نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 603
1- قدرت ازدواج در اسلام 2- نقش عفاف و حجاب در تحكيم خانواده 3- احترام متقابل همسران به يكديگر 4- دوري از افراط و تفريط در امور حلال و حرام 5- كار و تلاش در كنار تحصيل علم 6- فراموش كردن نقاط ضعف يكديگر 7- نقش فرزند در تحكيم خانواده
موضوع: آسانگيري در ازدواج و زندگي
تاريخ پخش: 18/02/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در خدمت عروس و دامادهاي دانشجو هستيم. اين ازدواج دانشجويي يك خوبي دارد، كه ازدواج است. يك بدي دارد كه چرا از دانشجويي شروع شد. ازدواج دبيرستاني بايد باشد. ازدواج سنش در دبيرستان است، نه در دانشگاه! دانشگاه دير است. سال اولش هم دير است. منتهي ما چون يك آداب و رسومي را تراشيديم در آن گير كرديم، مثل بت پرستها شديم. بتپرستها با دست خودشان مجسمه ميتراشيدند و بعد مقابل آن گريه ميكردند. گفتند: (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ) (صافات/95) با دست خودت تراشيدي و حالا گريه ميكني؟ ما هم با دست خودمان آداب و رسومي را به ازدواج آسان گره زديم، بعد در آن مانديم. الآن اين قيدهايي كه در جامعه ما است، بسيارياش را ندارد. ازدواج خيلي آسان است.
اصل ازدواج كه ميگويم بايد زود باشد، براي اين است كه ميخواهد مدركش را بگيرد. مدرك به ازدواج چه كار دارد؟ اگر يك كسي تشنه است، ميگويد: آب ميخواهم. ميگويم: آب ميخواهي؟ انشاءالله بعد از ليسانس به تو آب ميدهم! اين حرف منطقي است؟ تشنه است آب ميخواهد. لذا سن ازدواج بالا رفته و كار بسيار بدي شده است. دخترهاي سن بالا، پسران سن بالا، شما الآن هر كدام بايد سه، چهار تا بچه داشته باشيد. دير شده است.
1- قدرت ازدواج در اسلام
ازدواج مقدس است. اسلام ميگويد: به حج كه ميرويد، وليمه بدهيد. ازدواج هم پيش آمد، وليمه بدهيد. يعني عمل ازدواج مثل مكه رفتن است. خيلي مهم است. پيغمبر فرمود: كسي از ازدواج بدش بيايد، مسلمان نيست. يك آيه در قرآن داريم، كه هركس دلالي كند، اجري دارد. آيهاش اين است (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَة)(نساء/85) امام فرمود: بهترين دلاليها، دلالي ازدواج است. انسان تا ازدواج نكرده، يك ركعتش، يك ركعت حساب ميشود. همين كه عقد بست، يك ركعتش هفتاد ركعت حساب ميشود.
من يك سؤال براي جايگاه زن كنم. خداوند هستي را براي چه كسي آفريد؟ گل سر سبد هستي كيه؟ هستي براي بشر آفريده شده است. اين قرآن است. ميگويد: (خَلَقَ لَكُم)(بقره/29)، (سَخَّرَ لَكُم)(ابراهيم/32)، (مَتاعاً لَكُم)(مائده/96) اين (لكم) يعني هستي براي بشر است. هستي براي ما است. بشر براي چه آفريده شده است؟ (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ)(ذاريات/56) بشر براي اين آفريده شده است كه رنگ الهي بگيرد. عبادت يعني رنگ الهي داشتن و كارها را رنگ الهي كند. هركاري براي خدا باشد، عبادت است. تحصيل، نجاري، عبادت، جبهه، صنعت، عبادت است. هستي براي بشر آفريده شده است. بشر براي اينكه رنگ الهي به خود بگيرد، عبادت است. در عبادتها، برجستهترين عبادت نماز است. تا اينجا را من گفتم، باقياش را شما بگوييد. در نماز، كجاي نماز از همه مهمتر است؟ سجده! در سجده ميگويد دعاي سجده اين است. «و ارزق لي و لعيالي» خدايا خرجي خانم را بده بيايد. يكبار ديگر من بگويم، نصفش را من بگويم، نصفش را شما بگوييد. هستي براي بشر است. بشر براي رنگ الهي و عبادت است. در عبادتها برجستهترين عبادت، نماز است. در نماز برجستهترين منطقهاش، سجده است. در سجده ميگويد: «وارزق لي و لعيالي» خرجي خانم را بده بيايد. ببين خدا خانم را كجا گذاشته است؟ توجه اسلام به همسر است.
قرآن راجع به ازدواج ميگويد: ازدواج سومين نياز بشر است. اولين نياز بشر اكسيژن است. دو دقيقه نباشد، ميميريم. دومين نياز بشر، غذا و آب است. سومين نياز بشر لباس است. قرآن ميگويد: (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن) (بقره/187) شما براي همسرتان لباس هستيد، همسر هم براي شما لباس است. يكي از آقايان پزشك يك شب منزل ما آمد، گفت: از اين كلمه (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن)پنجاه نكته درآوردم. البته خوب بعضيهايش هم درست نبود. ولي ده، پانزده مورد حرف جدي در آن بود. همسر لباس است، يعني چه؟ هوا داغ ميشود، لباس نازك ميشود. تا هوا سرد ميشود، لباس كلفت ميشود. يعني چه؟ يعني زن عصباني است، مرد كوتاه ييايد، تا مرد عصباني است، زن كوتاه بيايد. من عصباني هستم، عصباني هستي خانه نيا. چه كسي گفت: خانه بيا. برو هروقت خوش اخلاق شدي بيا. بابا حالا كه او عصباني است، بگو: خسته نباشي، مرهم بگذار و نمك نريز. زن عصباني است، مرد آرام باشد. نگويد: تو يكي، من هم يكي! حالا گفتي، حالا بشنو! همين كه ديد هوا داغ است، لباس نازك ميشود. هوا سرد است، لباس ضخيم ميشود. عصباني هستند، شما نرم باشيد. (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن)هم ما بايد لباس را حفظ كنيم، هم لباس ما را حفظ ميكند. همسر هم بايد همديگر را حفظ كنند.
2- نقش عفاف و حجاب در تحكيم خانواده
اينطور نيست كه اين خانم هرطور خواست خودش را آرايش كند و برود نشان جوانها بدهد. همسر شماست. من يك سؤال از شما ميپرسم. اين سؤال را كشورهاي خارج هم بودم، پرسيدم. هرچه عقيده شما است، بگوييد. آيا روي كرهي زمين يك زن هست كه بگويد: من زن هستم. ميخواهم شوهر من مرا 95 درصد دوست داشته باشد؟ شوهر من يكي دو درصد خانم ديگر را هم دوست داشته باشد!!! آيا چنين زني هست يا نه؟ نيست. كدام زني هست كه اينطور بگويد؟ هيچ زني قبول نميكند. كاري به اسلام هم ندارم. قرآن را براي يك لحظه كنار بگذارم. ميخواهم بدون قرآن صحبت كنم. كدام زن است كه حاضر باشد شوهرش 95 درصد دوستش داشته باشد؟ هيچ زني حاضر نميشود. اگر اينطور است چرا بايد آرايش كرده خودت را نشان مردم بدهي؟ اين رقمي كه شما در خيابان ميآيي، يعني چه؟ يعني مردم، مرا ببينيد. اين يعني چه؟ يعني دو درصد علاقه شما از خانمتان متوجه من كنيد. از يك طرف ميگويد: نميخواهم يك درصد علاقهي شوهرم جاي ديگر باشد، از سوي ديگر با لباس و آرايش بيرون ميآيد، كه به مردها بگويد: مردها، شما كه زن دوست هستيد، من هم هستم. ببينيد چه قيافهاي دارم؟ هركس دوست دارد شوهرش براي خودش باشد، بايد اجازه بدهد در خيابان شوهر مردم هم براي زن مردم باشد. كسي را تحريك نكند. حالا چادر يا مانتو مهم نيست. مهم اين است كه قرآن ميگويد: به تقوا نزديك باشد.
من يك حرفي ميزنم هركس جواب دارد، جواب مرا بدهد. دانشجو حق تحصيل دارد. بله! دانشگاه آمده و جوانياش را ميدهد براي اينكه چيز ياد بگيرد. اين دانشجو كه حق تحصيل دارد، اين دختر دانشجو با اين قيافه در دانشگاه ميآيد، از بغلش رد ميشود و سر كلاسش مينشيند، آيا حواس اين جوان پرت ميشود يا نه؟ بنده دانشجو هستم و دارم مطالعه ميكنم. اين خانم با هر رقم آرايشي ميآيد از كنار من رد ميشود. بالاخره دل مرا ميبرد. دل مرا كه برد، كتاب دستم است، اما حواسم جاي ديگر است. ضربه علمي به من ميزند. در دانشگاه بايد قوويترين حجابها باشند. چون محل درس است. در محل درس من بايد متمركز باشم. اسلام ميگويد: اگر قاضي كفشش تنگ است، قضاوت نكند. چون فشاري كه به پايش ميآيد ممكن است در قضاوتش اثر بگذارد. اسلام ميگويد: اگر قاضي ادرار دارد، قضاوت نكند. ممكن است ادرار قاضي در قضاوتش اثر كند. پيغمبر آمد نماز بخواند، فرمود: فاطمه جان! اين پرده گل دارد، گلش حواس مرا پرت ميكند. اگر گل پارچهاي حواس پيغمبر را پرت كند، دختري كه خودش را مثل گل درست كرده است، حواس جوان را پرت نميكند. كتاب دستش است. ولي همينطور نگاه ميكند، يك مدتي يك فوتي ميكند، تا ميرود يك چيزي بخواند باز يك نفر ديگر ميآيد از اين طرفش ميرود. خانمهاي بد حجاب و آرايشگر از نظر حقوقي كار به اسلام ندارند. بهايي هم باشند، يهودي هم باشند، مسيحي هم باشند، اگر دختر خانم در دانشگاه با آرايش تحريك كننده حضور پيدا كند، اين به دانشجو ضربه علمي ميزند. پسر هم همينطور است. پسر هم يك لباس تنگ ميپوشد، بازويش را نشان ميدهد، محيط دانشگاه بايد آرام باشد. مگر اينكه نه، علم هست و چيز ديگر هم هست. مخلوط عرض ميكنم. اگر زني اجازه نميدهد، خوب ما هم نبايد اجازه بدهيم.
3- احترام متقابل همسران به يكديگر
تذكراتي كه بعد از ازدواج يادداشت كردم، بخوانم. 1- احترام متقابل، اسم همديگر را خوب ببريم. چرا فاطي ميگويي؟ فاطمه خانم بگو. احمد، چرا احمت ميگويي؟ ما مسلمان هستيم. پيغمبر ما به بچهها هم كه سلام كرد، با آداب سلام ميكرد. احترام متقابل، هم به خودمانئ و هم به بستگانمان. حتي بهتر، يعني اگر گفت، بگو: سلام عليكم و رحمة الله! اگر گفت: سلام عليكم و رحمة الله، بگو: سلام عليكم و رحمة الله و بركاته! احترام متقابل!
يك زني از زنان پيغمبر، بد اخلاق بود. گفتند: يا رسول الله اين بداخلاق است. ولش كن! فرمود: بله، من بداخلاقي خانم را ميبينم، ولي كمالاتي هم خانم دارد. بايد جمع و تفريق كنيم. ممكن است شما بگويي: ليمو ترش است. ليمو ترش را دور مياندازي؟ ليموترش ولو ترش است، ولي كمالات دارد. ليموترش ماهها ميماند، ولي ليمو شيرين يك دقيقه هم نميماند. تا باز ميكني، بعد از يك دقيقه تلخ ميشود. نه هر شيريني را بايد دور انداخت، نه هر ترشي را بايد دور انداخت! هنر اين است كه از ليموشيرين، ليمونات درست كنيم.
در قرآن بارها كلمهي معروف آمده است. يعني زندگي عادي باشد. مردم چقدر تفريح ميكنند؟ كمش نگذاريد، اضافه هم نباشد. عادي، عادي باشد. اول انقلاب ما در يك عروسي دعوت شديم كه نان و پنير و هنداونه به ما دادند گفتند: ميخواهيم اين عروسي ابتكاري باشد. گفتم: اين دختر خانم وقتي متولد شد، مادر و پدرش برايش عقيقه نكردند؟ چرا. اين دختر وقتي هيچ چيز نداشت، يك گوسفند فداي او شد و عدهاي آبگوشت و پلو خوردند. حالا كه عروس شده و كلي تحصيلات و كمالات و جهازيه درست كرده است، نان و پنير و هندوانه دادي؟ اين هم دكان است. زندگي بايد عادي باشد. گاهي مهريه را آنقدر سبك ميگيرند، كه آدم فكر ميكند واقعاً بايد اينطور باشد. گاهي مهريه را اينقدر بالا ميگيرند. زندگي عادي باشد. كلمه معروف در قرآن زياد آمده است. اگر اشتباه نكنم 28 مرتبه معروف در قرآن است، چهارده مرتبه براي زن و شوهر است. زندگي شما عادي باشد. پيغمبر ما فرمود: همسرداري من از همه مردها بهتر است. حتي خديجه هم كه از دنيا رفته بود، گاهي گوسفند ميكشت و گوشتش را به خانمهايي ميداد كه دوست خديجه بودند. يكبار عايشه حساس شد و گفت: خيلي خديجه خديجه ميكني. من كه از او بهتر هستم. فرمود: آن زماني به من ايمان آورد كه همه شما مشرك بوديد. آن زماني مرا ياري كرد، كه همه شما بياعتنا بوديد. تو از او بهتر نيستي. در زندگي آنجايي كه حلال است، زن را آزاد بگذاريد. روي حرامها تكيه كنيد. خانم همسرت من هستم. چرا اين قيافه را نشان جوانها ميدهي؟ چرا در خيابان دلبري ميكني؟
ما اگر بفهميم كه زني كه عقد كرديم، با يك جواني قبل از ازدواج ما يك رابطه داشته است. حتماً از زندگي دلسرد ميشويم. ميگوييم: چه شد؟ اِ اِ.. اين رفيق داشته است. يك فيلمي را به ما نشان دادند، كه عجب! خانم شما مثلاً با اين جوان هم يك بستني خورده است.
دانشجويي نزد من آمد، گفت: من چهار ماه است، ازدواج كردم. ميخواهم زندگيام را بر هم بزنم. گفتم: چرا؟ گفت: يك عكسي دادند، يك صحنهاي را براي من پيش آوردند، زن من با كسي بستني ميخورد. به او گفتم: خانم تو آرايش هم ميكند در خيابان بيايد؟ گفت: بله! كفتم: چادري است؟ گفت: نه! مانتوييي است، منتهي فكلي هم هست. گفتم: خوب شما كه راضي نيستي اين دختري كه خانم شما شده، جواني اش هم يك بستني با كسي خورده است، چرا اين رقمي در خيابان ميآيد كه باز هم بستني خورها را يادشان كند؟ اگر آن بستني حرام است، اين رقمي هم حرام است. حرام، حرام است. ولي حلال است، آزادش بگذار.
4- دوري از افراط و تفريط در امور حلال و حرام
مهماني خدمت امام باقر(ع) آمد. مهمان هي نگاه كرد. امام باقر(ع) اتاقش بسيار شيك بود. مهمان توقع نداشت كه امام باقر، يك اتاق لوكسي داشته باشد. امام ديد اين حواسش بر هم خورده است. وقتي ميخواست برود، گفت: شما فردا هم پيش من بياييد. مهمان فردا آمد، او را در يك اتاق ديگري برد. گفت: اتاق من اين است. گفت: اتاق ديروز چه بود؟ گفت: مهريهي خانم من بود. به من گفت: بده! من هم داشتم مهريه را دادم.چون مالك بود رفت فرش و پردهي زيبا خريد و اتاق را آرايش كرد و چون حرام نبوده، من جلويش را نگرفتم. آنجايي كه حلال است، آزادش بگذاريد. آنجا كه حرام است، آنجا محكم شويد. آنجا كه حلال است، حلال است. ما خيلي وقتها حلالها را حرام ميكنيم. مثلاً ميگويند: ماه محرم و صفر ازدواج نكنيد. چرا؟ روز عاشورا روي چشم! شهادت امام رضا روي چشم! اما چرا دو ماه ازدواج تعطيل باشد؟ كدام آيه و حديث را داريم. براي ايام عزاداري يك حريمي را قائل ميشويم و بايد هم قائل شويم. ولي اين دو ماه چرا؟ تا آنجايي كه حلال است، راه بياييم.
اگر ميخواهيد زندگي خوب باشد، شعار شما اين باشد. شد، شد، نشد، نشد! من اين شعر را بارها خواندم.
وقتي امام مينشيند هواپيماي فرانسه به ايران بيايد، دوازده بهمن از ايشان ميپرسند: چه احساسي داري؟ ميگويد: هيچي! با اينكه نگران بودند، هواپيماي امام را سرنگون كنند. رفتيم جمهوري اسلامي تشكيل داديم، الحمدلله! هواپيما سرنگون شد، الحمدلله! كسي كه تعلق به چيزي ندارد، قهر نميكند. تمام اينهايي كه قهر ميكنند، پيداست وابسته هستند. وابسته به غذاي گرم است. حالا كه غذا سرد است، من غذا نميخورم. يعني اين پيداست اينقدر وابسته است كه حالا خودت گرم كن. وابسته است كه بايد در عروسي فلاني هم باشد. وابسته به كسي نباشيم. خيلي از قيدها را ما بايد زير آبش را بزنيم. قرآن ميگويد: يكي از وظايف پيغمبر، اين است كه قيد و بندهاي بيخودي كه مثل غل و زنجير گردن انسان را گرفته، اين را بردارد. شد، شد، نشد، نشد! (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ)(ص/86) روز فتح مكه پيغمبر سوار يك حيواني شده بود، بيپالون، بيجهاز، گفتند: يا رسول الله، روز فتح مكه است. روز پيروزي اسلام است. زشت است شما سوار الاغ شدي. فرمود: اين الاغ خيلي جان دارد، تو هم بيا دو نفره سوار شويم. حضرت گرد مينشست، كه او را نشناسند. گير ندهيم، چه كسي باشد، چه كسي نباشد؟ سهشنبه باشد، چهارشنبه باشد، مراغه برويم يا سبزوار برويم يا شيراز برويم، مهريه چطور باشد؟ اگر بود، الحمدلله! نبود گير ندهيم. ميخواهيد زندگيتان شيرين باشد، گير ندهيد. آيه را يادتان نرود. كسي هست آيهي گير ندهيد را يادش باشد؟ (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ) يعني من اهل تكلف نيستم. شد، شد. نشد، نشد! گفتي: هشت ميآيم، چرا ده آمدي؟ ببخشيد، دو ساعت دير آمدم. كجا رفتي؟ كه بود تلفن كردي؟ گير ندهيد. نه من بايد بفهمم. چه چيز را ميخواهي بفهمي؟ گير ميدهيم زندگيها تلخ ميشود. شد، شد، نشد، نشد! اين شعار ما باشد. حاضري ميخوريم، الحمدلله! پختني ميخوريم الحمدلله! شد، شد. نشد، نشد! الآن گيرمان درس خواندن است. چهار كلمه درس ميخوانيم، عارمان ميشود كار كنيم.
5- كار و تلاش در كنار تحصيل علم
الآن اگر به يك ليسانس بگويند: شما نجاري برو، انگار فحش دادي. ميگويد: مؤدب باش! هركس يك موقعيتي دارد. من نسل فرهيخته هستم. حالا فرهيخته هستي، نميشد نجار باشي؟ امام باقر فرهيخته نبود، بيل دست ميگرفت. در همين كشور من آيتاللهي را ديدم، چهل، پنجاه كتاب نوشته است. جزء خبرگان هم هست و كتابهاي خوبي هم نوشته بود. با او كار داشتم به استانش رفتم. ديدم پاچههايش را بالا زده، دارد در گلها انگور كاري ميكند. گفت: بله خودم هم كشاورزي ميكنم. مثلاً حالا اگر يك خانم ليسانس بلد باشد ژاكت بافي كند، قالي بافي كند، اين زشت است! گير كرده، فكر كرده حالا چهار كلمه خوانده است، نبايد كار كند. ميگويد: مگر من كلفت هستم؟ مگر كلفتها بايد كار كنند؟
امام رضا نسل فرهيخته نبود. در حمام كسي اين آقا را نشناخت، گفت: مي شود كيسه مرا بكشي؟ گفت: بله! شروع به كيسه كشيدن كرد. يك نفر وارد شد، ديد امام رضا كيسه ميكشد. گفت: آقا، ميداني اين چه كسي است؟ گفت: نه! گفت: اين امام رضا است. گفت: اِ… بلند شد گفت: آقا معذرت ميخواهم. گفت: تا آخر بايد كيسه را بكشم.
پيغمبر ما وقتي گرد مينشست، غريبه كه ميآمد، ميگفت: كدام يك از اينها پيغمبر هستند؟ «ايكم رسول الله». اين چهار سالي كه درس خوانديد، راستش را بخواهيد، دو سال است. چون 17 روز عيد تخمه كدو شكستيد. سه ماه هم در تابستان تعطيل هستيد. 50 پنجشنبه و 50 جمعه را تعطيل هستيد. اصلاً ديگر چه ميماند؟ در چهار كيلو گوشت، يك كيلو كبابي است. شيرهي اين چهار سال را بكشيد، دو سال، سه سال درس خواندي. عيب ندارد هنر داشته باشيم.
خانم من 14 ساله بود و من 22 ساله بودم. سال اول ازدواج يك فرش ابريشمي بافت. آن فرش ابريشمي مايهي يك خانه شد كه الآن آن خانه چهارصد ميليون ميارزد. يه خانم قرائتي كسي هنرمند نميگويد. اما اگر لاك بزنيم و تنبك بزنيم، ميگويند: گروه هنري تشريف آوردند. اين لاك و تنبك هنر هست، ولي قالي ابريشمي هنر نيست. ما مشكل مخ داريم. حرفها را قاطي كرديم. فكر ميكنيم ليسانس ارزش است، اما كار كردن عيب است. كار كردن عيب نيست.
اگر به زنها بگويند: بهترين عكس امام كدام است؟ ميگويند: همان عكسي كه امام چاي دستش است و براي حاج خانم ميبرد. امام است، دنيا را تكان داد ولي خوب در خانه براي خانمش هم چاي ميريزد. زندگي ميشود شيرين باشد.
شخصي كه استاندار بود و سالها وزير بود، ميگفت: دوره دانشجويي بيپول بودم. به خانمم گفتم: ببين، من بيپول هستم. ما پنير مي خريم، بعد ريز ريز ميكنيم ميخوريم، اجازه بده من خرده پنير بخرم. قيمتش يك پنجم پنير است. گفت: قبول است، برو بخر. ميگفت: هر روز ميرفتم مقداري خرده پنير ميخريدم. پنير فروش فكر ميكرد، براي مرغها ميخواهم. ما هم ياد گرفتيم. به خانم گفتم: اشكالي دارد من انگور دانه شده بخرم؟ بي پول بودم و اول طلبگيام بود. گفتم: خوشه هم بخريم، خوشه را نميخوريم، دانه دانه ميكنيم. پس از اول دانه دانه بخريم، قيمتش يك پنجم خوشه انگور است. البته براي مهمان خوشه ميخريم. ولي خودمان كه هستيم، كسي به كسي نيست.
ايامي كه جنگ بود، شبها تاريك بود. ديدم يكي از شخصيتها صداي خروس درميآورد. گفتم: صداي خروس درميآوري؟ گفت: تاريكي است، كسي به كسي نيست. حالا يك مقدار ساده بگيريم. عروس و داماد روزهاي اول چقدر لباس دارند؟ يك كيلو! دو نفر جوان يك كيلو لباس دارند. ولي ميگويند: بدون ماشين لباسشويي نميشود. و لذا پدر عروس خودش را به در و ديوار ميزند و از همه بانكها وام ميگيرد، الا بانك خون! چون بانك خون پول نميگيرد، خون ميگيرد. ما گير هستيم، اگر ميخواهيد زندگيتان شيرين باشد، شد، شد، نشد، نشد! اگر مرد مدركش بالاست، به رخ نكشد. تلخيها را نگوييد.
6- فراموش كردن نقاط ضعف يكديگر
حالا يك زماني من به او يك چيزي گفتم. ميگويد: يادت رفت يكبار به من جسارت كردي؟ بابا معذرت ميخواهم. ديگر ول كن. نبش قبر نكنيد. نبش قبر حرام است. يك خاطرهي تلخي بوده، هي اين را مطرح ميكند. مادرش چه گفته، پدرش چه گفته؟ در نبش قبر تلخيها را به رخ نكشيد. مسخره نكنيد. حالا يكوقت كسي ميرود يك چيزي بگويد، مثلاً ميخواهد بگويد: استاندارد، ميگويد: استاندان. آنوقت هي اين را دست ميگيرند، ميگويند: خانم بزرگ استاندان چطوره؟ حالا يك كلمه استاندارد را قاطي كرد. دو شاخه تلفن را به برق زد. خود شما خواسته باشيد قرآن بخوانيد، غلط ميخوانيد، حالا من بيايم شما را مسخره كنم؟ فوق ليسانس رفت قرآن بخواند، به جاي «يس» گفت: يِس! (خنده حضار) مسخره نكنيد. يك اشتباهي ميشود، حالا غذا شور شده است. اين هم دستپخت است تو داري؟!
حديث داريم اگر كسي زنش را اذيت كند، هرچه نماز و روزه و هر خيري اين خانم بدهد، قبول نميشود. مرد هم همينطور است. اگر مردي خانمش را اذيت كند، قبول نميشود. اگر زن و شوهري به هم نيش بزنند، نماز هيچ كدام قبول نيست. صحيح است، قبول نيست. مثل چاي در آفتابه است! چاي در آفتابه، چاي هست، كسي نميخورد.
نبايد سوءظن داشته باشيم. چانه نزنيم. ما گاهي وقتها سر يك مسأله با خانمم حرفم ميشود. من يك نظري دارم، او هم يك نظري دارد. ميگوييم: ببين، بيا استخاره كنم. من چون قرآن بلد هستم، استخاره ميكنم. شما قرآن بلد نيستيد، قرعه بكشيد. بالاخره او ميگويد: مراغه برويم، شما بگو: سبزوار ميرويم. بسم الله هرچه آمد! مراغه ميرويم. ديگر چانه نزنيد. با قرآن تمامش كنيد. هر شب چانه ميزنند. او ميگويد: خانه عمه برويم. او ميگويد: خانه خاله برويم. اين را بخريم يا آن را بخريم. يك سري از چيزها جابه جا شود، طوري نيست.
آمد پرسيد: آقا ما خواستيم تعزيه بخوانيم، اسب نداشتيم. شمر را سوار دوچرخه كرديم. گفتيم: درست است! (خنده حضار) حالا روز زن ترافيك است و شلوغ است، دو روز بعد ميخريم. ما قرار است يك هديه به شما بدهيم، حالا بايد حتماً روز زن باشد. باران ميآيد، بچه مريض است و تب دارد، گير ميدهيم. ميگويد: آخر امروز روز زن است! حالا فرداشب بشود، باطل ميشود؟! گاهي وقتها سر چيزي گير ميدهيم. ما براي روز زن يك چيزي ميخريم. امشب ترافيك است، باران ميآيد، حالا يك شب ديگر بگذار. گير ميدهيم. سلام و صلوات خدا بر امام باشد. امام به عروس و دامادهايي كه براي عقد نزد ايشان ميآمدند، ميگفت: گير ندهيد. برويد با هم بسازيد. زندگي شما شيرين است.
زن سالاري يا مرد سالاري؟ زنها جواب بدهيد. هيچي! هرچه خدا گفته است. ما بندهي خدا هستيم، هرچه خدا گفته است. از بچهدار شدن جلوگيري نكنيد. چند حرف غلط در سر ما هست. يكي اينكه توبه كنيد، دير ازدواج كرديد. ده، دوازده سال است كه شما الاف هستيد. اي كاش همان روز اول بود! انسان همسر ميخواهد. حتي پيرها!
يك كسي مادر لاغر و پيري داشت. اين را دوش گرفت و مكه برد. روي دوشش ميگذاشت و طواف ميداد. به حضرت گفت: اين مادر من است. ديگر نميتواند راه برود. او را مكه آوردم و روي دوشم طواف ميدهم. حق فرزندي را ادا كردم؟ حضرت فرمود: نه! گفت: ديگر چه كنم؟ گفت: شوهرش بده. گفت: اين! تا گفت: اين! مادر بر سر بچه زد و گفت: خفه شو، تو بهتر ميفهمي يا پيغمبر؟ (خنده حضار) انسان همسر ميخواهد.
يك پزشكي در تهران است، متخصص افسردگي بزرگسالان است، به من ميگفت: در تهران 14 هزار پيرزن و پيرمرد داريم كه بيماريشان به خاطر اين است كه كسي نيست با اينها حرف بزند. زن و شوهر غُر غُرو بهتر از بيهمسري است. همسر نياز است.
7- نقش فرزند در تحكيم خانواده
بچهدار شدن را ميگويند: ميخواهيم راحت باشيم. اتفاقاً بچه وسيلهي راحتي است. من يكوقت نوشتم، نوزاد بيست مديريت را در پدر و مادر تزريق ميكند. اين دانشكده مديريت ببينيد چيست، شايد بعضي از شما در مديريت ليسانس و دكترا داشته باشيد. نظارت، برنامهريزي، كنترل، تشويق، هرچه كه شما در تيتر كتابهاي مديريت هست، اتوماتيك در مادر هست. همين كه مادر زاييد، پدر همين كه صاحب بچه شد، نظارت ميكند، كنترل و تشويق و برنامهريزي ميكند. دختر دو سالش است، هرچه گير مادر آمد، ميگويد: براي جهازيهاش ميگذارم. بيست سال ديگر عروس ميشود. پدر ميخواهد برنامهريزي كند، ميگويد: يك زميني بخرم كه بتوانم طبقه بالايش را براي پسرم بسازم. چنان كنترل ميكنند، تشويق ميكنند.
بعضيها ميگويند: يك بچه داشته باشيم، بس است. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: آدم بهتر ميرسد تربيت كند. هيچ دليلي نداريم كه كساني كه بچهي كمتري دارند، تربيتشان بهتر است. آدم داريم نه تا بچه دارد، هر نه تا بچه گل هستند. آدم داريم دو تا بچه دارد، هر دو جانور هستند. يعني ما هيچ آماري نداريم، آن كسي كه بچهاش كم است، ادبش بيشتر است.
آشپزي هنر است. اينقدر رستوران نرويد. رستوران به خاطر جيب شما غذا ميپزد. ولي مادر و همسر وقتي غذا تهيه ميكند، به خاطر جيب شوهرش نيست، به خاطر عشق است. غذايي كه با عشق ميپزيد، فرق ميكند با غذايي كه براساس جيب مشتري بسازي. در قرآن ميگويد: بيوت، بيوت، در يك آيه نه بار ميگويد: خانه! غذا بايد خانگي باشد. رستوران غذاي اضطراري است. مثل زندگي در تهران كه زندگي نيست. همه آپارتمان است اما چارهاي نيست.
كسي در چاه افتاد، به او گفتند: صبر كن بروم طناب بياورم. گفت: خوب صبر نكنم، چه كنم؟ (خنده حضار) حالا در تهران زندگي يك زندگي اضطراري است وگرنه زندگي نيست.
ازدواج زود، بچه زياد با هم بسازيم، گير ندهيم. خيلي ميتوانيم راحت زندگي كنيم.
حالا كه عروس و داماد شديد، براي آنهايي كه داماد و عروس نشدند، دلالي كنيد. يك ترياكي، يك ترياكي ميسازد. يك عروس هم يك دختر را عروس كند. او كه وضعش خوب است، از نظر مالي، او كه وضعش خوب نيست، دختر و پسرهاي خوب سراغ دارد. يك كاري كنيم كه مشكل ازدواج حل شود.
ما يك نامهاي خدمت مقام معظم رهبري نوشتيم، گرفتاري هاي ازدواج را گفتيم كه اصلاً بايد وزارت ازدواج درست شود. يا يك بنياد ازدواج درست شود. ما بنياد شهيد و بنياد مستضعفين داريم. خوب ما چند شهيد و مستضعف داريم؟ نود درصد گير ازدواج هستند. اين بايد درست شود، مقام معظم رهبري هم موافقت كردند، انشاءالله در زمان حيات ما باشد يا بعد از مرگ ما، اميدواريم اين كار انجام شود كه ازدواج آسان شود. كار نبايد عيب باشد. يك خانمي بگويد: من دكتر هستم، اما اين هنر هم دارم. اين آقا بگويد: من استاد دانشگاه هستم، اما اين هنر هم دارم. كار عيب نيست، بچه هم بايد زود و زياد باشد. ازدواج دانشجويي هم بايد ازدواج دبيرستاني باشد. اين حرفهاي من است. هركس ميخواهد بپسندد، هركس ميخواهد نپسندد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- براساس روايات مراد از شفاعت در آيه 85 سوره نساء چيست؟
1) شفاعت در قيامت
2) وساطت در ازدواج
3) وساطت در اشتغال
2- در قرآن، همسر به چه چيزي تشبيه شده است؟
1) لباس و پوشش
2) گل و غنچه
3) ماه و ستاره
3- در قرآن، شيوه زندگي اسلامي بر چه پايهاي بنا شده است؟
1) عرف و معروف
2) عقل و معقول
3) عاطفه و احساسات
4- آيه 86 سوره صاد به كدام ويژگي پيامبر اسلام اشاره ميكند؟
1) عبادت خالصانه
2) جهاد در راه خدا
3) دوري از تكلف در زندگي
5- مهمترين عامل تحكيم خانواده چيست؟
1) رفاه و ثروت
2) تعدد فرزندان
3) مشورت با ديگران
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 603