responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 347

موضوع بحث: امام علي(عليه السلام)، شب قدر

تاريخ: 05/03/65

بسم الله الرحمن الرحيم

ببيننده‌ها شب نوزدهم ماه مبارك رمضان بحث را مي‌بينيد مي‌خواهيم درباره علي بن ابيطالب و فضائل حضرت علي كه شب ضربت خوردنش شب نوزدهم است، كمي صحبت كنيم. در اين نيم ساعت و چند دقيقه و يك ساعت و صد ساعت هم نمي‌شود در رابطه با گوشه‌اي از فضائل حضرت علي(ع) صحبت كرد. هركس از علي چيزي مي‌نويسد، نه اينكه علي را معرفي مي‌كند، بلكه سواد خودش را مطرح مي‌كند. يعني اگر من پنجاه ساعت درباره عظمت و بزرگي حضرت علي صحبت كردم، به اين معنا نيست كه حضرت علي پنجاه ساعت فضيلت دارد. يعني سواد من بيش از اين 50 ساعت نيست. بعضي درباره سيد رضي مي‌گويند كه ايشان كسي است كه نهج البلاغه و خطبه‌هايش را جمع كرد. پس او كسي است كه نهج البلاغه را به وجود آورد. يكي از دوستان فاضل مي‌گفت: نه! سيد رضي كسي است كه نهج البلاغه او را ساخت.
امروز برنامه روي اين محور است كه چه دستي باعث شهادت حضرت علي(ع) شد. همه مي‌دانيد چه كسي حضرت را كشت. اما امروز مي‌خواهيم بحث كنيم چه چيزي كشت و نه اينكه چه كسي كشت.

1- چرا علي (ع) كشته شد؟

شهيد كيست؟ اميرالمومنين علي(ع) قاتل كيست؟ «ابن ملجم» اما چرا كشت؟ «روي حساب يك خط فكري و يك ديد كج» و ما مي‌خواهيم راجع به آن خط فكري بحث مي‌كنيم و اشاره به خوارج مي‌كنيم. چه چيز عامل شهادت حضرت اميرالمومنين (ع) شد نه چه كسي؟ حتماً باكلمه خوارج آشنا هستيد. خوارج از كجا پيدا شدند؟ حرفشان چه بود؟ و قصه به كجا كشيده شد تا حضرت علي شهيد شد؟
جنگ صفين شروع شد. بين اميرالمؤمنين(ع) و معاويه(لعنت الله). هر دو هم نمي‌توانند حق باشند. اين فكر غلطي است كه مي‌گويند: حرف هر كس كه صحابي پيغمبر است، درست است. «أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتَدَى وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ»(معاني‌‌الأخبار، ص‌156) ما «اهديتم» را قبول نداريم. همه اصحاب پيغمبر خوب نيستند. يعني قرآن اين مطلب را مي‌گويد. چون در ميان اصحاب پيغمبر منافقين هم بودند، كه دهها آيه درباره مذمت منافقين است. بنابراين اگر بگوييم هر كه صحابي پيغمبر است يا هر كس پيغمبر را ديده و با او مصاحب كرده است و با پيغمبر گفت و شنود داشته است. آدم خوبي است، اشتباه است. پس اين قرآن مجيد كه اين همه مي‌گويد كساني آمدند به تو گفتند و رفتند، بعضي از آنها منافق هستند، مواظب باش! منافقين چنين توطئه مي‌كنند. اينهمه كه خدا به پيغمبر مي‌گويد مواظب منافقين باش. مگر منافقين جزء اصحاب پيغمبر نبودند؟ منافقين كه از آسمان چهارم نيامنده بودند. پس در اصحاب پيغمبر خوب هست، بد هم هست. اين درست نيست كه بگوييم هركس پيغمبر را ديد آدم خوبي است.
