نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 629
1- مقایسه مؤمن و کافر در قرآن 2- شرایط صحّت، قبولی و کمال نماز 3- نگاه متفاوت به انفاق در راه خدا 4- دعوت به نیکی و سابقه در کارهای خیر 5- فراگیری هنرهای زندگی در ایام تابستان 6- آبادکردن مساجد با حضور نسل نو 7- مقام رضا بالاتر از مقام تسلیم
موضوع: آیات مقایسهای قرآن تاريخ پخش: 10/03/97
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
نیم ساعت امشب، این جلسه یک تابلویی از مؤمن و کافر در قرآن استخراج شده که من این را خدمت شما میگویم. خود قرآن خیلی از آیهها را راست هم قرار داده است. مثلاً میگوید: «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً» قاری: (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً) (سجده /18) مؤمن و فاسق یکسان است؟ پهلوی هم که ایستادند، مشخص میشود. یا «هل یستوی…» قاری: (هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ) (انعام /50) آیا بینا و نابینا یکسان هستند؟ «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزله/7 و8) «خَيْراً يَرَهُ، شَرًّا يَرَهُ» خیر و شر مقابل و هم، بینا و نابینا، خیر و شر، مؤمن و فاسق، اینها دوقلوهای قرآن است. حدود 350 تا دو قلو من از قرآن درآوردم که این یا آن. حالا امشب هفت هشت مورد از دوقلوها را برای شما بگویم.
1- مقایسه مؤمن و کافر در قرآن
میگوید: مؤمن، سرپرستی دارد مثل خدا، «اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا»، «الذین آمنوا» یعنی مؤمن، «اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا» خدا ولایت دارد. سرپرست مؤمن خداست، سرپرست کافر چیست؟ (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ) (بقره /257) سرپرست مؤمن خداست و سرپرست کافر طاغوتهاست. افرادی که ایمان دارند (يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) (نساء /76) و افرادی که… چون آیه زیاد داریم نصفش را بخوانید وگرنه همه قرآن میشود… مردم شاید گیج شوند. همان یک لقمه بگو که بفهمند قرآن است. یادم رفت… چه میگفتم؟ «يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» مؤمن برای خدا میجنگد ولی غیر مؤمن، «يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ» ما هم ویلچری در ایران داریم و هم ویلچری در عراق داریم. ویلچریهای ایران به دستور امام برای دفاع از کشورشان رفته جبهه ویلچری شدند، ویلچریهای عراق بخاطر اینکه صدام گفت: من میخواهم قهرمان عرب شوم، سردار قادسیه شوم، قهرمان عرب شوم، حمله کرد و موفق نشد و ویلچری داد. آنکه روی ویلچر نشسته میگوید: برای خدا رفتم، برای دفاع رفتم، به امر یک مجتهد عادل مثل امام رفتم. او میگوید: رفتم که صدام جنایتکار بشود سردار، قهرمان عرب. او فدای چه شد و این فدای چه شد؟ مؤمن به خدا امید دارد و هیچگاه مأیوس نمیشود. (أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ) (بقره /218) مؤمن «یرجون» یعنی رجاء و امید دارد. مؤمن به خدا امید دارد، هیچوقت مأیوس نمیشود اما کافر (أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي) (عنکبوت /23) کافر از رحمت خدا مأیوس میشود، مؤمن از رحمت خدا مأیوس نمیشود. یأس از گناهان کبیره است. هیچوقت نباید مأیوس شویم، خداوند در قرآن آیات زیادی داریم میگوید: نتیجهاش این است که مأیوس نشوید. حتی پیر شدید ممکن است در پیری خدا به شما بچه بدهد. مأیوس نشو! من چند سال است بچهدار نشدم. نمونه، زکریا. (إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى) (مریم /7) زکریا پیر بود. در پیری خدا به او بچه داد. ابراهیم را در پیری بچه داد. مریم شوهر ندارد. خدا به مریم بی شوهر بچه میدهد. هیچوقت مأیوس نشوید. یک شخصی است برای ساروق از مناطق استان مرکزی، اراک است. شخصی آنجا هست به نام کربلایی کاظم، هیچ سوادی ندارد. هیچی! ولی از اول عمرش با او مصاحبه کردند. گفت: من گندم را که میخواهم خانه ببرم، از قبل زکات میدهم و بعد به خانه میبرم. یک مرتبه در یک لحظه تمام قرآن را حفظ کرد. او را به قم نزد علماء و مراجع آوردند. حتی دیگر کار به جایی رسیده بود که علمای درجه یک وقتی میخواستند بدانند کدام درست است، به این میگفتند: تو بخوان. «مالک یوم الدین یا ملک یوم الدین؟» چون دیگر میداند این کلاسی نیست، این غیبی است. یعنی حتی بزرگان در اینکه این آیه چطور خوانده شود، «هَیت لک یا هیت لک»؟ در یک لحظه همه قرآن را حفظ کرد. همینطور میشود در یک لحظه آدم همه محفوظات را فراموش کند. آن هم میشود… در یک لحظه دانستنیها بپرد و ندانستنیها وارد شود. مؤمن به خدا امید دارد «یرجون» امید دارد ولی کافر زود مأیوس میشود.
2- شرایط صحّت، قبولی و کمال نماز
مؤمن روی نمازش حفاظت دارد. «وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ» قاری: (وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُون) (معارج /34) غلط نخواند. سر وقت بخواند. با آداب بخواند. چون نماز سه شرط دارد. یک شرط صحت دارد که اگر بود نماز صحیح است، نبود باطل است. مثل قبله، مثل وضو، اینها شرط صحت است. یک شرط داریم شرط قبولی است. یعنی نمازش صحیح است، اما اگر میخواهید قبول شود باید زکات بدهید. ممکن است کسی حمد و سورهاش هم درست باشد و سر وقت نماز بخواند ولی زکات ندهد. قبول نیست. پس یک شرط شرط صحت است، یک شرط شرط قبولی است. شرط قبولی مثل چای در آفتابه است. چای، چای است ولی چون آفتابه است، هیچکس نمیخورد. یعنی شما چای را در آفتابه کنی هیچکس نمیخورد. چای صحیح است دروغ نیست، واقعاً چای است. اما قبول نیست. چرا؟ چون در آفتابه است. مثل اینکه شما پول را جلوی خانمت پرت کنی. بگیر! پول است اما خانم دیگر قبول نمیکند. میگوید: من نمیخواهم. پولت برای خودت. پس یک شرط، شرط صحت است. یک شرط، شرط قبولی است. یک شرط، شرط کمال است. نماز صحیح است و قبول هم هست، اما ناقص است. مثل چه؟ مثل اینکه میگویند: «لا صَلاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلا فِي مَسْجِدِهِ» (تهذيبالاحكام، ج 1، ص 92) همسایه مسجد مسجد نرود، این نمازش ارزشی ندارد. یعنی کامل نیست. مؤمن روی نمازش حساس است. اما در مورد غیر مؤمن قرآن میفرماید: (وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً) (مائده /58) مؤمن روی نمازش حساس است و کافر روی نمازش بی خیال است. مسخره هم میکنند.
3- نگاه متفاوت به انفاق در راه خدا
مؤمن وقتی پول میدهد خوشحال میشود. بهترین ساعتهای مؤمن وقتی است که پول خمسش را به مرجع تقلیدش میدهد. میگوید: خدایا دستم به امام زمان نمیرسد، من ایشان را به عنوان یک مجتهد عادل پذیرفتم پولی که برای امام زمان است به این میدهم. اصلاً دستش را میبوسد و خوشحال میبوسد. اما کافر هم نمیدهد و هم میگوید: کم شد. صد میلیون داشتیم، بیست میلیونش خمس رفت. قرآن بخوانم میگوید: (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ) (توبه /99) یؤمن کسی که ایمان دارد، «وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ» هرچه میدهد میبیند به خدا نزدیک شد. «وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ» من که پول دادم به خدا نزدیک شدم، پیغمبر هم به من دعا میکند. اما منافق میگوید: پولم رفت و کم شد. «مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» از اینجا بخوانید… «وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ». قاری: (وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ و صلواتِ الرَّسول) (توبه، 99) کسی که در راه خدا پول بدهد، «قُرُباتٍ عِندَ الله» یعنی به خدا نزدیک میشود، «و صلواتِ الرَّسول» رسول خدا هم در حق او دعا میکند. اما کسی که ایمان ندارد میگوید: پولم حیف و میل شد. «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ» (توبه /98) گوسفندی بود، کشتند و گوشتش را تقسیم کردند. یک مقدار کمی را نگه داشتند. حضرت پرسید گوسفند چه شد؟ گفتند: همه رفت. نیم کیلویش را برای خودمان نگه داشتیم. فرمود: این کلمه زشتی بود که گفتید. همه رفت، یعنی چه؟ بگویید: همه ماند. آنچه برای خدا دادیم برای قیامت ما میماند. اینکه خودمان میخوریم از بین میرود. چرا به عکس میگویید؟ مؤمن وقتی چیزی را در راه خدا خرج میکند خوشحال است. میگوید: در راه خدا خرج کردم. داماد وقتی کنار عروس مینشیند و دست در جیبش میکند و سر عروس پول میریزد، خوشحال است. ولی بچه که نمیداند عروس یعنی چه، میگوید: پولهایت از بین رفت. پولهایت روی زمین ریخت. رویش پا گذاشتند و پاره شد. اصلاً نمیفهمد عروس یعنی چه؟ او میگوید: پولت از بین رفت، ولی داماد میگوید: نه، سر عروس پول ریختم ارزش دارد.
4- دعوت به نیکی و سابقه در کارهای خیر
مؤمن (يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ) (آلعمران /104) مؤمن بی تفاوت نیست. خوبیها را تشویق میکند و بدیها را جلوگیری میکند، یا با قدرت، یا با بیان، یا لا اقل با چهره، اما غیر مؤمن چطور؟ (يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف) (توبه /67) این تابلو را مقایسه کنیم که ما منکر میبینیم… اول انقلاب میگفت بگویید: پدر فلان فلان شده… طاغوتی است. حتی مستراح فرهنگی را میشکستند و میگفتند: طاغوتی است. مستراح دیگر طاغوت و یاقوت ندارد. مستراح است! همانها مستراح را تند تند شکستند، حالا یکی یکی میخرند! مؤمن… ولی الآن بعضی به هم میگویند: آقا نمیدانی چه سفرهای! عالی، طاغوتی! نمیدانی چه خانهای، طاغوتی! یعنی یک زمانی طاغوت تحقیر میشد، حالا وقتی میخواهند تحقیر کنند سفره خوب بود و خانه و ماشین خوب بود، میگویند: طاغوتی! باید مواظب باشیم که … انسان مثل زغال است. بعضی زغالها، یک کسی رفت زغال بخرد، گفت: زغال کیلویی چند؟ گفت: زغال یک نفره داریم، گران است، کیلویی اینقدر. زغال دو نفری داریم نصف قیمت است. این مشتری گیج شد. گفت: زغال یک نفری چیست گران است؟ دو نفره چیست ارزان است؟ گفت: زغال یک نفری وقتی روشن شد دیگر تا آخر میسوزد. این گران است. زغال یک نفری روی قلیانی که گذاشتی یکی باید تند تند باد بدهد و یکی باید قلیان بکشد. یک لحظه باد زن را کنار بگذاری خاموش میشود. انسان زغال دو نفره است یعنی یادش میرود، لذا میتوانستند بگویند: آقا هفده رکعت نماز را یک ربع، نیم ساعت بخوان تمامش کن. میگوید: نه، صبح بخوان، ظهر بخوان، شب بخوان، چون آدم یادش میرود. مثل اینکه بگویند: یک مرتبه ده لیتر آب به صورت بریز. میگوید: نه، هر چند ساعتی یک لیتر به صورتت بریز. همیشه باید تازه باشی. و الا میشد بگویند: یک وضو بگیر برای 24 ساعت، یک ربع هم دربست پانزده رکعت، بیست رکعت نماز بخوان خلاص! تربیت است. اشتها که نیست. یک کسی میگفت: من از قم رد میشدم سوهان فروشهای قم، سوهان که میپختند دهانم پر از آب میشد. گفتم: بابا اینطور که نمیشود. یک مرتبه نیم کیلو سوهان خریدم کنار پیاده رو یک ضرب خوردم تمام شد. میشد بگویند: آقا یک ضرب 24 ساعت، نماز بخوان و 24 ساعت راحت باش. این چون انسان هی غافل میشود، هی باید فوتش کرد. مؤمن در کارهای خیر عجله میکند. (وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ) (آلعمران /114) در کارهای خیر سرعت میگیرد. اما غیر مؤمن، (يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان) (مائده /62) زن مؤمن تابستان که میشود میگوید: دخترهایم بروند قرآن یاد بگیرند. خیاطی یاد بگیرند، گلدوزی یاد بگیرند، تابستان است دختر دانشجو و دبیرستانی دارم، یا یک هنر یاد بگیرد و یا یک… امشب ما خانه یک روحانی بودیم. افطاری، گفتند: آشپزش طلبه است. آمد و گفتم: طلبهای؟ گفت: بله. سال چندم است و چند سالی است طلبه هست. گفت: غذای امشب را من پختم. گفتم: بارک الله! چند تا غذا میتوانی بپزی؟ گفت: دو هزار تا غذا میتوانم بپزم. یک طلبه هم هست مثل من غیر از چای دم کردن و تخم مرغ هیچ چیزی بلد نیست. آدم باید هنر یاد بگیرد.
5- فراگیری هنرهای زندگی در ایام تابستان
به امام باقر گفتند: مادر آشپز! گفت: الحمدلله، الحمدلله! آشپزی هنر است. الآن به دختر لیسانس میگوییم: غذا بپز. میگوید: من لیسانس گرفتم، غذا بپزم. حالا بگذریم که لیسانسها هم باری ندارند. من تا حالا چند بار گفتم. ولی برای اینکه یک مقدار بادهای کله خالی شود. لیسانسهای ما بدانند. نه ماه بیشتر درس نخواندند. این چهار سالشان آتش گرفته است. نه ما درس خواندند. هرکس شنیده یکبار دیگر هم بشنود و هرکس نشنیده حواسش را جمع کند و الآن بشنود. چهار سالی که آقا در دانشگاه است، چهار تا تابستان تعطیل است. هر تابستان هم سه ماه است. چهار سه ماه، دوازده ماه! یک سالش تابستان است. از این چهار سال یک سال تابستان است. چهار سال دانشگاه است، هر سالی 52 تا، حالا میگوییم: 50 تا، هر سالی 52 تا جمعه است. چهار تا 50 تا میشود 200 روز جمعه دارد که تعطیل است. 200 روز هم پنجشنبه دارد. پنجشنبهها هم دانشگاه تعطیل است. 200 روز و 200 روز، پس یک سال تابستان است و چهارصد روز هم پنجشنبه و جمعه است. هر سالی 20 روز عید نوروز است که باید تخمه کدو بشکنیم. چهار تا 20 تا هشتاد تا. بیست روز بین ترم تعطیل است. چهار بیست تا، هشتاد تا و هشتاد تا 160 تا. سی، چهل روز هم مراسم است. شب قدر و تاسوعا و عاشورا و شب قدر و 22 بهمن و مبعث و رجعت و بعثت و… من حساب کردم از این چهار سال، هجده ماه درس میخوانند. هجده ماه هم نه ماه چرت و پرت میخوانند. یعنی چیزهایی میخوانند که اگر نمیخواندند هیچ مشکلی پیش نمیآمد. حالا که خواندند هیچ مشکلی را حل نمیکنند. والله سر کار هستیم! از مخ تا کف پا، عقیده من این است چه زنده باشم چه مرده! عقیده من این است باید خاک آموزش و پرورش عوض شود. دیپلمهای ما فلج هستند. باید خاک دانشگاه عوض شود. به جای محفوظات و مدرک یک هنر و یک کمالاتی را یاد بگیرند. از تابستان استفاده کنیم. قرآن بلد نیستیم بخوانیم، یک استاد قرآن. چطور برای فیزیک و شیمی شما معلم خصوصی میگیری، چرا برای آموزش قرآن معلم خصوصی نمیگیری؟ «وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ» قرآن میگوید: «يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان». هنوز هیچی نشده بچه من با اینترنت آشنا است. با ماهواره آشنا است، با فضای مجازی، تمام ابزاری که ممکن است خوب باشد، ممکن است بد باشد. اینترنت و فضای مجازی هم مثل کلید است، از این طرف قفل میشود و از این طرف باز میشود. میشود آدم استفاده خوب بکند، میشود استفاده بد بکند. منتهی ما معمولاً استفاده بد میکنیم. بعضیهایمان… چطور پدر و مادر آن ابزار را راحت برای پچهاش میخرد ولی ابزار هدایت را نمیخرد؟ شما دفتر تلفنتان را در بیاور. از حرف الف تا حرف «ی» یک شماره تلفن اسلام شناس درونش هست؟ این همه شماره تلفن در دفتر تلفن هست، یک اسلام شناس نباید اسمش در دفتر شما باشد؟ فردا یک سؤالی کردند جواب بدهی. اگر نمیتوانیم جواب بدهیم به یک اسلام شناس تلفن کنیم و جوابش را بدهیم.
6- آبادکردن مساجد با حضور نسل نو
راجع به مسجد، مؤمن به فکر این است که مسجد آباد شود. (إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ) (توبه /18) فقط مؤمنین هستند که به فکر آبادی مسجد هستند اما غیر مؤمن چیست؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ) (بقره /114) مؤمن بچه را مسجدی میکند. یک آیه داریم مسجد که میروید با خودتان زینت بردارید بروید. (خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) (اعراف /31) مسجد میروید زینت ببرید، زینت چیست؟ طلا برداریم برویم. میگوید: نه، (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا) (کهف /46) مسجد میروی زینت ببر، جای دیگر قرآن میگوید: زینت برای اولاد است. مال و اولاد زینت است. مسجد میروی زینت ببر. یعنی یک خرده پول در جیبت بگذار و یک فقیری دیدی به او بده. بچهات را هم با خودت مسجد ببر و برگردان. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ»،«خُذُوا زِينَتَكُمْ» دیدید کشاورزها دو تا شاخه را میگیرند و پیوند میزنند و یک میوه جدید درمیآید. قرآن هم همینطور است. گاهی یک آیه را به یک آیه دیگر گره میزنیم و یک چیزی درمیآید. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید ببینم گرفتید. مال و اولاد چیست؟ زینت است. مسجد میروید زینت ببر. یعنی مسجد میروی دست بچهات را بگیر ببر، پول هم در جیبت بگذار که هم بچهات تربیت شود و هم یک فقیری سیر شود. گرفتید؟ «الْمالُ وَ الْبَنُونَ…» بلند بگویید… «زِينَةُ» مال و اولاد زینت است. «خُذُوا زِينَتَكُمْ» یعنی مسجد میروی زینت ببر، یعنی بچهات را با خودت ببر، یک پولی هم در جیبت بگذار. این امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان متولد شد، یک چیزی برای شما بگویم، شاید برای شما نو باشد. حاجیها هرکس مستطیع است باید مکه برود. (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ) (آلعمران /97) این آیه میگوید: هرکس مستطیع است، واجب است مکه برود. تمام پولدارها که از سلامتی و امنیت برخوردار هستند باید مکه بروند. مکه که رفتند هجده کار باید بکنند. یکی از این هجده کار این است که (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ) (حج /29)1- هرکس پول دارد، مکه برود.2- هرکس مکه میرود باید هجده کار بکند. یکی از این هجده کار طواف است. کنار طواف یک منحنی است. فرض کنید این میز کعبه است که باید طواف کنیم. فرض کنید من هم یک نیم دایره، کج بنشینم که نیم دایره شوم. حاجیها که دارند طواف میکنند حق ندارند از این وسط بیایند بروند. باید همینطور که دور میز میگردند از پشت سر بیایند بروند. یعنی این نیم دایره هم باید داخل طواف باشد. با اینکه وسطش خالی است. میشود میانبر زد ولی میگویند: حق نداری. میگوییم: کعبه خانه خداست. این نیم دایره چیست؟ میگویند: قبر اسماعیل است. میگوییم: قبر اسماعیل هم باید دورش بگردیم؟ میگویند: بله! مگر اسماعیل چه کسی بوده؟ یک بچه سیزده ساله! چه کرده است؟ همه باید دورش بگردند؟ بله. امام زمان(ع) که هرسال مکه میرود باید دور این قبر بگردد. چند بار؟ 21 بار. سه هفت بار، هفت بار برای عمره، هفت بار برای حج و هفت بار برای طواف نساء، امام زمان هر سال 21 بار باید دور این قبر بگردد. میگوییم: مگر این اسماعیل کیست؟ میگوید: وقتی بابایش ابراهیم گفت: خدا دستور داده تو را بکشم، گفت: (يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ) (صافات /102) خدا گفته بکش بکش. من تسلیم هستم. (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ) (صافات /103) «اسلما» یعنی تسلیم شد، هم ابراهیم تسلیم شد بچهاش را ذبح کند، هم ابراهیم پدر و هم اسماعیل پسر. «اسلما» یعنی هردو پدر و پسر تسلیم فرمان خدا. چاقو را گذاشت، کارد را گذاشت، خدا گفت: بردار. نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم تو دل بکنی. امتحانی بود ببینم دل کندی یا نکندی.
7- مقام رضا بالاتر از مقام تسلیم
حالا یک سؤال از شما میکنم. آدم یک چیزی را تسلیم باشد مقامش بالاتر است، یا نه غیر از تسلیم راضی هم باشد؟ ببین یکوقت مریض را میگویند: شما باید چشمت را بردارند. اگر چشمت را برندارند قند به باقی اعضا میرسد. باید پای تو را از زانو قطع کنند، قطع نکنند باید از ران قطع کنند. میگوید: تسلیم هستم. مریض ممکن است بخاطر حفظ دینش تسلیم باشد. بگوید: هرطور صلاح میدانید. اما راضی نه یعنی تسلیم هستم، یعنی عاشق هستم. یک پسر سیزده ساله به پدرش گفت: من تسلیم هستم. از کجا؟ «أَسْلَما» یعنی تسلیم هستم. اما پسر امام حسن مجتی که تولدش بحث را گوش میدهید، حضرت قاسم نگفت: تسلیم هستم، گفت: مرگ از عسل… بلند بگویید… شیرینتر است. یعنی عاشق هستم. اگر یک کسی تسلیم باشد، امام زمان دور قبرش میگردد، پس اگر کسی عاشق باشد آن هم امام زمان دور قبرش میگردد. امام حسن یک چنین بچهای داد. بچه سیزده ساله روز عاشورا به عمویش نگفت: تسلیم شهادت هستم. گفت:عاشق شهادت هستم. چرا به او این حرف را زد؟ رشد سیاسی داشت. یعنی اگر بناست حکومت دست نا اهل باشد، بمیرم بهتر از این است که زنده باشم. یکبار ابوذر وارد جلسهای شد دید معاویه نشسته و تمام سران حکومت هم از بنی امیه هستند. ابوذر وارد شد، معاویه رئیس حکومت بود، همه اعضای بنی امیه هم بودند. خندید. گفتند: چرا خندیدی؟ گفت: از پیغمبر شنیدم که اگر مسئولین مملکتی از دودمان بنی امیه بودند، خاک بر سر مردم کند. عجب حدیثی؟ این حدیث یعنی ریشه بنی امیه را میکند. چون ابوذر از یاران پیغمبر و از اصحاب پیغمبر است. با این حدیث کودتا میکند. کودتای فرهنگی! معاویه گفت: ابوذر این حدیثها را دروغ میگویی تا ریشه حکومت مرا بکنی. یا شاهد بیاور یا تو را میکشم. این حدیث را چه کسی از پیغمبر شنیده که تو میگویی؟ شاهدت کیست؟ ابوذر دید خنده کرد و خندهاش درد سر شد. گفت: نمیدانم من شاهد ندارم. ولی حضرت علی خیلی با پیغمبر بوده است. شاید علی بن ابی طالب شنیده باشد. رفتند حضرت علی را آوردند که آقا ابوذر خندید، گفتیم: چرا میخندی؟ گفت: پیغمبر گفت: اگر مسئولین مملکتی از بنی امیه بودند، خاک بر سر مردم کند. حالا نگاه کردم معاویه و تمام سران کشور همه از بنی امیه هستند. معاویه گفت: با این حدیث ریشه حکومت مرا بیاور. شما شاهد هستی؟ حالا یک سؤال، اینجا اگر از نظر خط سیاسی باشد، حضرت علی باید بگوید: بله؟ چون ابوذر جزء حزب علی بود. باید بگوید: بله شنیدم که جان ابوذر را نجات بدهد. حضرت علی گفت: نه نشنیدم. یا الله! ابوذر یک شاهد آورد و او هم گفت: من نشنیدم و خبر ندارم. الآن وقت اعدام ابیذر است. گفتند: خوب تکلیف روشن شد. حضرت علی گفت: یک چیز دیگر شنیدم. گفتند: چه شنیدی؟ گفت: این حدیث را نشنیدم، ولی شنیدم که پیغمبر فرمود: زیر آسمان راستگوتر از ابوذر نیست. گرفتید؟ نشنیدم که گفت سران مملکت از بنی امیه باشند ولی شنیدم که «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِى لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِى ذَرٍّ» (معانىالأخبار، ص 178) زیر آسمان راستگوتر از ابوذر نیست. بنابراین ابوذر هرچه میگوید، راست میگوید. جان ابوذر را این فرمی نجات داد. مؤمن خوش اخلاق است. (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ) (آلعمران /159) بخاطر رحمت الهی تو خیلی با مردم نرم هستی. اما غیر مؤمن چه؟ (سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ) (احزاب /19) غیر مؤمن زبانش تیغ دارد، نیش میزند. چند چیز را خدا گفته «ویل» یکی «ویل» به اینهایی که نیش میزنند. (وَيْلٌ لِكُلِ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ) (همزه /1) همزه و لمزه یعنی نیش میزنند. سعی کنید به کسی نیش نزنید. زینب کبری در کربلا شمشیر دید، در شام نیش. پرسیدند: کربلا سختتر بود یا شام؟ فرمود: شام. چون در شام نیش میزدند. مواظب باشیم نیش نزنیم. هرکس به کسی نیش بزند، نمیمیرد مگر اینکه خودش به همان بلا مبتلا میشود. آو… کچل خانو! دو سه روز دیگر موهای سرت هم میریزد خودت هم کچل میشوی! یک کسی بود در «والضالین» وسوسه داشت. هی میگفت: «غیر المغضوب علیهم والض… والض.. والض…» این عقبی گفت: مرض، مرض، مرض! این هی میگفت: «والض… والض» او میگفت: مرض مرض! همان آقایی که از عقب نیش زد، خودش در همین «والضالین» گرفتار شد، هی میخواست بگوید: «والضالین» نمیتوانست بگوید. حدیث داریم، اگر سر به سر کسی بگذاری، نمیمیریم مگر اینکه به همان بلا گرفتار میشویم. مؤمن وقتی گناه میکند استغفار میکند. (ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ) (آلعمران /135) مؤمن وقتی خلاف کرد گناه میکند. علامت مؤمن و منافق این است. مؤمن بیست سال قبل گناه کرده باشد تا صحنه گناه یادش بیاید ناراحت است. ولی منافق وقتی گناه میکند حدیث داریم انگار یک مگسی از بغل گوشش رد شد. یک ویزی میکند و بعد فراموش میکند. اگر گناهانت را یادت رفت، معلوم میشود رگ نفاق در ما هست. اگر یاد گناهانت کردی، معلوم میشود رگ ایمان در ما هست. ولی مؤمن گناه که میکند میگوید: نه، (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها) (اعراف /28) خدا خواسته گناه کنیم. دیگر جوانی است. ما هم که خدا جوان خلق کرده پس گناه کنیم. مؤمن وقتی گناه میکند ناراحت است و عذرخواهی میکند. منافق وقتی گناه میکند میگوید: دیگران هم این گناه را کردند. بعضیها گناه میکنند میگوید: خوب دیگران هم گناه کردند. یک کسی میگفت: یک دیوار تمیز بود. یک کسی زغال برداشته بود، به این دیوار زیبا مینوشت، مرگ بر فلان! صاحبخانه آمد دید یک زغال برداشته با خط بد با زغال به دیوار تمیز دارد شعار مینویسد. گفت: آقاجان این دیوار تمیز را با این شعار و خط بد و زغال خراب نکن. گفت: دیگران هم نوشتند. گفت: دیگران گور پدرشان خندیدند که نوشتند. گفت: من هم به گور پدرم میخندم، بگذار بنویسم. یعنی وقتی یک گناه میکند میگوید: آنها هم بودند. آنها هم بودند دلیل بر این نیست که ما هم گناه کنیم. مؤمن گناه میکند «ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» غیر مؤمن وقتی گناه میکند میگوید: «وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» خدا خواسته است. دیگر آخرش است… مؤمن وقتی قرآن برایش میخوانیم ایمانش زیاد میشود، (وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً) (انفال /2) مؤمن وقتی قرآن را میشنود ایمانش زیاد میشود ولی غیر مؤمن (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَر) (حج /72) مؤمن وقتی برایش قرآن میخوانی لذت میبرد ولی غیر مؤمن وقتی برایش قرآن میخوانی عبوس میکند. نیم ساعت شد… حرف ما تمام نشد. بیایید حرفهایی که زدیم به دعا تبدیل کنیم. خدایا آنگونه ما را قرار بده که همیشه تحت ولایت تو باشیم. 2- مؤمن امید دارد و کافر مأیوس است. خدایا ما را از امیدوارها قرار و از مأیوسین قرار نده. مؤمن روی نمازش حفاظت دارد، کافر نماز را مسخره میکند. خدایا ما را از محافظین نماز قرار بده. مؤمن چیزی که در راه خدا میدهد میگوید: درآمد و سرمایه گذاری برای قیامت، منافق چیزی که برای خدا قرار میدهد، میگوید: جیبم خالی شد، پولم کم شد. خدایا سعه صدری به ما بده که در خمس و زکات و انفاق و کمک به دیگران دست و دلباز باشیم. مؤمن اهل امر به معروف و در کارهای خیر عجله دارد، «یسارعون» تمام کمالاتی که در قرآن گفتی خدایا به آبروی امام حسن مجتبی این کمالات را به ما مرحمت بفرما. عیدی ما را در تولد امام حسن مجتبی اینطور قرار بده، همینطور که امام حسن مجتبی بچه سیزده ساله تربیت کرد که گفت: مرگ از عسل شیرینتر است، نسل ما را تا آخر تاریخ از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس قرآن، اولیاء کافران چه کسی است؟ 1) شیطان 2) طاغوت 3) دوستان 2- آیه 23 سوره عنکبوت به کدام ویژگی کافران اشاره دارد؟ 1) یأس از رحمت خدا 2) جنگ با مؤمنان 3) فسق و گناه 3- بر اساس قرآن، انفاق در راه خدا، نزد مؤمنان چگونه است؟ 1) مایه تقرب به خدا 2) بستر دعای رسول خدا 3) هر دو مورد 4- آیه 62 سوره مائده به کدام مسابقه اشاره دارد؟ 1) مسابقه در کارهای خیر 2) مسابقه در گناه 3) مسابقه در امور دنیوی 5- در طواف خانه خدا، علاوه بر کعبه، دور چه چیزی باید طواف کرد؟ 1) مدفن حضرت ابراهیم علیهالسلام 2) مدفن حضرت اسماعیل علیهالسلام 3) مولد رسول خدا
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 629