نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 628
1- روحيهي خشوع و تواضع، شرط نيايش و نماز 2- ياد خدا، عامل دريافت لطف خدا 3- مشكلات، مقدمه رشد و پرورش انسان 4- زشتي و زيبايي، تلخي و شيريني، سختي و راحتي در كنار هم 5- سختيهاي دنيا، عامل دل كندن از دنيا 6- حركات ورزشي، در انجام تكاليف ديني 7- نظارت خداوند بر اعمال بندگان 8- آثار بياعتنايي به نماز در رزق و روزي
قابل توجه کاربران محترم: برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
موضوع: آيات كوتاه و كليدي قرآن
تاريخ پخش: 08/10/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در بين دهها بحث ديشب كه مطالعه ميكردم، به ذهنم آمد چند آيهي كوتاه و كليدي براي فرد و جامعه تفسير كنم كه ميتواند تابلو باشد. سازمانها، چه شهرداري، چه ادارهها، چه مدارس، هركس مثلاً ميخواهد يك چيزي بنويسد، بازاري، مغازهدار، پشت شيشه ميخواهد يك كلمهي كوچك بنويسد، اينها يك تابلوهاي خوبي است. قرآن پر از اين تابلوها است. حالا ما اينجا بتوانيم چند تا را بگوييم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
يكي از تابلوها اين است. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» (بقره/45)
1- روحيهي خشوع و تواضع، شرط نيايش و نماز
1- «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» خيلي از همسرها ميپرسند، كه همسر ما نسبت به نماز سنگين است. بچهي ما سنگين است. دامادم، عروسم، معلمين آموزش و پرورش، جوان است نماز ميخواند ميگويد: داداشم نماز برايش سنگين است. چه كنيم؟ قرآن ميگويد: دليل اينكه نسبت به نماز سنگين است، «إِنَّها لَكَبيرَةٌ» كبير يعني چه؟ سنگين و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» آن كسي كه نماز برايش سنگين است، معلوم ميشود خشوع ندارد. من مكرر گفتم ولي از چيزهايي است كه بايد صد بار ديگر هم بگوييم. اين خشوع يعني چه؟ ميگويند: «في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعي است. خشوع يعني شرمنده شود. آنهايي كه نماز نميخوانند شرمنده خدا نيستند. يك دوربين به آنها بدهي ميگويد: مرا شرمنده كردي. خجالت مند كردي. اما خدا يك جفت دوربينش داده، هيچ به خدا نميگويد: شرمندهام. با اينكه اين دوربين دهها امتياز بر آن دوربين دارد. ظريفتر، سبكتر، نود سال فيلمبرداري ميكند، عكسش را عوض نميكنيم. هم ساده برميدارد و هم رنگي، هم از دور برميدارد و هم از نزديك، از سه زاويه عكس برميدارد. خودش اتوماتيك حفاظت شده، با اشك شور چون چشم با پي است، پي فاسد ميشود، مگر اينكه در آب و نمك باشد، با مژه، با پلك، با ابرو، ما دوربين نزدمان مهم است ولي چشم براي ما مهم نيست.
با دو، سه مثقال پي رابطهي ما با هستي قطع ميشود. شما اين را ببند. رابطهات با تمام هستي قطع ميشود. باز ميكني،با همهي هستي برقرار ميشود. خدا بين شما و هستي را با دو سه مثقال پي برقرار كرده است. عرض كردم اين را من خودم هم خاطرم جمع است كه تكرار كردم، ولي دوست دارم اينقدر تكرار كنم كه تقريباً همهي مردم ايران بشنوند. چون هر دفعه كه ما ميگوييم يك مقداري از مردم ميشنوند و عدهاي پاي تلويزيون نيستند.
تلويزيون يك فيلمي را مكرر نشان داد. پيرمردي با جوانش پارك رفتند. پيرمرد از جوان پرسيد: اين چيه؟ گفت: گنجشك است. لحظاتي گذشت، گفت: چيه؟ دوباره گفت: گنجشك است. منتهي يك خرده تند تر. دفعهي سوم جوان گفت: پدر گنجشك است! چند بار بگويم! با تشر گفت. پيرمرد رفت دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر يك زماني كوچولو بودي، تو را در همين پارك آوردم. دهها بار پرسيدي: اين چيه؟ گفتم: عزيزم گنجشك است! قربانت بروم گنجشك است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشك است. تو دفعهي سوم سر من داد زدي؟ اين پسر شرمنده شد. اين را خشوع ميگويند. خشوع يعني انسان شرمنده شود. خدايا من شرمندهي تو هستم!
دولت به ما يك سيم برق ميدهد، تا پولش را ندهيم ميآيد قطع ميكند. تو صبح تا شب به ما خورشيد ميدهي، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما يك گلدان ميخواهيم درست كنيم، كلي بايد خرج كنيم. جنگلها را، دهها هكتار در دهها هكتار براي ما سبز نگه ميداري. شرمندهام، يك خرده آب به ما ميدهند، پول از ما ميگيرند. دائماً در زمستان كه هست باران ميفرستي فكر تابستان و هندوانههاي ما هستي. زمستان باران ميفرستي كه ما در تابستان بي ميوه نباشيم. شرمندهام!
ما براي اينكه به نماز دعوت كنيم بايد نعمتهاي خدا را يادمان بياوريم. اين آقايي كه به شما حقوق ميدهد مگر چقدر ميدهد كه از پاي ميز بلند نميشوي. آخر نعمتهاي خدا كه فوق اين است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» اشكال دارد اين آيه را با هم دوبار بخوانيم؟! اين آيه را حفظ كنيم. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» يك، دو، سه… محكم بخوانيد! {همه حضار با هم ميخوانند}
2- ياد خدا، عامل دريافت لطف خدا
آيهي دوم، قرآن ميگويد: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) ياد من باشيد، من هم ياد شما هستم. اگر به شما بگويند: هركس تلفن كند، به مقام معظم رهبري خودش گوشي را برميدارد. همهي ايران زنگ ميزنند، ميگويند: ببينيم صداي خودش است! يك نفر خودش گوشي را برميدارد، بگويند: رئيس جمهور خودش گوشي را برميدارد. ميگويد: تو ياد من باش، خودم گوشي را برميدارم. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» ياد من باش، ياد شما هستم.ما اگر ياد خدا نباشيم، ياد چه كسي باشيم… ياد خدا خيلي مهم است. آنوقت اگر ما ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، ما اگر ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، اما خدا توجه به ما كند خيلي چيز گير ما ميآيد. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» دو كلمهاي، «فَاذْكُرُوني» ياد من باشيد. «أَذْكُرْكُمْ»!
ذكر خدا چيست؟ بالاترين ذكر خدانماز است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) بالاترين ذكر خدا قرآن است. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» (حجر/9) يعني «نَحْنُ نَزَّلْنَا القرآن».
3- مشكلات، مقدمه رشد و پرورش انسان
جملهي سوم، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» (بقره/216) اين هم جملهي قشنگي است. خيلي از مشكلات را حل ميكند. «عَسى» يعني چه بسا، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا» چه بسا شما كراهت داريد، «شَيْئاً» از چيزهايي بدتان ميآيد. «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» ولي به نفع شماست. اينطور نيست كه من خوشم نميآيد. ممكن است خوشمان نيايد، اما خير ما در آن باشد. شما ماشينت به نرده ميخورد، ناراحت ميشويد، «تَكْرَهُوا» كراهت داريد، ناراحت ميشويد. اما وقتي ميآيي پايين ميگويي: اوه، خوب شد به نرده خورد. اگر نرده نبود، در دره ميافتادم. گاهي وقتها يك بيماري جلوي يك بيماري سختي را ميگيرد. ما نميدانيم در اين هستي چه خبر است.
يكي از خادمين امام رضا ميگفت: چهارپايههاي چوبي است كه روي آن ميروند و گلدانهايي كه روي قبر است عوض ميكنند. ميگفت: دختري بود غش ميكرد، دكتر و درمان هم چارهاي نينديشيده بودند، يا چارههايشان مفيد نبود. باباي دختر، اين دختر را حرم آورد. گفت: دختر جان، خودت پاي ضريح امام رضا برو بگو: من كه خسته شدم. دختر در جمعيت رفت و خودش را به ضريح چسباند. اين بنده خدا كه چهارپايه گذاشته بود گلدان را جا به جا كند، رفت گلدان كهنه را بدهد و گل نو روي قبر بگذارد.اين گلدان از دستش افتاد و خورد روي سر اين دختر! خون فوّاره زد! حالا رفتيم به امام رضا توسل پيدا كنيم، بدتر شد! هيچي، دختر را بيمارستان آوردند، ميگفت: اين خادم ميگفت، من هم كه گلدان عوض ميكردم منتظر بودم بيايند مرا بگيرند. بگويند: دختر مرا…! يك روز، دو روز ديديم هيچكس سراغ ما نيامد، بعد از چند روز ديدم كه يك كسي با شيريني و گل آمده، گفت: آن كسي كه گلدان را برداشت كه بود؟ گفتم: من، من منتظر هستم كه ببينم هرچه جريمه است بدهم. گفت: نه، يك رگي پاره شد، مقداري كه خون آمد، مرض حملهي دختر من هم خوب شد. حالا آمدم به شما شيريني بدهم. ما نميدانيم چه سختيهايي…
جواني عاشق دختري شد، خيره خيره نگاه كرد، رفت ببيند اين دختر كيست و خانهاش كجاست، همينطور كه ميرفت سرش به يك ديوار خورد. يك كلوخي پرت شد و سر و صورتش خوني شد. برگشت امام ايشان را ديد. گفت: چرا صورتت خوني است؟ گفت: آقا راستش را بخواهي چنين شده است. گفت: خدا تو را دوست دارد. چون دوستت دارد وسط كار حال تو را گرفت. اگر تو را دوست نميداشت رهايت ميكرد بروي تا به فساد برسي. خدا دوستت داشته كه وسط راه حال تو را گرفته است. قرآن ميفرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» خيلي وقتها چيزي را دوست نداري «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم».
4- زشتي و زيبايي، تلخي و شيريني، سختي و راحتي در كنار هم
كسي بود شكلش خوشگل نبود، امام فرمود: اين قبيله، بچههايشان تيزهوش ميشوند. اگر ميخواهي بچه تيزهوش باشد، يك دو سه قدم از شكلش بيا پايين. گفت: من بچهي تيزهوش ميخواهم. گفت: اگر تيزهوش ميخواهي با فلان قبيله ازدواج كن. فلان قبيله نمرهي شكلشان پايين است اما نمرهي هوششان بالا است. ما فكر ميكنيم كه اگر دختر خوشگل بود، شوهر خواهرمان هم فلاني بود، داماد فلاني هم شديم، شغلمان هم چنين بود، خير است. نميدانيم!
الآن اگر شاه را از قبر بيرون بكشند، بگويند: ميخواهي شاه شوي؟ ميگويد: نه! چرا؟ ميگويد: اينقدر مرگ بر شاه گفتند كه تمام لذتهاي جاويد شاه از بين رفت. اگر شلغم فروش بوديم راحتتر بوديم. نه زنده باد، نه مرده باد! كسي نبايد ناراحت باشد، بله اگر مقصر هستي از تقصير خودت ناراحت باش. چرا روي حوض نرده نگذاشتند و بچهي من افتاد؟ چرا سيگار كشيدم و تنگي سينه پيدا كردم؟ چرا اين را بيمشورت انجام دادم؟ چرا اين تلخي پيش آمد؟ البته تلخيها را مقصر خودم هستم، چون امام كاظم فرمود، امام هفتم. فرمود: اگر كسي پول حلالي را ندهد، مثلاً خمس نميدهد. فكر ميكند ده ميليونش هشت ميليون ميشود، حيفم ميآيد. امام كاظم فرمود: به اينها بگوييد: كساني كه پول حقي را ندهند، خدا زندگيشان را چنان ميپيچاند، تا دو برابر ان دو ميليون يعني چهار ميليون ضرر كنند. اگر يك ضرر چهار ميليوني ديدي، ببين كجا بايد دو ميليون بدهي؟
سنگي را در جاده ميبيني. بيا كنار بيانداز. نگو: به ما چه! ما كه نينداختيم! ميگويي: به ما چه؟ بي اعتنا هستي. يك كسي، يك مشكلي برايت پيش ميآورد، دو برابر… در نماز هستي خوب دو تا دعا بخوان. حديث داريم بعد از نماز واجب دعا مستجاب است. ميگويد: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه» ميدود! خدا به فرشتهها ميگويد: به اين بگو كجا مي روي؟ ريشت دست من است! از اينجا ميدوي و پشت چراغ قرمز ميايستي. تيز بازي نكن. لااقل با خدا تيز بازي نكنيد. گاهي كه تلخي پيش ميآيد ما بايد راضي باشيم. اين تلخيها مقدمهي چيزي است. گاهي زير پايمان را داغ ميكنند، فكر ميكنيم بد است، نه داغ ميكنند كه برويم. چون اگر زير پايمان را داغ نكنند، ميايستيم. تلخيها باعث ميشود كه آدم دل از دنيا بكند.
5- سختيهاي دنيا، عامل دل كندن از دنيا
من تا حالا به بسياري از پيرمردها گفتم: حتي به بعضي از پيرزنها گفتم: ميخواهي برگردي دوباره جوان شوي؟ گفت: نه، نه! اگر اين تلخيها نبود، همه به دنيا ميچسبيديم. تلخيها باعث ميشود كه انسان بگويد: خوب اين همه بچه شد ما اين همه جان كنديم؟ اين تلخي كه از بچهات ميبيني، اين همين شيريني است. يعني دل به هيچكس خوش نكن. دل به هيچكس خوش نكن. به پول دل خوش نكن. ميبيني پول داشتي و همين پول باعث ذلت تو شد. به مدرك دكترا دل خوش نكن. ممكن است همين مدرك دكترا عامل سقوط تو شود. به شهر بزرگ دل خوش نكن. ممكن است همين شهر بزرگ عمرت را دارد ميسوزاند. هركس در تهران زندگي كند ميانگين سه ساعت تقريباً، ميانگين روزي سه ساعت عمرش در ماشين است. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. يعني ما يك هشتم عمرمان در ماشين است. يعني تمام هشتاد سالههاي تهران هفتاد سال عمر ميكنند. اگر تفرش زندگي ميكرد، اگر نائين زندگي ميكرد، مراغه زندگي ميكرد، اگر شهرهاي جهرم و جيرفت زندگي ميكرد هشتاد سالش، هشتاد سال بود. آمده تهران آنوقت آنجا خانهاش بزرگ است، اينجا خانهاش تنگ است، عوضش پشت خانهاش سنگ مرمر است. در خانه خفه ميشود، پشت خانه سنگ مرمر است. ده سال هم از عمرش كم شده، متوجه هم نيست! آنوقت آن زن جهرمي و مراغهاي و نائيني ميگويد كه: ما شانس نداريم، شوهر خواهر ما تهران رفت… اوه… چي چي سوت ميكشي! هوا سالم ميخوري،
تبليغ در شهرهاي كوچك آسان است. مثلاً در يك شهر كوچك با يك جعبه پرتقال ميشود بيست نفر، پنجاه نفر را جمع كرد. تهران هركس ميخواهد در يك جلسهي نهجالبلاغه بيايد، فكر ميكند يك ساعت و نيم برود و يك ساعت و نيم برگردد، يك ساعت و نيم يك پروژه است. ولي شهرهاي كوچك، كلاسهايش، درسهايش، صله رحمش… فاصلههاي دور صله رحم را ساليانه كرد. فقط عيد! سه سالي يكبار و دوبار، مرگ و عزايي باشد.شهرهاي كوچك ارتباطاتشان نزديكتر است. انوقت ما گاهي وقتها ديگر در روستاها هم زمين ورزش ميسازيم. در روستا زمين ورزش ساختن مثل فواره در اقيانوس اطلس است. آخر روستا آب است و خاك است و اصلاً خود ورزش بهترين كشاورزي است. ما از بچه روستايي بيل ميگيريم، فوتبال دستش ميدهيم.بعد هم فكر ميكنيم خدمات ارائه داديم. نخير! كار بيخودي كردي. فكر ميكنيم اگر قالي ابريشمي را كنار بگذاريم، دستهايمان را لاك بزنيم، ماشين نويس شويم، اين ايجاد اشتغال است. اين ايجاد اشتغال نيست. تو هم نباشي كس ديگري ماشين مينويسد. قالي ابريشم چند ميليون آدم را به نان رسانده است. چند ميليون آدم را به نان رسانده است؟ حالا من ديپلم هستم باز هم قالي ببافم؟ اصلاً فكر ما عوض شده است. ما فكر ميكنيم ديپلم قالي ببافد ننگ است. اگر كسي مثلاً ليسانس بگيرد و كار كند ننگ است، ولذا هي دنبال اداره ميگرديم. اين مشكل را ما كراهت داريم از كار.
همسر بنده در اول جوانياش سال اول ازدواج يك قالي ابريشمي بافت. آن سرمايه شد براي اينكه ما داديم و يك خانه رهن كرديم. آن خانهي رهن را بعد خانهي خشتي خريديم. بعد خانهي آجري خريديم. الآن بخشي از زندگي من به خاطر همان هنر خانم من است. چند تا از اين خانمهاي ماشين نويس شوهرهايشان را خانهدار كردهاند؟ 500 تومان ميگيرند، بايد صد تومان هم رويش بگذارند، پول آرايش را بدهند، با پيراهن ساده كه نميشود اداره رفت. ما در دنياي خيال هستيم. مسؤولين ما فكر ميكنند در روستا زمين ورزش بسازند، پول زمين ورزش را به روستايي بدهيد چاه آب بزند. هرچه ميخواهد ورزش كند، در همان كشاورزي ورزش هست. خدا در كشاورزي ورزش جاسازي كرده است. اصلاً عبادات ما پايهاش در ورزش است. ميگويد: هر قدمي كه براي نماز برداري. هر قدمي كه براي تحصيل علم برداري. هر قدمي كه براي صله رحم برداري. يعني ثوابها را روي قدم زدن برده است. اسلام اتوماتيك ورزش را گذاشته است.
ما صله رحم نمي كنيم، مسجدمان هم خلوت است، صله رحم هم سالي يكبار است، آنوقت ميگوييم چه كنيم؟ميگوييم: 5تومان رنو بگذاريم، مردم به اسم روزي با نميدانم چه… با عمل سزارين، با زور رنو، مردم را ميكشانيم چند قدم راه بروند.
6- حركات ورزشي، در انجام تكاليف ديني
اسلام گفته: «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة» بدو! مردم اگر وقت نماز مسجد بروند اتوماتيك ورزش درست ميشود. صلهي رحم، تحصيل علم، اينهايي كه ميگويم حديث است. هر قدمي كه براي تحصيل علم برداري، هر قدمي كه براي صله رحم برداري، هر قدمي كه براي مسجد برداري، اصلاً قدم زدن جزء دين ما است. «خَيْرُ مَا تَدَاوَيْتُمْ بِه المشي» حديث داريم بهترين دواي هر بيماري راه رفتن است. حديث است. «خَيْرُ مَا تَدَاوَيْتُمْ» بهترين چيزي كه «تداويتم» يعني دوا، بهترين چيزي كه باعث دوا است قدم زدن است. ما ورزشمان در دين است. ركوع و سجود ما يك ورزشي است در نماز جاسازي شده است. البته ركوع و سجود براي ورزش نيست. ركوع و سجود براي قرب به خدا است، منتهي اين قرب به خدا، براي نشاط به ما گفتند: با وضو باش. با وضو باش، نه اينكه مثل بعضي از آدمهايي كه متوجه نيستند، دين را هم بد ميفهمند. بعضيها براي اينكه با وضو باشد، دو ساعت ادرارش را نگه ميدارد ميگويد: ميخواهم وضويم باطل نشود! اين غلط است. بي وضو باشي ثوابش بيشتر است. نه اينكه ادرارت را نگه دار با وضو باشي. يعني بعد از دستشويي سعي كنيد مرتب، با وضو باشيد يعني روزي چند بار صورتت را بشوي. خود اينكه انسان روزي چند بار صورتش را بشويد، هم عبادت است و هم هي نشاطش را تجديد ميكند.
يك راننده ميگفت: آقاي قرائتي كار به نماز من نداشته باش. خدا پدرت را بيامرزد با اين مسجدهايي كه در جاده ساختي. گفتم: من نساختم، تبليغ كردم مردم ساختند! ميگفت: من كاري به نمازش ندارم. همين كه پياده ميشويم، دستشويي ميرويم، صورتمان را ميشوييم، تصادفمان كم ميشود. از خواب آلودگي بيرون ميآييم يك بادي به صورتمان ميخورد. ما اگر در جادهها مسجد بسازيم تصادف كم ميشود. لازم نيست جريمه را صد هزار تومان، دويست هزار تومان كنيم.
7- نظارت خداوند بر اعمال بندگان
ديگر چه؟ مسألهي ديگر. جملهي «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ» (بقره/223) «وَ اعْلَمُوا» بدانيد، «أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ» شما با خدا ملاقات ميكنيد. در جاده گاهي وقتها ما داريم ميرويم، ميبينيم راننده سرعت را كم كرد. گفتيم: چرا كم كردي؟ گفت: جلو پليس است. البته از اين معلوم ميشود خودمان هم خلافكار هستيم. من كه رانندگي بلد نيستم، آنهايي كه ميروند. ولي يكبار ميبينند كم شد، ميگويند: چه شد؟ ميگوييد: پليس ايستاده! ما اگر بدانيم با پليس ملاقات ميكنيم كنترل ميكنيم. بدانيم «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) بدانيم خدا در كمين است.
يكي از علماي نجف نقل شد كه وقتي ميخواست ايران بيايد، نزد استادش رفت و گفت: آقا ما سالها در نجف درس خوانديم، ميخواهيم به ايران برويم. يك جملهي يادگاري به من بدهيد. اين جمله يادگاري: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/14) بشر نميداند خدا او را ميبيند. خدا ميبيند. چرا كم فروشي ميكني؟ بازرس نميخواهيم. اگر اين آقاي فروشنده بداند كه خدا او را ميبيند. قرآن يك آيه دارد ميگويد: كم فروشي نكنيد. بعد ميگويد: «أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4و5) نميداني تو روز قيامت مبعوث ميشوي و بايد جواب اين كمفروشي را بدهي. نميداني لقمهي حرام كه در شكم بچهات رفت، اين بچهات فاسد ميشود و بايد پول بدهي و او را از زندان بيرون بياوري.
حديث بخوانم، نه يكي و دوتا. يك هيأت حديث داريم. رزق همه حلال اندازهگيري شده است. كساني كه حالا شما هم در شهرداري هستيد. فرق نميكند. شهرداري و همه ادارهها، اگر خداي نكرده با رشوه كسي گول خورد، فكر ميكند يك ميليون گرفت و كار اين را حل كرد. اين يك ميليون از گلويت پايين نميرود. يعني بعد عروست، دامادت، پسرت، همسرت، شريكت، يك كاري ميكند اين يك ميليون از گلويت در بيايد. حديث داريم نه يكي و دو تا و چند تا، كلي حديث داريم كه رزق همهي شما از حلال اندازهگيري شده است. كساني كه به حرام ميپرند، خدا از حلال كمشان ميگذارد.
8- آثار بياعتنايي به نماز در رزق و روزي
آقاي بازاري رزق شما اندازه شده است. امروز چقدر بايد گيرت بيايد. سر ظهر «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة» ميگويند، شما ميبيني تا حالا مشتري نيامده، حالا هم كه ظهر است. حالا نماز را باشد عصر ميخوانيم، مشتري را نگه داريم! تو مشتري را نگه ميداري، يك مبلغي سود از اين مشتري ميگيري. فكر نكني زرنگ هستي. ميداني چرا؟ همين مقداري كه از وقت نماز به نماز بياعتنايي كردي، چون خدا گفته «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا» (طه/124) آيهي قرآن است. كسي كه از ذكر خدا غافل شود زندگياش را تاب ميدهيم. الآن زندگيات گشاد شد؟ پول گرفتي؟ عصري يك كسي در دكان ميآيد، دو سه ساعت هم معطلت ميكند، آخرش ميگويد: بسيار خوب، حالا برمي گرديم «إِنْ شاءَ اللَّه»… من بروم آن طرف بازار و برگردم. يعني عمرت را گرفته، سرت را بند كرده، آخرش هم از تو نخريد. اگر ظهر مسجد ميرفتي، خدا به اين مشتري الهام ميكرد كه از تو بخرد. ولي چون تو به خدا بياعتنايي كردي، خدا به مشتري ميگويد: به اين مشتري بياعتنايي كن. برو از يك دكان ديگر بگير! جنس را از تو ميگيرد، الافت هم ميكند و جاي ديگر ميرود. يكبار ديگر بخوانم. حديثهاي زيادي داريم كه رزق همهي مردم از حلال اندازهگيري شده است. كساني كه به حرام ميپرند، خدا سهم حلالشان را كم ميگذارد. روز قيامت هم يقهشان را ميگيرد كه چرا حرامخواري كرديد؟ نميشود گفت خيلي خوب حالا ما يك دو ميليوني حرام خورديم، دو ميليون را از ناخنهاي ما بيرون كشيدي. بس است ديگر! ميگويد: نه! اين براي دنيا بود، آخرت هم بايد جواب بدهي. سراغ رشوه نرويم. اگر رزق ما نباشد از گلوي ما پايين نميرود.
يكي از دوستان ميگفت: يك كسي مي گفت من امروز برنامهريزي ميكنم، براي يك خواب راحت. گفتند: چه ميكني؟ همهي افراد خانه را بيرون كرد، دو شاخه را هم كشيد، زنگ در خانه را هم قطع كرد. گفت: يك استراحت مطلق. صد در صد! مي گفت: تا خوابيدم دو تا گربه از خانهي همسايه آمدند بالاي سر من چنان به هم پريدند، يك متر بالا پريدم. بلند شدم دوباره دو شاخه را گذاشتم گفتم: خدايا خوابم هم تو بده! من در مقابل تو گفتم: من، حال مرا گرفتي!خواب من با توست، بيداري من با توست، «إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي» (انعام/162) «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»، «اقوم» يعني بلند ميشوم، «اقعد» يعني مينشينم. خدايا «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ» دست خدا را ببينيد. دست خدا را ببينيد. ابر قدرت دنيا در عراق ميآيد با عزت، جمعيتي را ميكشد، خودش را منفور مي كند. قيامتش را سياه ميكند و بعد هم با ذلت بيرون ميرود. حالا آدم ميفهمد اين دعا يعني چه؟ در دعاي ماه شعبان است. ميگويد: «اِلَهي بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي» (بحارالانوار/ج91/ص96) زيادي من دست توست، نقص من دست توست. عزت دست توست، ذلت دست توست.
44 راديو در دنيا به امام زمان جنگ جسارت ميكرد. و 44 راديو از صدام تعريف ميكرد. حالا بياييد «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» را ببينيد. صدام چه شد، امام چه شد! نفس امام بعد از سالها در لبنان كار خودش را كرد و نفس امام در مصر و در دنيا كار خودش را كرد. الآن امام در دنيا چند تا عاشق دارد و صدام چند تا عاشق دارد؟ مواظب لقمهها باشيد. در شهرداري هستيد. كار مردم را زود راه بياندازيد. كار مردم را زود راه بياندازيد.
در ايران خانه ساختن مساوي است با فرودگاه مالزي. در مالزي سفير گفت: ميخواهي ببيني فرودگاه چقدر بزرگ است؟گفتيم: بله. سوار ماشينمان كرد، تا ماشين ميرفت، با ماشين، بعد هم ما را برد با قطار، در قطار. گفت: اين فرودگاه را سه ساله ساختند. گفتند: اِ… خانهي عمه مرا هم سه ساله ساختند. (خنده حضار) گفت: خانهي عمهي شما دست شهرداريهاست. يك كارهايي را زود راه بياندازيد. لفتش ميدهيم.
با يك كسي كار داشتم، در تلفن گفت: به ت…تدريج! گفتيم: خوب بگو: به تدريج، يعني كم كم! گفت: نه! خود كلمهي به تدريج را هم من به تدريج ميگويم. لفتش ميدهيم. همه ي كارها را ميشود.
در چين بودم، زميني كه پنبه ميكارند، همانجا كارخانه است. كه دانهها را از پنبه جدا ميكنند. در همان زمين، كارخانهاي است كه از دانهها روغن ميگيرند. در همان زمين، پارچه بافي است، در همان زمين، خياطي ميكنند. از همان زمين پيراهن چيني مكه ميرود. ما ذوب آهنمان يكجا است و معدنش يك جاي ديگر. معدنش كرمان است، ذوبش اصفهان است، مصرفش مراغه! بد مديريت ميكنيم. قرآن يك آيه براي مديريت بد دارد. ميگويد: «سَخَّرَ لَكُم الارض» زمين را به تو دادم. «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهيم/23) خورشيد و ماه را به تو دادم. يعني نور به تو دادم، زمين به تو دادم. «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهيم/32) آب هم به تو دادم. «سَخَّرَ لَكُمُ» يك آيه داريم پنج، شش تا «سخر» دارد. يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را به تو دادم. آخرش ميگويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34) تو بي عرضه هستي. وگرنه عوض چهار سال درس، ميشود دو سال درس خواند ليسانس گرفت. شش ماه دانشگاه تعطيل است. شش ماه حوزه تعطيل است. 15 روز تعطيلي عيد دارد، نميدانم سه ماه تابستان دارد، بين ترم دارد، جمعش كنيم دو سال بيشتر نميشود. حوزه هم همينطور است. ماه رمضان تعطيل است، تابستان تعطيل است، اگر «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ» (قريش/2) راه بيفتد، برويم گرمسير، برويم … مثل عشاير. داغ شد بندر عباس، اراك بروند. بوشهر داغ شد، ملاير بروند. اگر «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ» راه بيفتد، هم طلبهها، هم دانشجوها زودتر به نتيجه ميرسيد. لفتش ندهيد. لفتش ميدهيم، يك چيزي را لفت ميدهيم. عمرمان را ضايع ميكنيم، استعدادهايمان را ضايع ميكنيم.
اميدوارم كه يك برنامهريزي شود، كارها در هم فشردهتر، مفيدتر، جمع و جورتر، خدمات راحتتر، بي منتتر، سريعتر باشد. خوب سه چهار تا آيه را امروز با هم صحبت كرديم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بستر اخلاقی گسترش نماز در جامعه كدام است؟ 1) خشوع و تواضع 2) زهد و قناعت 3) رحمت و محبت 2- در فرهنگ قرآن، بالاترین ذكر خدا چیست؟ 1) اقامه نماز 2) تلاوت قرآن 3) هر دو مورد 3- از نظر قرآن، خیر و نفع انسان در چیست؟ 1) آسایش و راحتی 2) سختی و تلخی 3) كم خوری و كم خوابی 4- آیه 14 سوره علق بر چه امری تأكید دارد؟ 1) علم و قدرت خدا 2) نظارت خدا بر كارهای ما 3) در كمین بودن خدا 5- بر اساس آیه 124 سوره طه، عامل گرفتاریهای زندگی چیست؟ 1) بیاعتنایی به مردم 2) بیاعتنایی به نماز و یاد خدا 3) ترك تلاش و كوشش
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 628