responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 391

موضوع بحث: امتيازات اسلام – 3

تاريخ: 19/08/67

بسم الله الرحمن الرحيم
در دو جلسه قبل بحث ما امتيازات اسلام بود و در اين جلسه هم، يكي ديگر از امتيازات را مي‌خواهيم بشكافيم و باز كنيم. چون هفته تربيت هم هست. از آن هفتاد، هشتاد امتياز آن را انتخاب كرديم كه با همكاران آموزش و پرورش، سنخيت داشته باشد.

1- فطري بودن دين اسلام

يكي از امتيازات اسلام اين است كه اسلام ديني است مطابق فطرت. مي‌خواهيم اين را معنا كنيم. اگر كسي از شما سوال كرد اين كه مي‌گويند «دين اسلام دين فطرت است» يعني چه؟ چه معنايي مي‌كنيد؟ چون گاهي آدم چيزي را مي‌گويد‌‌ اما وقتي گفتند: يك مقاله، يك صفحه مطلب برايش بنويس كه يعني چه؟ (دين اسلام دين فطرت است يعني چه؟) نمي‌داند چه بنويسد. حدود 20، 30 كتاب درباره فطرت نوشته شده است.
مجموعاً مي‌توانيم اينطور معنا كنيم كه فطرت يعني ميل و جوشش دروني كه چند چيز ندارد و چند چيز دارد. آنهايي كه دارد در چهار حرف خلاصه مي‌شود: در هر زمان، در هر مكان، در هر سن در هر رژيم ثابت است. اين را فطرت مي‌گويند. مثل علاقه به بچه كه فطري است. يعني يك ميل و جوشش دروني است. كسي از بيرون نمي‌آيد و درگوش مادر بگويد، مادر بچه‌ات را دوست داشته باش. اين علاقه، ميل مادر است. جوششي است از درون مادر، در هرزمان و مكان و در هر سن و در هر رژيم ثابت است. اين را فطرت مي‌گويند.
چهار حرف هم ندارد. نه تبليغ و نه تلقين و نه رژيم و نه خيلي چيزهاي ديگر هيچ يك از اينها هم در آن اثر نمي‌كند. مكان و زمان استاد و معلم نياز ندارد. در قرآن كلمه فطرت يك بار بيشتر نيامده است. قرآن مي‌گويد. (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً) (روم /30) قرآن مي‌گويد: روي خود را به سوي دين حق كن، ديني كه فطري است. حالا اين يعني چه و بعد هم مي‌خواهيم بگوييم؟ فطرت وجداني است كه معلم و پدر و مادر بايد در امور تربيتي روي آن ميلها و جوشش‌هاي دروني بچه حساب كنند.
در نظام‌هاي غير مذهبي مي‌گويند بچه مثل تنه درخت است. چطور نجار تنه درخت را هر طور مي‌خواهد مي‌برد تا كمد و صندلي و كرسي خودش را بسازد. چطور بنا هر جا مي‌خواهد تيشه بر آجر مي‌زند. براي كارش خياط چطور پارچه را هر طور مي‌خواهد برش مي‌زند. مي‌گويند انسان داراي وجدان نيست و فطرت ندارد. انسان موجودي است كه مي‌شود هر حكومتي بر او تحميل كرد، لذا گاهي اوقات قوانيني تصويب مي‌كنند كه تمام ميلها و جوشش‌هاي دروني انسان را در هم مي‌شكنند. آيا اگر يك پدر خواست بچه‌اش را خوب تربيت كند، بچه كه مي‌خندد، مي‌گويد نخند. خوب او مي‌خواهد بخندد. بعد به او تحميل مي‌كند. خب بدتر مي‌شود. خنده جوشش دروني است. خوب خنده‌اش گرفته است، به او بگويي نخند او منفجر مي‌شود.
قدرت رضا شاه و سياست محمد رضا و حمايت شرق و غرب(قدرت بعلاوه سياست) جمع شدند كه دين را از ايران حذف كنند. تمام فيلم‌هاي سينماها و روزنامه‌ها و برنامه‌ها. همه براي حذف دين بود. يا با قدرت يا با سياست و حمايت همه اين كارها را كردند، اما چون گرايش ديني يك جوشش دروني است و با قدرت و سياست نمي‌شود آن را عوض كرد. با يك حركت رهبر انقلاب يك مرتبه همه جوانها مسير عوض كردند. همان جوان‌هايي كه ممكن بود بعضي از آنها تحت تاثير رژيم هم قرار گرفته بودند. شما كشورهاي كمونيست را در نظر بگيريد، در كشورهايي كه 50، 60 سال است كمونيست با همه قدرتش دارد ضد مذهب كار مي‌كند. اما الان مي‌بيني بعد از پنجاه، شصت سال تا جرقه‌اي روشن مي‌شود ولوله‌اي مي‌شود. اين هم كه مي‌گوييم حضرت مهدي (ع) با 313 نفر مي‌آيد و كره زمين را عوض مي‌كند، بخاطر اين است كه ميل به دين، يك ميل و جوشش دروني است. يعني سيماني هست كه امام زمان مي‌آيد و كاشي را روي سيمان مي‌چسباند. اگر كاهگل باشد، كاشي امام زمان روي كاهگل نمي‌چسبد. مگر مي‌شود يك نفر با 313 نفر در مقابل اين همه! مگر مي‌شود رهبرانقلاب يك حركت بكند، زحمات پنجاه ساله رضا شاه و محمدرضا شاه براي حذف مذهب از بين برود! مثل فنر است. فنر جمع مي‌خواهد بيرون بپرد. اگر آن را نگه داشتي، ممكن است موقتا جمع بماند. اما دستت را كه برداشتي بالامي پرد.

2- برتري فطرت بر ديگر خواسته‌ها

دين فطري است. من به چند كشور رفته‌ام. معابد بت پرستان هندي را ديده‌ام. كليساي كلن آلمان را ديده‌ام. مساجد كشورهاي ديگر را ديده‌ام. مساجد ايران را هم ديده‌ام. اسم ايران بر هر ساختماني كه هست، از بهترين ساختمان‌هاي كره زمين است. بهترين ساختمانهاي كره زمين ساختمان‌هايي هستند كه يك زنگ ديني دارند. حالا يا بت پرستي يا كليسا يا مسجد. خانه‌هاي خودشان خشتي است، مسجد را با آجر مي‌سازند. در هندوستان خودشان كنار كوچه زندگي مي‌كنند ولي معبدهايشان را بيمه مي‌كنند. در كلن گفتند اين كليسا 500 سال قدمت دارد. اول باور نكردم، ولي بعد كه ديدم. بنايش 500 سال مي‌ارزيد. 500 سال بنايي براي يك كليسا. واتيكان ايتاليا را آدم وقتي مي‌رود ببنيد، گيج مي‌شود. ساختمان‌هايي كه رنگ مذهب دارند، حساب جدايي دارند. عشق به مذهب هست. همينطور كه انسان هنر را دوست دارد. گل و زيبايي را دوست دارد. حتي آدمهاي هرزه نيكويي را دوست دارند و اين هم كه مي‌گويند ايمان به خدا و دين دروني است. بد نيست درباره‌اش صحبت كنيم.
گفتيم دين ميل و احساس و جوشش دروني است. كجاي خداشناسي ميل است؟ هر كسي در هر جاي كره زمين احساس مي‌كند كه وابسته است و احساس وابستگي و نياز مي‌كند. همين كه انسان مي‌گويد از چپي و راستي، از خدا پرست و مادي گرا بپرسي انسان روي كره زمين مستقل است يا وابسته؟ مي‌گويد: وابسته است. اگر بپرسي كه انسان روي كره زمين نياز دارد؟ مي‌گويد: بله، دارد. اين احساس وابستگي و نياز در هركس هست. چون او مي‌گويد وابسته به اتم هستم. وابسته به اكسيژن هستم. وابسته به خوراك و پوشاك هستم. بالاخره اصل وابستگي را قبول دارند. همين احساس وابستگي زمينه ايمان به خداست. منتهي مامثل بچه‌اي كه به دنيا مي‌آيد، تا متولد مي‌شود، جيغ مي‌زند. اين بچه‌اي كه در لحظه تولد جيغ مي‌زند، نياز و كمبود دارد. هيجان دارد و مضطرب است. او با جيغش به دنبال يك راه نجات مي‌گردد. زماني راه نجات پستانك است. زماني پستان مادرش است. زماني قلك است. تا كمي بزرگتر مي‌شود پستي، وزيري، وكيلي. بعد هم مي‌بيني همه اينها مجازي بود. انسان دنبال چيز ديگري مي‌گردد. چون به همه اينها كه رسيد در هشتاد سالگي مي‌بيند آن جيغي كه در بچگي مي‌زد، در هشتاد سالگي هم همان جيغ را مي‌زند. پس مي‌بينيد ميل و احساس به وابستگي درهمه هست.

3- فطرت و معرفي راهنما و راهنما طلبي

«احساس تحير»! كيست بگويد بنده در عمرم هيچ وقت شك نكردم. انسان گاهي نمي‌داند چه كند. افكار و نظريات مختلف حتي در خوردن. غذا را بخورد يا نخورد؟ رفيق بشود يا نشود؟ بجنگد يا صلح كند؟ كيست كه متحير نباشد؟ همين احساس تحير به آدم ميگويد تو يك راهنما مي‌خواهي. منتهي راهنماي معصومِ بي لغزش، كه نبوت و امامت است. ممكن است كه اين احساس وابستگي، به دروغ با پستانك اشباع شود. اما بزرگ كه شد مي‌فهمد گول خورده است. (يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً) (نور /39) آب نما بود ولي آب نبود، مجاز بود، واقعيت نداشت، ادعا بود، حقيقت نبود، خيال بود. ولي بالاخره احساس وابستگي زمينه خداشناسي است. احساس تحير زمينه رهبري است.
«احساس عدالتخواهي»! هركسي عدالت را دوست دارد و همين زمينه معاد است. (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ) (الرحمن /60) اگر هركس مورد محبت قرار گيرد، محبت مي‌كند. بچه قنداقي به او گل بدهي گل را مي‌گيرد و به شما مي‌خندد. اين خنده يعني متشكرم. به سگ نان مي‌دهي، دم تكان مي‌دهد. يعني متشكرم! يعني مسئله لبخند نوزاد و حتي بعضي كارهايي كه بعضي حيوانها مي‌كنند، اين احساس تشكر و رمز عبادت است.
«احساس حمايت»! يعني كيست كه مظلومي را ببيند كه او در مظلوميت دست و پا مي‌زند و در خود ميل يا احساس به كمك پيدا نكند. انسان سالم با ديدن مظلوم احساس مي‌كند كه بايد به او كمك كند و اين مايه خمس و زكات است. كيست كه با ديدن مزاحم مي‌گويد جلويش را نگيريد. اگر كسي حمله كرد و مزاحم شد، «احساس دفاع» مي‌كنيد. اگر يك پرنده كه با چوب سر درخت لانه ساخته است و پرنده ديگري بخواهد لانه‌اش را بگيرد به او حمله مي‌كند. الاغ را در طويله فرض كنيد. اگر الاغ ديگري بخواهد علفهاي آغلش را بخورد به او لگد مي‌زند.
مسئله دفاع مسئله‌اي است كه در هر موجود ذي شعوري وجود دارد. تا ديد مخالف دارد، احساس مي‌كند بايد در مقابل او دفاع كند. «احساس دفاع» زمينه جهاد است. «احساس تشكر» زمينه نماز و روزه است. «احساس امنيت»، خير و خوشي و سلامتي «احساس امر به معروف و نهي از منكر» است. چون كسي كه منكر انجام مي‌دهد و كارخلاف انجام مي‌دهد. كسي كه دارد جيغ مي‌زند به او مي‌گويند: بچه جيغ نزن! كسي كه دارد گرد و خاك مي‌كند، مي‌گويند: آقا گرد و خاك نكن. بيخود بوق مي‌زند، مي‌گويند: بوق نزن. يعني كسي كه كار خلافي مي‌كند هر انساني احساس مي‌كند كه بايد جلويش را بگيرد. انسان اصلا كمال را دوست دارد. «كمال دوستي» مايه امر به معروف است. گرفتن جلوي فساد مايه نهي از منكر است. پس اينكه مي‌گويند دين فطري است يعني در انسان احساسي است كه زمينه اصول عقايد مي‌شود.
آدم اگر هر جاي كره زمين يك چهار راه ديد، مي‌ايستد. هر انساني سر يك چند راهي از درون احساس مي‌كند كه يك نفر بايد بيايد به او بگويد كه از كدام طرف برود. منتهي ما مي‌گوييم بايد معصوم باشد كه خود او ديگر گيج نشود. اگرامام و پيغمبر معصوم نباشند، مصداق آن شعر است. كه (هر چه بگندد نمكش مي‌زنيم واي به روزي كه بگندد نمك) اينكه گيج شده و رهبر مي‌خواهد. واي به روزي كه رهبر گيج شود. پس رهبر بايد معصوم باشد و گيج نشود. نبوت و امامت يعني رهبر معصوم. پس مي‌بينيد. احساس تشكر و حمايت، احساس دفاع در برابر موجود مضر، احساس حمايت از كار خوب، احساس امنيت، احساس وابستگي، احساس تحير، اين احساسها است كه مي‌گويند دين فطري است.

4- تربيت و هدايت احساسات و بيداري فطرت

شما خواهران و برادران كه در امور تربيتي هستيد، در آموزش و پرورش و هر پدر و مادري كه پاي تلويزيون هست، بايد مواظب باشد و بداند كه احساسات بچه چيست؟ بچه به چه چيزي ميل دارد؟ از آن احساسات استفاده كند. اگر بچه مي‌خواهد برود بگردد، بگويد: برويم بگرديم. منتهي برويم بگرديم ضمنا عمه را هم ببينيم. خاله را هم ببينيم. يعني مسير ميل به بيرون از خانه را به سوي صله رحم جهت بدهيم. مي‌خواهد بازي كند. نگو نه! حق نداري. ميل به بازي ميلي است كه از درون مي‌جوشد، احساس مي‌كند. كمبود دارد. بازي مي‌خواهد. منتهي معلم بايد به اوخط بدهد عمده كارهاي مربي اين است كه حساب كند بچه از درون چه اميالي دارد. آن ميلش را اشباع كند. مردم چه چيز را دوست دارند. منتهي دوستي‌هاي به جا.
اسلام دين فطري است به همين معنا است. طبع زن ميل دارد كه طلا داشته باشد. آرايش جز ذات زن است و لذا ابريشم و طلا كه براي مرد حرام است براي زن حلال است. اين را مي‌گويند دين فطري. مادر مي‌خواهد مادري كند. مادري مادر، احساس مادر است و لذا گفتند اگر طلاق هم واقع شد. بچه شيرخوار بايد نزد مادر بماند. مادري مادر، جزء جوشش دروني است. آرايش زن جزء تمايلات دروني اوست. مي‌گويند دين فطري است. معنايش اين است. چيزي نيست كه طبع بپسندد ولي اسلام بگويد نه! و لذا قرآن هم مي‌گويد: (وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً) (مائده /88) «حَلالاً» براي اسلام. «طَيِّباً» براي فطرت. «حَلالاً» يعني حلال باشد. خيلي چيزها حلال هست، اما دلپسند نيست. خيلي چيزها كه مي‌خوري، مزاجت هم بايد بپسندد. طبعت بپذيرد. «طَيِّباً» يعني دلخواه و مورد پسند طبع. پس «حَلالاً» به جهت شرع اسلام است و «طَيِّباً» به جهت فطرت انسان. يعني چيزي كه مي‌خوري فقط نبايد حلال باشد. خوب ممكن است خيلي چيزها حلال باشد ولي دل نمي‌پسندد. اصولا اينكه مي‌گويند ايمان به خدا فطري است. تمام اين مناجات‌ها براساس فطرت است. انسان اگر بخواهد خداشناسي را با عقل بفهمد. عقل مي‌گويد تمام اينهايي كه ما مي‌بينيم ممكن الوجود هستند، يعني مي‌شود باشند و مي‌شود نباشند. هر چيزي كه چنين است اگر بود، لابد علتي دارد. ممكن الوجود به علت نياز دارد. حادث نياز به محدث دارد. عقل كي مي‌تواند اين چيزها را بفهمد؟ اما ديگر آدم به اين خدا عشق نمي‌ورزد. انس پيدا نمي‌كند. محبت و عشق جوشش فطري است.

5- نشانه‌هاي فطري بودن

گاهي انسان كاري مي‌كند كه پشيمان مي‌شود. پشيماني نشانه وجود ميل به فطرت در انسان است. بمباران مي‌كند، پشيمان مي‌شود. گناه مي‌كند، پشيمان مي‌شود. همين كه انسان با هر دين و مذهبي حتي در كشورهاي ماركسيستي، (آنها هم منكر خدا و هم منكر وجدان هستند) در عمرشان ولو يك مرتبه بالاخره در موردي پشيمان مي‌شوند. معناي همين پشيماني، اين است كه احساس مي‌كنند كارشان از درون غلط بوده است. پشيماني نشانه اين است كه آدم فطرت دارد. اصولا اگر فطرت نباشد، كسي اينقدر جان و مال نمي‌دهد. انسان اينقدر عاشقانه پاي مسائل عقلي، ايثار نمي‌كند. ايثار به يك عشق نياز دارد. ممكن است شما بگويي مادي و كمونيست هم فدا شد. بله او هم به لنين عشق مي‌ورزد، مثل اينكه مابه امام حسين عشق مي‌ورزيم. او هم به مقررات ماركسيستي خودش عشق مي‌ورزد، مثل عشق ورزيدن ما به وحي. منتهي ممكن است چيزي جاي اصل را بگيرد. يعني ممكن است انسان اشتباه كند. مثل بچه‌اي كه گرسنه است. گرسنگي يك ميل است. احساس گرسنگي يك جوشش دروني است، اما ممكن است بيسكوييت بخورد و ممكن است گل بخورد. او هم كه گِل مي‌خورد دوست دارد بيسكوئيت بخورد، منتهي غذا را گم كرده است. او هم كه دنبال ترياك مي‌رود، به دنبال سعادت است، منتهي فكر مي‌كند سعادتش در سيخ و منقلش است.
هركس هر كاري مي‌كند، شعله‌اي از درون دارد. منتهي آن شعله دروني ممكن است درست رهبري شود، ممكن است غلط رهبري شود.

6- فطرت در قرآن

در قرآن براي فطرت آيات زيادي داريم. تمام آياتي كه مي‌گويد قرآن ذكر است (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ) (غاشيه /21) تو مردم را به ياد بياور(أَيَّامَ اللَّهِ) (جاثيه /14) ذكر يعني ياد.
مي گويند: «ذكر خيرتو بود» يعني ياد تو بود. يادمان وقتي است كه انسان چيزي را از درون مي‌دانست و از ذهنش پريد. مي‌گويد، خوب شد يادم آوردي، اگر گفتند اسم بچه‌ات چيست؟ شما نمي‌گويي بلد نيستم. مي‌گويي يادم رفت. پس قرآن آيات زيادي دارد كه؛ قرآن ذكر است. يعني تو به ياد بياور. يعني مردم از داخل احساس دارند، منتهي آن را فراموش كرده‌اند. تمام آياتي كه مي‌گويد قرآن وانبيا و علما مردم را به ياد مي‌آورند، كلمه «ياد» نشانه اين است كه قبلا انسان خودش مي‌دانسته است. انسان اگر چيزي را دفعه اول ياد گرفت، نمي‌گويد كه يادم آمد، ميگويد ياد گرفتم.
اينكه قرآن مي‌گويد: (نَسُوا اللَّهَ) (حشر /19) خدا را فراموش كردند، يعني ايمان به خدا جوشش دروني بود(كه مثل آهن ربا كه آهن را جذب مي‌كند) دل ما بطورطبيعي جذب خدا مي‌شود. منتهي اينكه مي‌گويد «نَسُوا اللَّهَ» يعني زمينه و علم بوده است ولي فراموش كرده‌اند. آياتي كه مي‌گويد: (فَرَجَعُوا إِلى‌‌ أَنْفُسِهِمْ) (انبياء /64) به خودت برگرد. اينكه مي‌گويد به خودت مراجعه كن، براي اين است كه آن ميل را به ياد بياوري.
قرآن مي‌گويد: كجا رفتي؟ (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ) (انعام /95) (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ) (تكوير /26) كجا مي‌روي؟ شماچه وقت به بچه‌ات مي‌گويي كجا مي‌روي؟ از كلمه «كجامي روي» پيداست انسان از درون جهت را مي‌داند، اما دارد به انحراف مي‌رود. كسي هيچ چيز را بلد نيست، به او نمي‌گويند كجا مي‌روي؟ كسي كه ذاتاً دستش مي‌لرزد. به او نمي‌گويند: چرا دستت را تكان مي‌دهي؟ لغزش جزء ذاتش است. آن كسي كه دستش سالم است، اگر دستش را بلرزاند، مي‌گويند: چرا دستت را مي‌لرزاني؟ اينكه قرآن در چند آيه مي‌گويد: كجا مي‌روي؟ از اين آيات بر مي‌آيد كه انسان در باطن راه را بلد است. اميرالمومنين مي‌فرمايد كه انبيا براي ايجاد عقيده نيامدند، آمدند براي اصلاح عقيده!
پيغمبرنمي‌ايد كه عقيده را بوجود بياورد، چون هركس از درون عقيده دارد. منتهي ممكن است كج برود. پيغمبران مي‌آيند تا راه را اصلاح كنند. «وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»(نهج‌‌البلاغه، خطبه 1) يعني عقلش دفن شده و مي‌آيد بيرون بكشد. «مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ» امير المومنين (ع) مي‌گويد: انسان فراموش كرده. آمدند و مي‌خواهند به يادش بياورند. مثل زغال روشن است، منتهي رويش را خاكستر مي‌گيرد.

7- عوامل غبارآلودگي فطرت

حالا چطور مي‌شود فطرت انسانها خاموش مي‌شود؟ علت آن است كه روي فطرت غبار مي‌نشيند كه بچه‌اش را دوست ندارد، با اينكه علاقه به بچه فطري است. اما در اثر يكسري چيزها غبار مي‌نشنيند. غبار گيري و غبار روبي. هفت چيز نوشته‌ام كه اينها روي فطرت را مي‌گيرند. هشت چيز هم نوشته‌ام كه چگونه اين غبارها را مي‌گيرند. عنوان اول؛ «غبار گرفتن فطرت» عنوان دوم؛ «غبار روبي از فطرت». اما چطور مي‌شود كه آدم غبار مي‌گيرد؟
1- غرور علمي گاهي باعث مي‌شود انسان حقيقت را نبيند. كسي يك چراغ روشن مي‌كند و شب كنارش مي‌گذارد. اگر چراغ نباشد، همه ستاره‌ها را مي‌بيند اما همين كه چراغ روشن كرد. درست است كه چراغ يك منطقه را روشن كرده است، اما همين چراغ كوچك باعث مي‌شود كه آدم ديگر ستاره‌ها را نمي‌بيند.
گاهي دل انسان به چيزي خوش است. چيزي را بلد است، آن وقت ديگر همه واقعيت‌ها را كنار مي‌گذارد. آقا پدرش مرده و مي‌خواهد گريه كند، از درون مي‌سوزد، احساس دارد، ميل به گريه دارد. اما مي‌گويد اگر من الان گريه كنم زشت است! خوب گريه كن. يعني در يك قالبي رفته كه وقتي خنده‌اش گرفته و مي‌خواهد بخندد، مي‌گويد: نه زشت است! خوب بخند. چون گاهي آدم يك مطلب را كه فهميد ديگر بسياري از چيزها را مي‌گويد كه بايد حل شود. مثل خيلي از ماديون. خيلي از چيزها را كشف كرده‌اند و مي‌خواهند خدا را هم در آزمايشگاه كشف كنند. اين غرور علمي است.
2- زندگي‌هاي برقي و زندگي‌هاي كامپيوتري است. من در هواپيما به آن آقا كه خبر مي‌داد چند دقيقه ديگر در فرودگاه مي‌نشينيم، گفتم: بگو «ان شاءالله» گفت: نه! دستگاه‌هاي هواپيما تماماً كامپيوتري است. يعني چه؟ اگر كامپيوتر آمد، خدا ديگر نيست؟ يك روستايي دانه را مي‌كارد و مي‌گويد: خدايا! نمي‌دانيم چند خوشه بيرون خواهد آمد. «يا الله» نمي‌دانيم باران مي‌آيد يا نه؟ موش و ملخ را نمي‌دانيم. ايمان آن روستايي به خدا خيلي بيش از شهري است كه با كامپيوتر حواسش پرت شده است. زندگي شهري، برقي، تبليغات وسائل رفاهي، همين رقابت‌ها و تخصص‌ها هر چه زندگي پيچ علمي بر دارد. انسان، فطرتش غبار مي‌گيرد و لذا مي‌گويد: آقا شما كه الحمدلله در تهران هستي و خانه‌ات هم نزديك بيمارستان است و بچه‌هايت هم پزشك هستند، تلفن مي‌كني اين پزشك نيامد، يك پزشك ديگر! اصلا فطرت مادري كه نزديك بيمارستان است و بچه‌اش پزشك است، غبار مي‌گيرد. بنده هم همينطور هستم. اگر يادداشت‌هايم دم دستم باشد، خيال مي‌كنم ديگر حرف را فراموش نمي‌كنم. ممكن است همين يادداشت‌ها دستم باشد و نگاه كنم ولي گيج شوم. يا پشت دور بين دست گل آب بدهم. نفهمم چه مي‌شود؟ من نمي‌توانم اسمش را ببرم. ولي قبول كنيد. يكي از آنهايي كه خيلي دوستش داريد و نمي‌خواهم اسمش را ببرم، گفت: خداوند يك مرتبه حافظه را از من گرفت و يادم رفت كه حتي اسم خودم چيست؟ يك ربع فكر كردم. يادم نبود اسم خودم چيست، گاهي انسان با يادداشت وكامپيوتر و ماشين حساب و اينها غافل مي‌شود. چه چيز باعث غبارگرفتن فطرت مي‌شود؟ 1- غرور علمي 2- زندگي پيچيده فني، هياهو‌ها و تبليغات. 3- گناه.
ريه با دود مخالف است. ميل انسان به دود نيست. اولين باري كه آدم سيگار مي‌كشد، خيلي سرفه مي‌كند، ناراحت است. بعد كم كم مي‌كشد تا اصلا زماني كيف مي‌كند و لذت مي‌برد. دود تلخي را كه دستگاه فطرت سالمش پس مي‌زد، در اثر تمرين و تلقين از آن لذت مي‌برد. گاهي فطرت انسان در اثر تكرار عوض مي‌شود. لذا قرآن مي‌گويد: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها) (شمس /10-9) رستگار است كسي كه روحش را تزكيه كند و باخته است كسي كه فطرتش را زير خاك كند، شيطان باعث مي‌شود فطرت عوض شود. (اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ) (مجادله /19) رفيق بد، پدر بد، مادر بد. (لَقَدْ أَضَلَّني‌‌ عَنِ الذِّكْرِ) (فرقان /29) قرآن مي‌گويد: يك عده روز قيامت مي‌گويند: خدايا! رفيق، مرا منحرف كرد.
اگر امور تربيتي براي بچه جان بكند، اما درخانه با آن پدر و مادر منحرف همه خنثي مي‌شود. دو ساعت شما حرف مي‌زني كه چنين باش، مي‌رود مي‌بيند مادرش طور ديگري است. تلويزيون طور ديگري است. (پدرو مادر و رفيق جامعه و محيط) قرآن مي‌گويد: (لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنينَ) (سبأ /31) مجرمين روز قيامت به همديگر مي‌گويند: اگرشما نبوديد ما آدم خوبي بوديم. يعني آنكه باعث شد ما از مسير فطري كج شديم، شما بوديد.
4- تقليد؛ هر كسي مي‌داند كه اين لباس تنگ مزاحم است. آدم از درون احساس مي‌كند كه اين لباس مزاحم است ولي تا گفتند، شما همان لباس تنگ را مي‌پوشيد. تبليغات، تلقين، پدر و مادر، محيط، گناه، شيطان، رفيق، غرور علمي زندگي مرفه همه اينها باعث غبارگرفتن آن فطرت صاف مي‌شوند. حال چه كنيم كه غبارش پاك شود؟

8- راهكارهاي غبارروبي و بيداري فطرت

غبار روبي فطرت؛
1- توجه به ضعف علمي. ما چيزي بلد نيستيم. ما خيلي كم اطلاعات داريم. علم انسان نسبت به جهلش، مثل يك قطره است نسبت به اقيانوس. بزرگان از جمله انيشتين گفته‌اند: ما كه چيزي بلد نيستيم. قرآن مي‌گويد كه همه شما بي سواد هستيد. (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً) (اسراء /85) ما چيزي بلد نيستيم. اگر شما خواستي اين فانوس را بردار و بگير مقابلت. تا اين فانوس جلوي چشمان شما است، ستاره‌ها را نمي‌بيني. (توجه به ضعف علمي)
2- توجه به ضعف جسمي. قرآن چقدر گفته است كه‌اي بشر! تو چيزي نيستي (وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً) (نساء /28) ضعيف هستي، (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً) (معارج /20) فرياد مي‌زني، (وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا) (معارج /21) بخل داري، (مِنْ ماءٍ مَهينٍ) (سجده /8) از آب پستي درست شده‌اي، (خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ) (روم /54) ضعيف هستي.
اميرالمومنين مي‌فرمايد: اول انسان نطفه است و آخر مردار. دائم خداوند اين آيات را گفته است كه انسان را غرور نگيرد. (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ‌ام نَحْنُ الْخالِقُونَ) (واقعه /59) شما خالق هستيد يا خدا؟ شما نمي‌توانيد يك مگس را هم خلق كنيد. تمام ابر قدرتها جمع شوند نمي‌توانند كه يك مگس را خلق كنند. اگر هم يك مگس چيزي برداشت و فرار كرد. همه رئيس جمهورها به دنبالش بدوند، نمي‌توانند از او بگيرند. (أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ‌ام نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ) (واقعه /69) آيا شما باران به وجود مي‌آوريد؟ توجه به اينكه الان هم كه هستي، خودت نمي‌تواني خودت را اداره كني (أَنْتُمُ الْفُقَراءُ) (فاطر /15) شما فقير هستيد (إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً) (ملك /30) اگر صبح برخاستيد وهر چه زمين را كنديد به آب نرسيديد، چه مي‌كنيد؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‌‌ يَوْمِ الْقِيامَةِ) (قصص /71) اگر حركت زمين را كند كرديم. شب يا روز طول كشيد، چه مي‌كنيد؟
الآن هم در اداره خودتان ضعيف هستيد. قبلا هم ضعيف بوديد. (في‌‌ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ) (زمر /6) درتاريكيهاي سه گانه شكم مادر هم ضعيف بوديد. شما قبلا ضعيف بوديد. الان هم ضعيف هستيد. و فردا هم ضعيف هستيد. (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) (غافر /16) نگاه كن به ديگران كه مغرور بودند. (أَ لَمْ‌تر كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ) (فجر /7-6) (الَّتي‌‌ لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ) (فجر /8) ابر قدرتهايي كه در تاريخ بي نظير بودند(مثل قوم عاد) وما نابودشان كرديم. با باد و آب زلزله و جنگ، از شما بسيارگردن كلفت ترها را پودر كرديم. چيزي نيستيد. همه اين‌ها براي اين است كه در فطرتمان مست نشويم. مي‌گويد علمي نداريد. زوري نداريد. تاريخ مغروران را بخوان. ببين در گذشته، خودت چه بودي! (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً) (نحل /78) هيچ چيز بلد نبوديد.
اگر بخواهيم كسي را تربيت كنيم، نبايد مثل نجار چوب را تكه تكه كنيم كه ميز و صندلي بسازيم. بي حجاب بودن دختر در مدرسه دخترانه اشكال ندارد، اگر در مدرسه دخترانه مرد نيست، ديگر نگو كه چنين باش. بگذار در كلاس مقنعه‌اش را بردارد. دختر مي‌خواهد شوهر كند. خوب بگذاريد شوهر كند. مي‌گويند: اگر شوهر كني، از دبيرستان بيرونت مي‌كنيم. اينها همه خلاف فطرت است. دختر بزرگ ميل به شوهر دارد. اگر شما گفتي ازدواج كني، ما بيرونت مي‌كنيم. خلاف فطرت است و الآن هم باكمال تاسف در امور تربيتي خلاف فطرت زياد هست.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 391
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست