responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 41
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عرض کنم دستورات خدا چون خدا حکیم است. نه باطل است: «ربّنا خلقت هذا باطلاً» نه لغو است، نه لهو است و نه عبث و نه چیزهایی که از خدا نفی نشده، لهو، لغو، عبث، کار بیهوده، کار باطل.

خداوند حکیم است

 کارهای خدا حکیمانه است. حالا معنایش حکیمانه است این نیست همه حکمت را ما بفهمیم. گاهی وقتها ممکن است یک چیزی را نفهمیم. مثال: آقا این روده کور چیه؟ بعد معلوم می‏شود که عجب این روده کور چه اسراری دارد در وجود انسان این سوپاپ اطمینان است. یا مثلاً فرض کنید که درختان جنگل برای چه؟ بعد معلوم شد عجب درختان جنگل در توازن طبیعت چه نقش مهمی دارد. ما باید سئوال هم از همه چیزی سئوال می‏کنند. «یسئلونک عن الاهله»، «یسئلونک عن الحیض»، «یسئلونک ماذا ینفقون»، «یسئلونک عن الانفال» از همه چیزی سئوال می‏کنند، منتهی (صلّی الله علیه و آله و سلم) هم همه را جواب به مردم نمی‏داد. «قل ان ادری» به مردم بگو بسمه تعالی بلد نیستم. چون خیلی چیزها را پیغمبر هم بلد، اصولا بعضی از دستورها سرّش ندانستن است. مثلاً اگر بگویم نماز شب بخوانی فردا 20 تا سکه گیرت می‏آید. امشب همه مردم ایران نماز شب خوان می‏شوند. اصلاً ارزش به این که آدم نداند، گاهی وقتها اگر آدم نداند بهتر است. من این را یک وقتی درباره امیر المؤمنین (علیه السلام) هم گفتم: که امیر المومنین (علیه السلام) وقتی شب پیغمبر می‏خواست هجرت کند به جای پیغمبر خوابید، اینجا ارزش علی به این است که بداند یا نداند؟ به اینکه نداند، اگر بداند جای پیغمبر بخواند کاریش ندارد، من هم می‏خوابم هنر این است که جای پیغمبر بخوابد و احتمال بدهد که تروریستها به جای پیغمبر او را ترور می‏کنند. کمال علی به این است که نداند و لذا یکی گفته بود که علی می‏دانست. علی (علیه السلام) خودش می‏گوید: جای پیلمبر (صلّی الله علیه وآله و سلم) خوابیدم «ولست ادری» و حالی که نمی‏دانستم می‏کشندم یا نه. اصلاً مباهاتی که خداوند به جبرئیل و میکائیل ببینید چطور اینها جانشان را قربان هم می‏کنند، شما فرشته‏ها حاضرید جان خود را قربان همدیگر کنید؟ اصلاً افتخار اینکه خدا افتخار کرد به وجود علی (علیه السلام)، علت این بود که علی (علیه السلام) نمی‏دانست. گاهی وقتها سختیها خودش ارزش است. ارزش امام حسین (علیه السلام) به این است که تشنه باشد و گرنه اگر امام حسین (علیه السلام) بگوید چطور موسی (علیه السلام) عصایش را زد به زد به سنگ چشمه آب جوشید، من هم عصایم را می‏زنم به کربلا آب بجوشد، دیگه علی اصغر تشنگی نخورد، اگر حضرت امام حسین (علیه السلام) با معجزه آب در می‏آورد دیگه برای ما اون ارزش قبلی را نداشت. می‏گوئیم ما تشنه بشویم؟ چطور خودت تشنه شدی فوری آب درآوردی باید تشنگی شهید بشود، تا بچه‏های ما تشنگی را تحمّل کنند، تمام سختیهایی که اولیایی خدا کشیدند برای اینکه حرفشان در جامعه اثر کند. اگر طرف حرفی که می‏زند خود هم عمل کند اثر حرفش بیشتر است باید و گرنه…. سوال: امام حسین (علیه السلام) نمی‏توانست نفرین کند یزیدی‏ها نابود شوند؟
جواب: خوب چرا اگر نفرین می‏کرد یزیدی‏ها خاکستر شده و نابود می‏شوند. «فجعلهم لعصف مأکول» مثل ابرهه و لشکر فیل نابود می‏شوند. امام حسین (علیه السلام) دعا می‏کرد، آن وقت می‏توانست دیگه به ما بگوید برو جبهه، می‏گوئیم چطور خودت رفت جبهه‏ ترسیدی نفرین کردی، من بروم تکه تکه شوم باید خودش تکه تکه شود تا به من هم بگوید تکه تکه شو، رمز وجود زهرا (سلام الله علیها) هم همین است باید توی چهارده معصوم (علیهم السلام) یک زن باشد اگر چهارده تا مرد بودند زن‏ها می‏گفتند: قربانش بروم توی این چهارده تا یکی شان زن نبود. خبری از دل ما زنها نداشتند هی گفتند: بچه داری کن، شوهر داری کن و خانه داری کن. اگر یکی از اینها زن بود و مشکلات ما را لمس می‏کرد اینقدر کار ما را مشکل نمی‏کرد، باید بگوییم یه زن باشد، وقتی می‏گوئیم، بگوئیم این نمونه، وگرنه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مستقل که نبود تا باباش بود تابع باباش بود. بعد از بابابش هم تابع همسرش بود مستقل نبود اما باید زن باشد، این هم چه زنی، زنی که سرچشمه علم امامها شد. گاهی از امامهای ما سؤال می‏کردند که آقا آینده چی می‏شود می‏گفت: من نمی‏دانم چی میشه ولی مادرم کتابی دارد به نام (مصحف) بروم مطالعه کنم، امام صادق (علیه السلام) کتاب (مصحف) را مطالعه می‏کرد، از علوم مادرش یاد می‏گرفت که آینده چه خبری می‏شد، بعد خبر می‏داد، یعنی زنی که سرچشمه علم امام صادق (علیه السلام) بود. پس ببینید گاهی وقتها ما، حرفهایی که زدهام جمع کنم.

تحقیق همراه با تقلید

«بسم الله الرحمن الرحیم» ما باید موقّتاً هرچی دستور کارشناس و تقلید گفت بی چون و چرا عمل کنیم. لکن باید مطالعه و تحقیق هم بکنیم بلکه انشاءالله تا می‏توانیم اسراری را کشف کنیم اما نباید بگوئیم چون اسرار را کشف نکرده‏ایم، فعلاً نسخه این پزشک را هم مصرف نمی‏کنیم که از بین می‏رود، این یکی، نبود. «قل ان ادری» به مردم بگو بلد نیستم. با اینکه راجع به پیغمبر داریم: «علم ما کان و ما یکون الی انقضاء» در دعای ندبه داریم همه چیزی را می‏دانسته‏اند با اینکه همه چیزی را می‏دانستند یک سری علوم را نمی‏دانستند. و لذا در دعا داریم: «و بحق عملک الذی اثئاثرت به لنفسک» تو را به حق علمی که مخصوص خودت است.

علم غیب اولیا، محدود است

در دعا داریم به آن علمی که مخصوص خودته. یعنی یه علمی داری که به اولیای خودت هم ندادی، البته بخشی از علوم غیب را داده، قرآن می‏گوید: یه سری از علوم غیب را به انبیا داده‏ام: «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک» یک سری علم را بهت داده ام. «و ما کان لیظهره»، «لیظهره علی الغیب» خداوند علم غیبش را به کسی نمی‏دهد «الا من ارتضی من رسول» اگر رسولی را ازش راضی باشد بهش می‏دهد. نه به علم غیب می‏دهد. به اولیاء هم می‏دهد و به اولیاء هم خدا علم غیب می‏دهد. حالا به هر حال یه سری علوم را، اسرار را باید. «ان ادری» داریم و «ما ادری»، «ما کنت تعلمها»، «علمها عند ربّی»، داریم که یعنی اینها، «ان اتّبع الّا ما یوحی» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) من هر چه هست تابع وحیم. وحی می شود به من عمل می‏کنم. خیلی چیزها را ممکن است اولیاء خدا بداند و یکی نداند. موسی و خضر قصّه‏اش را شنیده‏ایم. کشتی را سوراخ کرد خضر می‏دانست موسی (علیه السلام) نمی‏دانست. اون بچه را کشت خضر می‏دانست موسی نمی‏دانست دیوار را ساخت خضر می‏دانست. اولیاء خدا هم همه شان یک درجه نیستند. بعضی یک چیزهایی می‏دانند آن یکی نمی‏دانند. ممکن است سلمان یک چیزهایی را می‏داند و ابیذز نمی‏داند. ممکن است یک پیغمبر یک چیزی را بداند و پیغمبر دیگر نداند. «فضّلنا بعض النبیین علی بعض»، قرآن می‏گوید: انبیا یک درجه نیستند.
بعضی چیزها را هم خداوند فرموده: دلیلش این است حکمت است نه علّت. مثلاً می‏گویند این کار را بکن به این دلیل، اما به این دلیل، این دلیل حکمت است. فرق بین علّت و حکمت این است که، حکمت: یعنی تقریباً فی الجمله، مثلاً ببینید من حکمت را یک مثال بزنم‏.
مثال: این چراغ قرمز و سبز این است که ماشینها تصادف نکنند خوب این حکمت است. حالا اگر دو بعد از نصف شب رسید لب یک چهارراه. نگاه هم کردی از هیچ طرف ماشین نمی‏آید ولی چراغ قرمز است. باید بایستیم یا برویم باید بایستیم با اینکه حکمت این چراغ قرمز این بود که جلو تصادف را بگیرد ولی اینجا به 124000 پیغمبر الآن در این ساعت شب تصادفی صورت نمی‏گیرد. اما باز هم می‏گویند بایست برای اینکه قانون باید حرمتش حفظ بشود. دو سه تا مثل بزنم.
حاجی‏ها که می‏روند مکه عید قربان هر کس که سال اولش است باید همه زلفهایش را تیغ بزند و سرش را بتراشد، شد حالا اگر حاجی کچل بود (!؟؟) چه کنیم اسلام می‏گوید یک تیغ برداریم همینطور روی سرِ کچلش بکشیم که قانون نشکند. شبیه این در بحث ختنه هم آمده (!؟؟!) اگر کسی ختنه شده به دنیا آمد، شبیه این در ایامی که نماز واجب نیست بران آمده که سجاده‏اش را بیاندازد 30 مرتبه بگوید «سبحان الله» «و الحمدالله» «و لا اله الا الله» «و الله اکبر» (!؟؟!) یعنی سجاده‏اش رو به قبله بیافتد یعنی قانون حفظ بشود ببینید چراغ قرمز باید بایستیم تا قانون حفظ بشود و لو تصادف نیست تیغ بکشیم برای اینکه قانون حفظ بشود و سجاده را رو به قبله قانون حفظ شود. یک سری چیزها حفظ قانون است و یک سری چیزها تمرین است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: قبل از جبهه شمشیرت را توی غلاف کن که یک مرتبه وسط جنگ گیر نکند. خدا رحمت کند آقای فلسفی (ره) را می‏گفت: روحانی که می‏رود منبر بداند یادداشتش کدام کیسه‏اش است دستمال کاغذی کدام کیسه‏اش است. اگر یک بار عطسه کرد روبروی هی همچین نکند. بداند دستمال کاغذیش این کیسه و عینک این کیسه، این را بداند. زن اگر بداند قوطی کبریت کجاست؟ برق هم خاموش بشود. توی تاریکی می‏رود می‏آورد. مردی که نداند چراغ هم روشن باشد همه را به هم می‏زند. یعنی اینکه آدم بداند جای کبریت کجاست، چراغ قوه و پیچ گوشتی کجاست؟ آخوندهایی که می‏دانند کدام مطلب توی کدام کتاب است به راحتی می‏توانند بدست بیاورند. ولی آخوندی که نمی‏داند دست و پامی زند آخرش هم می‏گوید: نفهمیدم، آدم بداند دانشجو و طلبه آدرس‏شناسی، موردشناسی اینها همه مهم است. پس بعضی چیزها حکمت است نه علّت، یعنی چه، یعنی فی الجمله دلیل هست. بعضی چیزها هم ممکن موقتی باشد. بعضی دستورها امتحانی باشد. حضرت نشسته بود یک کسی گفت: آقای من یک چیزی یک عرض خصوصی دارم. یک کسی می‏گفت: آقا من هم یک سؤال خصوصی دارم – همه توی صف ایستاده‏اند سؤال خصوصی، خوب پیغمبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هم روشن نمی‏شد بگوید خسته شدم. آیه نازل شد هر کسی تنگ گوشی، خصوصی می‏خواهد با پیغمبر صحبت کند برود یک درهم پول بدهد به فقیر، یعنی بر100 تومان بیانداز توی صندوق کمیته امام بیا حرف بزن. تا دیدند پولی است گفتند نه آقا غرض عرض سلامی بود. آنوقت یک آیه آمد دیدید شما، دیدید چقدر شما نامردید (!!؟؟) آیه نامردی (!؟): «ءَ اَشفقتم ان تقدّموا بین یدی نجویکم صدقه» ترسیدید برای یک تنگ گوشی یک صدقه به فقیر بدهید. پیغمبر مفت گیرتان آمد، عرض خصوصی داشتید، می‏گفت شراب مفت را هم قاضی می‏خورد (!!؟؟) طناب مفت گیرت آمد خودت را خفه کن، کلانتری مفت بود دعوا کن. تو برای علم ارزش یک درهم قائل. بعضی سؤالها امتحانی است من می‏خواهم امتحان کنم، ببینم چه جوری هستی. بعضی سؤال هم. یا مثلاً می‏گویند هر که دست به مرده بگذارد باید برود غسل میت کند می‏گویند آقا چطور دست به سگ بگذاری غسل ندارد. دست به مرده بگذاری غسل دارد. یعنی انسان از سگ بدتر است. نه آقا جون سگ مرده را کسی به رویش نمی‏افتد ولی انسانی که مرد همه فامیلها می‏خواهند بیایند ببوسند او را بعد از غسل میت که غسل ندارد (؟!!)، اسلام گفته: اگر خیلی دل تنگ هستی باید غسل کنی آن وقت همه کنار می‏ایستند، فقط آن کسهایی که خیلی نزدیکند می‏آیند مرده را می‏بوسند یک غسل هم می‏کنند. سگ مرده ترافیک نداردو اینجا شلوغ می‏شود. اینجا مثل خیابانها بعضی خیابانها اگر سرعت گیر نگذاری بچه‏ها زیر ماشین می‏روند اینجا وسط خیابان را چی می‏گویند: یک خورده می‏آورند بالا که این تاکسی گازش، بعضی از قوانین سرعت گیر است. اصلاً قرآن، حدیث این قانون را گذاشته که جلو سرعت را بگیرد. سگ مرده را کسی سرش نمی‏آورد، آدم مرده را روش می‏افتند این هم سرعت گیر. مثل طلاق می‏گویند اگر مردی خواست زنش را طلاق بدهد. چند تا سرعت گیر گذاشته‏اند که زود به زود طلاق ندهد. می‏گویند که باید در این ماه باید با خانمت هم خوابی نکرده باشی (!!؟؟) شنونده دانش‏آموز خوب ممکن است 20 روز کرد نه خوب برو تا یک ماه دیگر. این هیچی یک سرعت صیغه را باید عربی بخوانی، فارسی نیست که بگویی طلاقت دادم فارسی نیست باید حتماً عربی باشد، عربی درست هم باشد. نگو عربی آب نکشیده‏ نباشد. بعد هم می‏گویند: باید دو تا شاهد عادل پیدا کنی که این طلاق تو را گوش، تا آدم برود عربی یاد بگیرد و دو تا شاهد عادل بگیرد. بعد هم وقتی طلاق دادی خانم را حق نداری خانم را از خانه بیرون کنی، باید چند مدّتی خانم در خانه بماند، بعد هم به خانم می‏گوید: با اینکه طلاقت داده می‏توانی آرایش کنی و گاهی خودت را نشان شوهر بدهی (!!؟؟) یعنی هی شوهر را قلقلکش کنی، بعد هم می‏گویئ برای مراجعه که طلاق لغو شده و گره باز بشود لازم نیست عربی بخوانی مثلاً اگر به مردی گفتند برو راست زنت توبه کن برگرد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم» اینجانب شوهر شما غلط کردم اگر می‏گفتند: برو صیغه بخوان، مرد غرورش اجازه نمی‏داد برود توبه کند، ولی طلاق دادند را می‏گویند: باید صیغه بخوانی ولی رجوع کردن را می‏گویند: صیغه نمی‏خواهد، طلاق دو تا عادل، رجوع عادل نمی‏خواهد، برگشت زن و شوهر قیدها را برداشته‏اند، برای جدایی هی سرعت گیر داریم برای اینکه حتی المقدور طلاق نشود بعضی قوانین اینطوریه بعضی قوانین برای سرعت گیر است. مثلاً پیر زن می‏گوین: بی چادر هم بود طوری نیست قرآن می‏گوید که: «والقواعد من النساء» آن زنهایی که خانه نشین شده‏اند و لیمو عمانی (!!؟؟) شده‏اند اینها دیگر «لیس علیه جناح ان یصنعن ثیابهن». روی حجابش حساسیّت نشان ندهید. یا مثلا می‏فرماید: «لایرجون نکاحا» دیگه اینها بدرد ازدواج نمی‏خورند، آنها که به درد ازدواج نمی‏خورند (!؟) حجابش را حالا گفته شل هم شد باشد. اما آنهایی که هر چه زیباترند باید حواسشان. سیب زمینی را هیچ کسی توی کارتن نمی‏گذارد روی آن هم کادو پیچی کند، ولی سکه را می‏گذارند، فلسفه حجاب تو مورد تیر اندازی هستی، حدیث داریم: نگاه بد تیر است به سمت طرف، چون شما ممکن است مورد سوء قصد قرار بگیری به شما گفته خودت را حفظ کن. انبار سیب زمینی گاو صندوق نمی‏خواهد. سکه گاو صندوق می‏خواهد. بنابراین فلسفه حجاب حفظ دخترهاست. فلسفه عدالت و صیغه حفظ این است که زن و شوهرها طلاق ندهند. آن وقت رجوع می‏گویند یک شوخی کنی رجوع است خانم چایی می‏خورد عوض شکر یک خورده نمک بریزی یک شوخی کنی، آنور حوض نشته یک خورده آب بریزی هیچی طلاق باطل است. کوچکترین شوخی مرد به زنش بکند طلاق باطل است چرا اینجا اینقدر شل گرفته چون می‏خواهد زود اینها را به هم گره بزند، برای جدا شدن گیر می‏دهد برای گره خوردن همه گیرها را باز می‏کنند. این خدای حکیم است. دستورات حکیم. ما اسلام را نشناختیم واقعاً می‏گویم، بنده ریشم سفید شده و از 15 سالگی هم طلبه شده‏ام، هوشم هم بد نیست دنبال هیچ مسئله ای هم نبوده‏ام نه مسئله سیاسی ونه اقتصادی، مثلاً گاهی من شش ماه به شش ماه من یک مهمانی نمی‏روم امّا روزی ده، سیزده ساعت هم کار می‏کنم ولی در عین حال الآن پهلوی شما اقرارمی کنم،اینجانب محسن قرائتی اسلام را نفهمیدم چون هرچی می‏روی به طرف جلو می‏بینی که اوه دریایی است این آیه را صبح نگاهش می‏کنی یک چیزی می فهمی فردا نگاه می‏کنی یک چیز دیگر می‏فهمی، هر چه علم پیش می‏رود اسرار بیشتر روشن می‏شود. ما شاید دو سه هزار حدیث در بحث پزشکی داشته باشیم که هر حدیثش باید رساله یک دکترا بشود. که دیروز به چند تا اشاره کردیم. چرا خدا به ایّوب می‏فرماید: «ارکض برجلک»: پاهایت را به زن به زمین «هذا مغتسل بارد و شراب» نمی‏گوید: «و شراب بارد» یعنی با آب سرد غسل کن، آب تنی با آب سرد چیه؟ چرا می‏گویند پنیر و گردو جداگانه مرض است با هم، آقا دلت خوش است می‏دانی پنیر و گردو چند است پنیر و گردو، آقای شیخ چه می‏گویی؟ هیچی 30 روز صبح‏ها نان خالی بخور اما روز 31 که می‏خوری نان و پنیر و گردو بخور باقی اش را نان خالی بخور. حالا پنیر خالی چه مشکلی دارد؟ گردوی خالی چه مشکلی دارد که: امام (علیه السلام) می‏فرماید: هر کدام از پنیر و گردو و تنهایی مرض است ولی باهم دواست. مثلاً باید دنیای غذاشناسی ممکن است در آینده رساله‏اش نوشته شود. یک جویی است که از مکه می‏آورند مثل مداد پوستش را کشیدی ریش ریش می‏شود مثل مسواک، این گردش به لثه چه می‏کند رساله یک دکتراست ما اسلام هر چه گفت باید سفت بگیریم، نگه داریم، بعد اگر فهمیدیم الحمدالله و اگر نفهمیدیم در آینده می‏فهمیم حالا. خوب نماز و روزه را گفتیم. اما راجع به زکات. فلسفه زکات چیست؟ در جلسه قبل دلیل نماز و روزه و جهاد را گفتیم.
ادامه بحث دلیل و فلسفه دستورات خداوند.
احکام دو گونه است: ثابت و موقّت
بعضی دستورات هم ثابت است مثل، نماز صبح دو رکعت است بری بالا یا بیایی پایین همین است که هست مثل فرمولهای ریاضی، بعضی دستورها شناور است. اسلام دو تا دستور دارد، ثابت، شناور و متغیّر. ممکن است یک دستوری براساس مصلحت در یک زمان باشد مثل قرآن می‏گوید که: «فبظلم من الذین هادوا» ترجمه‏اش را بلد هستید به خاطر ظلمی که یهودیها کردند «حرّمنا». حرام کردیم برآنها «طیّبات» یهودیها ظلم کردند، محاصره اقتصادی قرار دادیم، حق ندارید از این غذا استفاده کنید. اما بعد از حضرت موسی (علیه السلام) حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: من آمده‏ام برای شما: «احل لکم بعض الذی حرّم علیکم» آمده‏ام تا حرامها را حلال کنم. چرا؟ برای اینکه از اول حرمتش موقّتی بود و مثل آدمی که یک کسی را زندان می‏کند، زندان خانه ابدی نیست، مدّتش که تمام شد مثل ظرف بستنی کنار می‏گذارند. بعضی دستورها مثل سیاسی، مثلا ً امام خمینی (ره) راجع به مکه: من خدمت امام خمینی (ره) بودم همان تقریباً سی سال پیش، طلبه نوی بودم امام از ترکیه آمد کربلا ما کنار امام نشسته بودیم یک کسی آمد گفت:من رفته‏ام مکه آنقدر جمعیّت بود که من کتفم می‏شکست. حالا یک سؤال دارم؟ اگر مردم کره زمین همه مسلمان شوند آنوقت همه پولدارها بخواهند بروند مکه واقعاً مس شود، احکام خدا نشدنی است خوب که یک مشت مسلمانند، توی مسلمانها یک مشت پولدارند و توی پولدارها یک مشت می‏روند مکه باز جا تنگ است حالا اگر یک زمانی همه مسلمان و همه پولدارها بخواهند بروند مکه، این مکه به کجا می‏رسد؟ امام فرمود: ما در آن زمان می‏گوئیم طواف مستحب حرام، حاجی‏ها که می‏روند مکه یک ربع کار دارند باقی اش طواف مستحب می‏کند، گفت: آقا مگر شما می‏توانید مستحب را حرام کنید. گفت: بله اگر ما دیدیم افرادی بروند غسل جمعه مستحب بکنند افرادی غسل واجب دارند پشت دوش حمّام نمازشان قضا می‏شود می‏گوئیم توجه توجه آقایانی که زیر دوش غسل جمعه می‏کنند حمامّی می‏گوید من راضی نیستم بیائید بیرون، غسل جمعه را تبدیل کنند به آنهایی که غسل واجب دارند. پس می‏شود یک مستحبی ضرر می‏زند به واجب، جلوی مستحب را گرفت. ما مسائلی داریم مسائل حکومتی. زمانی که گازکشی است باید توی همه کوچه‏ها ماشین آتش نشانی باشد. یک پیر زن می‏گوید: آقا من راضی نیستم این چه جمهوری اسلامی است که آمده خانه ما را خراب کرده؟ خانم پولت را بگیر پاشو، گاز آمده، همه خانه‏ها گاز کشی است. هر جا گاز کشی شد خطر انفجار هم هست باید ماشینهای آتش نشانی هم حضور داشته باشند. ما که نمی‏توانیم برای رضای تو جلوی گاز کشی یک شهر را بگیریم. اینطوریه گاهی وقتها می‏گوئیم بسمه تعالی راضی نباش. اگر یکی خواست از مالکیّت شخصی اش سوء استفاده کند ولو به قیمت اینکه تمام جامعه را به خطر بیاندازد اینجا مالکیّت شخصی را می‏شود لغوش کرد. یک قصه بگویم که چطور یک مالکیّت شخصی لغو شد.
یک آقایی بود که یک باغی داشت کنار باغ هم یک درخت خرما بود که مالِ یک نفر دیگر بود. همه باغ مثلاً مال آقای الف بود این یک تک درخت مال آقای ب، این به هوای درختش، اسمش هم ثمره بود خیلی هم آدم بدجنسی بود آخرش هم آمد کربلا برای کشتن امام حسین (علیه السلام) زمان پیغمبر(صلّی الله علیه وآاله و سلّم) بد جنس بود، زمان علی (علیه السلام) وامام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هم بد جنس بود اصلاً مثل اینکه ذاتش اینطوری بود. این به هوای سرزدن به یک دانه درختش سرزده می‏آمد در باغ، می‏گفت: آقا باغ مال من است زن و بچّه من اینجا، در شرائطی هستند و دارند استراحت می‏کنند هوا گرم است. حجابشان را برداشته‏اند تو چرا مردم آزاری می‏کنی. می‏گفت: درخت خودم است چهار دیواری اختیاری البته چهار دیواری هم نبود، البته این هم حرف غلطی است (؟!!؟) خوب بنده هم می‏توانم یک کبوتر پران بگوید چهار دیواری و اختیاری، بنده هم می‏گویم چهار دیواری و بروم توی این خانه یک طبل هم دارم می‏زنم به طبل کبوترها را فراری می‏دهم اگر تو چهار دیواری، من هم، این که نشد که مردم آزاری کار به چهار دیواری ندارد. رفت شکایت کرد پهلوی پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلم) یکی از اصحاب شما یک درخت دارد و سرزده می‏آید. حضرت فرمود: می‏شود این یک درخت را بفروشی، گفت: بسمه تعالی نه، گاهی مصاحبه هایی که تلویزیون می‏کنند خنده دار است. از یک کسی پرسیدند نظر شما در بارهؤ مسائل مملکتی فلان و فلان چیست؟ ایشان گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» با سلام به رهبر کبیر انقلاب و شهدا و چی و چی یک خطبه‏ای خواند، آخرش گفت که: اطلاع ندارم (خنده حضار) از اول می‏گفتی که من خبر ندارم. آقا بسمه تعالی نمی‏فروشم. می‏شود دو برابر پول بگیری نه، آقا ده برابرند، این درخت را بده یک جای دیگر بگیر، نه، آقا من پیامبرم این رختت را بفروش ببخش من یک باغ در بهشت برایت ضمانت می‏کنم. گفت نه، حضرت فرمود: این از آنهایی است که دارد اذیّت می‏کند.

در اسلام، حکم ضرری نداریم

«لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»: در اسلام مالکیّت ایقدر ارزش ندارد که بتواند کسی بتواند از مالکیّت خودش مردم آزاری راه بیاندازد، برو درختش را بکن بیانداز در کوچه، از جاهای قلع و قمع‏ امیرالمومنین (علیه السلام) یک عدّه وسط خیابان وسط راه خرما فروشی راه انداخته بودند، فرمود: بابا کوچه را تنگ و سدِّ معبر کرده‏اید. چند دفعه حضرت امیر دستور داد. خرما فروشها اعتنا نکردند فرمود: بروید تمام خیمه‏های خرمای آنها را آتش بزنید. وقتی طرف با چند تذکر گوش نمی‏دهد خوب تعزیزات حکومتی داریم، نصیحت مال کسا است که میزان باشد، آدم لجباز یک کدی دیگر دارد. افراد آرام، آرام، و افراد خشن، خشن. زکات چی؟ قرآن می‏فرماید: «خذ من اموالهم صدقه» – تمام شد وقتمان یک دقیقه دو دقیقه خیلی می‏شود حرف زد. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) فلسفه نماز و اینها را گفتیم.

فلسفه زکات، بخل زدایی، فقر زدایی‏

فلسفه زکات: قرآن می‏فرماید که: «خذ» بگیر «من» از «اموالهم» «خذ من اموالهم صدقه» از اموال اینها صدقه بگیر، صدقه یعنی زکات، در قرآن صدقه یعنی زکات، چون صدقه از صدق است، یعنی راست گفتن صدقه یعنی نشانه این است که ایمانش راست می‏گوید. کسی که نماز می‏خواند و خمس نمی‏دهد پیداست دروغ می‏گوید. حدیث داریم: بعضی اگر نماز هم پولی بود نمی‏خواندند. چون مفت است می‏خواند اگر بداند نماز هم مثلاً پولی است نمی‏خواند، از مردم صدقه، زکات بگیر، که نشانه صداقتشان است «خذ من اموالهم صدقه» «تطهّرهم» تا اینها را پاک کنی، یعنی اگر زکات بگیری اینها را از روی بخل و صفت بخل تطهیر کرده، فلسفه زکات چیه؟ پاک شدن افراد از بخل، پس پاک شدن سرمایه دار از بخل، این مال کسی که زکات را می‏دهد. و اما آنکه زکات را می‏گیرد. باز فقر زدایی:
حدیث: اگر خدا می‏دانست که زکات این مقدار که تعیین شده شکم فقرا را سیر نمی‏کند مقدار زکات را اضافه می‏کرد. خدای حکیم می‏داند همین مقدار زکات برای شکم فقرا کافی است حدیث داریم که اگر خدا می‏دانست که این مقدار کافی نیست اضافه می‏کرد. دیگه چی؟
– جلوگیری از تکاثر: یکی از برکات خمس. زکات اینکه یک مقداری جلو پول جمع کردن و تکاثر را می‏گیرد یعنی پول یک مقداری تقسیم می‏شود.
– ایجاد رأفت و رحمت: ارتباط صمیمی میان اقشار مردم: اگر مردم بفهمند که این آقا اگر پولدار شد بخشی از پولش را، شما یک شله زردی، یک آبگوشتی می‏دهی به همسایه‏ها تا چند این همسایه‏ها نسبت به شما علاقه شان بیشتر می‏شود. این هر به دو ماه یک کاسه آش به ما می‏دهد. اگر مردم بفهمند که این آقایی که زکات دارد بخشی از آن را به فقرای محلّه ‏می دهد. ارتباط بین مردم، البته ارتباط صمیمی که شد بر می‏گردد. ما این طور نیست که اگر فقرا کمک کنند از جیبشان برود اگر یک کاری را برای خدا بکنی بر می‏گردد. این غصه‏اش را نخوریم حتماً برمی گردد.
– توشه آخرت: فقیر که می‏آید، حدیث داریم، یک کسی است که آمده بارِ شما را بگیرد قیامت تحویل بدهد بهش بده معطلش نکن، توشه آخرت. زکات عین نماز واجب است، 34 حدیث در اول رسائل است که «بنی الاسلام علی خمس»
بنای اسلام برچند چیز است یکی حجّ و یکی نماز و یکی هم زکات. و منتهی کسی نگوید آقا حالا کشاورزها کم پول دارند کم می‏دهند، آقا فلانی تجارتش، تاجر هم باید خمس بدهد. حالا اسلام هیچ کس را رها نکرده، هر کسی هر چی داره: «وممّا رزقناهم ینفقون» «ممّا رزقنا» چه پول باشد و چه آبرو. ممکن است یکی هیچی نداشته باشد ولی تلفنش زور داشته باشد. با تلفنش می‏تواند یک کاری بکند باید بکند، هر کس هرچی داره باید بخشی از آن را در راه خدا بدهد. یک دعا می‏کنم آمین بگوئید.
خدایا! تو را به حقّ همه کسانی که پهلوی تو آبرو دارند، انبیاء، اوصیاء، پیغمبر و اهل بیتش (علیهم السلام) شهداء، مراجع، مؤمنین، و مؤمنات هر کسی که پهلوی تو آبرو دارد.
خدایا! ایمان کامل، بدن سالم، فکر بلند و باز، قلب سلیم ومنیب و قلب پاک، روح لطیف، علم مفید، نیّت خالص، رزق حلال، اولاد صالح و سالم، عمر با برکت، عزّت دنیا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما.
خدایا! به بی دینها دین، به بی تقواها تقوا، به بی تدبیرها تدبیر، به بی سوادها علم مفید، به تفرقه‏ها وحدت، به مریضها شفا به کدورتها صفا به شغل‏ها شغل حلال به بی فرزندها، فرزند خوب به بی همسرها، همسر خوب، به بی مسکن‏ها مسکن خوب مرحمت بفرما.
خدایا! هرچه به عمر ما اضافه می‏کنی به علم و عقل و ایمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا
چنان کن سرانجام کار      تو خشنود باشی و ما رستگار
«والسلام علیکم و الرحمةالله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 41
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست