نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 799
1- دنيا براي انسان، نه انسان براي دنيا 2- نياز فردي، نياز اجتماعي، نياز عالي 3- هدف، امري برتر از انسان، نه پايينتر 4- مقايسه فرجام دنياطلبان و آخرت جويان 5- تحصيل علم براي خدا، نه دنيا 6- احترام به والدين تا پايان عمر 7- خطر غرور و تكبر به سبب تحصيل علم 8- توجه به نماز و وظايف ديني
موضوع: تحصيل علم در مسير الهي
تاريخ پخش: 25/07/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
به دانشجويان جديدالورود در دانشگاه تهران، به همه دانشجويان جديدالورود سراسر كشور و همه آموزش پرورشيها و طلاب آغاز سال تحصيلي را تبريك ميگوييم. من 40 نكته نوشتم. ميخواهم راجع به هر نكتهاي يكي دو دقيقه صحبت كنم. و اينها حرفهاي كليدي است.
كليد اول اينكه آغاز كارتان، اقراءتان بسم رب باشد. نصفش را من ميگويم، نصفش را شما بگوييد. (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ) (علق/1) اين (اقْرَأْ بِاسْمِ) يعني كارتان را با خدا شروع كنيد. ما طلبهها روزي كه ميرويم درس بخوانيم، اولين كلمهاي كه ياد، ميدهند اين است. ميگويند: «اول العلم، معرفة الجبار. آخر العلم تفويض الامر اليه» يعني اول و آخر خدا است. چون اگر خدا نباشد، بسم رب نباشد…
من ديروز با اساتيد دانشگاه نارمك جلسهاي داشتم، چهارصد، پانصد نفر بودند. گفتند: ما موتور هواپيما ميسازيم. گفتم: خيلي خوب، هواپيما داريد دست شما درد نكنه. اين هواپيما ميخواهد كجا بپرد و چه بكند؟ اين ديگر دين ميخواهد. چون ممكن است شما هواپيما بسازيد ولي بمباران كنيد. علم به شما هواپيماسازي را ياد ميدهد، اما اگر بسم رب نباشد، از همين علم سوء استفاده ميشود. بنابراين آغاز كارتان اين باشد كه كار براي خدا باشد. اين يك مورد.
ايمان همه چيز را نگه ميدارد. مسألهي هستهاي را مقام معظم رهبري براساس ديني كه دارند، ميگويند: حرام است استفادهي تخريبي از اين. حتي اوباما كه با آن سابقه هست در عين حال ميگويد: خيلي خوب، اينها مسلمان هستند، مؤمن هستند، ميگويند: حرام است، اطمينان ميكند. اگر (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ) نباشد، بگذاريد يك چيزي بگويم… سوزن و نخ اگر با هم بود ميدوزد. اگر سوزن از نخ جدا شد، نخ بيخاصيت است و سوزن هم خون مياندازد. (اقْرَأْ) بايد (بِاسْمِ رَبِّكَ) باشد. براي خدا درس بخوانيد نه براي مدرك. فردا اگر لب دانشگاه گفتند: آقا علم هست، مدرك نيست. بگو: ما كار به مدرك نداريم. مدرك هم ميدهند، ولي نيت شما اين نباشد. شما الآن كه اينجا آمديد از اكسيژن استفاده ميكنيد اما هيچكدام به نيت اكسيژن وارد سالن نشديد. بنده اينجا آمدم اگر تشنه هم شدم ممكن است آب هم بخورم. اما حضرت عباسي براي آب آمدم. آب ميخورم براي آب نيامدم. از اكسيژن شما استفاده ميكنيد اما براي اكسيژن وارد سالن نشديد. درس بخوانيد، مدرك هم بگيريد.
1- دنيا براي انسان، نه انسان براي دنيا
ببينيد يك جملهي سه حرفي است، از اين طرف بخوانيد درست است. از اين طرف نخوانيد. دنيا براي شما! درست است. از اين طرف چيه؟ شما براي دنيا. چون شما انسان هستيد، دنيا جماد است. برجش جماد است. طلايش جماد است. قالي ابريشمياش جماد است. كاخش جماد است. انسان نبايد عقب جماد برود. جماد عقب انسان بيايد طوري نيست. نخ عقب سوزن برود، طوري نيست. سوزن نبايد عقب نخ برود. (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ) اين براي اول كار، فارغ التحصيل شديم چه؟
ميگويد: فارغالتحصيل هم شدي، باز خط رب را فراموش نكنيد. (فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ، وَ إِلىَ رَبِّكَ فَارْغَب) (شرح/7 و8) وقتي هم فارغالتحصيل شدي، باز (وَ إِلىَ رَبِّكَ فَارْغَب) اصلاً هنر ما جهتگيري است. ارزش كارها با جهتگيري است. همهي دنيا مردم صورتشان را ميشويند. منتهي ما وقتي ميشوييم نيت وضو ميكنيم. يك قدم جلوتر هستيم. همهي دنيا به يك سمتي مينشينند. منتهي ما وقتي ميخواهيم بنشينيم ميگوييم: قبله كدام طرف است؟ ميگويد: اين طرف است. رو به قبله مينشينيم. آن طرف هم بنشيني، آن طرف هم بنشيني، نشستن، نشستن است. منتهي خوب آدم كه رو به قبله مينشيند در حال عبادت است، ولو عبادت نكند. نشستن رو به قبله ارزش دارد. چاقوكش و جراح هردو شكم پاره ميكنند. از چاقوكش پول ميگيرند، به جراح پول ميدهند. نيت به كارها ارزش ميدهد. بارها من اين مثال را گفتم.
يك ليوان آب را سه نفر نميخورند. يكي نميخورد قهر كرده است. چون با شما قهر كرده است آب را از دست شما نميگيرد. اولي قهر كرده است. دومي نميخورد ميگويد: تشنه نيستم. سومي نميخورد. ميگوييم: تو ديگر چرا؟ ميگويد: چهارمي تشنهتر است. به چهارمي بده. يكي نميخورد قهر است. يكي نميخورد ميل ندارد، يكي نميخورد ايثار ميكند. ميگويد: چهارمي تشنهتر است. زنده باد يك يا دو يا سه؟ كمك كنيد. سه، چرا؟ براي اينكه سومي نيتش مقدس بود.
دانشجويان عزيز، دنيا چيزي نيست. نيت شما دنيا نباشد. به دنيا بايد برسيد. قرآن به دنيا اهميت ميدهد. 115 كلمهي دنيا در قرآن است. 115 تا هم كلمهي آخرت، يعني دنيا و آخرت را هردو بايد گرفت. اما هدف اين نباشد كه… هدفتان بالاتر از اين باشد. هدف بايد بالاتر از شما باشد. (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ).
مسألهي سوم دو سه تا كليد به شما بدهم، تا آخر عمر راحت هستي. هر قفلي را با اين كليد ميشود باز كرد. در خوابگاه، در فاميل، مترو، هواپيما، بالاخره يا برخوردهايد يا بر خواهيد خورد. يك افرادي ميگويند: ول كن بابا! درست را بخوان. چه كار به كارهاي فرهنگي داري؟ چه كار به تشكلها داري؟ به جلسات مذهبي و نماز چه كار داري؟ درست را بخوان. الآن دنيا مشكلش اين است كه (اقراء) دارد، (بسم رب) ندارد. من يك پيام تلخ به شما ميدهم. ناراحت نشويد. هر كشوري دانشگاهش بيشتر است، آمار جنايتش هم بيشتر است. چرا؟ چون (اقراء) از (بسم رب) جدا شده است. سوزن از نخ جدا شده است. درست را بخوان چيه؟ ما اگر دين نداشته باشيم، بگذار… تخته سياه ندارم. ولي شما دانشجو هستيد، نياز به تخته سياه نيست.
2- نياز فردي، نياز اجتماعي، نياز عالي
ما سه رقم نياز داريم. نياز شخصي، خوراك، پوشاك، مسكن، همسر، مركب. نياز شخصي است. يعني يك نفر هم باشد غذا ميخواهد، آب ميخواهد. لباس ميخواهد. يك سري نيازها شخصي نيست، اجتماعي است. مثل قانون، يك نفر قانون نميخواهد هرجا ميخواهي ماشينت را پارك كن. هرطوري ميخواهي خانه را بساز. اما وقتي شهر شد و كلان شهر شد بايد قانوني باشد. كجا پارك كنيم، كجا بسازيم؟ يك نياز اجتماعي داريم، مثل نياز به قانون، رهبر، مديريت، نياز شخصي: خوراك، پوشاك، مسكن. نياز اجتماعي: قانون، رهبر. عالي. خوب وقتي خوراك و پوشاك درست شد، مقررات اجتماعي ما هم درست شد، قوانين درست شد، ميگويد: خوب اين هستي براي چه شد؟ اين هستي سرش كجاست؟ تهش كجاست؟ هدف چيه؟ چرا آفريده شد؟ چرا من آفريده شدم؟ برنامه چيه؟ اين را نياز عالي ميگويند. نياز شخصي، نياز اجتماعي، نياز عالي. دين پاسخگوي نياز عالي است. يعني وقتي شما دكتر و مهندس و آيت الله شدي، بايد ببيني هدف چيه؟ اصول دين سه تا است. خوراك، پوشاك، مسكن. خانه، ماشين، تلفن. همين! خوب اگر هدف خوراك باشد كه حيوانها بيشتر از ما ميخورند. خوردن حيوانها چند تا امتياز دارد. بيشتر ميخورند، راحتتر ميخورند. پوست كندن ندارند. سرخ كردن ندارند، ظرف شويي ندارند. پوشاكشان، پوست حيوانها، لباسشان، ما گاهي وقتها كه پولدارهايمان يك تكه، يك وجب از پوست گرگي، كرگدني، ميگيرند پشت يقهشان، يك خرده اينجاي لباسشان افتخار ميكنند. يا بنده كه آخوند هستم ميگويم عباي من پنبه نيست، پشم است. خيلي خوب، من تازه افتخار ميكنم كه يك خرده پشم شتر، عباي من شده است. اگر پوشاك است زنده باد شتر! شهوت هم نيست. اگر ارزش به شهوت باشد زنده باد مرغ و خروس! مرغ و خروس روزي چند بار با هم جفت ميشوند. نه حراستي، نه حفاظتي، نه اتاق خالي، نه مهريه، نه قانون انضباط، در دانشگاه چه ميگويند؟ كميته انضباطي، ترس و لرز ندارند. مرغ و خروس راحت هستند. اگر هدف شهوت بود كاش خروس بوديم. اگر هدف شكم بود كاش گاو بوديم.
3- هدف، امري برتر از انسان، نه پايينتر
شرف ما به خوراك، پوشاك، مسكن و نياز شخصي و اجتماعي نيست. شرف ما به نياز عالي است. عنايت داشته باشيم، كه هدف را گم نكنيم. و دين نياز عالي ما است. نكند يكوقت به خاطر كسب منافع دنيا از منافع ابدي محروم بمانيم.
رنگ خدا كه بود فايدهاش چيه؟ براي خدا درس بخوانيد يا براي مدرك؟ اگر هدف خدا باشد، برسيد يا نرسيد اجرتان را داريد. بنده براي رضاي خدا ميآيم صله رحم كنم. در را ميزنم ميبينم عمو و عمه نيست. دايي و خاله نيست. چون نيت صله رحم بود، باشند يا نباشند شما اجرت را داري. ميرود مسجد ميبيند در مسجد قفل است. آقا نيامده و جماعت نيست. شما ثواب جماعت را داريد. براي خدا باخت ندارد اما براي دنيا باخت دارد. حالا يك فرمول رياضي ديگر هم بگويم. من خواهش ميكنم همهي طلبهها و دانشآموزان و معلمين اين تكهها را كه ميگويم، گوش بدهيد. چيز قشنگي ميخواهم بگويم. يك سؤال ميكنم شما جواب بدهيد. باز اينجا نياز به تخته سياه دارم. من وقتي تخته سياه نزدم نيست مثل سنگتراشي است كه چكش ندارد. هي چنين ميكند. سنگي نيست بتراشد ولي اينهايي كه لال هستند يا گوششان مشكل دارد، با همه وجودشان بايد دست بزنند تا آخر كار اين زبان را بكند. با يك زبان يك كلمه ميگويد و راحت ميشود. حالا عنايت كنيد.
4- مقايسه فرجام دنياطلبان و آخرت جويان
سؤال من اين است. من ميخواهم با بيدينها حرف بزنم. يعني اگر شما فردا يك آدم لاابالي گيرت آمد با او اين رقمي صحبت كن. حرف از خودم نيست از امام رضا است. فرمود: اگر يك آدمي است كه منكر همه چيز است با او اينطور حرف بزن. چارهاي ندارد مگر اينكه قبول كند. بگو اينهايي كه دين را كنار ميگذارند و سراغ دنيا ميروند و خوشي، همه آنها ميرسند به هرچه ميخواهند، يا شايد نرسيدند. شايدي است يا حتماً؟ محبت كنيد كمك كنيد. شايدي است. اينطوري نيست كه هركس برود دزدي كند به دزدي برسد. ممكن است دزدي برود پليس او را بگيرد. دنبال يك كاري ميرود نميرسد. پس دنيا طلبها شايدي است، شايدي يعني چه؟ يعني پنجاه درصد. دنيايشان را 50 درصد ممكن است برسند، ممكن است نرسند. خوب پس دنياي دنيا طلبها پنجاه درصدي است. قطعي نيست. آخرتشان چقدر است؟ چند درصد است؟ صفر است. چون آخرت را رها كرده و گفته: من كار به دين خدا ندارم. آخرت هيچي، دنيا هم پنجاه درصد. پس اين گروه پنجاه درصد هستند. اما حزباللهيها چه؟ جوانهاي معتقد و مسلمان. حالا بايد اينجا كمك كنيد. جوانهايي كه براي خدا كار ميكنند حتماً بدبخت هستند؟ اگر براي خدا كار ميكنند، دنيايشان هم گاهي خوب ميشود، گاهي بد ميشود. دنيايشان قطعي بد ميشود يا شايد خوب شد، شايد بد شد؟ پس دنيايشان شايدي است. آخرتش چند درصد است؟ صد در صد. گرفتيد چه شد؟
جوانهاي حزباللهي، جوانهاي معتقد، جوانهاي مؤدب، جوانهايي كه معتقد به حلال و حرام هستند. آخرتشان صد در صد است، دنيا هم پنجاه درصد است. ميشود صد و پنجاه درصد. آنهايي كه پشت پا به همهي كمالات ميزنند، آخرتشان صفر است، دنيايشان هم پنجاه درصد است. هركس يك جو عقل داشته باشد، بايد تحصيلاتش را با معنويت گره بزند.
با خدا كه معامله كرديم چند امتياز دارد. اول اينكه خدا جنس كم را هم ميخرد. يك ذره هم كار كني ميخرد. (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ) (زلزله/7) به وزن يك ذره كار كني خدا ميخرد. اما خلق جنس كم نميخرد. ميگويند: آقا مدرك شما كامل نيست. خلق جنس كم نميخرد، اگر خانم گفت: برو يك كيلو انگور بگير، رفتي يك سير گرفتي، ناراحت ميشود. خلق جنس كم نميخرد، اما براي خدا كار كني جنس كم را ميخرد. خدا به بهشت ميخرد، خلق به چند ميخرند؟ فوقش يك كف ميزنند و يك سوت ميكشند.
حالا بنده بعد از 34 سال در تلويزيون الآن بگويند: قرائتي سكته كرد. اينهايي كه مرا دوست دارند ميگويند: اِ… ممكن است دو نفر بگويند: اِ اِ… (خنده حضار) رفيقهاي قديميما ميگويند: قرائتي؟ ديروز پيش ما بود. اِ اِ اِ… اين خلاصهي مرگ يك آدم مشهور است. يعني واقعاً اگر فوتباليست شوي براي اينكه مشهور شوي، اگر فوتباليست شوي واقعاً براي اينكه پرچم ايران بالا برود كه جمهوري اسلامي، امت اسلام شاد ميشوند، آنوقت اين فوتبالش هم عبادت است. اما اگر بخواهم من قهرمان شوم. خوب قرار باشد مشهور شوم، كوه هيماليا هم مشهور است. يعني شما ميخواستي هيماليا شوي. دنيا چيزي نيست. ميخواهم طلا جمع كنم. خوب ما معدن طلا داريم. سنگهايي هست ذرات طلا در آن برق ميزند. يعني ميخواستيم جماد شويم؟ ميخواستيم هيماليا شويم؟ تلويزيون ما را نشان بدهد. خوب راز بقا گربه را هم نشان ميدهد. شغال را هم نشان ميدهد. حواستان جمع باشد خودتان را نفروشيد.
5- تحصيل علم براي خدا، نه دنيا
شما حدوداً بيست سالتان است. تا هشتاد سالگي «إِنْ شاءَ اللَّه» بيشتر، شصت سال، پنجاه سال عمر داريد. اين پنجاه سال را مفت نفروشيد. اگر هدفتان پول باشد، بگذاريد من براي شما نرخ كنم. سي سال شغل دولتي اگر گيرت بيايد. اگر ميگويم… خانمها هم براي خدا درس بخوانيد. شغل نيست. من خودم سه تا دختر ليسانس دارم در خانه هستند. سي سال هم هست معاون وزير هستم. شغل نيست، اگر درس خواندي براي خدا درس بخوان. فكر نكن درس بخواني حتماً يك جايي مدير كل ميشوي. اگر براي خدا درس بخوانيد عقدهاي نميشويد. دماغتان نميسوزد. برسيد يا نرسيد اجرتان را داريد. كار براي خداست. كار خدا ماندگار است. كار براي غير خدا ماندگار نيست. دم طاووسي را كه خدا رنگ ميكند شيلنگ هم بگيري پاك نميشود. تخم مرغي را كه ما رنگ ميكنيم با يك خرده آب دهان پاك ميشود. مواظب باشيد خودتان را، شصت سال را مفت نفروشيد. اگر سي سال استخدام شدي، بيست سال هم بازنشسته پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه ميشود ششصد ماه، ششصد تا بگو بزنيم به سيم آخر. ششصد تا يك ميليون كنار بگذاري ميشود ششصد ميليون. ششصد ميليون پول يك خانهي خوب در تهران است، يا سه تا خانهي خوب در شهرهاي كوچك است. چه داديم؟ پنجاه سال. چه گرفتي؟ يك خانه، دو خانه، سه خانه. (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ) (عصر/2) مفت خودتان را نفروشيد. نيت مدرك نباشد. نيت پست و مقام نباشد.
تازه حالا رئيس جمهور شدي، اگر بنا باشد ذليل شوي، ممكن است آدم رئيس جمهور شد دو تا حرف بزند، دو تا تصميم بگيرد، خودش را ضايع كند. اگر بنا باشد ذليل شويد، بعد از رياست جمهوري هم ميشود آدم ذليل شود. ما آيت الله داريم كه ذليل ميشود. اگر براي خدا باشد خدا ميگويد: من حفظت ميكنم.
علم زندگي با درس بندگي بايد به هم گره بخورد. شما در دانشگاه تهران قبول شديد. خوب دانشگاه تهران يك امتياز است. بعضي دانشگاهها يك خرده برجستگي دارد. در تهران، در شهرهاي ديگر، در استانهاي ديگر، برجستگي دارد. خوب حالا كه شما در بورس هستي پس بايد تشكرت بيشتر باشد. قرآن بخوانم. قرآن ميگويد: پيغمبر من به تو زهرا دادم! چون فاطمه دادم حق نداري بز و ميش بكشي، بايد شتر بكشي. (إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ) (كوثر/1 و2) نحر يعني شتر. كسي كه خدا ميگويد: به تو فاطمه دادم، ديگر بز و ميش كافي نيست. هركس باسوادتر است. هركس در جاي مهمتري واقع شد بايد تشكرش بيشتر باشد. شكرانهي اين كارتان…
اگر بنده يك طلبهي معمولي بودم شكر من معمولي بود. اما وقتي خدا يك دوربين تلويزيون به من داده است، من بايد بيشتر مطالعه كنم. تا رمق دارم بايد از خودم كار بكشم. مگر اينكه ديگر بيافتم. اين نبايد وسيلهي غرور شود كه من در دانشگاه قبول شدم. پسر عمهها، پسرخالهها، كساني كه در دانشگاه رد شدند را تحقير كنم. يا به پدر و مادر بگويم: بابا جون اِ… من در دانشگاه قبول شدم تو كه نميفهمي!! چه خبرت است. آدم به پدر و مادرش گردن كلفتي ميكند؟ او نان مفت به تو داد و تو دانشجو شدي.
6- احترام به والدين تا پايان عمر
پدري دست بچهاش را گرفته بود و داشتند ميرفتند، به جايي رسيدند، معركه بود. پدر ايستاد ببيند، بچه گفت: آقاجون خوب من هم ميخواهم ببينم قدم كوتاه است. گفت: بيا بغل من! رفت بغلش و گفت: بابا خوب نميبينم. گفت: عزيزم، پايت را روي دوش من بگذار، ميبيني. بچه پايش را روي دوش پدر گذاشت، قدش از بابا بلندتر شد. هي لگد ميزد و ميگفت: بابا. گفت: بله، گفت: بهتر از تو ميبينم. گفت: خوب «الْحَمْدُ لِلَّه»! ميگفت: بابا. گفت: بله. گفت: من ميبينم و تو نميبيني. آخرش پدر ديد هي لگد ميخورد، گفت: آقاجون من نردبان تو شدم، تو بالا رفتهاي. او نان مفت به شما داده و شما فرهيخته شدهايد. خيلي هم باور نكنيد و هي فرهيخته فرهيخته به خودتان نگوييد. ما وظيفهمان است بگوييم: فرهيخته، شما باورتان نيايد. همان ديپلم ديروز بوديد. ديگر حالا اينقدر فرهيخته فرهيخته راه نياندازيد. غرور شما را نگيرد. به شكرانهي اينكه قبول شديد و در دانشگاه آمديد بايد عبادت شما بيشتر باشد. امام سجاد ميگويد: خدايا، هرچه در جامعه پز من بيشتر ميشود، ادب من بيشتر ميشود. اگر آمپول زن هستم بگويم: سلام. دكتر شدم بگويم: سلام عليكم! مدير كل شدم بگويم: سلام عليكم و رحمة الله! وزير شدم، سلام عليكم و رحمة الله! يعني هرچه عزت من بيشتر شد، مثل درخت هرچه ميوهاش بيشتر شد، شاخهاش متواضعتر ميشود. اين آموزش و پرورش اسلامي است. اما اگر نگاه كرديد، ديديد نه دبستانيها احترامشان به معلم از راهنماييها بيشتر است. راهنماييها ادبشان بيشتر است. دبيرستانيها ادبشان… يعني هرچه باسوادتر ميشويم، فاصلهي ما از اخلاق و ادب و برخورد با پدر و مادر، استاد، همسايه، دوست، برخورد ما متكبرانه ميشود. اين علم نيست. اميرالمؤمنين فرمود: «ثمرة العلم العبوديه» نتيجهي علم اين است كه شما ادب و تواضعت نسبت به خدا بيشتر باشد. به شكرانهي اينكه در دانشگاه قبول شديد، رابطهات را خدا پررنگتر شود.
مسألهي ديگر هركس ميتواند عروس شود، يا داماد شود، عروس شود و داماد شود. بعضي وقتها نميشود. يك كسي در چاه افتاد، به او گفتند: صبر كن بروم طناب بياورم. گفت: مثلاً صبر نكنم چه خاكي بر سرم كنم؟ در چاه هستم! گاهي وقتها دختر برايش خواستگار نميآيد. پسر مشكل دارد. خوب اگر نميشود چارهاي نيست. اما يك افرادي هستند واقعاً پدرش خانه دارد. وضع مالياش خوب است. دخترخواستگار دارد، ميگويد: نه من ميخواهم ليسانس بگيرم. ليسانس چه كار به ازدواج دارد؟ مثل اينكه كسي تشنه است. بگوييم: جنابعالي تشنه هستيد؟ «إِنْ شاءَ اللَّه» بعد از ليسانس آبت ميدهم. همه شما به اين حرف خنديديد. ازدواج يك نياز است، بعد از آب، انسان بيشترين نيازش به همسر است. اولين نياز اكسيژن است. دومين نياز غذا و آب و نان است. سومين نياز همسر است. (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ) (بقره/187) قرآن ميگويد: همسر لباس است. جايگاه لباس شمارهاش چند است؟ لباس شماره سه است. اولين شماره براي اكسيژن است. دومي براي آب و نان است و سومي براي لباس است. وقتي خدا ميگويد: (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ) يعني بعد از آب و نان نياز به هيچ چيز مثل همسر نيست. اگر موردي پيدا شد، البته تشكيل زندگي مستقل را نميگويم. كه بگوييد: آقا خانه كو؟ سربازي كو؟ مدرك كو؟ شغل كو؟ من ميگويم عقد، نميگويم تشكيل زندگي و بچهدار شدن و زايشگاه و صف شير خشك، نه تشكيل عقد.
من پسر ندارم، همهي بچههاي من دختر هستند. جز دختر آخري كه در دانشگاه ازدواج كرد، دخترهايم را در دبيرستان شوهر دادم. الآن هم نوههايم همينطور هستند. يك نوه دارم هجده ساله داماد شده، نوه دوم هم چهار سال است عروس شده است. ازدواج را زود انجام بدهيد. ازدواج نياز واقعي است. حتي پيرها هم نياز دارند.
يك كسي مادر پيري داشت. مادر بزرگ پيري داشت. كولش كرده بود و داشت طواف ميكرد. امام را ديد گفت: آقا اين مادربزرگ ما است، نود ساله است. حق فرزندي را ادا كردم؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: شوهرش بده. گفت: اين! نميتواند راه برود. نود ساله است. اين مادر بزرگ كه روي دوش بچه بود بر سرش زد و گفت: خفه شو! تو بهتر ميفهمي يا پيغمبر؟ (خنده حضار) بردهها و نوكرها هم همسر ميخواهند.
قرآن راجع به ازدواج حرفي از، اول ميگويد: بردهها را داماد كنيد. (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ ْ وَ إِمائِكُم) (نور/32) اين خودش برده است. شهوتش برده نيست، شهوتش حُرّ حُرّ است. و لذا آيهي ازدواج ميگويد: اول… خيلي وقتها ميگوييم: بابا، حالا اين كارگر افغاني است. اين از آن طرف دنيا آمده، او فقير است. اين روستايي است. اين… بابا شهوت اينها سرش نميشود. نه مدرك سرش ميشود، نه شر و دهاتي و نه كوچك و بزرگي و نه پير و جواني! هركدام ميتوانيد داماد شويد، عروس شويد.
من پيشنماز مسجد دانشگاه هستم. يك روز يك خانمي به من نوشته بود: خدا لعنت كند پدر و مادر مرا! چه لحن تندي. براي اينكه من خواستگارهاي خوبي سال اول و دوم دانشگاه داشتم. پدر و مادر من گفتند: نه، همه را رد كردند و گفتند: ليسانست را بگير. بعد از ليسانس گفت: برو فوق ليسانس، حالا كه فوق ليسانس گرفتم ديگر خواستگار ندارم. پدر و مادرش را نفرين كرده بود! بابا دختر خانهي پدرش باشد. پسرش هم خانهي پدرش باشد. اينها با هم ارتباط هم داشته باشند. ارتباط داشته باشند به حرام نيافتند. عقد داشته باشيم، ولي تشكيل زندگي بعد از ليسانس و شغل و سربازي. هيچ اشكالي ندارد. زندگي نيمه مستقل. به حرام نيافتيد. هركدام ميتوانيد، اين ليسانس براي شما بت نشود. اين هم يك مسأله…
مسألهي ديگر… يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
7- خطر غرور و تكبر به سبب تحصيل علم
شما در شهر خودت، شهر خودت بودي. حالا كه تهران آمدي كرد و لر و عرب و عجم و بلوچ و همه رقم قوميتها در خوابگاه هستند. شما بچه مسلمان هستيد. قرآن ميگويد: (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات/13) پز نفروشيد. كسي را تحقير نكنيد. لهجهي كسي را درنياوريد. احترام متقابل بگذاريد. يعني بايد تعاملتان با ديگران يك تعامل اخلاقي انساني باشد. پيداست شما تحصيل كرده هستيد. اگر بنا باشد مثلاً با طنز و جك و تحقير… آدم درس نخواند بهتر است. اول ظرف را بشوييد بعد شيرش كنيد. قرآن ميگويد: (يُزَكِّيهِمْ) يعني ظرفت را بشوي، بعد ميگويد: (وَ يُعَلِّمُهُمُ) (آلعمران/164) چون ظرف نشسته را شيرش كني… يك آدم متكبر، حالا اين باباش ماشين خوب دارد. يا شكلش چطوره، يا قدش چطوره، حالا يك زلف قشنگي دارد، به كچله ميگويد: اُو… آفتاب شد! قدش بلند است، كوتاه را مسخره ميكند. اينها پيداست كه ظرفيت كم است. سه تا چيز خرد آدم را اذيت ميكند. يكي پول خرد است. دو كيلو پول است، چيزي هم نيست همه پول خرد است. پول خرد، خرده پول كه خرده قرض است. نود نفر از آدم ميخواهند. يكي هزار تومان، يكي دو هزار تومان، يكي پنج هزار تومان، اين خرده قرض هم آدم را اذيت ميكند. يكي هم خرده علم است. دو كلمه درس خوانده است حالا او را تحقير ميكند. او را تحقير ميكند. اصلاً پاي سخنراني ميآيد چنين مينشيند. انگار از دماغ فيل افتاده است. راحت بگو: بلد نيستم. راحت بگو: تو اينجا از من بهتر ميفهمي. (قُل) به مردم بگو، اين براي اساتيد هم هست. اين براي معلمين آموزش و پرورش هم هست. براي روحانيون هم هست. خدا به پيغمبر ميگويد: (قُلْ)بگو، (إِنْ أَدْري) بگو بلد نيستم. گير خودتان نباشيد. بلد نيستم. هم استاد بگويد: بلد نيستم.
رابطهي استاد و شاگردي بايد رابطهي عاطفي باشد. قرآن بخوانم. (رَسُولاً مِنْهُم) (بقره/129) (رسولا فيهم)، (وَ الَّذينَ مَعَه)(اعراف/64)، (منهم، فيهم، معه)يعني اي پيغمبر، تو از مردمي، در مردمي، با مردمي. خيلي مردمي باشيد. لباسهايتان اگر وضعت خوب است، لباس شيك نپوش. چون لباس شيك تو دل دختر فقير را ميسوزاند. چرا دلش را ميسوزاني؟ با لباس ساده دانشگاه بيا. در دانشگاه آرايش نكنيد. ببينيد شما دانشجو هستيد. ديگر روي عقل حرف بزنيم. روي استدلال بگوييم. محصل تمركز داشته باشد بهتر درس را ميفهمد، يا حواسش پرت باشد؟ اين آقا دارد درس ميخواند. شما آرايش كرده ميآيي از كنارش ميروي. خوب دل اين را درد ميآوري؟ تو همينطور ميروي، ميروي اين هم تو را نگاه ميكند. ميگويد: اوه…. يكي از اين طرفش ميآيد. دوباره… اين تمركز ندارد. كار به اسلام هم ندارم. من ميگويم: مسلمان هم نيستيد در فضاي دانشگاه بايد لباس ساده باشد. لباسهاي تحريك كننده نپوشيد.
ما يك استاد داشتيم، قم درس ميداد، سرش را كه تكان ميداد اين تحت المنكش شل ميشد. اينطور ميشد. اين هي اينطور ميكرد، ما هم آن روز درس را نميفهميديم. من به پيشنمازها گفتم: در يك دست، در يك انگشت چند تا انگشتر نباشد. چون اگر همه انگشتها انگشتر داشته باشد، تا ميگويي: امام صادق فرمود: آن عوض اينكه بفهمد امام صادق چه گفته، انگشتهاي تو را قيمت ميكند. حواس پرت كن نباشد. قيافهها طبيعي باشد. اصلاً حجاب به خاطر اينكه ميخواهد بگويد: تو ارزش هستي. چيز ارزشي را ميگويند: حراجش نكن. آن دختري كه خودش را آرايش ميكند و نشان ميدهد. يعني جوانها حراجِ حراجِ نگاه كنيد! اسلام ميگويد: هركس ميخواهد تو را ببيند بايد خرج تو را بدهد. مهريه بدهد. خانه، ماشين، تلفن، آب، گاز، برق! اگر تمام زندگي تو را اداره كرد به تو نگاه كند. تو خودت را حراج ميكني، اين كار را نكنيد. تمركز نه فقط در تحصيل در عبادت هم همينطور است.
حضرت آمد نماز بخواند فرمود: فاطمه جان، اين پرده حواس مرا پرت ميكند. يعني گل پارچه حواس پيغمبر را پرت ميكند. آنوقت دختر زيبا حواس پسر را پرت نميكند؟ پسر ميآيد لباسش خيلي كوتاه است. ميگويد: آقا حرام است. من كار به حلال و حرام بودن ندارم. يك كسي هندوانه ميخورد، هندوانه دزدي ميخورد. گفتند: حرام است. گفت: من به خاطر خنكياش ميخورم. من اينجا كار به حلال و حرام ندارم. من ميگويم: اگر حلال هم هست، پسرها طوري باشد تحريك كننده نباشند. خود شهوت و جواني به اندازهي كافي تحريك ميشود، ديگر ناخنك نزنيم. قيافهها طبيعي باشد.
والدين بايد بچههايشان را مديريت كنند. ممكن است دانشگاه تعطيل است، دختر يا پسر به پدرش ميگويد: من ميروم دانشگاه. بعد هم ممكن است دانشگاه تعطيل بشود. پدر و مادرها نيستند بگويم. حالا اينها از تلويزيون پخش ميشود. مواظب باشيد، وقتي دختر ميگويد: دانشگاه ميروم. پسر ميگويد: دانشگاه ميروم، چه ساعتي است؟ چه روزهايي است؟ مديريت كنيم. نگوييم: حالا بزرگ شده خودش ميفهمد. انسان پير هم شود نياز به مربي دارد. اينكه ما پشيمان ميشويم دليل بر اين است كه ما عقلمان كوتاه است. اگر عقل انسان ميفهميد كه پشيمان نميشد. آمار پشيماني دليل بر اين است كه عقل بشر كوتاه است. هم پدر و مادرها، نه به عنوان وسوسه و جاسوسي حساس شوند تجسس كنند. ولي خوابشان هم نبرد. گاهي وقتها پدر و مادرها خواب هستند.
عرض كنم به حضور شما كه صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
خوب درس بخوانيد. اگر در دورهي كارشناسي خوب درس خوانديد، در ارشد و دكترا هم خيرش را ميبينيد. اگر يك بچه در دبستان خطش خوب شد، تا آن طرف دكترا و آيت اللهي هم خيلي… اما اگر بد خط شد، آيت الله هم شود، آيت الله بد خط است. يك نامه كه مينويسد، ميگويد: بياييد ببينيد اين آقا چه خطي دارد؟ رئيس دانشگاه چه خطي دارد؟ يك سري از چيزها را بايد از بچگي ياد گرفت. مثل شنا، مثل خط، نمازمان را زود درست كنيم. نهاد رهبري، دانشگاهها، روزهاي اول به نماز برسد. چون يكوقت ميبيني دانشجو ميرود آن طرف كلي…
من خودم مسؤول تبليغات حج بودم. منتهي تبليغات زباندانها. اردو، انگليسي، فرانسه، كساني كه به زبان خارجي تسلط داشتند، سيصد، چهارصد نفر با هم مكه براي تبليغات ميرفتيم. البته خودم فقط دكتراي زبان كاشوني دارم! ولي خوب اينها را جمع ميكرديم ميگفتيم: اين سؤال جوابش اين است. اين سؤال جوابش اين است. يك روز ما گفتيم: نكند، اينها همه استاد دانشگاه و دكتر هستند نمازشان غلط باشد؟ گفتيم: ببخشيد ما فردا ميخواهيم اعمال حج را شروع كنيم. شما تا به حال نمازتان را براي كسي خوانديد؟ وقتي خواندند ديدم اِ…اِ… اين مثل بلبل انگليسي حرف ميزند، ولي نمازش غلط است.
8- توجه به نماز و وظايف ديني
يك سري كارها روز اول، كاري ندارد يك آدم تحصيل كرده روي ساعت دو دقيقه نمازش درست ميشود. چون نماز هفده دقيقه است. باقي يا مستحب است، يا تكراري است. در اين هفده كلمه هم يكي را همه ايرانيها درست ميگويند. يكي «اللَّهُ أَكْبَر» است و يكي (مالك يوم الدين)است. ميشود پانزده كلمه. آن پانزده تا هم ح جيمي را چطور بگوييم؟ صاد را چطور بگوييم؟ شنا را حتماً در كودكي ياد بدهيد. بزرگ شويد… كشور ما شمالش آب است. جنوبش هم آب است. آنوقت فارغالتحصيل دانشگاه در آب ميافتد مثل آجر پايين ميرود. بابا شمال آب است، جنوب آب است، شنا ياد بگير. يك سري از چيزها را سالهاي اول ياد بگيريد. درستان را دورهي كارشناسي خوب بخوانيد. بركاتش را دورههاي بعد خواهيد ديد.
يادگيري مخصوص كلاس نيست. انسان بايد ماهيتاً دانشجو باشد. دانشجو يعني عاشق! براي ترم و واحد درس نخوانيد. من خيلي غصه ميخورم ميگويند: پايان نامه بايد 150 صفحه باشد. كاغذ آچهار باشد. هر صفحهاي يازده سطر باشد. هر سطر 22 كلمه باشد. ديدم اصلاً واقعاً اين علم ضايع شد. خيلي بد است. ما شنيده بوديم بعضي از مردهشويهاي قديم، مرده كه ميآوردند اگر چاق بود كيلويي ميشست. اگر بلند بود متري ميشست. اگر بچه بود عددي ميشست. يعني حالا پژوهش هم بايد اينطور باشد. صد و پنجاه صفحه، كاغذ آ چهار…
به بحث دانشگاه قانع نشويد. بحث دانشگاه كف است، سقف نيست. كنارش هفتهاي يك كتاب ديگر مطالعه كنيد. منتهي با راهنمايي يك استاد مجرّب. يك شماره تلفن اسلام شناس براي شما ضروري است. بنده ميتوانيم با يك القاي شبهه در سي ثانيه، كمتر از نيم دقيقه در وجود شما زلزله بياندازم. چون قرآن ميگويد: دو تا زلزله داريم. يك زلزله براي زمين است. (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزله/1) يك زلزله براي روحت است. (وَ زُلْزِلُوا حَتَّى)(بقره/214)، (زُلْزِلُوا) يعني از درون فرو بريزد. من ميتوانم سي ثانيه يك شبههاي را القا كنم، شما تمام عقايدت از درون فرو بريزد. اصلاً عوض شوي. بنابراين يك شماره تلفن اسلام شناس را بايد داشته باشيد، يك وقت يك شبههاي بود سريع جوابش را بخواهيد. يادگيري را فقط سر كلاس نگيريد. گاهي آدم ميبيند پشت يك ماشين يك چيزي را نوشته عجب چيز قشنگي است!
يكبار ما داشتيم ميرفتيم، ديديم پشت يك ماشين باري نوشته: نتيجه فرار از كلاس! من مدتي فكر كردم. يعني راننده ميخواست بگويد: سر كلاس رفتم درس نخواندم، از كلاس فرار كردم حالا بايد در بيابان تشنگي و گرسنگي و دور از زن و بچه باشم. نتيجهي فرار از كلاس! اينها حرفهاي كليدي است.
بازي كنيد، چون ورزش خيلي براي انسان مهم است. اسلام خيلي از عبادتها را روي ورزش برده است. مثلاً نميگويد: هر نگاهي كه به عمه كردي. ميگويد: هر قدمي كه براي صله رحم برداشتي. نميگويد: هر كلمهاي ياد گرفتي چقدر… ميگويد: هر قدمي كه براي تحصيل برداشتي. يعني ثواب را روي قدم زدن برده است. ورزش در متن دين آمده است. خود نماز هم يك ورزشي درونش است. ولي با تماشاي ورزش چه چيزي گير شما ميآيد؟ شما مينشيني يك كشور با يك كشور ديگر بازي ميكند. خوب، دو ساعت هم مينشيند نگاه ميكند. ببخشيد! با آن بازي چه چيزي گير تو ميآيد؟ مثل اينكه آدم صندلي بگذارد و پولهاي بانك را ببيند. خوب به تو كه نميدهند. عمرتان را آتش نزنيد. براي تعطيلات خودتان برنامه بگذاريد.
آيت الله العظمي مكارم ما را چهل سال پيش دعوت كرد. چند تا طلبه بوديم. گفت: ميخواهيم از تعطيلات يك دور تفسير بنويسيم. گفتيم: تعطيلات كي است؟ گفت: پنجشنبهها، جمعهها، تابستان، چهارشنبه، هروفت حوزه تعطيل است دور هم جمع شويم و يك ساعت و دو ساعت كار ميكنيم. ما از پاره وقتهاي تعطيلي 27 جلد نمونه نوشتيم كه حدود شصت، هفتاد بار چاپ شده و به چند زبان دنيا هم ترجمه شده است. بارها آيت الله مكارم فرمود: من خيري كه از تفسير نمونه ديدم از هيچ كدام از كتابهاي علمي نديدم. از پاره وقتها استفاده كنيم. اينجا دانشگاه يك تشكيلاتي دارد. حوزهي علميهي چه… بهشتي؟ شهيد بهشتي… چهارشنبهها و پنج شنبه صبح هفتهاي دو ساعت درس ميخوانند. بعد وقتي دكتر و مهندس شديد، يك دكتر و مهندسي ميشويد كه با اسلام آشنا هستيد، وگرنه ممكن است، تحصيلات شما بالا باشد اما يك جاي ديگر كم بياوريد. امروز ديگر ليسانس شما را قانع نكند. درستان را بخوانيد، من معتقد هستم كه هفتهاي يك كتاب ديگر علاوه بر كتابهاي درسيتان مطالعه كنيد.
خلاصه اخبار را گوش كنيد مگر اينكه خبر مهم باشد. اگر خبر مهم است همه را ببينيد. اما اگر خبر مهم نيست، خلاصهي اخبار بس است. تيتر روزنامه بس است. مگر اينكه مقاله خيلي مهم باشد. خلاصه پر نكنيد وقت خودتان را با اينكه فلان كشور به فلان كشور گل ميزند و نميدانم جدول روزنامه، خيابان قديمي دو حرفي تهران؟ اين جوان ميگويد: آهان خيابان ري، ري دو حرفي است. خوب چه مشكلي حل شد؟ مثلاً اين جدول را حل كردي، چه گيرت آمد؟
يك كليد ديگر، آنچه ميخوانيد و آنچه اساتيد ميگويند: بايد چهار شرط داشته باشد. وگرنه آماده شويد براي جواب قيامت. يا بايد واجب باشد. يا بايد مستحب باشد. يا بايد درس بخواني مشكل فرد را حل كند. يا مشكل جامعه را حل كند. خيلي چيزها كه ميخوانيم نه واجب است. نه مستحب است. نه نياز فرد را حل ميكند، اطلاعات بيخودي است. آمده از من پرسيده كه تبري كه حضرت ابراهيم بتها را شكست الآن كجاست؟ به او گفتم: آهنش را بايد در سر تو زد. چوبش هم هرجا ميخواهد باشد. آخر تو از من ميپرسي… اين علم است؟ بوعلي سينا خواهر و برادر هم داشته يا نداشته؟ خوب اين سؤال است؟ در حرم امام رضا ميرود. امام رضا مقابلش است. دستهايش را چنين ميكند. به نظرم اين لوستر الآن چند ميليارد ميارزد! چون براي قرن چندم است. امام رضا را ول كرده و لوستر را قيمت ميكند. اصلاً بعضيها خل هستند. يعني لخت هم كه ميشوند در آب شيرجه نميروند. دور استخر ميدوند. باباجون ميخواستي بدوي خيابان بود. آمدي پول دادي، لخت شدي، يك كار ديگر… من در هواپيما نشستم، گفت: قهوه ميخوري يا چاي؟ گفتم: چاي كه در خانهمان هم هست. قهوه بده بيايد. (خنده حضار) تو كه لخت شدي، پول استخر دادي، برو شنا كن. ميخواستي بدوي، در خانه ات ميدويدي. ما گاهي وقتها دانشگاه ميآييم، ولي كار ما همينطور يك كار ساده است. مينشيند پاي تلويزيون تبليغات ماكاروني ميبيند. تو كه برايت غذا ميپزند. تو كه نميخواهي ماكاروني درست كني. هر شب مينشيند تبليغات ميبيند. ديگ زودپز، پلوپز، پتو، شبي يك ساعت وقتش را صرف اين كار ميكند. بعد ميبيني كه يك اوليات را بلد نيست. شنا بلد نيست. كامپيوتر بلد نيست. نمازش غلط است. يك خرده خودمان را جمع كنيم.
آرايشگاهي آمد ريشهاي حضرت علي را درست كند، لبها تكان ميخورد. گفت: يا علي لبت را نگه دار موي روي لب را قيچي كنم. فرمود: لبم را نگه دارم، يك «سُبْحَانَ اللَّه» عقب ميافتم. وقتي به ما ميگويند: كه در يك ليوان آب خدا به قدري انرژي گذاشته كه ميشود يك شهر را برق داد، يعني شما قبول ميكنيد كه انرژي هستهاي در طبيعت باشد و در سر شما نباشد؟ قبول ميكنيد؟ خداي حكيم در طبيعت انرژي بگذارد، در مخ من و شما نگذارد. ما مخمان بالاتر از دكتر و مهندس و ليسانس و آيت الله است. قانع نشويد به ترم و واحد. يك شماره تلفن داشته باشيد. خودتان ورزش كنيد، ورزش را تماشا نكنيد. پول داشته باش، اما ننشين پولهاي بانك را ببين. چيزي گير تو نميآيد. جدول روزنامه هيچ خاصيتي ندارد. اطلاعات عمومي آدم بالا ميرود. چه كسي گفت: اطلاعات عمومي مفيد است. مغز من يك مقدار ظرفيت دارد. من بايد از ضروريات پر كنم. يك كسي كه پولش كم است، ميخواهد جهيزيه بخرد، اول واجبات دخترش را ميخرد. اگر پول داشت بعداً…
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- اولين آياتي كه بر پيامبر نازل شد، چه فرماني داد؟
1) خواندن قرآن بر مردم
2) خواندن به نام خدا
3) خواند قرآن در نماز
2- دين براي پاسخگويي به كدام نياز بشر آمده است؟
1) نيازهاي فردي
2) نيازهاي اجتماعي
3) نيازهاي عالي
3- در فرهنگ ديني، چه امري مايه برتري انسانها نزد خداوند است؟
1) علم و دانش
2) تقوا و پرهيزكاري
3) هجرت و جهاد
4- آيه 214 سوره بقره، به كدام زلزله اشاره دارد؟
1) زلزله در آغاز دنيا
2) زلزله در آغاز قيامت
3) تزلزل روحي در سختيها
5- در تحصيل علم، اولويت با چه مطالبي است؟
1) نياز فرد يا جامعه باشد
2) واجب يا مستحب باشد
3) هر دو مورد
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 799