responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 693


1- رجوع به متخصص در درمان بيماري‌هاي روحي
2- درمان بر اساس قرآن و حديث، نه منابع ديگر
3- عمل بر اساس فتواي مراجع، نه عقيده و سليقه‌ي شخصي
4- درمان، متناسب با بيماري روحي
5- لزوم هجرت براي درمان بيمار‌هاي جسمي و روحي
6- خطر گناهان خانوادگي در تربيت نسل
7- خطر تزيين گناه و زيباديدن زشتي‌ها
8- تحقير و تمسخر ديگران، به اسم شادي و تفريح حاضران

موضوع: بيماري گناه، راه‌هاي پيشگيري و درمان(2)

تاريخ پخش: 10/05/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما رمضان 91، در مازندران ضبط مي‌شود. موضوع بحث ما، مبارزه با گناه، گناه چطور پيدا مي‌شود؟چطور آدم به گناه معتاد مي‌شود؟ وظيفه‌ي ما چيست؟ درباره‌ي مسائل گناه‌شناسي. شبيه اين بحث را من 26 سال پيش در تلويزيون داشتم، كتاب هم شده است. ولي حرف‌هاي بسياري در اين 26 سال گير ما آمده كه شايد بالاي هزار نكته در رابطه با گناه در اين 26 سال جمع شده، كه اينها را يكبار ديگر با هم گفتگو كنيم.

درباره‌ي گناه، جلسه‌ي قبل گفتيم كه گناه يك بيماري است. حديث داريم بي‌پولي بد چيزي است. بدتر از بي‌پولي بيماري جسمي است. بدتر از بيماري جسمي، بيماري قلبي است. يعني گناه كردن. مرض را نبايد كوچك شمرد. گاهي مرض واگير دارد. از محيط بيماري بايد دوري كنيم. بيمار را ملامت نكنيم. بعضي بيماريي‌ها ناپيدا است. علائم آن دير پيدا مي‌شود. تلقين بيماري، بيماري مي‌آورد. پرهيز بهتر از درمان است. بعضي ها خودشان سالم هستند ولي بيماري را منتقل مي‌كنند. نكاتي را عرض كرديم. ولي چيزهاي ديگر هم هست.

گاهي بيماري آنگونه پيشرفت مي‌كند كه درمان ندارد. حديث داريم انسان گناه كه مي‌كند در روحش يك اثري مي‌شود و اين هي توسعه پيدا مي‌كند، توسعه پيدا مي‌كند تا تمام روح را مي‌گيرد. مثل دود! اگر دود يكجايي آمد، اگر درها را باز نكني بيرون برود، اين دود كل سالن را سياه مي‌كند. ولذا بايد بيماري را جلوي پيشرفتش را هم گرفت. حالا بعضي از بيماري‌ها درمان ندارد. بعضي‌ها درمان دارد ولي بايد يك عضوي قطع شود. بعضي‌ها خيلي سنگين است بايد با يك پول سنگيني بيماري را دوا كرد.

1- رجوع به متخصص در درمان بيماري‌هاي روحي

در بيماري سراغ غير متخصص رفتن غلط است. از بركات جمهوري اسلامي، «الْحَمْدُ لِلَّه‌» به لطف خدا رشد پزشكي ما است. در زمان شاه جوان‌ها يادشان هست، يا نسل نمي‌دانم. دكترهاي ما در خيلي از شهرهاي كوچك و روستاها، از هند و پاكستان بودند. الآن به لطف خدا رشد پزشكي ما طوري است كه از كشورهاي خارج هم به اينجا مي‌آيند و درمان مي‌كنند. پزشكي ما رشد كرده است. ديگر الآن با اين همه پزشك نمي‌توانيم سراغ غير متخصص برويم. مگر بيماري‌هاي ساده! همينطور كه در بيماري سراغ متخصص مي‌رويم، در گناه هم بايد سراغ كارشناس برويم. خيلي‌ها ممكن است تابلو بزنند، مشاوره، مشاوره، ولي از اسلام خبر ندارند. مشاور اصلي ما انبياء هستند. چون از طرف خدا آمده‌اند، خدا مي‌داند چه ساخته است. چون خدا مي‌داند چه ساخته مي‌گويد: اين غذا را بخور (كلوا) اين غذا را (لا تَأْكُلُوا) نخور. حتماً شنيده‌ايد. احتمال زياد مي‌دهم كه گفته باشم. حالا نمي‌دانم گفتم يا نگفتم. اگر هم گفتم، يكبار ديگر هم بشنويد.

آن كسي كه مرا خلق كرد و خوك را خلق كرد، فرمود: گوشت خوك در اين معده نرود. غربي‌ها خوردند و ما مسلمان‌ها نخورديم. گوشت خوك حرام است! نخورديم و نخورديم تا تقريباً 50، 60 سال پيش گفتند: كه گوشت خوك كرم كدو و تَرشين توليد مي‌كند. گفتيم خوب ما قبل از آنكه شما به اين پي ببريد، دين ما گفته بود نخوريد، ما هم نخورديم. دوباره مي‌گويند: بخوريد. مي‌گوييم: ديگر چرا؟ مي‌گويد: در فلان درجه حرارت كرمش را مي‌كشيم. به پيغمبر مي‌گوييم: يا رسول الله بخوريم؟ مي‌گويد: نه! مي‌گوييم: آقا كرمش را كشتند. مي‌گويد: مگر من براي كرمش گفتم. من گفتم: نخور. چه كرمش را بكشي، چه كرمش را نكشي. شما اين مشكل را 50 سال است فهميده‌ايد. 1350 سال نفهميد. ممكن است 1350 سال ديگر هم يك آثاري معلوم شود كه شما امروز نمي‌فهميد.

2- درمان بر اساس قرآن و حديث، نه منابع ديگر

مشاور اصلي ما انبياء هستند، اولياء هستند، علماي رباني هستند. با چهار تا كتاب و پنج تا كتاب مشاوره كامل نيست. مگر آنكه آن مشاور، دستش در دست يك اسلام شناس هم باشد. بايد مواظب باشيد به كارشناس رجوع كنيد.

يك حقه‌بازي بود در تلويزيون آمده بود. «الْحَمْدُ لِلَّه‌» تلويزيون متوجه شد، بيرونش كرد. چند تا موبايل خريده بود يك مشت مشتري هم جمع كرده بود، به خصوص زن‌ها خيلي در اينطور جاها مشتري مي‌شوند. گوشي را برمي‌داشت، مي‌گفت: بفرما. مي‌گفت: آقا يك استخاره كن. مي‌گفت: قرآن را باز كن. در تلفن مي‌گفت: خانم قرآن را باز كن. مي‌گفت: سطر اول اين طرف را بخوان. مي‌گفت: «أَعُوذ بِاللَّهِ»(وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‌ رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ) (ص/62) مي‌گفت: خوب سطر آخر اين طرف را هم بخوان. (وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) (رعد/2) شما چند سالي ازدواجت عقب مي‌افتد. وقتي هم ازدواج كني چند سالي بچه‌دار نمي‌شوي. من او را ديدم گفتم: كلكي! حقه‌باز! از كجاي اين آيه درآمد كه تو ازدواج مي‌كني يا نمي‌كني؟ چند سال يك عده را استحمار كرده بود. دختر خودم به او زنگ زد. همين حرف را زد. گفت: چند سال بچه‌دار نمي‌شوي، چند سال ازدواج نمي‌كني، بعد هم كه ازدواج كني، چند سال بچه‌دار نمي‌شوي. دختر من گفت: آقا، من 24 سال است ازدواج كردم و دو تا بچه‌هاي من هم دانشجو هستند. (خنده حضار)

ببينيد وقتي به كارشناس مراجعه نمي‌كنيد، مي‌رويد نزد عارف، عارف اگر بند به فقه بود ممكن است حرفش درست باشد. عارف بدون فقه قبول نيست. شاعر بدون فقه قبول نيست. دكتر بدون اسلام‌شناس قبول نيست. آن كسي كه ما را خلق كرده مي‌داند كه چه خلق كرده است. خالق من مي‌داند چه ساخته است. او بايد براي من قانون بدهد. بابا يك بخاري علاءالدين، يك كولر، يخچال، پلوپز، كامپيوتر، شما هرچيزي از هر كالايي، از هر كارخانه‌اي بخري، مي‌گويي: سازنده‌اش بايد قانونش را بدهد. آخر من از يك كولر، از يك بخاري، از يك راديو، تلويزيون پست‌تر هستم. شما مي‌گوييد: كالاي هر كارخانه را بايد سازنده‌اش قانونش را بدهد. خوب من هم، بايد خالق من، كه من را ساخته، من هم بايد سازنده‌ام قانون مرا بدهد. خدا مرا ساخته، مي‌داند نيازهاي من چيست. شما نزد چه كسي مي‌روي؟ نمي‌خواهم بگويم درسهاي روانشناسي و اينها غلط است. مي‌خواهم بگويم آنها به شرطي درست است كه دستشان در دست وحي باشد. وگرنه عقل بشر ناقص است. ما نمي‌توانيم به افراد ناقص مراجعه كنيم. ما مرجع تقليد هم كه به حرفش گوش مي‌دهيم بعد از هفتاد سال درس خواندن چون ايشان را نايب امام زمان مي‌دانيم. وگرنه اگر اينها نايب امام زمان نباشند گوش به حرف مراجع هم نمي‌دهيم. به چه دليل به حرف مراجع گوش بدهيم؟ خوب پنجاه سال درس خوانده، خوانده باشد. ما مراجع را نايب عام امام زمان مي‌دانيم. امام زمان را نايب اميرالمؤمنين مي‌دانيم. اميرالمؤمنين را نايب پيغمبر مي‌دانيم. پيغمبر را نماينده‌ي خدا مي‌دانيم. خالق ما، خدا بايد دستور بدهد كه گوش به حرف چه كسي بدهيم و چطور عمل كن. در بيمار، متخصص، در مسائل روحي هم بايد… وگرنه مي‌گويد: آقا نمي‌خواهد نماز بخواني، ناد علي بخوان. هزار بار ناد علي به اندازه‌ي يك دقيقه‌ي نماز نمي‌ارزد. شما بگو: خمس نمي‌دهم ولي به فقراي محله كمك مي‌كنم. باسمه تعالي غلط است.

3- عمل بر اساس فتواي مراجع، نه عقيده و سليقه‌ي شخصي

شما اگر تمام اموالت را به فقرا بدهي، خمس ندهي، در قيامت جهنم است. آقا تمام اموالم را وقف كردم. باسمه تعالي غلط است. اين كار غلط است. وقف مستحب است، زكات واجب است. اينكه انسان پيش خودش بگويد: من به جاي زكات وقف مي‌كنم. به جاي خمس، افطاري مي‌دهم. به جاي نمي‌دانم، سهم امام، روز عاشورا پلو مي‌دهم. غذا مي‌دهم! اينها تحليل‌هاي الكي است.

يك قصه برايتان بگويم. رئيس هيأت ابالفضل يك جايي، فرش‌هاي مسجد را در حسينيه برد براي عزاداري و نهار و شام. عالم منطقه گفت: آقا، اين فرش‌ها وقف مسجد است. چيزي كه وقف مسجد است شما حق نداري از مسجد خارج كني و جاي ديگر ببري. گفت: برو آشيخ! ابالفضل در كربلا دو دستش را براي خدا داد. حالا خدا زيلوهايش را به ابالفضل نمي‌دهد؟ (خنده حضار) ببينيد، اينطوري مي‌شود.

وقتي به غير اهلش مراجعه كني، هركسي روي تصور خودش يك چيزي مي‌گويد. يك شاعري يك شعري گفت. شعرش قشنگ بود. گفت: «بي‌تو مزرعه آب نخورد»، «بي‌تو شيشه مي نخورد» گفتند: اين چه مي‌گويد؟ دادند به حوزه‌ي علميه‌ي قم گفتند: آقا اين شعر چيه؟ «بي‌تو مزرعه آب نخورد»، گفتند: غرض توحيد افعالي است. يعني بدون اراده‌ي خدا هيچ‌كار نمي‌شود كرد. «بي‌تو مزرعه آب نخورد»، خيلي خوب، «بي‌تو شيشه مي نخورد». دادند به حوزه، گفتند: آقا غرض چيه؟ گفت: غرض توحيد افعالي است. يعني بدون اراده‌ي خدا هيچ كاري نمي‌شود كرد. تمام كارها، فعل و انفعالات زير نظر خداست.

به بازاري‌ها دادند، غرض چيست؟ گفتند: غرض پول است. بي پول هيچ‌كار نمي‌شود كرد. به اداره‌اي‌ها دادند گفتند: غرض چيست؟ گفت: غرض رشوه است. اداره! رشوه! به عرفا دادند، گفتند: غرض عشق است، تا آدم عاشق نشود كار پيش نمي‌رود. «بي‌تو مزرعه آب نخورد»، «بي‌تو شيشه مي نخورد» هركسي يك چيزي گفت. رفتند نزد شاعر گفتند: ببخشيد. چه مي‌گويي؟ «بي‌تو مزرعه آب نخورد»، غرض تو چيست؟ گفت: بيل است! (خنده حضار) خوب دومي چه؟ «بي‌تو شيشه مي نخورد» گفت: غرضم قيف است! چون قيف نباشد نمي‌شود مي را در شيشه كرد. ببينيد او مي‌گويد: بيل و قيف، عرفا و اينها چه مي‌گويند.

اين كارشناس‌هايي كه به آنها مراجعه مي‌كنيد، اگر كارشناس باشند، دستشان روي عقل و وحي باشد، روي چشم ما. اگر از عقل جدا شوند، يا از وحي جدا شوند، اعتباري به آنها نيست. اگر عقلشان كار مي‌كرد كه قانون آمريكا تا به حال 25 بار عوض نشده بود. قانون اساسي آمريكا تا به حال 25 بار عوض شده است. يكي از كشورهاي اروپايي 119 بار قانون اساسي‌اش اصلاح شده است. اين پيداست عقل نمي‌رسد. اگر عقل كامل بود كه آدم پشيمان نمي‌شد. همين كه پشيمان مي‌شويم پيداست عقل ما نمي‌رسد. بنابراين همينطور كه در بيماري بايد نزد متخصص رفت، در مسائل بيماري روحي هم بايد نزد متخصص رفت. متخصص كيست؟ نه عارف است، نه فيلسوف! مگر اينكه اين عارف و فيلسوف مثل مطهري باشد. وگرنه اگر قرآن و حديث را كنار بگذارد، همينطور اصطلاحات عارفانه بلد باشد، هيچ اعتبار ندارد.

4- درمان، متناسب با بيماري روحي

بيماري‌هاي روحي گاهي با درمان ساده است. استغفار، مثل پيرزن‌ها و پيرمردها، جواني‌شان يك دسته‌گل‌هايي آب دادند.حالا ديگر از پا افتادند. ديگر كاري نمي‌شود كرد. بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»! تا چشم داشتي نگاه كردي، ديگر حالا نابينا شده‌اي. نابينا شدي ديگر كاري نمي‌شود كرد. يك كسي در چاه افتاد، به او گفتند: صبر كن، من بروم طناب بياورم. گفت: خوب مثلاً صبر نكنم، چه كنم؟ در چاه هستم. بعضي‌ها دوايشان سر پايي است. يك قرص آكسار آسپرين مي‌خورد خوب مي‌شود. استغفار! بعضي‌ها سخت است بايد شصت روز، روزه گرفت. يك روز، روزه خوردي، شصت روز، روزه! كيفرش سخت است. بعضي‌ها قطع دست است. مي‌گويد: (فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما) (مائده/38) دزدي كرده، دستش را قطع كنيد. البته دست دزدي را قطع مي‌كنند كه 26 شرط دارد. وگرنه اگر هركس يك قلم دزدي كند دستش را قطع كنند، كه نصف مردم بي‌دست هستند. (خنده حضار) 26 تا شرط دارد. دست هر دزدي را قطع نمي‌كنند. بعضي‌ها را بايد تحقير كرد. يعني بايد در جامعه شرمنده باشند. قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد زناكار را شلاق بزنيد، يك گروهي هم تماشا كنند شلاق خوردن او را. يعني بايد تحقير هم شود. يك دسته را بايد بايكوت كرد، يعني از گردونه خارجش كرد. (ذَرْهُمْ) (انعام/91)، (أَعْرِضْ عَنْهُم‌) (مائده/42)، (لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا) (نور/4) اين عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. رهايش كن، با او مشورت نكن، اصلاً دوستش نداشته باش.

5- لزوم هجرت براي درمان بيمار‌هاي جسمي و روحي

ما يك آيه داريم مي‌گويد: كساني كه ايمان دارند ولي از وطنشان تكان نمي‌خورند. به او مي‌گويي: آقاجان اين قسمت‌هاي كرمانشاه، اين قسمت‌هاي مازندران، اين قسمت‌هاي كرمان، قسمت‌هاي افغانستان، قسمت‌هاي پاكستان نياز دارد، آقا اينجا روحاني ندارد. براي چه در قم ايستادي؟ براي چه در مشهد و نجف ايستادي؟ مي‌گويد: نه، من اينجا در جوار قبر مولا اميرالمؤمنين صلوات الله عليه آلاف التحية و السلام… مي‌گوييم: ببين! بازي درنياور. اميرالمؤمنين مي‌گويد: اين روستا كمبود عالم دارند، بايد هجرت كني. اگر كسي ايمان دارد ولي هجرت نمي‌كند، قرآن به ما مي‌گويد: اصلاً او را دوست نداشته باش. هيچ مسؤوليتي هم به او نده. آيه‌اش اين است. (وَ الَّذينَ آمَنُوا)، (آمَنُوا) يعني چه؟ (وَ لَمْ يُهاجِرُوا) يعني چه؟ ايمان دارد ولي هجرت نمي‌كند. (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا) (انفال/72) كسي كه ايمان دارد، هجرت نمي‌كند، (ما لَكُمْ) حق نداريد، (مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ) ولايت چه به معناي دوستي باشد، ذره‌اي دوستش نداشته باشيد، يا ولايت به معناي حكومت باشد. ذره‌اي پست به او ندهيد. هيچ پستي به او ندهيد، علاقه و دوستش هم نداشته باشيد. چون (آمَنُوا)هست ولي (هاجرُوا) نيست. (آمَنُوا) و (هاجَرُوا)، (آمَنُوا) و (وَ لَمْ يُهاجِرُوا) بايد تكان بخوري!

براي حل بخشي از مشكلات مملكت، بايد هجرت اجباري شود. حالا اين را ممكن است ما بميريم. ولي مردم ايران اين را بدانيد. تا هجرت واجب نشود، خيلي از مشكلات حل نمي‌شود. يكوقت مي‌بيني در يك ساختمان سي تا دكتر هستند، بايد هجرت باشد. حالا برنامه‌ريزي كنيد آقاي قرائتي شما كه در تهران هستي، سالي مثلاً 20 روز، سالي 40 روز، سالي 50 روز بايد هجرت كني. بايد هجرت واجب شود. وگرنه جاهايي كه رفاه هست، پر. جايي هم كه رفاه نيست، بي‌كس بي‌كس! خوب آن روستايي هم مي‌بيند كه دكتر مي‌خواهد نيست، دانشگاه مي‌خواهد نيست، كتابخانه مي‌خواهد نيست. هرچه مي‌خواهد نيست، بلند مي‌شود به شهر مي‌آيد.

بعضي‌ها را بايد قرنطينه كرد. آيه‌ي قرنطينه هم داريم مي‌گويد: (لا مِساسَ) (طه/97) سامري يك هنرمندي بود، از طلاها يك مجسمه‌ي گوساله ساخت و به طرفدارهاي موسي گفت: خداي شما همين گوساله است. مردم هم دست از خدا كشيدند و دور گوساله رفتند. خدا گفت: اين را به يك مرضي مبتلا مي‌كنيم كه بگويد: (لا مِساسَ)! يعني با من تماس نگيريد. دور من نياييد، دور من نياييد! قرنطينه، يا مثلاً مي‌گويد: (لا تصاحبهم) با اينها مصاحبت نكن. (لا تزوجهم) دختر به اين نده. دختر از او نگير. بايكوتش كن.

اميرالمؤمنين راجع به پيغمبر مي‌گويد: پيغمبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌» (نهج‌البلاغه/ص156) پيغمبر طبيب بود كه بلند شده بود راه مي‌افتاد. نمي‌نشست مريض‌ها بروند. او بلند مي‌شد و سراغ بيمارها مي‌رفت. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌»!

6- خطر گناهان خانوادگي در تربيت نسل

بعضي از گناه‌ها ارثي است. يعني پدر و مادر فاسد هستند، در نسل اثر مي‌گذارد. محمد حنفيه در جبهه يك طوري رفتار كرد، كه اميرالمؤمنين فرمود: «أدركك عرق من أمك‌» (شرح‌نهج‌البلاغه/ج1/ص243) تو به خاطر اينكه مادرت ترسو است، تو هم ترسو شدي. ولي امام حسن طوري شمشير مي‌كشيد… «اللَّهُ أَكْبَر»! امام حسن شجاعتش از امام حسين كمتر نبود. حالا ما يك حرف غلطي مي‌زنيم، بزنيم. ما كمالات را بين امام‌ها تقسيم كرديم. مي‌گوييم: «و الشجاعة الحسينيه»، «والحلم الحسنيه» چه كسي گفت شما يك چنين تقسيمي كنيد؟ يعني امام حسين حلم نداشت؟ امام حسن شجاعت نداشت؟ ما يك تقسيم‌هاي بي‌خودي مي‌كنيم. اينها مبنا ندارد. تمام امامان ما در تمام كمالات يكسان بودند. يعني امام حسن كربلا بود، امام حسين بود. امام حسين، جاي امام حسن بود، امام حسن بود. بله! حساب كربلا جداست. چون خداوند براي خون و براي شهيد يك ارزشي قائل شده است.

يكوقت يك بازاري به من زنگ زد و گفت: حاج آقا، تو در تلويزيون هيچوقت از اين تجار تعريف نمي‌كني. گفتم: بنده، به عنوان يك معلم، چه دليلي دارد كه… گفت: آخر اگر ما تجّار نباشيم چنين نمي‌شود، چنان نمي‌شود… من ديدم خيلي به خودش اطمينان دارد.

يك زني به شوهرش گفت: نمي‌دانم تو از خوشگلي من خوشت مي‌آيد يا از كمالات من؟ شوهر گفت: «وَ اللَّهُ» از اعتماد به نفس تو خوشم مي‌آيد، كه چقدر خودت، خودت را قبول داري. (خنده حضار) نه خوشگلي و نه كمال داري. ولي چنان باورت آمده كه هم خوشگل هستي و هم كمال داري. حالا از من مي‌پرسي كه از زيبايي من خوشت مي‌آيد يا از كمالات من. از اعتماد به نفست خوشم مي‌آيد كه چقدر خودت، خودت را قبول داري.

ديدم اين بازاري هم خيلي خودش را قبول دارد. اگر ما نبوديم، اسلام نبود. اگر اموال خديجه نبود اسلام پيش نمي‌رفت. گفتم: ببين، من يك سؤال مي‌كنم دروغ كه نمي‌گويي. گفت: «إِنْ شاءَ اللَّه‌» نه! گفتم: شما براي حضرت خديجه بيشتر اشك ريختي يا براي علي اصغر؟ يك خرده فكر كرد و گفت: براي علي اصغر! گفتم: خديجه مال داد. همه‌ي مالش را هم داد. واقعاً خديجه خيلي به گردن اسلام حق دارد. واقعاً، خدا مزدش را هم داد. مال زيادي را داد، اما مادر كوثر شد. خيلي خديجه به گردن ما حق دارد. اما در عين حال وقتي مي‌خواهيم گريه كنيم، براي علي اصغر بيشتر گريه مي‌كنيم. چون او خون داد، او پول داد. هميشه خون دادن با پول دادن حسابش فرق مي‌كند.

يك تاجر فكر نكند كه اگر يك چك كشيد داد، اين مثل رزمندگان است. بنده 32 سال كه در تلويزيون هستم، به اندازه‌ي يك دقيقه رزمنده‌اي نيستم كه اسير شده است. من پلو مي‌خورم حرف مي‌زنم. او كتك مي‌خورد! نبايد گفت: آقا تو يكي و من هم يكي. طلبه‌هايي كه جبهه رفتند، جوان‌هايي كه جبهه رفتند، حالا ولو از نظر علمي ممكن است يكي دو سال عقب مانده باشند، اما يكوقت اينهايي كه باسوادتر هستند، مثلاً اين آقا جبهه رفته ولي فوق ديپلم است، آن آقا جبهه نرفت ليسانس است. يكوقت اين ليسانسه‌ها باورشان نيايد كه مهمتر هستند. هيچ كمالي به اندازه‌ي شهادت و خون نيست…

امامان ما همه از نظر علمي هم‌سطح بودند. اينطور نبود كه امام حسين سوادش بيشتر از امام هادي باشد. امام هادي سوادش بيشتر از امام صادق باشد. از نظر علمي همه در يك سطح هستند. اما همه اينها به امام حسين احترام قائل شدند. حساب امام حسين جداست. «كلهم سفن النجاة و سفينة الحسين اسرع» همه، كشتي نجات هستند، اما كشتي امام حسين تندتر مي‌رود. «كلهم باب الله و باب الحسين اوسع» همه درگاه لطف خدا هستند، اما درگاه حسيني جمعيت بيشتري را جذب مي‌كند. هيچ چيز كار خون را نمي‌كند. حساب شهيد جداست.

بعضي گناهان ارثي است. گناه ارثي را قرآن مي‌گويد: (وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً) (نوح/27) حضرت نوح گفت: خدايا اين مردم به قدري بد هستند كه ديگر نسلشان هم خوب شدني نيست. (وَ لا يَلِدُوا) زاد و ولد نمي‌كنند، (إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً)مگر فاجر كفّار! يعني اينها ديگر مثل اين پارچه‌هايي كه چرك به خورد آن رفته است. ديگر هيچ مواد شوينده‌اي اين را پاك نمي‌كند.

7- خطر تزيين گناه و زيباديدن زشتي‌ها

يكي از خطرها اين است كه كسي كه مي‌خواهد گناه كند گناهش را تزيين مي‌كنيم. من براي تزيين يك تابلو دارم. خيلي تابلوي خوبي است. مثلاً گناهكار وقتي مي‌خواهد ترياك بكشد، مي‌گويد: ببين، ترياك كه مي‌كشي اعصابت راحت مي‌شود. درد استخوانت خوب مي‌شود. غذايت هضم مي‌شود. بالاخره تا يك چيزي نگويند، كاشان يك گرمك‌هايي دارد خيلي بي‌مزه است. وقتي گرمك مي‌آيد، مي‌گويد: آقا نمي‌داني چقدر خاصيت دارد؟ اينقدر خاصيت دروغ و راست برايش مي‌بافند تا اين گرمك‌ها فروش برود. گرمك بي مزه، بايد با زور شكر آن را خورد، اما چون بي‌مزه است، اين را هي دارند تعريفش را مي‌كنند. آدمي كه مي‌خواهد گناه كند، گناه خودش را تزيين مي‌دهد. تزيين گناه!

به نام شأن من است، اسراف مي‌كند. شأن من اين است. به هواي اينكه شأن من است، موقعيت اجتماعي من است، بريز و بپاش مي‌كنم. به نام شعار مذهبي، در ساختمان مسجد ولخرجي مي‌كند. ولخرجي مي‌كند. مي‌گوييم: بابا اين همه براي چه؟ مي‌گويد: نه، اين جزء دين است. به نام مد، از مد افتاده، لباس‌ها را كنار بزنيم. مبلمان را كنار بزنيم. ماشين را عوض كنيم. به اسم مد اسراف مي‌كنند. به اسم پيشرفت آمار دروغ مي‌گويد. مي‌خواهد بگويد: ما مثلاً چه كرديم، چه كرديم، چه كرديم، مي‌خواهد بگويد: پيشرفت كرديم، خدمات اجتماعي، خدمات رفاهي، خدمات، خدمات، براي اينكه بگويد: خدمات ما زياد بوده هي دروغ دروغ مي‌گويد. دروغ مي‌گويد!

به نام جذب ديگران كارهاي غلطي مي‌كند. يكوقت يك كسي نزد من آمد، ملاقاتي داشتيم و رفت. دوستان ما گفتند: فهميدي انگشترش چند است؟ گفتم: نه! نرخ انگشتر دست من نيست. اصلاً من توجه به انگشتر او نداشتم. حالا توجه هم مي‌كردم، نرخ انگشتر او دست من نيست. گفت: انگشترش يك و نيم ميليون است. گفتم: راست مي‌گويي؟ گفت: بله. به او زنگ زدم گفتم: آقا ببخشيد، شما انگشترتان چند مي‌ارزد؟ گفت: مثلاً يك ميليون و سيصد! گفتم: براي چه يك انگشتر يك ميليون و سيصد توماني دست كردي؟ گفت: اتفاقاً جوان‌ها چون فهميدند انگشتر ما گران است، دور من جمع مي‌شوند. گفتم: به! پس تا حالا خدا اشتباه كرده، «نَعُوذُ بِاللَّه»! خدا مي‌گويد: مي‌خواهي اين جوان‌ها را جذب كني با حكمت جذب كن. (ادْعُ إِلى‌ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَة)(نحل/125) مردم را با حرف‌هاي منطقي جذب كن. تو مي‌گويي: «ادْعُ إِلى‌ سَبيلِ رَبِّكَ بالانگشتر»! به دسته عينك، با لباس، با ماشين. خط را گم كردي. بايد مواظب باشيم كلاه سرمان نرود. اينها مهم است.

به نام خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو. از خودش اراده ندارد. شعر خواهي نشوي رسوا را بارها گفتم كه بدترين شعر است. اگر يك كشتي صد مسافر دارد، نقص فني پيدا كرد، غرق شد، نود و هشت نفر از مسافرها هم غرق شدند، چون شنا بلد نبودند، دو تا از اين مسافرها شنا بلد هستند. بگويند: ببين داداش ما صد نفر بوديم، سوار اين كشتي شديم. نقص فني پيدا كرد، كشتي غرق شد، نود و هشت نفر هم غرق شدند. بيا ما دو تا هم غرق شويم. چون نود و هشت نفر غرق شدند، ما دو تا هم غرق شويم. شعر غلط است. به اسم اينكه همرنگ جماعت شو!

به اسم اينكه ما بايد به روز باشيم. خوب به روز باشيم يعني چه؟ يعني هركاري بكنيم. اينها كلماتي است كه آدم گناه خودش را توجيه مي‌كند.

به اسم تشكر، چاپلوسي مي‌كند. تشكر اندازه دارد. نيم كليو خوبي ديدي، نيم كيلو تعريف كن. اگر يك سير خوبي ديدي، دو كيلو تعريف كردي، پيداست چاپلوس هستي.

به اسم رقابت با افسد، مي‌گوييم: بابا اين فيلم خراب است. مي‌گويد: ببين اگر اين نباشد مي‌روند ماهواره مي‌بينند. حالا ماهواره مي‌بينند ممكن است فيلمش غلط باشد، اما فيلم تو هم درست نيست. به نام دفع افسد به فاسد! يعني اگر اين كار را نكنم، آن كار مي‌شود.

به اسم تدريس، معلم سر خانه مي‌گيرد. آقا دختر تو نامحرم است براي اين معلم، آخر معلم سر خانه مي‌گيري كه چه؟ به اسم معلم سر خانه…

8- تحقير و تمسخر ديگران، به اسم شادي و تفريح حاضران

به اسم ادخال سرور، اسلام كه با شادي موافق است. بگوييم و بخنديم. به اسم ادخال سرور، تحقير مي‌كنند، مسخره مي‌كنند، به نام اينكه مي‌خواهيم با هم ازدواج كنيم. فعلاً حالا يك مدتي با هم بياييم و برويم. چون مي‌خواهيم بعداً ازدواج دائم داشته باشيم، حالا فعلاً با هم باشيم. به اسم آشنا شدن با اخلاق همديگر براي ازدواج دائم.

به اسم توفيق جوار اميرالمؤمنين، جوار امام رضا، جوار حضرت معصومه هجرت نمي‌كنند. به اسم تجليل از مرده‌ها، دسته‌گل، چه دسته‌گل‌هاي قيمتي! چه دسته گل‌هاي قيمتي روي قبرها مي‌گذارند. همه اسراف است.

به اسم تجليل از قرآن، قرآن چاپ مي‌كنند، سيصد هزار تومان، چهارصد هزار تومان، نيم ميليون، يك ميليون، يك كلمه‌اش را نمي‌خواند. ولي چه كاغذي، چه جلدي، دائم هم مي‌گويند: تجليل از…

به اسم ميراث فرهنگي، چه خرج‌هايي مي‌كنند. به اسم زيبايي شهر چه ولخرجي‌هايي مي‌كنند. به اسم بهداشت چقدر غذاي نيم خرده را در رستوران‌ها، در عروسي‌ها، همينطور غذاي پخته را در سطل مي‌ريزند.

به اسم جذب بودجه، ما اگر بودجه جذب نكنيم، به ما خواهند گفت: تو بي‌عرضه هستي. ماه آخر پول‌ها را آتش مي‌زنند، كه نگويند پول به خزينه برگردد. اينها نمونه‌هاي تزيين است. كه انسان كار خودش را… به اسم اينكه خواهر و برادر هستيم. به اسم خواهر و برادري…

من در هواپيما ديدم يك جواني، چهره‌اش هم مذهبي بود. رفت كنار يك خانمي نشست، همينطور سرش را هم آورد تا نزديك سينه‌ي اين خانم. هي حرف مي‌زدند و گفتيم: چقدر اينها با هم نزديك حرف مي‌زنند؟ زن و شوهر كه نيستند. به اين جوان گفتم: ببخشيد، اين خانم فاميلت بود؟ گفت: نه! گفتم: خيلي با او… گفت: داشتم نصيحتش مي‌كردم. گفتم: برو جان ننه‌ات! (خنده حضار) آخر آدم سر خودش هم كلاه مي‌گذارد.

فهم دين مهم است. گفتند: فلاني خيلي آدم باتقوايي است. حضرت ايشان را ديد. گفت: هان! اين است كه مي‌گويند: با تقوا است؟ حضرت ديد رفت دكان ميوه‌فروشي دو تا انار برداشت و در جيبش گذاشت و پولش را نداد. به او هم نگفت: آقا بنويس، نسيه، فلان! دو تا انار برداشت و رفت. رفت دكان نانوايي دو تا هم نان برداشت و رفت. يك خرده عقب تر رفت و به يك فقير داد. حضرت گفت: بيا ببينم چه مي‌كني؟ گفت: مؤمن زرنگ است. دو تا انار دزديدم، دو تا گناه! دو تا نان دزديدم، دو تا گناه. دو تا و دو تا؟ چهار تا. به فقير دادم. قرآن مي‌گويد: اگر يك عبادت كني ضرب در ده مي‌شود. چهار ضرب در ده مي‌شود چهل. چهار تا گناه كم مي‌شود، 36 تا براي من مي‌ماند. گفت: بله، رياضي‌ات خوب است، اما قاطي كردي.

يك كسي داماد شد، عروس سه ماهه زاييد. (خنده حضار) رفت خانه‌ي پدر عروس گفت: آقا اين دختر شما مسأله‌‌اي داشته؟ گفت: نه، چه شده؟ گفت: سه ماهه زاييده است. گفت بنشين برايت ثابت كنم. گفت: چند تا سؤال. 1- چند ماه است دختر من زن تو شده است؟ گفت: سه ماه است. گفت: خوب اين سه ماه كه دختر من زن تو شده است. چند ماه است تو شوهر او شدي؟ گفت: خوب سه ماه است. گفت: خوب اين هم يك سه ماه ديگر. گفت: چند ماه است هردو زن و شوهر شديد؟ گفت: آن هم سه ماه. گفت: سه سه تا؟ نه تا! (خنده حضار) گفت: خيلي خوب، رياضي شما درست است. اما سؤظن من هم سر جايش است. به اسم خواهر و برادر، به اسم تجليل از مرده… به اسم…

بابا آخر هشتاد متر منار مي‌خواهي چه كني؟ چه كسي آن بالا برود؟ آن بالا هرچه داد بزني، پاييني‌ها نمي‌فهمند. شما هي بگو: «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة» ممكن است فرشته‌ها بفهمند. يك چيزهايي را مي‌گوييم، به هواي شعائر، به هواي آبروداري، به هواي ديپلماسي، به هواي شأن، به هواي تجليل قرآن، به هواي تجليل از مرده، به هواي نصيحت، به هواي خواهر و برادري، به هواي اينكه آشنا شويم و بعداً ازدواج دائم داشته باشيم. اينها همه تزيينات است. يكي از راه‌هايي كه گول مي‌خوريم گول اين حرف‌ها را مي‌خوريم. گول اين حرف‌ها را نخوريد.

قرآن هم يك آيه دارد، دقيقه آخر است. مي‌گويد: (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطان‌) (نمل/34) شيطان كه مي‌خواهد آدم را گناهكار كند، (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطان‌). اول كه نمي‌گويد: بيا خفه‌ات كنم. بيا بكشمت. مي‌گويد: ترياك براي اين سن خوب است. ترياك براي اعصابت خوب است. اگر اينجا شراب بخوري مرضت خوب مي‌شود. حديث داريم خداوند شفا را در حرام قرار نداده است. آدم نبايد بداخلاق باشد. بابا بداخلاق نيست، اين دارد غيبت مي‌كند. يا به او بگو: غيبت نكن. يا بلند شو برو. نه من مي‌نشينم گوش مي‌دهم. مي‌گويند: چرا؟ خوب ما نمي‌خواهيم بداخلاق باشيم. به اسم اينكه نمي‌خواهيم بداخلاق باشيم، راحت مي‌نشيند او هم آبروي مردم را مي‌ريزد، شما هم با راحتي گوش مي‌دهي. خطر اين است كه انسان غلط خودش را ملحفه كند. رفو كند، توجيه كند. قرآن مي‌گويد: (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم‌) (نمل/34) شيطان كه مي‌خواهد آدم را به گناه وادار كند، گناه را نزد آدم زيبا جلوه مي‌دهد. دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است. خدايا چه بگويم خودمان هم گناهكار هستيم. اسراف گناه كبيره است و گناه كبيره عادل را فاسق مي‌كند.

خدايا ماه رمضان بحث را گوش مي‌دهند. تو را به آبروي شهيد اين ماه، اميرالمؤمنين، تو را به آبروي مولود اين ماه، امام حسن مجتبي تا به الآن هرچه خلاف كرديم به آبروي اين دو عزيز، مولود رمضان، و شهيد رمضان، به آبروي اين پدر و پسر لغزش‌هاي گذشته‌ي ما را ببخش و بيامرز. از اين به بعد لحظه‌هايي كه مي‌خواهيم گناه كنيم منتها ملحفه كنيم، زينت دهيم كه اين گناه نيست، تجليل است، تشويق است. از اين به بعد وقت گناه خودت ما را هشدار بده. اموات ما را بيامرز.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 693
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست