نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 38
موضوع: احکام، اخلاق، عقايد-9
تاريخ پخش: 14/4/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمدلله رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
همينطور كه ميدانيد امسال ماه رمضان بحثمان دربارهي فقه بود. مقداري هم دربارهي اصول دين و اخلاق گفتيم. در اين جلسه ميخواهم مقداري دربارهي عقايد بگويم. عقايد ما خطوط كلي حكومت حضرت علي(ع) است. دربارهي مسئله فقيه در جامعه هم بايد توضيحاتي را بدهم. زمان طاغوت ميگفتند و تبليغ كرده بودند كه آخوند بايد مسئلهاش را بگويد و به چيزهاي ديگر كار نداشته باشد. مسيحيها يا آنها كه تبليغات مسيحيت ميكردند، ميگفتند: دين از سياست جداست. اين تبليغات چنان در جامعه ما اثر كرده بود كه امام فرمود: اگر يك روحاني در سياست دخالت ميكرد، مقدسين ما ديگر پشت سر او نماز نميخواندند و ميگفتند: اين آخوند سياسي است و از عدالت افتاده است.
1- فقها و علما حاكمان بر مردم
نقش فقيه در جامعه چيست؟ علي(ع) ميفرمايد: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»(نهجالبلاغه، خطبه 3) خدا از علما يك پيمان گرفته است. «أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» از اين جمله معلوم ميشود كه بايد كنترل نرخ، كنترل قيمت، كنترل گران فروشي و احتكار و تمام اين مسائل در دست ولايت فقيه باشد. حضرت علي ميفرمايد: خدا از علما پيمان گرفته كه بشورند «كِظَّةِ ظَالِمٍ» علما بايد براي اين كه چرا ظالم سير است و چرا مظلوم گرسنه است، بلند شوند و اين عدم تعادل را بررسي كنند و تعادل به وجود بياورند. براي چه ظالم پرخوري كند و مظلوم گرسنه بماند؟ خداوند از علما پيمان گرفته است كه جلو پرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم را بگيرند. پس اين فقيه مسئله گو نيست. رئيس فقها اميرالمؤمنين علي(ع) است. شلاق دست ميگرفت و به بازار كوفه ميآمد. به هر بازاري كه خلاف ميكرد، شلاق ميزد. يك جواني را نزد اميرالمؤمنين(ع) آوردند و گفتند: اين جوان كار زشتي انجام داده است. زنا و لواط نكرده است، ولي كار زشتي را انجام داده است. حضرت آن جوان را ادب كرد و يك پس گردني هم به او زد. بعد فرمود: چرا ازدواج نميكني كه گرفتار اين عمل بد نشوي؟ يك مقدار به او پول داد و بعد فرمود: برو ازدواج كن. يعني فقيه بايد در متن جامعه باشد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ»(غررالحكم، ص47) علما حاكمان بر مردم هستند. امام حسين(ع) فرمود: «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى ايدي الْعُلَمَاءِ بِاللَّه»(تحفالعقول، ص237) يعني اگرخواستيد كارها به جريان بيفتد و قانونها پياده شود، بايد علما حضور داشته باشند. يعني قوه مجريه و قوه مقننه بايد زير نظر علما باشد. حالا راديو بغداد بي خود ميگويد: مجلس و شوراي آخوندي، مجلس شوراي مرتجعين! بگذار بگويد. امام حسين(ع) چه ميگويد؟ ميفرمايد: كسي بايد مجراي امور را به دست بگيرد كه هم قانون خدا را بداند و هم در قانون خدا خيانت نكند و اگر مردم تشخيص دادند آن كسي كه قانون خدا را ميفهمد و خيانت هم نميكند و روحاني هم است و به او رأي دادند، هيچ مانعي ندارد. كت و شلوار مهم نيست، لباس اصالت ندارد. علم اصالت دارد. من اين را از كتاب تحف العقول براي شما بيان كردم. يك جمله هم در كتاب كافي هست كه ميفرمايد: فقها و علما قلعه و پناه مردم هستند. «العلماء حصون الّرعيه» علما براي مردم قلعه هستند. يعني همينطور كه دور يك روستا ديوار ميكشند و اين ديوار جلو دزد را ميگيرد، در يك كشور اسلامي هم علما هستند كه ميتوانند جلو نفوذ شرق و غرب را بگيرند.
2- حديث امام زمان درباره رجوع به فقها
ميرزاي شيرازي ميفرمايد: تنباكو حرام است و با اين حرف كمر استعمار انگليس را ميشكند. مرحوم آيت الله العظمي حكيم در بغداد ميفرمايد: «الشيوعية كفٌر والحاد» اين رژيم بعثي و اين رژيم شيوعيت ضد دين است و كمر آنها ميشكند. حضرت مهدي(عج) ميفرمايد: درپيشامدها چه كنيم؟ اگر الآن آمريكا ما را در محاصره اقتصادي قرار بدهد، يك حادثه است. حمله اسرائيل به لبنان حادثه است. مسئلهي مبارزه با تروريست و منافقين يك حادثه است. ما با اين حادثهها چه كنيم؟ ميفرمايد: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا»(كمال الدين، ج2، ص483) «فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا» حوادث را پيش اسلام شناسان واقعي ببريد. اسلام شناساني كه واقعاً قرآن را ميفهمند. آخر ما اسلام شناساني را داريم كه هرجاي قرآن را كه باز ميكنند، نميفهمند. نميتوانند يك صفحه از قرآن را درست بخوانند. نميتوانند يك سوره حمد را درست تفسير كنند. اسلام شناس كسي است كه همه قرآن را بفهمد. همه نهج البلاغه را بفهمد. همهي روايات را بفهمد. تاريخ انبيا و امامان را بفهمد. دربارهي مشكلات و دسته بنديها و مكتبها اطلاعاتي داشته باشد. اينها اسلام شناس هستند. كسي با چهار نوار و چهار مقاله اسلام شناس نميشود. «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا» حوادث واقعه را نزد اسلام شناس ببريد. امام مهدي(عج) ميفرمايد: حادثههاي روز را نزد فقها ببريد. معنايش اين است كه فقيه هم بايد قدرت انتخاب و تشخيص و تصميم گيري داشته باشد. فقيه بايد ديندار و ديددار باشد. فقيه ديندار بي ديد، نميتواند مسائل و حوادث ما را حل كند. الحمدالله ايرانيها از اين حرفها رد شدهاند. اين حرفها ديگر به درد ايران نميخورد. ايران خودش را ديد. هركس دست خود را در دست امام گذاشت موفق شد. آنهايي كه دستشان را در دست امام گذاشتند، خوشحال هستند و در مقابل هم، محكم هستند. خدا محمد منتظري را رحمت كند. ايشان را بسيار شكنجه دادند. پوست كمر ايشان را با شكنجه برداشتند. به ايشان گفتند: بنويس، رياست محترم شهرباني! نوشت رياست شهرباني! گفتند: بنويس رياست محترم شهرباني. گفت: من به كسي كه محترم نيست، محترم نميگويم. گفتند: خودمان اضافه ميكنيم. گفت: اضافه كنيد. حاضرم چند سال در زندان بمانم و به ناكس، كس نگويم. اينها همه براي ما درس است. وجود آنها براي ما درس است. ما بايد از كساني مثل بهشتي و منتظري درس بگيريم. حداقل تجربه ايران است كه بايد خط امام و خط فقاهت را تقويت كنيم. فقيه در جامعه مسئله گو نيست. اين سه چهار حديث براي اين است كه ما خيال نكنيم كه چون جمهوري اسلامي شده است، مثلاً چهار نفر روحاني در مجلس رفتند يا مثلاً تبليغات سويي عليه ايشان ميشود، نه! اينها ريشهي قرآني دارد. البته همين مقدار كه عالم خوب، خوب است، عالم بد هم همين قدر بد است. «اذا فسدالعالِم فسد العالَم» اگر عالم فاسد بشود، عالم فاسد ميشود. من مقداري دربارهي اميرالمؤمنين(ع) بگويم. در خطبه دو جمله است كه ميفرمايد: «حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ»(نهج البلاغه، خطبه 16) يعني آن پايينيها را بالا ميآورم. بالاييها را پايين ميبرم. رجايي را رئيس جمهور ميكنيم و به هويداها ميگوييم: كه در زندان جاروكشي كند. امام زين العابدين(ع) در سفر حج مسئول نظافت كار حاجيها بود. زني كه در خانه نظافت ميكند، افتخار است. مأمور شهرداري افتخار است. ببينيد مثلا ممكن است كه لباس شخصي يك فرد، براي خودش باعث افتخار باشد اما اگر همين لباس را بر تن كس ديگري بكنند ممكن است مسخرهاش كنند.
3- نظر اميرالمؤمنين درباره حكومت عزل و نصب
1- اميرالمؤمنين دربارهي عزل و نصب ميفرمايد: «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ»(نهج البلاغه، خطبه 37) اين جمله از يادتان نرود. خيليها كه ذليل هستند، نزد من عزيز هستند. «والعزيز عندي ذليل» خيليها كه عزيز بودند، نزد من ذليل هستند. يعني حكومت اسلامي ميآيد و معيارهاي طاغوتي را از بين ميبرد. 2- اميرالمومنين دربارهي رد اموال ميفرمايند: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُه»(نهج البلاغه، خطبه 15) به خدا قسم پولهايي كه قبل از من به نور چشميها داده باشند را رد ميكنم. به خدا پولهايي كه نور چشميها با آن زن گرفتهاند و مهريه زنشان كردهاند، من همه پولها را بر ميگردانم. 3- اميرالمؤمنين ميفرمايد: حكومت من حكومتي است كه بود دارد، نه اينكه نمود داشته باشد. آخر بعضيها بودشان از نمودشان بيشتر است. بعضيها نمودشان از بودشان بيشتر است. مثل بادكنك كه نمودش خيلي است اما چيزي نيست. 4- ايشان ميفرمايد كه: «وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ»(نهج البلاغه، خطبه 9) ما مثل ابرهايي نيستيم كه گاهي برق ميزند و بارندگي ندارد. يعني ما رعد و برق نيستيم. رعدهايي كه باران ندارد، مثل آنهايي هستند كه شعار ميدهند ولي عمل ندارند. آنهايي كه شعار ميدهند ولي عمل ندارند، مثل رعدهايي هستند كه باران ندارد. ميفرمايد: من رعد بي باران نيستم. اقدام ميكنيم و شعار نميدهيم. 5- ميفرمايد كه من از تهديد نميترسم. «وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ»(نهج البلاغه، خطبه 174) اميرالمؤمنين(ع) از نظر روحيهي شخصي فرمود: من هرگز توسط جنگ تهديد نميشوم. «مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ»(نهج البلاغه، خطبه 104) نه ضعيف شدم و نه ترسيدم. سازش نميپذيرم. چنين حكومتي دشمن ساز است. حكومتي كه ميخواهد عزل و نصب كند، در عزلها يك سري با آدم دشمن ميشوند. حكومتي كه ميخواهد اموال را از نورچشميها پس بگيرد، اين جا هم يك سري با آدم دشمن ميشوند. حكومتي كه ميخواهد عمل كند و قهراً در عمل منافع افرادي در خطر است، حكومتي كه رهبرش ميگويد: من نميترسم. ترور و تروريست و شهيد محراب درست كردن يكي پس از ديگري نميتواند باعث تضعيف جمهوري اسلامي شود.
4- علي (ع) فرمود: ما اهل ادهان و ايهان نيستيم
ميفرمايد: «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ»(نهج البلاغه، خطبه 24) به خدا قسم آن جايي كه بايد بكشم، ميكشم. نه اهل ادهان هستم، نه اهل ايهان هستم. ادهان از دهن است. دهن به معني روغن است. ادهان به معني روغن مالي است. ما به زبان فارسي به آن ماست مالي ميگوييم. به خدا آن جايي كه بايد اقدام كنم قاطع هستم و اصلا اهل ماست مالي و روغن مالي و سازش نيستم. حضرت علي ميفرمايد: «وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ» در عمرم از جنگ وحشت نكردم. «مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ» وهن به معناي سستي است. نه سازش كار هستم و نه سستي ميكنم. روزنامههاي كشورهاي غربي عليه ما كاريكاتور درست كردند و قيافه جمهوري اسلامي را بد نشان دادند. ما از اين كشورهاي خارجي خيري نديديم. خاك بر سر همهي آنها كند. اين همه لبناني و فلسطيني در اين ايام زير بمب تكه تكه ميشوند و اين كوژهاي غربي هيچ غلطي نميكنند. آن وقت ما براي كارهاي خودمان ببينيم كه فرانسه چه ميگويد؟ آلمان چه ميگويد؟ ما از غرب خيري نديديم. جوانان عزيز ما سالها به غرب رفتند و برگشتند. هنري را كه غربيها خودشان بلد بودند به دانشجويان ايراني ياد ندادند. خائن بودند. چون جوان ايراني بهتر از جوان غربي ميفهمد، اما آنها كاري كردند كه او نفهمد. دانشجو فرستاديم اما آن طوري كه بايد تخصصي ياد بدهند، ياد ندادند. حتي اگر در خود ايران متخصصي پيدا ميشد به نحوي او را سركوب و سر به نيست ميكردند. ايران ما خوب ميفهمد. ايران خوب كشوري است. ايران كشور بوعلي سيناست. بوعلي سينا شخصيتي است كه وقتي در غرب اروپا چاپخانه اختراع شد، دومين كتابي كه در اروپا چاپ كردند كتاب قانون بوعلي سينا بود. يعني ما شخصيتي داريم كه وقتي اروپا ميخواهد كتاب چاپ كند، دومين كتابش كتاب قانون بوعلي سينا است. ما خيلي بزرگ هستيم. ايرانيها خيلي ميفهمند اما غرب لعنتي تا توانست خيانت كرد. اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أدْفَع باطِلاً»(نهج البلاغه، خطبه 33) به خداقسم اين كفش پارهاي كه دارم وصله ميكنم «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ» من اين كفش پاره را از حكومت بيشتر دوست دارم. «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أدْفَع باطِلاً» مگر اين كه حق را زنده كنم يا باطلي را سركوب كنم. ميفرمايد: پيشنهادات را بگوييد اما جوسازي نكنيد. هركس حرف دارد به من بزند اما جوسازي نكند. طوري حرف بزنيد كه حرف در من اثر كند. جوسازي در من اثر نميكند. پيشنهادتان را بگوييد. «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِب»(نهجالبلاغه، خطبه 92) حرفي داريد با من بزنيد اما خيال نكنيد كه هر شعاري بدهيد در من اثري خواهد كرد. من بسيار محكم هستم.
5- فرق جوسازي كردن با بحث آزاد و حرف حق
ميگويند: مرحوم آيت الله بروجردي يك نمايندهاي را به شهري فرستاد. نماينده به آن شهر رفت. كسروي لعنتي هم يك آدمي بود كه افكار انحرافي داشت. كم كم حرفهاي انحرافياش، سر از يك جاهايي درآورد. خلاصه طرفداران كسروي در آن شهر ميدان را خالي كرده بودند و دست به فعاليت زده بودند. همين كه مرحوم بروجردي يك نماينده قوي و يك روحاني قوي فرستاد، ديدند يك آخوند پيدا شد. آخوند كه پيدا ميشود، اينها به گاراژ ميزنند. در يك شهري يك دبيرستان بود. مجاهدين خلق و حزبهاي توده و ساير گروهكها دست در دست هم داده بودند و عليه خبرگان بلوايي راه انداخته بودند. به قم خبر دادند. از قم هم چند طلبه رفتند كه ببينند حرف حساب اينها چيست؟ گفتند: اگر بحث آزاد ميخواهيد، ما بحث ميكينم. يك دفعه به در و ديوارهاي شهر نوشتند: از خون جوانان وطن آخوند دميده. حالا اصلاً سه نفر آخوند بيشتر در اين شهر نرفته بود. وقتي ما در دبيرستان رفتيم، گفتيم: آقا هركس حرف دارد، بيايد بزند. ديديم كه گفتند: حكومت آخوندي است. گفتيم: الآن شما با اين كارتان جلسه خبرگان را تضعيف ميكنيد. اگر كسي حرف دارد بيايد بزند. شما حرفهايتان را بزنيد ما هم جواب شما را ميدهيم. مردم هم حرفهاي ما و شما را بشنوند. اگر خواستند حرف شما را قبول كنند و اگر خواستند حرف ما را قبول ميكنند. اين معناي آزادي است. معناي آزادي اين نيست كه تو در را بر يك آدمهايي كه اطلاعاتشان از خودت كمتر است، بستي و داري حرف ميزني. ميگويند: يك زني را به يك مرد كور دادند. اين زن هر شب نيم ساعت مينشست و از خوشگليهاي خودش تعريف ميكرد. دائم ميگفت: تو كور هستي و خوشگليهاي من هدر ميرود. حيف است كه چشم نداري و نميتواني ببيني كه من چقدر زيبا هستم. آنقدر از زيبايي هايش گفت كه شوهر ديگر خسته شد و گفت: خانم من چشم ندارم كه زيباييهاي تو را ببينم ولي عقل من ميگويد: كه اگر تو زيبا بودي، بيناها تو را برده بودند. همين كه تو را براي من گذاشتند، پيداست كه خوشگل نيستي. واقعيتش اين است كه روشن فكري در كنار يك اسلام شناس خوب نيست. انتقاد كردن مثل جايي است كه چشم نيست. در تاريكي رقصيدن هنر نيست. اين واقعيتي است. حضرت علي فرمود: جوسازي نكنيد كه در من اثر نخواهد كرد. ضمناً به شما اطمينان ميدهم، كه اگرحرف حقي را بزنيد، حرف حق بر علي سنگين نيست. «وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالاً»(نهجالبلاغه، خطبه 216) يعني گمان نكنيد كه اگر حرف حق زديد، حرف حق براي من، ثقيل و سنگين است. «وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ» «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ»(نهج البلاغه، خطبه 216) آن چنان از من تجليل نكنيد كه از شاهان تجليل ميكنند. حرف را زير پرده نگذاريد و با كمال صراحت بگوييد. من حرف حق را از شما ميپذيرم و حرف حق براي من سنگين نيست. از راه حق اقدام ميكنم. بعضي به حضرت علي(ع) فرمودند: اگر صلاح ميدانيد در پولي كه تقسيم ميكنيد، به بعضيها دو سه فلس بيشتر بدهيد. فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْر»(نهج البلاغه، خطبه 126) شما ميخواهيد پايههاي حكومت را با تبعيض محكم كنم؟ «لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ»(نهج البلاغه، خطبه 126) اگر مال شخصي من هم بود، تبعيض قائل نميشدم تا چه برسد به اين كه براي خداست. اگر مال شخصي من هم بود، به همه يكسان ميدادم. حضرت علي(ع) فرمود: «إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي»(نهج البلاغه، خطبه 169) اين مردم از حكومت من ناراحت هستند. حكومت كه ميآيد عدهاي را عزل ميكند. حكومت كه ميآيد مالها را برمي گرداند. حكومت كه ميآيد تبعيض را برمي دارد. خدا شهيد مظلوم بهشتي را رحمت كند، ميفرمود: كسي كه مكتب دارد، دشمن هم دارد. پهلوي يك شخصيتي آمدند. گفتند: ايشان خيلي خوب است. تمام مردم از اين راضي هستند. گفتند: پس اگر همهي مردم از او راضي هستند آدم خوبي نيست، چون آدم خوب كسي است كه خوبها از او راضي باشند و بدها از او ناراضي باشند. از اين كه آدمهاي بد هم او را دوست دارند، معلوم ميشود كه كاري به آدمهاي بد ندارد درحالي كه انسان بايد مزاحم بدها باشد.
6- مرد خدا مثل استخوان در گلوي دشمنان است
يك روز منصور دوانيقي داخل خانه آمد و به زمين پا ميزد. گفتند: چه شده است؟ گفت: امام جعفر صادق(ع) مثل استخوان در گلوي من است. نه ميتوانم او را بالا بياورم و نه ميتوانم او را پايين ببرم. يعني مرد خدا بايد مثل استخواني در گلوي آمريكا باشد كه اصلاً آمريكا بماند كه با او چه كند؟ اگر انتقاد فقط ديپلماتيك باشد، ما اين جنايت را محكوم مينماييم. اين محكوم كردنها، انتقادي است كه براي آمريكا مثل هسته خرما است. هركس ادعاي انقلابي دارد اگرخوب است، بايد مثل چوب در گلوي آمريكا باشد. آن موقع است كه آمريكا نه ميتواند او را پايين بدهد و نه ميتواند او را بيرون بياندازد. اميرالمؤمينن(ع) ميفرمايند: «لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ»(نهج البلاغه، خطبه 9) ما مثل ابر نيستيم كه رعد و برق دارد ولي باران ندارد. تمام كشورهاي دنيا، تمام سياست مدارهاي دنيا رعد و برق دارند اما عمل ندارند. اين ايران است كه عمل دارد. اين اسلام است كه عمل دارد و سر و صدا ندارد. به اميرالمؤمنين ميگفتند كه سياست معاويه از تو بيشتر است. فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»(نهجالبلاغه، خطبه 200) به خداقسم معاويه سياستش بيشتر از من نيست. به خدا اگر مسئله حيله نبود، من معلوم ميكردم كه سياست يعني چه؟ اسلام حيله را جايز نميداند.
7- فضايل حضرت علي (ع) را احدي ندارد
حضرت علي(ع) فضيلتهايي داشت كه پيغمبر هم نداشت. حضرت علي(ع) زني به نام زهرا داشت. همسر حضرت رسول مثل حضرت زهرا نبود. حضرت علي پدر زني مثل رسول الله داشت، ولي پدر زن رسول الله مثل پدر زن حضرت علي نبود. اميرالمؤمنين علي(ع) هفتاد فضيلت دارد كه از اول خلقت بشر، احدي در اين فضيلت شريك نيست. يك روز خليفه دوم گفت: علي بن ابيطالب(ع) كمالاتي دارد كه اگر من يكي از اينها را داشتم تا ابد افتخار ميكردم. يك روز معاويه دربارهي علي بن ابيطالب(ع) گفت: علي(ع) به قدري سخاوت دارد كه اگر اتاق پر از طلا يا پر از كاه باشد، در روح او اثر ندارد. هم قاضي بود، هم عارف بود، هم خطيب بود. به علي بن ابيطالب(ع) گفتند: ميتواني خطبهاي بخواني كه نقطه نداشته باشد؟ يك سخنراني كرد كه در تمام كلمات سخنرانياش يك حرف نقطه دار نبود. همه را ديوانه كرد. همه به هم نگاه كردند. گفتند: يا علي! خطبهي بي نقطه هست؟ آيا ميتواني يك سخنراني كني كه در آن حرف(الف) نباشد؟ گفت: بله! اميرالمؤمنين(ع) يك خطبه خواند كه در تمام خطبهاش حرف(الف) وجود نداشت. آدم را ديوانه ميكند. در مسجد كوفه ميرود و چنان با خدا صحبت ميكند، ميگويد: خدايا «أَنْتَ الْعَزِيزُ وَ أَنَا الذَّلِيل»(البلدالأمين، ص319) تو عزيز هستي و من ذليل هستم، ذليل را چه كسي جز عزيز، بايد مورد لطف قرار دهد؟ خدايا تو عالم هستي و من جاهل هستم. جاهل را چه كسي جز عالم مورد لطف قرار ميدهد؟ خدايا تو بزرگ هستي و من كوچك هستم. كوچك را چه كسي جز بزرگ بايد مورد لطف قرار بدهد؟ خدايا تو خالق هستي و من مخلوق هستم. مخلوق را چه كسي جز خالق بايد مورد لطف قرار دهد؟ خدايا تو رازق هستي و من مرزوق هستم. مرزوق را چه كسي جز رازق بايد مورد لطف قرار دهد؟ ببينيد كه چه طور با خداي خود مناجات ميكند؟ حضرت سجاد ميگويد: خدايا، اگر تو مرا در جهنم هم ببري، در جهنم هم شعار ميدهم كه عاشق تو هستم. يعني آتش تو نميتواند من را از تو و تو را از من جدا كند. امام زين العابدين(ع) ميگويد: خدايا يك جمله ميگويم، يا من را ميبخشي، يا من را نميبخشي. اگر مرا ببخشي پيغمبر تو شاد ميشود كه يكي از افراد امتش بخشيده شده است. اگر من را نبخشي، شيطان شاد ميشود كه يك نفر را بيشتر گول زده و يك نفر را جهنمي كرده است. بعد ميگويد: تو كدامها را ميخواهي؟ ميخواهي پيغمبر خود را خوشحال كني يا ميخواهي شيطان را خوشحال كني؟ من ميدانم كه تو خوشحالي پيغمبر خود را بيشتر دوست داري. خيلي عاشقانه ميگويد: گناه من زياد است اما لطف تو از گناه من بيشتر است. خدايا من خيلي گناه كردم، مرا ببخش. اگر مرا ببخشي كار تازهاي نكردهاي «عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِين»(صحيفه سجاديه، دعاى46) عادت تو احسان است و. . .
8- طلب خير در شب قدر
شب بيست و يكم و شب بيست و سوم، از شب نوزدهم مهمتر است. شب بيست و سوم از شب بيست و يكم مهمتر است. در شب قدر از خدا بخواهيد كه خداوند برايتان خير مقدر كند. سرنوشت همهي ما در اين شبها مقدر ميشود. مثلا براي شيخ عباس قمي مقدر شده بود كه كتابي بنويسد كه از همهي كتابها جلو بزند و كنار قرآن قرار بگيرد. الآن هم كه در همهي خانهها يك مفاتيح هست. كتاب مفاتيح رابط بين خلق و خالق است. يعني هرخلقي كه ميخواهد با خالق خود گره بخورد، بايد يك نخي مثل مفاتيح داشته باشد. اگر خدا نظر كند بچهي انسان مطهري ميشود. كتاب انسان مفاتيح ميشود. يكي از علما را چند روز زنداني كردند و او دو جلد كتاب به نام لمعه نوشت. الآن حدود500 سال است كه در حوزههاي علميه كتاب لمعه جزء كتابهاي درسي طلبهها است. اگر خدا نظر كند اين چنين نظر ميكند. از خدا بخواهيد كه هيمنطور كه به انقلاب ما بركت داد، به نماز جماعتها و نماز جمعههاي ما نيز بركت دهد. خدايا تو را به عزيزان درگاهت، تو را به شهيد محراب قسم ميدهيم كه آن چه خير هست را براي همهي ما مقدر بفرما. به ما توفيق اين را بده كه اين انقلاب را به پيروزي نهايي برسانيم و از بازوهاي حضرت مهدي باشيم. اين چنين خيرات را براي ما مقدر بفرما. به ما توفيق اين را بده كه جهل را از ايران برداريم. چون بارها گفتم كه ايران بيش از 12، 13 ميليون بي سواد دارد. بايد جهل را برداشت. بايد شرك را برداشت. بايد تفرقه را برداشت. شما طاغوت را از ايران برداشتيد. (يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) (بقره /257) ظلمات سه چيز است: جهل و شرك و تفرقه است. شما با هفته وحدت و دست به دست دادن برادران سني، ظلمات و تفرقه را برداشتيد. فقط ظلمت جهل مانده است. خدايا به ما توفيق بده كه يكي پس از ديگري خودمان و جامعهمان و تمام مستضعفين را در پناه اسلام از ظلمات به نور دعوت كنيم. قلب پيغمبر اكرم و اولياء گراميش را از ما راضي و خشنود بگردان. رهبر عزيز انقلاب را به سلامت بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 38