responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2730
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

بحثی كه برای بیان در نظر گرفته‌ام، بحثی است كه همه‌ی ما در همه‌ی وقت‌ها و در هر زمان و هر مكانی، باید به این بحث توجه داشته باشیم. خدا ان شاءالله به من و شما توفیق عمل به این بحث یعنی «یاد خدا» را بدهد. قیافه‌ی كار، ساده به نظر می‌آید، ولی خیلی كار مهمی است. پس موضوع بحث یاد خداست.
بحث ذكر:
1- اهمیت ذکر
2- نقش ذكر
3- یادهای ویژه
خیلی از ما ایمان به خدا داریم، همین خواهرها و برادرهایی كه پای تلویزیون نشسته‌اند 97 یا 98 درصد آن‌ها عقیده به خدا دارند. منتهی با وجود این ایمان به خدا، چرا گناه می‌كنیم؟
دلیلش چیست؟ هم می‌دانیم كه جهنم هست و هم خلاف می‌كنیم. هم می‌دانیم كه خدا هست و هم خلاف می‌كنیم. علت این كه ایمان به خدا داریم و خلاف می‌كنیم، این است كه ایمان فراموش می‌شو و چیزی كه بین انسان و ایمان دائماً گره می‌زند، یاد است.
یاد خدا چند نوع است:
1- یاد نشانه‌ها نتیجه می‌دهد. كسی كه یاد نشانه‌های خدا افتاد، نتیجه‌ی این یاد، معرفت است. كسی كه به نعمت‌های خدا توجه كرد، ساختمان اتم، ساختمان سلول و هزاران نعمت دیگر به یاد خالق و بوجود آورنده این نشانه‌ها نیز میفتد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
گاهی انسان آثار عظمت خدا را می‌بیند، و با وجود این آثار به معرفتش نسبت به خداوند افزوده می‌شود. امام رضا(ع) می‌فرماید: كسی كه علم تشریع، ستاه شناسی و آسمان شناسی بلد نباشد، در شناسایی خدا پایش لنگ است. «من لم یعرف الهیئت والتشریع فهو عنین فی معرفة الله» بنابراین یاد خدا نتیجه‌اش این است. انسان اگر در مخلوقات خدا فكر كند، این فكر در مخلوقات خدا، شناخت و معرفت فرد در مورد خدا را زیاد می‌کند.
2- یاد قدرت خدا، نتیجه‌اش توكل است.
كسی كه قدرت خدا را به خاطر داشت، تنها بر خدا توکل می‌کند. این خدا بود كه چنین کرد، آن خدا بود كه درفلان وقت چنان کرد و. . . انسان اگر نعمت‌های خدا را كه برای خود و جامعه‌اش فرستاده به خاطر آورد، روح توكلش زیاد می‌شود و لذا در قرآن در داستان‌های زیادی خدا قدرت خودش را نشان داده است. فیل سوارانی كه آمدند تا خانه‌ی کعبه را خراب كنند و خداوند با پرندگانی به نام ابابیل و سنگ ریزه‌هایی كه زیر نوكشان داشتند، نابودشان کرد. چنان این سنگ ریزه‌ها را بر سر آن‌ها كوبیدیم «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فیل/5) که آنها را مانند كاه جویده شده كردیم. یوسف را از درون چاه به عزت رساندیم. همه‌ی قدرت‌ها، می‌خواستند آریامهر را نگه دارند، نشد و حال همه‌ی قدرتها می‌خواهند امام را بكوبند، نمی‌شود. به مریم بی شوهر فرزند دادیم، به زكریای پیرمرد فرزند دادیم، كجا را عقاب كردیم، به كجا لطف كردیم. یاد نعمت‌های خدا باعث وسیع شدن دیدگاه فرد می‌شود و فرد هیچ وقت در بن بست قرار نمی‌گیرد. برای مؤمن به خدا بن بست نیست. یاد قدرت خدا عامل توکل است.
3- یاد علم خدا، سبب می‌شود كه انسان حیا و تقوا پیدا می‌كند. انسان اگر توجه داشته باشد كه خدا او را می‌بیند، دیگر گناه نمی‌کند. یاد علم خدا فایده‌اش این است كه انسان به خود می‌گوید: اگر یك بچه‌ی پنج ساله نگاه به تو بكند، این گناه را می‌كنی؟ اگر یك بچه‌ی 5ساله تو را ببیند این گناه را مرتكب می‌شوی؟ خدا تو را می‌بیند. حیا كن. این مشتری اتاق اصناف و كمیته‌ی صنفی امام را بلد نیست، اما بالاخره خدای او نیز كه ناظر است، گر چه او نیست. ولی خدای او هست. طرح بد نكش، سوء قصد نداشته باش. خیانت نكن. خلاف نكن. خدا تو را می‌بیند. «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»(غافر/19) خداوند خیانت‌های چشم‌ها را می‌داند. گاهی انسان نگاه می‌كند و خیال می‌كند نگاهش طبیعی است. ولی نه این فرد اگر زشت بوداینطور به او خیره نگاه نمی‌كرد. این نگاه‌ها دلیلی دارد. نگاه‌ها از حالت طبیعی بیرون می‌رود. می‌رود به سراغ این كه به! این چه قیافه‌ی خوبی دارد. قرآن می‌گوید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ» در ظاهر این است كه نگاه می‌كنی. اما خیانت‌های چشم‌ها را خدا می‌داند. این توجه به این كه خدا خیانت‌های چشم‌ها را می‌داند باعث می‌شود كه اگر نگاه، نگاه سالمی نیست، انسان كنترل می‌كند. حیا و تقوا نتیجه‌ی یاد خداست. توكل نتیجه‌ی یاد خداست. معرفت نتیجه‌ی یادخداست. منتهی هر یادی نتیجه‌ای دارد.
توجه به الطاف خدا و یاد لطف خدا، نتیجه آن عشق و محبت به خداست. فرزندی كه یاد پدر است، یاد محبت‌های پدراست، این‌ها نتیجه‌اش عشق است. دخترهایی كه در خانه به پدر و مادرشان پرخاش می‌كنند، این به خاطر گناه است. چرا پسرها و دخترها به پدر و مادرشان پرخاش می‌كنند؟ چرا بعضی شاگردها نسبت به معلمشان بی ادبی می‌كنند؟ چون الطاف پدر و مادرشان را فراموش كرده‌اند. اگر یادم باشد كه پدرم یك وقت آمد قم تا مرا ببیند، یك جعبه انار روی دوشش گذاشته بود، وقتی جعبه انار را برداشتم، جعبه به گردنش كشیده شده بود و گردنش خراشیده شده بود. من اگر یاد آن خراش باشم، دیگر نسبت به پدرم، بی ادبی و جسارت نمی‌کنم. یاد این باشم كه پدرم و مادرم چقدر تا حال نخوابیده‌اند تا مرا بزرگ كرده‌اند، یاد این باشم كه پدر از خودش برای من كم گذاشت و. . .
یاد لطف خدا، عشق به خدا، یاد قدرت خدا، توكل به خدا، یاد قدرت نمایی خدا در ساختمان اتم و سلول و كهكشان‌ها معرفت است. هر یادی یك نتیجه‌ای دارد و این است كه خدا در قرآن روی مسئله‌ی یاد خیلی تأكید می‌كند. این هم كه گفته شده نماز بخوانید، به خاطر مسئله‌ی یاداست. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری»(طه/14) قرآن می‌گوید: نماز بخوان. چرا؟ برای خاطر این كه می‌خواهم یادت نرود. مسئله‌ی یاد خیلی مهم است.
در آستانه‌ی بهمن هستیم. 22 بهمن باید حسابی جشن گرفته شود. و آن نعمتها یادمان بیاید. حالایادهای ویژه بثی دارم كه ان شاءالله بریتان خواهم گفت. ما وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم، باید دو سه دقیقه قبل از نماز یاد خدا باشیم. می‌خواهیم كجا برویم؟ با چه كسی حرف بزنیم؟ خداتا حالا به ما چه كرده است؟ آینده‌ی ما، گذشته‌ی ما، حال ما، اگر با یاد خدا نماز بخوانیم، نمازمان آبدار می‌شود و روح پیدا می‌كند. نور و بار دارد و اگر یاد خدا نباشیم، نماز هم كه می‌خوانیم، یك لبی بیشتر تكان نمی‌دهیم. اگر بخواهید نمازتان بارداشته باشد، باید یاد خدا باشید. پس معرفت، توكل و حیا و عشق از آثار یاد خداست. دیگر چه؟ توجه به نعمتها و دفع بلاها شكر خدا را به همراه می‌آورد. یاد بلاهایی كه از ما دور شده است، عشق ما را نسبت به خدا زیاد می‌کند. چقدر بلاها در طول عمرمان از ما دور شده است؟ خطراتی بوده از طرف افرادی، توطئه‌هایی كه خنثی شده است، بلاهایی كه پیش آمده و یاد این بلاها روحیه‌ی شكر را در ما تقویت می‌كند. خلاصه اینكه برادرها و خواهرها، هر كس میل دارد توكل و معرفت و حیا و تقوا و عشق و محبت و روح تشكر و قدردانی در او زنده شود، باید یك مقدار یاد خدا باشد. این اهمیت یاد خداست. به همین خاطر قرآن سفارشات زیادی به ما كرده است. شما حساب كنید یك شخصیتی مثل امام كه به او عشق می‌ورزید، اگر به ما بگویند: امام یادت كرد، خوشحال می‌شویم. عجب! امام نام مرا بلد بود؟ به منزل می‌آییم و می‌گوییم: می‌دانی یا نه؟ فلانی رفته است خدمت امام و امام احوال مرا پرسیده است. ذوق می‌كنیم و تایك هفته شارژ هستیم كه امام یاد ما بود. آن وقت می‌گوید: «بشر اذكرونی اذكركم» شما یاد خدا باشید، خدا یاد شماست. «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(عنكبوت/45) قرآن می‌فرماید: خدا یاد شما باشد، مهم‌تر است از این كه ما یاد خدا باشید. شما كه امام وقتی یادتان می‌كند، لذت می‌برید، بدانید که خدا یادتان می‌كند. روایاتی داریم كه وقتی آن‌ها را می‌بینیم خجالت می‌كشیم. روایت داریم كسی اگر یك وجب به من نزدیك شود(البته وجب و متری كه در روایت‌ها هست، به خاطر این كه با ما سخن می‌گوید، قصه را محسوس می‌كند نه این كه واقعاً اینگونه باشد. مثل این كه ما كه می‌خواهید به بچه بگویید خیلی دوستت دارم، می‌گویید از این جا تا خانه‌ی عمه دوستت دارم. چون خانه‌ی عمه پیش بچه دور است. خدا ساده‌اش كرده است تا ما متوجه شویم.)
مثلاً حدیث داریم، كسی كه یك وجب به ما نزدیك شود، ما یك زراع(نیم متر) به او نزدیك می‌شویم. هر كس به اندازه‌ی یك زراع به ما نزدیك شود ما به اندازه‌ی دو دست(یك بغل) به او نزدیك می‌شویم. و هر كس روبه ما گام بردارد، ما رو به او می‌دویم. «فَاذْكُرُونی‏ أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152) یادم باشید، یادتان هستم. «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(عنكبوت/45) «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»(توبه/67) قرآن می‌گوید: شما كه خدا را فراموش كردید، خدا هم شما را فراموش می‌كند. البته فراموشی خدا معنی دارد. تشبیهات زیبایی در روایات هست. البته یاد خدا را معنی كنم. یاد خدا این نیست كه تسبیحی دست بگیریم، و دائم ذکر بگوییم. البته امام می‌فرماید: سبحان الله و لا اله الا الله یاد خداست. امایاد خدا این است كه در هر مقطعی همان رضای خدا و فرهنگ همان مقطع را شما پیاده كنید. این غذایی كه می‌خواهید بخورید، در این سفره فعلاً باید چه كنید؟ مقدار مصرف، چقدر باشد؟ آیا این غذایی كه می‌خوریم حلال است یا حرام؟ حق من هست اینقدر بخورم یا حقم نیست؟ من كه می‌خورم، دیگران نیز دارند كه بخورند؟ من كه می‌خواهم بخورم هدفم چیست؟ هدفم فقط این است كه یك كامیابی و بهره‌ی طبیعی داشته باشم. به خاطر این كه گرسنه‌ام می‌خورم؟ این را كه حیوان نیز برای سیری می‌خورد، آیا غذا خوردن بر اساس غریزه است كه حیوان نیز این غریزه را دارد. غذا خوردن برای كام گرفتن چون غذا خوشمزه است می‌خورم. این نیز آنی است. همین غذا خودن را می‌شود یك تمبری به آن چسباند كه ابدی شود. و لذا حدیث داریم افراد خودساخته، افرادی هستند كه حتی در غذا خودن نیز نمی‌گذارند كه كار حرام شود. من غذا را می‌خورم تا بتوانم فلان كار انسانی و الهی را انجام دهم. آن وقت شما لقمه‌ای هم كه می‌خوری، غذا جویدنت نیز عبادت می‌شود. چون جهت، جهت خدایی پیدا كرد. همه‌ی كارها را انسان می‌تواند با تمبر و مارك خدایی انجام دهد. پس عده‌ای غذا می‌خورند فقط برای رفع گرسنگی است، این انسانیت نیست. یك عمل معمولی است. به دلیل این كه خوشمزه است. باز این نیز عمل معمولی است. غذا می‌خوریم چون می‌خواهیم به كارمان برای خدا برسیم، این یاد خدا می‌شود. این كه انسان یادش باشد كه به همه‌ی كارهایش جهت بدهد و هرز نرود، بسیار مهم است. ما اینقدر آدم داریم، نجار داریم كه هر چكشی كه بر میخ می‌زند، اجر دارد. و آدم داریم كه یك عمر نجاری كرده است، یك قدم به خدا نزدیك نشده است. عمده یاد خداست. یاد خدای نجار همین چكش است. محصل درست را بخوان. (نمی گویم تسبیح دست بگیرید) منتهی به كارهایتان جهت بدهید. نگذارید كه همینطور یك انسان معمولی باشید. خط خدا را باید پیشه كرد. گناه پیش می‌آید یاد خدا جلوی او را می‌گیرد. می‌خواهد كلاه برداری كند، یاد خدا مانعش می‌شود، می‌خواهد احتكار كند، یاد خدا جلوی او را می‌گیرد. تمام این‌هایی كه احتكار می‌كنند، برای این است كه از یاد خدا غافل هستند. تمام آن‌هایی كه رشوه می‌گیرند، از یاد خدا غافل هستند. نمی‌شود كسی یاد خدا باشد و خلاف بكند. بنابراین غفلت از یاد خدا مایه‌ی همه‌ی فسادها و یاد خدا مایه‌ی همه‌ی كمال‌ها است. آن است كه انسان در هر وقتی آهنگ آن مقطع را با یاد خدا بنوازد.
چند تعبیر جالب از پیامبر برایتان بگویم. پیامبر(ص) فرمود: «ذاكر الله فی الغافلین كالشجرة الخضراء فی وسط الهشیم»(شرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج‏10، ص‏153) ذاكر یعنی كسی كه یاد می‌كند. «ذاكرالله» كسی كه یاد خدا می‌كند «فی الغافلین» در میان افراد غافل، مانند درخت سبزی در میان بوته‌های خشک است. یك جایی ممكن است 30 نفر مشغول غذا خوردن هستند، اما فقط یك نفر یاد خداست. 29 نفر بی جهت می‌خورند. البته اگر گرسنه هستند و به طور طبیعی غذا می‌خورند و یك نفر كه چون غیر از جهت طبیعی در جهت رضای خدا می‌خورد ارزش دارد.
نمی دانم در بحث نیت برایتان گفتم یا نه؟ یك سیب را سه نفر نمی‌خورند. نفر اول را می‌پرسند كه چرا سیب نمی‌خوری؟ می‌گوید من قهرم. نفر دوم می‌گوید: از بس كه خوردم دیگر میل ندارم. نفر سوم می‌گوید: من نمی‌خورم تا آن بچه بخورد. من نمی‌خورم تا دیگران بخورند. چرا سیب نمی‌بری؟ زیرا اگر من یك صندوق سیب به منزل ببرم، اگر بنا باشد آنهایی كه پول دارند صندوقی سیب بخرند، آن وقت نرخ سیب بالا می‌رود. من سیب نمی‌خرم كه به همه برسد. نمی‌خورم تا به دیگران برسد. این سه نفر سیب را نخوردند، اما نیتشان متفاوت بود.
ذاكر كیست؟ سومی ذاكر است. تسبیح دستش نیست، لبش هم نمی‌جنبد، اما ذاکر است. آدم داریم كه روزی هزار سبحان الله می‌گوید، اما هر چه را كه احتمال دهد شش ماه دیگر نیست، از حالا می‌خرد. این غافل است گر چه لبش می‌جنبد. آدم هم هست که لبش حركت نمی‌كند اما در هر خرید و فروش و مصرف خود یاد خداست. می‌خواهد از این اتاق به آن اتاق برود، می‌گوید: این لامپ بی خود روشن است، این را خاموش می‌كند. كارش را انجام داد، باز می‌گردد و چون یاد خداست، لامپ آن اتاق را خاموش می‌كند، زیرا می‌داند این امت در محاصره اقتصادی هستند، سعی می‌كند یك مقدار مصرف كم شود. بنابراین كسی ممكن است لب او حركت نكند، ولی چراغ خاموش كردن او یاد خدا باشد. وكسی ممكن است همه‌ی برق‌های خانه‌اش بی خود روشن باشد و یاد خدا نیز نباشد. یك نفر سیب نمی‌خورد قهراست، ارزش نیست. نمی‌خورد چون خورده است، ارزش نیست. نمی‌خورد تا دیگران بخورند، این ارزش است. مراد ما از ذكر این است.
پیامبر فرمود: «ذَاكِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ» كسی كه یاد خدا باشد، در میان افراد غافل(كسی كه برق اضافه‌ی خانه را خاموش كند، در میان كسانی كه برق زیادی مصرف می‌كنند) «كالشجرة الخضراء فی وسط الهشیم» مانند درختی سبز در هشیم یعنی بوته‌های خشك شده است.
«ذَاكِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ كَالْمُقَاتِلِ عَنِ الْفَارِّین»(المحاسن، ج‏1، ص‏39) كسی كه یاد خدا باشد، مثل كسی است كه می‌جنگد در میان افرادی كه فرار می‌كنند. اگر یك حمله‌ای شد، همه فرار كردند، فقط یك نفر فرار نكرد و جنگید. كسی كه یاد خدا می‌كند، در میان افرادی كه همه غافلند، مثل كسی است كه می‌جنگد در میان افرادی كه از جبهه فرار می‌كنند. چه تشبیهات قشنگی، درخت سبزاست، مجاهد فی سبیل الله است.
حدیث دیگر: «ذَاكِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ كَالحَیّ بَینَ الاَموات» چه حدیث نابی است. كسی كه متوجه فرمان خداست، در میان افرادی كه توجه به قانون خدا ندارند، مانند زنده‌ای در بین مردگان است. درود به شهدایی كه با اهداء خونشان این حدیث‌ها را زنده كردند و در خانه‌ها جای دادند. توجه به خدا درخت سبز وسط بیابان خشك است. این احادیث را می‌نویسید، این كلمات را نیز یاد بگیرید. (شجر، خضراء، هشیم، فار، مقاتل، حی، اموات) این سه حدیث از پیامبر است. آدرس احادیث نیز در محجة البیضاء فیض كاشانی است. فیض كاشانی، كسی است به قول شهید مطهری كتاب علمی نوشته است. آن وقت وصیت كرده است كه روی قبرش باران ببارد. یعنی سقف و ساختمان روی قبرش نسازند. نیرویش را صرف علم می‌كند، قبرش زیر باران باشد. اما ما نیرویمان صرف تجملات است. برای مردنمان نیز یك اتاق می‌خریم، یك مقبره‌ی خانوادگی یك میلیونی درست می‌كنیم. زنده‌ها خانه ندارند، ما برای استخوان‌های پدربزرگمان سقف درست می‌كنیم. اصلاً ما كارمان از اصل غلط است. چه وقت باشد كه این حدیث‌ها در جامعه پیاده شود. برادر در محاصره اقتصادی هستیم. مصرف را كم كنید.
در جایی بودم با برادرهایی كه همه رؤسای فرهنگ بودند. جمله‌ای گفتم. گفتم: یك روز شما با كفش ساده بروید. رئیس فرهنگ وقتی با كفش ساده به مدرسه رفت، معلم هم با یك جفت گالش می‌آید. شاگرد نیز با دمپایی می‌آید. دیگر بین پدر و مادر و بچه در خانه‌ها بین كفش شبرو داد و فریاد نیست. تمام شد و رفت. یك مقدار سادگی باشد، راحت می‌شویم. من گیرم، شما هم گیرید زیرا با هم رودربایستی داریم. یك كسی باید بیاید و این بت را بشكند.
یاد خدا، وقت گناه مانع است و می‌خواهد اصلاح كند. می‌خواهد از نانوایی نان بگیرد و نانوا نیز او را دوست دارد و می‌خواهد خارج از نوبت به او نان بدهد. خودش هم بدش نمی‌آید كه خارج از نوبت نان بگیرد و یاد خدا نمی‌گذارد. معلم می‌خواهد دیر كلاس برود، یاد خدا می‌افتد. در قرآن گفته است «ویل للمطففین» وای به كم فروش‌ها، من باید سر این ساعت سر كلاس بروم، 5 دقیقه دیر رفتم، همین كه 5 دقیقه دیر رفتم، خودش یك نوع كم فروشی است. یاد خدا باعث می‌شود كه تمام مأمورین اداره سر ساعت به اداره بیایند. اصلاً یاد خدا اگر باشد، 95درصد مسائل نیز حل می‌شود. فقط باید مسئله‌ی یاد خدا تقویت شود. اگر خواسته باشیم دل یاد خدا باشد، باید زبان یاد خدا باشد. چون گاهی اوقات ظاهر در باطن اثر می‌كند و گاهی باطن در ظاهر اثر می‌كند. جسم و روح در هم اثر می‌كند. شما دلت كه ترسید زنگ شما زرد می‌شود. عصبانی كه شدی، پوست صورتت سرخ می‌شود. یعنی حالات روحی در جسم اثر می‌كند و همین طور حالات جسم در روح اثر می‌كند. دو سیلی كه خوردی، عشقت نسبت به فلان كار كم می‌شود. جسم و روح در هم اثر می‌كند. مثلاً اگر من و شما از این طرف خیابان همدیگر را دیدیم و گفتیم سلام و یا علی خداحافظ! اگر همین طور سلام كردیم 10 درجه همدیگر را دوست داریم. اگر آمدیم كنار هم و سلام و علیك كردیم و جسم من به جسم شما نزدیك شد، یا شما از آن طرف آمدی این طرف، بدن‌ها كه نزدیك شد علاقه بیشتر می‌شود. دست كه دادیم باز به هم نزدیک‌تر شده ایم. خلاصه هر چه كه جسم نزدیك‌تر باشد، علاقه هم بیش‌تر می‌شود. شما اگر خواستید یاد خدا را در خود پیاده كنی، راهش این است كه از راه جسم وارد شویم. فعلاً به زبان بگوییم تا بلكه به دل هم بنشیند. و این است فلسفه‌ی اینكه می‌گویند قرآن بخوان! ما كه قرآن را نمی‌فهمیم، چه فایده‌ای دارد؟ شما بخوان، اگر خواندی كم كم می‌فهمی. اگر پای منبر گفتی: الهی آمین، بعد از منبر می‌گویی معنی آن چیست؟ اگر آمین گفتی بعد به فكر می‌افتی كه معنایش را نیز بفهمی. اما اگر انسان نگفت، به فکر معنا هم نمی رود. شما اگر خانه در این خیابان خریدی، اسم خیابان و كوچه را یاد می‌گیری. اما اگر كسی خانه نخرد لزومی هم ندارد كه اسم آن را یاد بگیرد. بنا براین قرآن را گرچه نمی‌فهمیم باید بخوانیم، نماز را معنایش را نمی‌فهمیم، باید بخوانیم تا بفهمیم و ذكر را نیز باید بگوییم. چون این مقدمه‌ی این است كه كم كم ان شاءالله به دل اثر كند.
«والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2730
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست