نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 39
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» الهی انطقنی با الهدی و الهمنی التقوی
سلام علیکم و رحمة الله، بحث امروز ما درباره دلیل احکام است. احکامی خدا فرموده، این کار را بکن یا نکن دلیلش چیست؟ موضوع بحث فلسفه و دلیل احکام: خوب این موضوع بحث در اینجا اول باید بگوئیم که بعضی از دلیلها فطری است و نیاز نیست مثل حالا، بعضی از دستورات اسلام از بس روشن است نیاز به دلیل ندارد، یعنی یه تشنه که آب میخورد کسی نمیگوید به چه دلیل میخوری. تشنهام، مثل دستوراتی که برای ازدواج دارند، چرا ازدواج میکنی؟ چرا خانه میسازی؟ چرا لباس میدوزی و غذا میخوری؟ چرا کار میکنی؟
حکم خداوند بی دلیل نیست
یه دستوراتی است که اصلاً دلیل نمیخواهد و سؤال کردنش هم غلط است. یه سری دستورات را هم دلیلش را فکر کنیم میفهمیم. ممکن است در یه لحظه اوّل نفهمیم ولی بعد از فکر، یه سری دلیلها را فکر هم بکنیم نمیفهمیم خدا به ما گفته که بعداً یعنی دلیلش را خدا گفته به این دلیل، خودمان عقلمان نمیرسد. مثل دکتری که میگوید: این شربت را بخور به این دلیل. خودِ مریض نمیداند چرا؟ ولی دکتر بگوید میفهمد. یه سری دلیلها را هم ممکن است نفهمیم ولی همینکه ضد عقل نیست ما باید عمل کنیم. ببینید یه وقت کاری ضدّ عقل است مثلاً دکتر فرض کنید میگوید که با دستت میخ بکوب خوب پاره میشود، ضد عقل است اگر یه وقت دستوری است که خلاف عقل، مثل اینکه میگویند آقا عوض پاهات با دستهایت راه برو، چرا؟ اگر یه چیزی خلاف عقل بود باید توقّف کنیم. امّا یه چیزی خلاف عقل نیست امّا دلیلش را هم من نمیفهمم. مثل اینکه میگویند آقا این قرص را دو ساعت به دو ساعت بخور، خلاف عقل نیست امّا دلیلش را هم نمیدانم اینجا اگر خواسته باشیم بگوئیم تا ندانم به نسخه عمل نمیکنم بسیاری یعنی میلیونها مریض از دنیا میرفتند. پس یه بار دیگر بگویم اگر مریض تصمیم بگیرد که تا دلیل نسخه را نفهمد از نسخه استفاده نکند میلیونها مریض چی؟ شما مریضی باید هر چه دکتر گفت عمل کنید اگر خواسته باشی تا دلیلش را نفهمم عمل نمیکنم از بسیاری از خیرها محروم میشوی. بابا یه دستوری به بچهاش میدهد بچه میگوید ببخشید بابا دلیل حرفت را نمیفهمم عمل نمیکنم خیلی بچهها به بسیاری از خطرها گرفتار میشوند چون بابا حرف میزند بچه هم گفته تا نفهمم عمل نمیکنم هیچی، ما اگر خواسته باشیم خودمان همه چیز را همین امروز دلیلش را بفهمیم بسیاری گاهی مکانیک برمی دارد موتور را پایین گذارده و موتور را زیر و رو میکند دلیلش را نمیفهمم اگر خواسته باشم بگویم تا نفهمم دست به ماشین من نگذار میگوید ببخشید آقا ماشین را بردار برو. همینطور که راحت ماشین را میدهیم به مکانیک راحت بدنمان را در اختیار پزشک میگذاریم، باید هم هرچه خدا گفت گوش بدهیم چون ما دو تا دلیل داریم عقل دو تا دستور دارد. 1-دستور کوتاه مدّت. 2-دستور دراز مدّت. کوتاه مدّت اینکه میگوید رجوع به کارشناس کن هر چه کارشناس گفت عمل کن، این از دستور عقل است میگوید آدمی که نمیداند از کسی که میداند بپرسد و هر چه گفت عمل کند. و عقل هم میگوید تحقیق کن که عمیقتر بفهمی، دو تا دستور است کوتاه مدّت، عمل الآن به دستور امروز، دستور دراز مدّت تحقیق برای آینده، که در آینده تحقیق کنیم اسرار اشیاء را بفهمیم، اگر خواسته باشیم همیشه به برنامههای دراز مدّت تکیه کنیم بگوئیم نه من فعلاً کار نمیکنم تا خوب نفهمم آن وقت از بسیاری از خیرها و برکات، باقی اش را هم شما بگوئید. محروم میشویم.
تشکر، اولین فلسفه نماز
حالا، در اسلام یه نمونه هایی را برایتان بگویم: همین نمازی که میخوانیم دلیل نماز چیست؟ نماز چهار تا دلیل دارد توی قرآن: دلیل نماز؟ 1-تشکر: بالاخره اگر من یه دوربین عکاسی بدهم به شما، تشکر میکنی خدا دو تا دوربین به شما داده، دو تا چشم. اگر کسی یه چراغ قوّه بدهیم از او تشکر میکنم، خداوند خورشید به ما داده. «و جعلنا فوقکم سراجا و هاجا» مفت. قرآن میگوید: «فلیعبدوا» یعنی باید عبادت کنند بعد میگویند میدانی چرا؟ برای اینکه: «اطعمهم من جوع» یعنی از گرسنگی شما را نجات داد «و امنهم من خوف» تشکر کنید، او شما را از ترس، امنیت داد، از گرسنگی غذا داد، از دلهرگی امنیّت داد تشکر کنید. «واعبدو ربکم» چرا؟ «خلقکم والذین من قبلکم» یه دلیل نماز تشکر است. آنوقت انسانی که نماز نمیخواند یعنی انسان بی خیال. بی تشکر است.
رشد و کمال، دوّمین فلسفه نماز
دو چرا نماز بخوانیم؟ 2-نماز کارخانه سازندگی است. چطور؟ برای اینکه: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر» شما یه نماز خوب بخوانی مثل نوزادی که شیر می خورد. یه بچّهای که شیر مادرش را میخورد یه غذای کامل خورده است. یعنی هر چی بدن نوزاد می خواهد خدا توی شیر مادر قرار داده. اگر بدن قند میخواهد چربی، آب، کلسیم، فسفر، هر چی بدن میخواهد خدا در شیر مادر قرار داده. و هر چی کمال هست خدا در نماز قرار داده، ادب در نماز است. آقا حرف میزند هیچی نگو، انتخابات در نماز است. آقا را قبول نداری برو یه مسجد که آقایش را قبول اش داری، تواضع توی نماز است. نگو من هفتاد سالم هست و این آقا سی سالش است، اگر گناهی از او سراغ نداری، امتیازات توی نماز است، ارزشها توی نماز است میگویند صفِ اول کسی باشد که ارزشهای بیشتری داشته باشد. صفِ اوّل جماعت اون کسی که علم و تقوایش بیشتر است او صفِ اوّل باشد. حضور در صحنه، «قد قامت الصلوة» همه حاضر میشوند. مسواک در نماز است. وضو میگیری مسواک میکنی، نشاط توی نماز و پاکی، با لباس پاک حقوق مردم، دکمه و نخ لباس اگر دزدی باشد نماز باطل است، استقلال رو به قبله میایستید. چون اگر اینور بایستیم یهودیها اینور میایستند و اگر اینور بایستیم جزء حزب یهودیها هستیم و اگر اینور بایستیم جزء حزب مسیحیها هستیم پس باید به طرفی بایستیم که جزء حزب این و آن نباشیم، آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، چون توی نماز میگویی «الله اکبر» خدا بزرگ است اگر کسی واقعاً خدا در پهلویش بزرگ باشد غیر خدا پهلویش بزرگ نیست. رئیس جمهور آمریکا هم باشد با یک عطسه چونهاش کج میشود. یعنی انسان با یک عطسه سکته میکند. کسی چیزی نیست. یاد شهدا در نماز است مهر کربلا، ورزش، حرکات رکوع و سجود، رابطه با خورشید، برای شناخت ظهر «لدلوک الشمس» رابطه با ماه برای نمازهای مستحب، رابطه با ستاره برای شناخت قبله از ستارهها استفاده میکنند. رابطه با آب در وضو و غسل، با خاک در تیمّم و سجده، رابطه با فقرا، نماز و زکات در قرآن با هم است. «یقیمون الصلوة، یؤتون الزّکوة» «اقیموالصلوة. آتوالزکوة» با هم است مردمی بودن، همه توی نماز مردمی هستیم همه با هم «بحول الله» و «سمع الله» اینطور نیست که مثلاً پولدارها صف اول،متوسطها صف دوّم. همه باهم «سمع الله» بغلت کیه، اینور کیه؟ آقا اینوری من باید کی باشد و اینوری من کی باید و نباید ندارد همه با هم «بحول الله»و «سمع الله» اصلا نماز یه کارخانه سازندگی است درست مثل شیری که بچه میخورد همه نیازهای بدنش تأمین میشود، یه نماز خوب انسان را اداره میکند. دیگه چرا نماز بخوانیم؟
انس با خدا، سوّمین فلسفه نماز
نماز انس با خداست؟ دلیل نماز انس با خداست قرآن به موسی (علیه السلام) میگوید: «اقم الصلوة» موسی نمازبخوان، چرا؟ «لذکری» با من مأنوس بشوی «ذکر» یعنی یاد من، نماز بخوان برای اینکه یاد من در تو زنده شود. حالا یاد خدا چه فایدهای دارد؟ «الا بذکر الله تطمئن القلوب» اطمینان چه فایدهای دارد؟ اطمینان همان است که الآن در دنیا نیست. در دنیا علم و صنعت و تکنولوژی و انرژی اتمی، پتروشیمی و فضانورد و آپولو، اف 16، و اف 14، و همه چیز در دنیا هست، تنها چیزی که کره زمین الآن ندارد اطمینان است توی دنیا آرامش نیست، دانشگاه آرامش نمیآورد. هر کجای دنیا دانشگاهی بیشتر است امراض روانیاش هم بیشتر است و دلهره و غدغهاش هم بیشتراست، پول و تکنولوژی آرامش نمیآورد. «الابذکرالله تطمئن القلوب» اطمینان چه فایدهای دارد؟ «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّک» مثل اینکه میگویم درس بخوان مدرک بگیر،مدرک بگیر، شغل بگیر، شغل بگیر برای زندگی، درس برای مدرک مدرک برای شغل برای زندگی اینطور نیست؟ قرآن هم به عکس است میگوید: «اقم الصلوة لذکری»، «بذکرالله تطمئن القلوب» به اطمینان «ارجعی الی ربّک» یه پلّه،یه پلّه اول نماز بخوان تا یاد خدا در تو زنده شود، اگر یاد من در دل تو زنده باشد، دلت آرام است، دل آرام قابل پرواز است. دیگه چی؟ دلیل نماز.
قرب خدا، چهارمین فلسفه نماز
4-قرب: حالا این را من معذورم که بنویسم اگر بنویسم همه باید سجده کنیم. آخه چهار جای قرآن آیه هست، اگر بخوانیم باید از اون آیه هاست من نمیتوانم بخوانم ولی فارسی اش را مینویسم، این است: نخوانید میگوید این کار را بکن تا به آنجا برسی. پس ما چهار رقم نماز داریم نماز شکر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب، چرا چهار تا؟ برای اینکه هرکسی یه عقلی دارد. مثال: یه بار یه بچّه است میگوئیم برو بالا برای اینکه پرتقالهایش بزرگ است. به بچه میگویی بابا خوب است برای اینکه برایت بستنی خرید، کفش و جوراب خرید، ساعت، گرسنه بودی نانت داد. میترسیدی امنیّت داد. این کلاس اول است. ولی یه دختر و پسر 18 ساله را نمیگوئیم ببین برایت بستنی خریدم زشت است به یه بچه 18 ساله بگوئیم بستنی خریدیم به آنها میگوئیم سایه بابا و ننه باشد شما را حفظ میکند، اگر مردم بفهمند تو پدر و مادر نداری هزارتا نگاه بد به تو میکنند خودِ سایه پدر و مادر تو را حفظ میکند، نماز تو را حفظ میکند. به یه نفر بگوئیم برو بالا بنشین دوربین تلویزیون تورا نشان میدهد. به یکی بگوئیم برو بالا بنشین آنجا بوعلی سیناست اصلاً بغل بوعلی سینا نشستن ارزشی دارد گرچه دوربین و پرتقالی هم نباشد، بو علی سیناست جوار او نشستن، به یه عوام باید گفت آقا برو شیرجه برو یه پول، سکه افتاده یه ربع سکه و به یه نفر میگویی خود شیرجه ورزشی است گرچه سکه هم نباشد. به یکی میگوئیم با شیرجه حال میآئی بهتر مطالعه میکنی. پس یکی برای سکه و یکی برای ورزش و یکی برای ورزش و بعد از آن یه فکری و عملی اینها کد و فازش فرق میکند یک و دو و سه و چهار، کلاس اول و دوم، بابا خوب برای بستنی برای سایه برای کنکور و بابا برای اینکه باباست، مامان مامان است بابا و ننه را من برای پول نمیخواهم حتّی اگر پول ندهند. بوعلی سیناست، گرچه پرتقالی هم نباشد، این دلیل نماز. دلیل روزه چیست؟ قرآن میگوید: روزه بگیرید برای اینکه «لعلَّکم تَتَّقون» روزه بگیرید تا شاید در شما تقوا زیاد شود. انسان وقتی روزه میگیرد گرسنگی و تشنگی بر او حاکم میشود، دیگه شهوت و غضبش تعدیل میشود بیشتر گناهان ما یا از غضب یا شهوت است. و اگر ما بتوانیم این دو ریشه را کنترل کنیم آمار گناه هم کم میشود. خوب دیگه چی؟
حج، نمایشگاه قدرت و عظمت الهی
دلیل حجّ چیست؟ قرآن درباره آن میفرماید که: «لیشهدوا منافع» حج منافع زیادی دارد. چند دفعه در قرآن کلمه منافع آمده، یکی راجع به شراب. میگوید شراب منافعی دارد منتهی از منافعش میدونی از شراب چند نفر نون میخورند کشاورزی که انگور میکارد و آنهایی که میخرند و کامیون میکنند، کارخانه، مدیر و کارگرها، چهار کارخانه بطری سازی برای شرابها، پنج کارخانه کارتن سازی، شش حمل و نقل اینها، یه عدّهای شراب فروش و دلّاکند. دولت مالیات شراب میگیرد. به هر حال شراب یه در آمدی دارد کشاورز و کامیون دار و شراب ساز و کارگر و مالیاتی، همه اینها از شراب نان میخورند امّا بعد این شراب آثاری دارد در مغز و روحیه و چشم و نسل و اثر دارد یه وقت یه پوستری بود یه شیشه شراب، مالِ خیلی سال است بنظرم مال زمان شاه بود. یه شیشه شراب درست کرده بودند، گفتند شراب را هر که بخورد یا میرود زندان یا بیمارستان یا تیمارستان یا گورستان. تصادفاتی و امراضی که در اثر مستی است، (منافع) یه جا برای شراب گفته منتهی میگوید: ضررش بیشتر است. و یک جا منافع را برای آهن گفته که: «و انزلنا الحدید» – کد – منافع – حالا آهن در جامعه ما چقدر منفعت دارد نقش آهن در زندگی ما خیلی است. یکی هم راجع به حج گفته (منافع) پس سه دفعه این کلمه در قرآن آمد برای شراب و حج و آهن و شراب و لغو کرده گرچه منافع دارد ولی ضررش بیشتر است ولی آندو را پذیرفته یکی آهن و یکی حجّ. خیلی عجیب است منافع حجّ حالا من این را بعضی چیزها را تا آدم نرود نمیتواند بگوید. منافع حج: یک منتهی حجّی که اسلام گفته حجّ ابراهیمی این حجّهای فعلی حج نیست مثل انگور پلاستیکی است که شوفرها بغل آئینه میزنند این انگور نماست آب ندارد الآن حاجیها مثل اتوشوییها شده اند دیدی لباس را اتو میکنند آستین را میدهند زیر اتو فیش بلند میکنند آنور را فیش، هی حاجی آقا اینجا عرفه است، فیش. این منی، فیش. این مدینه، فیش. هی دو سه تا فیش، فیش برمی گردد (خنده حضار) همان دروغ را بعضیهای آنها میگویند و غیبت را و گاهی هم بدتر میشوند حاجی از حج برگشته و حرصش گرفت نصف از قبرستان را ارثش گرفت ملکش گرفت. بعضیها هم بدتر میشوند علامت حج مقبول آن است که وقتی حاجی برمی گردد یه تغییراتی در زندگی اش منتهی حج ابراهیمی خیلی منافع دارد مردمشناسی، جامعهشناسی، میتینگ و عبادت و مغفرت و اشک و توبه یادگار ابراهیم و پیامبر توش است یعنی بسیاری از چیزها که میشنویم ما الآن، اینهایی که مکه نرفتهاند مثل اینهایی هستند که سرِ کلاسند سرِ کلاس دانشجو یه چیزهایی و تئوریهایی میخواند امّا وقتی رفت توی آزمایشگاه معلّم سر کلاس خوانده با چشمهایش، ما همینطور میگوئیم که: «بسم الله الرحمن الرحیم، الم یجدک یتیما فاوی، و وجدک ضالا فهدی» آنجا میگوید اوه یه بچّه یتیم یه همچین کاری کرده؟ یه یتیم این کار را کرده اینجا میگوید که: «انا کفیناک المستهزئین» پیامبر توی مکه تنهایی هستی سر به سرت میگذارند، ما در آینده این سر به سرها و مسخرهکنندهها را لبهایشان را قیچی میکنیم. آینده با توست نگاه میکند اوه چه جمعیّتی همین پیامبری بود که نماز جماعت سه نفری میخواندند حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خود حضرت هم پیش نماز، نماز سه نفری حالا شد، یه، دو میلیونی، « انا کفیناک المستهزئین» چطور اینها که مسخره میکردند کوشند. قرآن هی میخوانیم که «والعاقبة للمتقین» عاقبت با افراد با تقواست. راست میگوید: بالاخره پهلوی رفت و حضرت عبدالعظیم در شهر ری چی؟ حضرت عبدالعظیم فراری بود مخفیانه گذاشتند توی باغ خاکش کردند توی باغچه، آنوقت رضا شاه را چه منار و گنبد، چه ساختمانی ساختند، اونکه توی باغ فراری قبرس بود حالا گنبدش طلا شد و ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) ثواب زیارت کربلا دارد هم همینطور است. آدم توی قرآن میخواند که: «عندنا، جندنا لهم الغالبون» «جندالله»، حزب الله پیروز است. خوب امام حسین (علیه السلام) که رفت زیرسم اسب، حضرت زینب (سلام الله علیها) هم که اسیر شد بله همین حضرت زینب که اسیر شد حالا ببین که چه تشکیلاتی دارد. امام حسین (علیه السلام) که رفت زیر سم اسب ببین چه تشکیلاتی دارد. یزید و معاویه کو؟ خیلی آیات را آدم میخواند تا مکه نرود لمس نمیکند مثل یه آدم نابینا که به او بگویند: آبی، سرخ، قهوهای، بنفش، نابیناست گوش میدهد: بسیار خوب، آنجا که میرود هر چی که شنیده چشمهایش میبیند شنیدن کی بود مانند دیدن، فلسفه حج این است «لیشهدوا» نمیگوید: «لیدرکوا منافع» «لیقهموا» در ایران هم میشود فهمید امّا شهد یعنی شاهد. اونی که قبلاً با گوشت شنیدی. در ایران «یسمعوا منافع» «یدرکوا» «یعلموا» «یفقهوا» فقه و علم هست امّا شهود نیست اگر میخواهی آن را که سر کلاس خواندهای حاضر شو باید بروی مکه، عجب. آن وقت این شهودها اثر تربیتی دارد حضرت امام خمینی (ره) شاه تبعید کرد به ترکیه هم در آن زمان میخواست امام را بترساند، در ترکیه یه روز علما قیام کردند علیه حکومت، 40 نفر از علمای ترکیه را توی یک میدان اعلام کردند، دیگه همه سوت و کور هیچ کس چیزی نگفت: حکومت لائیک، علماء نماز میخوانند حکومت هم کار خودش را می کند. کاملاً دین از سیاست جدا شده امام خمینی (ره) وقتی تبعید شد به ترکیه رئیس حکومتِ ساواک ترکیه یه روز امام را برداشت گفت: برویم بازدید از پایتخت، گفت: میدانی اینجا چه میدانی است، اینجا میدانی است که چهل نفر از علما را اعدام کردیم، یعنی امام اگر خواسته باشی یه حرفی خلاف حکومت ما بزنی و ازاین کارهایی که در ایران انجام دادی بخواهی در ترکیه بکنی شما هم میشوی آدمِ چهل و یکمی حالا مثلاً این را برد که بترساند عجب عجب علمای ترکیه زرنگتر از مابودهاند اینها در راه خدا شهید شدند حیف ما باید یه کاری بکنیم شهید بشویم عقب افتادهایم یعنی برد امام را بترساند امام صحنه را که دید بیشتر شجاعتش بیشتر «لیشهدوا منافع» یعنی شاهد بر قتلگاه علما جرأت اون را. به متوکل عباسی گفتند: تو مسجد میسازی میروی قبر امام حسین (علیه السلام) را خراب میکنی چرا؟ گفت مسجد چرت میزنند، حکومت ما سر جایش هست. ولی کربلا که مردم میروند داغ میشوند، جوش میآورد من دیگه حریفش نمیشوم. قبر امام حسین را خراب میکنی میروی مسجد میسازی. چون؟ «لیشهدوا» شاهد. اصلاً فلسفه زیارت هم همین است میگوید: برو زیارت ببین اوچه کرد شما چه کردی؟ اینها یک. ما باید این راه را زنده نگه داری، ابوترابی 10 سال شکنجه شد، وقتی آمد در تهران یکی از دوستانش دعوتش کرد بهش گفت آقای ابوترابی تو ده سال شکنجه شدی ما هم ده سال توی ایران راحت بودهایم. حالا من دوستش بهش گفت: من دو تا خانه دارم بیا یکی از خانه هایم رابه اسم شما کنم خانه نداری پسرهایت بزرگ شدهاند من یه خونه به اسم شما میکنم گفت نمیخواهم هر کاری کرد گفت نمیخواهم من همان خانه پدرم مینشینم و اگر شد خودم خانه میخرم. خانه 20، 30 میلیونی را به زور خواستند با اصرار بهش بدهند مجّانی گفت: نمیخواهم این وجود ارزش دارد آدم توی هر شهری یه خیابان به اسمش، ابوترابی این است. توی بچّههای بسیج من یک صحنه دیدم یه خاطره برایتان بگویم دو تا خاطره را با هم مقایسه کنید ببینید چی چه جوری، چی می شد. این دو خاطره را بغل هم میچسبانم چی میشه. یکی از مراجع تقلید آقای آسید عبد الهادی شیرازی بودقبل از حضرت امام خمینی (ره) مرجع تقلید بود یکی از علماء 14 سال شاگرد این مرجع تقلید بود. رفتم دیدنش گفتم 14 سال شاگرد ایشان بودهای یه خاطره برای من بگو. گفت: یه روز پای درس نشسته بودم آیه الله العظمی آسید عبدالهادی شیرازی یه مطلبی را گفت یکی از طلبهها اشکال کرد. ایشان جوابش را داد، طلبه گفت: من قانع نشدم، اشکال سر جاش است، گفت: حالا باشد بعد این طلبه فکر کرد خیلی اشکالش مهم است که آقا میگوید: باشد بعد هی گفت، هی گفت، آقا درست جواب بدهید، ما قانع نشدیم، درس باید علمی و تحقیقی باشد و استاد مطالعه نکرده نیاید سر درس. این طلبه هی شروع کرد بی روغن سرخ کردن. آقا خیلی هیچی نگفت و درسش را داد. بعد که درس تمام شد و و رفتند شاگرد باز به هوای اینکه یک اشکال مهمّی کرده آمد بغل آقا نشست.گفت: بنشین آقا جون. اشکال شما یه جوابش این است. گفت: قانع نشدم گفت: جواب دوّم خوب، است یه جواب خوب، چهارده تا جواب یکی را گفت: قانع نشدم 13 تا را، میگفت: ما نشسته بودیم گفتیم: آیة الله العظمی، مرجع تقلید شما که چهارده تا جواب دادی میگفتی اینقدر این طلبه رجز نمیخواند گفت: راستش این 14 تا جواب داشت. یعنی اینقدر حرفت چرند و پرند بود. هم طلبه میشد و هم من غرور میگرفتم که ماشاءالله به این مغز که میتواند برای یک اشکال مخ چی چی هست ترسیدم خودم غرور بگیردم. این طلبه هم شود. این یه مرجع تقلید. داشته باشید. زمان جنگ شما کوچولو بودید من پای تلویزیون نشسته بودم از یه جوان بسیجی مصاحبه میکردند که شما در جبهه چند تا مین خنثی کردهای، گفت خدا خنثی کرده، هر چی مصاحبه گر تلویزیون گفت: خوب بگو چند تا گفت: هر کاری هست از خداست. هر چی آخرش گفت: بابا وَلَم کن آخر من یه جوان بسیجی هستم ممکن است تعدادش را بگویم ایرانیها میبینند الآن غرور بگیردم. من نمیخواهم یه کاری اگر برای خدا کردهام پز بگیردم. عجب و غرور مرا بگیرد. من دیدم الله اکبر یه مرجع تقلید در نجف میگوید: چهارده تا جواب دارم میترسم بگویم غرور بگیردم این بچّه 16 ساله هم میگوید: میترسم غرور بگیردم. این جبهه این رقم بچهها را تربیت میکرد. یه وقت امام خمینی (ره) فرمود: بعضی از بچّههای جبهه چنان سرعت کردند، پیدا کردند که افرادی با 80 سال کار باید به آنجا برسند و این بچّه 16 ساله آن 80 ساله را طی کرد. و در میان زنان ما و در میان دختران ما و پیرمردان ما صحنههایی را آدم میبیند. فلسفه حجّ: «لیشهدوا» شهود. فلسفه زکات چیه؟ فلسفه زکات همان فلسفه باغبانهاست، باغبان که میآید توی باغ چه میکند؟ شاخههای مزاحم را ارّه میکند. قرآن میگوید: «فقاتلوا ائمة الکفر» فلسفه خمر و قمار چیه؟ برای اینکه دو نفر با هم رفیقند مینشینند قمار بازی یکی از یکی میبرد وقتی پا میشوند، اون باخته، برنده را دوست ندارد. یعنی دو تا دوست نشسته، دو تادشمن پا شدند این فلسفه قمار است قرآن میگوید: «یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء» یعنی با دوستی نشستید و با دشمنی پا شدید. اینکه میگویند: خانه تجّار نرو برای اینکه آدم وقتی با تجّار نشست (صوت میکشد) اگر این زندگیه پس ما چی با حبّ خدا وارد و با بغض خدا از خانه میآید بیرون اینکه میگویند: رفیقهایت پولدارها نباشند، نگاه به طبقه زیر دستت کن. در زندگی البته در رشد علمی نگاه به بالا دستت کن، که او بیشتر مطالعه میکند. اما در لباس و خوراک به پایین دستت نگاه کن که – وقت تمام شد؟ – خوب حرف ما تمام نشد باقی اش باشد هفته آینده. خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد روز به روز بر علم و معرفت و ایمان و عقل و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا. خدایا! به حق محمّد و آل محمّد رهبر و دولت و امت، نسل و ناموس، آب و خاک و عزّت و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما. خدایا! ما را قیامت شرمنده انبیاء و اوصیاء و شهداء و علماء و مراجع و نیاکان و مربیان و اساتید خود قرار نده. خدایا! هر چه بر عمر ما اضافه میکنی بر علم و ایمان ما بیفزا. خدایا! قلب آقا حضرت مهدی (علیه السلام) را برای همیشه از ما راضی و ما را از مریدان حضرت مهدی (علیه السلام) قرار بده. «والسلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 39