نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 602
1- دوري از وسواس در زندگي 2- پذيرش عذرخواهي مردم 3- زندگي خانوادگي براساس عرف جامعه 4- رابطه پيامبر با مردم براساس رحمت 5- بخشش برادران خطاكار توسط حضرت يوسف 6- عبادت در حال نشاط، نه كسالت 7- دوري از شهرت طلبي در زندگي
موضوع: آسان گرفتن در زندگي
تاريخ پخش: 19/04/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثهايي را ميخواهيم دربارهي خانواده دنبال كنيم «إِنْ شاءَ اللَّه»، بحث امشب راجع به آسان گرفتن است.
خدا رحمت كند، سلام و صلوات و رضوان خدا بر حضرت امام. دخترها كه ميآمدند با دامادها عقد كنند ميفرمود: برويد با هم بسازيد. به هم گير ندهيد. آسان گرفتن!
اسلام خيلي به اين آسان گرفتن عنايت دارد. به خصوص در مسألهي خانواده. داماد گرفتن، عروس گرفتن، نامگذاري بچه، مهماني، افطاري، مهريه، بله برون، نه اينكه اگريك لغزشي از كسي سر زد حالا اين لغزش را برداريم، مو را طنابش كنيم. موضوع بحث ما آسان گرفتن است.
1- دوري از وسواس در زندگي
اول از همه به خودمان آسان بگيريم. اين وسواسيها خودشان به خودشان گير ميدهند. خدا ميگويد: پاك شد، وسواسي ميگويد: نخير! پيغمبر، ائمه، مراجع تقليد همه ميگويند: پاك است. ميگويد: نخير پاك نشد. يعني چه؟ يعني همه شما دروغ ميگوييد. من ميگويم پاك نشد. افراد وسواسي خودشان، خودشان را… گير خودش است. يعني گير شرق نيست، گير غرب هم نيست. گير خودش است. در خواص هم هست.
بزرگواري مكه نميرفت. مهم بود، سرمايهاي هم داشت. مشهور هم بود. به او گفتند: چرا مكه نميروي؟ گفت: من در يك شأني هستم كه اگر مكه بروم بايد به همه فقرا شيعه حقوق بدهم و حقوق اينقدر ميشود پس من مكه نميروم. گفتم: آقا مكه برو، حقوق نده. داري بده، نداري نده. اين در دنياي خيالش، مثل اينكه ميگويد: من اگر مكه بروم بايد برگردم، بايد بنشينم، بايد خانهي من چنين باشد. بايد براي همه سوغاتي بخرم. يك مشت بايد، بايد درست ميكند مكه نميرود. خيلي از جاها ما خودمان، خودمان را گير ميگذاريم.
قرآن يك آيه دارد، ميگويد:كسي كه كسي را دوست دارد: (فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى) (ليل /7) كساني را كه دوستش داريم روانش ميكنيم. يعني خودش گير خودش نيست. شش تا بشقاب بايد گلش يكطور باشد.حالا اگر يك بشقاب بشكند، اين خانم بلند ميشود تمام خيابانها و بازارها را ميگردد كه گل بشقاب ششمي به شكل ان پنج تا باشد. كدام مهماني در تاريخ فيلم برداري كرده كه آيا گل بشقاب به هم ميخورد يا به هم نميخورد. ولي اين گير اين گل سفالي است. كه اين بشقاب گلش به هم بخورد. گير گل بشقاب است.
يادم نميرود در زمان شاه ميخواستيم كلاسي بگذاريم در همين مشهد. خانهي يكي از روحانيون كه الآن امام جمعهي سبزوار است. گفتند: تخته سياه نيست، گفتم: نباشد. مقوا، يك مقوا پاره كرديم و كوبيديم، گفتيم: اين تخته سياه. گفتند: گچ چه؟ گفتم: زغال! گفتند: تخته پاك كن نيست. گفتم: جورابهايم. در همين مشهد زمان شاه كلاس داشتيم، به جاي تخته سياه مقوا، به جاي گچ زغال، گير ندهيد. خانه تمام نشده، خانم من ليسانسش را نگرفته، پس باشد بعد از ليسانس. امروز زني كه سي سال فرهنگي بود، خودش و شوهرش به من تلفن كرد، گريه كه دختر من فاسق شد. چنين شد، نمازش، حجابش، چه و چه و چه… وقتي گفتم: چنين است. گفت: بله. گفتم: چنين است. گفت: بله. يك چند تايي سؤال كردم و گفتم: تقصير خودت است. آخر چه كسي گفت: ازدواج را عقب بياندازي تا بعد از ليسانس. داماد قسمتت شد به او بده. حالا بعد ليسانس هم خواهد گرفت.
بنده همه بچههايم دختر هستند. پسر ندارم. دخترهايم را در دبيرستان شوهر دادم. بعد هم ليسانس گرفتند. ليسانس خبري نيست. ازدواج مهم است نه ليسانس. گير ميدهيم به مدرك دختر. پسر سربازي نرفته، حالا باشد بعد. يك سال، دو سال دامادي را عقب مياندازيم. گير ميدهيم. گير ميدهيم. عجب بحثي است اين آسان گرفتن. به خودمان آسان بگيريم.
فقها ميگويند: عمل وسواسي گير دارد. وسواسيها اين جمله را از من بشنوند. به مقدار معمول آب مصرف كنند، اگر گفتند: پاك نشد. بگو: با لباس نجس نماز ميخوانم «قُرْبَةٌ إِلَى اللَّه»! به خودمان گير ندهيم. به مردم گير ندهيم.
2- پذيرش عذرخواهي مردم
امام زين العابدين ميفرمايد: خدايا پناه ميبرم كه يك مؤمن خلاف كرده آمده نزد من عذرخواهي ميكند و من ميگويم: نخير! از سرت نميگذرم. ميخواهم روز قيامت يقهات را بگيرم. بابا! حالا كه آمده ميگويد: مرا ببخش، او را ببخش. اصلاً اگر كسي پيش شما آمد گفت: غيبت تو را كردم، نگاهش نكن، خجالت ميكشد. ميآيد ميگويد: حاج آقا غيبتت را كردم. ميگويم: حلال، حلال، برو برو! ميگويد: ميداني چه گفتم؟ هرچه گفتي برو! مردم در قيامت اينقدر گير هستند، ديگر گير تو يك نفر نباشند. مردم را ببخشيد، حالا فحش داده كه داده.
در ماه شعبان، مناجات شعبانيه، جملهاش اين است. «اِلَهي بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي» (بحارالانوار/ج91/ص96) عزت دست خداست. ذلت دست خداست. اين آقايي كه غيبت كرده، ميخواسته آبروي تو را بريزد. مگر آبروي تو را كسي ميتواند بريزد. آمريكا ميخواست آبروي شاه را نگه دارد نشد. آمريكا! عزت و ذلت دست خداست. گير ندهيد، امام زين العابدين ميفرمايد: خدايا، معذرت ميخواهم اگر كسي نزد من آمده عذرخواهي ميكند، من او را نميبخشم. (وَ لْيَعْفُوا) (نور /22) بايد همديگر را ببخشند. «وَ لْيَصْفَحُوا» بايد سرزنش نكنند.
به فرزند گير ندهيد. حالا بچه شما خلافي كرد. نه اين ديگر بچهي من نيست. برو گمشو! ديگر خانهي من نيا. من ديگر نميدانم چه و چه… آقا، خلاف كرده، خوب خلاف كند. ده تا پسر خلافي كردند، يوسف را در چاه انداختند. چهل سال پدر را روي اشك نشاندند. نابينا شد. بچهها آمدند گفتند: بابا غلط كرديم برادرمان را در چاه انداختيم. چهل سال تو را به گريه نشانديم. فرمود: شما را ميبخشم. آخر يك چيزي بايد به يك كسي… اولاد است خلاف كرده، او را ببخش. در خانواده به بچه گير ندهيد.
گاهي به روي خود نبايد بياوريم. من ميدانم فلان بچه خلاف كرده است. پدر و مادر بايد تغافل كند. تغافل يعني شتر ديدي، نديدي! به روي خود نياور. چون اگر بفهمد كه شما فهميدي و آبرويش رفته، ميگويد: حالا كه بابا و ننه فهميد، حالا كه آبروي ما رفت. چه يك ني و چه صد ني! آب كه از سر ما گذشت… به بچه گير ندهيم. از يعقوب ياد بگيريم.
به همسر گير ندهيم. من نميتوانم با ايشان زندگي كنم. مثلاً به من احمق گفته. حالا يك كلمهي زشتي گفت. بد كرد گفت. حالا شما ميخواهي زندگيات را بر هم بزني. براي يك قلوه ميخواهي يك گاو را بكشي. براي يك چارقد ميخواهي قيصريه را آتش بزني. نظام خانواده را بر هم بزني به خاطر اينكه داداش او به من چنين گفته. پدر او به من چنين گفته. ما خودمان داريم به پاي خودمان قفل ميزنيم. گير خودمان هستيم. روح كوچك است. روح كوچك مثل رودهي تنگ است، هستهي انار در آن گير ميكند. روح كوچك است. لاستيك دوچرخه چون كوچك است در موجها تاب برميدارد. لاستيك تراكتور چون بزرگ است از هر موجي رد ميشود و تاب برنميدارد. به همسر گير ندهيم.
3- زندگي خانوادگي براساس عرف جامعه
در قرآن كلمهي معروف زياد است. (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف) (نساء /19) با خانمهايتان عرفي زندگي كنيد. معمولي! يك آيه داريم ميفرمايد: (لِتُضَيِّقُوا) (طلاق /6) خانمهايتان را در مضيقه قرار ندهيد. «لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِن» يعني در مضيقه قرار ندهيد. البته اگر داريد. اگر نداريد كه هيچي!
ما حق نداريم به همسرمان ضرر برسانيم. قرآن ميفرمايد: (وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِن) (طلاق /6)، «وَ لا تُضآرُّ» ضرر نزنيد. بدترين مردم كسي است كه مردم از او بترسند. ما گاهي وقتها فكر ميكنيم من يك هيبتي دارم، يك عظمتي دارم همه به من كه ميرسند ماستشان را كيسه ميكنند. گاراژ ميزنند. «شَرُّ النَّاس» بدترين آدمها كسي است كه مردم از او بترسند. نبايد از شما بترسند. چرا بترسند؟ از اين امام رضا ياد بگيريد. بچه تربيت كرده به نام امام جواد. براي شادي امام جواد و امام رضا دو صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
مأمون داشت عبور ميكرد. بچهها در كوچه بازي ميكردند. همه كنار دويدند گفتند: خليفه ميآيد شاه ميآيد. امام جواد كوچولو بود، ايستاد. مأمون رسيد و گفت: پسر، گفت: بله. گفت: تو چرا فرار نكردي؟ گفت: نه خلاف كردم، نه كوچه تنگ است. بيا برو. گفت: تو بايد پسر امام رضا باشي. امام است كه اينقدر بچههايش را با روحيه تربيت ميكند.
مردم مكه چه بلايي سر پيغمبر نياوردند؟ بلاي لفظي! چه كلماتي كه گفتند. شاعر، كاهن، ساحر، مجنون، از اين كلمهها گفتند. اصلاً ميگفتند: يك كسي به پيغمبر املاء ميكند. (فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصيلاً) (فرقان /5) «تُملي» يعني به او املاء ميشود. يعني حرفهاي پيغمبر براي خودش نيست. يك كسي در گوشش ميخواند و او هم مينويسد. يا حفظ ميكند. «تُملي» به او املاء ميشود. گفتند: اصلاً حرفهاي پيغمبر براي خودش نيست. يك تيمي دارند پشت پرده به او كمك ميكنند. (أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُون) (فرقان /4) «قَوْمٌ آخَرُون» يعني يك قوم آخر، يك قوم ديگري ريختند، «أَعانَهُ» اعانت، به او كمك ميكنند. حرفها براي خودش نيست. همه چيزي به او گفتند. اينها همه لفظي بود. عملي، شكمبه حيوان، سنگ پرتاب كردند، يارانش را شكنجه دادند. مجبور كردند، به حبشه هجرت كردند. خودش را مجبور كردند به مدينه هجرت كرد. كاري نبود كه نكنند. خاكستر سرش ريختند. اما روز فتح مكه مردم مكه گفتند: يا رسول الله! ميخواهي چه كني؟ گفت: همه شما را يكجا ميبخشم. يك آن يك شهر را بخشيد. آنوقت شما برادرت را نميبخشي؟! دو تا برادر با هم قهر هستند. كجاي ما به اسلام ميخورد. آخر يك هزارم نبايد شكل اسلام باشيم. عروس و مادرشوهر با هم قهر هستند. او به من يك چيزي گفته، خوب گفته كه گفته. او را ببخش. اصلاً اگر كظم غيظ نكنيم ثواب نداريم. بخشي از پاداشهاي ما براي اين است كه شما يك متلك بگويي من قورتش بدهم. اسلام ميگويد: متلك كه ميشنوي، (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ) (آلعمران /134) قورتش بده. متلك گفت…(وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان /72) يعني با كرامت رد شو برو. روي خود نياور.
خدا شهيد محراب، آيت الله مدني را رحمت كند. در خدمت ايشان در يك جايي ميرفتيم. بچهها سلام كردند. گفت: آقاي قرائتي، اين بچهها كه به من سلام ميكنند يك زماني به من بد ميگفتند. آنقدر رد شدم، رد شدم به اينها احترام كردم، تا بالاخره اينكه حرف زشت ميزد حالا سلام ميكند. «مَرُّوا كِراماً».
(وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63) بحث ما امشب اين است. گير ندهيد. مردم مكه همه ظلمي به پيغمبر كردند، پيغمبر در يك لحظه همه را بخشيد. خلاص! شما امت پيغمبر هستي ببخش. ببخش! وضع مالي تو خوب است. فلاني هم از شما وام گرفته و نميتواند بدهد. به او ببخش. قرآن ميگويد: (وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَة) (بقره /280) اگر طرف ندارد، زندانش نكن. صبر كن چقدر رسم شده زنها مهريه را اجرا ميگذارند، شوهرشان را زندان ميكنند. به به! چه بود و چه شد. خانوادهاي كه دائم بايد با محبت باشد، عروس و داماد شما يكي هستيد. (مِنْ نَفْسٍ واحِدَة) (نساء /1) قرآن ميگويد: عروس و داماد يك نفر است. (وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها) (نساء /1) چطور دو تا شديد؟ انوقت دو تا رقيب؟
4- رابطه پيامبر با مردم براساس رحمت
سه تا رابطه داريم دقت كنيد. يك رابطه پيغمبر با ما دارد كه رحمت است. (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ) (انبياء /107) قرآن ميگويد: پيغمبر براي شما رحمت است. رابطهي پيغمبر… اين را ميخواهم با هم بگوييد. پيغمبر رابطهاش با ما رحمت است. رابطهي ما با پيغمبر مودّت است. (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) (شوري /23) پيغمبر به ما رحمت، ما نسبت به پيغمبر مودت اهل بيت.
رابطهي عروس و داماد چيه؟ قرآن ميگويد: رابطهي عروس و داماد هم رحمت است، هم مودت. (وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة) (روم /21) امتحان هوش! نصفش را من ميگويم، نصفش را همه با هم بگوييد. رابطهي پيغمبر با ما؟ با هم بگوييد… رابطهي ما با پيغمبر؟ رابطهي زن و شوهر، هم رحمت و هم مودت. آنوقت خانم حالا چه كسي را ميخواهي زنداني كني؟ چه بود؟ چه شد؟ چرا چنين. كجاي ما به كجاي قرآن ميخورد؟ سخت نگيريد. قرآن ميگويد: «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَة» بعدش يك جمله دارد ميگويد: اگر ندارد ببخش. (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُم) (بقره /280) اگر نگيريد چه بهتر.
مقام معظم رهبري، رئيس جمهور بود. ما در خدمت ايشان آفريقا رفتيم. يك نفتي به آفريقا داده بوديم. رئيس جمهور آنجا، آقا به او گفت: پول نفت را نداديد. گفت: «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَة» يعني صبر كن تا پولدار شويم. آيه قرآن است. آقا گفت: خيلي خوب، طوري نيست. خواهش ميكنم بعدش را نخواني. چون بعدش اين است كه اصلاً از او نگير. گفت: نه، بعدش اين است كه خودمان هم پول ميخواهيم. گرفتيد چه شد؟ آقا به آن رئيس جمهور گفت كه فرمود كه: پول نفت چه شد؟ فرمود: «فَنَظِرَةٌ» يعني منتظر باش. «إِلى مَيْسَرَة» تا ميسور شود. منتظر باش تا پولدار شوم. گفت: خيلي خوب، تا اينجا طوري نيست. اما بعدش را ديگر نخواني. بعدش چيه؟ (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (بقره /280) اصلاً صدقه بدهيد، ببخشيد. گفت: بعدش را نخوان. خودمان هم الآن هزار و يك مشكل داريم. گير ندهيم.
5- بخشش برادران خطاكار توسط حضرت يوسف
برادر ببخشد. در خانوادهها گاهي وقتها دو تا برادر، دو تا خواهر، ميگويد: آقا حق مرا خورده است. به من ظلم كرده است. آبروي ما را ريخته است. چه و چه و چه… از اين حرفها! بابا برادر تو است. برادرهاي يوسف كه هم به پدر گفتند: ما را ببخش و هم به يوسف گفتند: ما را ببخش. يك لطيفه ميخواهم بگويم، زيادي گوش بدهيد. وقتي به يعقوب گفتند: ببخش ما تو را چهل سال گريانديم. فرمود: (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي) (يوسف /98) «سَوفَ» يعني در آينده استغفار ميكنم. كه داريم كه منتظر بود، گفت: صبر كنيد شب جمعه شود، شب جمعه بر شما دعا ميكنم. يا صبر كنيد سحر شود. پدر گفت: در آينده در حق شما دعا ميكنم. اما وقتي به يوسف گفتند: داداش تو هم ما را ببخش. نگفت: فردا و شب جمعه و سحر. فرمود: همين الآن شما را بخشيدم. (قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُم) (يوسف /92)، «اليوم» يعني امروز. فرق پدر و پسر چيه؟پدر گفت: آينده ميبخشم. پسر گفت: الآن ميبخشم. ميدانيد از اين چه نكتهاي استفاده ميشود؟ خدا آقاي فلسفي را رحمت كند. ميگفت: از اين استفاده ميشود كه روح جوان لطيفتر است. جوان گفت: همين الآن بخشيدم. اما پدر گفت: خوب باشد شب جمعه به شما دعا ميكنم. اين برخورد خانواده. اين آيهها را براي چه ميخوانيم؟
«لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» يعني چه؟ يعني ده تا برادر را در يك لحظه بخشيد. همان لحظه! «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ» يعني چه؟ يعني بابا گفت: تا شب جمعه صبر كنيد شما را ميبخشم. اين آيهها را ميخوانيم براي اينكه جزء زندگي ما است. قرآن مكتب ما است. ما مزهي قرآن را نچشيديم. همينطور ميگوييم: (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ) (لقمان /19) قرآن ميگويد: بدترين صدا، صداي الاغ است. اين مثلاً چيست كه در قرآن گفته است. بدترين صدا، صداي الاغ است، اين هم گفتن دارد؟
الآن آمريكا، اروپا، كانادا و شرق و غرب برويم بگوييم: توجه توجه! قرآن فرمود: صداي الاغ بد است. خواهند گفت: لازم نيست خدا بگويد. خودم هم ميگويم. اين «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ» يك رسالهي علمي است. يعني در آيندهي دور يا نزديك، بايد همهي پزشكان متخصص اعصاب جمع شوند، صداي همهي حيوانها را روي اعصاب آزمايش كنند ببينند، واكنش اعصاب نسبت به صداي الاغ چه ويژگي دارد كه خدا گفته: بدترين صدا… اين يك رسالهي دكترا است. «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ» خوب اينكه معجزهي ابدي نيست كه ما بگوييم: قرآن معجزهي ابدي است. معجزهي ابدي يعني سادهترين كلماتش بايد رويش تحقيق شود. همينطور ما ميگوييم دريا شعله ميكشد. (وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ) (تكوير /6) دريا جوش ميآيد. يعني چه جوش ميآيد؟ همين كاري شايد باشد كه ژاپن سراغ آن رفته است كه از آب بنزين درست كند. دريا شعله ميكشد يعني چه؟ تمام كلمات قرآن قابل بررسي است. ما نفهميديم قرآن را. نميدانيم قرآن چيست.
6- عبادت در حال نشاط، نه كسالت
در مسائل عبادي هم به خودتان سخت نگيريد. با بچهات كه حرم ميروي، تا ديدي بچهات خسته ميشود بگو: يا امام رضا، بچهام خسته شده با اجازه! بيرون بيا. نگذار اين بچهي شما خاطرهي تلخي از حرم داشته باشد. باباي من به من ميگفت: كوچولو بودي تو را كربلا بردم. هي ميگفتي: برويم بازار. ما ميگفتيم: برويم حرم امام حسين. آخر عصباني شدي گفتي: «إِنْ شاءَ اللَّه» امام حسين نباشد!!! يعني اين خاطره، خاطرهي تلخ.
بابي در روايات داريم، «باب الاقتصاد في العبادة» يعني در عبادت ميانهروي كنيد. ميانهروي كنيم. تا نشاط داريد. نگو ميخواهم بچهام حفظ قرآن كند. شد شد، نشد، نشد. (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن) (مزمل /20) قرآن ميگويد: «ما تَيَسَّرَ» يعني هرچه ميسور است. همين كه ديدي سنگين است، رها كن.
حفظ قرآن بكنيم؟ حفظ قرآن يك ارزش است. خيلي هم ارزش است. اما اگر به تو فشار ميآيد حفظ نكن. خواندن قرآن را ميگويد: اگر حال داري، اگر ميسور است. اگر سنگين است. دعا، گاهي وقتها فكر ميكنيم كه مثلاً ما يك عبادتهاي سختي را به خود… اگر نشاط داريم. قرآن انتقاد ميكند. ميگويد: بعضيها نماز كه ميخوانند در حال كسالت هستند. يعني با زور نماز را به خودشان تحميل ميكنند. با نشاط بايد نماز بخوانيم. اگر اول وقت بينشاط هستي، چند دقيقه بگذرد، نشاط كه پيدا كردي بعد. نماز با نشاط!
«باب الاقتصاد في العبادة» يعني در عبادت به خودتان سخت نگيريد. آقا اين شعار يادتان نرود. شد شد، بگوييد…نشد، نشد. گير ندهيد. حديث داريم بهترين مهمان مهماني است كه وقتي در خانه ميآيد صاحبخانه به دردسر نيفتد. البته اگر مهمان را دعوت كردي به درد سر بيفت. اگر خودش آمد هرچه هست بخورد. اما اگر دعوتش كردي، حساب دعوت جداست.
بعضيها در يك سري مراسم براي خودشان يك شأني قائل هستند. بعضي از افراد قريش، ميگفتند: ما كه مثل باقي حاجيها نيستيم. ما قريش هستيم. و لذا در خصوصي وارد ميشدند. از راه مكه و منا و مشعر و عرفات براي خودشان خط ويژه ميرفتند. قرآن نازل فرمود: من اين را قبول ندارم. مثل باقيها باشيد. (ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاس)(بقره/199) از همان راهي كه مردم ميروند، شما هم برويد.
حديث داريم پيغمبر جلساتش گرد بود. معلوم نبود كجا بالاست و كجا پايين است. حديث داريم افراد غريبه كه ميآمدند نگاه ميكردند، ميگفتند: «اَيُّكُم رسول الله» كدام يك از شما پيغمبر هستيد؟ تشخيص داده نميشد. از مردم باشيد، (رَسُولٌ مِنْهُم)(نحل/113) در مردم باشيد (رسول فيهم) با مردم باشيد (وَ الَّذينَ مَعَهُ) (اعراف/64) سه تا جمله. (فيهم، منهم، معه) يعني از مردم، در مردم، با مردم. يعني براي خودتان خط ويژه…
7- دوري از شهرت طلبي در زندگي
چرا گفتند: لباس شهرت حرام است؟ چون كسي كه لباس شهرت ميپوشد دلش ميخواهد مردم را به خودش متوجه كند. اين كار بدي است. تو اگر هنر داري (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّه) (فصلت/33) مردم را به خدا دعوت كن. مردم را به خودت دعوت نكن. زنگ تلفن موبايلش را يك زنگي ميگذارد كه صداي گاو ميدهد. دلش ميخواهد مثلاً تلفنش كه صدا ميكند بگويند: تلفن فلاني است. فكلش را، ريشش را، انگشترش را، عطسهاش را، سرفهاش را، اصلاً دست به يك كارهايي ميزند كه… مثلاً همه چاي ميخورند ميگويد: براي ما آب جوش بياوريد. آب جوش ميآورند ميگويد: براي من چاي بريز. اصلاً هر كاري همه ميكنند اين ضد آن را انجام ميدهد.
امام كاظم فرمود: كساني كه دست به اين كارها ميزنند، بيمار هستند، كمبود دارند، ميخواهد كمبود خودش را با اين حركات جبران كند. مشكل دارد. وگرنه وقتي ميگويند: لباس شهرت حرام است، اين پنبه كه گناهي نكرده، انگشتر شهرت هم حرام است. عطسهي شهرت، سرفهي شهرت. ميخواهد يك خانه بسازد كه هركس آمد بگويد: اوه…. سوت بكشد. خانهي شهرت، وقتي ميگويد: لباس شهرت حرام است، پشم كه گناهي نكرده، ميخواهد بگويد: هر كاري كه با باقيها فرق كند. نه! ميخواهيم براي افطاري غذايي بدهم كه هيچ فاميلي تا به حال يك چنين افطاري نداده است. ميخواهم هيأتي راه بياندازم كه هيچ هيأتي روز عاشورا يك چنين عملي انجام نداده است. از مردم (منهم) در مردم (فيهم)با مردم (معه). (أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاس) گير ندهيد.
در انتخاب همسر ميگويد: (وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِنات)(نساء/25) اين چه ميخواهد بگويد؟ آقا دختر فلاني را ميخواهي نميدهند. يك آقا سر نماز به جاي «قُلْ هُوَ اللَّه»، رفت سورهي نوح را بخواند. سورهي نوح اين است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» (إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا) (نوح /1) ترجمهاش اين است كه: ما نوح را به سوي قومش فرستاديم. پيش نماز گفت: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين) به جاي «قُلْ هُوَ اللَّه» رفت سورهي نوح را بخواند. گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» يادش رفت. (إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا) يادش رفت. هي گفت: ما نوح را فرستاديم. باقياش را يادش رفت. آخر يكي از عقب گفت: بابا، نوح نميرود يكي ديگر! 124 هزار پيغمبر است. اين آقا الا و لابد ميخواهد با اين ازدواج كند. آقا ميگويد: استخارهام بد آمد. هيچي…
در تاريخ داريم عزيزي ميخواست داماد شود. منتهي چون قدش كوتاه بود. لبهايش كلفت بود، سياه بود، فقير هم بود، زشت هم بود، گفت: چه كسي به ما زن ميدهد؟ اصلاً رويش نميشد مادرش خواستگاري برود. ميگفت: با اين قيافه هيچكس زن نميدهد. آخر يك نفر را پيدا كرد، كه اين دختر دار بود. خودش خواستگاري رفت. گفت: حاج آقا شما دختراني داري. من هم كه ميداني مشكل دارم. قيافه و شكل و فقر و… حالا ما يك كلمه ميگوييم. «ان تزوجونا…» اگر دخترت را به ما دادي، «الْحَمْدُ لِلَّه»! نگفت: خدا سايهات را از سر من كم نكند. گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه». از خدا تشكر ميكنيم. «و ان تمنعونا» اگر دخترت را ندادي، «اللَّهُ أَكْبَر»! ميرويم يك جاي ديگر تا بشود. (وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ) گاهي وقتها ميخواهد فوق ليسانس است، زنش هم فوق ليسانس باشد. من دكتر هستم. اگر اينطور باشد، مراجع تقليد ما همه بايد بيهمسر باشند. چون مرجع تقليد ميگويد: من مرجع هستم، ميخواهم مرجع باشد، هيچي تا آخر عمر همه مراجع بيهمسر هستند. مراجع تقليد ما زنهايشان يك زن خانهدار است و هشتاد سال هم زندگيشان شيرين است. هشتاد سال زندگي شيرين ميكند. خودش اعلم است. زنش چهار كلاس، پنج كلاس، شش كلاس درس خوانده است. اين يعني چه من ليسانس هستم زن شش كلاس درس خوانده نميگيرم. ما بايد محلهمان اينجا باشد. شما به شرطي ازدواج ميكني كه تو هم خانهات كنار خانهي پدرم باشد. كه چه؟ اين شرطها چيست كه ميكنيد. گير ميدهيم، زندگي ما تلخ شده به خاطر گيري كه خودمان به خودمان ميدهيم. خودمان به پاي خودمان غُل بستيم. خودمان به آداب و رسوم خودمان را گير كرديم. بايد در زمان ما ابراهيمهايي پيدا شوند كه همه اين بتها را بشكنند. همهي قيدها را بردارند تا زندگي آسان شود.
خدايا تمام گيرهايي كه در زندگي ما هست برطرف بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 602