نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 616
1- منّت گذاردن، آفت نیکی به دیگران 2- انواع حساب در قیامت 3- از میان رفتن همه اسباب در قیامت 4- امتیاز عید اسلامی به دیگر عیدها 5- نماز امام رضا علیه السلام در روز عید فطر 6- نقش مسجد در فقرزدایی از نیازمندان محل 7- آزاد کردن بردگان توسط امام سجاد(ع)
موضوع: آفات کارهای نیک تاريخ پخش: 15/04/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
شب عید فطر است، عید بزرگ! در خانهی امام رضا(علیهالسلام) بحث این نیم ساعتی که داریم، راجع به آفات خوبیهاست. بدیها که بد هستند، خوبیها هم خطرناک هستند و آفت دارند. امام زین العابدین(علیهالسلام) در مکارم الاخلاق دعایی دارد، میگوید: خدایا هر خوبی به من میدهی، آفتش را از من بگیر. مثلاً میگوید: «اللّهُمَّ عَبِّدْنى لَكَ» عبادت توفیق است، خیلی خوب است. اما همین عبادت هم آفت دارد. آفت عبادت این است که آدم را عجب و غرور بگیرد. میگوید: «وَ لا تُفْسِدْ عبادَتى بالعُجْبِ» اگر توفیق دارم عبادت کنم، عجب مرا نگیرد، غرور مرا نگیرد. عزت خوب است. ولی همین عزت هم آفت دارد. «الهِي أَعِزَّنِي» امام سجاد(علیهالسلام) میگوید: خدایا عزتم بده! ولی این عزت هم خطراتی دارد. (وَ لا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ) (صحيفه سجاديه، دعاي20) اگر عزیز شدم متکبر نشوم. «الهِي وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِىَ الْخَيْرَ» خدمت به مردم خوب است، ولی خدمت به مردم آفت دارد، «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَن» آفتش این است که آدم منت میگذارد. من کمکش کردم، من، من، من! منت میگذارد. لازم نیست منت را هم به خودش بگذاری. ممکن است شما یک کمکی به من بکنی، به من منت نگذاری، اما جای دیگری نقل میکنی. جای دیگر هم نقل کنی امام فرمود منت است. نگفته است: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ علیه»، گفته است: «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره /264) منت نگذار حالا یا به خود آن کسی که کمکش کردی، یا این کمکت را برای کس دیگری نقل کنی. ماشینش گیر کرده بود، من به او طناب دادم، زنجیر دادم بیرون کشید. پنچر شده بود زاپاس نداشت، من به او زاپاس دادم. به خود راننده هم نمیگویی من به تو زاپاس دادم. جای دیگری نقل میکنی. جای دیگر هم نقل کنی خراب شده است.
1- منّت گذاردن، آفت نیکی به دیگران
کسی خدمت امام آمد و گفت: من خیلی خوشحال هستم، فرمود: چه کردهای؟ گفت: فلانی و فلانی و فلانی مشکل داشتند، مشکلشان را حل کردم. فرمود: باطل شد. گفت: چرا؟ گفت: منت گذاشتی! گفت: به شما میگویم. گفت: به من هم بگویی منت است. یک کار خیری میکنید، هیچ نگویید. نه به خودش بگویید و نه جایی نقل کنید. اخلاق خوب، خوب است، ولی همین اخلاق خوب هم آفت دارد. امام میفرماید: «الهی وَ هَبْ لِى مَعَالِىَ الْأَخْلَاقِ» اخلاق عالی خوب است ولی «وَ اعْصِمْنِى مِنَ الْفَخْرِ» کمکم کن پز ندهم. افتخار نکنم. ماه رمضان را پشت سر گذاشتید. امشب شب عید فطر است. کارتان خوب بوده است، اما مواظبت میخواهد. حفظ چیز خیلی مشکل است. یک بحثی من دارم، کارهایی که انجام دادهایم ولی پودر شده است. دو: کارهایی که انجام ندادهایم ولی ثبت شده است. یک سری کارها را قرآن میگوید: «هَباءً مَنْثُوراً» قاری: (أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، هَباءً مَنْثُوراً) (فرقان /23) «فَجَعَلْناهُ» ما کارش را پودر کردیم. چرا؟ برای اینکه یا ریا در آن بود، یا پست در آن بود، یا عجب در آن بود، یا غرور در آن بود. ما چهار رقم… تا قیامت نشده و نامه در دست راست ما نیامده است، آدم نباید بگویم که وضع من چگونه است. ما در نماز میگوییم: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم) (فاتحه /6) خوب ما که دیگر راهمان مستقیم است. مسلمان که هستیم، طرفدار اهل بیت پیغمبر هم که هستیم، معتقد به امام معصوم هستیم، روزهام گرفتهایم، قرآن هم خواندهایم، میگوید: نه! خوب الان راهت خوب است، فردا چه میشوی؟ معلوم نیست که فردا چه میشویم. وقتی که نامه دست راست ما آمد، آن وقت میتوانیم بگوییم که ما چطور هستیم.
2- انواع حساب در قیامت
قرآن یک صحنهای را نقل میکند. میگوید: روز قیامت افرادی را نامهشان را به دست راستشان میدهند. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ» جمله جمله بخوانید. قاری: (فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ) (انشقاق /7) کسی که نامهاش را به دست راستش میدهند، (فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً) (انشقاق /8) خیلی حسابش آسان است. (وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً) (انشقاق /9) در قیامت چهار رقم حساب داریم. بعضی حسابشان آسان است. مثل همین آیه! «حِساباً يَسِيراً» یسر یعنی حسابشان آسان است. بعضی جاها قرآن میگوید: «فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً» قاری: (فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً) (طلاق /8) «حِساباً يَسِيراً» آیهی قرآن است. «حِساباً شَدِيداً» هم آیهی قرآن است. بعضیها هم بیحساب به جهنم میروند. «فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» قاری: (فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) (کهف /105) یعنی مثل اینکه اگر الان شما صدام را بگیری، دادگاه میبری؟ صدام دادگاه نمیخواهد. بگیر و او را بکش. دادگاه نمیخواهد دیگر! در جرم صدام هم باید شک کنیم؟ این بیحساب به جهنم میرود. بعضیها هم بیحساب به بهشت میروند. قرآن میفرماید: «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ» قاری: (يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ) (غافر /40) رزقشان بیحساب است، یا بهشتشان بیحساب است، یا هر دو بیحساب است. خوب گرفتید چه گفتم؟ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» در قیامت چند رقم حساب داریم؟ چهار رقم! حساب آسان، عربیاش چه بود؟ «حِساباً يَسِيراً» حساب سخت، آیهاش چه بود؟ «حِساباً شَدِيداً» بیحساب به جهنم و بیحساب به بهشت. حالا ما کدامها هستیم؟ هر کس در دنیا با مردم سخت بگیرد، خدا هم روز قیامت با او سخت میگیرد. هر کس در دنیا با مردم حالا با خانمش، با برادرش، با کارگرش، با استادش، هر کس سخت بگیرد، خدا هم روز قیامت سخت میگیرد و هر کس آسان بگیرد، حسابش را آسان میگیرد. چهار رقم حساب داریم. (فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ) (حاقه /19) (فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً) (انشقاق /8) «وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ…» قاری: (وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً) (انشقاق /9) مسرور یعنی با شادی به سراغ طرفدارهای خودش میرود. ان وقت آنجا هم شعار میدهد. وقتی نامهاش را به دست راستش میدهند، میبیند که برنده شد، شاد میشود. پیش دار و دسته خودش میرود و میگوید: «هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ» قاری: (هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ) (حاقه /19) بیایید نامهی من را بخوانید. من در دنیا فکر امروزم بودم. «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ…» قاری: (إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ) (حاقه /20) من در دنیا به فکر قیامت هم بودم. میدیدم حرام است، دنبالش نمیرفتم. اینجا حرام است، نگاه نکن. این فیلم حرام است، نبین. این حرف حرام است، نزن! ترمز داشتم. لاستیکم عاج داشت و لیز نخوردم. «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ..» قاری: (فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ) (حاقه /21) یک زندگی دارد که صد در صد از آن راضی است. (فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ) (حاقه /22) بهشتی به او در اعلی درجه میدهند، (قُطُوفُها دانِيَةٌ) (حاقه /23) شاخههایش در دسترس است، مثل نارگیل نیست که پیر آدم در بیاید تا برود و بگیرد. شاخههایش در دسترس است. (كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ) (حاقه /24) بخورید و بیاشامید. شما در تابستان روزه گرفتید. میل داشتید و جلوی خودتان را گرفتید. مزد آن بسم الله! اینها برای…
3- از میان رفتن همه اسباب در قیامت
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِه» قاری: (وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِه) (حاقه /25) کسی که نامه عملش را دست چپش میدهند، «فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَه» قاری: «فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَه» میبیند نامهاش مردودی است، میگوید: «يا لَيْتَنِي» کاش نامه را به دستم نداده بودند. تا نداده بودند، امیدی بود، الان دیگر مأیوس شدم. «يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَه» همه چیزم رفت. «هَلَكَ عَنِّي…» قاری: (هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ) (حاقه /29) من سلطنت داشتم، مدیر بودم، وزیر بودم، سفیر بودم، مدیر کل بودم. استاندار بودم. قدرت داشتم. «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» سلطنتم هلاک شد. از قدرتم هیچ استفادهای نکردم. «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» ثروت داشتم. «ما أَغْنى…» قاری: (ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ) (حاقه /28) مال داشتم. مالم هم بدردم نخورد. نه قدرتم به دردم خورد، نه مالم! (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ) (حاقه /30) دستور داده میشود، او را بگیرید و در غل و زنجیرش کنید و در جهنم بیاندازیدش. (ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ) (حاقه /31) عید ما قیامت معلوم میشود. (ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ) (حاقه /32)
4- امتیاز عید اسلامی به دیگر عیدها
ما چهار رقم عید داریم. بعضی عیدها عید طبیعت است. مثل عید نوروز! بهار میشود، هوا معتدل میشود. درختها سبز میشود، گل میشود و میشها میزایند. در طبیعت تغییراتی پیدا میشود. این عید نوروز عید طبیعی است که اسلام با آن مخالف نیست. بعضی عیدها عید تشریفاتی است. مثل اینکه سالروز تولد خودم را میگیرم. حالا تو که هستی که سالروز داشته باشی. سالروز فلانی، سالروز فلانی! تشریفات است. دلخوشکنک است. یک عید طبیعت داریم، درختها گل میکند، هوا بهار میشود. یک عید تشریفاتی داریم، الکی خوش هستیم. یک عیدی داریم آغاز کار است. افتتاح دانشگاه، افتتاح دبیرستان، افتتاح درمانگاه، روز اولی که آدم به دانشگاه میرود. روز اولی که طلبه عمامه میگذارد. اجازهی اجتهاد میگیرد. این آغاز کار است. یک عید هم داریم که پایان کار است. روزی است که از دانشگاه بیرون میرود. روز ورود به دانشگاه که نامش در دانشگاه اعلام میکنند که شما در دانشگاه قبول شدید، پشت کنکوری نیستید، کنکور موفق شدید. آغاز کار یک جشن است، یک بستنی و شیرینی به رفقا فامیلها و همسایهها میدهد. یکی هم وقتی گواهینامه گرفت، فرجام! پس چهار تا عید داریم. عید طبیعت! عید تشریفات! عید شروع به کار خوب! عید نتیجهگیری از کار خوب! کدام یک از اینها مهمتر است؟ یک، دو، سه، چهار! چهارم عید خوبی است. عید فطر عید چهارم است. چطور؟ سی روز غریزه گفت: بخور! تشنه هستی، گرسنه هستی! وظیفه گفت: نخور! خدا گفته است: نخور! بخور! نخور! بخور! نخور! بخور! نخور! در این سی روز انسان بین غریزه و وظیفه درگیر بود. روی غریزهاش پا گذاشت، نخورد! میگوید: سی روز نخوردی؟ حالا عید بگیر. عید فطر است. عید قربان عید است، چرا؟ حضرت ابراهیم تا حدود صد سالگی بچهدار نشد، بعد از صد سال بچهدار شد، تازه بچهاش وقتی به جنب و جوش افتاد و در مقابلش راه میرفت، خدا میگوید: همین بچهی ده سیزده ساله را بکش. با دست خودت گردنش را ببر! بابا صد سال است که بچهدار نبودم. حالا هم که شدهام، حالا تازه نگاهش میکنم و لذت میبرم. میگوید: ذبحش کن. غریزه میگوید: نکش! وظیفه میگوید: بکش! نکش! بکش! نکش! بکش! نکش! بکش! بالاخره فرزند را خواباند و چاقو را گذاشت، گفت: نبر! نمیخواستم گردنش را ببری، میخواستم ببینم دل میکنی یا نه؟ چون وظیفه را بر غریزه غالب کردی، امروز عید است. مشتری در دکان شما میآید. نرخ هم ندارد. میشود آدم پولش را بگیرد. عقل و دین میگوید: بیانصافی نکن. ولی غریزه میگوید: بابا حالیش نیست، پولهایش را بگیر. این عرب است، فارسی نمیفهمد. این ترک است، این لر است، این روستایی است، این آخوند است، نرخ دستش نیست، پولهایش را بگیر. غریزه میگوید: بگیر! دین میگوید: نگیر! بگیر! نگیر! بگیر! نگیر! بگیر! نگیر! بگیر! نگیر! اگر کلاهبرداری نکردی آن روز عید شماست. دختر زیبایی پیش میآید، جوان دوست دارد او را ببیند. خدا میگوید: نگاه نکن! نگاه کن! نکن! بکن! نکن! بکن! نکن! در نگاه کن و نگاه نکن، بالاخره اگر خودش را نگاه داشت، آنروز عید است. هر روزی که بین وظیفه و غریزه درگیر شدید و شما پرچم وظیفه را بالا کردی، آن روز برای شما عید است. عید ما با باقی عیدها فرق میکند. عیدهای دیگر خانمها آرایش میکنند، مردها شیک پوش میشوند. تخمه کدو میشکنند. وضعشان خوب بود، پسته میخورند. دیدن همدیگر میروند، شیرینی میخورند، آجیل میخورند. عیدهای دیگر اینطوری است. عیدهای اسلامی رابطه با خدا دارد، نماز عید! «اللّهم اهْلَ الْكِبْرياءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ» جود و جبروت هم با هم فرق دارد. جود یعنی ندارد و به او میدهد. جبروت یعنی دارد، ولی کم دارد و جبران میکند. خدایا هر کس ندارد به او میدهی و هر کس کم دارد، کمبودش را جبران میکنی. «وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَه» عید اسلامی رابطهی با خدا در نماز عید، رابطهی با فقراء در یک عید نان مردم تأمین میشود. هر کسی سه کیلو برنج، سه کیلو خرما، سه کیلو گندم. یکی از عیدها میگوید: به فکر نان فقرا باشید. یکی از عیدها میگوید: به فکر گوشت مردم باشید. قربانی کنید. ببینید این دین است. در یک عید نان جاسازی شده است، در یک عید گوشت جاسازی شده است. یعنی نان و گوشت مردم باید درست شود. میگوید: لباس شیک بپوش، عید است ولی روی خاک نماز بخوان، مصلا! مصلا یعنی جایی که… همین امام رضا که در خانهاش نشستهایم، به او گفتند: شما بیایید امروز عید است، نماز عید بخوانید. فرمود: من نماز بنیعباسی و بنیامیهای نمیخوانم، نماز محمدی میخوانم. (اللهم صل علی محمد و آل محمد) مأمون الرشید حالیش هم نبود، نماز محمدی یعنی چه؟ گفت: هر طوری که می خواهی بخوانی، بخوان! این مثلاً فکر کرد امام رضا صلواتهایش را بیشتر خواهد فرستاد. یا مستحباتش را انجام خواهد داد.
5- نماز امام رضا علیه السلام در روز عید فطر
نماز همان سنت پیغمبر! امام رضا(علیهالسلام) کفشهای را درآورد، لباس خوب پوشید، پابرهنه، الله اکبر! و لله الحمد! آقا مردم یاد نماز اصلی افتادند. فهمیدند تا به حال نمازهایی که هارون الرشید و مأمون الرشید می خواندند، نمازهای دکوری بوده است. نماز اصلی این است. چنان جمعیت جوشید، جوشید، جوشید، که دربار به مأمون الرشید گفت: که مأمون الرشید! اگر این نماز امام رضا(علیهالسلام) تمام بشود، تو دیگر حکومت در دستت نیست. اینکه میگویند: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) (عنکبوت /45) یعنی «إِنَّ الصَّلاةَ امام رضا تَنْهى حکومت مأمون را» مثل سیل که میآید و پوست پرتقالها و ته سیگارها و چوب کبریتها را میبرد، این نمازها میآید و همه را مثل سیل شستشو میدهد. خدا رحمت کند آیت الله شهید مفتح را، نماز عیدی را در تپهی قیطریه خواندند، تپهی قیطریه تجریش است. یک تپهای است شاید به اندازه دو سه برابر اینجا، با کم و زیادش! نماز عید را که خواندند بعد از نماز عید اولین مرگ بر شاه شروع شد. جمعیت بعد از نماز ریختند… یعنی انگار این کپسولهای خالی تپه قیطریه آمدند، همه گاز شدند، گازها به آشپزخانهها پخش شدند، قابلمهها را روشن کردند. اگر این نماز عید باشد. نمازها اگر نماز باشد. اگر نماز سعودی درست بود، که بساط آمریکا شسته شده بود. نماز ما نماز نیست. مثل این انگورها پلاستیکی است که شوفرهای تاکسی بغل آینه آویزان میکنند. انگور است، ولی آب ندارد. نمازها نماز پلاستیکی است. 6- نقش مسجد در فقرزدایی از نیازمندان محل خیلی مهم است. هفتاد میلیون جمعیت، حالا هفتاد و پنج میلیون است، هشتاد میلیون است، حالا ما پنج شش میلیونش را حساب نمیکنیم. هفتاد میلیون سه کیلو، پولش چقدر میشود؟ خیلی از مشکلات حل میشود. منتهی این فطریه خوب داده نمیشود. یعنی استفاده خوب از آن نمیشود. خوب صندوقهایی هستند، کمیتهی امداد، بهزیستی، بعضی مؤسسات خیریه، عیبی ندارد، نمیخواهم بگویم که باطل است، ولی از این بهتر میشود استفاده کرد. ما معمولاً از چیزهایمان خوب استفاده نمیکنیم. نه از خاکمان خوب استفاده میکنیم، نه از آبمان خوب استفاده میکنیم. اگر این زکات فطریه در مساجد جمعآوری شود، فقرای مساجد را پیشنماز از قبل شناسایی کند، صبح ساعت هفت تا هشت، در مسجد محل جمع بشود، ساعت هشت، به فقرایی که از قبل شناسایی شدهاند، نه فقرای حرفهای. بعضی از فقرا دکان هستند. فقیرهای واقعی! فقیرهای واقعی از قبل شناسایی شده باشند، تند و تند در پاکت بگذارند و هر فقیری را یک مبلغ قابلی در خانهاش بدهند. آن وقت فقیر وصل به مسجد میشود، وصل به پیشنماز میشود. گاهی هم مسجد میآید و نماز میخواند. الان کمیتهی امداد و بهزیستی پول را به فقیر میدهند، دزدی نمیکنند الحمدلله! اما این فقیر شکمش سیر میشود، ولی مسجد نمیآید. بعضیها هم که آدمهای بدی هستند، هم فقیر هستند و هم بد هستند. اصلاً کمک به بعضیها… خدا اموات را رحمت کند. پدر من میگفت: کمک به بعضیها مثل جو دادن به اسب شمر است. جوش نمیدهی گرسنه است، پا به زمین میزند و آدم دلش ریش ریش میشود و میسوزد. جوش میدهی سواری به شمر میدهد. بعضیها را هم کمکشان میکنی، میرود و ماهواره میگذارد. بابا تو نان نداری بخوری، ماهواره میخواهی چه کنی؟ یک گدایی را اخیرا من شناختم، که آدم خیلی بدبختی است، من او را میشناسم، خیلی بدبخت است. پدرش مرد، یک هشت میلیون تومان ارث به او رسید، هشت میلیون را رفت و زن سوم گرفت. این زن اولش را نمیتوانست نگدارد. گفتم: راست میگویید؟ گفتند: یک هشت میلیون ارث گیرش آمده و رفته زن سوم گرفته است. آخر بعضیها مریض هستند. پول باید یک طوری باشد که آدم از این پول استفاده کند. حالا که بناست شکمها سیر شود، یک تلفن پیشنماز هم این جوان داشته باشد. آقا برو لباس بخر، برای کنکورت پول نیاز داری، کمک کن، کمک جهیزیه، هر کمکی میخواهی بکن، اما یک شماره تلفن داشته باش، یک مسألهی دینی هم داشتی از این آقا بپرس. شکم سیر کردن مهم نیست، اتصال به خدا مهم است. چرا به ما گفتهاند وقتی سفره پهن شد دعا کنید؟ البته در ایران سفرهای را که خوردهاند، دعا میکنند. ما خیلی از کارهایمان قاطی هم است. دو شاخ تلفن را در برق میزنیم، دو شاخ برق را در تلفن میزنیم، اینکه میگویند: دعای سفره! یعنی وقتی نگاهت به سفره خورد، دعا کن. البته ما چون تا نخوریم حواسمان پرت است. باید اول بخوریم ببینیم کجا هستیم، بعد که چشممان باز شد، بگوییم: خدایا! صاحبخانه را بیامرز. ولی آن چیزی که در اسلام هست، این است که نگاهت که به سفره خورد، دعا کن. این کمکهای فطر باید هدفمند باشد. و این مهم است. این هدفمندی را حیف که ما در بعضی جاها آوردهایم. یارانهها را گفتیم هدفمند کنیم. حالا کار بدی نبود، کار خوبی بود. اما یک چیزی بگویم تعجب نکنید، قرآن میگوید همهی کارهایتان باید هدفمند باشد. ولو شاید خوب نباشد بگویم ولی حالا چون شب عید است، خندیدید هم طوری نیست. قرآن میگوید: زن و شوهر وقتی پیش هم میخوابند باید هدفمند بخوابند. هدفمند چیست؟ میگوید: فقط به قصد شهوت نباشد، اگر فقط بر اساس شهوت باشد، حیوانات نر و ماده هم با هم جفت میشوند. از کجا تو انسان شدی؟ بگذارید قرآن بخوانم. «نِساؤُكُم» شما ازدواج کردهای بخوانی طوری نیست. چون ازدواج کردهای آیهاش را بخوان. «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» دیگر قرآن است، آدم به قرآن که میرسد، دیگر به این آیهها هم میرسد. «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» قاری: (نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ) (بقره /223) همسر برای همسر کشتزار است. «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» به سراغ کشتزار بروید «أَنَّى شِئْتُمْ» آن طوری که دلت میخواهد استفاده از غریزه جنسی بکن، اما «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» الله اکبر! خیلی مهم است. حالت جنسی غریزهی شهوت، میگوید: تو شهوت داری، پیش همسر خوابیدهای، آمیزش بکن، اما «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» از این آمیزش هدف داشته باش. نه اینکه فقط یارانهها هدفمند باشد. حمام رفتنت هم هدفمند باشد. یعنی بگو با خانمم آمیزش میکنم، که فردا به ناموس مردم نگاه چپ نکنم. مثل اینکه شما میگویی: سحری میخورم، که فردا بتوانم روزه بگیرم. یا اولاد خوب درست کنم. خدایا من به قصد اولاد صالح آمیزش میکنم. یا «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» یعنی برای آیندهتان تأمین بشوم. اول باید مردم را از حلال سیر کرد، بعد گفت که به سراغ حرام نروید. قرآن به آدم و حوا گفت: هر چه میخواهید بخورید، سیر شوید، بعد گفت: (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ) (بقره /35) «وَ كُلا مِنْها…»، «وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة» خداوند به آدم و حوا گفت: هر چه میخواهید بخورید، تأمین شدی؟ بعد گفت: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» این را دیگر حالا نخور! وقتی آدمهای… زمان حضرت لوط گناه لواط زیاد بود. دو تا پسر خوشگل فرشته بودند، در قیافهی پسر زیبا، آمدند و مهمان این پیغمبر حضرت لوط شدند. لاتها فهمیدند. گفتند: دو تا بچه خوشگل در این خانه است. آمدند و در را زدند، دیدند عجب! لاتها جمع شدند. حضرت لوط چه گفت؟ گفت: «هؤُلاءِ بَناتِي…» قاری: (هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ) (هود /87) من دختر دارم به شما میدهم. به لاتها گفت. من این آیه را میخوانم خیلی دلم میسوزد. پیغمبر کارش باید به جایی برسد که بگوید من دخترم را به لاتها میدهم، این لاتها گناه نکنند و کاری به مهمانها من نداشته باشند. «وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي» من را پیش مهمانان خراب نکنند. مهمانها گفتند نگران نباش. ما فرشته هستیم و در قالب جوان زیبا درآمدیم. ما الان شهر را زیر و رو میکنیم. شما نگران نباشید. اینها دسترسی به ما پیدا نمیکنند. ببینید وقتی حضرت لوط میخواهد جلوی لواط را بگیرد. ازدواج را آسان میکند. میگوید: بیایید دخترم را به عقد شما در بیاروم، شما این کار را نکن. اگر ما با بچههایمان بازی کنیم، بچه تأمین بشود، لازم نیست برود و جایی بازی کند که در بازیاش آسیب هم پیدا کند. گاهی ما کم میگذاریم. فنر را وقتی فشار دادی، این باعث میشود که دستت را که برداشتی بالا بپرد. ما یک فشارهایی روی بچهها میآوریم. روی همکارانمان میآوریم که این فشارها واجب نیست. یک توقع زیادی داریم. خوب خندهاش گرفته بگذار بخندند. نخند!!! خوب چرا نخندد؟ خوب خندهاش گرفته است. خوب وقتی میگویی: نخند! چنین میکند: دینگ! بدتر میشود. وقتی خندهاش گرفته است، بخندد. حلالها را حرام نکنیم. طبیعت را زیر پا نگذاریم. ازدواج را آسان کنیم، آمار گناه کم میشود. با بچههایمان رفیق شویم، بچهمان احساس کمبود نکند که برای رفاقت جای دیگری برود، آسیب هم پیدا کند. حالا! هدفمند باید باشد. عیدهای ما هدفمند است؟ رابطهی با خدا، نماز عید! رابطهی با فقرا، یا عید قربان به فقرا گوشت بدهی، یا عید فطر سه کیلو گندم و خرما و برنج بدهد. در فطریه هم حساب نکنید که چه چیزی ارزانتر است. تعجب است، افرادی هستند، مشهد میآیند، کربلا میروند، عمره میروند، ولی سر فطریه میگوید: این آقا گفته است، شش هزار تومان، یک آقا گفته است نه! هشت هزار تومان! همون شش تومان را حساب کن. حالا دو تومان اضافه میدهی، میرود تا سال دیگر! کجا صرفه جویی میکنی؟ ما بلد نیستیم کجا صرفه جویی کنیم. عمرمان گاهی از بین میرود، صرفه جویی نمیکنیم. ولی سر دو تومان و سه تومان صرفه جویی میکنیم. ای کاش پولها جمع میشد و از طریق مساجد تا فقرا با مسجد رابطهشان گرم میشد. ای کاش به دست روحانی عالمی داده میشد، که نسل گرسنه با عالم هم رابطه پیدا میکرد. اینها همه ای کاش است. ای کاش در محاسبات یک خورده احتیاطاً… حدیث داریم وقتی میخواهی این پول را به فقیر بدهی، یک جوری به فقیر پول بده، که در ذهنت بگویی: زیادش بود. نمیدانی مثلاً فلان مبلغ بدهیم، حدیث داریم، آن مقداری را قبول کن، که بعد که دادی، در دلت بگویی که زیادش بود. یعنی حداکثر را بگیر. نیم ساعت شد؟ شد! من هشتاد درصد از حرفهایم ماند. خیلی خوب ماند که ماند. مردم چه گناهی کردهاند؟ نیم ساعت ما تمام شد. خوب شب عید شبی است که در مفاتیح هم ظاهراً هست که شب عید فطر خدا هر چه در طول ماه رمضان خدا به مردم لطف کرده است، شب عید به اندازه کل آن لطف میکند. شب عید یک خاطره هم دارم که الان یادم آمد. نمیدانم بگویم یا نگویم ولی حالا میگویم، اگر زیاد آمد، تلویزیون قیچی کند.
7- آزاد کردن بردگان توسط امام سجاد(علیه السلام)
امام حسین(علیهالسلام) را کشتند، اهل بیت اسیر شدند، ملاقات با امام سجاد(علیهالسلام) ممنوع بود. امام سجاد(علیهالسلام) از دو راه دین خودش را تبلیغ میکرد. یکی دعا، لابلای دعا حرفهایش را میزد. یکی هم برده میخرید، بردهداری آزاد بود. در خانه با بردهها کار میکرد، شب عید فطر، مثل چنین شبی، همه را آزاد میکرد. برای هر بردهای یک پرونده درست میکرد. یعنی یک دانشکدهای بود، که در طول سال گزینش میکرد و شب عید فطر فارغ التحصیل بیرون میداد. بردههایش را صدا میکرد و میگفت: بردهها! پروندهی شما این است. آقای فلان! بله! شما در این هشت ماهی که در منزل ما بودی، سیزده تا خلاف داشتی. این، این، این، این! مواظب باش که این خلافها تکرار نشود. عیبهایشان را به ایشان تذکر میداد. بعد میگفت: امشب شب عید فطر است، لباس میداد، غذا میداد. شیرینی میداد، همه را آزاد میکرد. بعد میگفت: هر چه من گفتم شما هم بگویید. امام سجاد(علیهالسلام) میگفت هر چه من میگویم شما هم بگویید. ای علی بن الحسین! همه با هم میگفتند: ای علی بن الحسین! یعنی ای امام چهارم! همانگونه که تو… همه با هم میگفتند: همانگونه که تو… لغزشهای ما را نوشتی! همه با هم میگفتند: لغزشهای ما را نوشتی! خدا هم تمام لغزشهای شما را ثبت کرده است. بعد همه را آزاد میکرد و میگفت: بروید! همه که میرفتند، امام سجاد(علیهالسلام) میگفت: خدایا! شب عید فطر، من بردههایم را آزاد کردم. تو هم امام زین العابدین را از آتش دوزخ آزاد کن. اصلاً همهاش مکتب است. خریدن مکتب، خریدن برده هنر است. کار کردن با بردهها هنر است. ثبت نقاط ضعف و این رقمی قیامت را تزریق کردن. ایمان به قیامت را این رقمی نمایشی تدریس کردن. خیلی قشنگ است. حالا شب عید فطر است، ما هم چند تا دعا بکنیم. خدایا در این ماه رمضان یک عده برنده شدند. هم عبادت کردند و هم عبادتشان قبول شد. فردا هم مثل اینها مثل کسی است که نامهی عملشان را در دست راستشان میدهند، (فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ) (حاقه /21) لذت میبرند. عدهای هم باختند، یا روزه خوردند. البته حالا حساب مسافر و مریض جداست. بعضیها هم نه! شکمو بودند. نه مریض بودند و نه مسافر و نه عذری داشتند. شکمو بودند. خوردند! آن کسی که گرفت گذشت، آن کسی هم که روزهاش را خورد، گذشت. فردا عید فطر یک عده تمام وجودشان شادی است، یک عده تمام وجودشان سرافکندگی است. حالا امسال هم تمام شد. به آبروی همهی آبرومندان درگاهت، قیامت را روز شرمندگی و حسرت ما قرار نده. همهی کسانی که در طول سالهای قبل از ماه رمضان استفاده کردند و امسال زیر خاک هستند، همهشان را بیامرز. ما هم چانه نمیزنیم که باشیم یا نباشیم، اگر مقدر است باشیم، عمر ما را در راه رضای خودت قرار بده. اگر مقدر است نباشیم، مرگ را برای ما شیرین، اول مرگ، اول راحتی، روز قیامت را روز سرافرازی ما، روز قیامت را روز دست گرفتن نامهی عمل به دست راست ما، روز روسفیدی ما قرار بده. خدایا طاغوت ایران را شکستی، طاغوتهای جهان یکی پس از دیگر بشکن. به ما رهبری عادل دادی، رهبر عادل جهان حضرت مهدی را به جهان عرضه کن. پدران و مادران ما را مسلمان تربیت کردند، نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. ضمناً امشب شب خداحافظی ما با همه هست.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 616