نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 608
موضــوع: آشنايي با مالك اشتر
تاريخ پخش: 69/01/09
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
فاصله ما با حكومت اميرالمؤمنين(ع) زياد است ولي حساب كنيم اگر بنا باشد توي دنيا مسلمان باشد ايران است، اگر بنا باشد اسلام ناب باشد اين در ايران هم وجود ندارد، ولي ما بايد تلاش كنيم به آن اوجي كه حضرت امير فرموده است برسيم اين يك دستوراتي دارد كه مسئولين بايد چه جوري باشند، كارمند بايد چه جوري باشد، قواي مسلح بايد چه جوري باشد، هر روزي يكي از اينها را تفسير خواهيم كرد.
اما مالك اشتر كي بود؟ مالك اشتر يكي از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) بوده است استاندار هم نشد، فقط حكم گرفت توي راه معاويه گفت هر كس بتواند اين استانداري كه ميرود مصر را بكشد من تا آخر عمر از او ماليات نميگيرم، چون اگر برود مصر من ديگر پايگاهي در مصر نخواهم داشت.
مالك خيلي عزيز است از خاندان نخع بوده است و اهل يمن بوده است، از يمن آمد مكه بعد هم كوفه در جاهليت متولد شده است با ظهور اسلام مسلمان شد، در جنگها شركت كرد و با تمام مخالفين امام علي(ع) در جبههها جنگيد مرد شجاعي بود.
1- پيشگويي پيامبر درباره مالك
يك روز پيغمبر اسلام به ابوذر فرمود تو بخاطر زبان صادقي كه داري و از دستگاه انتقاد ميكني تو را تحمل نميكنند و تو را تبعيد خواهند كرد تو وقتي در تبعيدگاه بودي غريبانه از دنيا ميروي و كسي بالاي سر تو نيست وقتي از دنيا رفتي شخص سالمي به سركردگي يكي از اولياء خدا ميآيند و تو را كفن و دفن ميكنند، پيغمبر اسلام چهل پنجاه سال قبل خبر داد كسي كه ابوذر را دفن ميكند يكي از مومنين درجه يك است.
ابوذر از مدينه به شام چند بار تبعيد شد و بالاخره در تبعيدگاه از دنيا رفت دخترش آمد كنار جاده ديد قافلهاي دارند ميروند مكه، گفت پدرم از دنيا رفته او را دفن كنيد بعد معلوم شد كسي كه ابوذر را دفن كرده است مالك اشتر است.
2- ظلم ستيزي مالك
مالك اشتر هفتاد هزار نفر را جمع كرد و رفت در پايتخت پهلوي عثمان و گفت نماينده شما كه حاكم فلان جا است فاسد است، يعني در مقابل فساد ناآرام بود، اهل فرياد و نعره بود، داد ميزد، اما ميگويند اشتر چون تيري به پلك او خورد و پلك او پائين آمد كسي كه پلك چشم او كج باشد به او اشتر ميگويند، وقتي ميخواست برود نزد عثمان و بگويد كه نماينده تو در فلان شهر دسته گل به آب داده است عثمان قبول نميكرد. اينها هم انگشتر نماينده را در حال مستي از دستش گرفتند چون مهر او هم بود آنرا بردند نزد عثمان و گفتند اين نماينده شما مشروب خور است، گفت بايد شاهد بياوريد گفت شاهد اين انگشتر است چون انگشتر مهر هم بود به همين خاطر به آن خاتم هم ميگفتند چون پايان نامهها را با آن مهر هم ميزدند، اگر ميتوانست مهر كسي را ببرد پيدا بود كه خيلي بي خيال است. طرف مست مست است كه انگشترش را ببرند و خيلي مهم است حق امضاء را هم نميشود كه بگوئيم از طرف فلاني امضاء ميكنم كسي كه ميخواهد حق امضاء به كسي بدهد بايد بسيار مطمئن باشد، عثمان قبول نكرد نماينده را عوض كند آنگاه حضرت امير(ع) انتقاد كرد كه چرا اين فرد فاسد عوض نميكني. سرانجام عثمان نماينده را عوض كرد و حضرت امير خودش شلاق زد.
3- وفاداري به ولايت
اول كسي كه با حضرت امير(ع) بيعت كرد مالك اشتر بود و مردم را به بيعت فرا خواند، به شام تبعيد شد در شام با معاويه درگير شد به كوفه رفت باز او را به مصر تبعيد كردند خلاصه مثل انقلابيون زمان شاه كه هي به اينطرف و آنطرف تبعيد ميشدند ايشان هم تبعيد ميشد و يكي از انقلابيها بود به قدري انتقاد ميكرد به دستگاه، كه ديدند معاويه در قنوت نمازش به مالك اشتر نفرين ميكند.
حضرت امير(ع) ميفرمايد: اي مردم مصر مالك اشتر از بندگان خوب خداست «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ» (بحارالانوار/ج33/ص595) وقت جنگ نميخوابد و از دشمن نميترسد نسبت به كفار سوزندگياش از آتش بيشتر است اين تعبيري است كه اميرالمؤمنين دارد.
ابن ابي الحديد ميگويد (جواداً) اهل جود و بخشش بود (رئوفاً) بزرگمرد بود (حليماً) بعضيها شجاع هستند اما اگر كسي كوچكترين جسارتي به آنها بكند جوش ميآورند مالك اشتر توي بازار راه ميرفت يك كسي به او جسارت كرد بعد مردم به او گفتند فهميدي كي است؟ گفت نه، گفت اين مالك اشتر است، دويد رفت گفت آقا معذرت ميخواهم من نفهميدم، ديد كه مالك توي مسجد است فرمود به خدا آمدهام براي تو دعا كنم. ارزش قدرتمند اين است كه آدم از او نترسد، زنده باد كسي كه زورش زياد است و كسي هم از او نميترسد.
سخنران بود، جرأت حرف زدن خيلي خوب است، امام حسن(ع) ميرفت مسجد حرفهايي را كه از پيغمبر شنيده بود براي مادرش سخنراني ميكرد، يك روز اميرالمؤمنين خواست ببيند كه چه جوري سخنراني ميكند آمد پشت پرده گوش داد امام حسن(ع) فرمود به نظرم بابام پشت پرده است چون زبانم دارد ميگيرد!
اگر خواسته باشيم مساجد ما رونق بگيرد بايد توي هيئت امناي ما بچهها هم باشند اين جوان درد جوان را ميفهمد رمز اينكه رهبر انقلاب موفق شد اين بود كه چند گروه را توي گود آورد يكي بچهها، كشاورزها، زنها، امام اين سه تا را كه وارد صحنه كرد انقلاب پيروز شد ما از همان او به كشاورز ميگوييم تو دهاتي هستي برو كنار، زن هم برو توي خانهات بنشين، . . . ما اين سه گروه را رانديم ولي امام آنها را وارد كرد، انقلاب ما نشان داد كه مردم همه ذاتاً مسلمان هستند و اگر يك جايي خلوت است بايد عوامل خلوتياش را بررسي كرد.
بزرگترين نامههاي نهج البلاغه نامههاي سياسي است بزرگترين آيههاي قرآن درباره حقالناس است. بزرگترين نامههاي حضرت امام نامه برائت از كفار است بزرگترين آيههاي قرآن آيه است كه مربوط به حق الناس است و اين نشان دهنده اين است كه دين واقعي چي است، امام علي(ع) به مالك اشتر ميفرمايد هر جا كه من دستور خاصي به تو ندادم اجتهاد خودت ارزش دارد، اين خيلي مهم است كه تصميم را خودت بگير«إِنْ لَمْ أُوصِكَ اكْتَفَيْتُ بِرَأْيِكَ وَ اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ» (بحارالانوار/ج33/ص552) به رأي تو اكتفا ميكنم يعني رأي تو رأي من است تو مجتهد هستي اين خيلي مهم است.
4- اطاعت از امام و رهبري
مالك اطاعت از ولي امر داشت، در جنگ صفين مالك اشتر رفته بود مردم دور حضرت امير ريخته بودند و گفتند بايد مسئله را به حكمين بكشي، امام را مجبور كردند به چيزي كه به قول حضرت امام جام زهر بود ولي اميرالمؤمنين را مجبور كردند به مالك گفت برگرد مالك گفت يا علي يك ساعت ديگر به من مهلت بده من ريشـه دشمن را ميكَنم. حضرت فرمود: اگر ميخواهي علي زنده بماند بايد برگردي ولو يك ساعت پيروز ميشوي. فرمود: چشم، خيلي مهم است يك قهرمان بگويد قول ميدهم يك ساعت ديگر مسئله را تمام كنم تا ميگويد برگرد برمي گردد.
در يكي از جنگها حضرت امير به او فرمود شما در شهر بمان. مالك خيلي ناراحت شد كه چرا ايشان را به جبهه نميبرند آمد افسار اسب را گرفت گفت يا علي چرا نميگذاري من به جنگ بيايم؟ امام فرمود: بمان نيرو جمع كن دو روز ديگر به ما ملحق شو، گفت من ميترسم اين دو سه روزي كه در جبهه نيستم عملياتي انجام بشود كه من محروم بمانم. حضرت فرمود: آنچه عمليات انجام بدهيم ثواب آنرا به تو هم كه توي شهر هستي ميرسد. در مقابل اميرالمؤمنين ميگفت سمعاً و طاعتا.
5- مالك در نظر علي (ع)
امام علي(ع) فرمود كاش دو تا ديگر يار مثل مالك اشتر داشتم. خيلي مقام بالاست. در جاي ديگر ميفرمايد: نقش مالك اشتر نسبت به حضرت امير مانند نقش علي است نسبت به رسول خدا آنچه من نقش داشتم براي رسول خدا مالك اشتر آن نقش را براي من دارد.
وقتي ابوذر را دفن كرد سر قبر ابوذر گفت: «اللَّهُمَّ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَبَدَكَ فِي الْعَابِدِينَ وَ جَاهَدَ فِيكَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يُغَيِّرْ وَ لَمْ يُبَدِّلْ لَكِنَّهُ رَأَى مُنْكَراً فَغَيَّرَهُ بِلِسَانِهِ» (بحارالانوار/ ج22/ص399) خدايا اين ابوذر است از اصحاب رسول الله است جزو عبادت كنندگان بود خدايا اين بنده صالح تو بود منكر ديد و فرياد زد و به جرم فرياد زدن آواره شد توي بيابانها تبعيد شد و غريبانه از دنيا رفت.
شيوه شهادت مالك سم بود وقتي خبر شهادت مالك به حضرت امير رسيد فرمود (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) (بقره /156) بعد فرمود: «فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْرِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَالِكاً قَدْ وَفَى بِعَهْدِهِ وَ قَضَى نَحْبَهُ وَ لَقِيَ رَبَّهُ مَعَ أَنَّا قَدْ وَطَّنَّا أَنْفُسَنَا» (مستدرکالوسائل/ ج2/ ص403) مرگ مالك اشتر براي من از مسائل دهر است، مالك اشتر به عهدش وفا كرد.
تا مادامي كه مالك اشتر بود، حضرت امير قدرت داشت مالك اشتر كه شهيد شد و از دنيا رفت كمر علي بن ابي طالب شكست، آثار شهادت مالك اشتر مدتها در قيافه حضرت علي بود. فرمود: خدايا ما اهل بيت از مالك راضي هستيم. چقدر مقام داشت كه ولي امر از او راضي باشد مثلاً الان رفتار و كردار ما جوري هست كه امام زمان(ع) بگويد من از شما راضي هستم؟
چند سال قبل توي حرم امام رضا(ع) شخصي از من پرسيد آقاي قرائتي شما چند سال است كه طلبه هستي؟ گفتم بيست سال، يك خورده به من نگاه كرد و گفت علي(ع) هر وقت مالك اشتر را ميديد لذت ميبرد، حالا شما كه لباس آخوندي پوشيدهاي و ميگويي كه سرباز امام زمان هستم شده كه امام زمان به تو نگاه كند و لذت ببرد؟ گفتم معلوم نيست.
يكبار كه رسول خدا خواست نماز بخواند نه نفر را از مسجد بيرون انداخت بعد رفت سر نماز گفتند يا رسول الله چرا اينها را بيرون كردي؟ گفت اينها فقط نماز ميخوانند زكات نميدهند من راضي نيستم، خيلي مهم است كه ولي امر از انسان راضي باشد.
حضرت مهدي كه تشريف ميآورند براي حكومت جهاني چند نفر دومرتبه زنده ميشوند و يكي از كساني كه با قدرت خدا زنده ميشود مالك اشتر است و امام زمان او را استاندار ميكند خيلي مقام ميخواهد از كجا تا كجا؟ از سي چهل سال قبل به او ميگويند تو صالح هستي بعد از قرنها هم خدا او را براي بازوي امام زمان(ع) زنده ميكند.
«والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 608