زن‌هاي پيغمبر همه مثل هم نبودند. اين آيه قرآن است كه مي‌فرمايد: (فإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيماً) (احزاب /29) براي درجه يك‌ها اجر است. براي خوب‌ها اجر است. اينكه مي‌گويد براي خوب‌ها اجر است، پس پيداست همسران پيغمبر هم، دريك سطح نبودند. خلاصه اين عقيده ماست و ما آنرا از قرآن مي‌گيريم چون متن قرآن است كه همه كساني كه با پيغمبر بودند، يك شكل نبودند.
اگر بنا باشد بگوييم تمام اصحاب پيغمبر خوب هستند، معنايش اين است كه بگوييم هم معاويه خوب است و هم علي خوب است. دو خوب كه با هم دعوا نمي‌كنند. حق درهم فرو مي‌رود و تضاد ندارد. آب با آب سرو صدا ندارد و در هم ادغام مي‌شوند. اما كف را مي‌بيند كه با هم درگير مي‌شوند. باطل مثل كف است و حق مثل آب است. آب، آب را جذب مي‌كند. بنابراين تمام درگيري‌ها يا بين دو باطل است و يا بين حق و باطل است. دو حق هيچ وقت با هم دعوا نمي‌كنند. رهبر عزيز انقلاب فرمود: اگرهمه انبيا باهم دريك شهر باشند. هيچ نزاعي پيش نمي‌آيد. اگر من با كسي دعوا مي‌كنم. ناخالصي‌هاست كه باعث دعوا مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد همينكه اهل بهشت به هم مي‌رسند (إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً) (واقعه /26) به هم سلام مي‌كنند. بنابراين تضاد يا بين حق و باطل است، يا بين باطل و باطل. بين حق و حق درگيري نيست.
به هر صورت جنگ صفين پيش آمد و خيلي طول كشيد. البته گاهي جدي مي‌شد، گاهي شل مي‌شد. گاهي داغ مي‌شد، گاهي سرد مي‌شد. آتش بس مي‌شد، ولي با تمام فراز و نشيب‌ها مدت جنگ صفين حدود چهارده ماه طول كشيد. رهبر يك فرقه اميرالمؤمنين علي(ع) و رهبر گروه ديگر معاويه است. فرمانده حضرت علي بود، مالك اشتر هم يك فرمانده نظامي قوي بود اما عمر و عاص كه مشاور معاويه بود، همينكه ديد در آستانه سقوط هستند، در جنگ صفين هم خاطره زياد است. مثلا يك منطقه آبي بود. هر وقت حضرت علي آنجا را مي‌گرفت. مي‌گفت: به معاويه آب بدهيد، اما هر وقت آنها پاتك مي‌زدند و آب را مي‌گرفتند، مي‌گفتند: به لشكر علي آب ندهيد. و وقتي آدم با كربلا مقايسه مي‌كند كه لشكر علي به لشكر معاويه آب داد اما پسر معاويه، يزيد آب را روي پسر علي بست، به پستي و خباثت آن‌ها بيشتر پي مي‌برد.

2- پيدايش و به وجود آمدن خوارج

در جنگ صفين مسائل بسياري وجود دارد و ريزه كاري‌هاي تاريخي زياد است. من فعلاً مي‌خواهم به مناسبت شب نوزدهم بگويم چه دستي و چه خطي علي(ع) را به شهادت رساند. چون دل آدم به درد مي‌آيد. من امروز صبح مطالعه مي‌كردم، ديدم از ابن ابي الحديد نقل شده است، مرحوم شهيد مطهري نقل مي‌كند كه وقتي مي‌خواستند علي را بكشند، گفتند: چون كشتن علي ثواب دارد، شبي بكشيم كه بيشتر صواب داشته باشد. گفتند شب نوزدهم حضرت علي را بكشيم چون احتمال دارد شب قدر باشد و آن عبادت سنگيني است. يعني چگونه فكر آدم چنين منحرف مي‌شود كه كشتن علي نزد آن ثواب است و اين ثواب را مي‌خواهد در شب نوزدهم ببرد. قصه چيست؟ مسئله خيلي مهم است. عامل فكر انحرافي است. گاهي غرض نيست، آدم خوبي است اما نمي‌فهمد يا كج مي‌فهمد. و آيا الان در جامعه ما خوارج هستند يا نيستند و نمونه‌ها و نشانه‌هاي خوارج چيست؟ من كمي از سيماي خوارج مي‌گويم. در جامعه خودمان مشابه داريم يا نداريم و بعد در شب قدر به خدا پناه ببريم. جزء دعاهاي شبهاي قدرمان اين باشد كه خدا يا به ما عافيت بده چون از يكي از بزرگان سوال مي‌كنند كه شب قدر چه دعايي بكنيم. مي‌گويد: براي عافيت دين و دنيا دعا كنيد. حالا پس بامن باشيد كه مي‌خواهم خط فكري خوارج را بگويم. چون ابن ملجم از خوارج بود. آن فكري كه علي كشتن را كار خوب و خدمت به خلق مي‌داند. خدمت به خلق را كشتن بهشتي مي‌داند. كشتن اشرفي و مدني و صدوقي و دستغيب و اينها را خدمت به خلق مي‌داند و بزرگترين عبادت مي‌داند و مي‌گويد علي را شب نوزدهم بكشيم كه ثوابش بيشتر باشد. آدم چگونه اينطور فكر مي‌كند؟
جنگ صفين پيش آمد بين معاويه و اميرالمؤمنين چهارده ماه طول كشيد. مشاور معاويه عمر و عاص و سياستمداري بسيار خطرناك بود. در لحظاتي كه نزديك بود سقوط كند، آمد و طرحي به معاويه داد. گفت: قرآن‌ها را بر سرنيزه‌ها كنيد. وقتي اين كار را كرديد به لشكر علي مي‌گوييد: ‌اي مردم شما با قرآن دعوا مي‌كنيد. هر چه قرآن مي‌گويد. يك حكم تعيين كنيد. اينها قرآن‌ها را بر سر نيزه كردند و يكمرتبه لشكر حضرت علي تا كاغذ ديدند، دست از كار كشيدند. گفتند ما نمي‌جنگيم. گفتند: آخر چرا؟ گفتند: چون اينها قرآن بر سر نيزه كرده‌اند. اينها مسلمان هستند.
كساني داريم كه فكر و طرحشان ارزش ندارد و اصلا نمي‌فهمند ولي خوب هستند. آدم داريم كه مي‌گويد: ما كه به جبهه مي‌رويم، مسلمان، مسلمان را مي‌كشد. آنها هم مي‌گويند: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» همه كه حزب بعث نيستند. خيال مي‌كنند ما وقتي به جبهه مي‌رويم و عراقي‌ها را مي‌كشيم به عنوان عراقي يا به عنوان مسلمان مي‌كشيم. نه به عنوان عراقي مي‌كشيم و نه به عنوان مسلمان. براي ما عراق و ايران مطرح نيست. ما در نماز نمي‌گوييم «السلام علينا و علي الايرانيين» و بر سفيد پوست‌ها و بر هر كه نفت دارد، مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» خط فكري ما روزي پنج بار در نماز اعلام مي‌شود كه ما به آب و خاك و اينها كار نداريم. همه مرزهاي اسلامي براي ما مهم است. اين خط بندي‌هايي است كه بوده است. ما به عراق كاري نداريم. مسئله اينست كه ما نه به عنوان عراقي مي‌كشيم كه (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (حجرات /10) و نه به عنوان اينكه آنها مي‌گويند «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مسأله اين است كه اينها بازوهاي صدام هستند. صدام بازوي ابر قدرتهاست و مساله براندازي و انحلال نظام جمهوري اسلامي است. يك ديدهاي پست وپاييني است. كسي مي‌گفت: شما كه برديوار خانه مردم مي‌نويسي مرگ بر شاه اين آجر در مالكيت شخصي است و اين مالكيت معتبر است. اين آجر خانه من است. بايد در بزني و اجازه بگيري اگر اجازه دادند بنويسي وگرنه نبايد بنويسي تصرف در ملك غير حرام است و گناه دارد. مي‌گفتيم آقا مالكيت شخصي درست است اما يك سوال: اگربنا باشد شاه سقوط كند. راهي هم جز اين نداريم. براي سقوط يك رژيم طاغوتي گور پدر آجر خانه تو. مصلحت چنين است كه شاه سقوط كند. مي‌گويي نمي‌دانم اين شيشه و فلان ديوار مالكيت شخصي دارد يا نه، خوب اين محترم. بر پدر و مادر آن كه بخواهد ذره‌اي دين را تغيير بدهد لعنت. اما يك مصلحت مهم است كه اگر بناست كاغذ زيرپا بيفتد يا فرق علي شكافته شود. هزار قرآن بايد پاره شود تا فرق علي شكافته نشود. چون اين قرآن صامت است و علي(ع) قرآن ناطق است. در صفين قرآن را برسر نيزه كردند. حضرت علي هر چه گفت: قرآن ناطق من هستم من طبق وحي جنگ مي‌كنم. گفتند: نه! اين قرآن است. جز كلمه احمق هيچ لقبي به اينها نمي‌شود داد. گفتند: يا به مالك بگو برگردد يا ما همين الان تو را مي‌كشيم. با شمشير برهنه ريختند تا علي را بكشند و حضرت علي به مالك پيام داد كه اگر مي‌خواهي علي را زنده ببيني جنگ را رها كن. مالك برگشت و گفت: آقاجان در آستانه سقوط بودند. كمي بيشتر ادامه مي‌داديم خلاص مي‌شديم. امام فرمود: گير مردمي نفهم افتادم. گير ياران مقدس احمق افتادم.
گفتند: حكم! حضرت فرمود: خودم. گفتند: نه! فرمود: مالك. گفتند: نه! حتماً حكم بايد ابوموسي اشعري باشد. او هم يك آدم خنگ بود ولي حكم معاويه يك آدم سياستمدار به نام عمروعاص بود. حضرت علي(ع) خيلي مظلوم بود. بين طرفداراني بود كه بر او شمشير كشيدند. بي‌خود نيست كه حضرت علي اين همه ناله مي‌كند. حضرت علي مي‌گويد: «قُبْحاً لكُمْ»(المناقب، ج‌4، ص‌110) روي شما سياه باد. به طرفدارانش مي‌گويد به دلم خون كرديد. بين شما سوختم. «قَاتَلَكُمُ اللَّه»(نهج‌‌البلاغه، خطبه 27) خدا شما را مرگ بدهد ‌اي بي اصل‌ها. چه كردند با او كه حضرت علي را سوزاندند. بقدري او را اذيت كردند كه همين كه شمشير خورد، فرمود: راحت شدم و رستگار شدم. چقدر علي بايد بسوزد. حضرت علي درباره فكر كج بسيار سوخت. كج فكري خيلي حضرت را سوزاند. بالاخره وقتي ماجراي حكم تمام شد. فرستاده معاويه سر فرستاده اميرالمومنين را كلاه گذاشت. البته فرستاده حضرت علي نبود. فرستاده مردم بود. بعد فهميدند غلط كرده‌اند. هي گفتند: «استغفرالله» آمدند و گفتند: يا علي! تو هم بگو «استغفرالله» بگو بد كردم. گفت: من كه بد نكردم. من گفتم جنگ را ادامه بدهيد. شما، مشتي احمق گفتيد كه قرآن حاكم است و حكميت خواستيد. والا من كه طرفدار جنگ بودم. طرفداران دوشنبه حضرت علي سه شنبه به او گفتند: «كافر». بعد هم گفتند استغفار كن حضرت علي گفت طوري نيست «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» چون استغفار طوري نيست. حديث داريم رسول خدا روزي هفتاد مرتبه بدون ارتكاب به گناهي استغفار مي‌كرد چون استغفار عبادت است. اما شما مي‌گوييد بگو اشتباه كردم. نه من اشتباه نكردم. شعار جنگ جنگ تا پيروزي از آن من بود. شما بوديد كه فشار آورديد كه بايد حكميت شود. گفتند كافر شدي بعد گفتند معاويه هم كافر است. بعد اينها خروج كردند و اسم اينها را خوارج گذاشتند.
جنگي كه امام با اينها كرد، نهروان بود. نهروان جايي است بين كوفه و بغداد. چهار فرسخي بغداداست. حضرت علي(ع) سفارش اين خوارج را مي‌كند. مي‌گويد: اين خوارج منافق نيستند. كافر هم نيستند. مسلمان احمق هستند. منافق نيستند يعني آن را كه مي‌گويد، باور دارد. كافر هم نيست. مي‌گويد «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اما ساده انديش هستند. مسلمانان فريب خورده هستند. فريب قرآن سر نيزه را مي‌خورند. فريب تيپشان را مي‌خورند. ولذا حضرت علي حقوق اينها را قطع نكرد. به خوارج و مخالفين خود رحم مي‌كرد. حتي يكبار در مسجد به اميرالمؤمنين جسارت كردند نفرين كردند و گفتند: خدا علي را بكشد. «العياذ بالله» به علي نفرين مي‌كردند ولي او فرمود: حقوقشان را بدهيد. بعد مي‌گفتند: آقا اينها تو را نفرين مي‌كنند چرا حقوقشان را قطع نمي‌كني؟ فرمود: اينها خرهستند.
ما يكبار در تلويزيون خر گفتيم. آنرا پاك كردند. گفتيم: چرا پاك كرديد؟ گفتند: در تلويزيون زشت است. گفتيم: قرآن مي‌گويد: (كَمَثَلِ الْحِمارِ) (جمعه /5) حمار يعني الاغ. تازه اگر الاغ برود و شكايت كند كه چرا اسم مرا روي اينها گذاشتيد حق دارد. حقوق اينهارا قطع نكرد. دوازده هزار نفر بودند و فكرشان اين بود كه هر كس گناهي بكند، كافر است به مجرد اينكه كسي گناهي مي‌كرد مي‌گفتند: كافر است. ولي قيافه هايشان خيلي مقدس بود.
كسي با حضرت علي راه مي‌رفت و كسي در خانه با آهنگ قرآن مي‌خواند. آياتي درباره نماز شب و سجده و تحجّد و عبادت مي‌خواند. كسي كه همراه حضرت علي بود پايش لرزيد و گفت: يا علي ببين از داخل اين خانه چه صدايي بلند است. فرمود: گيج نشو. بعد كه درجنگ با خوارج در نهروان بودند، به او فرمود: اين همان است كه آنچنان قرآن مي‌خواند.
يك خوك ديدند وخواستند بكشند. گفتند ممكن است اگر اين خوك را بكشيم مفسد في الارض شويم. فساد در زمين است. بگذار خوك بچرد. خرماي هرزه‌اي را كه از درخت مي‌افتد مي‌گفتند شايد شبهه شرعي داشته باشد و از فكر كج بر نمي‌داشتند.
امام حسين را در كربلا مي‌كشند. بعد در كوفه مي‌نشينند كه آيا خون پشه پاك است يا نجس؟ ابن ملجم از اين خوارج بود.

3- خصوصيات خوارج

1- ظاهر مذهبي داشتند. برادرها و خواهران به ظاهر مذهبي فريب نخوريد. نگوئيد او خوب است از روي ظاهرش «إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»(أمالى مفيد، ص‌3) اين جمله خيلي قشنگ است. سزاوار است هرمسلمان و هر دختر و پسر دبيرستاني اين جمله را حفظ كنند. «إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»(أمالى مفيد، ص‌3) اين جمله بايد شعار شود. اگر حق را بشناسيد، اهلش را هم مي‌شناسيد. يعني بدانيد براي هميشه راستگويي درست و غيبت نادرست است. اگر گفتيد غيبت حرام است، گيريم قرائتي غيبت كرد، او روحاني و معلم قرآن است. خوب باشد. آن كار باطل است و من هم كه آن باطل را انجام دادم باطل هستم. كار به لباس و ريش و عمامه و اوركت و مسجد و انجمن اسلامي كار و. . . نداشته باشيد. در جنگ جمل گفتند آخر چطور مي‌شود مثل فلاني و فلاني و فلاني باطل باشند؟ حضرت علي فرمود: نترسيد! ممكن است همه آنها باطل باشند. به فلان جوان مي‌گوييم سيگار نكش مي‌گويد: فلاني هم مي‌كشد. خب اشتباه مي‌كند. هيچ وقت آدم‌ها را حساب نكنيد. معيار را حساب كنيد كه حق يا باطل است. بعد از روي معيار آدم‌ها را بسنجيد. اينها ظاهري بسيار مقدس داشتند.
ابن عباس مي‌گويد پيشاني خوارج يعني قاتلين علي از سجده ورم كرده بود. اسرار را مي‌دانستند چون در بطن مسلمان‌ها بودند. خود اين يك ضربه اساسي بود. يكي هم شعارهاي تندي كه بر عليه اميرالمؤمنين مي‌دادند. حضرت علي داشت صحبت مي‌كرد يكمرتبه شعار دادند «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل»(خصائص‌‌الأئمة، ص‌113) اين شعارخوارج است هيچ كس حق حاكميت ندارد، مگر خدا. جز خدا كسي حق حكم دادن و حكومت ندارد. حضرت علي (ع) فرمود: درست است شعار حق است اما «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل» حرف، حرف خوبي است اما مراد و مقصودشان باطل است.
پس نشانه خوارج: 1- قيافه مقدس 2- شعار تند و عالي 3- تعصب نابجا 4- جهل مركب يعني هم منحرف بودند و هم نمي‌دانستند كه منحرف هستند. اگر كسي بداند كه نمي‌داند بالاخره مي‌رود بپرسد. واي بركسي كه نمي‌داند و نمي‌داند كه نمي‌داند و اينها جهل مركب داشتند. اگر كسي خودش را از امام برتر بداند، جزءخوارج است. قرآن مي‌فرمايد: خودتان را بر پيغمبر مقدم ندانيد و جلوتر نرويد.

4- خاطره‌اي از تندروي

از دفتر امام يكي از مسئولين مي‌گفت: امام فرموده بود فلاني نزد من بيايد. ماهم دم در سپرديم امام اجازه فرمودند فلاني بيايد. مي‌گفت: وقتي مي‌خواست بيايد، جلويش را گرفتند. يك نفر گفته بود شما كجا مي‌رويد. گفته بود من قبلا از امام وقت گرفتم. گفته بود امام نمي‌داند خط تو چيست. گفته بود: امام مي‌داند و با همين خط فكري مي‌خواهد با من صحبت كند. خلاصه تسليم نشده بود. يعني امام اجازه مي‌دهد، بنده و امثال بنده جلو راهش را مي‌گيريم كه چرا امام به ايشان اجازه داده است. يكي از اصحاب نزد امام آمد و گفت: اگر بفرمايي اين طرف اين سيب حرام است و آنطرف حلال من قبول مي‌كنم. يعني ما بايد تسليم امام باشيم. چون امام تسليم خداست. در يكي از مصاحبه‌ها كه زماني تلويزيون هم پخش كرد. به مناسبت سالگرد تبعيد امام به كويت و فرانسه و. . . گفته بود: كوتاه بياييد. امام گفته بود: من حق كوتاه آمدن ندارم چون حق من نيست كه كوتاه بيايم. مسأله شخصي نيست كه بگذرم. حكم خدا اين است كه بايد اينطور كرد. ما بايد تسليم امام باشيم چون امام تسليم خداست.
خدا آيت الله شهيد صدر را رحمت كند. نقل شده كه گفته شما در امام ذوب شويد. در امام آب شويد، همينطور كه امام در اسلام آب شد. او فداي اسلام شد و شما هم فداي امام شويد. اينها اميرالمومنين را تهديد كردند كه بايد آتش بس بدهي. وقتي او گفت اواخر جنگ است و پيروز مي‌شويم. يك عده احمق آمدند و گفتند: نه! بعد هم گفتند يا آتش بس بده يا تو را مي‌كشيم. خدا جوان‌هاي حزب اللهي ما را سلامت بدارد. كه در دهن اين طرز تفكر مي‌زنند. ولي علي (ع) مظلوم بود. مي‌گفتند يا تو را مي‌كشيم يا دستور به آتش بس بده. حضرت علي پيغام داد به مالك كه اگر مي‌خواهي مرا سالم ببيني برگرد. اگر كسي از رهبري مسلمانان منحرف شد، همينكه كسي مي‌گويد قرآن مي‌خواهيم ولي مفسّر نمي‌خواهيم، مي‌پذيرد. ولذا حضرت علي مي‌فرمايد: با تقدس اين احمق‌ها به قرآن استدلال نكنيد، چون هر طور مي‌شود قرآن را معني كرد. قرآن را هركس مي‌تواند طبق سليقه خودش معنا و تفسير به راي كند. بنابراين استدلال قرآني با خوارج نياوريد. چون اينها قرآن را هر طور كه بخواهند تفسير مي‌كنند. شما با سنت پيغمبر با اينها بحث كنيد، حضرت علي فرمود: دو گروه كمرم راشكستند، يكي عالمين دريده و بي حيا و ديگري عالمي كه بي تقوا باشد. مراد از مقدس جاهل كه كمر حضرت را شكست خوارج هستند. بي‌خود نيست مي‌گويند: «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبْرَح»(إختصاص مفيد، ص‌245) اگر كسي عبادت كند و شعور نداشته باشد مثل الاغي هست كه دور حصار مي‌چرخد. به بازاري‌ها مي‌گويد: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»(كافى، ج‌5، ص‌150) اول برويد مسائل بازار را ياد بگيريد و سپس برويد مغازه را باز كنيد. به اهل عبادت مي‌گويد اول بفهميد بعد عبادت كنيد. هميشه علم مقدم بر عمل است و خوارج اهل عمل بودند، اما اهل فكر نبودند. خودشان را خيلي حق به جانب مي‌دانستند. مي‌گفتند ما كه مي‌فهميم «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» (بحارالانوار،ج32،ص544) خودشان فريب ظاهر و شعارهايشان را خورده بودند و قرآن مي‌فرمايد: آن كسي خيال مي‌كند آدم خوبي است، از همه بدبخت‌تر است.
ما شب نوزدهم علي ابن ابيطالب را بخاطر فكر كج از دست داديم. فكري كه مي‌گويد علي كافر است و همين‌ها طرفدار علي بودند و بعد گفتند او كافر است. آدم غصه مي‌خورد كه اول انقلاب چه افراد و گروه‌هايي با امام و مردم بودند. محبوب مردم بودند و ذره ذره همين كه امام پيشنهاد ايشان را نپذيرفت جدا شدند. چه كسي خارجي است و چه كسي علي كش است. علي(ع) شهيد شد و الان در بهشت است و ما تسليم و شيعه و اردتمند او هستيم.
مسئله اينست كه آيا ما در جامعه علي گونه هستيم و جزء خوارج كسي هست يا نيست. بله! هر كسي كه نظر ولي فقيه را رد كند، در خط خوارج است. پوست كنده بگويم هر كسي در مقابل فرمان امام حرف خودش را بيان كند، اينهم فكر خوارج است و هركس بدون استدلال و فقه و فكر عميق عبادت كند و فريب عبادت و ظاهر خود را بخورد، او هم در خط خوارج است. در شبانه روز دو ليتر گريه كند، اما شعور سياسي نداشته باشد، او هم جزء خوارج است. شب نوزدهم است دعا كنيد زماني قيافه و عبادت ما، مسجد و دعا و قرآن و ظاهرالصلاتي ما، ما را لوس و پر توقع نكند. به ما ايده ندهد كه ايده خود را بر ايده ولي فقيه و كسي كه امام زمان فرموده درزمان غيبت به او مراجعه كنيد، ترجيح بدهيم. خدايا همه ما را حفظ كن!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 347
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست