نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 615
موضوع: آفات زبان -4
تاريخ: 26/07/69
بسم الله الرحمن الرحيم
اما اگر يك همه پرسى شد كه كمبود چيست؟ چه بايد گفت؟ به نظر شما كمبود ما چيست؟ اول از شما سؤال مىكنم. آقايان و خانمهايى كه پاى تلويزيون نشستهاند به سؤال من جواب بدهند. در جمهورى اسلامى چه كمبودى داريم؟ در چيزهايى كه مسأله نداريم و از همه دنيا بالاتريم. با آبروترين كشورهاى كره زمين ما هستيم.
1- اخلاق نياز و كمبود قابل جبران همگاني
عزت سياسى و نفوذناپذيريمان، صبر آزادگان ما در اين چند سالى كه اسير بودند. 7 – 8 سال جنگيديم. ارتش ما، بسيجى ما، جنگمان، آزادهمان، عزت ما، شوكت ما، رهبر ما، يك چيزهايى الحمد لله تثبيت شده است. خدا را شكر كه از جهاتى در همه دنيا بالاتر هستيم. اما يك كمبودهايى هم داريم. كمبود چيست؟ شما نظرهايتان را بگوييد تا من هم نظرم را بگويم. البته كمبود خود را نگوييد. كمبود عمومى را بگوييد. كمبود مدرسه و علم. كمبود فرهنگي اخلاقى يا آموزشي، كمبود مسكن، كمبود اسكناس، كمبود انسانيت، كمبود دكتر براى شهرستانها، كمبود دارو، كمبود مدرسه و معلم، كمبود خيابان و. . . بعضى كمبودها بند به جاى ديگرند. مثلاً كمبود ماشين بند به كارخانه و موتور و برق و تخصص و دلار و نفت و. . . يعنى يك توليد ماشين هزار جا بند است. يكسرى كمبودها مربوط به خود انسان است. بعضى چيزها دست ما نيست. مثلاً فلان منطقه هوايش داغ يا سرد است. خوب ما نمىتوانيم كارى كنيم. يكسرى كمبودها مربوط به همه دنيا است. يكسرى كمبودها را هر انسانى مىتواند خودش رفع كند و من فكر مىكنم آن كمبودى كه هم كم است و هم مىشود تنهايى مسألهاش را حل كرد، كمبود اخلاق است. كمبود مدرسه و فضاى آموزشى باز مربوط به تصويب و آيين نامه و تبصره و وزير و وكيل و بودجه و. . . است، يعنى هر كمبودى بند به هزار شرط است. اما تنها كمبودى كه حضرت عباسى هم خيلى كم است و هم بند به جايى نيست و كم كم مىشود تنهايى حل كرد كمبود اخلاق است. الآن ما ديپلمهي ما، ليسانسيهي ما و فوق ليسانسي ما سال به سال زياد مىشود. طلبهي ما زياد مىشود. مسجدهاى زيادى ساخته مىشود و چه خوب ساخته مىشوند و حوزههاى علميه چه قشنگ چه ساختمانهايى. توسعه راهها، جادهها، گران شدن نفت. . . همه چيز دارد جبران مىشود. ولى آن چيزى كه مربوط به خودمان است كمبود اخلاق است. من در مورد كمبود اخلاق بحث زبان را مىخواهم مطرح كنم كه دو جلسه هم صحبت كردهام. اين زبان چه مىكند؟ گناهان زبان كه حدود 190 رقم گناه مىكند. ما چند تا از آنها را مىدانيم. دروغ و غيبت و تهمت و فحش و سخن چينى مثلاً بگويند بشمار. فوقش 10 الى 20 تا از آن را مىشماريم. اما 190 رقم گناه. در دو جلسه گناهان زبان را گفتيم. حالا اين جلسه هم مىخواهيم باز گناهان زبان را بگوييم. گناهها را مىنويسم بعد يك خرده در موردشان توضيح مىدهم.
2- آفات و گناهان زبان
گناهان زبان: چند تا از آنها را قبلاً خوانده بودم. آنهايى كه قبلاً گفته بودم فيشهايش را مىخوانم. دلالى فاسد، پرگويى، ياوه گويى، بهتان، بيان اسرار خودش، تبريك نابجا، بلند حرف زدن، پاسخ نابجا، افشاگويى نابجا، انتقاد بي ادبانه، سفارش نابجا، لاف زدن و ادعا، تكذيب، القاء شبهه، تجسس، استهزاء، . . . يك مشت اينها را كه هفته قبل گفته بوديم. اما مواردي از گناهان زبان كه مىخواهم در اين جلسه بگويم: 1 – شايعه پراكنى 2 – نفرين(خدا مرگت بدهد، پايت بشكند، . . . كه چى؟) خيلى نفرين در خانهها متأسفانه زياد است و راحت نفرين مىكنند. 3 – منّت زياد است. كه هى بگويد برايش جهاز دادم، خانه دادم، عروس كردم، داماد كردم، . . . به خصوص پدر بزرگها 4 – نجوا – از گناهانى كه متأسفانه در بين ما هست. 5 – طعنه از گناهان زبان است. 6 – سخن چينى از گناهان زبان است. 7 – فحش خوب روى آنهايك خرده صحبت كنيم.
3- دروغ و شايعهپراكني
و اما گناه شايعه: در مورد شايعه يك چيز جزئى را برمى دارند كلى مىكنند و اين خوراكى مىشود براى راديوهاى خارجى. شايعه در مورد شخصيتها هست. خدا شهيد مظلوم آيت الله بهشتى را رحمت كند. تشريف آورده بودند كاشان و ما در خدمت ايشان بوديم. ايشان به آقا زادهشان گفتند: آقا محمد رضا! آن قصه را به آقاى قرائتى هم بگو. گفت در اتوبوس، جمعيتى بودند. يكى گفته خانه بهشتى 16 طبقه 22 طبقه 14 طبقه 7 طبقه است. يكى گفت خوب چانه نزنيد بياييد برويم طبقات خانهاش را بشماريم من بلد هستم. رفتند درِ خانه. مردم از ماشين پياده شدند. در زدند. بفرماييد. خانه آقاى بهشتى؟ بفرماييد. خانهاش يك طبقه بيشتر نبود. يعنى يك وقت مىبينى يك چيزى را بادش مىكنند. شايعه نسبت به افراد به شخصيتها و به كل نظام وجود دارد. قرآن مىفرمايد: (إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ) (نور /19) آنهايى كه دوست دارند نسبت به مؤمنين يك چيز بدى را پخش كنند اينها گناه كبيره مىكنند و عذاب دردناكى خواهند داشت. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً كَانَ كَمُبْتَدِئِهَا»(كافى/ ج2/ ص356) اگر كسى چيز بدى را كه واقع شده است پخش كند انگار خودش انجام داده است. رسول اكرم(ص) فرمود: گناه آن كسى كه گناه را پخش مىكند به اندازهي گناه آن كسى است كه آن را انجام داده است. قَالَ الصَّادِقُ (ع): «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا حَدِيثَنَا سَلَبَهُ اللَّهُ الْإِيمَانَ»(كافى/ ج2/ ص370) خدا ايمان را از كسى مىگيرد كه يك چيزهاى نگو را مىگويد عليه اهل بيت. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشِرَارِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبِرَاءِ الْعَيْبَ»(خصال صدوق/ ج1/ ص182) پيامبر فرمود: بگويم بدترين آدم كيست؟ فرمود: بدترين آدم كسى است كه يك چيزهايى را نقل مىكند تا بين دوستان جدايى بيندازد. بدترين آدم است. «شِرَارِكُمْ» خيلى شايعه مسأله مهمى است گاهى براى افراد پاك شايعه ميسازند. حتى دست از زن پيامبر نكشيدند. در يكى از جبههها درباره يكي از همسران پيامبر شايعه درست كردند(چون حضرت زنهايش را از روى قرعه به نوبت به جبهه مىبرد. بد هم نيست كه گاهى زنها همراه آدم بيايند. يك آقايى براى تبليغ زياد به شهرستان مىرفت خانم او گفت شما مىروى به شهرستان و كيف مىكنى. گفت: تو هم بيا كيف كن. خانم خود را برد و خانمش ديد پدر شوهر درمىايد. گفت: مرا ببر سر خانه و زندگيام. گفت: نه من مىخواهم تو ببينى. گاهى وقتها اينطورى است. مثلاً شوفر تاكسى صبح تا شب در خيابان مىگردد و اعصاب او خرد مىشود. بنابراين هر كسى بيرون است كيف نمىكند. البته آن موقع كه به قصد كار نيست، لذت است ولى وقتى به قصد كار است حتى اگر خلبان هم باشد چون براى كار است همين فكر كار لذت را از او مىبرد.)
4- لزوم برخورد با شايعهسازان
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْءٍ لَا يَمُوتُ حَتَّى يَرْكَبَهُ»(ثوابالأعمال/ ص247) حتى اگر كسى به دروغ عليه كسى، چيزى را پخش كند رسول اكرم فرمود: نمىميرد مگر اين كه همان تهمت و دروغ را برايش نمرده پخش خواهند كرد. زود يك چيزى را به كسى نبافيم. نمرده برايمان مىبافند. قَالَ الصَّادِقُ (ع): «مَا قَتَلَنَا مَنْ أَذَاعَ حَدِيثَنَا قَتْلَ خَطَإٍ وَ لَكِنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْدٍ»(كافى/ ج2/ ص370) كسى كه اسرار ما را خبرهايى كه محرمانه است صد در صد محرمانه است يك چيزى است كه بايد مجلسها بدانند بايد وزرا بدانند بايد امام جمعهها بدانند اگر چيزى را افراد خاصى بايد بدانند آورد نقل كرد علومى است اطلاعاتى است مخصوص اهل بيت امام فرمود اگر كسى اينها را پخش كند مثل كسى است كه در قتل عمد ما شركت كرده است. بعد براى شايعه سازى قرآن مىفرمايد: (لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَة) (احزاب /60) كسانى كه اخبار دلهره آور را در جامعه پخش مىكنند(فلان چيز هست فلان چيز نيست. گران شد ارزان شد. حمله شد. . .) كسانى كه بى جهت با زبان يا با قلم دلهره و ولوله در جامعه مىاندازند و اضطراب و نگرانى بوجود ميآورند به اينها مىگويند «مرجفون». قرآن مىگويد چنين آدم را به تو مىگوييم بگيرى. به تو حكم مىكنيم كه بگيرى. و بعد مىفرمايد: (مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلاً) (احزاب /61) خدا لعنت كند اينها را. اگر دست برندارند از اين كارشان، حتى حكومت اسلامى حق دارد تا مرز اعدام حكم كند. (براى شايعه پراكن) براى شايعه من اينجا مطالبى را نوشتهام ولى براى بيانش وقت نيست. هرچه را شنيديد تحقيق كنيد و زود پخش نكنيد. قرآن آيه دارد. انتقاد مىكند كه مردمى هستند كه همين كه يك چيزى را شنيدند (أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ) (نساء /83) حالا يا خوف كرد كه بنا است حمله شود يا اين كه بنا است صلح شود هر چه شنيدند زود پخش مىكنند. سعى كنيد كه زود يك چيزى را پخش نكنيد به خصوص چيزهايى را كه نظام را زير سؤال مىبرد.
5- نفرين و منت گذاران گناه زبان
مسأله نفرين از گناهانى كه با زبان در خانه مىشود، نفرين كردن است و به خصوص زنها بيشتر نفرين مىكنند. البته در قرآن نفرين داريم وليكن چه كسى نفرين مىكند؟ حضرت نوح 950 سال تبليغ كرد كسى گوش نداد. چند نفرى بيشتر ايمان نياوردند. افرادى كه ايمان آوردند نسبت به 950 سال حساب كردند ثابت شده هر 12 سال يك نفر ايمان آورده است. بعد آن وقت حضرت نوح نفرين كرد. نفرينش اين بود كه (رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً) (نوح /26) خدايا نسل اينها را قطع كن. (وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً) (نوح /27) نه خودشان مومنند نه ذريهشان. گاهى نفرين داريم. امام حسين نفرين كرد اما كجا نفرين كرد؟ امير المؤمنين نفرين كرد اما كجا؟ يك جاهايى كه سالها و مدتها مىگذرد طرف اصلاً حسابش با حق جور درنمىآيد خوب دربارهي آن آدم مىگويد خدايا نسل او را قطع كن. نفرين داريم اما از چه كسى؟ در چه موردى؟ مىگويد برو نان بگير، نمىرود. زود او را نفرين مىكند. سبزى پاك كرده ولى گلى مانده زود نفرين مىكند. نفرين بسيار چيز بدى است و دليل بر كم ظرفيتى است. از گناهان زبان منّت است. قرآن مىفرمايد: (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى) (بقره /264) باطل نكنيد پولهايى را كه خرج مىكنيد با منّت. منّت مىگذارى همه زحماتت از بين مىرود. افرادى هستند خيلى زحمت مىكشند ولى منّت مىگذارند. حتى اينهايى كه در جبهه بودند(آزادگان) برادرمان حجة الاسلام ابوترابى قهرمان آزادگان، ده سال اسارت و شكنجه كشيده بود، ايشان وقتى وارد ايران شد، در سخنرانى خود فرمود كه: ما ده سال شكنجه و آزار شديم و اسير هم شديم ولى الان منّتى بر كسى نداريم. ده سال سختى كشيدند ولى مىگويند منّتى نداريم. ولى كسى هم هست كه 2 تا شيشه آبليمو داده به جبهه، هى فتوكپى آن را نشان مىدهد كه آقا اين سندش است. قصهاي بگويم: زنها نيش مىزدند به زليخا. بدبخت. عاشق يوسف شده است. چقدر بد است زن عاشق مرد شود. خيلى بد است. زليخا مىخواست به اين زنها بفهماند كه اينقدر به من نيش نزنيد خودتان هم يوسف را ببينيد عاشق مىشويد. بالاخره يك جلسهاى درست كرد و پرتقالى و نارنجى و چاقويى و كاردى و. . . بالاخره به يوسف گفت از اين در بيا و از اين در بيرون برو. از يك در آمد و از در ديگر رفت بيرون. قرآن مىگويد: تا زنها را ديدند (قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ) (يوسف /31) به جاي پرتقال دستشان را بريدند. مىدانيد مىخواهد بگويد چه؟ اين كه باز رحمت به گور پدر زليخا. باز او صبح تا شب ديد دستش را نبريد شما يك بار ديديد دستتان را بريديد. يك كسى يك آخوندى را مسخره مىكرد. مىگفت: آقا چه مىگويى مىروى بالاى منبر 100 تومان مىگيرى. گفت: تو برو يك كلمه بگو 200 تومان بگير. گفت: چه بگويم؟ گفت: بگو من نان و پنير و انگور خوردم. 200 تومان بگير. رفت بالاى منبر تا جمعيت را ديد ترسيد. گفت: من نان و انير و پنگور خوردم. خودت را جاى من بگذار ببين سخنرانى آسان است يا نه. قرآن مىگويد: منّت سر كسى نگذاريد. بله هر كسى انقلابى است. (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ) (نساء /95) كتك خوردهها، زندان رفتهها، شهيد دادهها، اسير شدهها، اينها همه خداوند به آنها فضيلت داده كه اين راه را بروند. اينها فضيلت دارند ولى به شرطي كه منّت نگذارند. امام (ره) فرمود: من به گردن انقلاب هيچ حقى ندارم با اين كه همهي حقها براي امام بود. مىگفت: به من رهبر نگوييد در صورتى كه حضرت عباسى بهترين رهبر بود. مىگفت: من كارى براى اسلام نكردم در حالى كه هر چه كار بود او كرد. پدر انقلاب بود. نقش محوري انقلاب بود. مؤسّس انقلاب بود، اما افرادى هستند يك سيخ كباب مىدهند يك شهر را دود راه مىاندازند. امام سجّاد(ع) مىفرمايد: خدايا «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ»(صحيفه سجاديه/ دعاى 20) خدايا جارى كن به نفع مردم به دست من خير را. يعنى جورى كن دست و پايم به خير باشد.
6- سخن در گوشي و غيبت
يكى از گناهان نجوا است. شما خودت تا به حال شده جايى بنشينى دو نفر با هم در گوشى صحبت كنند، چه احساسى پيدا مىكنى؟ مىگويى حتماً در مورد من چيزي مىگويند. قرآن مىفرمايد: (إِنَّمَا النَّجْوي مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا) (مجادله /10) نجوا نكنيد. نجوا از كار شيطان است. «لِيَحْزُنَ» براى اين كه مؤمنين، محزون شوند. سه نفر به اندازهي 14نمره با هم رفيق هستند. در يك اتاق مىروند يك و دو با هم حرف مىزنند. سه همين طور سرش بى كلاه مىماند. اينها نمره 14 وارد اتاق شدند وقتى برمى گردند شماره 3 ديگر به آن دو نفر به اندازهي نمره 14 علاقه ندارد. توجه كنيد. شراب روى مغز اثر دارد. روى اعصاب اثر بد دارد. روى دستگاه گوارش اثر دارد. روى دستگاه تنفس اثر دارد. روى نسل و ذريه اثر دارد. شراب بدترين چيز است. روى كليه و قلب اثر دارد. شراب روى همه عضوها اثر مىگذارد. در عين حال قربان قرآن بروم. اسلام نمىگويد شراب نخوريد براى اين كه اين ضررها را دارد. مىگويد: (إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ) (مائده /91) شراب نخوريد براى اين كه بين شما دشمنى و بغض پيش مىآيد. يعنى قرآن با اين كه شراب اين همه ضرر دارد وقتى مىخواهد بگويد شراب نخوريد روى ضررهاى جسمى آن تكيه نمىكند و روى ضررهاى روحى آن تكيه مىكند. قمار هم همين طور است. دو نفر 15 درجه با هم رفيق هستند. مىنشينند برد و باخت مىكنند. بعد يكى از يكى 500 تومان برنده مىشود. وقتى مىخواهند بيرون بروند آن باخته، برنده را دوست ندارد. شراب و قمار علاقه را از بين مىبرد. مسأله محبت مهم است. هر چيزى كه محبت را از بين ببرد. . . و لذا دروغ كه كليد گناهان است مىگويند اگر با دروغ دو نفر را مىتوانى با هم آشتى بدهى، دروغ بگو و سخن راستى كه فتنه در آن است نگو. مسأله محبت خيلى مهم است و الان جامعه ما كمبود دارد. نجوا محبتها را از بين مىبرد. قرآن به غيبت مىگويد: خوردن گوشت مرده. (وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً) (حجرات /12). سؤال: چرا مىگويند «لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» آيه قرآن است. مىگويد غيبت كردن مثل گوشت مرده خوردن است آن هم برادر مرده. يك برادرى از دنيا برود و آدم گوشت برادر مردهاش را بخورد. مىگويد: غيبت گوشت مرده است. چرا؟ چون غيبت آبروريزى است. زنده گوشتش جدا شود، جايش پر مىشود. پول گم شود جايش پر مىشود. خانه خراب شود جايش پر مىشود و ساخته مىشود. هر چيزى جايش پر مىشود ولى آبرو جايش پر نمىشود. يعنى مثل گوشت مرده بدون رشد مىماند چون در غيبت آبروى طرف را مىريزى. يعنى جايش پر نمىشود مثل گوشت مرده مىماند. و يا اين كه مرده جان ندارد دفاع كند. آن كسى كه غيبت او مىشود نيست كه از خودش دفاع كند.
7- طعن و بدزباني و سخنچيني
طعن(سركوفت زدن) طعن يعنى سرنيزه. عربها به سرنيزه مىگويند(طعن) و چون سر نيزه سوراخ مىكند طعنه و سركوفت زدن روح آدم را سوراخ مىكند. حالا بعضىها عيبى دارند دست خودشان هم نيست. بعضى چيزها مثل رانندگى دست خودمان است اما يك كسى كوتاه است خوب دست خودش نيست. يكى قدش بلند است. يكى زبانش شل است. شكل و نژاد و قيافه و چشم و ابرو. يك كسى خلقتش جورى است و در اسلام از مسخره كردن كسانى كه خلقت آنها جورى باشد، خيلى انتقاد شده است. دست خودش كه نيست چرا مسخرهاش مىكنى؟ طعن خيلى مهم است و حديث در اين مورد زياد داريم. به خصوص اگر طعن در دين شد مثل سلمان رشدى. در قرآن آيه داريم كسى كه (طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر) (توبه /12) كسانى كه دين شما را مسخره مىكنند نيش مىزنند و زير سؤال مىبرند يعنى كسانى كه حيثيت فكرى شما را زير سؤال مىبرند قرآن مىگويد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر» رهبران اينها را بايد كشت. يك وقت طعنه به من است به شهرم است يا به فاميل من است. طعنه به خود شما كه شد ببخش اما اگر به بستگان بود به محله به قبيله به شهر و به تفكر طعنه شد، قرآن پشت سر «طَعَنُوا في دينِكُمْ» مىگويد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر» يكى از گناهان زبان فحش است. سخن چينى است. در مورد اينها هم جمله هايى بگويم. سخن چينى قحطى شد. حضرت موسى دعاى باران كرد. هر چه دعا كرد باران نيامد. گفت: خدايا من پيامبرت هستم. پيش مردم آبرو دارم. آبرويم رفت. خدا فرمود: مىدانى چرا با اين كه تو پيامبر هستى دعا مىكنى باران نمىآيد. گفت: نه. فرمود: در ميان اين جمعيتى كه با تو هستند يك نفر هست كه سخن چينى مىكند. حرفهاى اين را به آن مىگويد و حرفهاى آن را به اين. به خاطر وجود او من باران نمىفرستم. خودِ سخن چين فهميد. رفت بيرون و باران آمد. بعد جالب اين كه حضرت موسى گفت: خدايا به من بگو او كيست. فرمود: اگر من هم بگويم كيست خودم هم سخن چينى كردهام.
8- فحش و ناسزاگويي
درباره فحش يك حديثى داريم. من اين روايت فحش را ميخواستم از روى كتاب برايتان بخوانم، كتاب را فراموش كردم بياورم. و اما درباره فحش اين روايت را برايتان بخوانم. «نَامَ رَجُلٌ مِنَ الْحَاجِّ فِي الْمَدِينَةِ فَتَوَهَّمَ أَنَّ هِمْيَانَهُ سُرِقَ فَخَرَجَ فَرَأَى جَعْفَراً الصَّادِقَ عليه السلام مُصَلِّياً وَ لَمْ يَعْرِفْهُ فَتَعَلَّقَ بِهِ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخَذْتَ هِمْيَانِي قَالَ مَا كَانَ فِيهِ قَالَ أَلْفُ دِينَارٍ قَالَ فَحَمَلَهُ إِلَى دَارِهِ وَ وَزَنَ لَهُ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عَادَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ وَجَدَ هِمْيَانَهُ فَرَجَعَ إِلَى جَعْفَرٍ عليه السلام مُعْتَذِراً بِالْمَالِ فَأَبَي قَبُولَهُ وَ قَالَ عليه السلام شَيْءٌ خَرَجَ مِنْ يَدِي لَا يَعُودُ إِلَيَّ إِلَى أَنْ قَالَ فَسَأَلَ الرَّجُلُ فَقِيلَ هَذَا جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عليه السلام قَالَ لَا جَرَمَ هَذَا فِعَالُ مِثْلِهِ»(المناقب/ ج4/ ص274). يك نفر در مدينه از حاجىها خوابش برد. از خواب بلند شد ديد كيسه پولش نيست. كيسه پول را مىگفتند(هميان) پول را در آن مىگذاشتند و به كمرشان مىبستند. «فَتَوَهَّمَ أَنَّ هِمْيَانَهُ سُرِقَ» خيال كرد كه كيسه پولش را دزديدند. . . . ديد امام صادق(ع) سر نماز است. «وَ لَمْ يَعْرِفْهُ» نشناخت كه او امام صادق(ع) است. «فَتَعَلَّقَ بِهِ» سر نماز گرفت او را گفت نمىخواهد نماز بخوانى پولهاى مرا بده. «وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخَذْتَ هِمْيَانِي» و گفت به او: پول در كيف من نيست.امام(ع) نمازش كه تمام شد فرمود كه: چقدر در آن پول بوده؟ گفت: هزار مثقال طلا. هزار دينار. فرمود: برويم خانه. امام صادق (ع) او را به خانه برد و هزار دينار به او داد. آن فرد تا وارد خانه شد ديد كيسه پولش در خانه است. اصلاً با خودش نبرده بود. برگشت به امام صادق(ع) گفت: ببخشيد. سوء تفاهم شده است. اين پولها را پس بگيريد. امام (ع) فرمود: نه من چيزى را كه دادم پس نمىگيرم. گفت كه شما اسمتان چيست؟ فرمود: من جعفر صادق هستم. من امام صادق هستم. اين طرف كلافه شد گفت: حقا كه شما چقدر بزرگواريد. حالا ببينيد، ما ادعا مىكنيم كه شيعه هستيم. مذهب ما جعفرى است. يعنى دين ما و حديثهاى ما از امام صادق(ع) است. رهبر ما سر نماز است يقهاش را مىگيرد مىگويد دزد. هيچى نمىگويد. حالا اگر اينچين حرفى به ما بزنند چه كه نميشود. چقدر سوء تفاهم مىشود. به چه كسى تلفن كردى؟ كجا رفتى؟ بيرون بودى كجا بودى؟ سر يك چيز كوچك فاميل و علاقه و همه اينها قيچى مىشود. همه پيوندها قيچى مىشود. به امام صادق(ع) صاف مىگويد تو دزد هستى. امام صادق(ع) با حلم با او برخورد مىكند. اين اخلاق ما است. شخصى از شام آمد و به امام حسن مجتبي(ع) وارد شد حرفهاى ناروا زد. خوب حالا به ما حرفهاى ناروا بزنند خيلى صبر كنيم مىگوييم خودتى. چون وقتى آدم وارد خانه مىشود فشار كار بيرون باعث مىشود سر زن و بچهاش داد و بيداد كند يا زن بر اثر فشار كار خانه و بچه بر سر شوهر داد و بيداد مىكند. يا زن زبانش تند است يا شوهر زبانش تند است ولى اگر ما در خط امام حسن مجتبي(ع) هستيم يك خرده بايد تحمل كنيم. خوب حالا چه شده كه فحش مىدهى؟ بچهها اذيت كردند. گوشت سوخته است. امام حسن مجتبي(ع) فرمود: چه شده است؟ . . . گرسنهايد؟ غذا نداريد؟ خلاصه او را برد خانه وتر و خشك كرد، آن شخص همين جور ماند و گفت: حقّاً كه تو خليفهي خدا هستى. يك شخصى خدمت حضرت پيامبر(ص) آمد. پيامبر(ص) به او رختخواب خوب داد. او شب را در رختخواب خوابيد و رختخواب را كثيف كرد. از خجالت پا شد و خداحافظى نكرده دررفت. از بس گيج شد و هيجانى و. . . . زد به چاك. روز بعد گفت كه ما عصايمان را جا گذاشتهايم. حيف است. برگشت عصايش را بگيرد پشت در خانه پيامبر(ص) از رخنه در نگاه كرد و ديد خود پيامبر(ص) بدون اين كه به خانم خود بگويد خودش رختخواب را مىشويد. شرمنده شد و مسلمان شد. ببينيد امام صادق(ع) را به او سر نماز مىگويد دزد. به يوسف گفتند: (فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ) (يوسف /77) برادرهاى تو بودند. داداشت دزدبوده است. به هر حال گاهى يك چيزى به آدم مىگويند وقتى حرفي را شنيدى، توضيح بده بگو اين طور نيست. نگو خودت دزدى. مادرت دزد است. جد و آباءت دزد است. دربارهي نحوهي صحيح برخورد در مقابل فحش دهنده آيهاي را از قرآن بخوانم. مىفرمايد: (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63) مؤمن كسى است كه وقتى نيش خورد آرام باشد. (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان /72) كرامت خود را حفظ كند. زبانى كه سبحان الله مىگويد، زبانى كه سلام مىكند، زبانى كه مىتواند خوب حرف بزند چرا. . . ؟ شايعه سازى، نفرين، منّت، نجوا، نيش، سخن چينى، فحش. همه را سريع گفتيم. هر كدام كلى حرف دارد. اما چون وقت ما كم است از هر كدام جملهاى بيش نگفتيم. اما از امام صادق(ع) ياد بگيريم كه قهر نكنيم. اگر قهر كنيم يك رفيق در دنيا نخواهيم داشت. بايد قورت داد. (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ) (آل عمران /134). خدا انشاءالله اين خصلت را براى همهمان از لطف خودش مرحمت فرمايد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 615