responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 471

موضوع: انسان‌‌های مردود

تاريخ پخش: 70/02/19

بسم الله الرحمن الرحيم

1- اعمال مقبول و اعمال مردود

در محضر مبارک معلمين و فرهنگياني هستيم که در آستانه استخدام، هستند. درباره مقام معلم من به مناسبت روز معلم جملاتي را گفتم. بحث امروز ما درباره انسان‌‌های برگزيده و انسان‌‌های مردود است. چون يک انسان قبول و يك انسان مردود داريم که در کنکور و مصاحبه و گزينش‌‌هاست و يک قبول و مردود قرآني هم داريم. انسان‌‌هایی هستند كه در دادگاه قرآن قبول می‌شوند و انسان‌‌هایی هم هستند که در دادگاه قرآن مردود می‌شوند. بنابراين عنوان درس ما «انسان‌‌های مردود» است. اين بحث در آستانه ماه خرداد و ارديبهشت، بحث خوبي است. چون مطالعه بچه‌‌ها اوج می‌گیرد و می‌خواهند مردود نشوند. منت‌ها حالا ممکن است بحث رد و قبولي آموزش و پرورش را بگوييم كه به درد زن‌‌های خانه دار نخورد و زن و مردي که مدرسه نمی‌روند، بگويند: «اين بحث به درد ما نمی‌خورد» من انشاء‌الله بحث را آنگونه بيان کنم که به در همه بخورد.
اين مسأله از جنبه‌‌هاي مختلفي مطرح است. داريم که: (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك) (هود /46) نوح گفت: خدايا! حالا که بناست کفار را غرق کني، پسرم را غرق نکن. پسرم اهل من است. آيه نازل شد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» پسر تو از تو نيست. شعرش را هم می‌دانید:
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» او مردود است. داريم كه: (وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) (مائده /51) کسي از بين شما که کفار را دوست داشته باشد و دلش از عشق کفار پر باشد، «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» او کافر است و از ما نيست. كسي که روحش عشق به کفار دارد، مسلمان نيست. محکم بايد گفت: «مرگ بر آمريکا» واقعاً در دنياي پر از توحشي زندگي می‌کنیم. حيف که اسمش را «تمدن» گذاشت‌هاند. من نگران هستم كه روز قيامت گرگ ها شکايت کنند که چرا به ما وحشي گفته‌ايد و به غرب متمدن گفته‌ايد؟ (اگر قيامتي براي گرگ ها باشد)
اخبار راديو را گوش مي‌کردم. ديدم می‌گوید كه هواپيما‌های کشور غربي، براي يک ميليون کرد، علف خشک، بسيکويت خراب، کنسرو ماهي تاريخ مصرف گذشته و… فرستادند و تازه لباس‌هايي که فرستادند لباس‌هايي است که مربوط به قطب شمال است. من با چشم خودم در اروپا ديدم آرايشگاه‌‌هايي را آنچنان مفصل براي آرايش سگ است و كساني را كه براي اصلاح زلف سگش پنجاه دلار مي‌دهند و براي انسان‌‌های مظلوم، علف خشک می‌فرستند. (مرگ بر اين تمدن! مرگ بر اين تخصص! مرگ بر اين حقوقدان‌ها! مرگ بر اين متخصصين!)
عجب قرآني داريم. گاهي مي‌پرسند: آقاي قرائتي چرا اسلام گفته است، کفار نجس هستند؟ من مي‌گويم كه نجاست براي کفار کم است. بايد يک چيزي بالاتر گفت. منت‌ها چون ما بالاتر از نجس واژ‌هاي نداشتيم گفتيم کفار نجس هستند. اگر کلم‌هاي بالاتر از اين بود، حتماً به كفار می‌گفتيم.
قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ»، «مِنْکَمْ» يعني از شما مسلمان‌ها اگر کسي دلش از کفار و ولايت و حکومت آن‌ها پر باشد، پس او از آن ‌هاست. دنيايي كه ما در آن زندگي می‌کنیم، جنگل است. قرآن می‌فرمايد: (وَ قَرْنَ في‌ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌) (احزاب /33) زنان! جلوه گري و کرشمه نداشته باشيد، آرام باشيد و در خانه‌‌هايتان قرار بگيرد و جلوه جاهليت اولي را پيش نکشيد. اين آيه قرآن است.
امام باقر(ع) می‌فرمايد: وقتي حرف از «جاهليت اول» است، پيداست كه يک جاهليت دوم هم در كار هست. اگر من آمدم منزل شما گفتم ايشان چه كسي است. شما گفتي فرزند اول من است، يعني يک فرزند دومي هم شما داريد. و اگر نه کوه هيماليا را کسي نمی‌گوید: اين کوه هيمالياي اول است، چون دومي وجود ندارد و يا مثلاً اين اقيانوس اطلس اول است. مگر اقيانوس اطلس دوم هم داريم؟ چيزي که دوم ندارد کلمه اول هم ندارد. اينکه می‌گوید: «الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌» امام باقر می‌فرمايد كه از اين آيه مي‌فهميم، يک جاهليت دوم هم هست.
اين جاهليت دوم است که به صدامي که عراق را نابود کرد، ايران را نابود کرد، کرد‌ها را نابود کرد، کويت را نابود کرد، پول مسلمان‌ها را گرفت، جان مسلمان‌ها را گرفت (وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل) (بقره /205) همه چيز را از بين برد، تازه جمع می‌شوند و به او مدال مي‌دهند. الآن وقت مدال گرفتن صدام است؟
بگذار من همان طلبه خودم باشم و از قرآن برايتان بگويم. موضوع بحث اين است كه قرآن، مسلماناني را که با خط کش اسلام جور در نمي‌آيند، بيرون می‌کند. می‌فرمايد: (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي) (بقره /249) فرمانده نظامي (طالوت) به لشکريانش گفت: جبهه می‌رويم. گفتند: تا خون در رگ ماست، ما همه سرباز تو هستيم. گفت: يک آزمايش محاصره اقتصادي در پيش است. ميان راه که جبهه می‌رويم، يک نهر آبي است، خدا خواسته که شما از اين آب نخوريد. (إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ) (بقره /249) خدا شما را با يک نهر آب، آزمايش می‌کند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» هر که بخورد از ما نيست. مي توانيد؟ مرد آن هستيد که از آب بگذريد و نخوريد؟ (وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي) (بقره /249) هر که از اين آب نخورد از ماست. گفتند: باشد. قول مي دهيم كه از اين آب نخوريم. قرآن می‌گوید، به آب که رسيدند به جز تعداد معدودي همه از آب خوردند. (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً) (بقره /249)
شکموها، فاسد‌ها، دلباختگان و شکم پرستان مرخص‌اند. من از بحث امروز وحشت دارم و نگرانم. ممكن است اين بحث که تمام شود، بگوئيد: کسي باقي نمي‌ماند. قرآن می‌فرمايد: (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‌ شَيْ‌ءٍ) (آل‌عمران /28) باز شبيه آيه «يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ» است. (إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً) (انعام /159) در روايت هم داريم: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً وَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِماً» (عيون‌أخبارالرضا/ج‌2/ص‌50) هر که مكر و خيانت کند، از ما نيست.
‌از شما كه پاي تلويزيون نشسته‌ايد خيلي معذرت مي‌خواهم. براي کسي نقشه نکشيد‌ه‌اي؟ مکر و کلکي نداري؟ کلاه سر کسي نمي‌گذاري؟ اگر به يک کسي بگوئي دوستت دارم، دروغ نمي‌گوئي؟ اگر به يک کسي بگوئي من مخلص هستم، دروغ نمي‌گويي؟ کلک، مکر و خيانت همه جا هست. آدم از اول سر بچ‌هاش کلاه می‌گذارد.

2- تواضع آيت‌الله بروجردي

غش معلم چيست؟ مکر معلم چيست؟ خيانت معلم چيست؟ خيانت معلم اين است که وقتي سؤال می‌کنند بايد بگويد: بنشين! چرا بنشينند؟ بسمه تعالي، بلد نيستم! فردا برايت مي‌گويم، حرف تو از من بهتر است تمام شد و رفت.
سيمين سالگرد آيت الله العظمي بروجردي بود. خدا ايشان را رحمت كند. نقل می‌کنند كه شخصي آمد و يک اشکالي کرد. همه علمايي که در منزل ايشان بودند، نظر ديگري دادند، فقط ايشان كه از تهران رفته بود و در قم مهمان بود، نظري متفاوت مي داد. وقتي ايشان از قم به تهران آمد، بررسي کردند و ديدند كه آن مهمان حرفش از همه درست‌تر بوده است. آيت الله العظمي بروجردي هم به همين مضمون يک نامه نوشت.
کلک نزنيد، راستش را بگوييد. چه مانعي دارد يک کسي سنش از آدم کمتر باشد و آدم خودش را به او عرضه دارد؟
از يکي از اخلاق هاي آيت الله العظمي گلپايگاني خيلي لذت مي برم. يک جوان مصري قم منزل ايشان آمده بود. گفتند: ايشان حافظ و قاري قرآن است. آيت الله العظمي گلپايگاني گفت: حالا که شما قرائت و تجويدتان خوب است، می‌شود من سوره حمد را بخوانم و ببينيد چطور است؟ ما تعجب کرديم. من که جاي پسر آقا هم حساب نمی‌شوم، خجالت مي كشم كه اين كار بكنم. مي گويم: من چهل است كه حمد مي‌خوانم، و از اينكه آن را پهلوي يک پسر بيست ساله بخوانم، عارم می‌شود.
ما خيلي مشغول دکورسازي‌ها شد‌هايم. حالا يکوقت مال خودمان است، اگر مال خودمان باشد، طوري نيست. اما مال دولت را نمی‌شود دکورسازي کرد. متأسفانه اخيراً در وزارتخانه‌‌ها باب شده است كه ميز‌ها را عوض می‌کنند، مبل‌ها را عوض می‌کنند، چه خبر است؟ دکور سازي براي چيست؟ مگر ما نمی‌گوییم حکومت اميرالمؤمنين؟ مگر اسلام با پرستيژ پيش رفت؟ پرستيژ ما کمالات ما است. پرستيژ ما صفاي ما است.
به مناسبت سيمين سالگرد آيت الله العظمي بروجردي من اين خاطره را بگويم. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، مريض شد. شاه ملعون براي تظاهر يك پزشک متخصص از خارج به ايران آوردند و با جمعي از هيئت پزشکي وارد قم شدند. گفتند ايشان رهبر شيعيان جهان است. پزشك خودش را جمع کرد. چون او پاپ را ديده بود. به خانه ايشان آمد. نگاهي به اتاق ‌هايش مي‌کرد و با تعجب به اطرافش مي‌نگريست. وقتي بيرون رفت، گفت: سادگي زندگي آيت الله بروجردي در من تحولي بوجود آورد. اگر ما کسي را منقلب کرديم، كمالات داريم. پُزمان کسي را منقلب نمی‌کند. کمالات مهم است.
معلم اگر با دمپايي سر کلاس برود و بچه‌‌ها بفهمند كه دانشمند است، گوش به حرفش مي‌دهند ولي اگر معلم با لباس بسيار شيک سر کلاس برود، اما وقتي بفهمند در کل‌هاش چيزي نيست، گوش به حرفش نمي‌دهند. مسجد‌‌ها هم همينطور است. اگر مسجدهاي نبش خيابان که گلدسته و صد هزار تومان کاشي کاري دارد، روحانيش ضعيف باشد، خلوت است. مسجد‌هاي داخل کوچه و پس کوچه اگر عالمي که در آن جا نماز مي‌خواند، مايه دار باشد، شلوغ می‌شود. مسجد‌هاي داخل کوچه گاهي شلوغ است و در مسجد‌‌هاي نبش خيابان خبري نيست. مکر و حليه، دکورسازي دفترکار، دکورسازي و… اين‌ها دکور سازي نمي‌خواهد. بايد صاف و راحت باشيم.
پريشب، يکي از علماي قم، بنام آيت الله ستوده مريض بود. ما به ديدنش رفيتم. من ديدم تعداد کمي کتاب دارد. ايشان درس مي‌دهد، سالي هم حدوداً هزار تا طلبه پاي درس ايشان مي‌نشينند. گفتم: کتاب‌هاي شما خيلي کم است؟ شايد در مجموع پنجاه جلد کتاب داشت. گفتم: شما همين کتاب‌ها را داري؟ يک چيزي گفت كه ما ساكت شديم. گفت: آقاي قرائتي! آقا ضياء عراق کسي بوده است که مراجع تقليد شاگردش بودند. به آقاي ضياء عراقي گفتند: کتاب‌هايت همين است؟ شما خيلي کم کتاب داريد! گفت: و الله از همين چند کتابي هم که دارم شرمنده هستم. يعني آدم هر چه تو خالي‌تر باشد پوز و دکورش را بيشتر حفظ می‌کند.

3- كار‌هايي كه ائمه آن‌ها را مذمت كرد‌ه‌اند

در مورد مکر و حيله داريم: «مَنْ ضَيَّعَ حَقَّ جَارِهِ فَلَيْسَ مِنَّا» (من‌لايحضر‌ه‌الفقيه/ج‌4/ص‌13) هر کس که ضايع کند «حَقَّ جَارِهِ» حق همسايه‌اش را «فَلَيْسَ مِنَّا» از ما نيست. همسايه آزار از ما نيست. حالا يا خودمان را، يا با پارک كردن بي جا، يا با بوق ماشينشان ما را اذيت كنند. مثلاً آقا پياده نمی‌شود كه در بزند، بوق مي‌زند تا در را برايش باز كنند. کسي که حق همسايه‌اش ضايع کند از ما نيست.
ديگر چه کسي از ما نيست؟ «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ» (كافى/ج‌2/ص‌637) کسي که در هنگام خشم و غضب خودش را نگه ندارد، از ما نيست می‌گوید. آقا من که غيض گرفتم، ديگر دست خودم نيست. بيخود كه دست خودت نيست. با بحث امشب مي‌ترسم آخرش بفهميم که اصلش هيچ کس مسلمان نيست.
قَالَ الصَّادِقُ‌(ع): «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَظْلِمُ النَّاسَ» (تحف‌العقول/ص‌303) امام صادق فرمود: هر کس مسلماني را اذيت کند از ما نيست. آدمي که مردم آزار باشد، مثلاً بيخود به بازار می‌رود، به بزاز می‌گوید: اين پارچه را بده، اون پارچه را بده، بعد هم می‌گوید: ببخشيد من بروم ببينم شوهرم اجازه مي‌دهد بخرم يا نه؟ همينطور هي بزاز را اذيت می‌کند، طلا فروش را اذيت می‌کند، ميوه فروش را اذيت می‌کند. يا ميوه فروش مردم را اذيت می‌کند، جنسش را بر سر راه می‌گذارد و انواع ديگر اذيت‌‌ها…
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَيْسَ مِنِّي مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّه» (علل‌الشرائع/ج‌2/ص‌356) کسي اگر نماز را سبک بشمارد از ما نيست. نماز نزد شما مقام و منزلتش چه اندازه است؟ اگر صداي اذان بلند شود، مردم محله بيشتر ناراحت هستند و يا بوق ماشيني که عروس مي‌برند؟ اگر هر شب يک عروس ببرند بوق بزنند اين ناراحت نيست، اما صداي «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را مي‌شنود، می‌گوید: خدا پدر مردم آزار را بيامرزد، با اين «اذاني» که می‌گویند. (وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ) (زمر /45) وقتي «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مي‌گويي، قلوب ناراحت می‌شود.
َقَالَ النَّبِيُّ(ص): «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَيْسَ مِنِّي» (تهذيب‌الأحكام/ج‌6/ص‌172) اگر در جنگ ساده اسير شدي، باز هم مسلمان نيستي. مسلمان اينست که آخرين فشنگ را هم به سوي دشمن شليك كند. ببين در جنگ کربلا سه تا آخرين بود. بهترين جنگ اين است که آخرين نفر، آخرين فشنگ، آخرين نفس داشته باشد. بايد تا آدم نفر و فشنگ و نفس دارد، دفاع کند و وقتي اسير شود که ديگر نفسي و فشنگي نداشته باشد. آخرين نفر علي اصغر بود. آخرين فشنگ سنگ بود، حتي در گودي قتلگاه که نفسي نداشت، آنجا پيام داد. رسول اکرم می‌فرمود: «مَنِ اسْتَأْسَرَ مِنْ غَيْرِ جِرَاحَةٍ مُثْقِلَةٍ فَلَيْسَ مِنِّي» اگر کسي سرباز بي‌مصرفي بود و راحت اسيرش کردند، اين هم مسلمان نيست. بايد وقتي اسير شود که ديگر هيچي ندارد. تا وقتي نفس داري، حق نداري اسير شوي.
اگر کسي زن و بچه‌اش را انکار بکند. در اتاق ديگري بخوابد. دير خانه بيايد يا اصلاً خانه نيايد، زن و بچ‌هاش از دست او آه بکشند و در مجموع مرد‌هايي که بد زن داري می‌کنند، فرمود: اين‌‌ها هم مسلمان درست و حسابي نيستند. خيلي خوب! ديگر چه کساني مسلمان نيستند؟ «مَنْ بَاتَ وَ فِي قَلْبِهِ غِشٌّ لِأَخِيهِ الْمُسْلِمِ بَاتَ فِي سَخَطِ اللَّهِ وَ أَصْبَحَ كَذَلِكَ وَ هُوَ فِي سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى يَتُوبَ وَ يُرَاجِعَ وَ إِنْ مَاتَ كَذَلِكَ مَاتَ عَلَى غَيْرِ دِينِ الْإِسْلَامِ» (ثواب‌الأعمال/ص‌284) اگر کسي کلک نمي‌زند، اما در فکر کلک زدن است، حضرت فرمود: اگر بميرد من به عنوان يک مسلمان کامل قبولش ندارم. اگر هم بخوابد تا صبح در غضب خداست. براي اينکه در فکرش، خير انديش نيست و شر انديش است. مسلمان كسي است كه نه کلک بزند و فکر کلک هم نداشته باشد.
امام صادق فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا وَ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا» (كافى/ج‌2/ص‌165) اگر کسي احترام بزرگ‌تر‌ها را نگيرد، مسلمان درست و حسابي نيست. بالاخره مادر شوهر، مادر خانم، پدر خانم، پدر داماد، پدر بزرگ، برادر بزرگتر، چون بزرگ هستند، احترام بزرگ را بايد گرفت. می‌گویند: يک پيرمرد نود ساله بسيار زشت را، دامادش کردند. بعد از داماد شدن از او پرسيدند: احوال شما با عروس خانم چطور است؟ گفت: هم او احترام می‌گیرد و هم من احترام مي‌گيرم. گفتند: چطور؟ گفت: او احترام من را می‌گیرد، چون من از او خوشگل‌تر هستم. من هم احترام عروس را مي‌گيرم چون او از من بزرگتر است. ببينيد چه از آب در مي‌آيد. داريم «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا وَ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا» در خانه‌‌هايي که ادب حکومت نمی‌کند، هر کس هر چه مي‌خواهد می‌گوید، زبان آزاد است، اخلاق آزاد است. هر طوري مي‌خواهد مي‌نشيند، هر کاري مي‌خواهد می‌کند، حريمي قائل نمی‌شوند، راحت هرچه مي‌خواهد می‌گویند. حالا کاش در خانه بگويند. متأسفانه در بعضي از شهر‌‌ها، هرچه می‌خواهند در کوچه به هم می‌گویند. اصلاً لقب‌هاي زشتي به هم مي‌دهند. اسم مستعار بد براي همديگر مي‌گذارند. در مجموع کسي که ادب نداشته باشند، احترام بزرگ و کوچک را نگيرند. «لَيْسَ مِنَّا» اين‌ها هم از ما نيستند.
ديگر چه کساني از ما نيستند. رسول اکرم(ص) فرمود: اگر کسي رهبري تعيين کند، که آن رهبر در خط رسول اکرم نباشد، بله قربان گوي رهبري باشد كه در خط رسول اکرم نباشد. پيغمبر فرمود: «لَيْسَ مِنَّا» او هم از ما نيست. کسي که در خط رهبري منحرف شود، از ما نيست. ما که در خط رهبري هستيم بايد مواظب باشيم.
چند تا خاطره داغ براي شما بگويم. داغ ولي تلخ است. افرادي هستند که اول در خط رهبري هستند، بعد از رهبر جدا می‌شوند. ما رهبري بهتر از اميرالمؤمنين(ع) نداشت‌هايم. چند تا از نمايندگان ايشان را برايتان مي‌گويم که نماينده‌‌هاي حضرت امير بودند و چطور منحرف شدند. شخصي به نام منظر نماينده اميرالمؤمنين(ع) در استان فارس است. چهارصد هزار درهم اختلاص و از بيت المال مي‌دزدد. اميرالمؤمنين تا متوجه می‌شود استاندار را اذل و زندان می‌کند. بعد هم که از زندان آزاد می‌شود و يا فرار می‌کند، منزوي می‌شود، ضد رهبري، اميرالمؤمنين، امام حسن و ضد امام حسين می‌شود. امام حسين که به کربلا می‌رفت، يک نام‌هاي به يک نفر مي‌نويسد و می‌گوید: برو به مردم بصره بگو که دارم به کربلا می‌روم. هرکه مي‌خواهد کمک کند. اسلام او انساني نيست. دارم قيام مي‌کنم، مردم بصره بدانيد. نامه‌ي امام حسين را به يک کسي مي‌دهد كه وارد بصره می‌شود. نامه رسان با خود می‌گوید كه کجا بروم؟ خبر ندارد که اين آقاي منظري که در بصره هست، استاندار اذل شده است. از خدا غافل شده، به خانه ايشان می‌رود به خاطر اينکه از دوستان قديمي است. او هم می‌گوید كه حالا وقت آن است که آن انتقام زندان را بگيرم. فوري به حکومت وقت دستور مي‌دهد، نامه و نامه رسان را می‌گیرند و اعدامش می‌کنند. يعني مثل اينکه مسلم بن عقيل رسول امام حسين را در کوفه گرفتند و مي‌کشتند يک مسلم ابن عقيل ديگر هم براي بصره می‌فرستند. يعني می‌گوید: حالا که آبروي من را ريختند و اميرالمؤمنين(ع) من را اذل کرد، من هم رسول امام حسين و مردم بصره را لو می‌دهم.
داستان ديگر در مورد شخصي است كه نماينده اميرالمؤمنين بود. چقدر علي(ع) مظلوم بود. از نزديک ترين افراد سيلي خورد. اميرالمؤمنين يک مسئول براي منطقه ري تعيين می‌کند، ري که می‌گوییم حضرت عبدالعظيم نيست. در جغرافياي قديم وقتي می‌گویند «ري»، شامل منطقه‌‌هاي ورامين و تهران تا نزديک سمنان و منطقه وسيعي بوده است. اميرالمؤمنين براي اين منطقه نماينده و امير و حاکم می‌فرستد. بعد معلوم می‌شود که ايشان علاوه بر ميزان مقرر، يک چيزي هم اضافه گرفته است. مثلاً ماليات توماني يک قرون را سي شاهي گرفته است. هرچه ماليات خراج و ماليات عمومي بوده، دستور آئين‌نامه حکومتي امير را رعايت نکرده است و يک چيزي اضافه گفته است. الآن هم بعضي شهرداري‌ها هستند که تهران يک چيزي می‌گوید، آن شهردار در شهر خود يک کار ديگر می‌کند. نماينده اميرالمؤمنين در يک منطق‌هاي می‌رود، ماليات را روي مصلحتي که خودش می‌داند خرج می‌کند. حالا شهرداري جمهوري اسلامي می‌گوید كه مصلحت اين است که اين شهر را گرد کنيم و يا دراز کنيم. معلوم می‌شود آن مصلحت، شکمش بوده است. يک همچنين فرقي دارد. حيف و ميل خودش بوده است. اضافه ماليات را می‌گیرد و باقي را بر مي‌دارد و می‌رود. حالا شهردارهاي ما بر نمی‌دارند بروند، از ريشش می‌کنند به سبيلش می‌چسبانند. از اينجا می‌گیرند و خرج آنجا می‌کنند. اميرالمؤمنين(ع) متوجه می‌شود و حاکم را زندان می‌کند. به يک حزب اللهي می‌گوید: مأمور باش كه از زندان فرار نکند. امان از اين حزب الله‌‌ها! همينطور که تفنگ روي دوشش است خوابش می‌گیرد. پشت در زندان خوابش می‌گیرد و اين آقا از زندان در می‌رود. می‌رود و به معاويه ملحق می‌شود و عليه اميرالمؤمنين(ع) شعر می‌گوید. کسي که تا ديروز بازوي رهبري بود، امروز براي دنيا ضد رهبر می‌شود. حالا اميرالمؤمنين(ع) چه می‌کند؟ اميرالمؤمنين هم بعد از نماز واجب به مردم می‌گوید: مردم دست‌ها بالا، مردم دست‌ها را بلند می‌کنند، و به او نفرين می‌کنند و از اين معلوم می‌شود که از نماز جماعت بايد استفاده نفرين هم بکنيم. يکي از اين پيشنماز‌هاي قديمي بلند شده بود، گفته بود آقا بين نماز خواندن، سه بار «الله اکبر» بگوييد. بعد هم سي و چ‌هار بار الله اکبر، سي و سه بار الحمدالله، سي و سه بار سبحان الله بگوييد. اين مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل که در مفاتيح نيست. مگر همه جور دعايي در مفاتيح است؟ اميرالمؤمنين(ع) براي کسي که به دشمن ملحق شد و از نظام اسلامي بيرون رفت. فرمود: دست ‌هايتان را بلند کنيد و نفرين کرد و مردم آمين می‌گفتند. بنابراين از نماز جماعت براي مرگ بر آمريکا و مرگ بر… گفتن، و حتي بصورت دعا استفاده می‌شود.
شخص ديگري بود که اميرالمؤمنين به او حکم داد. متأسفانه باز دسته گل آب داد. تا دسته گل به آب داد از علي کناره گرفت و باز به تشکيلات معاويه ملحق شد، اميرالمؤمنين(ع) دستور داد خان‌هاش را خراب کنند. چرا خانه را خراب می‌کنند؟ خانه حيف نيست؟ مي‌توانند به يک مستضعف بدهند. نه اينطور نيست. گاهي بايد خانه خراب بشود، ولو اگر خانه صد ميليون نفر ارزش داشته باشد. اسراف نيست، چون گاهي جريمه نقدي موج به وجود نمي‌آورد ولي وقتي آمدند خانه را خراب کردند، ولوله می‌شود. نماينده اميرالمؤمنين(ع) چه کسي است؟ اختلاص کرده است. دزدي کرده است. در چند جا اميرالمؤمنين خانه خراب کرد. يک جا اميرالمؤمنين(ع) يک خيمه را با خرما ‌هايش آتش زد. يک کسي بود سد معبر مي‌کرد. وسط جاده خيمه ميزد و خرما فروشي مي‌کرد. اميرالمؤمنين(ع) آمد و گفت: آقا اينجا راه مسلمانان است، جاده مسلمانان است. ترافيک كرد‌ه‌اي و جاي مناسبي نيست. گوش نداد. چند دفعه که تذکر داد و او گوش نكرد. بعد اميرالمؤمنين آمد و گفت: خيمه‌اش را با خرماهايش آتش بزنيد. شايد بعضي بگويند: آقا! «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ» (نهج‌الحق/ص‌572) انسان مالک است. بله، مالکيت محترم است به شرطي که سد معبر نکند. خانه ابوموسي اشعري را اميرالمؤمنين(ع) فرمود كه خراب کنند. بعضي‌ها از پول دولت جشن، سرور و مراسم افطاري می‌گیرند و بسيار بريز و بپاش می‌کنند. ولي بايد ديد كه از دولت اجازه گرفته است يا نه؟
يک قصه در مورد گشاده دستي از پول دولت برايتان بگويم. اين حديث را هم امروز صبح ديدم. در يکي از جبهه‌‌ها، مسلمانان پانصد اسير را گرفتند. يک نفر آدم که اظ‌هار مردانگي مي‌کرد گفت: آقا من همه را خريدم. پانصد اسير را به پانصد هزار در هم خريد و آزاد کرد. خوب اسير‌ها مال چه کسي هستند؟ مال حکومت اسلامي يا بايد اسير اسلام باشند و يا کسي كه می‌فروشد، بايد پولش را تحويل صندوق بدهد. ايشان خريد و آزاد کرد. وقتي آمد پول بدهد، گفت: ندارم و کم آورد. دويست هزار درهم را به حضرت امير داد و فرمود: شما که مي‌داني، ما جزو کارمند‌هاي شما هستيم و حالا يک خورده بريز و بپاش کرد‌ه‌ايم. يک خورده جايزه داد‌ه‌ايم، نمي‌دانم آنجا را تعمير کرد‌ه‌ايم، آنجا را خرج کرد‌ه‌ايم، آنجا را تشويق کرد‌ه‌ايم، ارتقاي رتبه بوده، بالاخره بريز و بپاش‌‌هاي حکومتي بوده است و… فرمود: با من که مطرح نکردي؟ شما اجازه نداشتيد و بايد پولش را تا آخر بدهيد. گفت: من همين را دارم. ولي حضرت امير گفت كه بايد پول را تمام و كمال بدهد. اين هم رفت. دويست هزار درهم را در خانه‌اش زير خاک پنهان کرد. بعد هم فرار کرد و رفت به معاويه ملحق شد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خانه‌اش را خراب کنيد.
يکي ديگر براي ازدواج، دسته گل به آب داد. مسئول مملکتي بود، عاشق يکي کسي شده بود که آن در حد ايشان نبود. يعني صلاحش نبود که اين را بگيرد. اصلاً مسلمان نبود، يک زن غير مسلمان را به حساب عشق به شکلش گرفت. آن هم چون فهميد، طرف عاشقش شده است مهر را صد هزار درهم تعيين كرد. بالاخره يک مسئول مملکتي بود و او را گرفتند. اميرالمؤمنين تا متوجه شد فوري ايشان را اذل کرد و بالاخره براي اينکه مورد مؤاخذه قرار نگيرد، به لشکر يزيد ملحق شد. حتي زماني که مردم جمع شدند ابن زياد فرماندار کوفه را بکشند. ايشان حامي ابن زياد شد. به هر حال بد عاقبتي چه می‌کند.
حرف ‌هايم را جمع کنم. بحث ما چه بود؟ ماه ارديبهشت و خرداد بحث قبولي و رد در کنکور‌ها، دبيرستان‌ها، تربيت معلم‌‌ها و… است. بازار چه کسي رد و چه کسي قبول داغ است. ما گفتيم از نظر قرآن و حديث چه کسي رد و چه کسي قبول است. مسلمانان مردود را شمرديم. کسي که از نظر اخلاق مردود است گرچه پسر پيامبر باشد. بعضي‌ها می‌گویند: آقا من سيد هستم. مي‌دانم تو سيد هستي، اما کدام کارت به جدت شباهت دارد؟ اگر من روحاني هستم شما بايد به من نگاه کردي يک کمالي از روحانيت در من ببيني. اسم بي مسما که تأثيري ندارد. اگر اينطور باشد كه ما هم مثل همين دنياي متمدن و حقوق بشر می‌شویم. براي يک ميليون کرد علف خشک می‌فرستند.
اگر کسي عقربک روحش به سمت کفر بگردد، علاقه و ولايت و حکومت و خط کفر را در زندگيش پيدا کند او هم از آن ‌هاست. دختر دار می‌شود عارش می‌شود اسم دخترش را زهرا بگذارد. يک اسم شرقي وغربي می‌گذارد. (وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) (مائده /51) افراد شکم پرست از ما نيستند. کسي که يا کلک بزند و يا در فکر کلک باشد از ما نيست. کسيکه همسايه آزار باشد،؟ از ما نيست. کسي که احترام پير و کوچک را در مدرسه و در خانواده نداشته باشد، از ما نيست.
سيد رضي، كسي که خطبه‌‌هاي نهج البلاغه را جمع کرد، از جايي رد مي‌شد. (سيد رضي مقام بالايي دارد. آيت الله العظمي بود و من با دو چشم خودم ديدم که امام در کاظمين به قبر سيد رضي فاتحه خواند و بعد در کنار خيابان مثل قنوت نماز دعا کرد. من تعجب کردم که چرا امام رهبر انقلاب در کنار خيابان دعا می‌کند. بعداً حديث ديدم که دعا در کنار قبر عالم، مستجاب می‌شود. سيد رضي کسي است که امام سر قبرش دعا می‌کند.) به يك قبرستان رسيد. پياده شد و پياده به مسير ادامه داد. گفتند: چرا پياده شدي؟ می‌گفت: اينجا قبر استاد من است. استاد من مسلمان هم نيست اما چوم معلم من بوده و الآن مرده به احترام مرده معلم از اسب پياده می‌شوم. چه چيزهاي قشنگي در دين ماست. همسايه آزار از ما نيست و اگر کسي اسير شود قبل از اينکه نفس و فشنگش تمام بشود، يعني اگر سرباز شلي باشد، از ما نيست.
خدايا هر عيب و گناه و لغزشي که ما را از مدار توحيد و ولايت بيرون مي‌اندازد و خطاب «لَيْسَ مِنّا» «تو هم از ما نيستي» به گوش می‌رسد.
خدايا صفات و گناه‌‌ها و لغزش‌ها و زشتي‌‌هايي را که ما را از مدار تو، دور می‌کند، ان‌ها را از ما دور بفرما. هر چه ما را به تو نزديک می‌کند، به ما مرحمت بفرما.
خدايا به همه ما بخصوص به معلمين عزيز ما توفيق بده كه هم خودشان را کشف کنند و استخراج کنند و ذوب کنند و هم نسل آينده را کشف کنند و استخراج کنند و ذوب کنند. خدايا! ما را نسبت به نسل گذشته و شهدا و نسبت به نسل آينده خائن قرار نده. هر چه به عمر ما اضافه مي‌کني، به ايمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار‌ها بيفزار. از همه شما شرکت کنندگان تشکر مي‌کنم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 471
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست