نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 390
موضوع بحث: امتيازات اسلام – 2
تاريخ: 12/08/67
بسم الله الرحمن الرحيم
بحثي را در جلسه قبل تحت عنوان امتيازات اسلام مطرح كرديم و چيزهايي را كه اسلام به آنها خيلي بها ميدهد را، مقداري گفتيم. چهارده پانزده مورد را جلسه قبل گفتيم. از قبيل اينكه مثلا اسلام يك جامعيتي دارد كه در هيچ مرامي، مكتبي، ديني اينقدر جامعيت نيست. مراد ما از جامعيت اين است كه همه نوع چيزي گفته است. مثلا از موي سر تا ناخن پا. از مهماني رفتن، در خانه زدن، كجانشستن، چه گفتن و چه خوردن چقدر نشستن، برگشتن و خداحافظي، از انتخاب همسر تا عقد و عروسي و بچه دار شدن و شيردادن و تعليم و تربيت و كودكستان و دبستان و شغل و حرفه تا آن طرف مرز، مسئلهاي نيست، مگر اينكه اسلام گفته باشد.
1- توجه به شرايط زمان و مكان
يكي از موارد اجتهاد پذيري بود، يكي از امتيازات اسلام اين است كه هيچ وقت در بن بست قرار نميگيرد. يعني هميشه راه حل دارد. چون مجتهد بالاي سرش است. مجتهد هم مثل كليدساز است كه يكسري آهن دارد و كليد هر قفلي را ميتواند با يكي از آن آهنها بسازد. يك اصولي در اختيار ولايت فقيه است كه طبق آن اصول ميتواند برنامههايي را تغيير بدهد. زماني چيزي را منع كند. زماني چيزي را آزاد كند و بد نيست در اينجا برايتان يك حديث بخوانم. امام كاظم در زندان بود، زندان هارون الرشيد! شيعهها ميخواستند به امام خمس بدهند. لو ميرفتند و شيعهها را ميگرفتند. امام از داخل زندان پيام داد كه امسال خمس را بخشيدم. خمس حلال است عدهاي از پول دوستان گفتند: خوب شد. اين دين خوبي است. قربان آقا بروم. اي كاش نماز صبح را هم حلال كند. بالاخره بعد كه امام كاظم شهيد شد مردم از يكي از استانها كه استان فارس بود، (حالا يا استان فارس است يا مراد ايرانيهاست) نامهاي به امام رضا(ع) دادند كه پدر شما امام كاظم خمس را حلال كرد، خواهش ميكنيم شما هم خمس را حلال كنيد كه ما ديگر خمس ندهيم، امام رضا يك نامه تند نوشت كه خمس از آن كيست كه حلال كنيم؟ امام كاظم (ع) از روي مصلحت در زمان خاصي حلال كرد، چون شما ميرفتيد خمس بدهيد و گير ميافتاديد. براي اينكه شما گير نيفتيد، گفت: اصلاً خمس نميخواهم. مثلا من مريض شدم و وقتي شما در بيمارستان به عيادت من ميآيي، به شما توهين ميكنند. ميگويم: كه كسي ديدن من نيايد. ممكن است در شرايط خاصي حكمي داده شود. در قرآن هم داريم در يك شرايط خاص، يك قانون ميآيد. ميريختند دور پيغمبر كه كارخصوصي داريم و ملاقات ميخواهيم و از اين قبيل. همه هم كار خصوصي داشتند. آيه نازل شد هر كه ميخواهد به ملاقات برود، يك درهم بدهد، همه رفتند. گفتند نه آقا غرض، عرض سلام بود. خداحافظ. دور پيغمبر خلوت شد. گاهي قوانين سرعت گيري داريم كه مردم كه هجوم ميآورند، جلوي هجوم گرفته شود. طلاق هم همينطور است. اسلام براي اينكه طلاق واقع نشود، مثل اين خيابانها كه قسمتي از آن را با يك برآمدگي بالا ميآورند تا سرعت ماشينها را بگيرند. اسلام گفته هركس ميخواهد زنش را طلاق دهد، حتما در فلان وقت باشد. دو شاهد عادل باشد، عربي خوانده شود. بعد زن مدتي در عده باشد. به نحوي آن راهي پيچانده است كه مرد به طلاق دادن موفق نشود. در مورد جامعيت و اجتهاد پذيري چند موردي را گفتيم. حالامي خواهم چند مورد ديگر را بگويم.
2- توجه به بسيج عمومي و عدالت در تمام كارها
مساله بسيج كردن مردم؛ از امتيازات اسلام، دادن فرمان بسيج است. بارها در قرآن گفته است. «كَافَّةً» يعني همه برخيزيد. اگر بسيج شدن نبود، نه شاه را دفن ميكردند و نه مرز را حفظ ميكرديم و نه در مقابل دشمن چند سال ميايستاديم. نه ارتش و نه سپاه، هيچ يك تنها نميتوانند. هيچ كس تنهايي نميتواند هيچ كاري را انجام دهد. يك «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» كه ميگويي، سياه و سفيد، كوتاه وبلند، فقير و پولدار، همه با هم كنار هم ميايستند. خودش يك تمرين آماده باش است. عاشورا، نماز عيد، مكه، اين فرمانهاي بسيج از امتيازات اسلام است. كشورهاي ديگر بسيج ندارند، اما ما كه در ايران هستيم قدرش را نميدانيم كه چطور ميتوان مردم ايران را با يك اعلاميه ولايت فقيه راه انداخت، كاري كه يك قطار تبصره و آيين نامه نميتواند انجام بدهد. قدرت بسيج يكي از امتيازات ماست. مسئله عدالت؛ از امتيازات اسلام مسئله عدالت است. شرط رهبري اين است كه رهبر بايد عادل باشد. پيشنماز بايد عادل باشد، امام جمعه بايد عادل باشد، قاضي بايد عادل باشد، شاهد بايد عادل باشد. مسئوليني كه بيت المال را دردست دارند، بايد عادل باشند. متظاهر به فسق نباشند. اسلام مسئله عدالت را در تاروپود كارهايش قرار داده است. آن وقت همه برنامههاي خود اسلام بر اساس عدل است، يعني آن وقت كه ميگويد: (وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا) (مريم /51) پيغمبر رسالت عمومي دارد. در عين حال ميگويد: (وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا) (مريم /55) هم با امت حرف ميزند و هم با زن و بچهاش حرف ميزند، هم جامعه، هم فرد. از امام رضا (ع) روايت داريم كه مومن كارهايش را طوري تقسيم كند كه هر ساعت براي چه كاري است كه به همه كارهايش برسد. حتي اگر كسي دنيا را فداي آخرت كند يا بالعكس، در اسلام از او ستايش نشده است. ميگويند بايد هر دو را داشته باشيد. به همين خاطر 55 مرتبه كلمه دنيا در قرآن است و 55 مرتبه كلمه آخرت. بايد به گوش بود. هم در افراد عدل هست و هم در جامعه. جاهايي هم كه ما خيال ميكنيم عدل نيست، ظاهرش عدل نيست اما در باطن و در حقيقت عدل است. حالا ممكن است خانمها بگويند بعضي جاها در اسلام عدالت نيست. البته وقتي ميگويم: عدل، اسلام را ميگويم. ما هيچ وقت اسلام و پيغمبر اسلام و قرآن را نبايد فداي آدمها بكنيم. مثلا اسلام گفته است كه اگر كسي 30 تومان ارث دارد، همين كه مرد 10 تومانش را به دختر بدهند و 20 تومانش را به پسر بدهند. خوب ميگويند كجاي اين عدل است. اينجا پيداست كه عدل نيست. ظاهرش اينطور است. اما اگر كمي دقت كنيد ميبينيد كه خيلي هم عدالت است. بخاطر اينكه وقتي از امام ميپرسند، ميگويد: چون خرج زندگي به دوش پسر است و ضمنا دختر هيچ خرجي ندارد. دختر ميتواند اين ده تومان را بگيرد و كنار بگذارد. بعد دختر خانم با آقا پسري ازدواج ميكند. با پسر كه ازدواج كرد، ده تومانش را هم كه كنار گذاشته است و سرسفره بيست توماني او مينشينيد و اين 20 تومان خرج زندگي هر دو ميشود بعد دختر خانم ده تومان از اينجا صاحب ميشود و ده تومان هم جداگانه دارد. جمعاً ميشود بيست تومان. يعني ظاهر اين است كه ده تومان دارد ولي ده تومان پس انداز دارد ولي پسر بيست تومان سرمايه دارد. يا مثلا فرض كنيد جاهايي اسلام براي قشري مسئوليتهايي گفته است. اينجا هم وقتي نگاه ميكني ظاهرش اين است كه عدالت نيست، اما واقعش اين است كه عدالت است. فقط بايد زود قضاوت نكنيم. در اسلام هر چه هست عدل است. حديث داريم: قال النبي(ص) (بالعدل قامت السماوات و الأرض) (عوالياللآلي، ج4، ص102) آسمانها و زمين و كرات ديگر اگر توازن و گريز از مركز و نيروي جاذبه را نداشتند و اگر قوانيني بركرات آسماني حاكم نبود، از هم ميپاشيدند. قانون حتي در كرات آسماني حاكم است. (وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ) (الرحمن /7) بعد به شما ميگويد: (أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ) (الرحمن /8) من در آسمانها توازن برقرار كردم، تو هم در كارهايت توازن برقرار كن. (وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا) (اعراف /31) بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نكنيد. ميخواهي ستايش كني، به اندازه ستايش كن. اگر نيم كيلو خوبي ديدي و يك كيلو تعريف كردي، چاپلوس هستي. اگر صد گرم تعريف كردي حسودي و اگر نيم كيلو تعريف كردي، انصاف داري. اگر ميخواهي ستايش كني، به عدالت ستايش كن. در مورد انتقاد داريم اگر زياد انتقاد كردي، عقدهاي هستي، و اگر كم انتقاد كردي ترسو هستي. به اندازه كه انتقاد كردي ارزش داري. ستايش و انتقاد هم عدالت ميخواهد. تجليل و تكذيب و مصرف و آرايش و. . . عدالت ميخواهند. قرآن ميگويد: «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» متاسفانه خيلي از حزب اللهيها آيه را از اينجا ميخوانند در حاليكه قبلش اين مطلب هست كه (خُذُوا زينَتَكُمْ) (اعراف /31) آرايش كنيد. بعد ميگويد: «وَ لا تُسْرِفُوا» فقط در مورد «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا» نيست. يعني در آرايش هم عدالت لازم است. اينقدر عطر نزنيد كه از دو كوچه آنطرفتر هم بويش بيايد و اينقدر هم بي تفاوت نباشيد كه وقتي مرد به خانه ميآيد، بوي پياز و دود بدهيد. نه تعفن و نه آن نوع آرايش بي رويه. ما «وَ لا تُسْرِفُوا» را به «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا» ميزنيم. خيال ميكنيم كه قرآن گفته است: «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» در حاليكه قرآن ميگويد: (خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) (اعراف /31) وقتي ميخواهيد به مسجدبرويد، خودتان را آرايش كنيد، ولي مواظب باشيد كه مسجد را هم كه ميآراييد، دكورسازي نكنيد. پس اين «لا تسرفوا» به زينت هم ميخورد. آن هم زينت هنگام مسجد رفتن، يعني وقت ملاقات با خدا.
3- توجه به اخلاق و باطن كارها
اصل اخلاق؛ از امتيازات اسلام است. مكاتب ديگر يا ندارند و يا اگر دارند، براي برقراري روابط و «متشكرم و مرسي گفتن» دارند. ما زماني ميگوييم كه كارفرما با كارگران خوش اخلاق باشد، تا خط توليد بالا برود. اسلام نميگويد براي بالا رفتن سطح توليد، كارگر و كارفرما رفيق باشند، بلكه اسلام ميگويد براي اينكه كارفرما رشد معنوي كند، كنار كارگر بنشيند و غذا بخورد، براي اينكه كار فرما آدم شود. براي اينكه تنظيم باد شود و مغرور نشود. اسلام نميگويد: «براي توليد بيشتر» ميگويد: «مي خواهم انسانيت تو بالا برود» وقتي آدم نشست و با زير دستش غذا خورد، رشد انساني ميكند. گرچه توليد پارچه بالا نرود. اين اصل اخلاق، مخصوص اسلام است. جاي ديگر از اخلاق نيست يا اگر هم اخلاق هست، براي زندگي مادي است. وقتي ميآيند بررسي كنند كه كدام برنامه تلويزيون در غرب موفق است ميگويند كه اين مجري تلويزيون چه لباسي ميپوشد؟ چند دقيقه به چند دقيقه ميخندد؟ قبل از پشت دوربين رفتن چه غذايي ميخورد؟ فقط به دسته عينك و غذا و دكورسازي صحنه ميپردازند وحال آنكه ممكن است گاهي هيچ كدام نباشد و برنامه موفق باشد. گاهي ممكن است همه دكورسازيها را بكنند و برنامه موفق نباشد. جذب شدن يا نشدن دل كانال است و آنها از كانال چيزي نميفهمند. يك بار آدم بحثي را گوش ميدهد، دكورسازي هم ندارد اما لذت ميبرد. گاهي صد نوع بند وبست و آرايش و دكورسازي، همه اين كارهاي تشريفاتي و تجملاتي را ميكنند، اما بحث جاذبه ندارد. كعبه كه چنين جاذبهاي دارد، يك كانال است. ابراهيم (ع) وقتي كعبه را ساخت، گفت: خدايا ما كعبه را ساختيم و بچه خود را نيز اينجا گذاشتيم، كاري كن دلها به سوي اينجا پر بزند. و الآن ميبينيد كه دلها پر ميزند. اميرالمومنين ميگويد: حاجيها وقتي وارد مسجد الحرام ميشوند، مثل پرندگان تشنهاي هستند كه به چشمه آب ميرسند. وقتي ميپرند، هيجاني دارند. وقتي ميخواهند از مسجدالحرام بيرون بروند، آن لحظه آخر، دل نميكنند. بخصوص اين سياهپوستها آخرين طوافي كه ميكنند و ميخواهند از مسجدالحرام بيرون بروند، طوري عاشقانه حرف ميزنند كه ديدني و فوق عقل است. عقل ميگويد ساختمان بنّا لازم دارد. اما آدم ديگر به قربان بنّايش نميرود. اينكه آدم دائم با بنا مناجات ميكند، اين فراي عقل است. مناجاتها فوق عقل است. يعني بايد از عقل رد شود و به عرفان و عشق برسد. آن وقت آنجا امير المومنين ميگويد: خدا! جان من در جهنم ميسوزد، اما اصلا فراقت را نميتوانم تحمل كنم و ما يك مرحله ضعيف اين را ميتوانيم بفهميم. كه چطور حضرت امير شب جمعه ميگويد «صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ»(دعاي كميل) من عذاب را صبر ميكنم ولي براي فراق صبر نميكنم. اين يعني چه؟ من اين را به اينهايي كه با عشق ميآيند رهبر انقلاب راببينند مثال ميزنم. از مشهد و بندر عباس و بوشهر و آنطرف دنيا بر ميخيزند. يك روز، دو روز در ماشين هستند. با چه عشق و نشاطي ميآيند. بعد هم يكروز در تهران معطل ميشوند. بعد هم صبح زود بايد از اين سر بالايي جماران با سرعت كم ماشينشان بالا بروند. در آخر هم سه، چهار ساعت در صف ميايستند، برف، سرما و بچهاش را نزد خواهرش گذاشته است، خانواده شهيد هم هست، به نفس نفس هم افتاده، بي خوابي، سرما، حالا اگر بگويي كه امام امروز ملاقات ندارد. ميداني چه ميگويد؟ ميگويد «صَبَرْتُ عَلَى» همه سختيها را ميتوانم تحمل كنم، اما نميتوانم براي ديدن امام صبر كنم. اينجا آدم ميفهمد كه يعني چه كه گاهي ميگويد: حرفي نداشتم، سه شبانه روزنخوابيدم، اما مشكل من اين است كه امام را نديدم. آدم كمي از آن ميفهمد كه چطور ميشود آدم برمشكلات صبر كند و برفراق صبر نكند. اصل اخلاق يك اصل است.
4- توجه به هدف و نيت خالصانه و انجام وظيفه
اصل هدف و نيت؛ اين هم باز مخصوص دين اسلام است. در مكاتب ديگر اگر زماني آدم بخواهد با يكي از صاحبان مكاتب حرف بزند، مساله هدف براي آنها مهم نيست، ميگويد اينجا بايد تميز باشد. اين توليت بايد اينطور باشد. اين رواق بايد اينطور باشد، اما با چه نيتي؟ آخر ارزش كار به نيت كاراست. من بارها مثال زدهام ميگويم: يك ليوان آب را سه نفر نميخورند. يكي نميخورد چون قهر كرده، يكي نميخورد، چون از بس خورده و يكي هم نميخورد و ميگويد ديگران بخورند، شايد بيشتر تشنه باشند. خوب اولي و دومي ارزش ندارد ولي نيت سومي ارزش دارد. الان مابا كم وزياد، يك ميليون كارمند دولت داريم، اما از اين يك ميليون، چند نفر ارزش دارند؟ او كه ميگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم، بروم گرهاي از كار مسلمانان باز كنم» يا به آنكه ميگويي كه آقا چرا به اداره ميروي؟ و ميگويد: بخاطر خرجي! ميداني كه همه چيز گران است. و به ديگري كه ميگويي آقا چرا ميروي؟ و ميگويد: خوب اگر نروم، مرا بيرون ميكنند. و از روي ترس! آن يكي ميگويد ما 8، 9، 16، سال سابقه داريم. اگر نرويم سوابق ما از بين ميرود. پايه و درجه و فلان. اصول دين چند تاست براي رفتن به اداره 4 تاست خرجي، ترسو، درجه و سابقه. خوب اينها زمان شاه هم بود. از كارمندان زمان شاه، همه براي اين 4 تا ميرفتند. اينها اصلا ارزش نيست. ارزش به آن است كه نيت را ببيني كه چيست. در جمهوري اسلامي كارمند كه ميرود اداره بايد بگويد ميروم تا دردي را دوا كنم و گرهي را باز كنم. آن وقت اگر به اين خاطر رفت، اداره مسجد ميشود و گاهي هم اداره بهتر از مسجد ميشود. چون بهترين مساجد، مسجدالحرام است. در مسجدالحرام بهترين كارها طواف است و حديث داريم اگركسي گرهي از كار مسلمانها باز كند، ثوابش از ده طواف بيشتر است. اينكه ميگويند ميشود اداره مسجد شود، درست است، به شرط اينكه شما صبح كه بيرون ميآيي، هدفت را فراموش نكني كه براي چه ميروي؟ بعد وقتي به اين صورت شد؟ آدم ديگر استعفا هم نميدهد. چون شما گره باز ميكنيد. حالا كه نگذاشتند كه اين گره را باز كنيد، گره ديگري را باز كن و بگوالحمدالله. وقتي آدم براي يك هدف مقدس آمد، ديگر به هدفش برسد يا نرسد، خدا اجرش را ميدهد. چون قرآن ميگويد: (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى) (نجم /39) و نميگويد: «ليس للانسان الا ما عطي» يا نميگويد: «الا ما عمل» از شما عمل نميخواهد. خدا از شما انجام كار نميخواهد. خدا ميخواهد شما سعي كنيد. تو سعي خود را بكن، كار يا ميشود و يا نميشود. آدم وقتي براي هدف مقدسي، كاري را شروع كرد، چه كار بشود و چه نشود، چه موفق بشود و نشود شكست نيست. قرآن ميگويد: «إِلاَّ ما سَعى» تو سعيت را بكن، گرچه بر نتيجه نرسي. بنابراين آدمي كه روي هدفي پاك نيت ميكند و كار ميكند، شكست نميخورد. يك روز به پدرم گفتم: پدر جان! شما چرا مرا فرستادي طلبه شوم. گفت: راستش را بخواهي من ميخواهم تو مثل آقاي بروجردي شوي. حالا هم ناراحتم. البته الان از من راضي است. قبلا ناراضي بود. ميگفت: من تو را فرستادم تا آقاي بروجردي شوي يك مشت بچه جمع كردهاي و با تخته سياه قصه ميگويي؟ اين هم شد كار؟ آخوند بچهها چيست؟ من ميخواهم تو ملا شوي. گفتم: آقا جان! شما ثواب پدر آقاي بروجردي را داري، چون هدفت اين بود كه من فقيه شوم. شما مرا به قصد فقاهت فرستادي به حوزه علميه، پس ثواب پدرآقاي بروجردي را داري. حالا بنده برسم يا نرسم. تشخيص من به حق باشد يا باطل. فكر ميكنم بزرگان خاص بزرگها و ما براي بچهها هستيم. فكر كنيد كه اين چند ميليون بچه هم آخوند ميخواهند. حالا ما آخوند بچهها بشويم. فكر كنيد 268 قصه در قرآن است. ما همين قصهها را براي بچهها بگوييم، خودش چه كار بزرگي است. من روي تشخيصم يك كاري ميكنم. شما هم ثواب پدر آقاي بروجردي را داري. آدمي كه مخلص است، هيچ وقت غصه نميخورد. اصلا عقدهاي نميشود. مردم روز عاشورا چقدر حسين حسين ميگويند؟ امام حسن هيچ وقت قهر نميكند كه خوب خوش انصافها يك بار هم بگوئيد: حسن حسن. ما برادر بزرگتر هستيم. كسي حسن حسن نميگويد. ببينيد در وادي اخلاص امام حسن عقدهاي نميشود اما اگر اخلاص را كنار بگذاري، هزار نوع خط كش جلو ميآيد. چرا پيش پاي او پا شدند. پيش پاي من پا نشدند؟ من و او همدوره بوديم. چرا او گرفت من نگرفتم؟ چرا او مدير كل و من معاون؟ چرا او و چرا من؟ تمام اين گلهها در وادي من و تو پيش ميآيد. من و تو حذف شود. در وادي اخلاص و هدف مقدس هيچ فرقي نميكند. در هندسه ميگويند كه اگر آدم يكجا يك نيم دايره داشته باشد، شما از هر جاي نيم دايره، آن بالا رئيس باشي، يا اين وسط معاون باشي، يا آدمي جزئي، كاسب يا كس ديگر، هر كجا ميخواهي باش. وزير يا وكيل يا يك آدم عادي و. . . مهم نيست كجا قرار گرفتي، مهم اين است كه بنابرچه هدفي كار ميكني. اگر هدف مقدس باشد، آن بالاي بالا باشي، حركت به سمت مستقيم باشد و يا اگر پايين هم باشي و حركت مستقيم باشد باز زوايا قائمه است. هرجا باشي زاويه قائمه است. از هر جاي نيمدايره، اگر هدف را گم نكني. «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»(كافى، ج2، ص414) لذا ميبينيم كه امام سجاد (ع) در سجده ميگويد: اي كسي كه توفيق را بين ضعيف و قوي مساوي قرار دادي، خدايا براي به تو رسيدن، فرقي بين قوي وضعيف نيست. براي به تو رسيدن قوي و ضعيف با هم ميتوانند برسند، آدم اينطور غصه نميخورد. اصل هدف مهم است.
5- توجه به اهليت و لياقت در گزينش و مسئوليتها
يكي از اصول ديگري كه اسلام به آن عنايت دارد، اصل اهليت و لياقت است. در پستها و مسئوليتها. حديث داريم اگر كسي، ديگري را به كاري منصوب كند و حال آنكه ميداند، ديگر در اين كار قويتر است. خيانت كرده است. در كدام محله شهيد نيست؟ در همين مجلس ما پدران دو سه شهيد هستند. كجا آدم پدر شهيد نميبيند؟ آن وقت ما كه اين مملكت در دستمان است، اگر خداي نكرده خيانت كنيم. . . اميرالمومنين فرمود: هركس بر كسي مقدم شود. و حال آنكه او ميبيند، تمام مدير كلها تمام مسئولين مسئولين دبستان، دبيرستان، وزارتخانهها، نهادها، تمام شركتها، همه جا، هركس در هر ردهاي مسئول است، اين حديث را حفظ كند و اصلا انجمن اسلامي اين را قاب كند و بالاي سر رئيس بزند. حديث اين است: اگر كسي جلو بيفتد يا خودش را جلو بيندازد. كسي كه خود را برديگران مقدم بداند. كسي كه پيشي بگيرد و پستي را بگيرد در حاليكه ميداند درجامعه از او بهتر هست. بداند نمره 18هست، به نمره 15 راي بدهد. كسي كه بداند فلاني نمره بهتري دارد باز هم زير سبيلي رد كند. شتر ديدي نديدي. اميرالمومنين ميفرمايد: به خدا خيانت كرده به رسول خدا خيانت كرده، به همه خون شهدا خيانت كرده است و به همه مردم. اين اصل اهليت است. سوره برائت كه نازل شد پيغمبر به يك نفر داد و گفت برو بخوان. تا رفت بخواند جبرئيل نازل شد و گفت كه ايشان اهليت ندارد. گرفت و به يك نفر ديگر داد. باز جبرئيل نازل شد و گفت: او هم اهلش نيست. من به يكي از مسئولين گفتم: آقا ايشان كه نصبش كردي ارزش ندارد، گفت: خودم هم فهميدم. گفتم: خوب عزلش كن. گفت تازه با سلام و صلوات نصبش كردم. حالا بروم عزلش كنم؟ گفتم طوري نيست. تو كه از پيغمبر بالاتر نيستي! پيغمبر در نصف روز دو نفر را نصب كرد و دو نفر را عزل كرد. ما كه نميتوانيم جواب خون شهدا را بدهيم. گاهي اوقات مسئوليتي را به كسي ميدهند بخاطر اينكه عيالوار است. خوب مگر شما كميته امداد هستيد. خيليها به نهضت سواد آموزي ميآيند و ميگويند او آدم بدبختي است. ميگويم اينجا كميته امداد نيست او را به كميته امداد معرفي كنيد. مردم هم دراين صندوقهاي قرض الحسنه پول بريزند و كمك كنند. مردم به كميته امداد پول بدهند و كميته امداد هم اينها را زيرپوشش ببرد. اما اينكه در اين اداره فلان كار را به ايشان بدهيم، نميشود.
6- توجه به تفكر در امتيازات اديان الهي
من عرض كردم كه شهيد مطهري در يكي از كتابهايش به نام امتيازات اسلام 30 امتياز نوشته است. ديدم بيش از 30 تاست و خود شهيد مطهري متوجه بوده است. و نوشته است كه اينها گوشهاي از امتيازات است و اگر آقايان و دوستان فكر كنند، چيزهاي ديگري هم به ذهنشان ميآيد. ما2، 3 طلبه بوديم و نشسته بوديم و فكر كرديم و حدود هشتاد مورد يا 79 مورد به نظرمان آمد. يعني در حديث و قرآن اصولي هست كه يا در مكاتبي ديگر نيست، مثلاً در يهوديت و مسيحيت و اديان ديگر نيست و مخصوص اسلام است. يا اگر در اديان ديگر هست، مخصوص اديان آسماني است كه اديان آسماني روي اين اصول تكيه كرده است. بسيج كردن، شرط عدالت در مسئولين، از پيش نماز تا امام جمعه و قاضي و شاهد و رهبر و فلان. اصل اخلاق براي رشد انسان، اصل هدف و نيت و. . . ما نميخواهيم فقط جاده آسفالت شود. ميخواهيم براساس نيت مقدس جاده آسفالت شود. چون الان مملكت ما در اين اصول ميلنگد. آقا دبير فيزيك است، استعفا ميدهد و به اداره دخانيات ميرود. ميگوييم چرا رفتي اداره دخانيات؟ ميگويد: اداره دخانيات بيشتر پول ميدهند. آموزش و پرورش كمتر پول ميدهند. ميگوييم آقا آخر هدفها فرق ميكند. در آموزش و پرورش علم به مخ ميرساندي و اينجا دود به ريه. ميگويد: حقوقش بيشتر است. يعني وقتي آدم اصل هدف را فراموش كرد، تا جايي پول بيشتر شد، به آنجا ميرود. الان دانشجوهاي ما در سراسر ايران اگر هدفشان معين باشد، فردا حاضر نميشوند ايران را رها كنند و بروند به كشور ديگر ولو در ايران روي حصير بنشينند و در كشور ديگر هواپيماي شخصي داشته باشند. خدا شهيد قدوسي را رحمت كند. به طلبهها ميگفت: اگر درس ميخوانيد كه جايي مقامي و نان و آبي وپستي پيدا كنيد. تو را به خدا از همين امروز از طلبگي بيرون برويد. اما اگر درس ميخوانيد تا با قرآن و حديث آشنا شويد و عمل كنيد و به ديگران بگوئيد، آمدنتان مبارك باشد. اصل هدف مهم است. خدايا ما را با اصول اسلام اصول اعتقادي و علمي و اخلاقي روز به روز آشناتر وتوفيق عمل بيشتر مرحمت بفرما. بار ديگر از تمام برادران عزيز جهاد سازندگي و از خانوادههاي شهيدا تشكر ميكنم. نماز جمعه را فراموش نكنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 390