای تعلیمات دینی. نه یعنی نویسندگانش بد هستند یا حرفها غلط است. حرفها درست است و نویسندگان خوب. این حرفها خیلی هایش مورد نیاز جوانها نیست. الان دانشگاه ما گیرش این نیست که صفات جلال چیست و صفات جمال چیست. دانشجوی ما مشکل دیگر دارد. یک صندوق باید بگذارید که مشکلات را جوانان بریزند تویش، شما پاسخش را برداری کتاب درسی تعلیمات دینی‌اش کنید، کتاب معارفش کنید. گفت به نظر تو چه کنیم؟ گفتم علی را قبول دارید؟ گفت بله امیرالمومنین است. گفتم امیرالمومنین در نهج البلاغه هی گفته(یا بنی، یا بنی) پسر من اینطور کنید. (یا بنی) های نهج البلاغه را بکنید کتاب تعلیمات دینی. تو قرآن را قبول داری؟ گفت بله. گفتم قرآن چقدر گفته (;یَا بُنَیَّ) (لقمان/17) هر جوری ابراهیم به پسرش گفت « یَا بُنَیَّ » هر جوری یعقوب به پسرش گفت « یَا بُنَیَّ »، لقمان به پسرش گفت « یَا بُنَیَّ ». « یَا بُنَیَّ »‌ها را بردارید تعلیمات دینی‌اش کنید. همینطور چند تا کارشناس، روانشناس، جامعه شناس دور هم می نشینند، بیست و هفت سال از انقلاب می رود، منفورترین کتابهای درسی، کتاب تعلیمات دینی است. بخاطر این که حاضر نیستند صاف قرآن را باز کنند. همیشه از در غرب، یک کتابهای روانشناسی را می خوانند و ترجمه می کنند و یک چهار تا شعر همینطور می پنگانند، جلو و عقبش هم یک آیه قرآن می گذارند. دین ناب نیست. متن قرآن. آیات و روایات. متن حدیث. منبرهای ما خلوت شده برای اینکه حرفهایمان اینور آنور است. متن قرآن را باز کنیم بگوئیم جاذبه دارد.
اشاره می کنند وقت تمام شد. من یک دعا می کنم همچین با صدق دل آمین بگوئید. همچین از مخ تا کف پا به اینجا رسیده‌ام یعنی به یقین رسیده‌ام. آدمی هم که به یقین رسید، دیگر هر کس هم هر چه بگوید، قبول نمی کند. شما اگر ماه را دیدی فردا عید فطر است. هی بگویند مراجع ثابت شده، دفتر مقام معظم رهبری ثابت شده ثابت نشده، دیگر گوش نمی دهی. می گوئی آقا من با چشم خودم ماه را دیدم. کسی که ماه را ببیند قردا عید فطر است. نیاز نیست که. . . من از مخ تا کف پایم برایم یقین شده. برایم یقین شده ما هنوز مزه متن قرآن را نچشیده ایم. در الفاظیم، در تجویدیم، در تواشیحیم، در نمی دانم آداب و رسومیم، در تجملاتیم، در ترجمه کتابهای این و آن هستیم، هنوز اسلام باورمان نیامده.
خدایا مزه اسلام ناب را به همه ما، تو را به حق آبروی آبرومندانت، تو را بحق مولود رمضان و شهید رمضان، امام حسن مجتبی و امیر المومنین و تو را بحق عبادت کنندگان ماه رمضان، مزه قرآن و اسلام را عمیقا به ما و نسل ما بچشان. آنهائی هم که مزه‌اش را نچشیده‌اند، توفیق بده مزه‌اش را بچشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2699
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست