نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 57
1- فارغ التحصیل، واژهای نادرست
2- پیروی از دانشمندان دینی، نه مدعیان دروغین
3- استعداد تعلیم و تعلّم، نعمت الهی به انسانها
4- آموزش علوم، در راستای رشد فرد و جامعه
5- رشد فراگیر، هم جسمی و هم روحی
6- علم، در کنار بیان و عمل
7- تواضع در برابر مردم، نشانه علم مفید
موضوع: اخلاق آموزش در قرآن تاريخ پخش: 07/11/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در این جلسه میخواهم در مورد اخلاق آموزش صحبت کنم. چون تقریباً پنج میلیون دانشجو داریم. دوازده میلیون، سیزده میلیون دانش آموز داریم. یک میلیون معلم داریم. غیر از اساتید دانشگاه، به هر حال نیاز است… مشکل دنیا هم امروز اخلاق است. آموزش نیست. گیر در «يُزَكِّيهِمْ» است، در «وَ يُعَلِّمُهُم» نیست. الآن مشکل آمریکا این است که سواد ندارد، یا مشکل آمریکا این است که آدم نیست. مشکل آمریکا اخلاقش است. فتنههایی که در دنیا هست برای بیسوادی است؟ بیسوادها چه فتنههایی تا به حال در دنیا کردند؟ من خودم رئیس بیسوادها در ایران هستم. نهضت سواد آموزی! پنجاه میلیون بیسواد بودند، خطری نبود. بله یک جاهایی بخاطر بیسوادی یک دارو را اشتباه به بچهاش میداد. بیسوادی یک جهل است و بد است. خیلی هم بد است. ولی فتنهها، جنایتها، به دست آدمهای بداخلاق است. میخواهم در مورد اخلاق صحبت کنم.
1- فارغ التحصیل، واژهای نادرست
چند تذکر را اینجا نوشتم برای شما بگویم. یک کتابی هم در این زمینه نوشتم، چکیدهای از این کتاب را هم میگویم. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: اخلاق آموزش. مسألهی اول اینکه: 1- خود را فارغ التحصیل ندانیم. این یک مسألهی مهمی است. یعنی باید آموزش دائمی باشد. من بارها این را گفتم. در قرآن آیاتی که آمده و سفارش شده قرآن بخوانید، یعنی هی تکرار شود. ما فارغ التحصیل نداریم. کسانی که امکانات بیشتری دارند، باید سواد بیشتری داشته باشند. دیشب جلسهای برای طلاب و روحانیون داشتم. گفتم: شما در منطقهای درس میخوانید که هوایش با کم و زیادش هفت، هشت درجه با جاهای گرمسیر فرق دارد. هوای خوزستان و بندرعباس با هوای ملایر و تویسرکان فرق میکند. تهران با دماوند فرق میکند. خوانسار با اصفهان فرق میکند. جایی که هوایش خنکتر است باید دانشجو و معلم و استاد دانشگاهش و آخوندش باسوادتر باشند. اگر بود، الحمدالله، اگر نبود آب و هوای خنک… زشت است بگویم: حرامشان باشد. نه زشت نیست حرامشان باشد. چون آب و هوای خنک میخورد. ولی شکر این آب و هوای خنک این است که اگر در تهران سه ساعت مطالعه میکند، در جایی که آب و هوایش خنک است باید پنج ساعت مطالعه کند. در شهری که حوزه علمیه دارد، و طلبههای فاضل دارد، مردم اگر بلد نباشند قرآن بخوانند یا نمازشان غلط باشد یا سؤال مذهبی است، خوب زنگ بزن. الو سلام علیکم، من یک سؤالی دارم لطفاً جواب بدهید. اینجا آفریقا نیست. ایران است. در شهری که زندگی میکنیم بالاخره اینها شکر دارد. ما فارغ التحصیل نداریم. زن حامله فارغ میشود. ولی انسان از تحصیل فارغ نمیشود. این یک مسأله است. مسألهی دوم آیاتش را هم نوشتم. (زِدْنِي عِلْماً) (طه /114) یکی است. یکی هم خدا به حضرت موسی میگوید: نزد خضر برو و چیز یاد بگیر. حضرت خضر علومی دارد که تو موسی نمیدانی. این هم آمد و موسی به خضر گفت: این اخلاق آموزش است. «هَلْ أَتَّبِعُكَ» اجازه میدهی من تابع شما باشم و دنبالت راه بیافتم؟ (عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً) (کهف /66) به شرطی که چیزی یاد من بدهی.
2- پیروی از دانشمندان دینی، نه مدعیان دروغین
امتحان هوش! شاگرد کیست؟ موسی. معلم کیست؟ خضر، شاگرد به معلم… این آیه قرآن است. اجازه میدهی دنبالت راه بیافتم به شرطی که یک چیزی به من یاد بدهی؟ حالا نکات، اول «هَل» اجازه میدهی، یعنی با ادب با استاد صحبت کن. استاد است، با اجازه! «أَتَّبِعُكَ» یعنی در هر مقامی هستی، خود را تابع استاد بدان. نگو میخواهم شاگردی کنم. بگو: میخواهم مرید تو شوم. تبعیت کنم از شما. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» یعنی بیخود مرید کسی نشو. به شرط اینکه علمی داشته باشی. گاهی افراد بیخود مرید کسی میشوند. چقدر این آقایی که مرید او شدی سواد دارد؟ شهری که انواع دانشمندان و اسلام شناسان و بعضی از مراجع هستند، نباید آدم مرید کسی شود که شنیدم، گفتم، خواب دیدم. باید مبنای علمی داشته باشد. مسألهی مهمی است. مبنای علمی نداشته باشد، کج میرویم. با خواب نمیشود تعیین تکلیف کرد. شخصی خواب دید که به او گفتند: فردا مسجد میروی، اول کسی که در مسجد میآید، احترام کن. از خواب بیدار شد و رفت مسجد، منتظر بود چه کسی میآید. یک دفعه دید یک سگ آمد. گفت: سگ نباید به مسجد بیاید. چوب زد و او را بیرون کرد. شب بعد خواب دید، مگر نگفتم: احترام کن. چرا چوب زدی و بیرون کردی؟ برو بار دوم این کار را نکن. فردا احترام کن. باز رفت دید سگ به مسجد آمد. باز شب سوم خواب دید و سگ آمد. آخر گفت: صد بار هم خواب ببینم خواب برای من ارزش علمی ندارد. خواب است. به او گفتند: انصافاً تو محقق هستی. محقق کسی است که دنبال شعر و خواب نرود. عارف اگر فقیه، باشد، یعنی باشد و عارف باشد، چشم. اما این آقا درس نخوانده و همینطور سیر و سلوکی طی کرده است. به عنوان یک عارف، من مرید این عارف هستم. مرید این درویش هستم. این درویش چقدر سواد دارد؟ من مرید فلانی هستم. به چه دلیل؟ چقدر سواد دارد؟ این «تُعَلِّمَنِ» ارزش علم باید مهم باشد. خدا به فرشتهها گفت: میخواهم انسان خلق کنم. فرشتهها گفتند: انسان خون ریز است. از خیرش بگذر. (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك) (بقره /30) میخواهی عبادت کنیم، ما فرشتهها عبادت میکنیم. این انسان خون ریز است و فساد میکند. خدا گفت: من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. بعد علومی را به آدم عرضه کرد (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها) (بقره /31) خداوند علومی را به حضرت آدم عرضه کرد، «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ» به فرشتهها گفت: حالا علمت را نشان بده. حضرت آدم علوم را دریافت کرد، فرشتهها دستها را بالا گرفتند: (لا عِلْمَ لَنا) (بقره /32) حق با تو است. یعنی وقتی خدا میخواست بگوید: بشر، انسان وجود مهمی است. از راه اینکه این ظرفیت علمیاش بالا است. شبها هفتهای یک کتاب مطالعه کنید. ببینید من بارها این را گفتم. این سخنرانیهایی که بنده و امثال بنده میکنیم. حالا یا امام جمعه، هرکس، استاد، این سخنرانیها مثل چوب کبریت است. چوب کبریت نه حرارتی دارد، نه چوبی دارد، نه گوگردی دارد. ولی اگر این چوب کبریت دست یک آدم مدیری باشد، سریع این وصل به گاز شود حرارت زیاد میشود. گاز اگر وصل به غذا شود، غذا به انسان وصل شود، انسان به خدا وصل شود، این چوب کبریت تا خدا پیش میرود. اینکه شما پای یک سخنرانی بروید یک مقاله بخوانید، باسواد نمیشوید. اگر چاه خودت خشک باشد با یک سطل آب، آبدار نمیشود. خودتان باید مطالعه کنید. فرهنگ مطالعه در کشور ما ضعیف است. فرهنگ فیلم دیدن زیاد است. اگر خواسته باشند جامعه را ارزشیابی کنند، ده دوازده راه است برای اینکه این جامعه، جامعهی رشد یافته است یا سقوط کرده؟ یکی اینکه در این جامعه چند کتاب چاپ میشود؟ تیراژ کتابهایش چقدر است؟ چند کتاب چاپ میشود و دربارهی چه موضوعی چاپ میشود؟
3- استعداد تعلیم و تعلّم، نعمت الهی به انسانها
بحث در اخلاق شاگردی است. «أًتَبِعُکَ» من خودم تابع شما هستم. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» بخاطر علمت مرید شما شدم. بعد گفت: «مِمَّا» یعنی گوشهای از علمت را، این خودش یک ادب است. نمیگوید: ای خضر هرچه بلد هستی نشان من بده. میگوید: گوشهای از علمی که داری. میگوید: «عُلِّمْتَ» نمیگوید: «عَلَّمتَ». «عُلِّمْتَ» یعنی خدا به تو داده است. به استاد بگویی: خدا به تو علم داده، به من هم یاد بده. از خودت نیست. لخت آمدی و با کفن میروی. اموالت را با خودت در قبر نمیبری. به تو دادند و از تو میگیرند. مثل لنگ حمام، سر حمام تحویل میدهند و سر حمام هم تحویل میگیرند. لخت آمدی و لخت میروی. «عُلِّمْتَ» یعنی خدا به تو داده است. حالا که خدا به تو داده، به ما بده. به قارون گفتند: «أحسن» به فقرا احسان کن. کمک کن. (كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك) (قصص /77) خدا به تو داده است. قارون گفت: نه خدا به من نداده است. (إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي) (قصص /78) من یک علمی دارم. تخصص دارم. اقتصاد خواندم. به خاطر مغز و تدبیرم پولدار شدم. گفتند: بابا خدا به تو داده است. از تو مغزدار تر هم هست. آخر گاهی وقتها میگوییم: من به خاطر زحماتی که کشیدم، نابغه شدم. فرهیخته شدم. شاگرد اول شدم. در مسابقات کجا برنده شدم. افرادی هستند دو برابر تو سواد دارند و مطالعه کردند و یادشان رفته و چیزی نفهمیدند. کسی از خودش چیزی نداند. ما بند به چیزی نیستیم. بند به هیچ چیز نیستیم. آقای قرائتی 37 سال است در تلویزیون است. بند یک پشه است. پشه بیاید بینی مرا بگزد، دماغ من باد کند. من با دماغ کلفت پشت دوربین نمیآیم. یعنی سرنوشت من بند به یک پشه است. بالاترین دانشمندانی را که من سراغ دارم، حضرت امام، عالم درجه یک، ایشان فرمود: خدا یکبار حافظه را از من گرفت. یک ربع ساعت فکر کردم یادم رفت اسم من روح الله است. اینطور نیست چون شما کتابخانه داشتی و تحقیق کردی. آنها اثر دارد، ولی خدا به تو داده است. از خدا غافل نشویم. هرکس هرچه دارد از خدا دارد. حدیث داریم بعضی از آدمهایی که خیلی زرنگ هستند، هرچه میدوند به جایی نمیرسند. بعضی آدمهای عادی هم وضعشان خوب میشود. حدیث داریم خدا مخصوصاً این کار را میکند که به زرنگ بگوید: پولها به زرنگی نیست. حالا خدا خواسته یک تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ کند. حالا این عنکبوت بگوید: من محافظ پیغمبر هستم. دنبال کارت برو. تو «اوهن البیوت» هستی. فوتت کنند از بین میروی. حالا خدا یکجا لطف کرد، تو دم غار محافظ پیغمبر شدی. هرکس هر توفیقی داریم، توفیقات خودمان را از خدا بدانیم. حتی دانشگاه، من خانه آمدم. بچه من گفت: بابا جان، گفتم: بله! گفت: در کنکور قبول شدم. گفتم: قبول شدی که شدی. دیدم خیلی ناراحت شد و گفت: فکر کردم خبر کنکورم را به پدرم بدهم، پدرم خوشحال میشود. گفتم: دانشگاه یک ارزش است. در همین حد! اما اینطور نیست که هرکس دانشگاه برود حتماً خوشبخت است. هرکس نرود حتماً بدبخت است. بسیار دانشگاه رفته مشکلات زیادی دارد و بسیاری از افراد دانشگاه نرفته هم در زندگیشان هیچ مشکلی ندارد. عزت دست خداست، دست این نیست که شما دکتر هستی یا آیت الله؟ ما آیت الله هم داریم، دکتر هم داریم. آن مقداری که باید عزیز باشد، عزیز نیست. در دعای مناجات شعبانیه داریم «الهی بیدک زیادتی و نقصی» زیادی من دست خداست. نقص من دست خداست. «عُلِّمْتَ رُشْداً» یعنی یک چیزی بده که درونش رشد باشد. کتاب میخوانی آخر کتاب بگویی: چه شد؟ ما دو ساعت مطالعه کردیم چه چیزی گیر ما آمد؟ چه چیزی یاد گرفتیم؟ اگر دیدید رشد نمیکنید به آقا بگویید. به روحانی بگویید. بگویید: ما نیم ساعت پای سخنرانی شما نشستیم. اما توقع ما این است که شما یک مقدار بیشتر حرف بزنید تا ما یاد بگیریم. البته بعضیها هم برای اینکه پز بدهند میگویند: حاج آقا یک خرده علمی حرف بزن. چیزی هم متوجه نیستند. بعضیها میخواهند پز بدهند. میگویند: ما قانع نشدیم. باید گفت: باسمه تعالی قانع نشدی که نشو. خدا به پیغمبر میگوید: تو بگو. یک عده هم خواهند گفت: قانع نشدیم. بگو: باسمه تعالی به درک! (وَ إِنْ تَوَلَّوْا) (بقره /137) اگر پشت کردند و گوش ندادند تو کار خودت را بکن. بعضیها هم برای اینکه ژست علمی بگیرند، ژست میگیرند. ولی نه بعضیها هم میبینند ظرفیتشان زیاد است. علاوه بر اینکه باید مراعات همه را کرد. نباید در یک جلسهای اگر دو نفر نشستند، من هی حواسم جمع این دو نفر باشد، باقی مردم را نادیده بگیرم.
4- آموزش علوم، در راستای رشد فرد و جامعه
باید «رشداً» باشد. چه درسی بخوانیم؟ رشد چیست؟ شما الآن این درسهایی که حفظ هستی، درونش رشد است؟ من این را بلد هستم. رشد درونش است؟ ندانم جایی خراب میشود. یک حدیث برای آخوند خوب داریم. آخوند خوب آخوندی است که اگر بمیرد، جایش خالی باشد. عربیاش را بخوانم. (إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِى الْإِسْلَامِ ثُلْمَهٌ لَا يَسُدُّهَا شَىْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَهِ) (المحاسن، ج 1، ص 233) عالم که میرود جایش خالی است. جای مطهری نیست. جای امام نیست. اینها میگویند.. این یک معنیاش علم است. اما اگر شما این کتاب را نخواندی چه میشود؟ هیچی نمیشود. اگر یک مطلبی را ندانستی چه میشود؟ دنبال چیزی بروید که در آن رشد باشد. عمرتان را تلف نکنید. چون عمرتان تلف شد خورشید هم تلف شده است. خورشید به خاطر شما میتابد. «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهیم /33) شب و روز بخاطر شماست. (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ) (ابراهیم /33) نهرها برای شماست. (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ) (ابراهیم /32) ابر و باد و مه و خورشید… هستی برای شماست. اگر شما حرام شوی، هستی حرام شده است. یک بچه نمیتواند بگوید: آقا من نمیخواهم درس بخوانم! باسمه تعالی غلط کردی، باید درس بخوانی. چرا؟ برای اینکه آموزش و پرورش برای توست. بیمه، بهداشت، مدرسه، اضافه کار، زمین ورزش، آزمایشگاه، کتابخانه، اینترنت، کامپیوتر، اضافه کار، بازنشستگی، تمام بودجه آموزش و پرورش خرج میشود که تو درس بخوانی. تو درس نخوانی تمام بودجهها آتش میگیرد.
5- رشد فراگیر، هم جسمی و هم روحی
خدا تمام هستی را برای من آفریده است. نمیخواهم رشد کنم. خیانت به هستی کردی. ابر و باد و مه و خورشید برای توست. تو میخواهی رشد نکنی؟ رشد همه جانبه. بعضیها فقط رشد بدنی میکنند. تربیت بدنی، در تابلوهای خیابان دیدم. بدنسازی، یک آدمهایی درست میکنند همه بدنش ماهیچه است. مثل اینکه پی ندارد. خوب حالا این قیافه، خوب من هم میروم مثل او شوم. خوب حالا اگر بدنت رشد کرد، مخت چقدر رشد کرده است؟ عاطفهات چقدر رشد کرده است؟ وقتی میفهمی فلانجا مشکل پیش آمد چقدر غیرت دینی داری؟ غیرت ملی چقدر داری؟ رشد جامعه، رشد بدنی… اسلام رشد بدنی هم دارد. اسلام میگوید: رشد بدنی میزان داشته باشد. میزان رشد بدنی این است. اگر میخواهید ورزش کنید، ورزش اسلام این است، امروز لذت، فردا خدمت درونش باشد. جایزه تولیدی باشد. این ورزش اسلام است. مثل چه؟ شنا. شنا، قایق، بلم رانی، امروز با شنا آدم کیف میکند، فردا هم کسی شنا بلد بود، قایقرانی بلد بود میتواند به جامعه خدمت کند. اسب سواری، موتور سواری و ماشین سواری امروز یک لذت است. فردا هم کسی این آموزشها را دیده باشد، میتواند به جامعه خدمت کند. تیراندازی و انواع آموزشهای نظامی امروز یک لذت است. فردا هم کسی بتواند از خودش دفاع کند تیراندازی بلد باشد میتواند به جامعه خدمت کند. خوب جایزه چه؟ پیغمبر دو تا جایزه میداد. 1- شتر حامله، تولیدی است. 2- درخت خرمای باردار. شتر حامله، از شیرش، گوشتش، کُرکش، کمرش برای سواری استفاده میکند. درخت خرما، چوبش، برگش، سایهاش، ورزشی که الآن برای ما تهیه کردند خوب خوبش فوتبالیست و از این بازیهایی است که در تلویزیون میبینیم. امروز یک لذتی دارد. بالاخره چهار گل زد. چهار تا آبشار زد. ولی فردا میشود بگوید: من به جامعه خدمت کردم. اگر من گل نمیزدم مملکت سقوط کرده بود؟ امروز یک هیجانی فوتبال دارد. اما هیچکس نمیتواند بگوید: فوتبال آینده جامعه را تأمین میکند. جایزه چیست؟ طلا گردن میکنند. طلا مصرف است. تولید مهمتر است یا مصرف؟ پیغمبر جایزهاش تولیدی بود. میخواهی به دخترت جایزه بدهی، یک ماشین بافندگی یادش بده که هم یک چند میلیون ماشین… ماشین میگویند؟ آره. هم دو سه میلیون جایزه به این دختر خانم دادی. هم با این میتواند یک تولیدی بکند. یک چیز تولیدی بدهید، نه چیز مصرفی. خود پیغمبر هم در ورزشها شرکت میکرد. برد و باخت که حرام است در تیراندازی حلال است. چون اسلام میخواهد همه مردم رزمنده باشند. وقتی به امام میگویند: آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، میگوید: وحشت نکنید ما یک لشگر بیست میلیونی به نام بسیج درست میکنیم، بیست میلیون بر دویست میلیون پیروز است. به چه دلیل بیست میلیون بر دویست میلیون پیروز است؟ قرآن گفته: (عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن) (انفال /65) یعنی بیست بر دویست پیروز است. عشرون یعنی بیست تا، صابر یعنی مقاوم. بیست نفر مقاوم «یغلبوا» غلبه میکنند، «مِائَتَین» یعنی دویست تا. بیست بر دویست پیروز است. این آیه قرآن است. هرکاری میخواهیم بکنیم بیاییم درست مسلمان شویم. همه چیز در قرآن هست. همین لب، این لب دیگر چیزی نیست. برای همین لب اینقدر آیه در قرآن داریم. میخواهی حرف بزنی. این رقمی حرف بزنی. چطور حرف بزنم؟ 1- (قَوْلًا كَرِيماً) (اسراء /23) با کرامت با پدر و مادرت حرف بزن. (قَوْلًا مَعْرُوفاً) (نساء /8)، (قَوْلًا لَيِّنا) (طه /44)، (قَوْلًا بَلِيغاً) (نساء /63)، (قَوْلًا سَدِيداً) (احزاب /70) حرف مستند باشد، آبکی نباشد. با سند حرف بزن. میخواهی حرف بزنی. برای انگشتهای شما آیه هست. برای مخ شما آیه هست. چه بخوریم؟ «کلوا، کلوا» اینها را بخور. چه نخوریم؟ «لا تأکلوا» این غذا را نخور. آن غذا را بخور. با این رفیق بنشین و با آن رفیق ننشین. ما کم نداریم. اسلام را نشناختیم. اسلام را معرفی نکردیم. خیلی از کتابها یا چیزهایی که میخوانیم اگر دانشجو یا بچه دبیرستانی ما، دختر و پسر نخوانند هیچ طوری نمیشود. آنوقت یک چیزهایی که واجب است یک جوان بلد باشد میبیند بلد نیست. یک کسی بود یک شعری میخواند. میگفت: هرکاری کردم عبثی! یعنی لغو بود. بعد می گفت: هرکاری نکردم عبثی! میگفت: چه کارهایی باید بکنم انجام … بگویید… یک کارهایی باید بکنم انجام ندادم. یک کارهایی باید انجام ندهم، انجام دادم. همینطور باید رشد درونش باشد. این اخلاق آموزشی است. ادب خیلی مهم است. اگر دانشجو از کنار استاد رد شد، سلام نکرد، میگوییم: آقا ببخشید شما دانشجو هستید. ایشان استاد شماست. سلام کن! میگوید: این ترم با او درس ندارم. اِ… چون این ترم با او درس ندارد، سلام نمیکند. اینجا دانشگاه نیست، بیمارستان سرطانی است. این سرطان اخلاقی گرفته است. به استاد سلام نمیکنی!؟ علم هست، اخلاق نیست. علم هست، ادب نیست. اخلاق آموزش،
6- علم، در کنار بیان و عمل
در اسلام علم کنار حلم آمده است. بعضیها سواد دارند ولی بداخلاق هستند. در روایات در کلمات بزرگان ما علم کنار حلم آمده است. علم کنار بیان آمده است. بعضیها سواد دارند حرف نمیزنند. تا پول ندهی حرف نمیزنند. قرآن میگوید: «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (الرحمن/1و2) بعد میگوید: (عَلَّمَهُ الْبَيانَ) (الرحمن /4) یعنی چه؟ یعنی هرکس علم دارد باید حرف بزند. کسی علم دارد ولی علمش را مکتوم میگذارد و به کسی نمیدهد. هنر و مهارتی که دارد به دیگران منتقل نمیکند. علم باید کنار عمل باشد. بعضیها میگویند: فلانی قلبش پاک است. قرآن قبول ندارد قلبش پاک است. میگوید: (آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات) (بقره /25) بسیاری از آیات قرآن کنار «آمنوا»، «عملوا» آمده است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» یعنی علم باید کنار عمل باشد. باسواد است ولی در عمل عقب است. البته عمل کن به این معنا نیست که به هرچه بلد است عمل کند. من خدمت شهید محراب آیت الله مدنی رفتم. گفتم: من در تلویزیون صحبت میکنم هرچه میگویم باید عمل کنم؟ گفت: چند روز عمل کن. مثلاً میخواهی نماز شب را بگویی، چند شب نماز شب بخوان بعد بگو. اگر آدم خواسته باشد همه حرفهایش را عمل کند سخت میشود. یک کسی میخواست آبروی شیخی را بریزد. رفت نزد آخوند گفت: حضرت آقا شما روی منبر هرچه میگویی، خودت عمل میکنی؟ گفت: شغل شما چیست؟ گفت: من کفاش هستم. گفت: شما هرچه کفش میدوزی خودت پایت میکنی؟ کسی که کفاش است نباید پا برهنه باشد. معنایش این نیست که همه کفشها را… مگر نانواها هرچه نان میپزند، خودشان میخورند؟ نباید انسان بیگانه باشد. یعنی آنچه میگوید اگر بالجمله عمل نمیکند، فی الجمله عمل کند. بالجمله یعنی همه را عمل کند. فی الجمله یعنی چند درصدی عمل کند. علم باید کنار حلم باشد. علم باید کنار بیان باشد. اینها اخلاق آموزشی است. علم باید کنار عمل باشد. علم باید همراه با تواضع باشد. هرچه باسوادتر است باید ادبش بیشتر باشد. آمپول زن است، سلام، سلام! بس است. دکتر شد، سلام، سلام علیکم! مدیر کل بهداری شد سلام علیکم و رحمه الله! وزیر بهداشت شد، سلام علیکم و رحمه الله! یعنی هرچه باسوادتر است باید تواضعش بیشتر باشد.
7- تواضع در برابر مردم، نشانه علم مفید
الآن در خیابان که راه میروند دبیرستانیها بیشتر سلام میکنند یا دانشجوها؟ اگر دانشجوها بیشتر سلام کردند معلوم میشود این دانشگاه موفق است. اگر بچهها سلام میکنند و جوانها سلام نمیکنند پیداست، علم هست و تواضع نیست. نسبت به پدر و مادر کدام بیشتر احترام میگذارند؟ نسبت به خدا، کدام یک از اینها بیشتر مسجد میروند؟ بچه راهنماییها بیشتر مسجد میآیند یا دبیرستانیها یا دانشجوها؟ امام صادق در دعای مکارم الاخلاق میگوید: خدایا هرچه عزت مرا در جامعه بالا میبری، ادب مرا بیشتر کن. اگر عزت بالا رفت ولی ادب و تواضع نبود این درست نیست. مثل اینکه کله بزرگ میشود ولی استخوانها لاغر است. نمیتواند این بدن را بکشد. «وَ لا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَة» خدایا در جامعه هرچه درجه مرا بالاتر میبری، «إِلا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا» یعنی به همان مقدار در جامعه بالا رفتم خودم، خودم را کوچک بدانم. «وَ لا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً» هرچه عزت ظاهری به من میدهی ذلت باطنی بده. عزت بیرون و ذلت درونی. درجهی بیرونی و ادب درونی. باید خودمان را تنظیم کنیم. اگر تنظیم نکنیم مثل مادری که میزاید، کله بچه سه کیلو است و بدنش نیم کیلو است. این بچه مردنی است چون تناسب ندارد. بدن چاق بود و سر کوچک بود. بدن شما چقدر میارزد؟ تربیت بدنی به مقداری که بدن سالم بماند. باقیاش را نمیشود… یک جوان تمام عمرش را صرف این کند که تمام پیهایش آب شود و ماهیچه شود. این آقایی که همه پیهایش را آب کرد و ماهیچه کرد با این ماهیچهها چه کرده است؟ ماهیچه شدن خوب است. در قرآن یک آیه داریم میگوید: پیهای خود را آب کنید و ماهیچه کنید. آیهاش این است. میگوید: کسانی که مکه میروید، (وَ عَلى كُلِّ ضامِر) (حج /27) ضامر یعنی شتری که پیهایش آب شده و همه ماهیچه است. چون در راه مکه شتر چاق نمیتواند برود. در ترجمه نوشتند ضامر شتر لاغر است. نه لاغر نیست. شتری است که پی ندارد و همه ماهیچه است. تربیت بدنسازی خوب است و من مخالف نیستم. به شرطی که آدم عمرش را صرف این نکند. به مقداری که… ما در قرآن 115 مرتبه کلمهی دنیا داریم. 115 مرتبه کلمه آخرت داریم. یعنی چه؟ یعنی باید هردو را تنظیم کرد. مثل لاستیکهای ماشین که میدهند بالانس میکنند، باید تنظیم کنیم. چند دقیقه با خدا حرف میزنیم؟ این انصاف است که انسان ساعتها با مخلوق حرف میزند. یک ربع که میخواهد با خدا حرف بزند، سنگین است. وقتی هم میخواهد نماز بخواند بسیار بد نماز میخواند. میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم… الحمدلله رب العالمین. مالک یوم الدین…» طوری نماز میخواند که امام صادق فرمود: اینطور که با خدا حرف زدی، با همسایهات حرف میزدی جوابت را نمیداد. خجالت هم خوب چیزی است. تو پیش یک آدمهایی که از ترس پشه در پشهبند میروند، لباست را اتو میکنی، خودت را سوپردولوکس نگه میداری. چه خبر است؟ میخواهم در مقابل آقا بایستم. از ترس پشه در پشه بند میرود. آنوقت اینقدر تواضع و ادب، آنوقت با خدا اینطور حرف میزنی!؟ وقتی میخواهد با غیر خدا که حرف میزند انگار عروس میبوسد. با خدا که حرف میزند انگار سر کچل میبوسد. برایش سنگین است. (وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين) (بقره /45) خودمان را تنظیم کنیم. اگر علم رشد کند و اخلاق رشد نکند آمریکا میشویم. هواپیما میسازیم ولی یمن را بمباران میکنیم. علم رشد کند، اخلاق رشد نکند جامعه به فساد کشیده میشود. علم و اخلاق باید با هم باشد.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- مشکلات امروز جوامع بشری، ناشی از چه امری است؟ 1) پایین بودن سطح سواد مردم 2) پایین بودن سطح اخلاق 3) بالابودن سطح دانش و تکنولوژی 2- حضرت موسی برای فراگیری علم، سراغ چه کسی رفت؟ 1) حضرت شعیب 2) حضرت خضر 3) حضرت هارون 3- کدام ویژگی حضرت آدم، باعث تسلیم شدن فرشتگان در برابر انسان شد؟ 1) تسبیح و تقدیس الهی 2) عظمت آفرینش الهی 3) علم و دانش بشری 4- آیه 77 سوره قصص به چه امری فرمان میدهد؟ 1) احسان به دیگران 2) آموزش علوم به دیگران 3) مبارزه با ستمگران 5- در قرآن، هدف از آموزش علم و دانش چیست؟ 1) رفاه و آسایش 2) رشد استعدادهای انسانی 3) عزت و قدرت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 57