نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 404
موضوع: امدادهاي غيبي در قرآن
تاريخ پخش: 03/03/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما سوم خرداد. روز آزادي خرمشهرپخش ميشود و امام رضوان الله تعالي عليه فرمود: خرمشهر را خدا آزاد كرد. اين كلمه يعني چه؟ ما بحثي داريم به نام امدادهاي غيبي. من در اينجا 10 امداد غيبي را نوشتهام كه برايتان ميگويم كه هم يك بحث قرآني و تقريباً صد در صد قرآني است و هم آشنا بشويم كه پشت پرده هم خبري هست. يعني اينطور نيست كه همه عزّتها براي ابزار ظاهري باشد كه اگر او همسرم بود، اگر خانهام اين بود، اگر شغل پدرم اين بود، اگر مدرسهام اين بود، عزيز ميشوم. يك زماني همه اينها هست ولي عزيز نميشوي، و يك زماني هم هيچكدام نيست ولي عزيز هستي.
1- تلاش و کوشش همراه با توکل به خداوند
تمام تلاشهاي ما 50 درصد است، پنجاه درصد براي اين است كه شما دقّتهاي كشاورزي را بكني، خاك شناسي، آب شناسي، هواشناسي، حشره شناسي، آفت شناسي، سم پاشي، اصلاح بذر. همه علوم طبيعي و كشاورزي قبول. امّا ممكن است همه دقّتت را بكني امّا باز هم ميوهاي را بدست نياوري. درست را خوب ميخواني و حفظ ميكني، تيزهوش، بهترين استاد، از كامپيوتر از اينترنت و نميدانم از دوستان از همه امكانات استفاده ميكني ولي يك وقت ميبيني كه سر امتحان همه چيزها از يادت ميرود. يك وقتي هم آدم همه چيزها يادش ميآيد. مثل ما مثل كساني است كه ميروند تعليم رانندگي. آنهايي كه تعليم رانندگي ميروند كنار راننده مينشينند، گاز دارد و ترمز هم دارد ولي گاهي وقتها گاز ميدهد ولي آن كسي كه كنارش نشسته ماشين را نگه داشته است. او گاز ميدهد ولي ماشين نميرود چون كه نفر كناري نگه داشته است و گاهي هم او گاز نداده ماشين تند ميرود بعد ميبيند كه نفر كناري گاز ميدهد. يعني اينكه خلاصه ماشين ما دو تا گاز دارد و دو تا هم ترمز دارد. يكسري اش دست ما ميباشد و يكسري ديگر دست كس ديگر ميباشد. به هر حال من ميخواهم در اين جلسه نمونههاي امدادهاي غيبي را براي عزيزان بگويم. پس موضوع بحث ما: امدادهاي غيبي به مناسبت فتح خرمشهر.
2- الهام خداوند به دلهاي مؤمنان
انواع امدادها:
1- گاهي با الهام: گاهي امدادهاي غيبي به آدم الهام ميشود. يك چيزي به انسان الهام ميشود هيچ پيش فرضي هم نيست. آخر گاهي وقتها از قبل يك فكري داري و همان را خواب ميبيني. ميگويند: شتر در خواب بيند پنبه دانه. مثلاً در روز با كسي دعوا كردهاي شب هم در خواب ميبيني كه دعوا ميكني. بعضي از خوابها فتوكپي كارهاي روز ميباشد. امّا بعضي وقتها آدم يكسري خوابهايي ميبيند كه اصلاً سابقه ذهني ندارد. اصلاً سخنران نيست و در عمرش هم سخنراني نكرده است امّا در خواب ميبيند كه بلند شده و براي جمعيّيتي سخنراني ميكند. عرض كنم به حضور شما كه اين امدادهاي غيبي گاهي با الهام است. مثلاً به فرعون گفتند كه امسال يك زني يك پسري به دنيا ميآورد و پسرش كاخ تو را زير و رو خواهد كرد. و او هم گفت كه هر زني كه پسر به دنيا آورد بچّه اش را بكشيد. مادر موسي پسر به دنيا آورد و گيج شد كه حالا مأموران فرعون گزارش ميدهند و پسر عزيز مرا ميكشند. قرآن ميگويد: («وَأَوْحَيْنَا إِلَىام مُوسَى»)(قصص/7). اوحي يعني وحي كرديم به مادر موسي، يعني الهام كرديم:(«أَنْ أَرْضِعِيهِ») (قصص/7) شيرش را بده و در جعبه بگذار و («فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي») (قصص/7) بياندازش در دريا. و بعد هم ميگويد: («إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنْ الْمُرْسَلِينَ») (قصص/7) من اين را برمي گردانم. تو نيكي ميكن و در دجله انداز. خوب اينكه آدم بچّه شيرخواره را در دريا بياندازد، با روانشناسي، جامعه شناسي و نميدانم با هيچ متري قابل متر نيست.
2- گاهي يك چيزهايي به انسان الهام ميشود. من يكي از علما را سراغ دارم كه ميگفت از خانه بيرون آمدم كه بروم درس. به قلبم الهام شد كه برگرد به خانه. گفتم: آخر كاري ندارم كه برگردم. امروز روز تعطيلي نيست درسها هست و کلاسها هستند، خوب بايد بروم. هرچقدر كه خواستم پا پيش بگذارم، نشد و برگشتم. آمدم به خانه ديدم بچّهام در آب افتاده است و غرق ميشود. هر كسي در عمرش يك بار يا دو بار از اين جرقّهها را ديده يا شنيده است. كه يكمرتبه به مغزش يا قلبش خطور ميكند و ميبيند كه عجب خطور خوبي هم بود. چقدر بجا بوده است.
3- ايجاد رعب و وحشت در دلهاي دشمنان
عرض كنم به حضور شما كه گاهي با الهام است و گاهي هم با رعب است. با ترس در دل دشمن. مثلاً شاه راحت ميتوانست كه امام را بكُشد، صدّام راحت ميتوانست كه آيت الله سيستاني را بكُشد، امّا گاهي وقتها با اين كه بالاترين درجه جنايت و سنگدلي را دارند، امّا براي يك جان انگار وحشت ميكنند. امام در زندان شاه بود، امّا«المؤمن كالجبل» حديث داريم كه مؤمن مثل كوه است. روي كوه كه ميرويم با اينكه كوه در زير پايمان است ولي باز هم از آن ميترسيم، با اينكه تو سوار بر كوه هستي و كوه در زير پاي تو است اما باز هم ميترسي. «المؤمن كالجبل»: مؤمن مثل كوه است شايد كه يكي از معاني اش اين باشد كه: ولو مسلّط بر آن هم بشوي باز هم از آن ميترسي. من در لبنان كه بودم شنيدم كه اسرائيل بالاترين يعني يك ميليارد دلار جايزه تعيين كرده براي كسي كه سيّد حسن نصرالله را شهيد كند. يعني الآن آمريكا از هيچ پادگان و قدرتي نميترسد به غير از اين سيّد.
4- امدادهاي الهي در جنگ بدر
در جنگ بدر، ماجراي جنگ بدر را ميدانيد من در يك دقيقه ميگويم: اصلاً در جنگ بدر بنا نبود كه جنگ بشود يك كاروان تجارتي از چند كيلومتري مدينه ميگذشتند. (حدود 100 كيلومتري). پيغمبر فرمود: كهاي مسلمانان شما كه در مكه بوديد كفّار و مشركين و بت پرستان اموال شما را گرفتند و دست خالي شما را روانه مدينه كردند و شديد مهاجر به مدينه. حالا كاروان مكه دارد با سرمايه ميرود. برويم اموالشان را به جبران اموالي كه آنها از شما گرفتند بگيريم. مصادره كنيم چون كفّار اموال مسلمانان را گرفتند، ما هم اموال آنها را بگيريم. آنها رفتند كه مال بگيرند اما وقتي كه رفتند خداوند گفت: كه جنگ كنيد و با اينها بجنگيد. آمادگي نداشتند، مسلمانان هم يك جمعيّت كمي رفتند. قرآن ميگويد: اوّل كه («يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ») (انفال/44) يقل يعني قليل. در چشم دشمن شما كم بوديد و گفتند كه مسلمانان يك مُشت هستند و اصلاً لازم نيست كه بجنگيم به برده هايمان ميگوييم كه برويد و اينها را بكشيد. مثل اينكه بگويي به بچّهام ميگويم كه برو… اين آيه قرآن است: ميگويد كه در چشم دشمن كم بوديد، شما را خداوند كم جلوه داد و چون كم جلوه داد، اينها جرأت كردند و آمدند جلو. كفّار كه جلو آمدند يكمرتبه قرآن ميگويد: («يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ»)(آلعمران/13) اينها را دوبرابر ديدند. مثل اينكه دم استخر آدم ميبيند كه آنها ميروند بالا و شيرجه ميروند در آب. آدم ميگويد: چيزي نيست 3 يا 4 متري ميباشد. ولي خودش كه ميرود كه بپرد ميگويد (اُه) و ميترسد. يعني اول از پايين ميگويد چيزي نيست بعد از بالا وحشت ميكند. در مرحله اوّل آنها را كم ديدند، چرا كم ديدند؟ براي اينكه از مكه كمك نگيرند گفتند: اينها كه چيزي نيستند خودمان ترتيبشان را ميدهيم. در بدر اول مسلمانان را كم ديدند، تا اينكه جرأت كنند و جلو بروند و از كسي هم كمك نگيرند و بگويند كه آنها چيزي نيستند و حريفشان ميشويم و وسط جنگ يكمرتبه اين جماعت را دو برابر ديدند و حشت كردند. اين امداد غيبي است كه خداوند ديدها را عوض ميكند. 3- گاهي با حركت جمادات است. گاهي خداوند با جمادات امداد ميكند. شنهاي طبس ميرود درون هلكوپتر آمريكا («تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ») (فيل/4) لشگر فيل سوار ميآيند كه كعبه را خراب كنند. يك لشگر پرنده ميآيند كه چيزهايي را در نوكشان دارند كه از عدس بزرگتر و از نخود كوچكتر است كه روي سر آنها ميريزند و آنها پودر ميشوند («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ») (فيل/5) عصف يعني كاه. مأكول يعني خورده شده. كاه خورده شده ميشود پهن. پودر ميشوند. گاهي خداوند با جماد امداد غيبي را ميرساند.
5- نقش حيوانات در امدادهاي الهي
گاهي هم با حيوانات كسي را كمك ميكند. يك حيوان راهي را براي انسان باز ميكند. قرآن ميگويد: كه سليمان نگاه كرد، گفت: هدهد كجاست آن را نميبينم («وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِي لَا أَرَى الْهُدْهُدَام كَانَ مِنْ الْغَائِبِينَ») (نمل/20) اين خودش در مديريت اسلامي، در مديريت قرآنييک اصل است كه بالاترين مقام، يعني حضرت سليمان از پرنده كوچك احوالپرسي ميكند. آخر ما گاهي وقتها ميگوييم كه نه در شأن شما نيست كه به عيادت بروي، يكي دو نفر را از دفترت بفرست ولي در شأن شما نيست. سليمان از يك هدهد احوالپرسي ميكند و ميگويد: هدهد را در جمعيت نميبينم («مَا لِي لَا أَرَى الْهُدْهُدَام كَانَ مِنْ الْغَائِبِينَ») (نمل/20) هدهد آمد و گفت كجا بودي؟ گفت: راستش را بخواهي من يك چيزي را ميدانم كه تو نميداني. اين حكومت اسلامي بايد بقدري آزادي داشته باشد كه هدهد به سليمان بگويد كه من چيزي را ميدانم كه تو سليمان نميداني. («أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِه») (نمل/22) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. احاطه دارم به چيزي كه تو در آن خبره نيستي. يعني من هدهد چيزي را ميدانم كه تو سليمان نميداني. سليمان گفت: چه ميداني؟ گفت: از منطقهاي پرواز ميكردم، مردم خورشيد پرست بودند و يك پادشاهي داشتند كه خانم بود و تخت بزرگي داشت و مردم چنين و چنان بودند. اين هدهد خبر آورد. پيداست كه از نيروي هوايي هم استفاده اطلاعاتي كرده است. نامهاي نوشت و به هدهد داد و هدهد رفت نامه را داد به آن خانم و خلاصه كه قصّه مفصّلي دارد كه نميخواهم كه بگويم. به هرحال از طريق هدهد متوجه شد كه يك منطقهاي منحرف هستند و با چند تا نامه و رفت و برگشت، اين خانم پادشاه مسلمان شد و جمعي هم مسلمان شدند. يعني يك منطقهاي مسلمان ميشوند به خاطر گزارش يك هدهد.
نمونه ديگر را داريم: حضرت آدم دو پسر داشت با نامهاي هابيل و قابيل، يكي ديگري را كشت، وقتي كشت گفت: حالا با اين جنازه چه كنم؟ يكخورده جنازه را روي كتفش برداشت و رفت ديد خسته شد و جنازه را روي زمين گذاشت و مانده بود كه با آن چه كند. يك كلاغ آمد روبرويش يكخورده خاك را كنار زد و يك چيزي را زير خاك گذاشت و رويش خاك ريخت. كلاغ به او ياد داد كه تو هم جنازه را خاك كن. يعني معلّم چند ميليارد بشر كه مُرده اشان را خاك كردهاند يك كلاغ بوده است يعني خداوند اگر بخواهد از اين كارها ميكند و يك كلاغ ميآيد و راه را باز ميكند.
گاهي هم يك كودك راه را باز ميكند. مريم بدون شوهر زاييد و بچّه اش را بغل گرفت و مردم گفتند: به به مادرت خوب و پدرت خوب، بچّه را از كجا آوردي؟ تو كه ازدواج نكردي بچّه را از كجا آوردي؟ («مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ»)(مريم/28) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است پدرت كه مرد بدي نبود. («وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا») (مريم/28) مادرت هم زن خوبي بود. كسي كه پدرت و مادرت خوب هستند، تو چطور مريم نعوذبالله با چه كسي رابطه داشتي كه بچّه دار شدي؟ مريم خيلي خودش را باخت و گفت: (« يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا») (مريم/23) كاش مرده بودم («وَكُنتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا»)(مريم/23) كاش نامي از من در دهر نبود كه نسبت زنا به من ميدهند. خداوند گفت: به بچّه اشاره كن. عيسي بچه در گهواره يكمرتبه در گهواره گفت: («قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ») (مريم/30) من بنده خدا هستم («آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»)(مريم/30) من پيغمبر خواهم شد و صاحب كتاب خواهم شد و مادرم پاك است. يعني اين نوزاد مادر را از تهمت نجات داد. گاهي با جنّ. جنّ ميتواند. قرآن ميگويد: («وَمِنْ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ») (انبياء/82) جنّيها براي سليمان كار ميكردند امدادهايي از طريق جنّ ميشود. («وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ») (ص/37) جنّها در دريا فرو ميرفتند و غوّاصي ميكردند. براي سليمان بنّايي ميكردند.
6- امدادهاي الهي از طريق افراد ناشناس
گاهي با يكسري آدمهاي عادي با افراد و انسان هايي. يك كسي همينطور ميدود و خبري را به انسان ميدهد. در كاخ فرعون شوراي نظامي تشكيل دادهاند براي اعدام و ترور موسي. يك نفر فهميد و آمد به موسي گفت موسي برو، موسي گفت: چه شده است؟ گفت من خبر دارم كه فرعون در كاخ يك تشكيلات نظامي تشكيل داده («إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنْ النَّاصِحِينَ») (قصص/20) و جمعيت تصميم گرفتهاند كه تو را بگيرند و در دادگاه نظامي تو را بكشند. سريع فرار كن. يعني گاهي وقتها يك انساني، ميتواند انسان ديگر را نجات بدهد. گاهي انسان خواب ميبيند. روياي صادقه. البته بعضي خوابها دروغ است. پرخوري است يا شتر در خواب بيند پنبه دانه است. ولي بعضي از خوابها الهام است. يعني انسان خواب ميبيند و اين خواب راه را براي انسان باز ميكند. مثل خوابي كه يوسف ديد يا خوابي كه عزيز مصر ديد. گاهي هم اولياء خدا امداد غيبي ميکنند. يعني مثلاً مرداني هستند با غيب رابطه دارند و امدادهاي غيبي. در دنيا خبرهايي هست. چند وقت قبل به مناسبت زيارت اربعين ميليونها آدم پياده به كربلا ميروند. دو تا دكتر نزد من آمدند كه نجفي بودند و من آنها را عميقاً ميشناسم. گفتند: با چشم خودمان ديديم، ايّام اربعين كربلا از عاشورا و همه مراسمها شلوغ تر است و چند ميليون جمعيّت به كربلا ميروند پابرهنه هم ميروند و از صد يا دويست متري و هر چه كه به كربلا نزديكتر ميشود جمعيّت فشرده تر ميشود و مردم هم چه جور بريز و بپاش ميكنند، ديگهاي بزرگ بار ميكنند كنار جادّه كه هركس كه ميآيد بخورد. چند تا ديگ بار ميگذارند، گاز تمام ميشود و آن صاحب يا كسي كه ميزبان است ميبيند كه گاز خالي شد و غذا هم نپخته و جمعيّت هم مثل راهپيمايي. گاز را بر ميدارد كه حالا توي اين جمعيّت كجا ببريم و چرا توجّه نكرديم كه كپسول بيشتر گاز داشته باشد؟ بالاخره گاز تمام ميشود و تا گاز را كنار ميكشند ميبينند كه چراغها خودش ميسوزد يعني اصلاً گاز نيست ولي چراغها ميسوزد. به قدري فيلمبرداري كردند كه حتي تلويزيون بغداد هم نشان داد. حتي روي موبايلهاي بعضي از ايرانيها هم آمد. بچّه من ميگفت من در موبايل صحنه را ديدم و اين آقا ميگفت كه من خودم ديدم. گاز را ميكشند بيرون، ميبينند كه خاموش ميشود، زير ديگ كه ميگذارند روشن ميشود. امام حسين ميگويد نميگذارم كه مهمانها در بيابان گرسنه بمانند. از اين چيزها خيلي ميشود و هركسي يك يا دو بار اين صحنهها را ديده، شنيده و يافته است.
7- امدادهاي الهي در جريان جنگ و انقلاب
اينكه امام فرمود: خرمشهر را خدا آزاد كرد همين است و امدادهاي غيبي هست. وجود انقلاب، شما اگر زمان شاه مينوشتي، يا همين الآن هم به دنيا بگوييم كه آقا شهري داريم كه 165 موشك در آن افتاد و مردم رواني نشدند. ميگويند كه محال است. يكي از اين موشكهايي كه زمان جنگ در دزفول افتاد. در هر دانشكده روانشناسي بيفتد، اساتيد دانشگاه روانشناسي، رواني ميشوند مگر ميشود كه 165 موشك بيفتد ولي مردم رواني نشوند. دزفول را برويد و ببينيد كه آيا مردم دزفول رواني هستند؟ يا مؤمن هستند؟ يا مثلاً شما بگوييد كه يك نفر را داريم كه ميخواهد در قبر برود، با خودكارش بنويسد كه من با دلي آرام و نفسي مطمئن ميميرم. الآن رئيس جمهور آمريكا حاضر هست كه بنويسد من با دلي آرام ميميرم؟ اصلاً چه كسي ميتواند كه اين را بنويسد؟ وقتي امام در هواپيما مينشيند كه به تهران بيايد از او ميپرسند كه چه احساسي داريد؟ ميگويد: هيچ. با اينكه پيش بيني ميكنند كه هواپيما سرنگون بشود. قدرت هنوز دست بختيار و شاه و آمريكا بود. اين دل آرام از كجاست؟ اين نفس مطمئنه از كجاست؟ اين امدادهاي غيبي است كه انسان دلش آرام ميگيرد. تهران بمباران ميشد. به دكتر قلب ميگفتند كه يك نوار از قلب امام بگيريد كه الآن كه تهران بمباران ميشود، … امام فرمود اول از خود اين آقا بگيريد. من دلم آرام است.
اين جواني كه در جبهه بود قبلاً همين جوان دوچرخه اش را به برادرش نميداد يعني اگر برادرش دوچرخه اش را برمي داشت كتكش ميزد. آن كسي كه از دوچرخه اش نميگذرد چطور از جانش گذشت؟ اين غيب نيست؟ الهام غيبي نيست؟ توپش را به برادرش نميداد كه بازي كند حالا چطور جانش را ميدهد؟ چطور انسان عوض ميشود؟ اصلاً كسي كه از يك باتوم ميترسيد خوب در زمان شاه يادم ميآيد كه پليسها يك باتوم كنارشان داشتند و همه مردم از اين باتومها ميترسيدند. يكمرتبه همين جمعيّتي كه از باتوم ميترسيدند، آمدند در خيابانها و گفتند: توپ تانك مسلسل ديگر اثر ندارد.
8- آرامش دل، در اوج مصيبت و سختي
يك حادثه براي بچّه رخ ميداد مادر به در و ديوار فحش ميداد. من مادري را ديدم كه چهار تا از جوانانش شهيد شد گفت: به امام بگوييد براي ما غصّه نخورد. چطور شد مثلاً آدم وقتي حلقه طلايش گم شود گريه ميكند. كفشش تابه تا شود اعصابش خورد ميشود. كسي كه با تابه تا شدن كفشش اعصابش خورد ميشود چطور ميشود كه چهار تا جوان مثل گل به جبهه ميروند و شهيد ميشوند و اعصابش خورد نميشود. براي اين چه تحليلي داريد؟ متر بياوريد متر كنيم ببينيم كه اين چيست؟ جز امدادهاي غيبي يعني («انزل السّكينه» )خداوند آرامش را بر دلها نازل ميكند. حالا بگذريم كه اينها نمونههاي جزيي است و همه معجزات امدادهاي غيبي هستند. تأثير كلام امداد غيبي است. اصلاً الآن ابرقدرت دنيا آمريكا است و 28 سال است كه ابرقدرت دنيا هر چه كه توانست جنايت كرد. به كشتي بزند به هواپيما بزند به هواپيماي مسافربري بزند نميدانم بمباران كند. 28 سال آمريكا هر چه كه توانست جنايت كرد و الآن روزبه روز در دنيا ايران عزيزتر ميشود و آمريكا ذليل تر. اين را روانشناس و جامعه شناس و مصلحين و نميدانم نويسندگان و گويندگان و روحانيّون و اساتيد و بياييد آقا تحليل كنيد. ابرقدرت 28 سال است كه در دنيا هركاري ميكند ولي ما الآن در دنيا عزيز هستيم و دلهاي دنيا با ما است. امدادهاي غيبي. («الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»)(بقره/3) ايمان به غيب. درستان را بخوانيد امّا فكر نكنيد كه اگر تيزهوش بودي موفّق هستي. بسياري از آدمهاي تيزهوش را در دنيا داريم كه در زندگي خود بسيار گرفتار هستند. مثل ماشينها كه بسياري از ماشينهاي تندرو تصادف ميكنند و بسياري از ماشينهاي معمولي سالم به مقصد ميرسند. يعني اينكه مغرور نشويد به اينكه چون قشنگ هستم خواستگار خواهم داشت. آنقدر دخترهاي زيبا در خانه ماندهاند و خواستگار ندارند و آنقدر دخترهاي زشت كه چه شوهرهاي خوب نصيبشان شده. آنقدر شلغم فروشها چند بار رفتهاند مكّه و آنقدر تاجرهاي قالي كه هرسال ورشكست ميشوند و آنقدر ماشينهاي مدل پايين به مقصد ميرسند و ماشينهاي سوپردولوكس در جاده ميمانند. درسمان را بايد بخوانيم ولي بايد بدانيم كه ما همه كاره نيستيم و جاي ديگري هم يكسري خبرها هست. يك گاز و ترمز زير پايمان هست ولي يك گاز و ترمز هم زيرپاي معلمي است كه رانندگي يادمان ميدهد. بايد 50 درصد ايمان و تلاشمان براي دنيا باشد و 50 درصد هم ايمان به غيب داشته باشيم. در قرآن 115 كلمه دنيا آمده و 115 كلمه هم آخرت آمده است. هم («يؤمنون بالغيب») و هم تلاش جدّي. («وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى») (نجم/39) هم تلاش يعني از تلاش كم نكنيد و عالي ترين درجه تلاش را بايد بكنيم اما بايد بدانيم كه پشت تلاشهاي ما يك اراده ديگر هم هست. خداخرمشهر را خدا آزاد كرد اصلاً انقلاب را خدا پيروز كرد و يك امام خميني دست خالي آمد ولي شاه دست پر بود. با چشم خودمان ديديم كه آن كسي كه با دست پر بود با دست خالي رفت و آن كسي كه با دست خالي آمد با دست پر رفت. تو هر چيزي كه بخواهي دست كسي را كه بخواهي پر ميكني و دست هر كه را كه بخواهي خالي ميكني و همه چيز دست تو ميباشد. اين خدارا بايد از طريق نماز، دعا، تضرّع و رابطه داشته باشيم و ايمان به غيب داشته باشيم. توسّلات ما را پررنگ كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 404