responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2728
1- ورزش و تفريح، از نيازهاي جدي جوانان
2- سوء استفاده از نام بازي و ورزش
3- برنامه‌هاي دشمنان براي نفوذ در ميان مسلمانان
4- بهره‌گيري از آيات قرآن در اداره زندگي امروز
5- حفظ قرآن از هر گونه تحريف لفظي و معنوي
6- خطر گريه‌هاي دروغين در امور خانوادگي
7- رعايت وحدت در مساجد و نماز جماعت‌ها
8- خطر بي‌بند و باري و ترويج گناه به اسم آزادي

موضوع: هوشياري در برابر فريب‌ها

تاريخ پخش: 23/08/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

امسال يك مسابقه‌ي سوره‌ي يوسفي در ايران گذاشته شد، و فيلم حضرت يوسف هم پخش مي‌شود. ديشب من فكر كردم يكي از آياتش را من اينجا تفسير كنم و آن آيه‌ي ورزش است. اگر بپرسند قرآن راجع به ورزش چه آيه‌اي دارد، يكي از آيات ورزش اين است. من اين آيه‌ي ورزش را تحليل مي‌كنم و تفسير و مصاديقش را.

موضوع: نياز به ورزش!

1- ورزش و تفريح، از نيازهاي جدي جوانان

قرآن مي‌فرمايد: («أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ») (يوسف/12) («أَرْسِلْ») رسول يعني فرستاده‌ي خدا، («أَرْسِلْهُ») يعني بفرستش! بچه‌هاي يعقوب، برادران يوسف يزد بابا آمدند، گفتند: («أَرْسِلْهُ مَعَنا») اين يوسف را هم با ما بفرست تا با هم به صحرا برويم، («يَرْتَعْ») مراتع، آنجا چراگاه‌هايي است كه تاب بخورد، («وَ يَلْعَبْ») يعني بازي كند. ما فردا مي‌رويم ورزش، («أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً»‌ )به نظرم («غَداً») هم هست. («أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً») يعني فردا! («يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ») حالا اين خودش معلوم مي‌شود كه يك: ورزش بچه بايد زير نظر پدر باشد. اين يك درس است. محل ورزش نبايد در كوچه و پس كوچه‌ها باشد. برويم و بيرون بازي كنيم، چون ورزش هيجان و سر و صدا دارد، هر جا زمين ورزش است، اطرافش آرامشي ندارند. برويم محل غير مسكوني! بچه را بزرگ‌ها بايد باشد. حالا نياز به ورزش! مثلاً حضرت يعقوب نگفت كه اين حرف‌ها را نزنيد، بچه نياز به ورزش ندارد، يعني فكر كردند كه قوي‌ترين منطقي كه مي‌توانند يوسف را از چنگ پدر بگيرند و او را ببرند، اين است كه به او گفتند: بابا جان! اين نوجوان است و نوجوان هم نياز به بازي دارد. و حضرت يعقوب… يعني پدر هم ديگر تمكين مي‌كند. تسليم مي‌شود و مي‌گويد بله اگر مي‌خواهيد ورزش كنيد، بسم الله! يعني نياز به ورزش به قدري مهم است كه حضرت يعقوب، تسليم شد و بچه‌هاي يعقوب هم فهميدند، كه اگر من نياز به ورزش را مطرح كنم، يعقوب ساكت مي‌شود. هم بچه‌ها فهميدند كه يعقوب ساكت مي‌شود و هم يعقوب ساكت شد. منتها خوب من اينجا يك سي‌چهل مورد نوشته‌ام كه با چه اسم‌هايي، چه كارهايي تا حالا شده است. چقدر تا به حال كلاه سرمان رفته است. ببخشيد نمي‌توانم بگويم كلاه سرمان رفته است، كلاه سرمان كه هيچي، تا سينه و شكم و … اصلاً خيلي كلاه سرمان رفته است. نمونه‌هايي را براي شما عرض كنم.

2- سوء استفاده از نام بازي و ورزش

به اسم بازي يوسف را بردند. خوب اينكه مي‌گويد به اسم بازي يوسف را بردند، وقتي دقت كنيد… ببينيد قرآن وقتي يك آيه را مي‌گويد، مي‌فرمايد كه شما نمونه‌اش را براي خودت بردار. مثلاً مي‌فرمايد: («فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ») (بلد/11) («وَ مَا أَدْرَئكَ مَا الْعَقَبَةُ») (بلد/12) («فَكُّ رَقَبَةٍ») (بلد/13) از گردنه بالا برويد، بعد مي‌گوييم چه؟ يك برده‌اي را آزاد كن، حالا الان كه برده نيست، از گردنه‌ي كمال مي‌خواهي بروي بالا، يكي از اين‌هايي كه بدهكار هستند، بدهي‌اش را بده و از زندان آزادش كن! يك دختري كه به خاطر جهازيه در خانه مانده است، يا پسري كه به خاطر فقر نتوانسته‌ است داماد شود، اين را آزادش كن! اين («فَكُّ رَقَبَةٍ») يك نمونه است، مشابهش هم هست. اگر در يك زماني گفتيم ببريدشان بازار و عدسي به او بدهيد، حالا اگر عدسي فروش نبود، بگو آقا من رفتم و عدسي نبود، خوب عدسي نبود، ساندويچ به او مي‌دادي، پيتزا به او بده، كباب به او  بده، ديزي به او بده و هر چي! يعني كلماتي كه در قرآن و روايات آمده است، اين‌ها مصاديقش تعبدي نيست! اصل آيه را نبايد تكان داد، مثل اينكه مي‌گوييم آقا، برو ايشان را بپوشان، اما حالا زمستان است يك لباس است، تابستان است يك لباس است، رنگ لباس و آن‌هايش ديگر به اختيار خودت! يعني يك كلياتي در قرآن گفته است، مصداقش را بايد خودمان تعيين كنيم، مثلاً در نهج‌البلاغه داريم: «و نَظمِ اَمرِكُم»  كارهايتان را منظم كنيد، حالا مصداقش اين است كه يك دقيقه اين طرف بايستند، چراغ قرمز! آن چراغ سبزها بروند، بعدش اين طرف بايستد و اين طرفي‌ها بيايند و بروند. اين چراغ قرمز و چراغ سبز در قرآن نيست و در نهج‌البلاغه هم نيست، اما وقتي مي‌گويد: «نَظمِ اَمرِكُم» مصداق نظم در هر زماني يك چيزي است. مي‌خواهم بگويم مصاديقش را ما پيدا كنيم. اين آيه يك چيز است كه به اسم بازي يوسف را قاپيدند، حالا ببينيم ما را كجا قاپيدند. بسم الله! يك سي چهل موردش را من امروز برايتان بگويم.

3- برنامه‌هاي دشمنان براي نفوذ در ميان مسلمانان

–  به اسم ديپلمات جاسوس فرستادند. سفارت آمريكا لانه‌ي جاسوسي بود، به حق! به حق، لانه‌ي جاسوسي بود. به اسم ديپلمات جاسوس مي‌فرستند.

– به اسم مستشار نظامي، اسرار نظامي را مي‌گيرند و به جاي ديگر اطلاع مي‌دهند، اسمش را هم مي‌گذارند مستشار! به اسم مستشار! اين‌ها كارهايي است كه در زمان ما مي‌شود. به اسم مستشار نظامي!

– به اسم حقوق بشر، حمايت از مزدور مي‌كنند. منافقين بالاترين جنايت را اينجا كردند، بهشتي‌ها، مطهري‌ها و اينها را اينجا ترور كردند و آنجا رفتند و حالا مثلاً دفاع از حقوق بشر دفاع از… به اسم حقوق بشر دفاع از… جاي ديگر نمي‌خواهد برويد، من اين را نمي‌دانم گفته‌ام يا نگفته‌ام؟ ممكن است… در ذهنم است كه گفته‌ام، حالا چون من هر روزي هم اينطرف و آن طرف سخنراني مي‌كنم، گاهي قاطي مي‌كنم كه اين را در تلويزيون گفته‌ام، يا در يك جلسه گفته‌ام؟ واقعاً كسي به اندازه اسلام حقوق بشر را رعايت نكرده است. اسلام مي‌گويد كه از شب جمعه شما پياز نخور! مي‌گوييم چرا؟ مي‌گويد براي اينكه فردا، ممكن است نماز جمعه بروي و بقيه‌ي پوي پياز از دهان شما بيايد و آن كسي كه بغل تو نشسته‌است، ناراحت بشود. اين حقوق بشر است. اين حقوق بشر است. نه تنها حقوق بشر كه حقوق حيوان! اسلام مي‌گويد كه اگر چند شتر را به جايي مي‌بري، يك جور سوار شو! اگر ده شتر است و پنج ساعت در جاده هستي، هر شتري را نيم ساعت سوار شو! اينطور نباشد كه يك شتر را دو ساعت سوار شوي، يك شتر را هيچي! «وَ لْيَعْدِلْ» يعني مراعات عدالت را بكن! «بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا» (وسائل‏الشيعة/ج9/ص133) «صَوَاحِبَ» جمع صاحبه يعني حيواني كه سوارش مي‌شوي! «وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا» در نهج‌البلاغه در نامه 25 داريم حضرت امير به مسئول زكات، مي گويد شترهاي زكاتي را كه مي‌آوري، يك جور سوار شو! مراعات عدالت را بكن! اگر دو جاده است كه يك جاده سبزي و يك جاده كوير است، حضرت مي‌گويد كه از جاده سبزي برو كه اگر اين حيوان گرسنه شد، يك پوزي به علف‌ها بزند. اگر شير مي‌دوشي، مقداري شير در پستان گاو براي گوساله بگذار! اگر زكات مي‌گيري شتر را به عنوان زكات نگير، بچه شتر بي‌مادر شود و ور و ور كند. يعني «لا تُفرِّق بَينَ النّاقة و فصيلتها» بين ناقه يعني شتر و بچه شتر… نكند به اسم زكات شتر را بگيري، آخر شتر زكات دارد، مثلاً هر چند تا شتر يك شتر زكات است، نكند اين شتر زكاتي را بگيريم و اين مادر را از بچه‌اش جدا كنيم، آدم حضرت عباسي در آيات و روايات چيزهايي مي‌بيند كه همينطور خودش را مي‌بازد، يعني حقوق بشر را اينها مي‌گويند يا اينها؟ آمريكا حقوق بشرش چيست؟ اصلاً نمي‌دانم… حيا هم خوب چيزي است. نمي‌دانم چه آمپولي اينها زده‌اند و چه غذايي اينها خورده‌اند كه ديگر حيا هم نمي‌كنند. كه مثلاً حالا همه دنيا مي‌فهمند، اسرائيل را مي‌شناسند، حمله به افغانستان، حمله به لبنان، حمله نمي‌دانم، اخيراً به سوريه حمله كرده است، حمله به پاكستان، حمله به عراق، اصلاً به كجا حمله نكردند، كه دستشان مي‌رسيده است؟ آن وقت باز هم به اسم حقوق بشر!

– به اسم كارشناس اقتصادي!

– به اسم سم‌پاشي! در تمام خانه‌هاي قديمي كاشان، من بچه بودم، در همه زير زمين‌ها و خانه‌ها و لانه‌ها به اسم سم‌پاشي مي‌آمدند، متر متر و وجب به وجب زندگي‌هاي درون خانه‌هاي ما را مي‌دانستند. بله اسمش را مي‌گذاشتند كه سم‌پاشي مي‌خواهيم بكنيم. چه مزارعي را به اسم سم‌پاشي اينها نابود نكردند. منتها نمي‌توانند بگويند: آقا بيا! من آمده‌ام سوراخ‌هاي خانه‌ات را ببينم كجاست. من آمده‌ام مزرعه‌ات را ببينم. بالاخره بايد يك اسم خوبي باشد. اينطور نيست كه اگر قرآن مي‌گويد به اسم بازي يوسف را بردند، نگو آقاي قرائتي حالا به اسم بازي يوسف را بردند، به ما چه؟ قصه براي ما مي‌گويي!  نه آقا مي‌خواهد بگويد همين الان هم با يك اسم‌هايي شما را مي‌برند. فكر را مي‌برند، مغز را مي‌برند، نوابغ را مي‌برند. طرح‌ها را مي‌دزدند. به اسم…

4- بهره‌گيري از آيات قرآن در اداره زندگي امروز

مثلاً شما مي‌خواني («بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏» «لِايلَافِ قُرَيْشٍ») (قريش/1) («إِلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ») (قريش/2) ترجمه‌اش را هم مي‌خواني، قوم قريش تابستان، («شِّتَاءِ») يعني زمستان، («صيْفِ») هم يعني تابستان!‌ قوم قريش زمستان  تابستان مسافرت داشتند. مي‌گويد خوب به من چه؟ شما كه مي‌گويي اين معجزه‌ي ابدي است، اين شفاي دردهاست، اين نور است، اين برهان است، اين حكمت است، اين كجايش حكمت و نور است؟ 1400 سال پيش يك قومي به نام قريش بودند، زمستان و تابستان كوچ مي‌كردند، خوب به من چه؟ پيش پدرشان كه كوچ مي‌كردند. اين آيه چه خاصيتي دارد؟ مي‌داني چه خاصيتي دارد؟ همين آيه («لِايلَافِ قُرَيْشٍ») را اگر امروز عمل كنيم، حوزه و دانشگاه مشكلش حل مي‌شود، چرا؟ حوزه‌ي قم تعطيل است، چون هواي قم داغ است، تفرش و آشتيان خنك است. لااقل آن‌هايي كه عائله‌شان سبك است، مي‌توانند بلند شوند و بروند يك ساعتي! كاشان گرم است؟ خوب قمصرش خنك است، بندرعباس گرم است؟ تويسركان و ملاير… اگر اين («رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ») راه بيافتد،‌ اين همه ساعت‌هاي جوان‌ها چه دانشجو و چه طلبه تابستان يك جا سه ماه تعطيل … اين («رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ») درس است. ما بايد براي دانشگاه پيام بگيريم. وگرنه همينطور كه بخوانيم، تاريخ است. يك قومي 1400 سال پيش بودند، اسمش قوم قريش بود، اين‌ها تابستان‌ها و زمستان‌ها مسافرت مي‌كردند. خوب به من چه؟ اين به من چه‌اش را بايد حساب كنيم. اين را بايد حساب كنيم. ببينيد گاهي وقت‌ها ما چون مزه‌ي قرآن را نمي‌فهميم، نمي‌توانيم… مثلاً قرآن مي‌فرمايد كه («وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ») (نحل/6) يعني چه؟ جمال يعني زيبايي! مي‌گويند فلاني جمال دارد. («لَكُمْ») يعني براي شما! در گله‌ي ميش و بز زيبايي است، آن وقتي كه برمي‌گردند به آغل، برگشت به آغل! («تَسْرَحُونَ») يعني رفتن به صحراء!‌ وقتي گله‌ي ميش مي‌رود صحرا و به آغل برمي‌گردد، قشنگ است. خوب وقتي اين را مي‌خواني، مي‌گويي: يعني چه؟ ترجمه‌اش را هم مي‌خواني، براي شما وقتي ميش‌ها مي‌روند صحرا و وقتي مي‌روند در طويله قشنگ است. مي‌گويي مگر من چوپان هستم؟ در زمان انرژي هسته‌اي و هواپيماي  اف16 و تسخير فضا، در دنياي اتم و مترو و نمي‌دانم و … اين چه مي‌گويد؟ مگر ما چوپان هستيم؟ اين آيه براي چوپان‌هاست. براي عرب‌هاي چوپان بوده است. جوان ما هم مزه‌اش را نمي‌فهمد.

اما نگاه كنيد اين گله‌ي ميش چه خصوصياتي دارد؟ بشمريد: 1- روي پاي خودش است. كسي بغلش نمي‌كند. 2- در حال حركت است. مي‌رود و برمي‌گردد، نمي‌گويد در طويله، مي‌گويد («تُرِيحُونَ») در حال رفت و آمد است.  3- حركتش تنهايي نيست و دسته جمعي مي‌روند و دسته جمعي مي‌آيند. 4- حركتش هدفدار است، مثل جوان‌هاي ما نيست كه بعضي‌ها سر چهارراه مي‌ايستند و يك زنجير 40 سانتي را همچين مي‌كنند و تمام كه شد همچين مي‌كنند. خوب اين هم حركت است، ولي حركت بي‌هدف است. حركتش هدفدار است، مي‌رود صحرا براي يك هدفي، به هدفش هم مي‌رسد. مي‌رود و خودش را سير مي‌كند. نه اينكه خودش را سير مي‌كند، امروز آقاي رئيس جمهور مي‌گفت زودبازده! منافع زودبازده هم دارد. يعني صبح كه مي‌رود، غروب شير مي‌آورد. هيچ مخترعي نمي‌تواند به اين زودي، بازده داشته باشد. زودبازده و همان غروب شير مي‌آورد. ديربازده هم دارد، پشم و پوستش هم براي ديربازده است. هم زودبازده دارد و هم ديربازده! منت هم سر كسي نمي‌گذارد. شير و كرك و پشم مي‌دهد و منت هم سر كسي نمي‌گذارد. ديگر چه؟ سالم مي‌رود و سالم برمي‌گردد،  گرفتار گرگ هم نشده است. حركتش هم همراه با طبيعت است. با طلوع مي‌رود و با غروب برمي‌گردد. خوب واقعاً زيبا نيست؟ حالا جمهوري اسلامي زشت است يا زيبا؟ اگر جمهوري اسلامي روي پاي خودش بود، قشنگ است. اگر جمهوري اسلامي سير بود و ديگر گندم نخريد، قشنگ است. اگر جمهوري اسلامي پويا بود، («تُرِيحُونَ … تَسْرَحُونَ») و در حال حركت بود، اگر جمهوري اسلامي حركتش مطابق با قوانين فطرت بود، با طلوع رفت و با غروب برگشت… اگر جمهوري اسلامي به اهدافش رسيد، اگر جمهوري اسلامي غير از اينكه خودش سير بود، گرسنه‌هاي كشورهاي ديگر هم سير كرد، اگر جمهوري اسلامي گرفتار گرگ‌هاي بين المللي مثل آمريكا نشد، اين قشنگ است. («وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ …»)  ببين وقتي نگاه مي‌كني، بله گله‌ي ميش كه مي‌رود صحرا قشنگ است، مي‌رود در آغل قشنگ است، مي‌گويي يعني چه؟ اين را بايد فكر كنيم و ببينيم اين آيه براي زندگي امروز ما چه مي‌گويد. («وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ …»)  قرآن مي‌خوانيم، بله گفتند يوسف را بفرستش برويم و ورزش كنيم، حالا يك قصه‌ي تاريخي است، مگر خدا در كتاب مي‌خواهد تاريخ بگويد؟ قرآن مي‌گويد تدبر كن، يعني دقت كن از تاريخ براي زندگي خودت درس بگير! درس اين چيست؟ درسش اين است كه به اسم بازي او را بردند و الان هم جوان‌ها را به اسم بازي مي‌برند.

– به اسم اسلام شناس! اصلاً افرادي را مي‌فرستند كشورهاي اسلامي، برمي‌گردند به اسم اسلام شناس و يك اسلامي را معرفي مي‌كنند، تا آن زهرمار خودشان را در آن لابلاي حرف‌ها بگويند. اصلاً دائرة المعارف مي‌نويسند كه خليج فارس را آنجا بگويند خليج عربي! اصلاً كل اين است. مثل يك كسي كه با كسي رفيق مي‌شود براي اينكه مثلاً يك مرتبه كلاهبرداري كند. مستشرقين و اسلام شناس‌هايشان، اسلام‌شناس‌هاي دستوري،

5- حفظ قرآن از هر گونه تحريف لفظي و معنوي

و لذا به ما مي‌گويند آقا نمي‌شود ما به جاي قرآن ترجمه‌ي قرآن را بخوانيم؟ ما مي‌گوييم: نه خير! ابدا! مي‌خواهي ترجمه‌ي قرآن بخوان ولي بايد متن قرآن باشد. چون اگر متن قرآن نباشد، هر چه خواسته باشند آب در آن كنند، آدم نمي‌فهمد. يعني بايد خط كش باشد، شما دنبال خط‌كش قلمت را ببر، اما اگر خواسته باشي خط كش را برداري، ما نمي‌فهميم اين خودكار كجا مي‌رود. نمي‌شود نماز را فارسي بخوانيم؟ ابدا! بايد متن باشد تا ببنيم كجا دزدي كرده‌اي! چه كسي دزدي كرد؟ اين از كجاي آيه در مي‌آيد! از كجا در مي‌آيد! اگر بدن باشد، لباس روي بدن مي‌چسبد، و لذا اگر يك كسي يك قرآن برداشت و گذاشت اينجا، آدم مي‌فهمد كه طبيعي نيست. اما اگر بدن نباشد، هر جوري لباس باشد، آدم فكر مي‌كند لباس همين است. بايد اصل بدن باشد كه لباس و ترجمه روي بدن باشد بعد ببينيم اگر يك جايي كج رفت بتوانيم مچ بگيريم. دين ما از تحريف حفظ باشد. («يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ») (نساء/46) علت اينكه تورات تحريف شد، همين بود. وقتي آدم در تورات مي‌خواند كه خدا از آسمان آمد پايين… در تورات نوشته است. خدا از آسمان آمده است پايين، با يعقوب كشتي گرفته است، تازه يعقوب خدا را بر زمين زده است. شصت پايش را گاز گرفته است، گفته است اگر بركت ندهي، آزادت نمي‌كنم. خوب مثلاً خداي كشتي‌گير، خداي زمين‌خور، خوب وقتي در تحريف باز شد، هر كس هر سليقه‌اي را مي‌خواهد… شما اين هيأت‌ها را نگاه كنيد، 34 رقم ابالفضل ما داريم، براي اينكه هر طراحي آمده است و يك ابالفضلي كشيده است. يك ابالفضل را نگاه مي‌كني، 34 ساله است. آن يكي 53 ساله است. يك ابالفضل را مي‌بيني صورتش باريك است… چرا؟ به خاطر اينكه ما دينمان را داده‌ايم دست يك طراح! اين طراح هم ما را عقب مخش مي‌برد. از كارهاي خوبي كه ارشاد امسال كرد و پارسال هم كرد، گفت كه بابا چرا عكس ابالفضل را مي‌كشيد، ما كه ابالفضل را نديده‌ايم، اين عكس ابالفضل نيست و خيال طراح است، من را عقب خيال طراح، نبريد. لااقل قبر ابالفضل را در يك بنر باشد. قبرش جدي است. گنبد و بارگاهش جدي است. ولي ابالفضل را كه ما نديديم. چرا هر كسي… 34 رقم ابالفضل ما مي‌خواهيم چه كار كنيم؟ اين عكس‌هاي ابالفضل بايد برداشته شود. اين علامت‌ها! علم‌ها چيست؟ شما آهن… اولاً با چيز درست كنيم، چه كسي گفت آهن؟ حالا ما از چه چيزي است كه الان سبك است؟ آلومينيوم درست كنيم. بعد هم عوض اينكه اردك درست كنيم، قبر امام حسين را روي آن بگذاريم. سبك هم هست و ديگر كسي هم زير آن هن و هن نمي‌كند. بعد هم كلمات امام حسين را روي اين آهن‌ها بنويسيم. «هيهات منا الذلّه» زير بار ذلت… سخنان امام حسين باشد كه وقتي يك كسي كه علم كش است و دارد مي‌رود، آن‌هايي كه كنار خيابان تماشا مي‌كنند، بيش‌ترين جمعيت ما در كره‌ي زمين روز عاشورا است. حتي دانمارك كه كاريكاتور براي پيغمبر كشيدند، روز عاشورا حدود سي چهل هزار شيعه جمع مي‌شوند و در خيابان … عاشورا خيلي بازارش داغ است. مردم اروپا و آمريكا به اين عزادارها تماشا مي‌كنند، يك متني آدم بنويسد كه امام حسين چه كرد و هدفش چه بود، گفت زير سم اسب مي‌روم، زير بار زور نمي‌روم. ما بگوييم كه يك چنين امامي داشتيم. من وقتي به قدري معتقد به كارم هستم كه زن و بچه‌‌ام را هم فداي فكرم مي‌كنم، مردم كشورها را فداي هوسشان مي‌كنند، ولي امام ما زن و بچه‌اش را فداي مكتبش كرده است. ما بگوييم كه ما كه هستيم، ما اگر بدانيم، تماشاچي‌ها هم مي‌آيند و سينه مي‌زنند. بنابراين معرفي… به اسم اسلام شناس يك چيزهايي را آب در آن مي‌كنند.

6- خطر آيه‌هاي دروغين در امور خانوادگي

– در قالب گريه دروغ مي‌گويند. زار زار گريه كردند. («وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ») (يوسف/16) آمدند گريه كردند كه يوسف را گرگ خورده است. يعني گاهي وقت‌ها با گريه گول مي‌زنند. بعضي مادرها گريه مي‌كنند، كه اين پسرش را عليه عروس تحريك كند. بعضي از مادرشوهرها! گريه مي‌كند كه اين را عليه عروس داغش كند. يا عروس گريه مي‌كند كه اين پسر را عليه مادرش تحريك كند. گريه قلابي! اوه تا دلتان بخواهد. در قرآن مي‌گويد كه گريه قلابي هم داريم. («وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ») («يَبْكُونَ») يعني بكاء! يعني با گريه اين دروغ مي‌گويد. اصلاً بعضي‌ها كه خيلي گريه مي‌كنند، يك چيزشان است. اين يك چيزي‌اش است. اين اينقدر گريه ندارد.

يك كسي يك ريشي گذاشته بود، خيلي بلند! جوان هم بود. گفتم: بيا! مسلمان هستي؟ گفت: بله! شيعه هستي؟ بله! مقلد مراجع هستي؟ بله! تمام مراجع نوشته‌اند كه لباس شهرت حرام است. گفت: بله! گفتم اگر لباس شهرت حرام است، ريش شهرت هم حرام است. يعني هر كاري، موتورسواري، سوت كشيدن، آمين گفتن، عطسه كردن، هر كاري كه بكني كه با بقيه فرق بكند، كه بگويند: اين چه كسي بود؟ اين چه چيزي بود؟ همين كه مردم را متوجه خودت كني، اين كار غلط است، اين كار غلط است. حالا افرادي هستند در مهماني كه همه پپسي مي‌خورند، اين مي‌گويد كه براي من كانادا بياوريد. همه كانادا مي‌خورند، مي‌گويد كه براي من كوكا بياوريد. تا چايي مي‌خورند، مي‌گويد براي من آبجوش بياوريد. اصلاً مريض است. يعني هميشه مي‌خواهد يك كاري بكند كه با بقيه فرق بكند. اينها مريض هستند. امام كاظم فرمود مريض هستند. امام كاظم فرمود اينهايي كه دست به يك عمل‌هاي ناهنجاري مي‌زنند، اين‌ها پيداست كه عقده دارند، يعني مي‌خواهد كه مردم نگاهش كند، از آن طرف هم كمال ندارد، اين ور مي‌دارد و مثلاً يك رقم خودش را آرايش مي‌كند كه بگويند اين چه كسي بود؟ يك لباسي مي‌پوشد كه … بوق ماشينش را صداي گاو مي‌كند. آخر مريضي؟ مثل بقيه بوق بزن! از رانندگي، فوكل، ريش، انگشتر… دانه‌هاي تسبيحش با بقيه تسبيح‌ها فرق مي‌كند. اين اينقدر… تسبيح نيم متري مي‌خواهي چه كني؟ هر كس يك رقم كاري مي‌كند… ببينيد قرآن مرتب مي‌گويد: «معروف» يعني عرفي! كساني كه كارهايي مي‌كنند كه عرفي نيست، اينها يك چيزشان مي‌شود حتي در قالب مذهب!

ما اول انقلاب به عروسي دعوت شديم، نان و پنير و هندوانه دادند. گفتيم كدام آدم عاقل شبي كه عروس مي‌آورد، نان و پنير و هندوانه مي‌دهد؟‌ تو مي‌خواهي خودت را مطرح كني، مي‌خواهي بگويي من زاهد هستم، مي‌خواهي بگويي من پارسا هستم، مي‌خواهي بگويي من عارف هستم، اين دكان‌ها را جمع كن! اين عروس وقتي كه متولد شد، يك دختر كوچك بود اسلام گفت يك گوسفند عقيقه كنيد. به احترام قدوم اين نوزاد يك عقيقه… حالا به احترام اين عروس تو يك گوسفند نمي‌كشي؟ يك چلو كباب نمي‌دهي؟ بعد هم تو مي‌خواهي با اين نان و پنير پز بدهي! بگويي من! كسي هستم كه در شب عروسي به مهمان‌هايم نان و پنير دادم. كه بگويي: من! فرق نمي‌كند تو هم طاغوتي هستي! آن كسي كه خيلي ولخرجي مي‌كند، براي اين است كه بگويد من! آن كسي هم كه نان خالي مي‌خورد براي اين است كه بگويد: من! هر كسي كه بگويد من! طاغوت است. حالا چه از راه سي رقم غذا، چه از راه… گاهي آدم مي‌رود بالا مي‌نشيند كه بگويد من مهم هستم، گاهي هم پايين در مي‌نشيند كه بگويد من متواضع هستم. در هر دو من وجود دارد. شيطان از يك راه كه وارد نمي‌شود. هر كسي را از يك راهي وارد مي‌شود.

7- رعايت وحدت در مساجد و نماز جماعت‌ها

– به اسم مسجد مردم را جدا جدا مي‌كنند. قرآن مي‌گويد عده‌اي مسجد ساختند، مسجد ضرار! («وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنين‏») (توبه/107) براي اينكه شكاف بياندازند، جمعيت را دوتا دوتا كنند. ما هر جا مي‌توانيم بايد جمعيتمان يكي باشد. مسجدهايي كه چند تا پيشنماز دارد. مثل مسجد گوهرشاد! مثل مسجد امام قم! بعضي از شهرها در يك مسجد چندتا پيشنماز است. اين‌ها يك وقت اتصال برقرار نيست، خوب هر شبستاني يك آقاست. اما وقتي همه‌ي شبستان‌ها مي‌شود كه متصل بشوند، خوب يك نماز ده‌هزار نفري كه ثوابش بيش از چهار نماز 2500 نفري است. ما چرا بياييم مثل باقلواهاي… باقلوا را اول مي‌گذارند درون سيني و بعد با چاقو آن را برش مي‌زنند. چرا مردم را برش بزنيم؟ بله يك وقت اتصال نيست اين شبستان با آن شبستان ديواري است، پايه‌‌اي است. ولي وقتي همه با هم نماز مي‌خوانند جماعت باشكوه مي‌شود. صبح اين آقا بخواند، عصر آن آقا بخواند، شنبه اين آقا بخواند، يكشنبه اين آقا بخواند، گاهي خود مسجدها وسيله‌ي تفرقه هستند. هيأت حسيني دارند، مي‌گويد انصارالحسين درست مي‌كنيم. اين‌ها طبل مثلاً يك متري مي‌خرند، مي‌گويد به كوري چشمشان طبل دومتري مي‌خريم. علامت آن‌ها هشت تيغه دارد، مي‌گويد يك علامت بيست و دوتا تيغه داشته باشد. فكر هم مي‌كند كه امام حسين روز قيامت مي‌آيد و تيغه‌ها را مي‌شمارد. هر چه تيغه درازتر باشد، ثوابش بيش‌تر است. به اسم عزاداري، به اسم مسجد…

– به اسم پژوهش و تحقيق! اينقدر پژوهش‌ها و تحقيق‌هاي بي‌خاصيتي است، پژوهش بايد يك نتيجه‌اي داشته باشد، تحقيق بايد يك نتيجه‌اي داشته باشد، ما بياييم و سر يك كلماتي و سر يك مسائلي تحقيق كنيم كه… سفرنامه بايد يك اثري داشته باشد، بعضي‌ها سفرنامه مي‌نويسند و حرف‌هاي چرند و پرند در آن مي‌نويسند. به اسم روشن‌فكري و علم، مي‌گويد بابا بحث قرآن نكن! ما بحثمان علمي است. بيا! تو اصلاً مي‌فهمي كه قرآن يعني چه؟ اصلاً تو مي‌فهمي كه قرآن چيست؟ آن‌هايي كه مي‌گويند حرف قرآن نزن ما مباحث علمي داريم، اصلاً اين خل است. يعني خل است كه نمي‌فهمد قرآن چيست! يعني خالق هستي را مي‌گويد: بي‌سواد! چهار كلمه كه خوانده است را مي‌گويد: علمي! آخر خيلي بي‌حيايي است كه يك كسي به خالقش بگويد: بي‌سواد! به پيغمبرش بگويد نه ما بحث‌هايمان بحث علمي است و كاري به وحي نداريم. در مورد وحي هزارها حديث داريم كه صد سال ديگر خواهيم فهميد. ما همين طور ساده رد مي‌شويم. بله قرآن گفته است: («وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ») (تين/1) قسم به انجير و زيتون! الكي گفته است؟ رابطه‌ي بين انجير و زيتون چيست؟ اين يك تحقيق است، يك دكتر غذاشناس ممكن است صد سال ديگر حقيقت اين را بفهمد كه چرا خدا نگفته است، «وَ التِّينِ وَ التّمبر» چرا گفته است: («وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ») رابطه‌ي انجير و زيتون چيست؟ بايد بگويد قسم به انجير و انار! انجير و خرما! رابطه‌ي اين دو ميوه چيست؟ هزارها كلمه در قرآن است كه پژوهش و تحقيقات اساتيد دانشگاه است در سال‌هاي بعد! حالا اين آقا دو كلمه درس خوانده است مي‌گويد: آقا ما بحثمان علمي است و كاري به وحي نداريم. به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، انشاءالله در آينده كتابي را خواهيم داد بيرون انشاءالله كه صدها نكته‌ي حقوقي كه هيچ دكتر حقوقي در شرق و در غرب اين نكات به مغزش تا حالا خطور نكرده است، به لطف خدا اين را عرضه خواهيم كرد تا تمام اساتيد و دكتراي حقوق دستانشان را بالا كنند و بگويند: «اشهَدُ ان لا اِلهَ الا الله» مي‌گويند مسلمان هستند، اما باورشان بيايد. به اسم اينكه ما مباحث علمي داريم، كاري به وحي نداريم، به اسم روشنفكري، بي‌اعتنايي به مذهب!…

– به اسم دلسوزي، استحمار مي‌كنند. فرعون مي‌گفت: («إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُم‏») (غافر/26) من مي‌ترسم موسي دين شما را بگيرد! يعني ببين ديگر حالا كار به كجا رسيده است كه فرعون به مردم مي‌گويد نگرانم موسي دين شما را بگيرد.

8- خطر بي‌بند و باري و ترويج گناه به اسم آزادي

– به اسم آزادي ترويج گناه و بي‌اعتنايي! خوب آزادي يعني چه؟ يعني كسي با لباس شنا مي‌تواند سر كلاس فيزيك بيايد؟ كجاي كره‌ي زمين با لباس شنا سر كلاس فيزيك مي‌آيند؟ مي‌گويد: آزادي است. آخر آزادي معنايش اين است؟ معناي آزادي يعني چه؟  تو با اين رقم كه در دانشگاه مي‌آيي، آن جواني كه بغل دست تو است، ديگر درس را مي‌فهمد؟ يا نگاهش به كتاب است و دلش به تو است. تو ضربه‌ي فكري و علمي به اين دانشجو نمي‌زني؟ اينجا دانشگاه است، با اين قيافه مي‌آيي! خوشكل هستي و مي خواهي ازدواج كني… در ازدواج! اين دانشجو آمده است درس بخواند، چرا حواسش را پرت مي‌كني؟ به اسم آزادي، بي‌بند و باري، بي‌اعتنايي به مقدسات.

– به اسم آينده نگري! مي‌گويد آقا پيري داري، كوري داري، نمي‌خواهد بخشش كني، («الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ») (بقره/268) قرآن مي‌گويد كه شيطان هي مي‌گويد: پيري داري، كوري داري، يك مشت بچه داري، ذخيره كن براي آينده‌ات. آينده‌نگري، مرتب آينده نگري، آينده نگري، خمس نمي‌دهد، زكات نمي‌دهد. به فقرا نمي‌دهد، مرتب آينده نگري!

– به اسم تحصيل و مدرك ازدواج را عقب مي‌اندازد. حالا بچه‌ام ليسانس بگيرد. آقا اين آقا تشنه است، آبش بده! تشنه‌ات است؟ انشاءالله بعد از ليسانس آبت مي‌دهم. اِه… ازدواج را چرا عقب مي‌اندازيد؟ ازدواج را نبايد به خاطر اينكه دخترم ليسانس بگيرد، عقب بياندازيم!

– به اسم ادب سكوت مي‌كند. آقا مي‌بيني خلاف است، داد بزن! مي‌گويد: نه! آدم بايد حيا كند. اين حيا درست نيست. حديث داريم كه بعضي از حياها از احمقي است. خلاف ديدي داد بزن! فوقش خواهند گفت: بي‌ادب است! جسور است! بله! افتخار مي‌كنم به بي‌ادبي! معناي ادب اين نيست كه هر كس هر كاري كرد، من ساكت باشم!

– به اسم زرنگي كلاهبرداري! به اسم ابتكار سنت‌هاي صحيح را مي‌شكند. به اسم زهد گوشه‌گيري مي‌كند. به اسم هديه رشوه مي‌گيرد. به اسم تخصص و ريش سفيد و انقلابي بودن، همه چيز را در اختيار خودش مي‌گيرد. بعضي‌ها مي‌گويند آقا ما ريش‌سفيدها هستيم، پدر شهيد هستيم، انقلابي هستيم، هيأت امنا ما هستيم. يك مثلاً پنج شش نفر از پنجاه سال و شصت سال به بالا! قرآن مي‌گويد هيأت امنا هم پير بايد در آن باشد و هم بچه! ابراهيم صد سالش بود، اسماعيل سيزده سالش بود. فرمود هر دوي شما جزء‌ هيأت امناء باشيد. («طَهِّرا بَيْتِي‏») (بقره/125) هر دوي شما در مسجدالحرام مسئوليت داريد. يعني چه كه شما حالا ريش سفيد هستي، بچه‌ها را راه نمي‌دهي؟ به اسم اينكه ما ريش سفيد هستيم، باني مسجد هستيم، اصلاً راه به بچه‌ها نمي‌دهند. 

– به اسم انتقاد تخريب! به اسم حزب اللهي بودن، بي‌نظمي و ژوليدگي! خيلي است و حالا من ديگر… قرآن يك آيه گفته است و مي‌گويد به اسم بازي يوسف را بردند، فكر كن! به چه اسم‌هايي تا به حال شما را برده‌اند. با چه اسم‌هايي تا به حال فكرمان و اخلاقمان و جوانيمان را آتش زده‌اند؟ به اسم هنر تا به حال چقدر كلاه سر ما گذاشته‌اند؟ مي‌خواهد بنويسد: علي! اين علي را مي‌نويسد و «ي» علي را همچين و همچين مي‌كند. مي‌گوييم: اين چيست؟ مي‌گويد اين هنري است. مي‌گوييم بگذار هر كس… پس من هم الان هنرمند هستم. نگاه به قيافه‌ي من بكنيد. خوب همين طور مي‌شود من كاري بكنم كه قرائتي را نفهمند كيست. آخر ما گاهي وقت‌ها يك كسي را گيج مي‌كنيم، اسم گيج كردن را گذاشته‌ايم هنر! خواهش مي‌كنم، خواهش مي‌كنم، يك بار ديگر در ادبيات خودمان تجديد نظر كنيم. ديگر ما مثل يوسف نباشيم و كلاه سرمان نرود. يعني يوسف كه كلاه سرش نرفت. برادرهاي يوسف اگر خواستند ما يوسف باشيم، ما هواسمان جمع باشد.

خدايا به ما بصيرت، عقل، علم، كمال مرحمت كن و نسل ما و ناموس ما وخود ما و دين ما مملكت ما، رهبر ما، دولت ما، امت ما، مرز ما، آبروي ما، انقلاب ما، هر چه كه به ما داده‌‌اي در پناه حضرت مهدي حفظ بفرما! در لحظه‌هاي خطر، همه‌ي ما را به راه مستقيم هدايت بفرما!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آیه 12 سوره یوسف بیانگر چه امری است؟
1) نیاز نوجوان به تحصیل علم
2 ) نیاز نوجوان به تفریح و ورزش
3) مقدم بودن تحصیل بر تفریح
2- حضرت علی(علیه‌السلام) در نامه 25 نهج البلاغه به چه امری سفارش می‌كند؟
1) رعایت حقوق انسان‌ها
2) رعایت حقوق حیوانات
3) حفظ محیط زیست
3- قرآن در آیه 6 سوره نحل، چه امری را زیبا می‌شمرد؟
1) نزول باران در جنگل‌ها و كشتزارها
2) شكفتن گیاهان به هنگام بهار
3) چریدن گوسفندان در مراتع
4- برادران یوسف برای فریب پدر از چه ابزاری استفاده كردند؟
1) گریه دروغین
2) هدیه با ارزش
3) شادی و خنده دروغین
5- قرآن در آیه 107 سوره توبه به كدام خطر اشاره می‌كند؟
1) كافر شدن مسلمانان
2) تفرقه میان مسلمانان
3) سست شدن مسلمانان

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2728
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست