نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 607
موضوع: آشنایی با تاریخ بزرگان و زیارت آنان
تاريخ پخش: 08/03/99
1- ساخت مسجد بر مزار اصحاب کهف
2- بهرهگیری از تجربیات اساتید و معلمان موفق
3- خدمت استاد به شاگرد، عامل محبّت
4- نقش زیارت در رشد زائر
5- بهرهگیری از شیوهی نمایش در مراسم مذهبی
6- زیارت اربعین و پیادهروی میلیونی به عشق امام حسین علیهالسلام
7- نقش معلّم در تربیت دینی نسل نو
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان در مورد آشنایی با تاریخ، با تاریخ بزرگان و نقش تاریخ و اینکه همین زیارتهایی که داریم، زیارت کعبه، مدینه، امام رضا و امام حسین، اربعین و غیر اربعین، این رفتن در یک سالنی است که تاریخی که شنیده بودیم، مجسمهاش را میبینیم. مطالبی را گفتیم، میخواهم بگویم تاریخ را باید زنده نگه داشت. به خصوص اگر عبرت باشد.
1- ساخت مسجد بر مزار اصحاب کهف
چند تا جوانمرد مؤمن بودند، در یک محیط فاسدی، گفتند: در این محیط دین ما از بین میرود. بیاییم از این شهر بیرون برویم، در بیابانها غار پیدا کنیم، در غار زندگی کنیم، دینمان را حفظ کنیم بهتر از این است که در شهر باشیم و دین ما از بین برود. رفتند بیرون از شهر، به کوهی و غاری رسیدند و در غار زندگی کردند و اسمشان هم اصحاب کهف است. اینها بیدار شدند، آخر تاریخ میگوید: خیلی خوب، این اصحاب کهف که عمر طولانی داشتند و بعد مردند، گفتند: یک ساختمان روی قبر اینها بسازیم و یک یادبود، گفتند: ساختمان اگر بناست مصالحی خرج شود، وقفی خرج شود چرا ساختمان شود؟ مسجد میسازیم. چون گاهی یک ساختمان هست ولی پیامی ندارد. مثل همین چیزی که در میدان آزادی تهران هست. یک چیزی ساختند ولی نمیدانم چه فایدهای دارد. بعد جمهوری اسلامی آمد کنارش یک مسجد ساخت که باز چقدر خرجش شد. همان ساختمان را میتوانستند یک مسجد بسازند، سه کار یک کار باشد. هم علامت باشد و هم مسجد باشد. ما یک علامت ساختیم، یک مسجد هم ساختیم. قرآن میگوید: (لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) (کهف /21) اگر بنا باشد بر مزار اصحاب کهف ساختمان بسازیم، ساختمان معنادار بسازیم. این خودش یک درس است که شما اگر بناست یک چادر برای خانم بخری. لباسی برای خانم بخری، عید نوروز هست ولی روز تولد حضرت زهرا، روز زن هم هست. تو این را روز زن بخر که نام حضرت زهرا هم باشد. همان لباس است، یعنی کارهایتان را رنگ مذهبی بدهید. این جواب وهابیها، چون وهابیها میگویند: ساختمان بر سر قبر ساختن، شرک است. قبرستان بقیع را در مدینه چرا خراب کردند؟ چهار امام ما در مدینه بودند، گنبد و بارگاه داشتند، گفتند: این شرک است. قرآن میگوید: بر مزار افراد صالح ساختمان سازی شرک نیست. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» یک مسجد میسازیم هرکس میآید زیارت قبور کنارش هم مسجد است. این یک مسأله…
2- بهرهگیری از تجربیات اساتید و معلمان موفق
تاریخ را باید زنده نگه داشت. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتاب» من چند روز پیش برای مسئولین دانشگاه فرهنگیان صحبتی داشتم، همه رؤسای درجه یکشان از کل ایران آمده بودند. گفتم: برای فرهنگیان ما معلمین با فضیلتی که داریم، این معلمین با فضیلت را، شیرینکاریشان را بنویسیم دانشجویان جدید بخوانند که یک چنین معلمینی در ایران بودند. ما کم نداریم آدمهایی که سی، چهل سال معلم موفق بودند و در این سی، چهل سال خاطراتی دارند. همان توفیقها و خاطراتشان را بنویسیم برای دانشجویی که امروز میخواهد معلم شود، آشنایی با تاریخ، این کار قشنگی است. ما غافل هستیم. طلبهای از علمای درجه یک نزد عالمی آمد. گفت: من یک خانه خریدم، یک سوم پولش مانده است. قصه برای بیست، سی سال پیش است. یک سوم پولش را ماندم. میشود شما کمک کنید، آیت الله هستی، ما طلبهی گمنام هستیم. ایشان فرمود: پول ندارم. ولی شما برو نماز استیجاری بگیر، پول خانهات را بده. آنوقت من به جای تو، نماز استیجاری میخوانم. نماز استیجاری برای این است که افرادی از دنیا رفتند، نماز نخواندند و روزه نگرفتند، وارثینش که میخواهند خدمت کنند میگویند: ایشان چند ماه یا چند روز یا چند سال نماز نخوانده است. یک مبلغی به کسی میدهند، میگویند: تو اجیر ما باش. به جای اینکه کار بکنی نماز قضا بخوان برای مرحومی که از دنیا رفته است. نماز استیجاری، این عالم هشتاد ساله گفت: برو قرض بگیر، برو استیجار بگیر. برو خودت را اجیر کن، نماز استیجاری بگیر منتهی من نمازش را میخوانم. این مثلاً چند آدم اینطوری داریم؟ یاد اینها را باید زنده نگه داشت. من استادی را سراغ دارم و خودم هم پهلویش درس خواندم که چند دقیقه سر کلاس دیر آمد. گفت: آقایان ببخشید چند دقیقه دیر آمدم، خانم من مدتها مریض بود. حالا که خواستم بیایم از دنیا رفت، ماندم چه کنم. هم ناراحت بودم که زنم را از دست دادم، هم دیدم که شما سر درس هستید. آخر گفتم: من بروم یک مختصر درسی را بگویم و بیایم که عمر طلبهها تلف نشود. من آمدم درس شما را بدهم و بعد تشییع جنازه خانمم بروم. چند آدم داریم روی کره زمین که زنش از دنیا برود و درس بچهها را تعطیل نکند؟ در دانشگاه فرهنگیان باید اینها درس شود. اساتید دانشگاه، معلمین، طلبهها، منبریها، این خاطرات خیلی خاطرات قشنگی است و ما از نقش تاریخ در زندگی غافل هستیم. یکوقتی من طلبه جوانی بودم، این را میگویم برای اینکه هم بحث زیارت مطرح شود ادامه بحث اربعین، هم چون ماه مهر و آبان هست، آغاز کار آموزش و پرورش هست، اینها را بگوییم، چون با چشم خودمان دیدیم. هرچه دیدیم میگوییم.
3- خدمت استاد به شاگرد، عامل محبّت
طلبه جوانی بودم، ازدواج کرده بودم. بی پول شدم. نزد استادم رفتم و گفتم: شما در سن ما بی پول شدی؟ گفت: بله… گفتم: یک خاطرات از بی پولی خود برایم بگو که من آرامش پیدا کنم. گفت: من قم درس میخواندم، آمدم خانه، خانمم حامله بود. دیدم میگوید: بدو بدو بدو ماما بیاید. من درد زایمان گرفتم! دویدم در کوچه آمدم دیدم هیچ پولی ندارم. برگشتم خانه خانم من گفت: چه کردی؟ دوباره در کوچه آمدم. هی در خانه و کوچه رفتیم و سعی صفا و مروه کردیم، آخرش آقای بروجردی زنده بود. آقای بروجردی استاد مراجع فعلی است. تمام مراجع تقلید فعلی شاگرد آقای بروجردی بودند. رفتم در زدم، خادم آمد گفت: بله، گفتم: این نامه را به آقا بده. آیهای نوشته بود. آیه این بود که ای مریم! درد زایمان گرفتی نگران نباش. درخت خشک را تکان بده، ما از همین درخت خشک خرمای تازه برایت میفرستیم. (تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا) (مریم /25) این آیه را نوشتم و به خادم دادم و گفتم: برو به آقا بده. گفت: آقا رفت استراحت کند. گفتم: تو را به خدا ببین، اگر خوابش نبرده به او بده. میگفت: آمد گفت یک طلبهای با هجان آمده و این را نوشته که مریم درخت خشک را تکان بده، خرما میآید. آیت الله بروجردی خندهاش گرفت و گفت: این خانمش درد زاییدن دارد و پول ندارد. (خنده حضار) سریع پولش بدهید. گفتم: خیلی خوب و آرام شدم. من حالا حالاها وضعم خوب است. چون آدم وقتی غصههای دیگران را دید، غصه خودش را فراموش میکند. یک کسی در کاشان بود میگفت: هرکس یک غصهای دارد. ما بیاییم غصههای همه مردم را جمع کنیم بشوند مردم بی غصه، غصهها را در یک میدان یک فلکه بریزیم، به مردم بگوییم: مردم ببینید دنیا جای غصه است. بی غصه نه پیغمبری بوده نه وصی پیغمبری، خودتان بروید یکی از غصهها را بردارید. دوباره مردم بی غصه دور فلکه جمع میشوند که یک غصه بردارند، غصههای دیگران را که دیدند، میگویند: آقا آقا… همان غصه خودم را بدهید. یعنی اگر غصههای دیگران را ببینیم، گاهی غصهی خودمان را فراموش میکنیم. نمیدانم این را گفتم یا نگفتم. در مکه دیدم یک کسی گریه میکند. گفتم: چه شده؟ گفت: گم شدم. گفتم: گریه ندارد. تو تنهایی گم شدی، من با کاروان همه با هم گم شدیم! (خنده حضار) گفت: پس هیچی! یعنی اگر کسی غصهی دیگران را ببیند، غصهی خودش را فراموش میکند. در قرآن خیلی کلمهی «و اذکر» هست. (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ) (مریم /16)، (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيم) (مریم /41) یعنی نگذار تاریخ این بزرگان فراموش شود. در قرآن خیلی از کلمات، خیلی از آیات با «اذ» شروع شده است. میگوید: «و اذ» اذ یعنی این خاطر را یادت نرود. «و اذکر» یعنی یادت نرود، «اذ» هم یعنی یادت نرود. «و اذکر» ما باید بزرگانمان را مطرح کنیم. دنیا هم این کار را میکند. یادم نیست به نظرم فرانسه بودم، میزبان ما گفت: بلند شو شما را بگردانم. ما سوار ماشین شدیم. گفت: میدانی چیه؟ گفتم: نه، گفت: روی این سنگ میدانی چه نوشته است؟ گفتم: نه، من زبان انگلیسی بلد نیستم. من دکترای زبان کاشانی دارم. گفت: نوشته که فلان دانشمند فلان تاریخ یک شب اینجا خوابیده است. عجب! یعنی دیگران هم اگر یک دانشمندی یک جایی بنشیند و یکجایی بخوابد، مکانش را یک سنگ مرمر حکاکی میکنند و به دیوار میچسبانند که یک شب اینجا خوابید. دنیا به بزرگانشان احترام میگذارند. آنوقت بزرگان دنیا کجا و بزرگان ما کجا. قابل قیاس نیست. یاد شهدا، یاد اربعین و زیارت بزرگان، ما که زیارت میرویم عرض کنم که این مفاتیح را بردند… یک مفاتیح آوردند و بعد بردند… خیلی خوب طوری نیست…
4- نقش زیارت در رشد زائر
شما در زیارت که می روید نگاه میکنی امام چطور بود. میگویی: ای امام تو اینچنین هستی، اینچنین هستی. وقتی میگویی: تو این هستی. بعد میگویم: من، پس هیچی… زیارت یعنی آدم ناقص در برابر آدم کامل میایستد و مقایسه میکند. مثل آدمی که راست آینه میایستد. راست آینه میایستی، میبینی عیبهایت کجاست و چه مشکلی در سر و صورتت داری. زیارت یعنی مقابل آینه بایست. امام ترکیه بود، یک سال به ترکیه تبعید شد و بعد چهارده پانزده سال به عراق و بعد هم رفتند فرانسه و از فرانسه به ایران آمدند. یک روز مأمور امنیت ترکیه امام را سوار میکند و میگوید: برویم بگردیم. امام سوار میشود و امام را به میدان میبرد. میگوید: اینجا میدانی است که چهل تا از علمای ترکیه را به دار کشیدیم. اینجا ایران نیست. خواسته باشی یک چیزی بگویی خلاف حکومت ترکیه، شما آیت الله چهل و یکمی میشوی. ما چهل تا عالم را اینجا اعدام کردیم برای اینکه مخالف دولت است. اینجا مخالف دولت را باید، هرچه دولت گفت باید گفت: چشم. حالا این زمین را نشان امام داد، این منطقه را که امام بترسد. میگویند: هنر میخواهد، میگویند: لیموترش گیرت آمد، دور نریز بگو ترش است. مرد هستی از همین لیموترش لیموناد درست کن. مرد کسی است که از کمبودها و تحریمها، از تهدیدها، به قول امروزیها فرصت بسازد. امام هم فرصت ساخت، گفت: عجب، ای کاش ما هم در ایران یک طوری علیه شاه قیام میکردیم که ما را میکشتند. خوشا به حالشان که کشته شدند و به وظیفهشان عمل کردند. ما معلوم است آنطور که باید قیام میکردیم، قیام نکردیم. اصلاً دید به، امام را برده بترساند، تازه امام شیر شد! گفت: پس معلوم میشود ما کم گذاشتیم، ما باید تندتر و قویتر و محکمتر برخورد میکردیم. استفاده از صحنهها! کسی اگر زمین اعدام را میبیند، بعد درس عبرت بگیرد، بر عکسش میشود. هرکس به مقداری که تاریخ میداند، عمر دارد. اگر کسی تاریخ صد ساله میداند، صد سال عمرش است. اگر کسی تاریخ دویست ساله مطالعه کرده، دویست سال عمرش است. اگر تاریخ چهارصد ساله مطالعه کرده، چهارصد سال عمرش است. امیرالمؤمنین در نامهای به امام حسن میفرماید: پسرم، عمر من زیاد نیست اما چون آگاهم بر تاریخ، به اندازه تاریخ من عمر دارم. اینکه انسان، منتهی تاریخ حقیقی، چون خیلی تاریخها دروغ است. (نَحْنُ نَقُصُ) (یوسف /3) قرآن میگوید: من که خدا هستم قصهاش را میگویم. قصهای که خدا بگوید. به قول مرحوم مطهری میگوید: داستان راستان! داستان راست باشد نه داستان خیال پردازان. چون خیلی از کتابهای قصه سر کاری است. انسان را میبرد یک جایی و بعد هم میگوید: کلش دروغ بود. سر کار است. تاریخ واقعی برای ما درس عبرت است.
5- بهرهگیری از شیوهی نمایش در مراسم مذهبی
زنده نگه داشتن این تاریخ مهم است. چرا ما روز عاشورا خیمه میسوزانیم؟ من یکوقت جوان بودم، کربلا بودم، عاشورا بود. خیمه آتش زدند. روی حساب فکر نپخته جوانی به یکی از علمای درجه یک گفتم: این خیمهها قیمتی است، چرا آتش میزنند؟ به یک نفر بدهند زیر خیمه زندگی کند. گفت که ما اگر خواسته باشیم توحش بنی امیه را نشان بدهیم، چطور نشان بدهیم؟ دو تا، چهار تا، پنج تا خیمه آتش میزنیم مردم ببینند که بچههای امام حسین اینجا بودند و اینها خیمه آتش زدند. آن شاعر هم میگفت: آتش بر آشیانهی مرغی نمیزنند، گیرم خیمه خیمهی آل عبا نبود! گیرم بچههای امام حسین نبود، اگر مرغ هم در این خیمه بود حق نداشتی آتش بزنی. ما اگر خواسته باشیم وحشیگری بنی امیه را نشان بدهیم باید دو تا خیمه را هم آتش بزنیم. اینها حفظ مکتب و حفظ دین است. گاهی ما، گاهی وقتها ادا درمیآورند به خصوص اینهایی که دو کلمه درس خواندند. زندانی را نباید کشت، بگذاریم کارگری کند، نجاری کند، بقالی کند. تولید را بالا ببریم. بابا این آدم کشته است. خوب اگر آدم کشته او را نکشید بگویید: برود نجاری کند. فردا هرکس عصبانی شد، یک آدم میکشد میگوید: نجاری میروم. این کار شد؟ نجارها هم چوب هم بخواهند، دیگر آنجا چوبش را زندان فراهم میکند. نجاری مغازه و سرمایه میخواهد، دیگر این مغازه هم نیاز ندارد. سالن میدهند، چوب هم میدهند، میگویند: نجاری کن. این چه فکری است؟ تازه اگر برادر خودت هم میکشتند، میگفتی: برادر مرا بکش و برو نجاری کن! چون برادر مرا کشته میگوید: او را نکش، برو نجاری کن. اگر برادر تو را هم میکشتند، میگفتی: برو نجاری کن؟ خیلیها نامرد هستند. یک عده نمیفهمند و یک عده هم نامرد هستند. یک عده هم ادا درمیآورند. یک عده هم میفهمند. باید آدم تحلیل درست داشته باشد. مسأله دیگر اصلاً حرکت خودش مسأله دارد. این ادامهی بحثهای قبل است. میگویند: چرا پیاده روی؟ امام حسن اسب و شتر برمیداشت، بیست بار پیاده رفت از مدینه به مکه، فاصله مکه تا مدینه هشتاد فرسخ است. هشتاد فرسخ راه پیاده امام حسن مجتبی رفت. چند روز طول کشید، نمیدانم. مسأله پیاده روی، شما اگر یک کسی عظمت داشته باشد، دم در پذیرایی میکنی، بلند میشوی. اگر آدمی باشد که وقتی داخل شد بفرمایید بنشینید، اگر شخصیت بالاتری باشد، میروی لب در، اگر بالاتر باشد به استقبال میروی، بیرون شهر میروی. بالاتر باشد چند فرسخ بیرون شهر میروی. اینکه ما پیاده میرویم عظمت این معرفتی است که نسبت به امام داریم. وگرنه اتلاف وقت نمیشود، در راه دوست هر قدمی که برمیداری… اصلاً خود اسلام خیلی عبادتها را روی پیاده روی گفته است. مثلاً نمیگوید: هر نگاهی به عمه کردی چقدر ثواب دارد. میگوید: هر قدمی که برای صله رحم برداشتی، یعنی ثواب را روی قدم زدن برده است. نمیگوید: هر کلمهای که یاد گرفتی چقدر ثواب دارد. میگوید: هر قدمی که برای تحصیل برداشتی، نمیگوید: هر گرهای که باز کردی چقدر ثواب دارد. حدیث داریم «من سعی» یعنی هر قدمی که «من مشی» قدمی که برداشتی که کار مردم حل کنی، ثواب دارد. چه کار حل بشود و چه حل نشود. شما به قصد مشکل گشایی بلند میشوی کار مشکل مردم را حل کنی، حدیث داریم «قضی او لم یقض» چه مشکل حل شود و چه مشکل حل نشود، ولی همین که تو تکان خوردی و حرکت کردی، روی همین حرکتها ثواب است. هر قدمی که برای زیارت عالم، هر قدمی که برای تحصیل علم، هر قدمی که برای نماز جماعت، هر قدمی که برای… ثوابها را روی قدم زدن بردند.
6- زیارت اربعین و پیادهروی میلیونی به عشق امام حسین علیهالسلام
چه حرکت مقدسی، سن درونش مطرح نیست. زن و مرد درونش مطرح نیست. عالم و جاهل درونش مطرح نیست. حرکتی است آگاهانه و عارفانه، استمرار هم دارد. افرادی هستند پیاده کربلا میروند سال دیگر بیشتر علاقه دارند بروند. بعضی جاها باید تکرار شود چون با یک خورشید تابیدن خرما نمیرسد. باید مرتب این خورشید در تابستان هر روز بتابد تا این خرما برسد. یک کسی پرسید: چرا در قرآن تکرار است؟ گفتند: برای اینکه قرآن کتاب تزکیه است نه کتاب تعلیم. کتاب تعلیم همین که یکبار گفتی یاد گرفت بس است. اما کتاب تزکیه، تربیت، یعنی باید این رقمی بار بیاید. نهادینه شود، برای بار آمدن یک تذکر کافی نیست. میخواهی چیزی یاد بگیری، بله یک مرتبه من میگویم و بچه میشنود، کافی است. اما یکوقت میخواهی شاه را از مملکت بیرون کنی. این را نمیشود گفت: من یک مرتبه مرگ بر شاه گفتم، کافی است. یعنی اینقدر باید بگویید تا شاه ول کند برود. در قرآن داریم به بچههایتان سفارش نماز میکنید باید حوصله کنید. نگویید: من گفتم نماز بخوان. میخواهد بخواند، میخواهد نخواند. چشمش کور! نه اینطور نیست. «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ» میگوید: به بچهات که میگویی نماز بخوان، «و أمر» میگوید: (وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها) (طه /132) باید مقاومت کنی. نباید بگویی: دامادم نماز نمیخواند. عروسم، دخترم، نماز نمیخواند. من دو بار، ده بار، بیست بار به او گفتم، دیگر نمیگویم. تا آخر عمر باید بگویید. قرآن گفته بگو و ادامه بده. چوب سفت را نباید بگویی من یکبار زدم نشکست. اینقدر بزن تا بشکند. سر سفره در نوشابه باز نشود، بگویی: من فشار دادم درش باز نشد، دور بیانداز. نه اینطور نیست. اینقدر دست به دست این نوشابه را میگیریم این فشار میدهد، او فشار میدهد تا بالآخره به دست یکی این در باز شود. اگر چوب سفت است نه چوب را دور میاندازیم نه تبر را، میزنیم تا بشکند. بعضی چیزها مداومت، مقاومت میخواهد به یکبار نمیشود. به هر حال آنوقت چیزهایی را آدم در این راهپیماییها میبیند که خیلی مهم است. یکی از علما یک خاطرهای نقل کرد، خیلی مهم بود. خیلی خیلی مهم بود. این را هم در یک دقیقه بگویم. چند جملهای هم شاید برسیم در مورد آموزش و پرورش حرف بزنیم. این عربها در عراق برای زوارهای امام حسین سنگ تمام میگذارند، از خانه خودش بیرون میآید کنار کوچه میخوابد و اتاقش را به زوار میدهد. آن کسی که پول دارد چه غذایی درست میکند و آن کسی که پول ندارد، کفش واکس میزند و پایش را ماساژ میدهد. واقعاً سر یک مهمان دعوایشان شد. یک مهمان یکی از زوارها بود. یک نفر را کشید گفت: بیا مهمان ما شو. او هم گفت: نه، بیا مهمان ما شو. بالآخره یکی برنده شد. حالا با زور بود یا خواهش بود، هرطور بود مهمان را برد. این طرفی که مهمان گیرش نیامد، دمق شد. بین این دو قبیله یک دعوای آدمکشی هم بود یعنی یک خونی میخواستند. چون یک نفر از اینها را کشتته بود، میخواستند انتقام بگیرند. این گفت و به آن قبیله خبر داد، گفت: این مهمانی که بردی، اگر به ما بدهی ما از خون این بچه میگذریم. انتقامی که میخواستیم بگیریم میگذریم. خیلی مهم است کسی از خون بچهاش میگذرد برای اینکه یک مهمان به مهمانهای امام حسین احترام بگذارد. اینها در کتابها نیست. ما تاریخمان گنجینههایی دارد که نیست، کسی دیگر نیست. آیت الله حائری استاد امام و همه مراجع مؤسس حوزه علمیه قم، آمد در مسجد فیضیه دید یک طلبه در اتاق خوابیده است. رفت گفت: چرا خوابیدی؟ مگر امروز درس نداری؟ گفت: من مریض هستم. گفت: چته؟ گفت: معلوم نیست. گفت: میروم غذا درست کنم میآورم. نقل شد ایشان به خانه رفت، سوپی، شوربایی، آشی، چیزی درست کرد و برداشت و آورد. کجای کره زمین مؤسس حوزه علمیه ی قم برای طلبهی گمنام سوپ میپزد؟ یک استاد دانشگاه برای دانشجو به خانهای برود غذا بپزد و بردارد بیاورد دانشگاه بگوید: این غذا را برای شما آوردم. ما خیلی نمونهها داریم، نمونههای واقعی نه نمونههای خیالی، معلمین قدر خودتان را بدانید.
7- نقش معلّم در تربیت دینی نسل نو
معلم فقط مسألهی باسواد کردن نیست. باسواد که همه دنیا باسواد میکنند، باسواد همه دنیا باسواد میکنند. در قرآن ما میگوید: اگر میخواهید باسواد کنید باید آخرش بنده خدا تربیت کنید. یک سوره هست میگوید: «اقراء» باقیاش را شما بلد هستید بگویید. «اقراء بسم ربک» اقراء یعنی بخوان، «بسم ربک» یا به یاد خدا، یعنی این «اقراء» باید وصل به خدا شود. اگر نخ و سوزن به هم وصل شدند، پارچه دوخته میشود. اگر نخ از سوزن جدا شد، سوزن بی خاصیت است، یا خون میاندازد یا باید کنارش باشد. «اقراء» به شرط اینکه «بسم رب» باشد. دیروز دانشگاه علم و صنعت صحبت میکردم. گفتم که مهندس که همه کشورها هست. علم و صنعت هم همه کشورها هست. منتهی علم و صنعت کشورهای دیگر هواپیما میسازد، با دلارهای سعودی مردم یمن را میکشد. آمریکا هم این وسط دلال است. شما مهم نیست مهندس شوید هواپیما بسازید یا موتور هواپیما بسازید. این هواپیما که ساختید کجا را بمباران میکنید و بمب را کجا میریزید؟ این مهم است. حالا یک آیه هم هست آخرش نمیتوانم بخوانم، اگر بخوانم همه باید سجده واجب کنیم و حالش نیست و آمادگی نیست. ولی اشاره میکنم سورهی «اقراء» بنج شش سطح است. اول میگوید: «اقراء» بخوان، آخرش میگوید: اگر میخواهی به خدا نزدیک شوی باید سجده کنی. این یعنی چه؟ اول سوره میگوید: «اقراء» کلمهی آخرش میگوید: سجده کن و به خدا نزدیک شو. آیه را نمیتوانم بخوانم. این یعنی چه؟ یعنی قرائتها و تحصیلات باید آخرش به بندگی خدا باشد. الآن اینطور است. پیشرفتهای علمی در دنیا به بندگی خدا کشیده میشود؟ یا به استعمار و تجاوز، شما میتوانید جرأت کنید بگویید: هر کشوری دانشگاهش بیشتر است آمار فسادش کمتر است؟ کسی هست این حرف را بزند؟ بگوید: بله، هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، فسادش کمتر است. اینطور نیست. یعنی علم آدم را باز نمیدارد. اگر آموزش و پرورش و دانشگاه، «اقراء» به بسم رب وصل نباشد. «اقراء» اش به سجده کشیده نشود، هرجا دانشگاهش بیشتر است آمار فسادش کمتر است، این علم، علم نجات بخشی نیست. بله پیشرفتهای علم و تکنولوژی میکند اما…. معلم فقط این نیست که یک علمی را منتقل کند. اولاً باید یک علم مفید باشد. تو را خدا ما یک میلیون معلم داریم بیشتر سر کار هستند، این معلمین نگاه کنند این بحثی که به شاگردش میدهد فایدهاش چیست، اگر فایده دارد درس بدهند. اگر فایده ندارد خود معلم یک تصمیم بگیرد و چیزی جایگزین کند. خیلی هم گول کارشناسها را نخورید، افرادی هستند در مراکزی چه دانشگاه، چه آموزش و پرورش، چه حوزه، به اسم کارشناس مینشینند ولی کاری نمیکنند، یعنی چرا ما باید کشورمان سه چهار میلیون دانشجوی بیکار داشته باشد برای اینکه اینها چیزهایی خواندند نمره گرفتند و حفظ کردند و مدرک گرفتند. مهارتی یاد نگرفتند. چند سال است رئیس محترم جمهور اول مهر که میرود زنگ بزند، دائم میگوید: مهارت، این دختر بلد نیست شوهرداری کند، پسر لیسانس دارد نمیتواند زن داری کند. ازدواج میکنند و به فاصله کمی از هم طلاق میگیرند. این آئین همسرداری مهارت نیاز دارد. برخورد با بچه، برخورد با همسر، برخورد با مردم، اگر مهارت بود مفید است وگرنه صرف اطلاعات بیخود… من به طلبهها گفتم: هر درسی میخواهید بخوانید از استاد بپرسید: فایده این درس چیست؟ اگر فایده دارد روی چشم اما اگر فایده ندارد جهت اطلاع، نمیخواهیم اطلاعات بدهیم، مثلاً بگوییم: آقا فرض کنید کوه هیمالیا چند متر است؟ بدانیم و ندانیم چه مشکلاتی حل میشود؟ یکسری اطلاعات هست مدرک درونش هست و خاصیت درونش نیست. «و علماً نافعا» در حدیث داریم علم شما باید نافع باشد. سیصد و پنجاه اعوذ در دعاها داریم. یعنی پناه میبرم از این بدی، یکی از این «اعوذ» ها را پیغمبر هر روز میگفت، «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» پناه میبرم از علم بی خاصیت، محفوظات، مدرک، عنوان، تیتر، پرستیژ اما هیچ هنری ندارد. علم باید مفید باشد. بعد هم ما باید بدانیم با بعضی بچهها باید خصوصی کار کرد. اینکه معلم یا استاد دانشگاه یا آخوند منبر برود، یا سر کلاس برود، نه، گاهی وقتها با افرادی باید خصوصی صحبت کرد. قرآن بخوانم. قرآن میگوید: (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا) (مریم، 51) پیغمبر رسول و نبی بود. یعنی پیغمبر همه امت بود. اما «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» (مریم /55) گاهی با خانمش خصوصی حرف میزد. اگر «یا ایها الناس» در قرآن است «یا بنیّ» در قرآن هست. «ایها الناس» یعنی ای مردم، عمومی، بین المللی، اما «یا بنیّ» پسرم است، «یا أبت» پدرم است. «یا بنیّ» داریم، یعنی گاهی باید خصوصی حرف زد. من یکوقت تلویزیون رفتم، اول انقلاب بود، گفتم: نعمتی است هرچه بخواهم یک شبه به مردم ایران میگویم. بعد دیدم فکر غلط است. گاهی گفتگوی تن به تن اثری دارد که گفتگوی عمومی ندارد. این مثال را زدم و نگران هستم و میترسم تکراری شده باشد. نیم دقیقه بیشتر طول نمیکشد. اگر شنیدید دو بار بشنوید. کاشان یک مسجدی بود پر بود، یک دیوانه وارد مسجد شد، یک خرده به جمعیت نگاه کرد، خوب که نگاه کرد گفت: پدر سوختهها، چون دیوانه بود خندیدند. گفت: مادر سوختهها! هرچه فحش داد خندیدند، رفت در محراب گفت: حضرت آقا به تو بودم. آمد صف اول گفت: به تو بودم. تا گفت به تو بودم، دیوانه را بغل کردند و بیرون انداختند. من از این دیوانه یک چیزی یاد گرفتم که سخنرانی عمومی فایده ندارد. باید گفت: به تو بودم. گاهی معلم و استاد دانشگاه باید خصوصی با بچه حرف بزند و سر کلاس و صف نمیشود. خدایا یاد ما بده چه کنیم و توفیق بده عمل کنیم. یاد ما بده چه نکنیم و توفیق بده دوری کنیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در قرآن، ساخت مسجد بر مقبره چه کسی مطرح شده است؟
1) حضرت آدم 2) حضرت نوح 3) اصحاب کهف
2- آیه 16 سوره مریم به چه امری اشاره دارد؟
1) زیارت بزرگان 2) زنده نگهداشتن تاریخ بزرگان 3) توسّل به اولیای الهی
3- سرگذشت حضرت یوسف در قرآن، توسط چه کسی بیان شده است؟
1) خداوند 2) حضرت یعقوب 3) برادران یوسف
4- فرمان خداوند به والدین، در رابطه با نماز فرزندان چیست؟
1) دعوت فرزندان به نماز 2) پایداری بر دعوت 3) هر دو مورد
5- آیه اول سوره علق به چه امری فرمان میدهد؟
1) خواندن و فراگرفتن 2) خواندن به نام خدا 3) خواندنِ خالق
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 607