نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2700
1- قلب سلیم یا قلب مریض؟ 2- قلب منیب و توبهکار 3- شیوههای نفوذ شیطان در انسان 4- خطر حبّ دنیا در قلب انسان 5- تسلیم بودن در برابر خدا و رسول خدا 6- قلب انسان در معرض انقلاب و تغییر 7- خطر تبدیل ایمان به کفر و نفاق
موضوع: ویژگیهای قلب انسان در قرآن (1) تاريخ پخش: 20/03/97
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث در این نیم ساعت با تقریباً یکی دو دقیقه کم و زیاد، امشب بحث قلب را دارم. دل، این خیلی در قرآن مطرح شده است. 132 بار کلمه قلب، قلوب آمده است. در فارسی هم کلمه دل در مواردی استفاده میشود و قرآن هم تقریباً همین را میگوید. مثلاً میگوید: دل پاکی دارد. دلش پاک است. دلگیر است. فلانی و فلانی همدل هستند. یعنی کلمه دل در فرهنگ فارسی هم خیلی استفاده میشود در قرآن هم وقتی میگویند دل، گاهی میگویند: روح، گاهی میگویند: مغز. در موارد مختلفی استفاده میشود. در فارسی مثلاً میگویند: دل بده، معلم سر کلاس به بچهاش میگوید: دل بده، این یعنی چه؟ یعنی مغزت با من باشد. توجهات به من باشد. روحت به من باشد. بنابراین دل به معنای مغز و روح و هرچه در فارسی میگوییم با کم و زیادش برای قلب هم آمده است.
1- قلب سلیم یا قلب مریض؟
در قرآن دو رقم دل داریم. قلب خوب، قلب بد. اول قلبهای خوب را میگوییم. قرآن میفرماید که: (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ) (شعرا /89) قیامت همه گیر هستند جز کسی که «أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» قلب سالم، یعنی اگر کسی روحش پاک باشد، گیر نیست. باقیها گیر هستند. حالا دل پاک چیست؟ دل پاک تفسیر شده «ليس فيه احد سواه» دل پاک آن است که جز خدا درونش نباشد. مینشیند برای خداست، حرف میزند برای خداست. ساکت است برای خداست، جبهه میرود برای خداست. مهمانی میکند برای خداست. ازدواجش برای خداست. همه کارهایش برای رضای خداست و ما میتوانیم همینطور باشیم. میشود همه کارها برای خدا باشد. نیت دست خودمان است. نیت مثل کلید است. کلید را از این طرف بچرخانی قفل میشود و از این طرف بچرخانی باز میشود. کسی آشپزخانهاش را سوراخ میکرد. حضرت گفت: برای چه سوراخ میکنی؟ گفت: سوراخ میکنم که دود بیرون برود. فرمود: این یک نیت است. یک نیت دیگر هم این است که سوراخ میکنی که نور داخل بیاید. سوراخ، سوراخ است. آشپزخانه به بیرون، یک نیت این است که دود برود، یک نیت این است که نور بیاید. قلب سلیم یعنی سعی کند همه کارهایش برای خدا باشد. یکوقتی یک عروسی با یک دامادی هی مِن و مِن میکردند. به یکی از آنها گفتم: برای چه مِن و مِن میکنید؟ گفت: به دلم نمیچسبد! گفتم: اگر دوستش نداری حق با شماست. چون آدم یک عمری میخواهد زندگی کند. اسلام گفته: حق داری نگاهش کنی. با او حرف بزنی. اگر دوستش نداری هیچی، اما اگر دوستش داری، هی میگویی: نمیدانم آینده چه میشود؟ منتظری علم غیب پیدا کنی؟ هیچکس در ازدواج خبر از آینده ندارد. علم غیب برای خداست و چهارده معصوم. توقع نداشته باش که از آینده خبر داشته باشی. ما فعلاً خواستگار برای دخترمان آمده، فکرش، اخلاقش، سلامتیاش، خانواده اصیل، آن مقداری که ما تحقیق کردیم مثبت بوده است. میترسم بعداً برگردد، خوب خودت هم ممکن است فردا برگردی. چه کسی گفت ما… امیرالمؤمنین خیلی میگفت: «اهدنا الصراط المستقیم» گفتند: یا علی، تو که راهت مستقیم است. گفت: نمیدانم فردا چه میشود! قلب سلیم این است.
2- قلب منیب و توبهکار
یکی از قلبهایی که در قرآن تعریف شده (وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ) (ق /33) منیب یعنی انابه یعنی برگردد. اگر در دلش سوء ظن است و فکر بد در مورد کسی میکند، اگر در دلش بدخواه کسی است، عذرخواهی کند و برگردد. قرآن میفرماید: این قرآن را کسانی استفاده میکنند که دل پاکی داشته باشند. (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ) (ق /37) «لَذِكْرى» این قرآن مفید است برای کسی قلب داشته باشد. یعنی روحش آماده باشد. روح آماده نباشد قرآن اثر ندارد. بعضی آیات میگوید: اگر هزار معجزه هم بیاوریم اینها ایمان نمیآورند. سنگدل هستند. «وَ إِنْ يَرَوْا كُلَ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا» قاری«وَ إِنْ يَرَوْا كُلَ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها» اگر هزار تا معجزه بیاوری، ایمان نمیآورد و قلبش سنگ است. حدیث داریم قلب مؤمن حرم خداست. «القلب حرم الله» قلب خدا حرم خداست. «لا تسکن حرم الله غیر الله» دل حرم خداست. الآن یک سگ خواسته باشد در حرم برود، میزنید او را بیرون میکنید. یک خرچنگ در حرم برود، ماری، عقربی، بزغالهای، گوسالهای، حرم جای حیوان نیست و بیرون میکنید. قلب حرم خداست. نگذارید غیر خدا در قلب شما برود. این کسی که عاشق کسی شده، عاشق دختر و پسر هم نه، عاشق یک شعری است. عاشق یک ماشینی است. عاشق سیگارش است. سیگار را از دستش بگیری انگار دینش را گرفتی. سرخ میشود، سیاه میشود، غیظ میکند. اگر غیر خدا وارد دل شده معلوم میشود حافظ خوبی نبودی که غیر خدا اینطور در دلت رفت. قلب شیطانی میشود، حواس پرت میشود. گناه میکند.
3- شیوههای نفوذ شیطان در انسان
اما چهار رقم نفوذ در قرآن داریم. توجه کنید… گاهی شیطان نمیتواند نزدیک بیاید. ولی میتواند از دور سنگ پرتاب کند، مثل بچههای فلسطین نسبت به اسرائیل، از چند متری سنگ پرتاب میکنند. آیهاش این است. (أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ) (حج /52) «القی» یعنی پرتاب کنند. نسبت به انبیاء شیطان نمیتواند در روحشان نفوذ کند ولی میتواند سنگ اندازی کند. «إِذا تَمَنَّى» وقتی میخواهد پیغمبر یک کاری بکند، در آرزوهای پیامبر سنگ اندازی میکند. این یک برخورد است. این برای انبیاء است. غیر انبیاء مؤمنین هستند، مؤمنین هم باز شیطان داخل نمیرود ولی میآید یک هول میدهد. (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا) (اعراف /201) «مسَّ» یعنی تماس گرفت. طائف، طواف کرد یعنی دارد تاب میخورد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» یعنی شیطانهای دوره گرد با اینها هی تماس میگیرد. یعنی شیطان میآید او را هول میدهد ولی «تَذَكَّرُوا» میفهمد این وسوسه شیطان است. پس انبیاء را نزدیک نمیآید، از دور سنگ پرت میکند،«أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ» انبیاء را نزدیک نمیآید و از دور پرتاب میکند. مؤمنین خوب را هول میدهد ولی متوجه میشود و خودش را نگه میدارد. مثل ما مسلمانهای معمولی را فرو میرود، (الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ) (ناس /5) «فی» یعنی درون، «فی البیت» یعنی درون خانه، «فی الکتاب» یعنی درون کتاب، «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» صدور الناس یعنی شیطان درون میرود. باز ما یک عمرهای، کربلایی، شب قدری، گریهای، توسلی، شیطان هم که داخل میرود باز «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس» میگوییم، گاهی نجات پیدا میکنیم. بعضیها را شیطان داخل میرود و دیگر بیرون نمیآید. (فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) (زخرف /36) قرآن میگوید: اصلاً شیطان رفت و دیگر نیامد. مثل مستأجرهایی که میآیند و بیرون نمیروند. وقتی آنجا ماند کم کم میشود حزب الشیطان، (أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ) (مجادله /19) میشود حزب شیطان. بعد از حزب، می شود برادر شیطان. (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ) (اسراء /27) اینهایی که ولخرجی میکنند ولو از پول خودشان، ولی بریز و بپاش بیخود میکنند، پس حزب شیطان شد و پررنگتر برادر شیطان شد، بعد هم میگوید: با شیطان رابطه ولایت برقرار میکند. یعنی هرچه گفت، انجام میدهد. انبیاء پرتاب، مؤمنین هول دادن، مسلمانها فرو رفتن شیطان، فاسق شیطان فرو میرود و بیرون نمیآید، فسق و گناه که زیاد میشود «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»، حزب شیطان، اولیاء شیطان، اخوان الشیطان، تا کم کم خود شیطان میشود. مثل سگی که در نمکزار کم کم میشود نمک. چوبی که زیر دیگ کم کم خاکستر میشود. شیطان که شد آنوقت همه مردم میگویند: (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ) (ناس /6) شیطان چه جنی باشد، چه انسان باشد. بعضی انسانها خودشان شیطان هستند. یعنی حرف که میزند انگار شیطان حرف میزند. نگاهها شیطانی، حرف شیطانی، فکرش شیطانی، عملش شیطانی، انگار شیطان در قیافه ایشان مجسم شده است. هیچ کاری درست نیست. همه غلط غلط غلط! یا امام رضا ما که حریف شیطان نمیشویم. تو را به حق محمد و آل محمد همه افراد امت ما را از همه وسوسهها، از تماس شیطان، از برادر شیطان شدن، از حزب شیطان شدن، از اولیاء شیطان شدن، از اینکه خودمان شیطان شویم، ما را از همه ردههای انحراف شیطان و از همه نوع وسوسهها حفظ بفرما.
4- خطر حبّ دنیا در قلب انسان
سحرهای ماه رمضان دعایی هست به نام دعای ابوحمزه ثمالی یک جملهاش این است «اللهم اخرج حبّ الدنیا من قلبی» باز اینجا قلب مطرح است. بحث امشب قلب است. یعنی خدایا حبّ دنیا را از دلم بکن. لازم نیست آدم پولدار باشد. ممکن است کسی یک قالیچه، یک موکت داشته باشد. یک دوچرخه داشته باشد اما دلش با این دوچرخه قفل است. دوچرخهاش را به هیچکس نمیدهد. مالی ندارد ولی همین مقدار که دارد دلش قفل است یعنی قلبش آلوده شده است. یعنی دوچرخه رفته در قلبش ایستاده است. ممکن است کسی یک ماشین خوبی داشته باشد، اما وقتی یک مسلمانی، دوستی، آشنایی به آن نیاز دارد، سوییچ به او میدهد. خیال نکنیم آنهایی که دارند حبّ دنیا دارند، آنهایی که ندارند حبّ دنیا ندارند، بعضیها ندارند ولی حبّ دنیا را دارند. باید مواظب قلبمان باشیم. دوست نداشته باشیم بیش از اندازه از ما تجلیل کنند. اگر من آیت الله نیستم، گفتند: آیت الله قرائتی! باید بگویم: من آیت الله نیستم. آیت الله کسی است که قدرت اجتهاد داشته باشد و بتواند به فتوای خودش عمل کند. ولو در بعضی مسائل! اما اگر دیدم میگویند: آیت الله و من زیر سبیلی رد کردم، بگذار بگویند. قرآن میگوید: کسانی که ستایش میشوند به کارهایی که اهلش نیستند اینها قطعاً جهنمی هستند. (يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذاب) (آلعمران /188) کسانی که دوست دارند به آنها دکتر بگویند، دکتر نیست. مهندس، مهندس نیست. خیلی دوست دارند ستایش شوند به کارهای نکرده، قرآن میگوید: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» یعنی احتمال نده اینها رستگار و اهل فوز باشند. قلب در برابر خدا باید خاشع باشد. باید تسلیم باشد.
5- تسلیم بودن در برابر خدا و رسول خدا
ما گاهی وقتها دین داریم ولی همین دینی که داریم اگر یک جایی علیه ما باشد، شاخ و شونه میکشد. دو تا مؤمن و مسلمان سر آبیاری دعوایشان شد. رفتند نزد پیغمبر گفتند: ما دو تا دعوا داریم. پیغمبر وقتی حرف دو نفر را شنید، فرمود: حق با ایشان است. تا گفت: حق با ایشان است، گفت: بله، ایشان خویش و قوم شماست، پارتی بازی کردی و به نفع خویش و قومت حکم کردی. آیه نازل شد، چه میگویی؟! پیغمبر پارتی بازی کرد. به خدا قسم دین ندارند آنهایی که هرجا به نفعشان نیست، میگویند: بردند و خوردند و پارتی بازی شد. آیهاش این است (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ) (نساء /65) بخدا قسم ایمان ندارند کسانی که وقتی میگویند: تو داور، تو قاضی، تو حکم، وقتی حکم کردی و قضاوت و داوری کردی، نق میزنند. باید انسان تسلیم باشد، هرچه شد، شد. ما میخواستیم مثلاً این آقا مجلس برود، او مجلس رفت. میخواستیم این شورای شهر باشد، او شد. میخواستیم این شود، او شد. دیگر هرچه مقدرات است. باید تسلیم شویم. قلب سلیم قلبی است که تسلیم شود. یک عقیدهای داشتم، اما یک کسی آمد یک دلیلی آورد، من از عقیدهام دست برداشتم و گفتم: حق با ایشان است. از زلیخا کمتر نباشید. زلیخا اول گفت: یوسف قصد بد به من داشته است. (ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً) (یوسف /35) درست خواندی… همین مضمونی که اول زلیخا گفت: یوسف عاشق من شده است. ولی بعداً وقتی مشتش باز شد، گفت: (الْآنَ حَصْحَصَ الْحَق) (یوسف /51) یعنی من عاشق یوسف شدم. یک حرف غلطی در ایرانیها هست. میگویند: حرف مرد یکی است. خیلی غلط است. چه کسی گفت: حرف مرد یکی است. حرف مرد حق است. اگر پنجاه رقم حرف زدی، فهمیدی پنجاه تا غلط بوده و پنجاه و یکمی درست بوده، بگو: این آخری درست است. این حرف حق یکی است… چند سال پیش یک صحنهای پیش آمد در مورد یک شخصی و من هم گفتم: فلانی خوب است. بعد از لتی و لا و التی بعد از مدتی، عقیده من برگشت. گفتم: نه، خوب نیست. گفتند: آقای قرائتی تو چرا وفادار نیستی؟ گفتم: من به چه کسی وفادار باشم؟ من میگفتم: این آدم خوبی است. حالا میگویم: این آدم خوبی نیست. چون یک دلیلی برای من پیدا شد که دست از رأیام برداشتم. چه کسی گفت حرف مرد یکی است؟ اگر یک حرف غلطی زدی و دیدی غلط است، برگرد. ما بعضی از مراجع تقلیدمان از فتوایشان برمیگردند. سراغ دارم مرجعی که شاگردش به او اشکال کرد، مرجع تقلید یک خرده فکر کرد و گفت: حق با شماست، من از فتوایم برمیگردم. حرف مرد یکی است بسیار حرف مزخرفی است. حرف حق یکی است، همیشه بین دو حرفی که متضاد است یکی درست است و یکی باطل است. حرف حق یکی است و باقی باطل است. (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ إِلَّا الضَّلالُ) (یونس /32) یک حدیث را شیعه و سنی نقل میکند. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. «الحق مع علی و علی مع الحق» حق با علی است و علی با حق است و اینها از هم جدا نمیشود. وقتی «الحق مع علی و علی مع الحق» دیگر غیر از حق چه میخواهید؟«فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ إِلَّا الضَّلالُ» اگر علی حق است، شیعه و سنی میگویند: علی حق است. غیر از حق هرچه باشد ضلالت و گمراهی است. گرفتید چه گفتم؟ شیعه و سنی نقل کردند: علی با حق است و حق هم با علی است. اگر علی با حق است و حق هم با علی است، قرآن میگوید: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ إِلَّا الضَّلالُ» غیر از علی هرچه باشد انحراف است. حدیث داریم «قلب المؤمن عرش الله بها» قلب مؤمن عرش خداست. خیلی باید مواظب قلب باشیم. یک جلسه هستی، حرفهایی میزنند که شما داری هی نسبت به این و او بدبین میشوی، بلند شو برو! چون دو بعد از ظهر آمدی نشستی تا دو و نیم و سه، یک ساعت فقط غیبت شنیدی و هی نظرت از فلانی کج شد. نظرت از فلانی کج شد. هی دارد قلبت را سوراخ میکند، صفا را میبرد و کینه میآورد. قلب عرش خداست، حرم خداست. اگر کسی قلبش پاک باشد، یک الهامهایی هم به او میدهد. دم بزنگاه خدا به او یک چیزی یاد میدهد. «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» یک حدیث داریم «فی قلب المؤمن» یعنی اگر انسان قلبش سالم باشد، وقتی هم نمیداند چه کند، خدا میگوید: نمیدانم چه کنم. کمکم کن. در یک لحظه خدا کمک میکند. کمکهای خیلی عالی! گاهی الهام به انسان میشود. قلب را باید خدا نگه دارد. تهران بمباران میشد. آمدند به امام گفتند: شما بفرمایید زیر زمین در حسینیه جماران هستید، یک قسمت مثلاً حفاظتش بیشتر باشد. گفت: من دلم آرام است. بمباران هم شود و الآن هم شهید شوم، دلم آرام است. گفتند: آقا ما اذیت میشویم شما اینجا هستید. بخاطر ما پایین بیا. گفت: خیلی خوب، بخاطر شما میآیم. آمد و رفتند به دکتر قلب گفتند: الآن تهران بمباران است. این قلب امام را نگاه کنید. امام فرمود: اول قلب این آقایان را ببین. من قلبم سر جایش سالم است. اول قلب این آقایان را ببین. (رَبَطْنا عَلى قَلْبِها) (قصص /10) قرآن میگوید: مادر موسی، موسی را زایید. به او گفتیم: شیر بده بگذار در جعبه و در دریا بیانداز. مادر بچهاش را در دریا بیاندازد؟! میگوید: «رَبَطْنا عَلى قَلْبِها»، «و اوحی الی أم موسی… وَ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» أوحی یعنی به مادر موسی وحی کردیم. «رَبَطنا» یعنی دل مادر موسی را نگه داشتیم.
6- قلب انسان در معرض انقلاب و تغییر
فرعون ساحرها را دعوت کرد. گفت: با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید. گفتند: سکه، مکهای هم هست یا نه؟ ما اگر آبروی موسی را بریزیم، (أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِين) (شعرا /41) اگر ما غالب شدیم و با سحر و جادو آبروی موسی را ریختیم، «اجرا» پول هم میدهی؟ (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ) (شعرا /42) بله، سکه چیست؟ یک کارت سبز میدهیم صاف در دربار میآیید. شما دیگر جزء دربار میشوید. اینها هم به هوای اینکه با سحر و جادو آبروی موسی را بریزند، آمدند و سحر و جادو انجام دادند، طناب و عصا و چیزهایی که بود انداختند و یک حرکاتی هم این عصا و طناب کرد، چه فرمولی به کار برده بودند، بعد خدا به موسی گفت: عصایت را بیانداز. عصایش را انداخت اژدها شد، تمام این چوب و عصا و. طناب را خورد. (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ) (شعرا /46) قاری: ساحرها همه به سجده افتادند. (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ) (شعرا /47) ما به موسی ایمان آوردیم. فرعون گفت: معلوم میشود شما خودتان بیرون گاوبندی کرده بودید. این موسی معلوم میشود رئیس شماست، همه این کارها را کردید که من فرعون را خراب کنید؟ به ساحرهایی که ایمان آورده بودند گفت: تکه تکهتان میکنم. گفتند: (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ) (طه /72) گفتند: ما را تکه تکه هم بکنی با خدا هستیم. این دل است. ساعت هشت به فرعون میگویند: یک سکه به ما بده ما آبروی پیغمبر را بریزیم. یعنی چشم و روحش آنقدر کوچک است که دلش به یک سکه خوش است. اما وقتی معجزه را دید و ایمان آورد و سجده کرد و تهدید شد، گفت: تکه تکههم بکنی ما از حضرت موسی دست برنمیداریم. هشت یک سکه برایش بزرگ بود، به عشق سکه سحر و جادو کرد آبروی موسی را بریزد. هشت و نیم بعد از دقایقی گفت: ما را تکه تکه هم بکنی، ما از دین موسی دست برنمیداریم. این قلب است. هشت بی دین بی دین، هشت و نیم با دین با دین!
7- خطر تبدیل ایمان به کفر و نفاق
گاهی یک بچه مذهبی و مسلمان است، با یک فیلم خراب میشود. یک فیلم این را عوض میکند. یک مقاله او را عوض میکند. یک سفر، یک دختر، یک پسر، مطمئن به خودتان نباشید. نه بچه من بچه خوبی است. خانم، برادر، بچه من ریش میگذارد، نماز جمعه میرود. اگر شبی دو لیتر هم گریه کند این یکبار میبینی گول خورد. ماشین یکبار تصادف میکند. گول هم خورد سیگار اول تلخ است. ممکن است بار اول جوان منحرف شود بنشیند غصه بخورد چرا چنین شد؟ چرا خلافکار کردم. اما سیگارهای بعد دیگر تلخ نیست، شیرین است. اصلاً گاهی گناه عادتش میشود اگر یک روز گناه نکند میگوید: امروز چیزی گیر ما نیامد. اول از گناه فرار میکند و بعد… زود برای بچههایتان اقدام کنید. دو سوم دین مربوط به ازدواج است. دین نسل نو، اگر دین نود درجه باشد شصت درجهاش با ازدواج حل میشود و سی درجهاش هم با چیزهای دیگر، دو سوم دین نسل نو، هرکس میتواند پسرش را داماد کند. آخر هیچکس در این سن داماد نشده است. نشود! کسی اگر میتواند تأخیر نیاندازید. یک مرتبه ممکن است بچه شما رفت. دیگر هرچه هم میگویی: بابا این خوب بود. این نماز شب میخواند، این قرآن حفظ میکرد. یکبار بد شد دیگر. ما انقلابیهایی داشتیم که یک عمری در انقلاب بودند و یک مرتبه عوض شدند. اینکه در دعاهایی میگوییم: «ثبّت قلوب، قلبنا علی دینک» یعنی خدایا قلبم دست خودم نیست. یکبار میبینی اصلاً علت اینکه به قلب، قلب میگویند چون منقلب میشود. انقلاب یعنی زیر و رو، قلب قلب است یعنی قابل انتقال است. هم میشود بد باشد خوب شود و هم میشود خوب باشد، بد شود. در جبهه یک جوانهایی را میدیدیم، هجده سال، نوزده سال، این میگفت: اسم نویسی میکرد برای خط مقدم، نگاه میکردند این جوانِ… یک ماه پیش توپش را نمیداد برادرش بازی کند! دوچرخهاش را به داداشش نداد، حالا آمده جانش را برای اسلام بدهد. چطور شد یکباره زیر و رو شد؟ چطور شد جوانهای ایران، جاویدشاهها چطور مرگ بر شاه شد؟ قلب شد. قلب دست خداست. من خیلی حرفهایم ماند… باشد وقتم تمام شد. هیچکس به خودش مطمئن نباشد. انسان با دیدن یک رفیق، یک خواب زندگی به هم میخورد. دوست ما میگفت: خانم ما شش ماه است با ما قهر است. میگوییم: خانم چته؟ میگوید: من خواب دیدم تو یک زن دیگر گرفتی. اصلاً این خانم یک خواب دیده زندگی به هم خورده است. یک تلفن این را زیر و رو کرده است. یک پولی پیدا میکند زیر و رو میشود. رفیق، تلفن، شهرت، زیر و رو می شود. خدایا ماه رمضان دارد تمام میشود و ما هم زود گول میخوریم. تجربه نشان داده خیلی گول خوردیم. ما رد شدیم از اینکه شیطان به ما پرتاب کند و هول بدهد و داخل بیاید. اصلاً آمده داخل ایستاده است. از آنهایی هستیم که دیگر کم کم بعضی از ما خودمان شیطانی میشویم. حرفها شیطنت و فکر شیطنت، خدایا ما را از انواع انحرافها حفظ بفرما. کمتر از آنی، نه آن، کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. تا حالا هرچه گول خوردیم در این آخر ماه رمضان ببخش و بیامرز. همه شما به هم دعا کنید… خدایا همه مریضها و این مریض را شفا بدهد. مریضهای مورد نظر را شفا مرحمت بفرما. کلمه آمین را برای شما معنا کنم. آمین یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن. آخر عمری است میگوییم: الهی آمین، میگوییم: آمین یعنی چه؟ میگوید: نمیدانم یعنی چه. چند سال است مسجد میروی؟ شصت سال است، پنجاه سال است. چهل سال است، چهل سال است آمین میگوید و نمیداند آمین یعنی چه. آمین یعنی خدایا این دعا را قبول کن. خدایا همه دعاهای ماه رمضان را از همه مسلمانها قبول کن.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2700