نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 354
موضوع: امام علي(عليه السلام)، نامه به مالک اشتر – 14
تاريخ: 25/1/69
بسم الله الرّحمن الرّحيم
نامه اميرالمؤمنين(ع) به مالک اشتر بزرگترين نامههاي نهج البلاغه است و اين نامه نامه سياسي است که دستور کشور داري و مردم داري و حکومت داري را بيان ميکند. اين نامه را قطعه قطعه شرح داديم اين قطعه بحثش اين است که ارتشي بايد چگونه باشد سپاهي بايد چه جور باشد بحث رفتار است. نيروهاي نظامي و انتظامي. يک ما آشنا بشويم با تفکر اسلامي و عقايد اسلامي و اخلاق اسلامي و معيارهاي اسلامي و پس از آشنا شدن. وقتي آدم آشنا شد در همه کارهايش ميتواند مؤثر باشد اما در جلسه قبل گفتيم مردم چند طبقه هستند و همه به هم نياز دارند و هيچ طبقهاي از طبقه ديگر بي نياز نيست.
1- عدالت در ميان تمام طبقات مردم نه نظام طبقاتي
ما سوار ماشين شديم داشتيم مىرفتيم وسط راه ديديم دو نفر موتور سوار دارند ماشين ما را تعقيب مىكنند، اين برادرهاى پاسدار همراه ما گفتند اين موتور سوارها هر كجا ما داريم مىرويم دارند ما را تعقيب مىكنند بايستيم ببينيم اينها چكار دارند. ايستاديم گفتيم چكار داريد؟ گفتند ما ديروز پاى صحبت آقاى قرائتى بوديم، چرا ايشان توى تلويزيون گفت جامعه طبقه دارد. گفتم خوب حضرت امير(ع) مىفرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ» (نهجالبلاغه/ص430) مردم چند طبقه هستند: كارگر، ارتشى، كارمند، بازارى و. . . كه اينها هر كدام يك طبقهاند. گفت نه، نظام طبقاتى. گفتم: بله، طبقه هست منتهى بايد ظلم نشود. عدالت هم باشد. هركسى ذوقى دارد، ارادهاى دارد و در آمدى دارد، منتهى حكومت اسلامى بايد يك نظارت بر همه طبقات داشته باشد. نرخ را كنترل كند، حقوق اين را كم كند. حقوق او را بياورد بالا. يك عدالت و برنامهاى داشته باشد كه به كسى ظلم نشود. ما در مملكتمان بايد به كسى ظلم نشود. بعد ديدم خيلى چانه مىزند گفتم ببين مادر بزرگت الآن چكار مىكند، گفت توى خانه است گفتم خوب او كه الآن در آمد ندارد تو كه ماشاءالله جوانى و پول دارى بايد خرج او را بدهى. ماشين نو دارد، قراضه هم دارد كه ماشين نوها ماشين قراضهها را بكسل مىكنند. حالا آقاى قرائتى شب هجدهم ماه رمضان، ماه دعا، قرآن، چى دارى مىگويى؟ اول اينكه در مسير عهدنامه به بحث ارتشى رسيدهام دوم اينكه ماه رمضان جنگ هم بوده، جنگ بدر شب هفدهم يا نوزدهم ماه رمضان بود اينطور نيست كه ماه رمضان هيچ جنگى نباشد. ما بسيارى از جنگهامان در ماه رمضان بوده و سوم اينكه اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد روزى كه ما مكه را فتح كرديم و با اجازه پيغمبر(ص) پايم را روى دوش او گذاشتم و بتها را كوبيدم، روز بيستم ماه رمضان بودند.
2- توجه به نيروهاي نظامي و انتظامي
«جنود» جند: لشكر، گفتيم در جامعه چند قشر داريم، قشر لشكرى اعم از سپاهى، ارتشى، ژاندارمرى، كميته، فرق نمىكند. اينهايى كه نيروهاى مسلحاند قشرى لشكريند منتهى باذن الله. «باذن الله» دو خاصيت دارد، 1 – ارتش اسلام بايد متعهد و مكتبى باشد كه در كنار قدرت اذن خدا باشد. 2 – مىگويد به تانك و توپ خيلى تكيه نكن، از تانك و توپ استفاده بكن و تخصصهاى ديگران را هم ياد بگيرد. اتفاقاً مخصوص در مسائل رزمى. يك قصه بگويم: در يكى از جنگها به پيامبر(ص) گفتند يا رسول الله يك گروه از دشمن يك رقم خاص مىجنگند. ده نفر از بچه مسلمانها را فرستاد كه آن روش و رقم را ياد بگيرند و به مسلمانها هم ياد بدهند. ما كه مىگويم نه شرقى، نه غربى، يعنى نه فكر شرقى و نه فكر غربى اما در ياد گرفتن تخصص هم شرقى هستيم و هم غربى. اگر كسى متخصص شد تخصصش را ياد بگيريد منتهى خودمان را نبازيم. خودباختگى به شرق و غرب نبايد داشته باشيم، تانك و توپش را استفاده كنيد اما بدانيد «باذن الله» است ممكن است همه نوع تانك و توپى داشته باشيد اما قدرت نداشته باشيد. «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نهجالبلاغه/ص430) باذن الله يعنى ارتشىها، سپاهىها يادتان باشد حركت بايستى الى الله باشد بايد مكتبى باشيد در كنار تجهيزات بايد قدرت خدا را فراموش نكنيد. نيروهاى مسلح چند عنوان دارند «حُصُونُ الرَّعِيَّةِ» دژ مردماند. چطور آدم وقتى در يك قلعه نشست ديوار محكم قلعه به او آرامش مىدهد. سگ و گرگ حمله نمىكند باد و طوفان او را اذيت نمىكند. آدمى كه توى قلعه نشسته يك آرامش دارد. آدمى كه توى خانه نشسته يك آرامشى دارد غير از آن آدمى كه كنار جاده است يك باد كه مىآيد پتو را از رويش بر مىدارد. مىگويد لشكر وسيله آرامش مردماند. زمان شاه، لشكر وسيله آرامش شاه بود، شاه مىگفت تا لشكر هست من آرامش دارم نيروهاى مسلح بايد «حصون» يعنى دژ و قلعه باشند براى امت نه براى شاه. «وَ زَيْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ»(نهجالبلاغه/ص430) بايد براى ولى امر و مسئولينى كه در خط خدا هستند زينت باشند براى دين عزت است. «وَ سُبُلُ الْأَمْنِ» من امنيت و راههاى امن را فراهم مىكنم شايد نيروهاى مسلح اعم از سپاه و ارتش و نيروى انتظامى، يا مرزى خيال كنند شغلشان خوب نيست اما هر عبادتى در سايه امنيت است. تمام اينهايى كه به مسجد مىروند چونكه مملكت امن است به مسجد مىروند. آنهايى كه در دانشگاه و حوزه و مدرسه درس ميخوانند و كار مىكنند چونكه مملكت امن است. اگر امنيت نباشد زن از خانهاش بيرون نمىآيد. بنده اگر توى تلويزيون دارم حديث مىخوانم چون مملكت امن است. قرآن مىفرمايد (مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) (نور /55) بعد مىفرمايد «يَعْبُدُونَني» يعنى تا خوف، امنيت نشود «يَعْبُدُونَني» نيست تا مردم ترسشان آرام نشود اهل عبادت هم نيستند.
3- توجه به حقوق و مزاياي نيروهاي نظامي و كارمندان
«وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ»(نهجالبلاغه/ص430) مردم نمىتوانند زندگى كنند «إِلَّا بِهِمْ» مگر با نيروهاى مسلح. زندگى بدون قدرت اسلحه امكان ندارد. حالا ارتشى به كجا بنداست به پول «ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ» اين جنودهم بپايستند. «إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ» بايد بودجه جنود، ارتش و سپاه تأمين بشود. پول را مىخواهند چكار كنند. براى سه كار «الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى [فِي] جِهَادِهِمْ عَدُوَّهُمْ» پول مىخواهند براى اينكه قوت پيدا كنند با آن پول تا اينكه بجنگند. «وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ» پول براى تداركات. «وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ»(نهجالبلاغه/ص430) پول براى رفع حاجت، جامعه نيروهاى مسلح مىخواهد، نيروهاى مسلح پول مىخواهد. «ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ» ارتشى و ماليات بده رو پا بايستند مگر به صنف ثالث و سومى آن كيست؟ قاضى، كارمند، قلم به دست براى اينكه قرار دادها و پيمانها را امضا كنند، منافع را جمع كنند خواص امور عوام به آنها اطمينان داده بشود. از اين معلوم مىشود اگر داخل مملكت حق و ناحق بشود و قاضى و دادستان بى خيال باشند، كارمندها مردم را راه نيندازند، مسئولين دفاتر، منشىها، مسئولين بايگانى، ماشين نويسها و اينهايى كه اهل كتاباند كوتاهى كنند اگر اينها خوب كار نكنند آنها لب مرز خوب جنگ نمىكنند، رزمندهاى خوب مىجنگد كه بداند كسى نگاه چپ به خواهرش نمىكند، رزمندهاى خوب مىجنگد كه بداند فلانى توى اداره زمينها را بين خودشان تقسيم نمىكند. نگوئيد ما كه دو سال رفتيم جنگ تا برگشتيم فلانى خانهاش را ساخت اما ما كلاهمان پس معركه است وقتى رزمنده خوب مىجنگد كه وقتى برگشت فكر نكند كه عقب مانده است. مىگويند اگر ما لب مرز بوديم خوش انصافها، قاضيها، و كُتابها به حرف خوب عمل كردند وگرنه اگر كه از جبهه برگردد اين خون داده، جان داده، مجروح شده، اسير داده، اما كس ديگر پروانه ساختمان گرفته، ماشين دولت گرفته است، مىگويد اى بابا ما رفتيم جبهه از قافله افتاديم. بعد مىگويد اين پنج قسم، عمال، كُتاب، قاضى، جنود و ماليات بِدِه «وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً» قدرت و قوامى براى اين پنج طبقه نيست «إِلَّا بِالتُّجَّارِ» مگر تجار، بازارىها و صناعات هم بايد حساب كارشان را بكنند. براى اينكه اينها «يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ» از مرفاق و كارهاى يدى و زحمتهايى كه مىكشند خيرات و منافع را براى مردم جمع كنند يعنى اينطور نباشد كه با يك تلفن چيزى بخرد و با يك تلفن چيزى را بفروشد يك تلاشى بكند و زحمتى بكشد احساس نشود يك نفر خيلى راحت به عالىترين مقام مىرسد يك نفر سى برابر او جان مىكند و يك سىام او زندگى ندارد. ما نمىگوئيم يك جور، يك جور بالاخره يك تفاوتهايى هست خداوند مىفرمايد: (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ) (نحل /71) يكى بچهاش خشگل است يكى زشت، يكى بچههاى دوقلو دارد و يك كس ديگر بچه ندارد. يك جا ملخ مىآيد و ميوه را مىخورد يك جان مىآيد. يك جا باران مىآيد خوب مىشود يك جان مىآيد. يك ماهيگير تورش را بالا مىكشد خيلى ماهى توى تورش است، يك ماهيگير ماهى توى تورش كم است. بالاخره يك تفاوتهايى هست كه اين تفاوتها رمز تكامل است چون اگر همه مردم يك جور باشند. معلوم نيست كِى بخيل است و كِى سخى. من بايد چيزى بفهمم شما نفهميد، آنوقت من بايد تواضع كنم و ياد شما بدهم و شما هم تواضع كنى ياد بگيرى در ضمن برعكس شما تيراندازى بلد هستيد من شيخ وارد نيستم بايد كوچكى كنم بيايم پهلوى شما يك دوره نظامى ياد بگيريم. شما هم پيش من بيايد و قرآن ياد بگيريد.
4- توجه به تعامل طبقات و مشاغل مختلف
زن يك عواطفى دارد مرد يك قدرت توليد بيشترى دارد و زن قدرتتر بينش بيشتر است. هر دو مكمل همديگر هستند طبقات هم بايستى مكمل همديگر باشند. «ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى» يك طبقه ديگر داريم افراد زمين گير همان محرومين و مستضعفين و پا برهنهها. مستضعفين هم دو نوعاند: يك نوع از آنها پر رو هستند، مىگويد يك خانه براى من بسازيد آنرا جارو هم بزنيد، هشتاد و دو كيلو است حال ندارد بند كفشش را ببندد مىگويد به من بدهيد بخورم. آدمهايى كه فقيرند و تن پرور يك ريال هم نبايد پول به آنها داد. يك شخصى آمد گفت يا رسول الله(ص) به من پول بده. پيامبر(ص) فرمود: خوب هيكلت سالم است برو كار كن. گفت پول ندارم. فرمود: بسم الله اين طناب اين هم تبر برو هيزم بِكَن، من ابزار توليد به تو مىدهم اما جان كندن با خودت. دولت براى ما خانه بسازد پس خودت چكارهاى، بله، مىشود گفت دولت زمينى به ما بدهد دولت در گرفتن پروانه و پايان كار اذيتمان نكند. پس دو رقم بى پول داشتيم بى پولهاى بى عار اما بعضى پيرند، مريض است كار از او نمىآيد جان مىكند خرجش نمىرسد كشتىاش غرق شد. كاميونش در دره افتاد يك مرضى پيدا كرده چند صد هزار تومان پول عملش است. اينهايى كه بى عار نيستند اما پول قد نمىدهد اينها طبقه محرومين و مستضعفين هستند كه «ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ»(نهجالبلاغه/ص430) بايد عقربه روح تو و خط حكومت تو بايستى متوجه اين طبقه محروم باشد.
5- حقوق متقابل حكومت و مردم
«وَ فِي اللَّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ» خداوند براى هر كسى يك توسعهاى قرار مىدهد براى تلاش هر كسى يك مقدارى مقدر كرده منتهى «وَ لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ» همه اينها به گردن والى حق دارند. لشكر حق دارد، قاضى و كُتاب و عمال حق دارد، ماليات بده حق دارد. همانطورى كه حكومت بر طبقات حق دارد طبقات هم بر والى حق دارند منتهى به قدرى كه مردم لوس نشوند «بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ» به قدر توان. يعنى يك ليوان آب است همه مىگويند بده بخوريم دولت بايد يك قاشق چايخورى دستش بگيرد و جيره بندى كند. هر كس هم بگويد به ما نمىرسد مىگويم در نهج البلاغه آمده كه مردم بر والى حق دارند اما به مقدار معين. اميرالمومنين(ع) مىفرمايد: اى استاندار اگر مىخواهى حكومت دارى و مردم دارى كنى سه چيز مىخواهد و گرنه تو نمىتوانى «وَ لَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ ذَلِكَ» واقعاً والى از حقيقت كار نمىتواند بيرون بيايد از زير بار دين مگر «إِلَّا بِالِاهْتِمَامِ» شبانه روز كار كند. خدا پدرمان را رحمت كند به ما گفتند بيا تهران وكيل و نماينده مردم بشو، پدر من راضى نبود. گفت من راضى نيستم گفتم چرا؟ گفت: نماينده مردم كه شدى مديون 50 ميليون مىشوى، مديون 50 ميليون شدن آسان است! از زير بار دين 50 ميليون بيرون آمدن اولياي خدا مىخواهد و من تو را خوب مىشناسم از اولياي خدا نيستى. قرض كردن آسان است از زير قرض بيرون آمدن سخت است. دوم: «وَ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ» استعانت به خدا و سوم «وَ تَوْطِينِ نَفْسِهِ» يعنى هم بايد به خودش تلقين كند، خودسازى و تزكيه كند، جان بكند و هم بايد تكيه به خدا كند. با تلقين، تلاش و توكل مىشود در غير اين صورت نمىشود امداد غيبى، تلاش پيگير. بعد مىگويد «وَ الصَّبْرِ» خيلى بايد حوصله داشته باشى چونكه هركس هر مشكلى دارد به تو مراجعه مىكند و تو كه بار مسئوليت را مىكشى بايد تحمل فحشها را هم داشته باشى. «وَ الصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ» رسول اكرم(ص) داشت مىرفت شخص بى ادبى آمد عباى پيامبر را چنان كشيد و چونكه زبر هم بود گردن پيامبر خراشيده شد پيامبر(ص) رويش را برگرداند فرموند: چكار دارى گفت گرسنهام بده ببينم مردم گفتند آقا اين خيلى بى ادب است بزنيمش فرمود: نه، گرسنه است(كسى كه تب دارد نبايد سيلى زد) يك كسى گفت هندوانه كيلويى چند، گفت كيلويى اين مقدار گفت: اوه، اوه! من اگر اين هندوانه را بخورم بيشتر عطش مىكنم چونكه گران است اگر كسى تب داشت اگر به او سيلى بزنيم حرارتش بالا مىرود. «خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ» گاهى مشكلات كم است يا سنگين، در ريز و درشت مشكلات بايد حوصله كنى.
6- اصول و معيارهاي گزينش و مسئوليت نظاميان
حالا رئيس چه كسى باشد «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ» رئيس قرار بده از لشكرت «أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ» آن كسى كه مىدانى سودش بيشتر است، دلسوزترين آدمها را رئيس كن «فِي نَفْسِكَ» يعنى خودت بايد انتخاب كنى كه چه كسى سوزش بيشتر است. چون گاهى وقتها آدم هايى هستند با زبان اظهار سوز مىكنند اما در دلشان سوز نيست «فِي نَفْسِكَ» يعنى بايستى خودت معتقد باشى. و خيرخواه است براى خدا و رسول خدا(ص) و براى ولى امر و امام هر كس نسبت به قانون خدا و نسبت به فرمان رسول خدا و نسبت به اطاعت ولى امر خيرخواهتر است. «وَ لِإِمَامِكَ [وَ] أَنْقَاهُمْ جَيْباً» هر كس پاك دلتر است قلبش پاك است «وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً» هر كس حلم و صبرش بيشتر است «مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ» دير غيض مىكند. كسى بايد فرمانده لشكر باشد كه زود جوش نياورد «وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ» كسى را رئيس كن كه اگر سربازى يا پاسدارى عذر آورد عذر او را بپذيرد «وَ يَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ» نسبت به ضعفا رحم كند اگر گفتند ايشان چهار بچه دارد او را سربازى نبرد بگويد: نه، يا او را نمىبرم يا او را در شهر خودش نگه مىدارم. يك كارى كنيم كه خرجى براى زن و بچهاش در بياورد. برنامه را طورى قراردهيد تا آدمهايى كه پدر پيرى، مادر پيرى، زنى، بچهاى، نامزدى، نقص عضوى، اگر سربازى مىبينيد ضعيف است «وَ يَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ» يك وقت مىبينى يك بچه تاجر 84 كيلويى را مىاندازد پيش عمه يا پدرش اما يك نفرى كه نامزد دارد، پدر و مادر پير دارد، مىفرستد آن طرف مرز. رئيس لشكر كسى باشد كه در جاسازى سربازها نگاه كند كدام سرباز ضعيف است «وَ يَرْؤُفُ» رفعت داشته باشد به سربازش «وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ» آن كسى كه قوى است بارش قشنگتر بشود. رسول اكرم(ص) سالى يك يا دو مرتبه از جلوى سربازها راه مىرفت و مانور مىديد هركس قوى و خوش هيكل بود مىگفت: اسمت را بنويس براى جبهه. هركس احياناً يك كج و كولى يا نقص عضوى داشت مىگفت تو اسمت را براى حفاظت شهر بنويس، تو كه قدت كوتاه است و انگشتت هم كمى كج است براى عدس پاك كردن كه خوبه. نگوييم آقا كف پايش صاف است خوب براى عدس پاك كردن به كف پا نيازى نيست، يك جورى نكنيم كه آدمهاى قوى از سربازى در بروند و سربازى براى آدمهاى ضعيف دو سال تمام انجام بگيرد. «وَ مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ» طوفان در او بوجود نيايد و ضعف مديريت هم نداشته باشد. خدا لعنت كند آل سعود و مسلمانان آمريكايى را كه مىگويند دين از سياست جداست. در نهج البلاغه و قرآن آيات و روايات سياست و عبادتش يكى است چطور مىشود گفت دين براى نماز و روزه است اميرالمؤمنين براى جزئيات فرهنگى، ارتشى، نظامى دستور داده است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 354