نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 36
موضوع: احکام، اخلاق، عقايد- 7
تاريخ پخش: 12/4/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمدللّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»
1- پاك كنندههاي اشيا و دلها و بدنها
بحث جلسه قبل كه برادرها و خواهرها شنيدند، دربارهي مسئله طهارت بود. گفتيم در قرآن چهار مورد طهارت داريم. طهارت از غيرخدا (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه /79) به حقايق قرآن دسترسي ندارند، جز افرادي كه پاك باشند. دلشان از غير خدا پاك باشد. معناي عميق اين آيه اين بود. يك معنايي هم دارد كه بي وضو دست به قرآن نگذاريد. طهارت به معناي(طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ الشَّكِّ) (كافى، ج2، ص587) طهارت دل از شك، طهارت بدن و اعضاي بدن از گناه است. (أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْإِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ) (نمل /56) حضرت لوط و پيروانش را بيرون كنيد. اينها اهل لواط نيستند. «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» چون از لواط پاك هستند، اينها طاهر هستند. اين آيه (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً) (فرقان /48) طهارت را معنا كرده است. طهارت و مطهرات: اگر يادتان باشد در جلسه قبل گفتيم يكي از مطهرات توبه است. انسان گنهكار با توبه پاك ميشود. گفتيم: خداوند از مطهرات است. (وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) (احزاب /33) در قرآن ميخوانيم كه اي خدا تو اهل بيت را از انحراف پاك كردي. خدا انسان را تطهير ميكند. رسول خدا از مطهرات است. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها) (توبه /103) اي رسول خدا از مردم ماليات بگير كه با گرفتن ماليات مردم را پاك ميكني. يعني از اين دلبستگي به دنيا پاك ميشوند. اين مطهراتي بود كه در دنيا وجود دارد. حدود و ديات هم پاك كننده است كه همه اينها را هم مطرح كرديم. بحث اصلي ما احكام است پس مقداري هم از احكام بگوييم. آب از مطهرات است. آب پاك كننده است. يكي از مطهرات هم استحاله است. استحاله به معني از حالتي به حالت ديگر شدن است. سگ تا سگ است نجس است اما وقتي در نمكزار تبديل به نمك شد، ديگر سگ نيست و پاك است. اگر خمير نجس نان بشود، آيا آن نان پاك است يا نجس است؟ نجس است، چون آن خمير هنوز عوض نشده است. سگ عوض شد يعني نمك شد، اما خمير عوض نشد فقط پهن شده و پخته شده است. اگر واقعاً آدمهاي نجس هم استحاله پيدا كنند، پاك ميشوند؟ آدمهاي بد جنس اگر شكلشان هم عوض بشود، پاك نميشوند. اگر بخواهند پاك بشوند، بايد همه چيزشان عوض بشود. قرآن ميگويد: اگر شما عوض شويد، عوض ميشوم. (وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا) (اسراء /8) شما از راهتان برگرديد، من هم از غضب خود برمي گردم. (وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ) (انفال /19) «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» شما برگرديد من هم برمي گردم. (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ) (رعد /11) اگر خواستيد خدا مقدراتش را نسبت به شما عوض كند، شما خودتان مقدرات خودتان را عوض كنيد. يكي از مطهرات كم شدن است. آب انگوري كه جوش بيايد، نجس است. آب انگوري كه جوش آمده است، پيش از آن كه يك سوم آن كم شود، نجس نيست، ولي خوردنش حرام است. اگر ثابت شود كه مست كننده است، هم حرام و هم نجس است. فقط با سركه شدن پاك ميشود. مالي كه حق مردم در آن است، بايد عوض شود. بايد حق مردم داده شود. بعضي از افراد همهي مالشان براي مردم است. خوب بايد همه را بدهند.
2- حديثي كه ميتوان از آن استفاده سياسي، فقهي و اخلاقي كرد
ميخواهم يك قصه برايتان بگويم. حدود10، 12 سال پيش ما به مشهد مشرف شديم. يك شب پاي درس مرحوم آيت الله ميلاني رفتيم. ايشان به مناسبت بحث، يك حديثي را خواند و بعد هم خيلي از اين حديث تعريف كرد. ما رفتيم و آن حديث را پيدا كرديم. او از حديث استفادهي فقهي ميكرد و من آن حديث را به عنوان استفاده اخلاقي ميخوانم. چون ممكن است هر كسي از هر حديثي يك طور استفاده كند. مثل گوسفندي كه هر كسي از يك تكه از گوشتش، يك نوع خورشت درست ميكند. پيغمبر اسلام در روزهاي آخري كه ميخواست از دنيا برود، مردم را جمع كرد و سخنراني كرد و به مردم فرمود: اي مردم! در آينده من از ميان شما ميروم و روز قيامت در دادگاه عدل خدا حاضر خواهم شد. هر كس از من طلبي دارد بگويد. يك نفر بلند شد و گفت: آقا يك روز در فلان جا چوبت كج شد و به كمر من خورد. گفت: حلال كن. گفت: حلال نميكنم. بايد همان چوب را به تو بزنم. پيغمبر يك نفر را به منزل فرستاد و گفت: همان چوب را بياورند. پيغمبر پيراهن خود را بالا زد تا او با همان چوب پيغمبر را بزند. اين حديثي هست كه واعظها ازآن استفاده اخلاقي ميكنند. خودتان را پاك كنيد و اگر حق مردم در دست شما است، بدهيد. اگر به حقوق كسي تجاوزي شده است، از او حلاليت بطلبيد. عذرخواهي كنيد. از اين حديث ميشود استفادهي موعظهاي و خودسازي كرد. وقتي افراد سياسي اين حديث را ميخوانند از آن استفاده سياسي ميكنند. خدا آقاي هاشمي نژاد را رحمت كند. ايشان اين حديث را ميخواند و از آن استفاده سياسي ميكرد. ميگفت: سيستم حكومت اسلامي، سيستمي است كه حتي اگر رئيس حكومت اسلامي هم خلاف كرد، بايد چوب بخورد. ما يكي از روحانيون عزيز را در دادگاه تهران سراغ داريم كه براي كسي دستور شلاق داده بود و متوجه اشتباه خود در قضاوت شده بود. گفت: به آن شخص بگوييد كه بيايد و به من شلاق بزند، چون من قضاوت اشتباه كردم. آن آقايي كه شلاق خورده بود، گفت: نه من بخشيدم. اگر كسي خلاف كرد بايد چوبي را كه زده است، بخورد. اين سيستم حكومت اسلامي است. نور چشم بازي نيست. پس هم ميشود از اين حديث استفاده سياسي كرد و هم ميشود استفاده اخلاقي كرد. استفاده اخلاقي اين است كه مال مردم را بدهيد. استفاده سياسي اين است كه مساوات را در برابر قانون اجرا كن. گاهي از امام ميپرسند كه وقتي ما حديث شما را ميشنويم، آن را با مقداري كم و زياد نقل ميكنيم. امام ميفرمايد: اگر معنايش تغيير پيدا نكند، اشكال ندارد.
3- داستان توبه كردن فردي در دستگاه منصور نزد امام صادق (ع)
شخصي در دربار طاغوت بود و در دربار منصور دوانيقي پولهاي زيادي را به جيب زده بود. يك سرمايهي كلان و هنگفتي را تهيه كرده بود. اين آقا از علاقمندان و شيعيان امام صادق(ع) بود ولي در دربار و نظام طاغوتي بود. خط فكريش خط امام بود ولي پول در آوردنش، پول در آوردن طاغوتي بود. يك نفر دلال خير شد، آمد به اين طاغوتي گفت: ميخواهي يك وقت خدمت امام برسي؟ گفت: معلوم نيست كه امام به ما وقت ملاقات بدهد. وضعم خراب است و ميداني كجا هستم و مأمور چه كسي هستم و چه پولهايي گرفتهام. گفت: حالا من براي تو وقت ميگيرم. پيش امام صادق(ع) رفت و گفت: آقا يكي از دوستان شما در دربار هستند و پول كلاني دارند. من ميخواهم او را بياورم بلكه ان شاءالله نفس شما در او اثر بگذارد و از راهش منصرف بشود و توبه كند. امام به او وقت ملاقات داد و او آمد. امام چند جمله رد و بدل كرد. يكي از جملاتش اين است كه امام فرمود: اگر شما نميرفتيد تا دور طاغوت را بگيريد، طاغوت ما خاندان معصوم را خانه نشين نميكرد. ايشان گفت: آيا براي من راه توبهاي هست؟ امام فرمود: توبه مشكل است. چون تمام درآمد و خانه و زندگي و مركب و همه چيز تو از حرام است. سرش را پايين انداخت و گفت: هر چه بگويي، گوش ميدهم و توبه ميكنم. فرمود: تمام اموالي كه داري و ميداني صاحب آنها چه كساني هستند را برگردان. چون آنها اين اموال را از خوف تو و به خاطر تملق و رشوه به تو دادهاند. آنهايي را هم كه نميداني بايد بروي و به فقرا بدهي. من به تو اجازه ميدهم كه به عنوان رد مظالم، اين اموال را رد كني. اين جوان سرش را پايين انداخت و با خودش گفت: ما يك عمري است كه پول جمع كردهايم، حالا با يك توبه بايد همه چيز را بدهيم. قصه آن منبري را ميدانيد. يك منبري روضه خوان بود. در خانهها ميرفت و روضه ميخواند. يك ذره يك ذره پولي جمع كرد و خانه و زندگي درست كرد. يك شب ديد يك دزدي به خانه آمده است و همه اثاثيه را جمع كرده و ميخواهد با خود ببرد. وقتي خواست اثاثيه را بلند كند گفت: يا علي! اين روضه خوان دويد و گفت: من يك عمري با يا حسين يا حسين اينها را جمع كردهام، آن وقت تو با يك يا علي ميخواهي همه را برداري و ببري؟ امام صادق(ع) اينها را به منصور گفت. منصور هم اول از شغل خود استعفا داد و بعد هم اجناسي را كه ميدانست صاحبان آنها چه كساني هستند را پس داد. بقيه را هم فروخت و در راه خدا داد. حتي لباس هايش را هم داد و يك زندگي ساده را شروع كرد. اين دلال كه او را خدمت امام كشانده بود و از امام وقت ملاقات گرفته بود، آمد و گفت: آقاجان در طاغوتيها كسي بوده است كه جزء حزب اللهيها شده و به خاطر اين كه توبه كرده است همه هستي ونيستياش را داده است. حالا ما حزب اللهيها جمع شويم تا يك سر و ساماني به خانه و زندگي او بدهيم. دوستانش به او ميگفتند: تو يك چنين پستي داشتي، حيف بود. چرا اين كار را كردي؟ گفت: من اشتباه نكردم (وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى) (اعلى /17) چند روز بعد اين دلال گفت: يك روز آمدم و ديدم اين دوست ما كه توبه كرده است در آستانه مرگ قرار دارد. ما فوري متوحش شديم و پايش را به سمت قبله كرديم. گفت: خدا خيرت بدهد كه من را خدمت امام بردي و معنويت امام در من اثر گذاشت و من توبه كردم. خدا تو را جزاي خير بدهد. امام صادق(ع) وقتي ديد اين جوان تصميم گرفته است كه توبه كند، فرمود: اگر تو اين چنين توبه كردي، من كه امام صادق هستم براي تو بهشت را ضمانت ميكنم. لحظه آخر هم چشم هايش را باز كرد و يك جمله گفت: «امام صادق به وعده خودش وفا كرد» چون امام صادق فرموده بود اگر چنين توبهاي كني من كه امام معصوم هستم، بهشت را براي تو ضمانت ميكنم. اين دلال، حزب اللهيها را جمع كرد و با سلام و صلوات او را تشييع كردند. اين ماجرا گذشت تا اينكه يك روز اين دلال به ديدن امام صادق رفت. در خانه امام صادق را زد. امام صادق(ع) از پشت در گفت: آقايي كه از كوفه آمدي، آن طاغوتي را كه چند وقت پيش نزد ما آورده بودي و توبه كرده بود، ما در فلان روز به قول خودمان وفا كرديم. مرحوم آيت الله ميلاني از اين حديثها استفادهي بسياري ميكرد. از اين حديث براي بيان علم غيب امام استفاده ميكرد. احاطه علمي امام را نقل ميكرد. اگر آدم خواسته باشد پاك شود، با يك استعفا پاك نميشود. گاهي بايد انسان از هرچه دارد بگذرد. گفتيم اگر يك سوم آب انگور جوش بيايد و تبخير شود، حرام است. اگر دو سوم تبخير شود، بقيهاش پاك است. گاهي انسانها هم بايد 3 چهارم مالشان را بدهند تا باقي مانده آن پاك بشود. انتقال هم از مطهرات است. گفتيم تا زماني كه خون در بدن من است، نجس است. اگر به بدن پشه منتقل شود پاك است. اگر يك ظرفي نجس است و ما در آن لباس بشوييم، ظرف هم به تبع آن پاك ميشود.
4- رياستطلب هلاك ميشود
امام صادق(ع) فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(كافى، ج2، ص298) كسي كه دست و پا بزند تا رئيس شود، مورد لعن خداست. دور از الطاف خداست. «مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا» خدا كسي را كه براي خودش مقدمه چيني ميكند كه اگر من بخشدار شوم، چنين ميكنم و چنان ميكنم را لعنت كند. «مَنْ أَرَادَ الرِّئَاسَةَ هَلَكَ»(كافى، ج2، ص298) كسي كه به فكر رياست باشد، هلاك ميشود. نميگويم رياست بد است، ميگويم: من نبايد دنبالش بروم ولي يك وقت وظيفه شرعي است و انسان بايد رياست را بگيرد و به ديگري هم راه ندهد.
5- مقام و مدرك پرستي
اين حديث را دربارهي دنيا پرستي بگويم. دنياپرستي شامل مال پرستي، مقام پرستي و مدرك پرستي است. «مَنْ طَلَبَ عِلْماً لِيَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ لَمْ يَجِدْ رِيحَ الْجَنَّةِ»(مجموعةورام، ج2، ص51) اگر كسي براي اين كه افكار عمومي را به خودش متوجه كند، درس بخواند بوي بهشت را نميشنود. من درس ميخوانم كه مورد توجه واقع شوم. جلب توجه كنم. هدفش از درس خواندن رضاي خدا نباشد. نجات مردم هم نباشد و پز باشد. علي(ع) فرمود: «اياكم ان تطلب العلم لخصال الاربع» دوري كنيد از اين كه به چهار دليل درس بخوانيد «لتباهي به العلمات» آدم درس بخواند براي اين كه با دانشمندان كه نشست بگويد: من فارغ التحصيل فلان جا هستم. اين هم بگويد: من فارغ التحصيل فلان جا هستم. پناه به خدا از كسي كه درس بخواند و هدفش اين باشد. يك كسي در جايي داشت مطالعه ميكرد. به او گفتند: به فلان جا بيا. گفت: نه من اين جا مطالعه ميكنم كه وقتي به آنجا آمدم و درس را شروع كردم يك ناز شستي نشان بدهم تا بفهمند در مملكت استاد كيست؟ «او تماروا به السفهاء» يا ميخواهد نسبت به رقيبها پز بدهد. «او اراؤا به في المجالس» يا در مجالس رياكاري كند. «او تصرفوا به وجوه الناس» يا افكار عمومي را به خودش جلب كند. آن وقت نشانهي اين محبوبيتها اين است كه آقا هنوز مهندس نشده است، هم خودش و هم ديگران ميگويند: جناب آقاي مهندس است. آمپول زن است. ميگويند: دكتر است. به خودشان لقبهاي بزرگ ميدهند.
6- تواضع و دام قرار دادن دين براي فريب
حديثي از امام حسن عسگري(ع) است. كه ايشان ميفرمايند: «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْيُهُ وَ تَمَاوَتَ فِي مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِي حَرَكَاتِهِ فَرُوَيْداً لَا يَغُرَّنَّكُمْ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ يُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْيَا وَ رُكُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ بنيتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّينَ فَخّاً لَهَا فَهُوَ لَا يَزَالُ يَخْتِلُ النَّاسَ بِظَاهِرِه فَإِنْ تَمَكَّنَ مِنْ حَرَامٍ اقْتَحَمَهُ وَ إِذَا وَجَدْتُمُوهُ يَعِفُّ عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ فَرُوَيْداً لَا يَغُرَّكُمْ فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَةٌ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ يَنْبُو عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ وَ إِنْ كَثُرَ وَ يَحْمِلُ نَفْسَهُ عَلَى شَوْهَاءَ قَبِيحَةفَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ يَعِفُّ عَنْ ذَلِكَ فَرُوَيْدا لَا يَغُرَّكُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا مَا عُقْدَةُ عَقْلِهِ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ تَرَكَ ذَلِكَ أَجْمَعَ ثُمَّ لَا يَرْجِعُ إِلَى عَقْلٍ مَتِينٍ فَيَكُونُ مَا يُفْسِدُهُ بِجَهْلِهِ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُهُ بِعَقْلِهِ فَإِذَا وَجَدْتُمْ عَقْلَهُ مَتِيناً فَرُوَيْداً لَا يَغُرَّكُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا أَ مَعَ هَوَاهُ يَكُونُ عَلَى عَقْلِهِ أَوْ يَكُونُ مَعَ عَقْلِهِ عَلَى هَوَاهُ فَكَيْفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئَاسَاتِ الْبَاطِلَةِ وَ زُهْدُهُ فِيهَا فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ يَتْرُكُ الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا وَ يَرَى أَنَّ لَذَّةَ الرِّئَاسَةِ الْبَاطِلَةِ أَفْضَلُ مِنْ لَذَّةِ الْأَمْوَالِ وَ النِّعَمِ الْمُبَاحَةِ الْمُحَلَّلَةِ فَيَتْرُكُ ذَلِكَ أَجْمَعَ طَلَباً لِلرِّئَاسَة»(تفسيرالإمام العسكري، ص53) اگر ديديد يك كسي روي خوبي دارد و در حرف زدن و در حركات خضوع ميكند، مثلا ميگويد: سلام عليكم، مخلص شما هستم. خيلي خوش آمديد. اگر ديديد يك كسي خيلي تواضع ميكند، گول نخوريد. «لَا يَغُرَّنَّكُمْ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ يُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْيَا وَ رُكُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ بنيتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّينَ فَخّاً لَهَا» ميگويد: از راه ديگر نشده است كلك بزند، از راه تواضع ميخواهد فريب بدهد. دوستي داشتيم كه طلبه بود. ميگفت: در بازار ميرفتم، يك پيرمردي را ديدم كه خيلي ذكر ميگفت. گفتم اين پيرمرد مقدسي است. ديدم كه ما در خانه قاشق چاي خوري نداريم. گفتم بگذار يك قاشق چاي خوري بخريم. پيرمرد گفت: چون شما اهل علم هستي، من به روحانيت احترام قائل هستم و پول را از ما نگرفت. ما گفتيم حالا اين كه به روحانيت علاقه دارد، يك سماور هم بخريم. ميگفت براي خريد سماور، كلي سر ما را كلاه گذاشت. گاهي وقتها فندق مياندازد كه گردو برگردد. اگر كسي تواضع ميكند «فَرُوَيْداً» گول نخور. براي اين كه گاهي وقتها نتوانسته از اين راه وارد شود، راه ديگري را در نظر گرفته است. «جُبْنِ قَلْبِهِ» يعني ضعيف است. ترسو است. «لِضَعْفِ بُنْيَتِهِ» بنيهاش ضعيف است. دلهره دارد و ترسو است و از اين راه ميخواهد سو استفاده كند. «فَنَصَبَ الدِّينَ فَخّاً لَهَا» دين را دام قرار داده است «فَهُوَ لَا يَزَالُ يَخْتِلُ النَّاسَ بِظَاهِرِه» به ظاهر كلك ميزند. «إِذَا وَجَدْتُمُوهُ يَعِفُّ عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ» پس ميگويد: اگر آدم متواضع ديدي، گول نخور ولي نگو كه او بد است. آخر گاهي وقتها ممكن است كه حديثها هم بدآموزي داشته باشند. تا يك كسي ميگويد: سلام عليكم! ميگوييم: حتماً اين هم كلك ميزند! دربست هم زود باور نباش. اسلام ميخواهد كه انسان نه زودباور و نه بدبين باشد. سوء ظن حرام است. زودباوري هم ممنوع است. «وَ إِذَا وَجَدْتُمُوهُ يَعِفُّ عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ فَرُوَيْداً» اگر ديدي كسي از مال حرام دوري ميكند، بدان كه ممكن است او هم كلكي بزند. بعضي از افراد هستند كه وقتي از آنها خريد ميكني، ميگويند: آقا! دو ريال اضافه دادي اما همين افراد در خريد بعدي سر شما را كلاه ميگذارند. در واقع اول به يك نحوي جلب توجه ميكنند، ولي بعد كلك ميزنند. اگر ديدي كسي از مال حرام هم دوري ميكند، بدان كه كلكي در كار است.
7- شهوت مردم مختلف است
«فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَةٌ» شهوات انسان مختلف است. بعضي شهوتشان در عكس است. هرچه پول به دست ميآورد، عكس خودش را چاپ ميكند. ميبيني آلبوم دارد كه صد نوع عكس در آن هست. حتي به حرم امام رضا(ع) هم كه ميرود، عكس برمي دارد. ميترسد امام رضا(ع) يادش برود. يكي شهوتش به سكوت است. گاهي آدم حرف ميزند كه بگويند: ما شاءالله چقدر باسواد است. گاهي آدم هيچ حرفي نميزند. سرش را پايين مياندازد. ميگويد: ساكت بشوم تا مردم بگويند، به به! چه آدم خوبي است. «فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَةٌ» «فَمَا أَكْثَرَ مَنْ يَنْبُو عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ» چقدر آدمهايي هستند كه از مال حرام دوري ميكنند. «وَ يَحْمِلُ نَفْسَهُ عَلَى شَوْهَاءَ قَبِيحَة» ولي با اين كه از مال مردم دوري ميكند، از كار زشت دوري نميكند. از مال حرام فرار ميكند اما اگر عمل زشتي به سراغ او بيايد فرار نميكند.
8- ملاك مريد و دوستي
دنبال آن ميگويد: اگر كسي تواضع داشته باشد از مال حرام هم دوري ميكند. «فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ يَعِفُّ عَنْ ذَلِكَ فَرُوَيْدا» اگر ديدي يك كسي گناه شهوتي نميكند، مثلاً: 1- به دختر مردم، به پسرمردم نگاه بد نميكند. 2- مال حرام را دنبال نميكند. 3- تواضع هم دارد. آيا مريد او بشويم؟ ميگويد: نه! «فَرُوَيْداً» بازهم بايست. ميگويد: «فَمَا أَكْثَرَ مَنْ تَرَكَ ذَلِكَ أَجْمَعَ ثُمَّ لَا يَرْجِعُ إِلَى عَقْلٍ مَتِينٍ» خيلي از افراد گناه نميكنند. شهوتراني نميكنند. تواضع هم دارند اما آدمهاي ديوانهاي هستند. عاقل و مدبر نيستند. در همين تهران، يك جايي بوديم كه كسي ميگفت: 1 و 2 بعد از نيمه شب، يك كسي در خانه ما را زده است و ميگويد: آقا من ميخواهم نماز شب بخوانم. خانه ما سرد است، آمدهام تا در خانهي شما نماز شب بخوانم. گفتم: آخر آدم عاقل نماز شب نخوان. «ثُمَّ لَا يَرْجِعُ إِلَى عَقْلٍ مَتِينٍ فَيَكُونُ مَا يُفْسِدُهُ بِجَهْلِهِ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُهُ بِعَقْلِهِ» فسادش از صلاحش بيشتر است. گناه نميكند. اهل شهوت نيست، اهل پول نيست اما آدم عاقلي هم نيست. «فَرُوَيْداً» بعد ميگويد: «فَإِذَا وَجَدْتُمْ عَقْلَهُ مَتِيناً فَرُوَيْداً» اگر ديديد هم از پول حرام دوري ميكند، هم از شهوات حرام دوري ميكند، هم آدم عاقلي است، ميگويد: بايست. باز هم مريد او نشو. «لَا يَغُرَّكُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا أَ مَعَ هَوَاهُ يَكُونُ عَلَى عَقْلِهِ أَوْ يَكُونُ مَعَ عَقْلِهِ عَلَى هَوَاهُ» گاهي وقتها آدمي عاقل است، چون هنوز درگير نشده است. بعضيها غيبت نميكنند، چون لال هستند. اگر يك كسي لال بود و غيبت نكرد ارزش ندارد. گاهي وقتها ضعيف است. از حال رفته است. هنوز تضاد و درگيري پيدا نكرده است. اگر ديديد باز آدم عاقلي است، ببينيد كه هنگام درگيري اگر بين هوي و عقلش تضاد شد، كدام جهت را انتخاب ميكند. حديث داريم كه اگرخواستي با يك كسي رفيق شوي، سه مرتبه او را عصباني كن. اگر ديدي در حال عصبانيت چيزي به تو نگفت، با او رفيق شو. بعد ميفرمايد: «فَيَتْرُكُ ذَلِكَ أَجْمَعَ طَلَباً لِلرِّئَاسَةِ» آدمهايي هستند كه به حرام نگاه نميكنند. براي رياست پول حرام نميگيرند ولي ته دلش رياست طلب است. (وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ) (بقره /206) ما نبايد زودباور باشيم. اگر زني را ديديم كه هر هفته در خانهاش مراسم روضه خواني دارد، نگوييم كه او خيلي مومن است. اگر اين زن به جاي گرفتن مراسم روضه خواني با عروس خود خوب باشد، بيشتر ارزش دارد. خيلي وقتها كه انسان مكتبي و مذهبي است، به خاطر اين است كه هنوز درگيري پيدا نكرده است. حرف هايمان در اين جلسه چه بود؟ قدري دربارهي مطهرات صحبت كرديم. قدري هم دربارهي حب دنيا گفتيم. برنده فقط جوانان عزيزي بودند كه شهيد شدند. جذب رياست و پول نشدند. جذب شهوت نشدند. ولي ما به همهي اينها گرفتار هستيم. برادرها و خواهرها، ماه رمضان ماه مقدسي است. دعا در ماه رمضان مستجاب ميشود. ما در ماه رمضان كه ماه مهماني خدا است قرار داريم. در اين ماه خدا ميزبان ما است. دعوت نامهاش: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ) (بقره /183) است. «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»(كافى، ج2، ص130) به جبهه رفته بودم تا براي برادرها صحبت كنم. به برادرها ميگفتم: برادرهايي كه به اينجا آمدهايد. هميشه شما يك چنين حالي نداريد. گاهي وقتها به جايي ميرسيد كه براي يك صابون كتك كاري ميكنيد. براي يك فرش و دو متر خانه كتك كاري ميكنيد. الآن خدا لطف كرده است و شما انقلابي پيدا كردهايد كه حاضر هستيد جانتان را در راه اسلام بدهيد. اين حال هميشه با آدم نيست. مثل حال توبه است. گاهي وقتها به آدم يك حال مناجات و عرفاني دست ميدهد و زار زار گريه ميكند. به خدا متوسل ميشود. اين يك حال موقت است. قبلاً نبوده است بعداً هم پيدا نميشود. يك وقت آدم يك حالي پيدا ميكند و ميگويد: همه چيز من فداي اسلام باشد، ولي يك وقت ممكن است براي خاطر اين كه چرا او رئيس شد و من معاون شدم، قهر كند و عقدهاي بشود. پيغمبر فرمود: قلب انسان مثل گنجشك است. قلب انسان مثل پر كاه است. قلب انسان مثل ديگ جوشان است. اينها تعبيرهاي پيغمبر است. انسان هميشه در يك حال نيست. از خدا بخواهيد اگر حب دنيا داريد از دلتان كنده بشود. كسي كه خمس مالش را نميدهد، خيلي وضعش خراب است. جوانهاي ما رفتهاند و خون دادند اما اين هنوز خمس مال خود را نميدهد. سالهاست كه در بانك پول گذاشته است ولي خمس آن را نميدهد. تو كه از پول نميگذري، آن وقت بدان كه جان دادنت خطرناك است. چون وقت مردن خداوند ميخواهد شما را از اين پولها جدا كند، با بغض خدا ميميري. الآن كت پوشيدي. اگر كت را از تو جدا كنند ناراحت ميشوي. ميگويي: كت براي من است چرا ميگيري؟ هنگام مردن هرچه را كه داريم بايد بدهيم. برادرهايي كه اموال مردم در مالشان است، صاحبش را راضي كنند. حق الناس را بدهند. خمس مالشان را بدهند. زكاتشان را بدهند. حقوق مردم را رد كنند. در حلال و حرام دقت كنند. ماه رمضان ماه خودسازي است. چشم و گوش و زبان ما هم بايد روزه باشد. هركس در ماه رمضان خمس و زكاتش را بدهد، اجرش چند برابر است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 36