نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 406
1- دل آرام، لطف و عنايت الهي 2- معجزه پيامبران و حكومت حضرت سليمان 3- نزول فرشتگان الهي بر رزمندگان 4- خنثي شدن توطئههاي دشمنان 5- حضور پرندگان و جنّ در دستگاه سليمان 6- تفاوت محاسبات دنيوي با امدادهاي الهي 7- امداد الهي از طريق دشمنان
موضوع: امدادهاي الهي و غيبي
تاريخ پخش: 05/02/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
ترجمهاش اين است كه خدايا زبان ما را به حرف حق باز كن و به قلب ما تقوا الهام كن.
بحث امروز دربارهي اين آيه است كه همه شما حفظ هستيد «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ،الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»(بقره/2و3) ايمان به غيب چيست؟
موضوع بحث: امدادهاي الهي و غيبي. يك كانال ظاهري داريم، كانال يك است. محاسباتي كه ما ميكنيم. چقدر پول داريم. مغازهي ما چند متر است؟ توليد ما چيه؟ مصرف ما چيه؟ اين جمع و تفريقهايي كه ما در شركتها و بانكها و مؤسسات و خودمان با هم برنامهريزي ميكنيم. اين پوست كار است. يك كانال ديگر هم هست، مثل اينهايي كه ميروند تعليم رانندگي، يك گاز و ترمز زير پاي ما است، يك گاز و ترمز هم زير پاي مربي است. اينطور نيست كه ما هرچه ميخواهيم بشود. گاهي ما ميخواهيم گاز بدهيم، او ترمز ميكند. ما ميخواهيم خدا نميخواهد. ما نميخواهيم خدا ميخواهد.
ايمان به غيب، من اينجا نميدانم چند تا شماره زدم، شايد چهل تا مورد از ايمان به غيب نوشتم. بتوانم در 27، 28 دقيقه چهل مورد را بگويم خوب است.
1- دل آرام، لطف و عنايت الهي
1- ايمان به غيب، يكي از آثارش اين است كه خدا دل آدم را نگه ميدارد. ما جوانهايي در جبهه داشتيم ممكن بود خودنويسش را به برادرش ندهد، مسواك كه نبايد داد. خودنويسش را به برادرش نميدهد. دوچرخهاش را به برادرش نميداد. ولي انقلاب كه شد، جانش را براي دين ميدهد. اين همان بود كه خودنويسش را نميداد، چطور شد قلبش اينطور شد؟
به فرعون گفته بودند پسري متولد ميشود كاخ تو را زير و رو ميكند. دستور داد امسال هر زني پسر زاييد او را بكشيد. مادر موسي پسر زاييد، دلش فرو ريخت كه حالا مأمورين موسي او را ميكشند. خدا به قلب اين مادر القاء كرد كه بچهات را شير بده، و در يك جعبه بيانداز. بعد ميفرمايد: «لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُم» (انفال/11) من قلب اين مادر را نگه داشتم. مگر مادر ميتواند بچهاش را در دريا بياندازد؟ يك مرتبه يك تحولي در قلب اين مادر شد. اين يك امداد غيبي است. آدم ترسو شجاع ميشود، آدمي كه خودنويس به برادرش نميدهد، يكباره جانش را براي دين ميدهد. اين يك مورد.
2- استجابت دعا، ما خيلي راهها را ميرويم. بعد ميگوييم: خدايا باقياش را هم تو درست كن. به حساب ما هرجا زيبايي است، دلها رو به او ميرود. كعبه چه زيبايي دارد؟ در مكه هواي داغ بين چند تا كوه، در گودي، يك مكعب سياه، ولي قرآن ميگويد: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِم» (ابراهيم/37) ابراهيم گفت: خدايا من زن و بچهام را پاي كعبه آوردم براي اقامهي نماز دلها را متوجه كن. مردم پول ميگذارند، پول سنگين هم ميگذارند. سالها در نوبت هستند تا بروند آن سنگ سياه را… كنارش كاخهاي قشنگ و لوكس و سوپردولوكس پادشاهان سعودي است. كسي محلش نميگذارد. سنگ سياه چند هزار سال پيش را ميبوسند، اين ايمان به غيب است. يعني تو اين رقمي درست كن، من آن رقمي درست مي كنم. من يك كاري ميكنم سنگ سفيد را نبوسند، سنگ سياه را ببوسند. براي سنگ سفيد يك ريال ندهند، براي سنگ سياه ميلياردها بدهند. دست ما نيست!
3- معجزه، معجزات امداد غيبي است. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» اينها نمونههايش است. حضرت عيسي با گل گنجشك درست ميكرد، پرنده درست ميكرد، فوت ميكرد ميپريد. مرده را زنده ميكرد.
2- معجزه پيامبران و حكومت حضرت سليمان
روي محاسبه زغال را كه به جايي كشيديد، چه رنگي ميشود؟ سياه، گچ را كشيديد، سفيد! يعني هر چيزي بايد دليل يك چيزي باشد. اما اگر ديديم اين زغال را كه ميكشيم، گاهي سفيد ميشود و گاهي سياه. ميگوييم: اين ديگر دست ما نيست. زغال بايد سياه باشد. گچ بايد سفيد باشد. يك علت يك معلول دارد. اين يك عصا است. خدا به موسي ميگويد: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعرا/63) به آب بزن. «بحر» يعني دريا، دريا خشك شد. آبها روي هم سوار شد. وسط دريا خشك شد. حضرت موسي لشكرش را عبور داد. پس اين عصا به آب ميخورد خشك ميشود. يكبار ديگر ميگويد: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر» (اعراف/160) «حَجَر» يعني سنگ، عصا به سنگ ميخورد، آب جاري ميشود. يك عصا به آب ميخورد، خشك ميشود، به خشكي ميخورد تر ميشود. يعني يك علت چند معلول متضاد دارد. اين روي محاسبهي عقلي نيست.
4- حكومت، «آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً» (نساء/54) قرآن ميگويد: ما به سليمان ملك عظيم داديم. اين هديه الهي بود. حضرت سليمان كودتا نكرد. لشگركشي نكرد. پول خرج نكرد. انتخابات نشد. امام با دست خالي جمهوري اسلامي را تشكيل داد. شاه با داشتن ارتش و حمايتهاي رؤساي جمهوري دنيا، محو شد. امام با دست خالي حاكم شد… شاه در كشور بود گريهكنان فرار كرد، امام بيرون كشور بود خنده كنان وارد شد. خوب است من هرچه ميگويم،«يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» را بگوييد. تا چنين كردم شما اين كلمه را بگوييد… «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب». مثل «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» (الرحمن/13) من اين آيه را ميخوانم، شما هم بگوييد. يك.. دو… سه… با هم بگوييد… «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» محكم، «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»! ايمان به غيب.
5- سكينه، آرامش. سران مكه تصميم گرفتند يك شبه پيغمبر را ترور كنند و بكشند، حضرت علي جاي او خوابيد و پيامبر به غار رفت. نزديك غار رفيق غار پيغمبر دلش ميتپيد. ولي خدا ميگويد: بر پيغمبر سكينه نازل كرديم. كه انسان در بين دشمنانش يك آرامشي داشته باشد. اين نمونهي«يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
6- نابودي دشمنان: همين آب براي عبور حضرت موسي آبها رفت روي هم سوار شد، كف دريا خشك شد. موسي لشگرش را عبور داد. فرعون كه داشت موسي را تعقيب ميكرد كه او را بگيرد، فرعون آمد ديد جاده صاف است. فرعون كه وارد شد، آبهايي كه روي هم سوار بود همه روي هم ريخت و فرعون غرق شد. غرق فرعون هم مصداق «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
3- نزول فرشتگان الهي بر رزمندگان
7- نزول فرشته، قرآن ميفرمايد: «يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف» (آلعمران/124) در قرآن سه آيه داريم. يك آيه داريم «الف» يعني هزار تا فرشته فرستاديم. آيهي بعدش ميگويد: «بِثَلاثَةِ آلاف»سه هزار تا، بعد ميگويد: اگر ايمانتان خوب بود دو هزار تا ديگر هم براي شما، مثل بازاريها، بازاريها اول يك ميليون نسيه ميدهند، اگر خوش حساب بودي دو ميليون، خوش حساب بودي، ده ميليون. هرچه خوش حسابتر باشي، اعتبار شما بيشتر ميشود. هزار فرشته، دو هزار فرشته، پنج هزار فرشته، آيهاش هم پشت سر هم است.
گاهي ميگويند: چرا دعاي ما مستجاب نميشود؟ تو چقدر به حرف خدا گوش دادي، كه خدا به حرف تو گوش بدهد. خدا هرچه گفته گوش دادي، كه حالا ميخواهي هرچه ميگويي خدا گوش بدهد. اگر شما هرچه خدا گفت، گوش دادي. تو هم هرچه بگويي دعايت مستجاب ميشود. ما ميخواهيم بندهي خدا نباشيم اما خدا نوكر ما باشد. اين نميشود.
8- ترس و دلهره، قرآن ميفرمايد: «وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْب» (احزاب/26) رعب ترس است. گاهي در دل دشمن ترس مياندازيم. امام را گرفتند در زندان كردند. شاه بيرون زندان بود و امام در يك اتاق كوچولو، در زندان. ولي شاه با همه قدرتش از اين سيد در اتاق تنها ميترسيد. اين «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است. وگرنه روي حساب تانك و توپ و تفنگ و هواپيما و اف چهار و اف چهارده و اف شانزده و تجهيزات شاه كه با امام قابل قياس نبود. امام يك چاقو هم در جيبش نبود. يك پاشنه كش در جيب امام نبود كه لااقل بزند در سينهي اين. و او همه رقم امكانات داشت. اما خدا اراده كرد.
ببينيد گاهي آدم ميرود پايش را روي قله كوه ميگذارد. روي كوه كه رفتي با اينكه كوه زير پايت است، اما باز هم از او ميترسي. يعني گاهي انسان پايش را هم روي كوه ميگذارد ولي باز هم از كوه ميترسد. پايش را روي امام ميگذارد، امام را در زندان ميكند، اما باز هم از او ميترسد. اين وحشت «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
9- گسترش دين، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (توبه/33) اين آيه سه بار آمده است. اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت. اصلاً خود جمهوري اسلامي از مصاديق ايمان به غيب است. ارتش زمان شاه متلاشي شد. بسيج هم آغاز كارش بود و سپاه آغاز كارش بود. يك لشگر مجهزي مثل صدام حمله كردند از زمين و آسمان، يك مشت آدمي كه آغاز كارشان است. اين آغاز كارها بر كهنهكارها پيروز شدند. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» خدا خواست.
10- آب همهي كفار را غرق كرد. نوح كشتي ساخت، افراد مؤمن سوار كشتي شدند. تمام زمين زير آب رفت و فقط مؤمنين نجات پيدا كردند. اين نمونهي ايمان به غيب است. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
4- خنثي شدن توطئههاي دشمنان
11- حيلهها خنثي ميشود. به درستي كه خدا، «مُوهِنُ» وهن، يعني شل ميكند. «أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ» (انفال/18) خدا نقشههاي كافر را پودر ميكند.
اول انقلاب گروه فرقان امثال مطهريها را ترور كردند. شكست نخورد! منافقين چند هزار نفر را كشتند، نمونههاي دسته جمعي مثل حزب جمهوري،ترورهاي كور در بازار، در راه آهن، در خيابان، ما پنج هزار شهيد زن داريم. طالبان را سبز كردند. خلق كرد و خلق تركمن و خلق عرب و خلق عجم و كشور را تكه تكه كردند. يعني حزبهايي درست كردند. سي سال است هركاري توانستند كردند. به هواپيما زدند. به هواپيماي مسافري زدند. كشتي را زدند. قايق را زدند. شهر را زدند. خانه را زدند. بمباران كردند. هرچه جنايت خواستند كردند، خدا جمهوري اسلامي را روز به روز بيشتر حفظ كرد. الآن قدرت ما، ابتكار، اختراع، صنعت، حالا يكبار پسته گران ميشود. يكبار دلار گران ميشود، يكبار آهن گران ميشود، اينها موج است. اصل اسلام و اصل انقلاب اين است. الآن ايران امروز از ايران سي سال پيش و ايران بيست سال پيش قويتر است. اين نمونهي «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
12- يازده برادر قوي تصميم گرفتند براي محو يك برادر به نام يوسف، اين يك برادر كه در چاه انداختند عزيز شد، آن يازده برادري كه بيرون چاه بودند، ذليل شدند. خدا خواسته باشد كسي را از درون چاه عزيز ميكند، كسي را بيرون چاه ذليل ميكند. اينها نمونههاي قدرت نمايي خداست.
5- حضور پرندگان و جنّ در دستگاه سليمان
13- با باد، سليمان به باد دستور داد برو اينجا و اين كار را بكن. باد مثل يك هواپيماي بيسرنشين هست كه از پايين پروازش ميدهند. حضرت سليمان باد را به اين طرف و آن طرف ميفرستاد، «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيح» (انبياء/81) باد در اختيار سليمان بود. ايمان به غيب است.
14- جن، «وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُون» (انبياء/82) شياطين، يعني جنيها! چون «كانَ مِنَ الْجِن» (كهف/50) شيطان هم از جن است. «وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُون» جنيها براي سليمان غواصي ميكردند. ميرفتند ته اقيانوس چيزهايي درميآوردند و براي سليمان عرضه ميكردند. اين آياتي كه ميخوانم قرآن است. «وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُون»
15- هدهد، يك روز سليمان سان ميديد، ديد همه هستند هدهد نيست. فرمود: «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُد» (نمل/20) هدهد را نميبينم؟ هدهد كه آمد، گفت: كجا بودي؟ گفت: يك چيزي بلد هستم كه تو سليمان هم بلد نيستي. چه بلدي؟ پرواز ميكردم از منطقهاي كه مردم خورشيد پرست بودند و رئيسشان هم يك خانم به نام بالقيس بود. اين خانم تخت و تاجي داشت. سليمان يك نامه نوشت خانم بيا مسلمان شو. به خدا ايمان بياور. خورشيد پرستي را كنار بگذار. هدهد نامه را برد. رفت و برگشت و بالاخره خانم هم مسلمان شد. يعني هدهد ميشود بازوي پيامبر. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»
16- آهن نرم شد. امروز هرچه ميخوانم از قرآن است. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ» (سبأ/10) «وَ أَلَنَّا» يعني ليِّن كرديم. حديد يعني آهن. آهن را در دست داود نرم كرديم. آهن سفت است در دست داود نرم ميشود. خدا بخواهد اين كار را ميكند.
17- تار عنكبوت، دقيقه نود تار عنكبوت دم غار آمد و پيامبر را حفظ كرد. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» عقل و تدبير و پول و برنامهريزي و تأمين اعتبار و بودجه و اينها همه كانال يك است، يك كانال دو هم داريم.
ما محساباتمان كانال يكي است. بعضيها را اسم ببرم، ميشناسيد چه كسي هستند. ميگفت: آقاي قرائتي تو زياد در تلويزيون ميآيي سبك ميشوي. سالي يكي دوبار بيا كه اهميت داشته باشي. خواسته باشي در همه شبكهها، همهجا با تو مصاحبه كنند و حرف بزني، سبك ميشوي. گفتم: من كه سراغ تلويزيون نرفتم، تلويزيون آمده ميگويد: حرف بزن. حالا من بگويم نخير، حديث نميخوانم. چرا نميخواني؟ ميخواهم سنگين شوم. اصلاً خدا غضب ميكند. من ضامن سبك و سنگيني خودم نيستم. من ضامن هستم اگر امكانات بود يك حديث بيشتر بخوانم. اگر شبانه روز همه دوربينها راست من باشد، همينطور بحار را باز ميكنم يكي يكي از اول حديثها را ميخوانم. اسلام كه تمام نميشود. سبك شوي، سنگين شوي. دست خداست. گفت: من كه سالي يكبار بيشتر نميآيم. گفتم: حالا… آن آقا سالي يكبار ميآيد، بنده هم هميشه شب جمعهها، گاهي وقتها همه كانالها من هستم جز كانال كولر! حالا سبك شديم، سنگين شديم. خدا خواسته باشد دلها را قرار ميدهد. نخواسته باشد، همين نان خوردن ما ايمان به غيب است. نان را آدم هرروز ميخورد، دلش را هم نميزند. بهترين غذا را پنج بار پشت سر هم بخوري، ديگر ميل نداري. خدا اراده كرده كه نان را هر شب بخورند، و مردم هم خسته نشوند. اينطور نيست، اكسيژن را دائم استفاده ميكنيم و بدمان هم نميآيد.
6- تفاوت محاسبات دنيوي با امدادهاي الهي
اين محاسباتي كه ما ميكنيم، او بايد ديدن ما بيايد. ما اگر رنگ سقف و رنگ فرش و رنگ كفش و رنگ پرده و اينها يكسان باشد عزيز ميشويم. اگر شوهر من اين جوان باشد. اگر همسر من اين باشد. اگر پدر زن من اين باشد. پدر شوهر من اين باشد. اينها همه كانال يكي است. يك وقت ميبيني همه شد، و خير نديديم. يك وقت ميبيني هيچ كدام از اينها نيست و خير ديديم. اينقدر زن و شوهرهاي زشت فقير قربان هم ميروند. هم زشت هستند، هم فقير براي هم ميميرند. و اينقدر عروس و دامادهاي سوپر دولوكس پولدار مثل سگ و گربه به هم ميپرند. به خوشگلي نيست. گاهي آدم از زشت خوشش ميآيد و از خوشگل بدش ميآيد. دل دست خداست. «يا مقلب القلوب» قلوب يعني قلب، قلب دست خداست.
استادي كه نزد او در زمان طاغوت درس ميخوانديم، ميگفت: چند طلبهي فاضل عبور ميكرديم در يكي از اين كوچهها به چند تا بچه دختر رسيديم. يكي از اين دخترها بسيار زشت بود. من تا در اين كوچه نگاهم به او خورد گفتم: بيچاره! چه كسي ميآيد اين را بگيرد؟ در دلم اين را گفتم. چه كسي ميآيد اين را بگيرد؟ به كسي نگفتم، در دلم گفتم. خيلي زشت است. ميگفت: رفتيم، هنگام برگشت كه بازميگشتيم باز اين دختر با باقي بچهها در كوچه بودند. ميگفت: يكي از اين رفقايم نگاهش به همان دختر افتاد، و گفت: من يك زني ميخواهم مثل اين. من بهتم زدم. خدا ميخواست بگويد: خواسته باشم براي همين زشتها عاشق درست ميكنم. اگر بخواهم، براي همين زشتها عاشق درست ميكنم.
ما الآن چقدر آدم سيگاري داريم؟ پول ميدهد دود تلخ ميخورد. خدا اراده كرده كه پول اين آتش بگيرد. ريهاش هم آتش بگيرد. اگر اسكناس را آتش بزند خوب است. چون اسكناس را كه آتش ميزند، پولش رفته، ريهاش سالم است. اسكناس را ميدهد سيگار ميخرد و بعد سيگار ميكشد. يعني هم پولش رفت هم ريهاش، خدا قلب اين را اينطور كرده كه هم پولش را آتش بزند، هم ريهاش را از بين ببرد. به سرش مزه دودي باشد. مردم پول ميدهند هواي سالم بخورند، اين پول ميدهد دود تلخ ميخورد. وجود هر سيگاري و ترياكي، دليل بر اين است كه ميشود آدم عاشق يك زشت شود. به دليل اينكه شما عاشق دود شدي.
اميدوارم سيگاريها ناراحت نشوند. ولي من حجت الاسلام هستم. حجت الاسلام يعني هرچه اسلام گفته بگو. حالا چهار نفر هم ناراحت شدند، شدند. من خواسته باشم مراعات مردم را بكنم كه مردمدار باشم. مردم پرستي مثل بت پرستي است. اگر كسي به خاطر رضاي مردم حرف حقي را نزند، اين در مسلمانياش شك كند. قرار نيست كه بگوييم: مردم راضي باشند. گاهي هم مردم ناراحت ميشوند. ولي بايد گفت: حق اين است، ميخواهيد گوش بدهيد، نميخواهيد گوش ندهيد. اراده كنيم سيگار نكشيم. ميشود. خود سيگاريهايي كه خيلي هم سيگار ميكشند، ماه رمضان كه روزه ميگيرند سيگار هم نميكشند. پس به همان دليل كه آن سي روز را نكشيدند، روز سيو يكمش هم ميشود نكشيد. روز سي و دومش هم ميشود نكشيد. پس محال نيست.
18- از طريق برادر، برادرهاي يوسف خواستند يوسف را در چاه بياندازند و او را بكشند. يكي از اين برادرها همان اِبن يامين، در فيلم ديديد. گفت: «لا تَقْتُلُوه» (قصص/9) او را نكشيد. اگر ميخواهيد سر به نيستش كنيد او را در چاه بياندازيد. يعني يك پيشنهاد كرد با اين پيشنهاد جلوي قتل يوسف را گرفت.
7- امداد الهي از طريق دشمنان
19- از طرق دشمن، «اللَّهُ أَكْبَر»! امداد غيبي از طريق دشمن. ميدانيد چه ميخواهم بگويم. پاي تلويزيونيها هم فكر كنيد. خدا از طريق دشمن آدم را حفظ ميكند. فرعون كنار دريا نشسته بود، دريا را تماشا ميكرد. ديد يك جعبه روي آب است. گفت: برويد او را بگيريد. جعبه را گرفتند و آوردند ديدند يك نوزاد در آن است. همان نوزادي كه حضرت موسي بود و مادرش او را شير داد و در جعبه انداخت و در آب گذاشت. گفت: امسال ما بچهها را ميكشيم، پس اين را هم بكشيم. زن آمد و گفت: نه نكشيد. ما كه بچهدار نميشويم، اين معلوم نيست پدر و مادرش كيست و چه كسي او را زاييده است. او را بياوريم در خانه بزرگش كنيم، بچهدار نميشويم بچهي ما شود. «نَتَّخِذَهُ وَلَدا» (قصص/9) اولاد ما شود. فرعون گفت: بچه گرسنه است. هر دايهاي را آوردند، سينهي دايه را نمكيد. دنبال اين جعبهاي كه در رودخانه انداختند، مادر موسي به خواهر موسي گفت كه عقب موسي برو و ببين سرنوشت چه ميشود. اين دختر همينطور بدون اينكه جيغ بزند و هيجاني شود. چون اگر جيغ ميزد و هيجاني ميشد، ميفهميدند كه كدام خانواده و چه كسي زاييده است. خيلي آرام به قول وزارت اطلاعات ميگويد: عادي سازي. خيلي قصه را عادي نشان داد. گفتند: اين سينهي هر دايهاي را ميآوريم نميمكد. گفت: «هَلْ أَدُلُّكُمْ»(قصص/12) اينجا نگفت: «الي اُمّه» نگفت: بروم به مادرش بگويم بيايد. چون اگر ميگفت: بروم به مادرش، ميفهميدند اين را چه كسي زاييده و او را ميكشتند. گفت: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْت يَكْفُلُونَه» يك خانوادهاي هست ممكن است «يَكْفُلُونَه» نه فقط شيرش بدهند، تحت تكفل بياورند. خوراك، پوشاك، مسكن، نظارت، حفاظت، همهي اين مسائل بچه را آن خانواده به عهده بگيرد. نگفت: مادرش گفت: «عَلى أَهْلِ بَيْت» يك خانوادهاي. گفتند: برو بياور. رفت به مادر گفت. باز مادر خيلي عادي آمد. چون اگر جيغ ميزد لو ميرفت كه اين او را زاييده است. مادر خيلي اين را در وزارت عادي سازي ميگويند. من جزء وزارت اطلاعات نيستم. آنها چنين ميگويند.
وقتي سينهي مادرش را مكيد. فرعون گفت: پس تو در كاخ من بيا. مسؤول تربيت اين بچه شو. «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّه»(قصص/13) يك چيزي ميگويند: «تو نيكي ميكن و در دجله انداز… خودم شيرجه ميرم درش ميآرم» (خنده حضار) اينجا موسي را شير داد و در آب انداخت، اين را گرفتند و آوردند. آنوقت مادر موسي در كاخ رفت، شيرش داد، لباس، غذا، دشمن فرعون در خانهي فرعون در اتاق فرعون، با دست فرعون، با سرمايهي فرعون حفاظت شد. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»
20- گاهي وقتها از طريق جايگزيني، علي بن ابي طالب جاي پيغمبر خوابيد.
21- از طريق نام نيك، خوش نامي، «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ» (شعرا/84)
22- از طريق فرزند، «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (كوثر/1) ما به تو فاطمه داديم، كوثر داديم. خير زياد داديم.
اشاره ميكنند وقت تمام شد. در مملكت ما يكي از راههاي ايمان به غيب شنهاي طبس بود. اين بحث در زماني پخش ميشود كه سالگرد شكست طرح آمريكا است. همهي مخهاي سياسي و نظامي جمع شدند، مدتها فكر كردند، با چه برنامهريزي طراحي كردند، شنهاي طبس همه طرح آنها را خنثي كرد. اين «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» است.
اگر خدا بخواهد از چاه به كاخ ميرود مثل يوسف، خدا بخواهد انسان دشمن خودش را در اتاق خودش پرورش ميدهد. اگر خدا بخواهد زشتها همديگر را دوست دارند، و خوشگلها همديگر را دوست ندارند. اگر خدا بخواهد اتاق تنگ براي انسان بهشت ميشود، و بهشت براي انسان اتاق تنگ ميشود. اگر خدا بخواهد سنگ سياه مكه را ميبوسند، كاخهاي مرمر را تف هم نمياندازيم. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»! در انقلاب ما از اين ايمان به غيبها زياد بوده است.
خدايا روز به روز«يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» ايمان به غيب ما را، البته ايمان به غيب معنايش اين نيست كه تلاش نكنيم. قرآن ميگويد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/60) هرچه استطاعت داري به كار بگير. «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» (حج/78) «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» (آلعمران/102) ما بايد آخرين درجهي تلاش را بكنيم، اما بدانيم يك دست ديگر هم هست. ما بايد گاز و ترمز زير پايمان باشد، اما بدانيم يك گاز و ترمز هم زير پاي اين مربي است. ما همه كاره نيستيم. ما بايد لامپ كشي كنيم، اما بدانيم كه برق از اداره برق است. ممكن است خوب لامپها را بكشي، او دو شاخ را بكشد. تلويزيون روشن نشود. شما برق كشي و سيمكشيات خوب بوده، از مركز قطع است. ما بايد تلاش خودمان را كوتاهي نكنيم، اما بدانيم ما همه كاره نيستيم. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آيات اوليه سوره بقره به كدام ويژگي اهل ايمان اشاره دارد؟
1) ايمان به پيامبران
2) ايمان به امامان
3) ايمان به غيب
2- كدام پيامبر، مردم را به زيارت خانه خدا دعوت كرد؟
1) حضرت نوح
2) حضرت ابراهيم
3) حضرت موسي
3- معجزه عصاي حضرت موسي چه بود؟
1) ايجاد خشكي در ميان رود نيل
2) جريان آب از ميان كوه
3) هر دو مورد
4- آيه 26 سوره احزاب به كدام امداد الهي اشاره دارد؟
1) ايجاد رعب در دل دشمن
2) نزول آرامش بر اهل ايمان
3) نزول باران از آسمان
5- كدام پيامبر در دامان دشمن خود پرورش يافت؟
1) حضرت ابراهيم
2) حضرت موسي
3) حضرت عيسي
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 406