نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 620
1- بخل در سلام کردن 2- بخل در سکونت افراد بیخانه 3- بخل در امور علمی و تحقیقاتی 4- بخل در وام دادن به نیازمندان 5- بخل در عفو و بخشش دیگران 6- اولویتبندی در بودجههای فرهنگی 7- بخل در رفع نیازمندیهای همسایگان
موضوع: آفت بخل در زندگی اجتماعی (2) تاريخ پخش: 10/05/98
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
وزارت کشور هستیم، جایی که شاه میخواست اینجا را حزب رستاخیز کند. در ساختمان حزب رستاخیز هستیم. موضوع درسهایی از قرآن است. پخش شب شهادت امام جواد است، یک کلمهای که امام جواد از سر شب تا صبح گفت را میخواهیم باز کنیم که چه بود اینقدر اهمیت داشت. نقل شده امام جواد(ع) از سر شب تا صبح یک دعا میکرد، که خدایا مرا از بخل نجات بده. یک شب تا صبح مرا از بخل نجات بده دیگر ماشین حساب نیاز دارد. در یک دقیقه چند بار میشود گفت: مرا از بخل نجات بده. یک دقیقه چند تا میشود؟ ضرب در شصت کنیم، یک ساعت چند تا میشود؟ ضرب در هشت ساعت کنیم، ببینیم هشت ساعت چقدر میشود. چند هزار بار امام جواد میگوید: خدایا گرفتار بخل نشوم. عجب بلایی است! همین که آمریکا الآن نمیگذارد ما نفتمان را بفروشیم، این بخل است. طلاقهایی که زیاد شده، مرد میگوید: خانم تمکین نمیکند. تمکین بخل است. زن میگوید: به من نفقه نمیدهد. نفقه ندادن، بخل است. گاهی وقتها یک چیزی را میگوید: من راضی نیستم از رویش چاپ کنید. من یک حدیثی دارم، یک مطلبی دارم، میگویم: شرعاً راضی نیستم، حق تمبر محفوظ است. این گاهی از بخل است و گاهی از بخل نیست. ولی گاهی هم از بخل است. این چه خطراتی دارد؟ یک کتاب خوبی را… ولی اسم نویسندهاش را نمیبرم چون غیبت میشود. یک کتاب خوبی را دانشگاه پسندید، گفت: این را در کتابهای دانشجوها بگذاریم. پیش نویسندهاش رفتند و گفتند: شما اجازه میدهی این کتاب را کتاب درسی دانشگاه کنیم؟ گفت: به من پول میدهید؟ اگر حق التألیف میدهید راضی هستم وگرنه شرعاً راضی نیستم. نزد یک نفر آمدند و گفتند: کتاب شما هم خوب است. اجازه میدهی کتاب را به او… گفتند: حق التألیف نمیدهیم، گفت: ندهید. آن آقایی که نشسته بود پول بگیرد تا اجازه بدهد، کتابش چهار هزار تا چاپ شد و چندین سال روی دستش ماند و هیچکس نخرید. آن کسی که اجازه داد و گفت: بخل نیست، کتاب خوب است چاپ کنید بخوانند. بچهها بخوانند، پنج میلیون دانشجو داریم حالا چقدر نمیدانم. میلیونها دانشجو از کتاب استفاده کردند، حال اینکه آقایی که اجازه داد سوادش خیلی کمتر از آقایی بود که اجازه نداد. یعنی دانشمند بود اما چون بخل داشت، پنج میلیون دانشجو از مغزش محروم شدند. آن آقا یک طلبه عادی بود، ولی چون بخل نداشت میلیونها کتابش چاپ شد. بخل چیز مهمی است. هرچه آدم نگاه میکند…
1- بخل در سلام کردن
بعضیها به هم سلام نمیکنند، میگوید: من فوق لیسانس هستم به این سلام کنم؟ او باید به من سلام کند. یعنی در سلام علیکم بخل دارد. در مورد بخل میخواهم مقداری صحبت کنم. بخل انواعی دارد. از امام پرسیدند: بخل چیست؟ «شُحّ» هم میگویند، ایرانیها بخل را بلد هستند، «شُحّ» یعنی بخل، از امام پرسیدند: «شُحّ» چیست؟ فرمود: «ان تری ما فی یدک شرفا» دلت به این پستی که داری خوش است. دلت به این پز و مدرکت خوش است. اگر دلت به این چیزهایی که هست خوش باشد، «ما انفقت تلفا» اگر چیزی بدهی میگویی: حرام شد، اگر یک چیزی نگه داری، میگویی: دارم. یک مثال بزنم، یک گوسفندی خانه حضرت بود، فرمود: بکشید و گوشتش را تقسیم کنید. کشتند و گوشتش را تقسیم کردند و گفتند: یا رسول الله، همه رفت و یک مقدار کمی را برای خودمان گذاشتیم. فرمود: این تعبیر غلط است، بگویید: همه مانده است. آنچه در راه خدا میدهید، نرفته، میماند. آنچه میخوریم از بین رفته است. انسان دلش خوش باشد که بگوید: مثلاً کاندیدای من رأی میآورد. نگذاریم او رأی بیاورد. او را خرابش کنیم. این عکسها را تکثیر کنیم، این را تکثیر نکنیم. شُح در مال هست، در علم هست، در هنر هست. من سراغ دارم در کاشان خودمان، یک تولید کنندهی قالی بود این نقاش را، کسی که نقشه قالی میکشد را در خانهاش میبرد، کبابش میداد، تریاکش میداد که این نقشهای که میکشد از خانهاش بیرون نرود. بگویند: این نقشه مخصوص فلان تاجر است. در مسأله جمهوری اسلامی چه بخلهایی میشد. دانشگاه، فقط در شهر، دهاتیها نباید دانشگاه داشته باشند. بخل است، دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد، پنجشنبه و جمعه نباید درس بخوانند، بخل است. چرا؟ فرق بین پنجشنبه و سهشنبه چیست؟ دانشگاه باید وسط شهر باشد، چرا؟ وسط شهر گران است خوب برو در بیابان دانشگاه بساز. استاد دانشگاه نباید از شصت سال بیشتر باشد، چرا؟ من 75 سال دارم نمیتوانم درس بدهم؟ بخل است. دانشجو نباید از هجده سال کمتر باشد، چرا؟ اگر سیزده ساله درس را میفهمد بیاید سر کلاس بنشیند. هرچه فوت میکنیم میبیند اوه، این بخل چه اقیانوسی است؟ همه به نحوی در آن گیر کردیم. بخل در مال، بخل در علم، بخل در هنر…
2- بخل در سکونت افراد بیخانه
بخل در مسکن، چند هزار تا خانه خالی در ایران هست. طبقه پایین خالی است، بالا خالی است، سوئیت خالی است، چقدر خانه خالی است و چقدر آدم بیخانه است. مشکل بخل است. در عبادت، بخل میشود.در کتاب، خدا رحمت کند آیت الله مشکینی را، یکبار گفت: طلبهها من در خانهام مقداری کتاب دارم. ولی وقتی مطالعه میکنم من یک نفر هستم. من از فردا کتابهایم را در مسجد میگذارم، هر طلبهای که پول ندارد کتاب بخرد، در مسجد بیاید از کتابهای من استفاده کند. کتابهایش را در مسجد برد و در اختیار دیگران گذاشت. سعی کنیم خیر برسانیم. اگر مردم بسیج شوند، همه مشکلات مملکت حل میشود. یک تکان مردم خوردند در این سیل چه خدماتی شد. البته این در همه چیز باید باشد. پیرزن در خانه نشسته است. پسرهایش خارج هستند یا داخل هستند یا پسر ندارد، دور هستند، این را چه کنیم؟ بمیرد. نباید بمیرد که… پیر است، پیرمرد است، پیرزن است، بهزیستی یک تشکیلاتی باید باشد برای کسانی که پیرزن هستند و مشکل جسمی دارند، بهزیستی، 2- کمیته امداد، 3- بنیاد پانزده خرداد 4- صندوقهای قرض الحسنه. یک تیمی باید جمع شوند که این پیرزن از بین نرود. این همسایه پیرزن یک جوان هست، صبح به صبح میرود نان بگیرد، یک نان اضافه بگیر در خانه همسایه بده و بعد آخر ماه بگو: پولش را حساب کن. من چهل تا نان گرفتم، چهل تا فلان مقدار بده. به من چه، چشمش کور، یکی از پسرها کانادا است، یکی هندوستان است، یکی مالزی است، به من چه؟ عروس دارد، داماد دارد. تو نانوایی میروی یا نه، سه تا نان را که میگیری بگو: چهار تا، یعنی این جوان بخل میکند در اینکه یک نان به همسایهاش بدهد، آنوقت چهار پنج تا سازمان دولتی باید میلیارد میلیارد خرج کنند تا این پیرزن از بین نرود. پشت موتور نشسته، خانمش هم پشتش است. چادر خانم لای پرههای موتور میرود. میگوییم: آقا شیشه را پایین بکش بگوییم: چادر لای پرهها نرود خانم… به من چه؟! مگر من پلیس هستم. میافتد بیدار میشود! اینقدر بیخیال! بگو: خانم چادرت لای پرهها گیر نکند. در یک کلمه بخل میکند. میگوییم: ممکن است خطر پیش بیاید، میگوید: خطر پیش بیاید چشمهایش باز میشود. من شما را نمیشناسم. گفتند از همه ایران تشریف آوردید. مسئول خدمات هستید، اینجا وزارت کشور است. اگر یک گوسفند به شما بدهند و بگویند: تقسیم کن، حضرت عباسی کبابیهایش را برای خودت برنمیداری؟ (خنده حضار) این خنده یعنی چرا. اگر یک ده تا گذرنامه بدهند، حضرت عباسی به تیپ و باند و حزب خودت نمیدهی؟ یکی را هم به غریبهها میدهی. ده تا گذرنامه، بگویند: این ده تا گذرنامه برای فلان سفر است، تو تقسیم کن. به رفیقهایت میدهی یا قرعه میکشی؟ هرکه شد و هرکه رزقش بود. ما هم گرفتار هستیم.
3- بخل در امور علمی و تحقیقاتی
من یک جزوهای از کسی دیدم، دیدم بحثهای خوبی است. گفتم: اجازه میدهی من این را در تلویزیون بگویم؟ گفت: راضی نیستم. گفتم: چرا؟ گفت: آخر، کار کردن خر و خوردن یابو! من زحمت بکشم و تو در تلویزیون بگویی؟ گفتم: بفرما. جزوهاش را دادم. رفت و بعد هم تصادف کرد و در جاده از دنیا رفت و کتابش هم از بین رفت، هیچی هیچی… حالا اگر ما حدیثش را میگفتیم چه میشد؟ قرآن یک آیه دارد سوغاتی سفر شما به تهران این آیه باشد (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض) (آلعمران /195) یعنی من از تو هستم و شما هم از من هستی. همین شعری که میگویند: بنی آدم اعضای یکدیگرند. این آیه قرآن است. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» یعنی من از تو هستم و تو هم از من هستی. یکبار داشتم میرفتم، دیدم کلهپاچهای استخوان کله پاچه را در جوی ریخت، ترمز کردم و گفتم: آقا این استخوانها را در جوی میریزی، فردا سیل و باران میآید، جلوی عبور آب گرفته میشود و آب در خیابان میافتد. چرا این کار را کردی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: چه فرقی میکند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» حالا که اینجا شهردار نیست و من میبینم که این استخوانها را در جوی ریخت، خوب تو بگو آقا این کار را نکن. نهی از منکر، این هم منکر است. یکی از معروفها و منکرها حجاب و عفاف است. اما خیلی وقتها عمر ما تلف میشود. شما مثلاً فرض کنید در روستاها استخر نیست، شهرها استخر هست. اشکال دارد بگویید: امسال تابستان تمام بچه یتیمها را مجانی شهرداری شنا یاد میدهد؟ این معروف است. استخر دارید و اختیار با شماست، شهردار میتواند این کار را بکند. کشور ما شمالش دریا و جنوبش دریاست، آنوقت محصل میافتد مثل آجر پایین میرود. این شنا ده ساعت، پانزده ساعت یاد میگیرد. بچه یتیمهای شهر و روستای خودتان، بخل میکند. او که استخر دارد، نه آنجا را چه دادیم، چه دادیم… چه میگویند؟ خصوصی… بله میگویند: خصوصی است. به شرکت… پیمانی است، به بخش خصوصی داده است. بخش خصوصی است ولی ده نفر بچه یتیم را میخواهم شنا یاد بدهم. بخل نکنیم. هرکس هرچه دارد بخل نکند.
4- بخل در وام دادن به نیازمندان چقدر افراد در بانک پول دارند و چقدر آدم بال بال میزنند برای یک مبلغ پول، وام ندادن بخل است. قرآن میگوید: کسانی که بخل میکنند و از امکاناتشان به نفع دیگران استفاده نمیکنند، امکانات ممکن است بیل و کلنگ باشد، ممکن است دیگ باشد، یک دیگ بزرگ دارد میخواهیم نذری بپزیم. دیگش را نمیدهد. اینها اسمش را ماعون مینامند. ماعون (وَ يَمْنَعُونَ الْماعُون) (ماعون /7) سوره ماعون، یک کسی نردبان میخواهد، این نردبان را همسایه دارد و من ندارم. هر همسایهای یک چیزی دارد که همسایه دیگر ندارند، این وقتی یک مسأله پیش میآید بگوید: این، خانه ما یک اتاق بزرگی هست. شهرها که بیشتر آپارتمان است و نمیشود قرض داد اما بعضی جاها و روستاها خانههای بزرگی هست. عقدتان را بیاورید خانه ما بخوانید. یک پیراهن عروس است، عروس الحمدلله تمام شد، به سلامت مبارک باشد. این پیراهن عروس را بدهند یک عروس دیگر هم یک شب بپوشد. چطور تابوت را یک ساعت میخوابیم و بلند شویم یکی دیگر میخوابد، چطور در عزا هر خانهای یک تابوت ندارد، یک تابوت است هرکدام دو ساعتش درونش میخوابیم. این پیراهن عروس است، عروسهای دیگر هم بپوشند، اشکال دارد؟ من خودم دخترم عروس شد، پیراهن عروسیاش را نه عروس دیگر هم پوشیدند. بیست تا دیگر هم میتوانند بپوشند. میلیونها پیراهن عروس در کمدها آویزان است، میلیونها جوان به خاطر بی پولی و خرید پیراهن بال بال میزند. این ریشه در بخل دارد. خیلی مسأله مهمی است، بیخود نیست، امام جواد است، من که نیستم. امام جواد از سر شب تا صبح گفت: خدایا بخل بخل، بخل. داری میروی یک پوست موز افتاده است. با نوک پایت کنار بزن. مگر من شهردار هستم؟ شهرداری پول دارد و از مردم پول میگیرد اینجا را جارو کند. بابا حالا تو اگر با نوک پایت این پوست موز را کنار بزنی، چه میشود. قفل است و روحش قفل است.
5- بخل در عفو و بخشش دیگران
یک کسی فحش داده، او را ببخش. نخیر! من روز قیامت میخواهم یقهاش را بگیرم. آبرویم را ریخته باید آبرویش را بریزم. بابا ولش کن. برادرهای یوسف گفتند: یوسف جان، ما تو را در چاه انداختیم، گفت: شما را بخشیدم. سی چهل سال یوسف از پدرش جدا شد و پدرش از گریه چشمهایش کور شد. اما تا گفتند: (إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ) (یوسف /97) ما خطا کردیم، گفت: همین الآن شما را بخشیدم، نه فردا. (لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْم) (یوسف /92) امروز، نگفت: برو بعداً فکرهایم را بکنم. نه! همین الآن شما را بخشیدم. «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْم» الیوم یعنی امروز. روح بزرگ، سعه صدر، آدم هرچه دارد فکر نکند برای خودش است. اصلاً برای من نیست. بنده سخنرانی میکنم چه چیزی از من است؟ من شما را میشناسم؟ شما را دیدم؟ ساختمان برای من است؟ حافظهای که حرفهایم یادم هست برای من است؟ اسمش را بگویم همه میشناسید، از دانه درشتهای مملکت است. مرحوم شد، میگفت: من سوره حمد میخواندم وسط سوره حمد گفتم: مالک یوم الدین، یادم رفت بعدش «ایاک نعبد» است. تا امام زنده بود نمیگفتم، بعد از فوت امام میگویم. امام به آیت الله صدر گفت: یک روز خدا حافظه را از من گرفت، هرچه فکر کردم یادم رفت اسم من روح الله است. ماندم اسم من چیست. اینکه من میگویم: من محسن قرائتی هستم، یک آن خدا بگیرد اسم خودم هم یادم میرود. اگر گوینده امام نبود ما باور نمیکردیم. آدم باور نمیکند که اسم خودش هم فراموش کند. قفل کنی قفل میشود. روایت داریم، این روایتها را برای مردم بخوانید. شما منتظر آخوندها نباشید. آخوندها همه جا نمیتوانند حاضر باشند. شما در روستاهایی هستید، اقصی نقاطی که دست من نمیرسد و نمیتوانم بیایم. با اینکه حدوداً در سال من صد سفر میکنم. هفتهی دو استان میروم اما در عین حال ایران بزرگ است. شما یک کاری کنید، نه یکی، نه دو تا، نه سه تا، نه چهار تا، نه پنج تا، یک هیأت حدیث داریم که هرجا مال تلف میشود برای این است که مردم زکات نمیدهند. عربیاش هم بخوانم. با عربی آشنا هستید. «ما تلف مالٌ» مالی تلف نشد، «فِي بَرٍّ وَ لا بَحْرٍ» مالی در دریا و خشکی تلف نشد، «إِلا بِمَنْعِ الزَّكَاةِ» (بحارالانوار، ج 93، ص 20) هرجا مال تلف شد، زکات نمیدهند. پدر من تاجر بود، بازاری بود، میگفت: شصت سال در بازار کاشان کاسبی کردم، احدی از تجار ورشکست نشد مگر کسی که خمس نمیداد. همین امام جواد، شب شهادت امام جواد بحث را گوش میدهید. امام جواد فرمود: سلام مرا به شیعیان برسانید و بگویید: من امام جواد هستم، ضامن میشوم خمس بدهید مال شما کم نشود. صد میلیون گیر شما آمده، بیست میلیون خمس بدهید. ضامن میشوم مال شما کم نشود. امام کاظم فرمود: اگر پولی را به حق خرج نکنید، دو برابرش را در راه باطل خرج میکنید.
6- اولویتبندی در بودجههای فرهنگی
یک بودجهی فرهنگی به شهردار میدهند. این شهردار بودجه فرهنگی، فرهنگ چیست. اولویت با چیست؟ بنشیند فکر کند، یک زمینی است به نام زمین تنیس، چند متر است؟ دو نفر درونش باز میکنند و یک زمین به نام والیبال داریم، کلی مساحتش کمتر است و یازده نفر مشغول هستند. زمین والیبال چقدر باید باشد؟ دوازده نفر، چند متر است؟ 18 در نه است. حالا بگو: هجده در ده، صد و هشتاد متر، دوازده نفر. 170 متر زمین است، دوازده نفر بازی میکنند اما تنیس درونش بخل است. زمینش گشادتر و بازیکنانش کمتر هستند. من میترسم بگویم بعضی بگویند: این را شنیدیم. حالا شنیده باشید. ده بار بشنوید. مهندسی را از خدا یاد بگیریم. یک شکاف در صورت گذاشته است. ببین با این شکاف چه میکند؟ تغذیه ما از همین است. سینه مادر را با لب میمکیم. سخنرانی با همین لب است. گرفتن اکسیژن با همین لب است. پس دادن کربن با همین لب است. بوسیدن با همین لب است. فوت کردن با همین لب است. سوت کشیدن با همین لب است. اگر دست کارشناسان ما میدادند چه میکردند؟ یک لوله فرو میکردند برای ورود اکسیژن، یک لوله برای خروج کربن، یک دکمه برای چشیدن، بوسیدن، مکیدن، کله ما را پر از دودکش و دکمه میکردند. همین سالنی که اینجا ساختید، حالا زمان شاه این را ساختند. این را اگر صاف میساختند چه میشد؟ من نیم متر بالا میرفتم و همه شما را میدیدم. صاف که بود نماز هم میخواندند. میز پینگ پونگ هم میگذاشتند. درونش عروسی هم میشد بگیری. این سالن اگر لب در بود میشد قدم قامت الصلاه بگویند و مردم ظهر بیایند نماز بخوانند. یک خرده کجش میگذاریم میگوییم: آمفی تئاتر، با یک کلمه آمفی تئاتر، فقط سالی چند بار سخنرانی است. آن طرف خیابان یک مسجد میسازیم. برای سفره یک سالن غذاخوری داریم. جشن و مراسمی است، یک عده آمدند مثلاً میخواهند بخوابند، اینجا فرض کنید یا خنکتر است یا هر دلیلی، میشود آمد کنارش خوابید. از میز پینگ پونگ تا خوابیدن، تا روضه خوانی و جشن و نماز جماعت میشود چند منظوره باشد. به موسی گفتند: [عصای مرا بردند…. عصا را بده… ما یکوقتی خیلی بلند میشدیم. دیگر حال ندارم.] به موسی گفتند: (وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى) (طه /17)چه چیزی در دست راستت است. گفت: «قالَ هِيَ عَصايَ» این عصای من است. ولی چند منظوره است. «أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» به آن تکیه میدهم. «وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي» با آن برگهای درخت را پایین میریزم، گوسفندها را چوپانی میکنم، «وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى» منظورها و فایدههای دیگر هم دارد. رزمندهها یک چفیه دارند. فکر کردید از این چفیه چقدر کار برمیآید. دستش میشکند این را چه میگویند؟ آتل… عرق میکند عرقش را پاک میکند. میخواهد نماز بخواند، سجادهاش میکند. میخواهد دیگ غذا را بلند کند، داغ است، دستگیره میکند. با رفیقهایش شوخی میکند تابش میدهد و به جای طناب بر سر رفیقش میزند. حمام میرود با آن خودش را خشک میکند. یکوقت نگاه کردم سی چهل تا کار با این میکند. ما خیلی در کشورمان ولخرجی میشود. آب خرج میکنیم، خاک هم خرج میکنیم، همین آقای باغبانی که آب و خاک و کارگری را مزد میگیرد، غروب که میشود میرود سبزی میخرد. اشکال دارد به جای چمن سبزی بکاریم؟ جایزه میدهیم، خانم است یک چرخ بافندگی بدهید. روز معلم خواستند به ما جایزه بدهند، یک چیزی آوردند بزرگ و شیشهای، گفتم: این چیست؟ تندیس میگویند؟ گفتند: این تندیس است. گفتم: با این چه کار کنم؟ دوغ درونش بریزم. مرغ درونش کنم. این چه خاصیتی برای من دارد؟ یک پارچه بخر یا بپوشم یا به یک برهنه بدهم بپوشد. این را بردند یک پارچه آوردند. ما عقل خرج کردن نداریم. چمن مگر ایرانی نیستی، خیلی از بذرهای چمن خارجی است. اگر چمن را سبزی بکاری، بذر سبزی ایرانی است چرا میگذاری پول خارج برود؟ دین هم نداشته باشیم غیرت ملی که داریم. در مورد غیرت ملی یک خاطره برای شما بگویم، خیلی خوشمزه است. رضاشاه مرد، خدا لعنتش کند. از بس که عصبانی بودند، هیچ آخوندی منبرش نرفت. در ژاندارمری آن زمان رضاشاه یک کسی بود غیر از اینکه ژاندارمری بود، کارمند دولت بود، سخنران خوبی هم بود. به این گفتند: تو بیا سخنرانی کن. آدم با فضیلتی بود. من دیده بودم. رفت سخنرانی کرد در ختم رضاشاه آخرش گفت: پروردگارا، روح اعلی حضرت همایونی، رضاشاه پهلوی را با خسرو پرویز محشور بفرما. یک عده خندیدند و او را ژاندارمری بردند و گفتند: چرا اینطور گفتی؟ گفت: والا رفتم بگویم رضاشاه را با پیغمبر و محمد و آل محمد محشور کن، دیدم محمد و آل محمد عرب هستند. چرا شاه ایران با این عربها محشور شود؟ غرور ملی من گل کرد… (خنده حضار) دنبال یک ایرانی میگشتم خسرو پرویز را گفتم. خسروپرویز هم از جنایتکارانی است که نامه پیغمبر را پاره کرد. حالا ما غیرت ملی که داریم. بذر چمن باید پول خارج برود. بذر سبزی باید پول در ایران است. این یک مورد، 2- چمن هر روز آب میخواهد، سبزی هفتهای دو بار آب میخواهد مصرف آب هم کمتر است. 3- برگ سبزی پهن است تولید اکسیژن بیشتر است. برگ چمن چون باریک است تولید اکسیژن کمتر است. 4- سبزی عطر دارد و چمن عطر ندارد. سبزی سلول بدن انسان میشود و چمن سلول بدن الاغ هم نمیشود. منتهی ما میگوییم: آنجا فرمانداری و شهرداری است، اینجا وزارت کشور است، اینجا اداره کل است. اینجا… یک خرده مشکل مخی داریم. (خنده حضار) در ایران پادگان داریم دو هزار تا سرباز درونش هستند، دو هزار تا درخت زینتی است، میخواهی این درخت زینتی را تبدیل کنیم به درخت میوه، بعد میگوییم: تابستان به سربازها میوه خوردند، میگویند: بودجه نیست. هوای داغ بودجه نیست؟ عقل که هست، زمین دارید، آب دارید، کارگر دارید، دو هزار تا سرباز دارید، این درخت اگر تبدیل، در قرآن در مورد درخت دو آیه داریم. یکجا میگوید: «و زینة» عربیهایی که میخوانم قرآن است، یکجا میگوید: درخت زینت است، یکجا میگوید: «و اثمرت» میوه بدهد و ثمره بدهد. یعنی قرآن در مورد درخت میگوید هم زیبایی دارد و هم ثمره بدهد. چه اشکالی دارد در پارکها سبزی بکارند. لااقل آقایی که کارگر است که آب میدهد، غروب به غروب که بیرون میرود، خیار و گوجه را از زمین خودش بردارد و برود. اگر هم فروخت، بردارد برود و نوش جانش. ما که آب مصرف میکنیم، این رونق تولید، اقصاد مقاومتی اینها الفاظی است که باید باز کرد دید در زندگی ما چطور است.
7- بخل در رفع نیازمندیهای همسایگان
یک پیراهن عروس را میتوانند بیست عروس بپوشند. یک خانه بزرگ را میتوانند همسایهها عروسیشان را در این خانه بزرگ بگیرند. قرآن میگوید: حتی اگر دیگ نردبان همسایه میخواهد به او ندادی، «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُون» این دیگ را به همسایهاش ندهد. حدیث داریم کسی اتاق خالی دارد، یک کسی هم نیاز دارد بخل میکند به او ندهد، خدا میگوید: فرشتهها شاهد باشید، این در دنیا اتاقش را به بنده من نداد. بدانید من در آخرت اتاق به او نمیدهم. همینطور که این خانهاش را تحریم کرد بر دیگران، من هم بهشت را بر ایشان تحریم میکنم. حدیث است. بخل، اگر باورمان بیاید من از شما هستم و شما هم از من هستی. در مسائل دینی، شما در شهرداری میخواهید شهر را آباد کنید، مسجد منطقه را هم آباد کردید یا نه؟ اگر کردید خوشا به حالتان، اگر برای غفلت مردم سرگرمی ساختید اما برای یاد مردم از خدا کاری نکردید، قیامت شما گیر هستید و بنده هم گیر هستم. فرقی نمیکند. اصلاً بودجه فرهنگی کجا خرج میشود؟ شهرداریها بودجه فرهنگی دارند. لااقل یکی از آدمهای فرهنگی در این چهل سال من بودم، خدای نکرده، چون من هیچ پست سیاسی نداشتم. چهل سال در تلویزیون بودم و یک شب جمعه تعطیل نشده است. برنامهای که چهل سال یک شب جمعه تعطیل نشود شاید در دنیا بی نظیر باشد. تا حالا هیچ شهرداری از من تلفنی نپرسیده آقای قرائتی ما یک بودجه فرهنگی داریم، به نظر شما بچههایی که نماز نمیخوانند من شهردار برای نماز چه میتوانم بکنم؟ برای دینشان، برای شنا و آموزش خط، جای فرهنگی هم خیلیهایش الک و دولک میشود. من را بردند جایی جایزه بدهیم، من هم وارد شدم. وسط جایزه گفتم: ببخشید چه کردید که میخواهید با دست من جایزه بدهید؟ گفتند: یک کار فرهنگی کردیم. گفتم: خوب بگویید، من خدای نکرده معلم هستم. گفتند: یک کار قرآنی کردیم. گفتم: من هم خدای نکرده معلم قرآنی هستم خوب بگویید. آخر فهمیدیم یک آیه در قرآن است که یازده قاف دارد. گفتیم: هرکس این را پیدا کرد جایزه دارد. این بچه از اول تابستان تا آخر تابستان قاف شماری رفتند. اصلاً نباید مدال خریت داد به این آقایی که این مسابقه را ایجاد کرده است؟ این دکترای خریت است. (خنده حضار) پول از مردم میگیری و به اسم فرهنگ بچهها را آوردی قاف بشمارند. ما مشکلمان عقل است. اولین نیاز بشر چیست؟ دومین نیاز بشر چیست؟ اولین نیاز بشر اکسیژن است. یک دقیقه نباشد میمیریم. دومین نیاز بشر آب و نان است. دو سه شب نباشد، میمیریم. سومین نیاز بشر همسر است. چطور؟ قرآن میگوید: (هُنَ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ) (بقره /187) همسر برای همسر لباس است. لباس سومین نیاز است. یعنی بعد از اکسیژن و غذا هیچ چیزی مثل همسر نیست. بودجه فرهنگی باید خرج همسر و ازدواج شود. مسأله ازدواج را حل کنیم. ازدواج آسان شود، مفاسد اجتماعی کم میشود. چون آن چیزی که میخواهد در ماهواره و سایت و اینترنت ببیند، خوب خودش را خانم میبیند که نشسته است. میخواهی عکسش را ببینی، خودش را ببین! ازدواج گیر کرده است. مشکلات… مثلاً این پول گل را شهرداریها حذف کنند. در هر شهر و روستایی گلکاری شد، این داماد که میخواهد داماد شود گلش را شهردار مجانی میدهد. تالارش را… در هر شهری از بودجه فرهنگی دو تا تالار بسازند، جوانها میخواهند داماد شوند دیگر اجاره تالار ندهند. اینها محال نیست، ما پول داریم نمیدانیم کجا خرج کنیم. امام سجاد میگوید: خدایا یادم بده کجا پول خرج کنم، نمیگوید: یادم بده چطور پول گیر بیاورم. بگذارید عربیاش را بخوانم. در دعای مکارم الاخلاق است «الهی اصب بی» أصب با الف و صاد، یعنی اصابت، گلوله اصابت کرد یعنی به او خورد. «أصب بی» به من بزن، یعنی وارد بدنم شود. چه چیزی؟ «سبیل الهدایة» راه هدایت «فیما انفق» یعنی پولهایی که انفاق میکنم، هزینههایی که میکنم یادم بده و هدایتم کن که پولهایم را کجا خرج کنم. جایزه که میدهم چه بدهم؟ این جایزهای که به ورزشکارها میدهند، جامهایی که میدهند چه خاصیتی دارد؟ یک وام بدهید فوتبالیست برود داماد شود. خواهرش جهازیه ندارد، خودش هم همسر ندارد، آنوقت ما جام میدهم روی طاقچه میگذارد. یک خرده فکر کنیم بهتر از این میتوانیم کار کنیم. یک خرده مشورت کنیم. مشورت با آدمهایی کنید که یک خرده حر باشند، چون آدمهایی که اسیر مراسم هستند اصلاً نمیتوانند تصمیم بگیرند، اینها به درد نمیخورند. در جبهه خطشکن داشتیم. در زندگی هم خطشکن میخواهیم. چطور داماد شود؟ یک ازدواج آسان، شما کمک تلویزیون میتوانید بکنید. اگر در منطقه شما یک ازدواج آسان است، بنویسید بگویید: این ازدواج آسان بود. بنویسید بیایید فیلم برداری کنید. این یک سوژه خوبی بود. همه میتوانید فرهنگی باشید. همه میتوانید آخوند باشید. همه میتوانید مسجدها را راه بیاندازید. هر شهردار نمیتواند یک مسجد را زنده کند؟ چند تا شهرداری در ایران داریم؟ 1290 شهرداری داریم. هر شهرداری یک مسجد مخروبه را آباد کند. یک مسجد کساد را رونق بدهد، والله میتوانیم. ننشستیم ببینیم، اینها همه ریشهاش یا غفلت است یا بخل است. خدایا یادمان بده وظیفه ما چیست توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده وظیفه ما چه نیست تقوا بده دوری کنیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- رسول خدا در مورد گوسفندی که در راه خدا ذبح کرده و گوشتش را میان فقرا تقسیم کردند، چه فرمود؟ 1) آنچه در راه خدا دادیم، ماند. 2) آنچه خود خوردیم، رفت. 3) هر دو مورد 2- عبارت قرآنی «بعضکم من بعض» به چه معنایی اشاره دارد؟ 1) بنیآدم اعضای یکدیگرند 2) تبعیض میان آدمیان 3) تفرقه و جدایی میان افراد 3- آیه 7 سوره ماعون از چه امری انتقاد میکند؟ 1) بخل در سلام کردن 2) بخل در کمک به نیازمندان 3) بخل در کمک به همسایگان 4- آیه 92 سوره یوسف، چه چیزی را نفی میکند؟ 1) بخل در شرایط قحطی 2) بخل در عفو و بخشش 3) بخل در کمک به زندانیان 5- بر اساس روایات، عامل تلف شدن اموال چیست؟ 1) ترک انفاق 2) ترک زکات 3) ترک نماز
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 620