نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 788
1- خاطراتي تربيتي از امام رضا(عليهالسلام) 2- مناظرههاي امام رضا(عليهالسلام) با رهبران اديان ديگر 3- خودباختگي در برابر تهاجم فرهنگي دشمن 4- حق انتخاب بهترينها، در تبادل فرهنگي 5- شيوه برخورد با مخالفان فكري و عقيدتي 6- شيوههاي دعوت به سوي خدا 7- بهرهگيري از شيوه چهره به چهره در تبليغ 8- تواضع اولياي الهي و روحيهي استكبار مخالفان
موضوع: تبادل يا تهاجم فرهنگي
تاريخ پخش: 08/12/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در محضر برادران و خواهراني هستيم كه در آموزش و پرورش مشغول تربيت نسل نو هستند. و بحث روز شهادت امام رضا(ع) هست. بايد راجع به امام رضا صحبت كنيم. ولي چون روز تربيت هم هست، امام رضا و تعليم و تربيت. يك بحثي هم هست، بحث زنده و هم سياسي است. هم علمي است. يك تابلوي قشنگي است، ميشود اين را آموزش و پرورش، خود امور تربيتي اين بحث امروز ما را تابلو كند. چون از من نيست. هرچه ميگويم از قرآن و حديث و بزرگان است كه اينجا جمع ميكنم. اين بحث تابلو شود، براي رشد. البته اين را هم بايد قبل از بحثم بگويم كه اگر به كسي گفتند: تو مسئول تربيت هستي، معنايش اين نيست كه برادران و خواهراني كه مسئول آموزش هستند، خودشان را كنار بگذارند. من يك آيه را يكبار ديگر هم گفتم، من الآن تكرار ميكنم.
پس اول موضوع بحثمان روشن شود. تفاهم يا تهاجم فرهنگي، اين موضوع بحثمان است. («بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض»)(آلعمران/195) اين آيهي قرآن است، حفظش هم آسان است. من از شما هستم، شما هم از من هستي. تو و من ندارد. خانم بگويد: حقوق من است. خوب حقوق شما باشد به شوهرت بده. شوهر بگويد: حقوق من است. خوب به خانمت بده. من وتو نداريم. بنده اگر ديدم يك ماشين دوبله پارك كرده است، بوق بزنم. بگويم: مگر تو پليس هستي. آخر من هم جزء پليس هستم. پليس هم جزء آخوند است. («بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض») اگر مردم به اين آيه عمل كنند همهي مشكلات حل ميشود. اين شهداي غزه انسان نيستند؟ مسلمان نيستند؟ عرب نيستند؟ به خاطر انساني، هر انساني ولو كمونيست بايد كمك كند. به خاطر عرب بودنش عرب بايد غيرتش جوش بيايد. («بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض») من از شما هستم شما هم از من هستي. اين آيهي قرآن است. اگر اين تابلو شود، ديگر نميگويم: من مسئول پرورش هستم، ربطي به آموزش ندارم. آموزش نميگويد: من مسئول آموزش هستم ربطي به پرورش ندارم. گاهي وقتها يك كلام از يك دبير فيزيك، اثرش بيش از يك حجة الاسلام است. گاهي يك حرف از يك خلبان اثرش بيش از يك منبري است. امام خميني ميفرمايد: هركس كه حرفش نفوذ دارد او بايد حرف بزند. منتهي براي اينكه كارها زياد است، يك تقسيم كاري بين خودمان كرديم. كه اين كارهاي پرورشي را او انجام بده. تربيت بدني را او انجام بده. آموزشي را او انجام بده. بله تقسيم كار كار درستي است. اما تقسيم كار معنايش اين نيست كه چون من آخوند هستم ديگر اگر ديدم يك كسي در خيابان افتاده بيتفاوت از كنارش بگذرم بگويم به بنده ابلاغ نشده است. اين حرف اولي كه تقاضا ميكنم همه از هم باشيم.
1- خاطراتي تربيتي از امام رضا(عليهالسلام)
چون بحث را بينندهها روز شهادت امام رضا گوش ميدهند، يك چيزي از امام رضا برايتان بگويم. دو سه خاطره و بعد بحث را انجام بدهم. اين خاطرهها شنيدني است. اين خاطرهها را وقتي آدم براي نسل نو بگويد، بچهها و خود ما علاقهمان به امام رضا بيشتر ميشود. اما ثواب زيارت امام رضا، از ثواب زيارت امام حسين بيشتر است. چرا؟ چون در بازي فوتبال، فينالش مهم است. امامها هرچه رو به آخر ميروند مشتريشان كم ميشود. امام حسين را، چهار اماميها و شش اماميها هم زيارت ميكنند. اما امام رضا را بيشتر دوازده اماميها زيارت ميكنند. ثواب زيارت امام رضا، از ثواب زيارت امام حسين بيشتر است. و حديث داريم كسي اگر غسل كند، البته اگر غسل مستحبي است، يك وضو هم بگيرد و برود حرم سلامي بكند و نمازي بخواند آنچه در قنونتش ميگويد مستجاب ميشود و خدا را شكر ميكنيم كه دست ما به امام رضا، لااقل ميرسد. حالا به امامهاي ديگر هم ميرسد ولي با يك مشكلات بيشتري. سه تا خاطره بگويم.
يكي امام رضا(ع) مهمان اشت، چراغي در خانهاش بود، در فتيلهي اين چراغ يك مشكلي پيدا شد، مهمان دست دراز كرد، فتيلهي چراغ را درست كند، امام رضا دست او را گرفت، گفت: شما كار نكن. زشت است مهمان در خانه كار بكند. تو مهمان ما هستي. گفت: آقا كاري نكردم، من همينطور كه نشستم دستم را دراز كردم، فرمود: همين مقدار هم دوست ندارم.چون مهمان من هستي، مهمان نبايد در خانه كار بكند. اين يك، احترام مهمان.
2- امام رضا با بردههايش مشورت ميكرد. يك از بردههاي سياه گفت: آقا من بردهي سياه هستم. فرمود: برده هستي اشكال دارد خدا يك چيزي به ذهن تو بياندازد كه به ذهن من نيايد. حالا شما فوق ليسانسي، دكتري، آيتالله هستي، اشكال دارد يك طلبه و يك ديپلمه يك چيزي بفهمد كه به ذهن شما نيايد. چه كسي گفته: («شاوِرْهُم» «هُم») به خواص ميخورد؟ («هُم») يعني همهي مردم.
يك چيزي هم براي اسراف بگويم. يك ميوهاي را خورده بودند، نيمه خور، دور انداخته بودند. امام رضا فرمود: چرا اينطور ميكنيد؟ اينقدر آدم هست گرسنه كه به همين مقدار ميوه نياز دارد. حتي يك دانه انگور نبايد دور ريخته شود و ما در خانههايمان خيلي اسراف ميكنيم و اسراف گناه كبيره است. در آب! به خصوص يك وقتهايي كه كمآبي است. در بنزين، در ماشين، در كاغذ، اسراف عمر، اسراف… مثلاً حالا ميخواهد عكس بگيرد، ميآيد از اين سوراخ گوش ما يكي ميگيرد، فوري ميدود از اين سوراخ هم ميگيرد. اين سوراخ و آن سوراخ فرق كه نميكند، اين طرف و آنطرف صورت است. اين سيتا عكس ميگيرد. به هر حال حالا فيلم مفت است. اگر از بيتالمال باشد. اسراف در وسيلهي نقليه، اسراف هم فرمود: نصف يك انگور نبايد دور ريخته شود.
روزهاي آخر عمر امام رضا بود، كه آن زهر كار خودش را كرده بود. امام رضا فرمود: نهار آخر است، بردهها بيايند با هم غذا بخوريم. بردهها آمدند نشستند. اين زهر، مثل اسيد داشت امام رضا را كلافه ميكرد. ولي امام رضا خودش را نگه داشته بود. اين بردهها هم نميدانستند امام رضا ناراحت است. خيلي همينطور با خوش و بش، گفتند شنيدند. و يكي يكي به تدريج بيرون رفتند. تا آخري بيرون رفت، امام رضا در را بست، سوخت، و روي زمين افتاد، غلتيد، غلتيد، غلتيد، گفتند: چه شد؟ گفت: سوختم! سوختم. گفتند: چه موقع؟ گفت: خيلي وقت است دارم ميسوزم. اما ديدم اگر آخ بگويم نهار به دهان بردهها مزه نميكند. گفتم بگذار من بسوزم اين نهار بردهها! ببين ما چه رهبرهايي داريم. و ببينيد آمريكا چه رهبري دارد كه در جنگ غزه دنبال سگ توله براي بچهاش ميگردد. يعني ببينيد تفاوت ما كجاست؟ ما خورشيديم و دنيا هنوز شمع هم نيست. تكرار ميكنم. ما با اين مكتبي كه داريم، قرآن و با اين اهل بيتي كه داريم، ما خورشيد هستيم، مكتب ما شمع هم نيست.
2- مناظرههاي امام رضا(عليهالسلام) با رهبران اديان ديگر
راجع به امام رضا، يكي از خصوصيات امام رضا، اصولاً مأمون الرشيد حالا نميدانم واقعاً فرهنگي بود، يا ژست فرهنگي ميگرفت. خيلي اهل تماس با علما و رجال علمي و ايجاد جلسات مناظره و گفتگوي تمدنها و اديان و… مأمون اين كاره بود. حالا واقعاً اين كاره بود، علم دوست بود يا تظاهر ميكرد كار ندارم. ما داريم بعضي آدمهايي را كه اصلاً مطالعه نميكنند، ولي كتابخانهاش اوه….! مطالعه نميكند. آدمهايي را داريم نماز نميخوانند ولي سجادهي خانهشان سه كيلو است. حالا مأمون چه نژادي بود نميدانم ولي جلسات مناظره، من راجع به مناظره و تبادل فرهنگي، چون مقام معظم رهبري چند تا تعبير دارند. داشتند و هنوز هم دارند. شبيهخون فرهنگي، تهاجم فرهنگي، تهاجم، شبيهخون، بعضيها هم همان زمان گفتند: آقا اين شبيهخون نيست، بالاخره آنها حرفشان را ميزنند ما هم حرفمان را ميزنيم. من فرق بين تبادل فرهنگي و تهاجم فرهنگي را ميخواهم بگويم. چون يك بحثي است كه هم دانشجو، هم استاد دانشگاه، آموزش و پرورشيها، طلبهها، اين براي همهي آنها هركس فرهنگي است و فرهنگ دوست است اين برايش خوب است. براي خود من هم چيز جالبي بود. شش مورد را در جايي ديدم. فكر كردم تا دوازده مورد آوردم.
تبادل يعني تو بگو من هم بگويم ببينيم كدام درست ميگوييم. يك گفتگوي علمي است. فرقش را با تهاجم بگوييم.
تفاوتها:
3- خودباختگي در برابر تهاجم فرهنگي دشمن
1- در تبادل خود را كامل ميكنيم. در تهاجم خود را ميبازيم. در تبادل كامل ميشويم، در تهاجم خود را ميبازيم. چه دليلي دارد بگوييم: مرسي! بگو: متشكرم! خودت را باختي. معناي مرسي خيلي قشنگتر است. چه دليلي دارد اسم دخترت را مثلاً «ليافلي» ميگوييم: «ليافلي» چيست؟ ميگويد: يك تيغي در بلغارستان است. خوب آخر تو خل هستي؟ آخر در ايران گل نبود، تيغ در ايران نيست. بايد بروي يك تيغ در بلغارستان… اصلاً بعضي از روشنفكرهاي ما قاطي ميكنند. خودش را باخته است. كلاه نمد را … اَه…! كنار مياندازد. بعد ميگويد: شاپو! خوب شاپو همان نمد است يك خرده دوري دارد. لباس بلند عربي دور انداز. بعد ميگويد: ماكسي! از هر عبا و قبايي درازتر! يعني خودش را ميبازد. سبزي! خواهند گفت: اين در باغچهاش سبزي كاشته. اين دهاتي است. بگو: چمن! بله! روشن فكر شد. آقا چمن كاشت ديگر روشن فكر شد. يك خودباختگي است. من يك مثلي از سيد جمال الدين اسدآبادي نقل كردم كه ايشان در اروپا با دستهايش غذا خورد. تا رفت بخورد تق..تق.. تق.. عكس گرفتند، گفت: چه شده؟ گفتند: اُمل! از شرق آمده وحشي است. با دستهايش غذا ميخورد. گفت: اتفاقاً من روشنفكر هستم. شما كه با قاشق ميخوريد گير داريد. گفتند: چرا؟ گفت: من اين دستم تا به حال در حلق كسي نرفته است. اين قاشق شما هر چند دقيقهاي در حلق هر كس و ناكسي است. من ميدانم دستم را چطور شستهام. اما نميدانم شما قاشق را چطور تميز كردي؟ من از شما بهداشتيتر هستم. چطور شد من اُمل هستم.
گاهي وقتها خودمان را ميبازيم. فكر ميكنيم كه اگر حجابمان، اگر مثلاً بگوييم: بسم الله الرحمن الرحيم، نمايندههاي مجلس زمان شاه به قدري جمعي از اينها پست بودند، كه يكي از نمايندهها رفت برود بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم، بلند شد گفت: آقا مگر اينجا روضه است؟ بگو: به نام نامي شاهنشاه آريا مهر! خودباختگي! برو راست آينه هرطور خوشگل هستي خودت را درست كن. امروز ميگويد: ژاپن اينطوري است. اينجا را ژاپني بزن. اينجا را روسي بزن. اينجا را اتريشي بزن. اصلاً اختيار مو و سبيلش دست خودش نيست… من نميگويم: قيافه چطور باشد؟ ميگويم: قيافهات روي شناخت خودت باشد. مثل فتيلهي چراغ نگذار ديگران تو را بالا و پايين كشند. آدم در تهاجم خودش را ميبازد. به الفاظش، به اسمش، به بچهاش، به وطنش، به… فكر ميكند كه… شيريني دانماركي! يك عاقل پيدا شود اين شيريني دانماركي را با شيريني يزد كنار هم بگذارد، قضاوت كند. اصلاً بدهيد به آفريقا قضاوت كند. همين تا ميگوييم: دانماركي!… اوه…! من دانمارك بودم. گفتم: انواع شيرينيها را بياوريد ببينم. حضرت عباسي غصه خوردم براي بعضي بگويم: اين شيريني دانماركي است. يك افرادي هم كه يكبار سفر خارج بروند، هاي چقر پز ميدهند! حالا ميترسم اسم ببرم بد شود، بعضي از اين كشورهاي غربي در فرودگاه بودند، گفت: حاج آقا ديدي چقدر اينجا لوكس است؟ پاريس! گفتم: چطور؟ گفت: خيابانها! اوه! گفتم: به نظر من كوچههاي ايران از اينجا تميزتر است. گفت: چرا؟ گفتم: اينجا 50 ميليون جمعيت دارد، 45 ميليون سگ! سگهايشان هم جايي نيستند، در همان آسانسور و طبقات و در اتاق و آشپزخانهشان است. شما ادرار سگ را آزمايشگاه بدهيد، زبالههاي ايران را هم آزمايشگاه بدهيد. ببينيد ميكروب كدام يك؟ خودباختگي است.
4- حق انتخاب بهترينها، در تبادل فرهنگي
در تبادل انتخاب است. در تبادل انتخاب است. در تهاجم تحميل است. در تبادل حسن نيت است. گفت و گو ميكنيم. در تهاجم سوء نيت است. در تبادل بهترينها، در تبادل بهترينها مطرح ميشوند. در تهاجم بدترينها تحميل ميشوند. القا ميشود. بدترينها القا ميشود. تبادل هنگام قدرت است. تبادل هنگام قدرت است. تهاجم هنگام ضعف است. روز شهادت امام رضا است. ما با سنيها هيچ مسئلهاي نداريم. در ايران ميليونها سني هستند. راحت زندگي ميكنيم به لطف خدا. اما حساب وهابيها جداست. سنيها هم از وهابيها جدا هستند. يك فرقهاي پيدا شدند، 1300 سال بر مزار پيغمبر مرقد بوده است. يك مرتبه چند سال پيش، وهابيها يك گروهي پيدا شدند، گفتند: گنبد شرك است. ضريح شرك است. شما اين آهن را كه ميبوسيد شرك است. گفتيم: در خانهي ما هم از آهن است. ما هر آهني را نميبوسيم. اين آهن را ميبوسيم به خاطر ضريح امام رضا است. شما قرآن را كه ميبوسيد من ميتوانم به شما بگويم: شما اين قرآن جلدش چرمي است. چرمش هم پوست گاو است پس شما كه اين قرآن را بوسيدي پوست گاو را بوسيدي، چرم را بوسيدي. بوسيدن چرم شرك است. خوب كفش من هم چرم است. من هر چرمي را كه نميبوسم. اين چرم را ميبوسم، نه به خاطر چرم بودن آن، وگرنه چرم روي كفشهايم را ميبوسيدم. چرم را ميبوسم به خاطر اينكه جلد قرآن است. ضريح به خاطر امام رضا است. پيراهن كه پيراهن است. منتهي چون اين پيراهن، پيراهن يوسف بود چشم پدر را شفا داد. چون اين پيراهن به بدن يوسف خورده است.
يكي از مراجع ما آيت الله العظمي مكارم، اعلام كرد. گفت: من حاضر هستم مصاحبهي تلويزيوني مستقيم بكنم. در دوربينهاي بينالملل، بالاترين مغز وهابيها بيايد، در مقابل يكي از علما و مراجع ما يك مباحثه كنند، مستقيم پخش شود. تا مردم بفهمند چقدر وهابيها پوك هستند. ميگوييم: بنويس اين قبر امام حسن مجتبي است. ميگويد: نه! شرك! شرك! بعد ميبيني روي قبر امام حسن يك تابلو زدند، يك اعلاميه زدند. نوشتن اينجا شرك است. نوشتن آنجا بگوييد: توحيد است.
حالا، تبادل آگاهانه است. تهاجم غافلگيرانه است. اين هم يك مورد. تبادل آگاهانه است.
5- شيوه برخورد با مخالفان فكري و عقيدتي
در تبادل ادب است. قرآن بخوانم. ميگويد: («إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبين») (سبأ/24)(«إِنَّا») ما («أَوْ إِيَّاكُمْ») يا شما، يا ما يا شما، يا درست ميگوييم، يا كج ميگوييم. بنشينيم گفتگو كنيم. با ادب! اما در تهاجم بيادبي است. («فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ») (زخرف/54) فرعون («فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ») يعني مردم را خفيف ميكرد. احمق! برو گمشو. نميفهمي! تو با من! ببينيد در تبادل… ميگويد: («أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم») (كهف/110)(«إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ») (سبأ/24) ولي در تهاجم بيادبي است.
در تبادل مهلت است. در قرآن يك آيه داريم، («وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ») (توبه/6) اين كه خواندم آيهي قرآن بود. يعني اگر يكي از مشركين فرصت مطالعاتي و تحقيق خواست به او مهلت بده. بعد هم پاسدار بگذار كه اين را سالم به خانه ببرند. يعني دغدغه نداشته باشد كه در راه يك كسي سر به نيستش كند. («حَتَّى يَسْمَع») بشنود («كَلامَ اللَّه») در تبادل مهلت ميدهيم. در تهاجم سرعت است.
سامري ده روزه يك گوساله درست كرد و مردم را فوري منحرف كرد. چون حضرت موسي رفت كوه طور مناجات كند، تورات بياورد، سي روز! سي روز ده روز تمديد شد 40 روز شد. در همين ده روز، سامري يك هنرمند مجسمهسازي بود. اگر گفتند: هنر مثبت است يا منفي؟ ميگوييم: هنر هم مثبت است هم منفي. هنر منفي سامري! سامري هنرمند بود. منتهي از مجسمهسازي طلاها را گرفت گوسالهاي درست كرد، درون گوساله را طوري درست كرد كه باد به آن ميخورد صدا ميكرد. گفت: («هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى») (طه/88) خداي شما همين است. خداي موسي هم همين است. يك مرتبه مردم سراغ گوسالهپرستي رفتند. يعني ده روزه! تهاجم ده روزه! ولي تبادل («أَجْرُه») مهلتش بده.
6- شيوههاي دعوت به سوي خدا
در تبادل معجزه است. قرآن ميفرمايد: («ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّك») هرچه عربي ميخوانم قرآن است. به راه خدا دعوت كن. («بِالْحِكْمَة») راه دعوت چيست؟ اين براي همهي اساتيد، طلبهها، مدرسين، امور تربيتي خوب است. («ادْعُ») يعني دعوت كن. («إِلى») به سوي («سَبيلِ رَبِّك») به سوي راه خدا دعوت كن، ابزار چه؟ («بِالْحِكْمَة») منطق، استدلال، («وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة») موعظهي نيكو، («وَ جادِلْهُمْ») جدال، («وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن») (نحل/125) يك نكتهي قرآني تفسيري بگويم.
ببين ميگويد: راه دعوت سه چيز است. حكمت، موعظه، جدال! حكمت هيچ چيز ندارد. موعظه يك صفت دارد. ميگويد: موعظهي حسن، جدال را ميگويد: جدال احسن باشد. ميداني فرقش چيست؟ منطق همهجا خوب است. يعني حرف استدلالي خوب و بد ندارد. اگر منطق باشد، منطق همهجا خوب است. منطق همهجا خوب است. همهجا خوب است. لذا كنار حكمت چيزي نيست. اما موعظه به شرطي خوب است كه موعظهي حسنه باشد. اما موعظه با دوستان است. با دوستان موعظهي حسنه! در جدال چون طرف ما ضد ما است، ميگويد: حالا كه او ترش است، پس شما شكرش را زياد كن. سكنجبين كه ميپزند هرچه ديدند ترشتر است، شكرش را… چون طرف مقابل شما دارد با شما جدال ميكند. چون جدال ميكند حسن كافي نيست بايد از حسن سراغ احسن بروي. گرفتي چه شد؟ حكمت مطلق است. موعظه حسن دارد. جدال احسن دارد. نوع برخورد است.
يعني ما اگر در كلاس ديديم يك خانوادهاي از هم جدا شدند، بچهاش سر كلاس است. اين بچه را چون ترشي در آن است، بايد خصوصي او را بخواهيم، يك پنج دقيقه، ده دقيقه با او خصوصي صحبت كنيم. شاعر ميگويد. اگر سكنجبين را ميپزي، ميبيني سركهاش زياد است. شما هم بايد شكرش را زياد كني. اگر در يك خانوادههايي مشكلاتي هست بايد انجمن اولياء و مربيان به حمايت امور تربيتي بيايد. يعني بايد برنامههاي پدر و مادرها را زياد كند. يك جاهايي فقر فشار ميآورد. بايد 4 تاجر را دعوت كرد. گفتيم: حاج آقا! ببينيد شما آدم خيّري هستي. در مدرسه ما 32 بچه داريم مشكلات فقر اين رقميشان كرده است. شما بيا مشكل اينها را حل كن اينها رشد ميكنند. يا گاهي كميتهي امداد را دعوت كنيم. يك آدم خيّر را دعوت كنيم.
7- بهرهگيري از شيوه چهره به چهره در تبليغ
يعني فقط كار رسمي جواب نميدهد. كار رسمي، كارهاي تن به تن اثرش بيشتر است.
دو مرتبه امام به من اشاره كرد در اتاق رفتم، خصوصي با او صحبت كردم. آن 5 دقيقه كه امام با من خصوصي صحبت كرد يادم هست چه گفت. اما اين همه سخنرانيهاي امام را در حسينيه جماران شنيدم، آنهايي كه عمومي و رسمي بوده است، يادم رفته است. اما آن 5 دقيقه… به تمام مديران، پيام ميدهم. از قرآن پيام ميدهم. بنده كه قابل نيستم. ار قرآن يك پيام بدهم. («وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا») (مريم/51) پيغمبر رسول بود و نبي بود. براي بين الملل، اما پشت سرش ميگويد: گاهي هم خصوصي حرف ميزد. («وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة») (مريم/55) يعني كنار كار رسمي يك كار غير رسمي! بنده وقتي در تلويزيون رفتم، گفتم: خدا را شكر! هرچه ميخواهم يك شبه به همهي ايران ميگويم. بعد ديدم فكرم غلط است. اصلاً گاهي وقتها 5 دقيقه من خصوصي با يك نفر حرف ميزنم. آن 5 دقيقه خصوصي اثري دارد كه عمومي ندارد. حالا ممكن است بعضي از حرفهاي من تكراري باشد.
يك ديوانه در مسجد آمد. مسجد هم پر بود فحش داد. چه فحشهاي آبداري! اي پدر فلان، مادر فلان، هرچه فحش داد مردم خنديدند. مسجد هم پر بود اين هرچه خواست گفت. رفت در محراب گفت: حضرت آقا به تو بودم! بعد آمد صف اول گفت: به تو بودم. به تو بودم. به تو بودم. تا گفت: به تو بودم! عصباني شدند اين را بغل كردند بيرون انداختند. و من از اين ديوانه يك نكتهي تربيتي ياد گرفتم كه سخنراني رسمي فايده ندارد. گاهي بايد گفت: به تو بودم. يعني گاهي بايد رئيس دبيرستان، رئيس راهنمايي، مدرسه، دبستان، گاهي بايد يك تاجر را دعوت كند، بگويد: آقا شما اين بچهها را ببين. احوالپرسي كن. روبروي تاجر با بچهها گفتگو كند، بعد به تاجر بگويد: حاج آقا ديديد! اينها براي چه ميسوزند. تو روز قيامت اگر بتواني مشكل اين را حل كني، حل نكني، خودت ميداني و خدا! من نميدانم. شايد هم نداشته باشي. من فكر كردم شما وضعت خوب است. تلفني دعوتت كردم. اين دو بچه هم مشكلاتشان را به من گفتند. شما هم شنيدي. ميخواهي حل كني، حل كن. يك از اين كارها بايد بكني. امام حسين كه كربلا ميرفت، خصوصي در راه كربلا با زهير، چند دقيقه صحبت كرد. زهير آمد جزء 72 تن شد. اما روز عاشورا سه تا سخنراني رسمي كرد، كسي جذب نشد. قانع نباشيد به اينكه بنده حجة الاسلام هستم. در تلويزيون هم بحث دارم. گاهي وقتها يك تلفن خصوصي يك نفر را كلافه ميكند. من خودم يك تلفنهاي خصوصي به بعضي از دوستانم كردم كه آن تلفنهاي خصوصي بارش به خدا قسم از سخنرانيهاي رسميام بيشتر بود.
8- تواضع اولياي الهي و روحيهي استكبار مخالفان
در تبادل تواضع است. در تهاجم تكبر است. اين ميگويد: («أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم») (كهف/110) آن ميگويد: («أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى») فرعون ميگفت: («أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى») ولي پيغمبر گفت: («أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم») من بشري مثل شما هستم. در تبادل تواضع است. در تهاجم تكبر است.
در قرآن ميفرمايد: راه دعوت، حكمت، موعظه، جدال. حكمت چيزي كنارش نيست. در كلمهي حكمت چيزي نيست. حرف اگر منطقي باشد، نياز به هيچ چيز نيست. اما اگر خواستي موعظه كني، موعظه بايد حسن باشد. موعظهي حسن يعني با محبت. آن شبي كه گوشواره ميخواهد، آقايان مديرها! معلمين عزيز! مربيان عزيز! زير نمرهي بيست اگر نصيحت كني حرفت را گوش ميدهد. اما اگر يك صفر به او بدهي، اندازهي در قوري، بعد نوشتي فرزند عزيزم، برو! ميگويد: فرزند عزيزم! از دستت عصباني است. آن شبي كه من براي دخترم گوشواره ميخرم، حرفم اثر دارد. يعني حساب كنيد موعظه حسن باشد.
پدربزرگي قم ميآمد. قديم قم سوتكهايي داشتند. مثل اين سوتهايي كه در زمين ورزش ميزنند، فلزي است. آن زمان گلي بود. يكي يك ريال بود. نوهها گفتند: آقا! يك سوتك هم براي من بياور. يكي هم براي من. همه سوغاتي خواستند. يكي از اين نوهها يكريال يك قراني به پدر داد، پدر بزرگ گفت: آقاجان! يكي هم براي من بياور. سوتك تو صدا خواهد كرد. يعني اين بندش را با پول كشيد. گاهي وقتها آدم بايد يك كيلو بستني بخرد. گاهي وقتها بايد يك هديهاي بدهد. گاهي بايد منتظر يك فرصتي باشد.
يوسف در زندان ديد بتپرست هستند. منتهي گفت: حالا صبر كن يك خرده دل اينها را بدست بياورم، بعد كه دل اينها را بدست آورد، بعد حرف من اثر ميگذارد. يوسف در زندان يك طوري عمل كرد كه زندانيها آمدند گفتند: («إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنين») (يوسف/78) تو خيلي آدم نيكوكاري هستي. بعد گفتند: ميشود خواب ما را تعبير كني؟ گفت: بله! خواب تو يكي اين است كه تو آزاد ميشوي، تو هم در دربار آزاد ميشوي ميروي، تو را اعدام ميكنند. چوبهي دار اعدام ميكنند. كلاغها تو را نوك ميزنند. و تو هم در دربار ميروي براي پادشاه شراب ميگيري. چه وقت يوسف نصيحت كرد؟ گفت: («أَ أَرْباب»)(يوسف/39) وقتي كه ديد اين دلها را جذب كرده است. در قرآن ميگويد: بخشي از زكات را براي جذب دلها بده. دل كه جذب شد اثر ميكند. موعظه بايد حسن باشد. يعني اگر پشت كاشي سيمان تر بود ميچسبد. كاشي را روي سيمان خشك بزني نميچسبد. بايد ديد در چه شرايطي است. الآن وقتش هست يا وقتش نيست؟ شرايطش چطوري است؟ الآن گدايي روانشناسي ميخواهد. يك گدا كنار تالار عروسي ميايستد، همه شيك با دسته گل عروسي ميروند. ميگويد: انشاالله عروسيتان مبارك باشد. من هم دختر دم بخت دارم، كمك كنيد. تند تند پول ميگيرد. يك گدا ميرود كنار دفتر طلاق ميايستد. آن ميگويد: خفهشو. او ميگويد: برو گمشو. او ميگويد: ننهات بود. او ميگويد: پدرت بود. به هم فحش ميدهند. او ميگويد: بدهيد در راه رضاي خدا! ميگويد: تو ديگر برو گمشو! يعني كجا بايستيم گدايي كنيم. چه زماني نصيحت كنيم؟ تربيت چه وقت اثر ميكند؟ گاهي دبير ورزش، بعد از پايان ورزش كه بچهها شاد هستند، يك جمله بگويد، به اندازهي يك سخنراني من است. حرفم را جمع كنم.
آقايي را بردند نماز مرده بخواند. گفت: مرده زن است يا مرد؟ گفتند: مرد است. گفت: كفنش را باز كنيد. گفتند: چشم! گفت: آقاياني كه تشييع جنازه آمديد، ببينيد چشمها بسته شد. تا چشمتان باز است گناه نكنيد. ببينيد گوش نميشنود. تا گوشتان ميشنود هر ترانهاي را گوش ندهيد. هر ماهوارهاي را نبينيد. ببينيد ديگر پاي او حركت نميكند. تا پاي شما حركت ميكند يك نماز جمعه برويد. آخر نميشود بچه را به امور تربيتي داد. اين مادر بچه، پدر بچه، ماهي يكبار نماز جمعه برود. هفتهاي يكبار دست بچه را بگيرد يك مسجدي برود. ميگفت: آنوقتي كه من 5 دقيقه كفن را باز ميكنم نصيحت ميكنم، آن 5 دقيقه نصيحت به اندازهي ده ساعت سخنراني اثر دارد. تبليغ روانشناسي ميخواهد. تربيت روانشناسي ميخواهد. كجا بگوييم؟ چه قيافهاي بگويد؟ با چه لحني بگويد؟ اولش چه بشود؟ آخرش چه بشود؟ گاهي وقتها مسائل تربيتي، مثلاً پشت اتوبوس مينويسد قرآن بخوانيد. خوب اين مزه نميكند. قرآن بخوانيد. اين آخر… آخر خيلي شعارها…چشم را همينطور بكني در بشقاب بياندازي نميبيند. اين چشم بايد وصل به مويرگها و رگموها باشد. خيليوقتها كارهاي ما نتيجه نميدهد براي اينكه اين طرف آن، آن طرف آن، قيافه و لحن و زمان و مكان و… حساب نميكنيم اينها چطور است؟ اگر اينها را حساب كنيم با محاسباتي كه در قرآن است… بنده پيشنهادم به امور تربيتي و آموزش و پرورش اين است كه تمام سوالهايتان را بنويسيد، بنده انشاءالله، انشاءالله، انشاءالله از متن قرآن جواب ميدهم كه مشكل اين آيه اين است. اينقدر دنبال جامعهشناسي و روانشناسي و ترم و واحد و ليسانس و ادبيات و امور تربيتي و تربيت و اينها نيست. بنده كسي را ديدم دو دكتراي تعليم و تربيت دارد. در مسجد الحرام، گفتم: در كاروان ما يك كسي خمس نميدهد. آدم بخيلي است. من اين بخيل را پيش شما ميآورم. با تمام فرمولهايي كه بلد هستي. دو تا دكترا داري، شما اگر توانستي پول از اين بگيري. آدم بخيل را چطور سخي كنيم؟ آدم ترسو را چطور شجاع كنيم؟ گير ما اين است كه اين منبع پر از انرژي است، ما در كارخانهي برق را بستيم رفتيم از شمع فروشهاي شرق و غرب يك شمع ميگيريم، بله آقاي فلاني در مسئلهي روانشناسي چنين گفته است. نميگويم: حرفشان غلط است. ميگويم: كسي كه خورشيد دارد نيازي به شمع ندارد. چه گناهي كرديم كه ما از قرآن و نهج البلاغه دور شديم، دنبال اين افكار و نظريههاي شرق و غرب ميرويم. در همهي اينها…
در آموزش و پرورش گروهي براي تحول بنيادين جمع شدند. گروهي براي تغيير سيستم فلان جمع شدند. وقتي من نگاه ميكنم در جلسات سرانشان هم ميروم. غصه ميخورم، يعني گاهي وقتها بيرون ميآيم، ميبينم دارم سكته ميكنم. كه راهي به اين روشني است و ما چرا خط را گم كرديم؟ امور تربيتي و آموزش و پرورش بنده الآن 150 اصل يادداشت كردم، اصول كار فرهنگي، انشاالله بعداً در خدمت ميگذارم. 150 آيهي قرآن، اصول كار فرهنگي است. كار تعليم و تربيت است. چرا ما وحي را ول كرديم سراغ جاي ديگر رفتيم؟ گير در خودمان است. اميدوارم يك توجه بيشتري شود. نه به تجويد و تواشيح و نميدانم حفظ قرآن، به روح قرآن توسط كارشناس! مراد من هم از كارشناس فقط مدرك نيست. بعضي مدركدارها كارشناس هستند. بعضي مدركدارها هم مدرك دارند. خيلي كارشناس نيستند.
خدايا دست ما را در تعليم و تربيت، در اقتصاد و سياست، بگير. خدايا به آبروي امام رضا، توفيق شناخت خودت و اوليائت را روز به روز در ما بيشتر بفرما. بحثم تمام نشد ولي بحثمان فرق بين تبادل و تهاجم بود. يك تابلويي بود با حواشي.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس روایات، ثواب زیارت كدام یك از امامان بیشتر است؟ 1) امام علی(علیهالسلام) 2 ) امام حسین(علیهالسلام) 3) امام رضا(علیهالسلام) 2- شیوهی دشمن برای سلطه بر دیگر كشورها چیست؟ 1) تبادل فرهنگی 2) انزوای فرهنگی 3) تهاجم فرهنگی 3- آیه 6 سورهی توبه، چه امری را به مسلمانان سفارش میكند؟ 1) پناه دادن به مشركان برای شنیدن كلام خدا 2) پناه دادن به كافران برای حفظ جان آنان 3) ازدواج با مشركان برای جذب آنان به اسلام 4- سامری، از چه طریقی بنی اسرائیل را منحرف كرد؟ 1) داستان و افسانه 2) هنر مجسّمه سازی 3) گسترش فساد و فحشاء 5- بر اساس قرآن، راههای دعوت به سوی خدا كدام است؟ 1) منطق و موعظه 2) استدلال و جدال 3) منطق، موعظه، جدال
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 788