responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2724

موضوع: همسر فرعون، الگوي مردان و زنان باايمان

تاريخ پخش: 02/07/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

رمضان هشتادو شش بينندگان عزيز بحث را مي‌بينند جلسه قبل راجع به زن در قرآن، آن هم زن نمونه،الگوي زن نه الگوي زن حتي اين خانم الگوي مرد هم است يعني خداوند در قرآن مي‌فرمايند هم مرد و هم زن از اين خانم ياد بگيريد سوره تحريم بود که آيه اش را خوانديم بحث‌هايي کرديم، چند بحث مانده که در اين جلسه مي‌گوييم يک بار ديگر اين آيه سوره تحريم را مي‌خوانيم، («رَبِّ نَجِّنِي مِنْ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ») (قصص/21) اين آيه به ما چه مي‌گويد: اي مردم  کره زمين! براي هميشه خدا يک نمونه براي شما تعيين کرده مثل آن باشيد («ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا») (ابراهيم/24) يعني خدا يک الگو ويا يک نمونه براي شما تعيين کرده براي مردها يا براي زن‌ها («لِلَّذِينَ آمَنُوا») (مائده/82) هم مردها و هم زن‌ها آن نمونه چه کسي مي‌باشد («امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ») (قصص/9) خانم فرعون، خانم فرعون چه کاره است که مابايد از آن الگو بگيريم الهام بگيريم مي‌گويد او («قَالَتْ» )اين خانم گفت: رب خدايا («ابْنِ» )بنا کن براي من پيش خودت خانه‌اي در بهشت من کاخ فرعون نمي‌خواهم نه نازش را مي‌خواهم نه کاخش را مي‌خواهم. نه طلا مي‌خواهم نه پز مي‌خواهم نه پولش را مي‌خواهم نه پولويش را مي‌خواهم متنفر هستم از اين جلوه‌ها («نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ») (تحريم/11) نجاتم بده.

1- نگاه حسرت آميز دنيا پرستان

 نگاه‌ها فرق مي‌کند بعضي‌ها دنيا گرا هستند تا يک جلوه‌اي را ديدند سوره قصص آيه‌هاي آخر سوره قصص قارون مي‌خواست برود با اسکورت‌ها يک اسکورتي داشت («فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ») (قصص/79) قارون وقتي مي‌آمد به خيابان يا کوچه يک برو بيايي داشت همه مي‌ايستادند نگاهش مي‌کردند بهت زده بودند و افراد فقرا مي‌گفتند که: دو نگاه بود يک نگاه اين بود که مي‌گفتند: که («يَا لَيْتَ لَنَا»)، («يا ليت») يعني ‌اي کاش، («لنا» )براي ما، اي کاش براي ما هم بود مثل چه چيزي («مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ») (قصص/79) مثل آن چيزي که به قارون دادي ما هم داشتيم خوشا به حالش چه ماشيني چه خانه‌اي. چه کساني اينها را مي‌گفتند: («قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا») (قصص/79) يک عده زرق و برق آنها را کور مي‌کرد اما در مقابل، اين يک نگاه مادي بود آن يک نگاه، يک نگاه ديگر هم بود («وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ) عده‌اي هم مي‌گفتند («وَيْلَكُمْ» )واي به حال شما («ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ»)، الان هم صداي اذان بلند مي‌شود يک عده مي‌گويند («وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ») (قصص/80) مغازه را ببنديم و برويم مسجد يک عده مي‌گويند مشتري است صبح تا به حال بيکار نشسته ايم حالا ظهر مشتري است نماز را مي‌شود بعداً هم خواند مشتري بعد مي‌رود. تا مي‌گويند «قد قامت الصلوة» حالا يک مشتري مي‌آيد قرآن هم مي‌گويد که اين مشتري‌ها که دم ظهر مي‌آيند فکر نکن مشتري باشند امتحان هستند. يک قصه برايتان بگويم خداوند به يهودي‌ها گفته بود شنبه ماهي نگيريد شنبه تعطيل که هنوز هم تعطيل مي‌کنند ماهي‌ها هم حالا چه جوري بود، چون حيوانات هم شعور دارند روي شعورشان بود زمان شناسي کرده بودند يا اراده خدا بود قرآن مي‌گويد روز شنبه که گفتند: («تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ») (اعراف/163)، سبت يعني شنبه يعني روز شنبه ماهي‌ها مي‌آمدند ملق مي‌زدند و يهوديان دهانشان پر از آب مي‌شد‌اي نامردها کاش ديروز مي‌آمديد خوب شنبه مي‌آيند شنبه به اينها گفته بودند نگيرند به مردم خدا گفت: ماهي نگيريد ماهي‌ها هم روز شنبه مي‌آمدند قرآن مي‌گويد دهانت را مي‌خواهم پر از آب کنم.

2- رمضان، آزمون کنترل غرايز جسمي

 آخه بعضي‌ها مي‌گويند مي‌داني که چرا روزه واجب است؟ براي خاطر اينکه معده استراحت کند و براي تنظيم امور غذايي است. بله روزه براي تنظيم امور غذايي است اما تنظيم امور غذايي را مي‌شود آدم از غروب شروع کند و برنامه ريزي کند تا فردا صبح، مي‌گويد روز روزه بگيريد يعني مي‌خواهيم ببيني، گرسنه ات بشود و دهانت پر از آب بشود اما نخور ببين گاهي وقت‌ها مي‌خواهم ببينم اراده شما چقدر است مي‌گويم ببينم شما مي‌توانيد نخنديد همه اش يک کاري مي‌کنند که بخنديد و شما خودتان را نگه مي‌داريد اگر من شما را خنداندم و شما نخنديديد معلوم مي‌شود که شما اراده قوي داريد مي‌خواهم اراده شما را قوي کنم مي‌گويند ببين اما نخور روز شنبه ماهي است («وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ») روزي که شنبه نبود («لَا تَأْتِيهِمْ») (اعراف/163) روزي که شنبه نبود ماهي نمي‌آمد روزي که شنبه بود ماهي مي‌آمد گاهي قد قامت الصلاة مي‌گويند مشتري مي‌آيد مي‌گويد مشتري امتحان است. حاجي آمده بود مکه حاجي‌ها عيد قربان بايد سرشان را تيغ بزنند آنهايي که سال اولشان است طبق فتواي مشهور، يک حاجي زلف هايش را دوست داشت آمد مکه گفت آقاي قرائتي نمي‌شود يک کاري کنيد که من زلف هايم را نزنم بهش گفتم حاجي مکه جاي ابراهيم نيست: گفت چرا، يادگار ابراهيم است. گفتم: ابراهيم از جوانش گذشت اما شما از پشم نمي‌گذري اين پشم فردا در مي‌آيد آخه امام حسين از بچه هايش گذشت خديجه از ثروتش گذشت تو از دو سانتي متر مو نمي‌گذري آخه شما آمده‌اي جاي پيغمبر يک شباهتي آخه مو که چيزي نيست بگذر فردا در مي‌آيد.

3- مراسم حج، آزمون گذشت از مال و عنوان

 يعني ما حاجي داريم اسير پشم ولي وقتي که آنجا مي‌روند مي‌گويند: «الهم لبيک» همچين لبيک مي‌گويند که انگار حضرت ابراهيم دوباره مکه آمده است اما براي يک آدامس ممکن است گريه کند کسي که مي‌رود به مکه و پايش را مي‌گذارد جاي پاي ابراهيم بايد يک کار ابراهيمي هم انجام دهد. الله اکبر عجب آدمهايي ديديم ما در سفر حج مي‌آيد پهلوي آقا مي‌گويد آقا لطفاً خمس لباس احرام من را حساب کن مي‌گويند خمس باقي، مي‌گويد خمس باقي باشد براي بعد انشا ا.. بعداً مي‌دهيم ولي نمي‌تواند دل بکند مکه يعني خودت را بکن از همه چيز، از خانه، از محله، از شهر، از کشورت خودت را بکن، قبل از اينکه وارد مکه بشويم اول بايد از لباسهايمان بکنيم هيچ چيز نبايد پوشيده باشيم فقط يک پارچه سفيد دور پا و يک پارچه سفيد روي شانه‌ها فقط همين از لباس هم خودت را رها کن بعد عيد قربان زلف هايت را هم بکن انگشترت را هم در بيار عينک و هر چه که زينت هست در بيار سرت را هم تيغ بزن بعد هم مي‌گويد مي‌خواهم بروي در بيابانها روي خاک بخوابي آقا من پولدار هستم بخواب روي خاک مي‌خواهد خدا خاک ماليت کند اصلاً فلسفه حج يعني بگذر خاک مالي بشو مي‌خواهد خدا بادت را خالي کند

 گاهي وقتها در ارتش يا سپاه مي‌خواهند يک کسي را آموزش بدهند رزم شبانه، رزم روزانه يعني به انواع کارهاي سخت آدم را وادار مي‌کنند مي‌خواهند قالب‌ها را بشکنند وقتي قالب شکست شد آن وقت آنطوري که خدا مي‌خواهد تو را مي‌سازد. تو الان آن طور که در خانه مادرت تو را ساخته بزرگ شده‌اي حالا تا حالا ساخت محيط بودي، ساخت جامعه و خانه بودي، خدا مي‌خواهد نه اين را بشکند، اين خشت را بشکند از نو آن طور که مي‌خواهد بسازد.

4- نقش همسر فرعون در نجات حضرت موسي

 زن فرعون ميدانيد چه کرد؟ دو تا زن داريم، دو تا نهي از منکر کردند، دو تا پيغمبر را نجات دادند. (ببخشيد يک زن يک مرد) يک مرد که نهي از منکر کرد برادر يوسف بود برادران يوسف جمع شدند يوسف را بکشند يکي از اين برادرها نهي از منکر کرد، نهي از منکرش را برايتان مي‌خوانم («لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ») (يوسف/10)، («لا تقتل») نکشيدش لااقل بياندازيدش در چاه، يک نهي از منکر کرد. گفت: لااقل اين کار را نکنيد («لا تقتل»)، راي اينها را زد گاهي انسان بايد برود با کسي رفيق شود که رأيش را بزند يک نهي از منکر کرد که يوسف را از قتل نجات داد آنوقت اين يوسف که در چاه افتاده بود و بعداً پادشاه شد يک کشور را از قحطي نجات داد اين داداش يک نفر را از مرگ نجات داد بعد يوسف کشوري را از قحطي نجات داد.

 يک نمونه هم وقتي فرعون جعبه را از آب گرفت در جعبه را باز کرد ديد يک نوزاد در آن هست به نام موسي خواست بکشد اين خانم همين امرئة فرعون اين خانم گفت («لَا تَقْتُلُ») نکشيدش ما که بچه دار نمي‌شويم اين بچه را هم آب آورده بگذار بچه خودمان باشد يک نهي از منکر گاهي وقتها يک پيغمبر را از مرگ نجات مي‌دهد نهي از منکر بر زن واجب است يا بر مرد، بر هر دو.

 نقش نهي از منکر نقش کليدي است. نگو اثر نمي‌کند چوب محکم تبر اول ممکن است نشکند ولي بيايد آنقدر تبر بزند تا بشکند. گاهي وقتها دفعه اول اثر نمي‌کند دفعه سي و دوم اثر ميکند ولي دفعه سي و دوم هم باز سي و يک دفعه گفت تا اين چوب آماده شود براي دفعه سي و دوم. با نهي از منکرش گفت لا تقتل. همسر فرعون چند چيز را ثابت کرد ما چند تا شعار داريم نصفش را من مي‌گويم نصفش را هم شما بگوييد:

1) خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. خدا گفته از زن فرعون ياد بگيريد، زن فرعون نگفت خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو؟ همه به فرعون گفتند: بله قربان! زن فرعون به فرعون بله قربان نگفت. «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» شعار غلطي است وگرنه بايد زن فرعون هم مثل باقي زن‌ها بله‌قربان‌گو باشد. خواهي نشوي رسوا غلط است.

2) يک دست صدا ندارد. زن فرعون ثابت کرد يک دست صدا دارد. يکي بود ولي صدايش تا الان پيچيده است چند هزار سال از قصه مي‌گذرد ولي هنوز هست يعني مي‌شود يک زن در يک خانه کودتا کند. همه شما منحرف هستيد زن فرعون گفت يک دست هم صدا دارد.

3) مي‌گويند زن شخصيت استقلالي ندارد، زن تابع شوهرش است، زن يک موجود تابعي است، اين حرف هم غلط است زن فرعون ثابت کرد زن وجود مستقلي است و هيچ ربطي به شوهرش ندارد اين طور نيست که حالا شوهرم بود نمي‌توانستم مخالفت کنم نخير. خيلي زنها هستند که شوهرشان آدم‌هاي اهلي نيستند اما اين زن بسيار خوب است.

5- چهار رقم زن و شوهر در قرآن

ما چهار رقم زن و شوهر داريم: بعضي‌ها هم شوهر خوب است هم زن، بعضي‌ها نه شوهر خوب است نه زن، بعضي‌ها شوهر خوب است زن بد است، بعضي‌ها شوهر بد است زن خوب است. چهار نوع هم آمده است. آنجايي که هر دو خوب هستند هم زن خوب هم شوهر خوب مثل: پيغمبر و خديجه يا‌ام سلمه، بعد از خديجه بهترين زن پيامبر‌ام سلمه بود. زن‌هاي پيامبر همه در يک سطح نبودند. يک آيه در قرآن داريم مي‌گويد: («أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا») (احزاب/29) خداوند براي خوب هايتان اجر قرار داده اينکه مي‌گويد براي خوب هايتان اجر قرار داده پيداست همه آنها درجه يک نبودند. وقتي گفتند به شاگرد اول‌ها جايزه مي‌دهند پيداست همه شاگرد اول نيستند. فان الله اعدّ خداوند آماده کرده است («لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا») (احزاب/29) يعني براي خوب هايتان اجر است اين که مي‌گويند براي خوب هايتان اجر است پيداست همه آنها درجه يک نيستند مثل اينکه بگويند همه امت پيامبر يک جور هستند همه اصحاب پيامبر يک جور هستند اصلاً همه انبيا يک جور نيستند قرآن مي‌گويد: («فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ») (اسراء/55) بعضي پيغمبرها بر بعضي ديگر ترجيح دارند اين طور نيست که هر کس که پيغمبر، هر کس زن پيغمبر، هرکس صحابه پيغمبر است. در اصحاب پيغمبر افرادي بودند که با هم درگير بودند نمي‌شود گفت که هر دو درست مي‌گوييد. هم شوهر خوب است هم زن مثل («يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ») (انسان/8) فاطمه(س) و علي(ع)، يک وقت هر دو بد جنس هستند نه شوهر خوب است نه زن («تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ») (مسد/1) و آخرش هم مي‌گويد («وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ») (مسد/4) يعني هم مرد ابولهب بود که خيلي ناجور بود هم زنش خيلي ناجور بود زن و شوهر هر دو بد جنس بودند. گاهي شوهر خوب است زن بد مثل زن لوط، زن نوح («كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا») (تحريم/10) زن پيغمبر بودند ولي بد جنس بودند. گاهي شوهر بد است زن خوب. زن بد اما شوهرش خوب است مانند زن نوح و زن لوط هر دو آمده پس همه رقمش هست.

6- برکت مهم است، نه ثروت

 بچه فقير شاگرد اول مي‌شود بچه غني شانزده تا تجديدي مي‌آورد. خانه‌هاي ساده چه افطاري‌هايي داده مي‌شود چقدر بريز و بپاش در اين خانه فقير، خانه ساده چقدر گرسنه سير مي‌شوند خانه‌هاي اشراف سال مي‌آيد و مي‌رود يک فقير در آن سير نمي‌شود. آنقدر آدم‌ها با دوچرخه خراب به نماز جمعه مي‌روند و آنقدر آدم‌ها ماشين‌هاي چند ده ميليوني دارند سال تا سال پاي شان به نماز جمعه نمي‌گذارند. از خدا برکت بخواهيد افرادي هستند دو تا اولاد دارند خيرشان به همه جا هم مي‌رسد افرادي هم هستند ده تا بچه دارند انگار ده تا بشکه هيچ خاصيتي ندارند. اولاد با برکت، مال با برکت گاهي انسان يک خودکار دارد قيمت آن کم است آنقدر نامه‌هاي خوب مي‌نويسد و گاهي خودنويس‌هاي گران دارد ولي يک نامه خوب نمي‌نويسد از خدا مال نخواهيد از خدا برکت بخواهيد گاهي مال کم است برکتش زياد گاهي مال زياد اما برکتش کم برکت مهم تر است. نسل با برکت، کتاب با برکت شيخ عباس قمي يک کتاب نوشت به نام مفاتيح، ديديد چطور ماشين بي‌ام و مي‌آيد همه دوچرخه‌ها را رد مي‌کند اين کتاب مفاتيح تمام کتاب‌هاي علمي را کنار زد رفت در خانه‌ها کنار قرآن، هر خانه‌اي قرآن هست کنارش هم يک کتاب مفاتيح است با اينکه شيخ عباس قمي مجتهد هم نبوده است ايشان خودش مقلد بود تقليد مي‌کرد با اينکه مجتهد نبود و تقليد مي‌کرد ملا بود ولي مجتهد نبود ولي کتابش، کتاب همه مجتهد‌ها را زد کنار مراجع تقليد کتاب هايشان تا خودشان زنده هستند مردم به رساله شان مراجعه مي‌کنند همين که مرجع از دنيا رفت کتابش هم کم کم تمام مي‌شود اما بعضي کتاب‌ها چه مرجع باشد چه مرجع نباشد اينها برکت است.

در دعاهايتان نگوييد خدايا فوق ليسانسم را بگيرم، خدايا درجه اجتهادم را بگيرم، خدايا خانه ساخته بشود، خدايا دخترم شوهر بره، خدايا پسرم زن بگيرد نمي‌گويم اينها را نگوييد همه دعاهايت را که کردي بگو خداوندا اينها را گفتم اما تو يک برکتي بهش بده. يک وقت يک لامپ کوچکي وصل به برق است نور مي‌دهد اما يک وقت يک لامپ بزرگ وصل به برق نيست نور نمي‌دهد. يک وقت يک راديو کوچک ده موج را مي‌گيريد يک وقت يک راديو قد بشکه موج تهران را هم نمي‌گيرد. يعني کيلويي دعا نکنيد، متري دعا نکنيد. آنقدر آدم هست در حياطش اذان مي‌گويد و آنقدر هست مسجدهايي که منارهاي درازي دارد و روي آن منارها در طول سال جزء گنجشک نمي‌نشيند نگاه نکن منار چند متر است نگاه کن چند تا اذان در آن گفته مي‌شود. موکت يا قالي چند تا آدم گرسنه رويش سير شد به برکت خيلي توجه کنيد. يک دست صدا ندارد.

7- استقلال زن در انتخاب راه

يک مثل ديگر هست مي‌گويند زن شخصيت مستقل ندارد زن فرعون ثابت کرد نخير زن شخصيت مستقل دارد مي‌تواند در جلوي شوهرش قد علّم کند. مي‌گويند با مشت نمي‌شود به جنگ درفش رفت مشت به آهن مي‌کوبي نمي‌شود بله مشت به آهن فايده ندارد ولي اين مشت که به آهن خورد ممکن است آهن سوراخ نشود اما يک عده افکارشان تکان مي‌خورد مي‌گويند اين براي چي دارد مشتش را مي‌کوبد. گاهي وقت‌ها حضرت امير سخنراني مي‌کرد «فضرب علي خده» زد توي گوش خودش حضرت امير در سخنراني اش که مي‌زند در گوش خودش در گوش مردم که نمي‌زند اما در گوش خودش که مي‌زند اما همين سيلي که به خودش مي‌زند در افکار عمومي اثر دارد و در طول تاريخ مي‌ماند که حضرت امير چقدر غصه خورد که داشت خود را مي‌زد «فضرب علي خده» زد در گوش خودش. آه مي‌کشيد، نفرين مي‌کرد. گاهي وقت‌ها کلماتي را مي‌گفت «لَا أَبَا لَكُمْ» «يا اشباح بلا ارواح» لاشه‌هاي بي روح «يا اشباح الرجال و لا رجال» مرد نماهاي نامرد. مي‌زد خودش را يعني دق کرد، حضرت امير سرش را در چاه مي‌کرد و دق کرد مي‌گفت من تعجب مي‌کنم ديگران در باطن شان سفت هستند شما در حقتان شل هستيد من را سوزانديد، خون به دل من کرديد خيلي مهم است. گاهي وقت‌ها مشت زدن روي آهن اثر ندارد اما شما که نگاه کرديد يک کسي به آهن مشت مي‌زند مي‌گوييد اين براي چه مشت به آهن مي‌کوبد.

 مي‌گويند با يک گل بهار نمي‌شود. خدا مثل زده است مي‌گويد از زن فرعون ياد بگيريد زن فرعون ثابت کرد با يک گل بهار مي‌شود ببينيد چند تا ضرب المثل غلط داريم يک بار ديگر تکرار کنم.

1) خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو زن فرعون گفت نخير من همرنگ جماعت نمي‌شوم.

2) يک دست صدا ندارد زن فرعون گفت يک دست صدا دارد.

3) زن شخصيت مستقل نيست زن فرعون گفت نخير زن شخصيت مستقل است.

4) با مشت نمي‌شود به جنگ درفش رفت زن فرعون گفت با مشت به جنگ درفش مي‌روم.

5) با يک گل بهار نمي‌شود. زن فرعون گفت نخير با يک گل بهار مي‌شود.

6) مي‌گويند فلاني نمک خورده هر جا نمک خوردي نمکدان را نشکن زن فرعون گفت هم نمک فرعون را مي‌خورم هم نمکدانش را مي‌شکنم.

8- حق خدا بر انسان، مقدم بر حقوق ديگران

 ما بيش از هر کس نمک خدا را خورديم بيش از هر کس نمک اسلام را خورديم اسلام خيلي به گردن ما حق دارد. به هر حال عين اين صفاتي که زن فرعون داشت که («وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا») (تحريم/11) خديجه کبري هم داشت خديجه کبري ثابت کرد محيط زده نيست خواهي نشوي رسوا حالا که همه بت پرست هستند من هم در مکه بت پرست مي‌شوم يک زن مي‌آمد اقتدا مي‌کرد همه نگاهش مي‌کردند ما شليم من خودم غصه مي‌خورم که چرا اين قدر ضعيف هستم. سيگاري‌ها هر جا بروند سيگارشان را با خودشان مي‌برند اما آدم داريم نماز خوان است هر جا که مي‌رود نمازش را با خودش نمي‌برد اگر ديديد اينها نماز نمي‌خوانند مي‌گويند زشت حالا. يک کسي گفت آقاي قرائتي در اتوبوس گفتم نگهدار راننده نگه نداشت نمازم قضا شد گناه کردم گفتم چه جوري گفتي؟ گفت رفتم گفتم آقاي راننده اگر مي‌شود يک جايي نگه دار ما نماز بخوانيم گفت خيلي خب بشين صدات مي‌زنم و صدايمان نزد و رفت تا نمازمان قضا شد گفتم نه اگر براي ساکت مي‌گفتي چطور مي‌گفتي؟ مي‌گفتي بلند نگه دار شما گفتيد آقاي راننده مي‌شود براي نماز نگه داريد گفت نه ولي براي ساکت نعره مي‌کشيدي. تو براي نماز نعره نکشيدي مشکل در تو است. ما آن مقدار غيرتي که براي ساکمان داريم براي نماز نداريم بايد در ماشين چنان نعره بکشيم که قانون دولت هم هست اگر راننده‌اي را گفتيد براي نماز نگهدار، نگه نداشت ماشينش را سه روز توقيف مي‌کنند، راننده را جريمه مي‌کنند چطور شده که اگر راننده خودش خواست دست و صورتش را بشويد بايد پياده بشود يک مسافر بخواهد دست و صورتش را بشويد نگه مي‌دارند چطور براي غذا نگه مي‌دارند اما براي نماز هيچي.

 هر جا نمک خورديم اگر آن آقايي که نمکش را خورديد در راه خداست نمکدانش را نشکن اما اگر در راه خدا نيست هم نمکش را بخور هم نمکدانش را بشکن چون ما بيش از هر کس نمک خدا را خورديم ما نمک امام زمان(عج) را خورديم بايد ببينيم امام زمان(عج) از چي راضي است ما نمک شهدا را خورديم شهدا مي‌گويند چه حجابي در خيابان خوب است صدها هزار جوان تکه تکه شدند تا انقلاب به دست ما رسيد ما سر سفره شهدا نشستيم حالا اين خانم قهر مي‌کند قهر نکند خوشش بياد خوشش نياد چه حقي به گردن من دارد شهدا حق به گردن ما دارند شهدا بودند که انقلاب را به دست ما رساندند بنابراين ما نمک شهدا را خورديم نمک امام زمان(عج) خورديم. اول خدا، مردها نگويند خانمم گريه کرد خانم‌ها نگويند شوهرم التماس کرد خانه و همسر بي همسر اول ما بنده خدا هستيم بعد همسر همسرمان. اول بنده خدا هستم بعد پدر بچه هايم. اگر بچه‌ها تقاضا کردند گناهي را من نبايد قبول کنم. حالا ما دورت را گرفتيم بابا جان يک تقاضا داريم بچه‌ها من دوستان دارم اما تقاضاي شما ضد تقاضاي خداست، خدا راضي نيست من اول بنده خدا هستم بعد پدر شما.

خدايا در انتخابات به ما توفيق بده هر جا بين همسر، فرزند، شريک، استاد، شاگرد، رياست، پست، مقام، پول، پارتي، ترس، تهديد در مقابل هر چيزي ايماني به ما بده هر جايي که بين تو و غير تو شد ما بسمت تو گرايش پيدا کنيم . تا حالا هر جا تو را رها کرديم رفتيم سراغ ديگران گذشته ما را ببخش و بيامرز.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2724
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست