responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 627

1- دوری اهل بیت علیهم‌السلام از بیعت با افراد پلید
2- توفیق الهی، در گرو اخلاص آدمی
3- خروج امام حسین از مدینه، شبیه خروج موسی از مصر
4- مرگ آدمی، تحت تدبیر و اراده‌ی الهی
5- عزت و ذلت، به دست خدا
6- ورود امام حسین به مکّه، شبیه ورود موسی به مدین
7- بنی‌امیّه، منافقان به ظاهر اهل ایمان
8- شیوه خروج امام حسین علیه‌السلام از مکه

 

موضوع: آیات قرآن در خطبه‌های امام حسین علیه‌السلام
تاريخ پخش: 28/06/98

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

من آیات قرآنی را که امام حسین در مسیر کربلا خوانده، سیزده مورد را پیدا کردم، نوشتم که برای شما بخوانم. هم پای جلسه قرآن نشسته باشیم و هم جلسه تفسیر و قرآن. مروان نماینده یزید در مدینه بود. پیغام داد به امام حسین که شما با یزید بیعت کنید. هنوز امام حسین مکه و کربلا نرفته بود. امام حسین فرمود: «انک رجس» تو نجس هستی. به نماینده‌ی… می‌دانی ما که هستیم؟ ما با یزید بیعت کنیم؟ ما اهل‌بیتی هستیم که خدا فرمود: (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ‌ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (احزاب /33) (صلوات حضار)
1- دوری اهل بیت علیهم‌السلام از بیعت با افراد پلید
این «انَّما» یعنی فقط، خدا اراده کرده همه مردم خوب باشند ولی این اراده نسبت به اهل بیت یک اراده‌ی ویژه است. «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ‌ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» ما خانواده عصمت بیاییم بیعت کنیم با یزید؟ این مهم است. اینها عزت است. رئیس جمهور آمریکا نخست وزیر ژاپن را نزد آقا بفرستد، امام بگوید: من با ایشان حرف نمی‌زنم. با خودت حرفی ندارم حرف بزنم گرچه به خودت هم یک اشکال‌هایی هست اما با رئیس جمهور آمریکا پیام هم نمی‌دهم. خیلی عزت است برای ما، امام حسین به مروان می‌گوید: «انک رجس» نجس هستی، ما معصوم هستیم و تو نجس هستی.
آیه‌ی دوم، قبل از اینکه حرکت کند امام در وصیت‌نامه‌اش نوشت (وَ ما تَوْفِيقِي‌ إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ) (هود /88) من توفیقاتم را از خدا می‌خواهم، وظیفه ما چیست؟ بعد چه می‌شود؟ هرچه می‌خواهد بشود، بشود. به امام گفتند: شما می‌دانستی جمهوری اسلامی تشکیل می‌شود و به اینجا می‌رسد که رسیده است؟ امام فرمود: نه، خبر نداشتم. ولی می‌دانستم که شاه منکر است و شاه باید برود. این را می‌دانستم. این را فعلاً عمل کنیم تا ببینیم چه می‌شود. خدا در قرآن نگفته از همین‌جایی که هستی تا آخر خط را نشان تو می‌دهم. یکوقت شما می‌گویی: من کرمان هستم، چراغ می‌زنم تا یزد را باید ببینم. نه، می‌گوید: بیست متر، بیست متر. این بیست متر که چراغ ماشینت روشن است، این بیست متر را برو، هرچه جلو رفتی، هی یک خرده، یک خرده بیشتر باز می‌شود. از اول که آدم نمی‌داند چه می‌شود. شاه منکر است و شاه باید برود. هرکس می‌خواست فرانسه ملاقات امام برود، می‌گفت: به شرطی که صحبت از باقی بودن شاه نکند. اگر او هم معتقد است که شاه باید برود، ملاقات بیاید. اما اگر می‌آیند دلالی و واسطه‌گری کنند که شاه باشد، مطابق قانون اساسی عمل کند، شاه باشد هیأت دولتش را عوض کند. نخست وزیرش را عوض کند. چانه نزنید. چانه بی چانه! شرط ملاقات من این است که شاه باید برود.

2- توفیق الهی، در گرو اخلاص آدمی

«و ما توفیقی الا بالله» خداوند یک آیه در قرآن داریم برای زن و شوهرهاست، می‌گوید: اگر بین زن و شوهری اختلاف افتاد، دادگاه نروند. چون دادگاه رفتند، قاضی می‌فهمد، دادستان می‌فهمد، کامپیوتری هم می‌فهمد، عکاس هم می‌فهمد، آبدارچی هم می‌فهمد. همه می‌فهمند این زن و شوهر با هم دعوا دارند. چه کنیم دعوا شد؟ می‌گوید: اول دعوایت شد، خودتان در خودتان اصلاح کنید. «فأصلحا بینهِما» دو نفری حل کنید، نگذارید، حتی زن به فامیلش نگوید و مرد هم به فامیلش بگوید، اول بین دو نفر و بعد بین دو قبیله می‌شود. خودتان حل کنید، اگر نتوانستید حل کنید، قرآن یک آیه دیگر می‌گوید: «فَابْعَثُوا حَكَماً» هرچه عربی می‌خوانم قرآن است. (فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها) (نساء /35) یک حکم و داور از فامیل مرد انتخاب شود، یک داور از فامیل زن انتخاب شود، کدخدا مَنشی این دو داور به نمایندگی از عروس و داماد بنشینند مسأله را بررسی کنند. در همان آیه‌ی 35 می‌گوید: «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً» اگر هدف این دو اصلاح بود، «يُوَفِّقِ اللَّهُ» خدا جوش می‌دهد. یعنی در حرفشان اثر می‌گذارد.
خیلی از من پرسیدند: چه کنیم خدا توفیقمان بدهد؟ قرآن می‌گوید: «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ» اگر می‌خواهی خدا توفیقت بدهد، نیتت را پاک کن. نیت خدا بود. خیلی حرکت می‌شود. ممکن است آدم درس بخواند برای مدرک، کار کند برای پول، نیت خدا باشد. نه اینکه مدرک و پول بد است. نیتش… شما اینجا آمدید به نیت اکسیژن آمدید؟ نه، آمدید پای سخنرانی من که حرف‌های مرا گوش بدهید. اما از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. تشنه شوید آب می‌خورید. نیت شما نباید اکسیژن باشد. نیت شما این باشد که می‌روم قرآن و حدیث یاد بگیرم.

3- خروج امام حسین از مدینه، شبیه خروج موسی از مصر

آیه‌ی سوم؛ وقتی امام حسین احساس کرد که فرماندار مدینه می‌خواهد از امام بیعت بگیرد، مدینه را رها کرد و به مکه رفت. وقتی مکه رفت این آیه را خواند. (فَخَرَجَ‌ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ) (قصص /21) این آیه‌ای بود که به حضرت موسی یک نفر با دو آمد، (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى) (قصص /20) یسعی یعنی با دو آمد، این با دو آمد، یعنی کارهای اطلاعاتی را باید با دو کرد، لفت ندهید. سریع! خبر باید به موقع برسد وگرنه چه می‌گویند… نوشدارو بعد از… من هم… باید به… لذا حضرت موسی یک عامل نفوذی در دربار فرعون داشت. این عامل نفوذی با دو آمد، گفت: موسی داشتند جلسه می‌گرفتند، صحبت این بود که شما را بگیرند و اعدام کنند. فوری «فَاخْرُجْ» فرار کن. موسی هم فرار کرد، «فَخَرَجَ‌ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّب‌» این آیه را موسی خواند برای وقتی که می‌خواست از شر فرعون در برود. این آیه را خواند برای اینکه… این معلوم می‌شود باید هرکسی آیات قرآن را در زمان خودش با زندگی خودش تطبیق بدهد. این آیه را حضرت موسی خوانده، امام حسین می‌گوید: شأن این آیه الآن من هستم. موسی خرجَ من هم خرجَ. موسی از مصر خرجَ، من از مدینه خرجَ. به مدینه رفت و از مدینه بیرون رفت و دو سه ماه در مکه ماند و بعد از مکه به سمت کربلا رفت.

4- مرگ آدمی، تحت تدبیر و اراده‌ی الهی

چهارم؛ بعضی می‌گفتند: امام حسین تو را خواهند کشت. گفت: من برای ماندن نیستم. این آیه را خواند (أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ‌ مُشَيَّدَةٍ) (نساء /78) مرگ هرجا بیاید، نقل می‌کنند که کسی نزد حضرت سلیمان نشسته بود، مهمان سلیمان بود، عزرائیل وارد شد. با سلیمان حرف‌هایش را زد ولی هی نگاه به این مهمان می‌کرد. آمده بود دیدن سلیمان ولی هی نگاه به مهمان می‌کرد. وقتی عزرائیل رفت، مهمان گفت: این چقدر به من نگاه کرد، گفت: از او می‌پرسم، وقتی از او پرسید: چرا به این نگاه می‌کنی؟ گفت: من جان این را باید… بعدش گفت: این شاید دید نوبت مرگ تو است. ایشان ترسید و به سلیمان گفت: دستور بده، چون ابر در اختیار سلیمان بود. ابر بیاید مرا بغل کند و ببرد آن طرف منطقه دور، این کار را کرد. فردای آن روز که عزرائیل دوباره آمد، گفت: دیروز که آمدی یک نفر اینجا نشسته بود هی نگاهش می‌کردی. چرا نگاهش می‌کردی؟ گفت: خدا به من گفته بود جان این را در فلان منطقه بگیر. من دیدم خانه شما چه می‌کند؟ این چطور فلان منطقه می‌رود که من بتوانم… گفت: بله اتفاقاً ترسید، ما او را فرستادیم که جانش را بگیر. با خدا نمی‌شود کشتی گرفت. هرجا باشیم قسمت باشد می‌رسد، قسمت باشد عزیز شوی از لبو فروشی هم عزیز می‌شوی. قسمت باید ذلیل شوی، رئیس جمهور هم شوی، مثل بنی صدر با ذلت فرار می‌کنی. عزت و ذلت دست خداست، چند درصدش؟ صد در صدش، یک درصد هم دست کسی دیگر نیست.

5- عزت و ذلت، به دست خدا

سه تا «جمیعاً» در قرآن است. (فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ‌ جَمِيعاً) (نساء /139) (أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‌ جَمِيعا) (بقره /165) (فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعا) (رعد /42) این جمیعاً یعنی یک درصد عزت دست کسی نیست. من فکر می‌کنم اگر این طرف مقام معظم رهبری باشد و این طرف رئیس جمهور باشد، عکس بگیرم، آنوقت عزیز می‌شوم. فکر می‌کنم اگر یک ساختمان این رقمی بسازم در منطقه عزیز می‌شوم. خدا بخواهد ذلیلت کند، هرکس می‌آید این ساختمان را می‌بیند می‌گوید: از کجا آورده؟ اینها دزد هستند، اختلاسی‌ها همین‌ها هستند دیگر. این خانه شیک ساخت، هرکس می‌آید می‌رود دو تا فحش نثار می‌کند، این خانه شیک ساخت که پز بدهد، هرکس آمد این را… با خدا کشتی نگیرید. زلیخا درها را بست که هیچکس نفهمد، (غَلَّقَتِ الْأَبْواب‌) (یوسف /23) نمی‌گوید: غلقَ، غَلقَ یعنی بست، «غَلَّقَّ» یعنی سفت بست. «غَلَّقت» یعنی خودش بست، به کلفت‌ها نگفت: ببندید که شک کند، خوب بسته یا نه. خودش بست، «غَلَّقت الباب» هم نیست، «غَلَّقَت الابواب» هم سفت بست، غلََّق، هم همه درها را بست، هم با دست خودش بست. چرا؟ می‌خواست این کامی که از یوسف می‌گیرد هیچکس نفهمد. همه کره زمین فهمیدند. با خدا کشتی نگیرید.
شاه گفت: خمینی نه، عکسش را جایی می‌دیدند، صاحبخانه را می‌گرفتند. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. با خدا کشتی نگیرید. چرا بدن امام حسین را زیر سم اسب کردند؟ گفتند: محو شود. چون بدنش وقتی زیر سم اسب له شد دیگر قابل دفن نیست، تمام می‌شود و می‌رود. خواستند محو شود، هیچ شخصیتی به اندازه امام حسین مطرح نیست. خود پیغمبر هم اینقدر زوار ندارد. زوار پیاده رو، پیغمبر و هیچکس ندارد. 124 هزار پیغمبر هیچکس به اندازه حضرت امام حسین زائر پیاده رو ندارند. چرا؟ برای اینکه گفت: «دفناً دفنا» معاویه گفت: من می‌خواهم اسلام را محو کنم. می‌خواست محو شود بیش از همه مطرح شد. ما گاهی فکر می‌کنیم اگر با فلانی شریک شویم، در ازدواج اگر دختر فلانی را بگیریم، دختر می‌گوید: چون این پسر مهندس است، دکتر است، ماشین دارد، یعنی هی فکر می‌کنیم با این عزیز شویم، با این ذلیل شویم، با این چه شویم… اینطور نیست. یکبار دیگر می‌گویم. سه کلمه هست من می‌گویم و «جمیعا» را شما بگویید. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ‌ جَمِيعاً»، «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‌ جَمِيعا»، «فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعا»، جمیعاً یعنی یک درصد برای عقل من و شما نیست. (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ) (انبیاء /70)
آقا، یک کسی بیاید بگوید که جد هفتم شما، جد سوم شما، امروز سالگردش است. یک خرده پول بدهید، ما سالگرد بگیریم. برو دنبال کارت، خل شدی! جد من رفته پیدا کرده، می‌گوید: سالگرد فوت جدت است بیا غذا بدهیم. برای پدرش آدم ممکن است هفتم و اربعین و سالگردش یک شامی بده به چند نفر، برای پدرش، اگر پدر پدر شد و جدش شد، دیگر نمی‌دهد. انوقت شما برای 1400 سال پیش که امام حسین شهید شده است، غذا می‌دهید. این مهم است.

6- ورود امام حسین به مکّه، شبیه ورود موسی به مدین

همین که وارد مکه شد، این آیه را خواند (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ) (قصص /22) حضرت موسی را وقتی گفتند: فرعون جلسه تشکیل داده، جلسه مشورتی تصمیم گرفتند تو را فوری بکشند، زود فرار کن، زود فرار کرد. از کجا؟ از منطقه رفت مدین، همین که وارد مدین… «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ» مدین در دسترس فرعون نبود، «قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ» امید است خدا مرا هدایت کند. چطور؟ چه افرادی را خدا جلوی راهش نشاند؟ وارد شهر نشده یک چشمه آبی بود، چوپان‌ها بزغاله‌هایشان را آب می‌دادند. ضمناً دید دو تا خانم هم کنار ایستادند، این جوان خودش فراری است. حضرت موسی تحت تعقیب است. رفت نزد خانم‌ها گفت: (ما خَطْبُكُما) (قصص /23) دو تا خانم هستید، شما چرا کنار ایستادید؟ گفتند: ما هم چوپان هستیم. مگر زن هم چوپانی می‌کند؟ بله، «وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ» پدر ما پیر است و نمی‌تواند چوپانی کند، ما چوپانی می‌کنیم. می‌خواهیم بزغاله‌ها را آب بدهیم، تنه ما به تن مردها می‌خورد، ببین الآن سازمان آب به همه خانه‌ها آب می‌دهد ولی کسی تجلیل نمی‌کند. ولی حضرت موسی به دو چوپان آب داد، خدا چوپانی این را می‌گوید. به خانم‌ها گفت: خانم‌ها بزغاله‌های خود را به من بدهید، من بروم آب بدهم. رفت آب داد و برگشت و زن‌ها رفتند خانه. پدرشان گفت: زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتیم: پدر ما پیر است و ما چوپان هستیم. ایستادیم مردها تمام شود ما برویم آب بدهیم. بزغاله‌ها را گرفت رفت آب داد زودتر آمدیم. گفت: برو بگو بیاید.
این خانم وقتی سراغ این جوان آمد، موسی هنوز داماد نشده بود، گفت: پدرم دعوت کرده به خانه بیا. (إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ) (قصص /25) پدرم دعوتت کرده. چه کار دارد؟ «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ اجر سقایی شما را بدهد. تو بزغاله را آب دادی، می‌خواهد پولت بدهد. آمد گفت: کجا بودی؟ گفت: بله من جوانی هستم، موسی هستم. همدیگر را شناختند. گفت: «نَجَوْتَ» یعنی چه؟ یعنی تحت تعقیب هستی، بیا خانه خودم. همین جا نزد خودم باش. زن هم که نداری، یکی از دخترهایم را به شما می‌دهم. این هم ازدواجش، مسکنش حل شد، امنیتش حل شد، همسرش حل شد، شغل، چوپان خودم باش. می‌خواهی داماد شوی مهریه نداری؟ هشت سال یا ده سال چوپانی کن، چوپانی تو مهریه‌ی دختر من. ببین همه مشکلاتش حل شد. گاهی یک کاری اولش تلخ است و بعد خوب می‌شود. آدم نمی‌داند سرنوشتش چیست. دیگر چه؟

7- بنی‌امیّه، منافقان به ظاهر اهل ایمان

راجع به بنی امیه، امام حسین فرمود، این آیاتی است که امام حسین در راه کربلا می‌خواند. (أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ‌ وَ بِرَسُولِهِ) (توبه /54) این بنی امیه کافر هستند، «وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‌» نمازی که می‌خوانند مصنوعی است. «يُراؤُنَ النَّاسَ» برای ریا می‌خوانند. (وَ لا يَذْكُرُونَ‌ اللَّهَ‌ إِلَّا قَلِيلًا) (نساء /142) اینها یاد خدا نیستند، جز اندک.
آیه‌ی هفتم؛ باز این آیه را هم فرمود: (مُذَبْذَبِينَ‌ بَيْنَ ذلِكَ) (نساء /143) اینها منافق هستند. «لا إِلى‌ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ» آیه‌ی هفتم، به نماینده‌ی یزید در مکه همین که می‌خواست از مکه برود، حالا چرا رفت مکه؟ چون محرم کنار ذی الحجه است. امام حسین سوم شعبان به دنیا آمد، سوم شعبان هم وارد مکه شد. از سوم شعبان تا نزدیک عید قربان حدود سه ماه مکه بود. این سه ماه را چه می‌کرد؟ به مردم می‌گفت: مردم، با یزید بیعت نکنید. حاجی‌ها که از تمام مناطق به مکه می‌آمدند، امام حسین وقتی می‌خواست برود کاروان راه انداخت. امام حسین پیاده نرفت، پیاده می‌رفت نمی‌فهمیدند کجا می‌رود. اگر شب می‌رفت نمی‌فهمیدند کجا رفت. چند کار امام حسین کرد، 1- سواره رفت، 2- روز رفت. 3- از وسط جمعیت از مکه خارج شد. 4- هرکس آمد گفتند: آقا شب عید قربان همه دارند مکه می‌آیند، چرا می‌روی؟ گفت: مگر خبری نداری؟ یزید به خلافت رسیده و می‌خواهد از ما بیعت بگیرد، جان ما در امان نیست. می‌روم شما هم به مردم شهرستان‌ها و روستاهایتان بگویید: حسین بیعت نکرد شما هم بیعت نکنید.

8- شیوه خروج امام حسین علیه‌السلام از مکه

یکبار دیگر، روز رفت، سوار شد، از وسط جمعیت رفت. هرکس سؤال می‌کرد چرا می‌روی؟ می‌ایستاد افشاگری می‌کرد. چند تا خبرنگار با خودش برد. یک خبرنگار مرد با خودش برد، امام زین العابدین، یک خبرنگار زن با خودش برد، زینب. یک مشت هم ضبط صوت با خودش برد. ضبط صوت‌ها چه بودند؟ بچه کوچولوها، این بچه کوچولوها آمدند کربلا را دیدند، هریک از اینها شد ناقل خبر کربلا، خیلی این حرکت امام حسین مدبرانه بود. بین رحلت پیغمبر و شهادت امام حسین چند ماه بود. این چند ماه چطور امام حسین رژیم را برگرداند؟ با سخنرانی، با نامه، به اطراف نامه می‌نوشت. منتهی به آدم‌های سرشناس نامه می‌نوشت که مشهور بودند در منطقه، من حسین بن علی هستم. حکومت بنی امیه می‌خواهد از من بیعت بگیرد، تحت تعقیب هستم، دارم از مکه بیرون می‌روم، من بیعت نمی‌کنم و رو به کربلا و کوفه می‌روم، شما هم بیعت نکنید و سلام مرا به مسلمان‌ها برسانید و بگویید: آنها هم بیعت نکنند. من این را از امام شنیدم. سال 42 همان سالها تقریباً در مسجد اعظم فرمود: من دیشب یک ساعت خوابیدم. دیشب تا صبح به علمای شهرستان‌ها نامه می‌نوشتم، آن زمان هم تایپیست و اینترنت نبود. دیشب تا صبح به علما نامه نوشتم. امام حسین با نامه، ما نباید از یک در وارد شویم.
مثلاً گاهی وقت‌ها یک کسی با بیان اثر گذار است. گاهی با نامه، گاهی با هدیه، گاهی با مهمانی، نباید گفت: آقا من به او گفتم، گوش نداد. خیلی‌ها می‌پرسند دامادم نماز نمی‌خواند. عروسم، دخترم، پسرم، نماز نمی‌خواند. چه کار کنم؟ قهر کنم، دعوا کنم، بروم خانه‌اش، نروم خانه‌اش؟ چه کنم؟ من می‌گویم: ممکن است حرف تو اثر نکند. حرف کسی دیگر اثر کند، شما ببین این آقایی که نماز نمی‌خواند، این خواهری که نماز نمی‌خواند چه کسی را دوست دارد؟ ممکن است بگوید: اگر امام جمعه با ما حرف بزند گوش می‌کنم. استاد دانشگاه حرف بزند گوش می‌دهم، اگر عموی من، یک کسی که مدیر مدرسه، ببینید این دختر پسری که نماز نمی‌خواند به چه کسی علاقه‌مند است. آن کسی که به او علاقه دارد، او صحبت کند. امام در تحریر می‌فرماید: امر به معروف و نهی از منکر برای کسی است که حرفش اثر دارد. یعنی اگر سه نفر نشستند و حرف او اثر دارد، او باید امر به معروف کند. ممکن است من بگویم فایده ندارد.
هفته امر به معروف هم هست، این به زبانم آمد بگویم. یکوقت رسول خادم به عنوان کشتی‌گیر نفر اول ایران رفت آمریکا کشتی بگیرد. نفر اول دنیا شود. من به ایشان گفتم: اگر نفر اول دنیا شدی می‌توانی یک سجده شکر با همان لباس کشتی کنی؟ یک سجده طولانی بکن. گفت: چرا؟ گفتم: همه ماهواره‌های کره زمین نشان می‌دهند، قهرمان دنیا شدی. آنوقت سجده که کردی می‌گویند: چرا چنین کرد؟ می‌گویند: این مسلمان است. مسلمان‌ها خدا نعمت بهشان بدهد، سجده می‌کنند. گفت: ریاست. گفتم: این ریا ثواب دارد. هر ریایی که حرام نیست. زنی که خودش را برای شوهرش آرایش می‌کند ریاست ولی همین ریا ثواب دارد. شما اگر می‌گفتید: من ریاکار نیستم، من زیر لحاف مرگ بر شاه می‌گویم، شعار نمی‌دهم! اینجا باید ریا کرد. آمد در خیابان داد زد. بعضی چیزها هیاهو می‌خواهد. نماز را می‌گوید: برو پشت بام اذان بگو و بعد بیا پایین نماز بخوان. یعنی هیاهو می‌خواهد. با هیاهو، گفتم: این ریا گناه ندارد، ثواب هم دارد. یکوقت می‌خواهی بگویی: من آدم خوبی هستم، بله این ریاست. شرک است، نماز آدم باطل است. اما یکوقت می‌خواهی بگویی: من مسلمان هستم، به شکرانه‌ی اینکه نفر اول دنیا شدم، سجده می‌کنم. به عنوان بچه مسلمان عبادت است، به عنوان شخص خودت، بله درست نیست.
آخر گفتم: آقا اگر شک داری من اخلاص‌هایی که دارم به تو می‌دهم. البته اخلاص ندارم. یک کسی به کسی گفت: به عدد موهای سرم کمک تو می‌کنم. کلاهش را برداشتند دیدند کچل است. حالا من اخلاص ندارم، گفتم: فکر می‌کنی من اخلاص دارم، ثواب اخلاصم برای تو، ثواب ریای تو برای من! رفت و قهرمان دنیا شد و یک سجده طولانی کرد و ما خبر این سجده را به مقام معظم رهبری گفتیم و از پول آقا هم ایشان را یک مکه، عمره مهمان کردیم. گاهی وقت‌ها رسول خادم می‌تواند سجده را در فرانسه و آلمان و بلژیک و مکزیک و کانادا ببرد. محسن قرائتی نمی‌تواند!
یک آخوند در یک منطقه منبر می‌رود. تنهایی ممکن است خیلی گوش نده اما همین آخوند با یک مدیر مدرسه شریک شوند، با یک سپاهی شریک شود، با یک تاجر شریک شود. با یک معلم شریک شود، دو تایی باشند تبلیغ شریکی را قرآن طرح داده است و گفته وقتی به موسی گفتند: نزد فرعون برو، گفت: شریکی، (وَ أَشْرِكْهُ‌ فِي‌ أَمْرِي) (طه /32) دوتایی نزد فرعون برویم. چون بعضی پارچه‌ها را باید با نخ دولا دوخت. (هُوَ أَفْصَحُ‌ مِنِّي‌) (قصص /34) او بیانش از من بهتر است. از خدا خواست که حضرت موسی با هارون دوتایی نزد فرعون بروند. گاهی حرف شما تنهایی اثر ندارد و دو تایی اثر دارد. گاهی شما باید زنگ بزنی به فلانی و او بگوید. مهم است. گاهی باید نهار بدهی. یک مهمانی بده و بعد از مهمانی تقاضا کن. وقتی آیه نازل شد (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ‌ الْأَقْرَبِينَ) (شعرا /214) حضرت در خانه‌اش حیوانی بود، گفت: بکشید و آبگوشتی راه بیاندازید، فامیل‌ها را دعوت کرد، غذا خوردند. رفت بگوید: من پیغمبر هستم، ابولهب بلند شد و جلسه را از موقعیت انداخت. گفت: این سور هدر رفت یکبار دیگر باید سور بدهیم که… یعنی گاهی وقت‌ها باید سور داد.
اگر معلم نمره بیست داد، زیر نمره بیست اگر نصیحت کند، شاگرد می‌گوید: چشم، اما اگر معلم نمره صفر داد، بعد بگوید: فرزند عزیزم، نظافت را رعایت کن. برو تو دیگر! نمره صفر داده می‌گوید: نظافت را رعایت کن. آنوقتی که عصبانی است، امر به معروف و نهی از منکر جا دارد، شرط دارد. چه بگوید؟ چه زمانی بگوید؟ دعا هم همینطور است. (هُنالِكَ‌ دَعا زَكَرِيَّا) (آل‌عمران /38) اینجا بود که زکریا دعا کرد و خدا به او بچه داد. (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ‌ يَسْتَغْفِرُون‌) (ذاریات /18) سحر هست که دعا… دعا در سحر استفاده دارد. ساعات آخر روز جمعه دعا مستجاب است. بین خطبه‌های نماز جمعه و نماز جمعه دعا مستجاب است. دعا زمان دارد، امر به معروف زمان دارد. نهی از منکر زمان دارد. گاهی حرف شما خوب است، در وقت بدی… یک کسی می‌گفت: من ماشین عروس می‌بردم، دیدم عروس سرش برهنه است. رفتم جلوی ماشین گفتم: خانم چادرت را بپوش. آنها هم به من توهین کردند. گفتم: تو بی وقت گفتی. آنوقتی که ماشین عروس می‌آورند و بوق می‌زنند، وسط بوق‌ها رفتی نهی از منکر کنی. این را قبلاً نامه می‌نوشتی، تو را می‌شناسد، نمی‌شناسد. یک تذکر… هرکس هم باید یک جوری برخورد کرد. یکوقت گرد گچ می‌نشیند و شما با سیلی بلندش می‌کنی. اما اگر دوده نشست، اینطور بلند می‌کنی؟ دوده بنشیند روی لباس چنین کنی، هم دوده فرو می‌رود و هم دست سیاه می‌شود. دوده را باید چنین کرد [ فوت کردن] دوده و گرد گچ هردو منکر است منتهی هر منکری یک جور است. وقتی فساد قوی است، آدم‌های عادی نمی‌توانند فساد را برطرف کنند. در مقابل فرعون باید موسی باشد. در مقابل نمرود باید ابراهیم باشد. در مقابل یزید باید امام حسین باشد. اگر یک قطاری گیر کرد، ماشین پیکان و پراید و اینها نمی‌تواند قطاری که گیر کرده را بکشد. باید یک قطار بیاید قطار را بکشد. منکر چیست؟ بعضی منکرها نمی‌ارزد آدم درگیر شود، ما یک نهی از منکر کنیم درگیری شود، صرف نمی‌کند. اما بعضی منکرها می‌ارزد که امام حسین هم زیر سم اسب برود و بچه‌های امام حسین هم همه شهید شوند. می‌ارزد. چرا؟ برای اینکه می‌خواهد رژیم را عوض کند. اگر منکرخیلی قوی است باید یک قوی‌تر بیاید که آن را با خون خودش و بیدار کردن مردم، بیدار کردن وجدان‌های خفته اینها را عمل کند…

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 33 سوره احزاب، بر کدام ویژگی اهل بیت علیهم‌السلام تصریح دارد؟
1) امامت و ولایت
2) عصمت و طهارت
3) شهادت و شفاعت
2- بر اساس قرآن، شرط دریافت توفیق الهی چیست؟
1) اخلاص در نیّت
2) ادای نماز در اول وقت
3) پرداخت صدقه و زکات
3- آیه 78 سوره نساء، بر چه امری تأکید دارد؟
1) روی هر کس مقدّر است
2) تولّد هر کس مشخص است
3) از مرگ فراری نیست
4- حضرت موسی هنگام ورود به مَدین، از خدا چه خواست؟
1) هدایت به راه راست
2) نجات از ظالمان
3) قیام علیه ظالمان
5- امام حسین علیه‌السلام در مسیر کربلا، آیات مربوط به چه گروهی را درباره دشمنان خود تلاوت می‌فرمود؟
1) آیات مربوط به کافران
2) آیات مربوط به منافقان
3) هر دو مورد

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 627
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست