responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 848

موضوع: تفسير آيه آخر سوره فتح

تاريخ پخش: 76/08/08

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) (فتح /29) اين آيه مي‌فرمايد: محمد(ص) رسول خداست. اسم احمد و محمد در قرآن آمده است. کار نداشته باشيد که فلاني خوشش بيايد يا نه، حق اين است و معجزه ثابت کرده است.

1- همراهي با پيامبر و ولايت

اين «مَعَهُ» يعني چه؟ کلمه «مَعَ» يعني: با. راجع به پيغمبر اسلام، سه تا تعبير است: (آمَنُوا بِه) (اعراف /157)، «آمَنُوا لَهُ»، «مَعَهُ» به پيغمبر ايمان آورد. براي پيغمبر ايمان آورد. با پيغمبر بود.
اين «مَعَهُ» يعني «با پيغمبر بودن». چون گاهي آدم به شخصي ايمان دارد اما با او نيست. مثال: ما ايمان داريم که علم چيز خوبي است اما ممکن است سال تا سال سراغ آن نرويم. معيت و با هم بودن مهم است. خيلي‌ها هستند که ايمان دارند اما همراه نيستند. نماز مي‌خوانند اما با مهر نيستند. يعني مهر هميشه همراهشان نيست. قرآن را قبول دارند اما همراه قرآن نيستند. ولايت فقيه را قبول دارند اما ممکن است با ولايت فقيه نباشند.
با هم بودن اثر دارد. يعني قلم و مرکب با هم نوشتن را انجام مي‌دهند، قلم خالي نمي‌نويسد. سوزن و نخ با هم عمل دوختن را انجام مي‌دهند. در اين آيه مي‌خواهد بگويد: مسلمان و مؤمن واقعي چه کسي است؟ چون ممکن است گاهي انسان بگويد: من حزب اللهي هستم. من عضو انجمن اسلامي هستم. من جزء هيأت هستم. من انقلابي‌ام، خيلي خوب؛ هستيد. اما قرآن مي‌فرمايد: خودتان را با اين خط کش اندازه بگيريد. اينكه مي‌فرمايد: «مَعَهُ» يعني چه؟ در زيارت جامعه مي‌خوانيم: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ» (مصباح‌المتهجد/ص‌361) يعني: مؤمن کسي است که نه از او جلو بيفتد (از رهبر و از معصومين) اگر جلو افتاديد افراطي هستيد و اگر عقب بمانيد تأخيري هستيد و… حالا مي‌گوييد: اين به چه درد ما مي‌خورد؟! اين مال اصحاب پيغمبر(ص) است. به ما چه؟!
پيغمبر(ص) سه تا پشت دارد: «نبوت، حکومت، قضاوت» نبوتش الآن نيست. اما حکومت و قضاوتش هست. اين جمله از حضرت امام(ره) بود. براي نبوتش بايد وحي نازل شود. اما وحي ديگر نازل نمي‌شود. اما حکومت و قضاوتش هست. و « ولايت فقيه» هم همين است. قرآن هم حاضر است. پس ما نبايد از او جلو بيفتيم يا از او عقب بمانيم. ما چند رقم آدم داريم. آدمهايي که نوک انگشتشان را گاز مي‌گيرند! آدمهايي که خيلي عصباني مي‌شوند چهار تا انگشتشان را گاز مي‌گيرند. آدمهايي که خيلي خيلي عصباني مي‌شوند تمام انگشتانشان را به دهان مي‌گيرند.

2- آثار و بركات همراهي با پيامبر

در قرآن آيه‌اي داريم که مي‌فرمايد: افرادي هستند تمام انگشتانشان را گاز مي‌گيرند! و آنها کساني هستند که مي‌گويند: ‌اي کاش رفيق بد نداشتيم! (وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‌ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً) (فرقان /27) دو تا دستانش را مي‌جود! مي‌گويند: چرا اين کار را مي‌کني؟! مي‌گويد: «يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً» ‌اي کاش که از پيغمبر(ص) جدا نمي‌شدم. دختر اگر از مادرش جدا شد خطرناک است. پسر اگر از پدرش جدا شد خطرناک است. رمز اينکه چرا مي‌خواهند بعضي با هر قلمي و هر فکري مردم را از ولايت جدا کنند، چون اگر مردم از ولايت جدا شوند مي‌شود زمان شاه. و باز هم مي‌تواند آمريکا بر ما حکومت کند. اگر دستمان در دست امام باشد مي‌شويم حسين فهميده، اما اگر دستمان را از دست امام جدا کنيم حتي اگر شاه هم باشيم بله قربان گوي آمريکا مي‌شويم. يعني شاه بدون ولايت بله قربان گوي آمريکا است و پسر سيزده ساله همراه ولايت مي‌شود حسين فهميده.
کساني که «با» پيغمبرند مشمول رحمتند. قرآن مي‌فرمايد: (قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‌ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ) (هود /48). ‌اي نوح! مؤمنيني که با تو بودند و سوار کشتي شدند، کفار همگي غرق شدند و کشتي هم به سلامت نشست ولي بدان: سلام و برکت بر تو (نوح) و بر کساني که با تو بودند.
افرادي که با پيغمبر(ص) هستند در قيامت خوار نمي‌شوند: (يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ) (تحريم /8). کساني که با پيغمبر(ص) هستد الگو هستند. قرآن مي‌فرمايد: (قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‌ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ) (ممتحنه /4) چه کسي الگوي شماست؟ شما الگوي خوبي داريد: ابراهيم و همراهانش (کساني که با ابراهيم(ع) بودند.) همراهان پيغمبر مشمول سلام و برکات الهي هستند.

3- استقامت بر حق و انگيزه‌هاي استقامت

همراهان پيغمبر آدمهاي مقاومي هستند. قرآن مي‌فرمايد: (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ) (هود /112) استقامت کن همانطور که گفتيم. بعد مي‌فرمايد: «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ». ‌اي نوح! استقامت کن، همانطور که گفتيم. يعني استقامت طبق امر من باشد. بعضي‌ها استقامت مي‌کند از روي لجبازي و يکدندگي. فرق بين استقامت و يکدندگي چيست؟! يکدنده مي‌گويد: روي ميل خودم! من دوست ندارم. تا پاي جانم هم مي‌ايستم. مقاومت مي‌کند و جانش را هم مي‌دهد، اما جانش را در راه هوسش مي‌دهد. مي‌فرمايد: استقامت کن همانگونه که به تو گفتيم. روي آنچه به تو گفتيم استقامت کن نه روي ميل خودت. چون ممکن است يک فرد توده‌اي هم بگويد: نه! من توده‌اي هستم و منافق. حتي اگر مرا اعدام کنيد دست از نفاق بر نمي‌دارم. «فَاسْتَقِمْ» بارک الله، استقامت کن. اين استقامت است اما «كَما أُمِرْتَ» نيست. استقامتش طبق ماموريت نيست بلکه از روي لجاجت است.
يکوقت مي‌گويد: چون خدا فرموده مي‌ايستم، يکوقت مي‌گويد: خودم دلم مي‌خواهد بايستم. بنابراين هر استقامتي ارزش ندارد. يک کسي صورتش را غير شرعي اصلاح مي‌کرد. به او گفتم: تو که ذاتت خوب است، جنست هم خوب است. خودت هم خوب هستي و مديريت و سوادت هم خوب است، حالا اين ظاهر را هم درست کن. گفت: ببين من چون زمان شاه اين رقمي بودم دلم مي‌خواهد استقامت کنم. گفتم: اين استقامتي که شنيده‌اي اين نوعش نيست. استقامتي ارزش دارد که «كَما أُمِرْتَ» يعني بر اساس وحي باشد. روي قانون خدا استقامت کنيد نه روي حب نفس. ولذا گاهي آدم کسي را تهديد مي‌کند بعد هم بر مي‌گردد. مرد اين است که حرفش صدتا باشد بر خلاف اينکه مي‌گويند: مرد حرفش يکي بايد باشد. مرد کسي است که اگر 99 تا حرف زد و بعد فهميد اشتباه کرده حرف صحيح را بگويد.
کلمه «مَعَهُ» را معنا کرديم. يعني کساني که همراه پيغمبر هستند. بعضي افراد همراه پيغمبر نيستند. مثل خانم‌ها و آقايان وسواسي. پيغمبر(ص) مي‌فرمايد: بابا پاک مي‌شود. اين آقا مي‌گويد: نه خير پاک نشد! کاسه سر داغتر!! همانطور که پيغمبر فرموده بايد عمل کنيم. شخصي به پيغمبر(ص) اينگونه سلام کرد: «سلام عليکم و رحمة الله و برکاته»! حضرت فرمود: شورش را درآوردي! ما اينقدر نگفته بوديم. اگر گفتند: «سلام»، بگو: «سلام عليکم»، اگر گفتند: «سلام عليکم»، بگو: «سلام عليکم و رحمة الله»، اگر گفتند: «سلام عليکم و رحمة الله» بگو: «سلام عليکم و رحمة الله و برکاته»؛ براي من چه ماند؟! من چه بگويم؟! يک چيزي هم براي من بگذار تا بگويم. شورش را در آوردي. شخصي دعا مي‌خواند: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»! حضرت فرمود: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ» را ما گفتيم، اما «وَ الْأَبْصَارِ» را شما از خودت گفتي؟! جلو افتادي! آن مقدار که به ما گفته‌اند: پشت بام داد بزن، اذان است. کي گفته با بلندگو اذان بگو؟! در قانون اسلام اذان با حلقوم است. برو پشت بام و اذان با حلقوم بگو. اما بلند گو را که گفت؟! قبل از اذان کي گفت شما يک ربع مناجات بگذاري؟! اسلام به ما گفت: برويد روي بام با بهترين صدا و از حلقوم اذان بگوييد. اذان حلقومي را بلندگويي کرديم. ده دقيقه قبل از اذان مناجات گذاشتيم! مردم مي‌خواهند بخوابند. فقط با صداي اذان مردم بايد بيدار شوند. اسلام گفته: اين 5 دقيقه را با صداي اذان بيدار شوند. شرع هم مي‌گويد: مردم بايد با صداي الله اکبر از خواب بيدار شوند و الا چه فرقي با اروپا دارد؟! از علامت‌هاي شهر اسلامي اين است که مردمش با صداي اذان بيدار شوند. (اذان با حلقوم)
ما کار اضافه مي‌کنيم. به ما گفته‌اند: اين دعا را بخوان. شما چرا زيادي مي‌خواني؟! به ما گفته‌اند: بعد از نماز 34 مرتبه بگو «اللَّهُ أَكْبَرُ»، 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و 33 مرتبه «سُبْحَانَ اللَّهِ»، ما مي‌گوييم: بگو تا 40 تا!! اصلا يک آيه داريم که عددها رمز امتحان هستند. قرآن مي‌فرمايد: (عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ) (مدثر /30) جهنم 19 تا مأمور دارد. 19 تا!! يکي ديگر مي‌گذاشت تا 20 تا شود! يعني چه؟! قرآن مي‌فرمايد: گفتم 19 تا، تا ببينم فضول کيه؟ (وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً) (مدثر /31) به ما مي‌گويند: در 34 متري يک گنج است. بکن تا به گنج برسي. ما مي‌گوييم: ما 36 متر مي‌کنيم، چه فرقي مي‌کند! مي‌گويد: بکن اما به گنج نمي‌رسي. اگر دکتر گفت: قرص را نصف کن و بخور، اگر شما دو تا را با هم بخوري، ميميري! اگر گفتند: دستت را به احترام ادب تا نزديک گوش بالا بياور، اگر کمي بالاتر ببري مي‌زنند در گوشت. مي‌گويند: همان که گفتيم: «کَمَا اُمِرْتَ» يعني همانطور که گفتم. جُک نمي‌گويم بلکه اينها نکته‌هاي ظريفي هستند.

4- سازش‌ناپذيري و برائت از دشمنان

(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ) (فتح /29) يعني چه؟! يعني با کفار سازش نکن. ما در فارسي اصطلاحي داريم به نام «ماستمالي» به معناي سرهم بندي، از بين بردن. قرآن عوض ماستمالي از روغن مالي استفاده مي‌کند. «دُهْن» در عربي يعني روغن، (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) (قلم /9) يعني دوست داشتند روغن مالي کني تا آنها هم روغن مالي کنند. دوست دارند که از ارزشها صرف نظر کني. تو کوتاه نيا. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» سازش ممنوع! بابا حالا تو کمي کوتاه بيا. کوتاه آمدن در چيزهاي قراردادي مي‌شود. مثل اينکه شما به بقال بگويي 100 تومان، او بگويد: نه 110 تومان يا 90 تومان در مسايل شخصي قراردادي مي‌شود کوتاه آمد. اما اينکه: حالا کوتاه بيا و يک نماز بدون رکوع بخوان!! اين ديگر نمي‌شود.
قرآن در جاهايي برائت را واجب مي‌کند. درجايي مي‌فرمايد: (لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ) (نساء /144) کافر را ولي خود قرار ندهيد. اجازه ندهيد که آمريکا بر شما ولايت و حکومت و سرپرستي کند. باز مي‌فرمايد: (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا) (هود /113) به ستمگران تکيه نکنيد، هرکس به مقداري که کمک ظلم کند به همان مقدار شريک است. و لذا حديث داريم: روز قيامت انسان مي‌بيند که يک قطره خون روي سينه‌اش ريخت! مي‌گويد: اين چه بود؟! مي‌گويند: وقتي فلاني را کشتند، تو به اندازه يک قطره از خون شريک بودي. يا ايستادي و خنديدي، يا شمشير تيز کردي، يا تشويقش کردي يا ساکت شدي و يا… به ستمگر تکيه نکنيد.
(جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ) (توبه /73) با کفار و منافقين جهاد کن و نسبت به اينها غليظ باش. (تَبَّتْ يَدا أَبي‌ لَهَبٍ وَ تَبَّ) (مسد /1) بريده باد دست ابولهب. بابا عمو است؟! عمو باشد. من بارها اين جمله را گفته‌ام که: نمک گير نشويد. بابا ما نان و نمک او را خورده‌ايم چه کار داريم که ده کيلو ترياک دارد!؟! ولش کن. ما با هم رفيق هستيم. بابا نمک گير نشويد. او با اين کارش جوانان را از بين مي‌برد. عمري حضرت موسي(ع) در خانه فرعون نان و آب او را خورد. اما نمک گير فرعون نشد. هدف ما از خواندن داستان حضرت موسي(ع) خواندن قصه نيست. داستان حضرت موسي(ع) به ما مي‌گويد که: نمک گير نشويد. آمدند خواستگاري دخترم، ديدم پسر چشم دار، مادرش هم التماس کرد، ديگر رويم نشد که بگويم نه! رويت نشد؟! خاک بر سرت، بابا به جوان نااهل دختر نده، رويم نشد يعني چه؟! دخترت را بدبخت مي‌کني بخاطر اينکه رويت نيامد بگويي: نه!؟ اين حرفها چيه؟! يک پست حساس را مي‌دهيم دست يک آدم بي عرضه، مي‌گوييم: خوب او را بردار. مي‌گويد: زشت است. زشت است يعني چه؟! بسمه تعالي بلند شو برو. ما يک مقدار رو در بايستي داريم. نبايد در کشور جمهوري اسلامي رودربايستي باشد. سلام و صلوات خدا بر امام (ره). بعضي از اعضاي دفتر امام (ره) يک روز گفتند: ما نمي‌دانيم که امام (ره) از ما راضي هستند يا نه؟ برويم از ايشان بپرسيم. نکند امام از ما راضي نباشد و نگويد. يکي از آقايان رفت پيش امام و گفت: آقا! ما در اين دفتر در خدمت شما هستيم و کار مي‌کنيم. شما بالاخره از ما راضي هستيد يا نه؟ ايشان فرمود: «هرلحظه بدانم که شما خلاف هستيد يا اينکه کسي بهتر از شما پيدا کنم، يا از شما ضعفي ببينم… من با کسي رودربايستي ندارم.»

5- شيوه‌هاي دعوت به خوبي و ترك بدي‌ها

البته بايد محترمانه گفت: مثل: (إِذْ قالَ لِأَبيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْني‌ عَنْكَ شَيْئاً) (مريم /42) ابراهيم(ع) کوچولو بود. به پدرش گفت: کار شما اشتباه است.
نقش انجمن اسلامي اين است که در دبيرستان تذکر بدهد. اگر امر به معروف نکند که خاصيتي ندارد، منتهي براي هر کسي به نوعي بايد رفتار کرد و تذکر داد. انجمن اسلامي بايد درسش قوي باشد. وگرنه خواهند گفت: تو با 16 تا تجديدي مرا نصيحت مي‌کني؟! نبايد تجديدي باشند. بيان بايد خوب باشد. (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً) (بقره /83) با مردم به نيکويي صحبت کنيد. بعد هم بايد آگاه باشيم که: با کي چگونه صحبت کنيم، چون ممکن است يک حرف که من مي‌گويم او گوش ندهد اما از شما قبول کند. اينجا شما بايد بگوييد. بلقيس يک خانم تاجدار بود. حضرت سليمان(ع) وقتي به او نامه نوشت، نامه را به هدهد داد تا به او بدهد نه به کلاغ. چون زن تاجدار پرنده تاجدار مي‌خواهد. براي خلبان اگر خلبان صحبت کند ارزشش بيشتر است. براي پزشک هم پزشک صحبت کند. همچنين در شرايطي باشد که طرف آمادگي شنيدن نصيحت را داشته باشد. چون گاهي وقتها طرف ناراحت و عصباني است. يکي از دوستان مي‌گفت: ديدم عروس مي‌برند و وضع عروس در ماشين خيلي بد بود. رفتم به داماد گفتم که:… تا گفتم او عصباني شد و حرف بدي گفت. به او گفتم: در آن موقعيت، وسط خيابان، زماني که داماد حواسش جاي ديگري است آخر جاي اين حرف‌هاست؟! دوده و گرد گچ هردو منکر هستند. با گرد گچ بايد انقلابي برخورد کرد اما اگر با دوده انقلابي برخورد کنيم هم دستمان کثيف مي‌شود و هم دوده نمي‌رود. دوده را با فوت کردن مي‌توان بلند نمود. هر منکري قلق خاصي دارد. دندان که درد مي‌کند مي‌شود پر کرد اما گوشي که درد کرد که نمي‌شود پر کرد! نمي‌شود با هر کسي يک جور صحبت نمود. کي حرف بزند؟ آدم تجديدي نه، آدم بي سليقه نه. چه زماني باشد؟ و لذا حديث داريم: مجرم را در زمستان شلاق نزنيد. زمستان دردش بيشتر است. بگذاريد تا کمي هوا گرم شود و نزديک ظهر به او شلاق بزنيد؛ تذکر بنويسيم، نامه بنويسيم و…

6- مهرباني و محبت با مردم

(رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) (فتح /29) نسبت به خودمان رحمت داشته باشيم. به ما گفته‌اند که: لباس کفار را نپوشيد. براي اينکه وقتي لباس کافر را پوشيدي معنايش اين است که: خلق و خوي آنها را پسنديده‌اي. يعني خودت را باخته‌اي. کسي از لباس خودش بيرون مي‌آيد و لباس ديگران را مي‌پوشد که خودش پوک باشد و به ديگران عشق بورزد.
از امام صادق(ع) نقل شده که: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا تَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي» (علل‌الشرائع/ج‌2/ص‌348) حديث داريم: لباس دشمن مرا نپوشيد. «وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي» ياد غذاهاي قديمي بخير. الآن غذاهاي خارجي مي‌خورند. حتي اگر مزه هم ندهد ولي اينکه خارجي است کافي است. «وَ لَا تَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي» روشتان مثل روش دشمن من نباشد. يعني يک خرده غيرت ديني داشته باشيد. من خودم هم کسي هستم. با کمال تأسف الان مهندسين ما خودشان را باخته‌اند! البته خوشبختانه پشيمان شده‌اند. چند مسجد در تهران ساختند که گنبدش مثل کليسا بود! حضرت عباسي انبار سيب زميني به آنها شرف دارد. بايد نسبت به کفار غيرت داشت و خود را نباخت. خدا رحمت کند امام (ره) را. مي‌فرمود: ‌اي کاش خودم جوان بودم مي‌رفتم و سلمان رشدي را اعدام مي‌کردم. جوهره‌اش جوهره ديني بود. گاهي انسان بايد خودش را فدا کند. اگر در بياباني ماشين در گل گير کند و هيچ وسيله‌اي نباشد تا بتوان ماشين را بلند کرد مثلا من عمامه‌ام را باز کنم و به ماشين ببندم، راننده ماشين تا آخر عمر، من هرچه بگويم گوش مي‌كند. چون ديد که من خودم را (عمامه‌ام را) فدا کردم.
قرآن نازل شد تا ما را بالا ببرد. «نَزَّلَ» يعني پايين آمد، تا انسان را بالا ببرد. ما هم گاهي بايد پايين بياييم و تواضع کنيم.
نسبت به خودي‌ها: «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ». خدا رحمت کند آيت الله سعيدي را. يکروز او را بدون عبا ديدند. گفتند: عبايت کو؟! گفت: ديدم در خيابان شخصي مي‌لرزد، آن را به او دادم. پيش خودم گفتم: در قيامت مي‌گويند: تو هم عبا داشتي و هم قبا ولي او هيچ نداشت پس… عجب!!

7- اوصاف ياران پيامبر و عبادت آنان

(تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً) (فتح /29) يعني: وقتي به ايشان نگاه مي‌کني مي‌بيني که در حال رکوع و سجودند. پيداست که رکوع و سجود نبايد در اتاق باشد. اينکه مي‌گويند مي‌بيني، پيداست نماز بايد علني باشد. امت حزب الله بايد نمازشان را علني بخوانند. اينکه فرموده: برو پشت بام و بگو: «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»، يعني عبادت بايد علني باشد. مي‌گويند: ريا مي‌شود. خوب ريا شود. مگر هر ريائي بد است؟! آن ريائي حرام است و نماز را باطل مي‌کند که خودنمايي کنيم. من نمي‌خواهم خودنمايي کنم بلکه مي‌خواهم نماز نمايي کنم. فرق است بين خودنمايي و نمازنمايي. من مي‌خواهم نماز را مطرح نمايم.
«رُكَّعاً سُجَّداً» رکوع و سجود برا‌ي چه؟ «يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً» يعني با اينکه رکوع و سجود مي‌کنند باز هم از خدا فضل مي‌خواهند! مي‌گويند: خدايا رکوع و سجود ما کافي نيست براي رفتن به بهشت بايد به ما فضل کني. اين رکوع و سجود ما خيلي ارزشي ندارد. آخر گاهي آدم مي‌گويد: من سه هفته نماز شب خواندم!؟ بايد، ديگر مشکلات من حل شود، فکر مي‌کند که از خدا طلب دارد. قرآن مي‌فرمايد: آنها دائما در رکوع و سجودند اما باز هم فکر فضل هستند. قرآن مي‌فرمايد: (سيماهُمْ في‌ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) (فتح /29)؛ ياران پيغمبر از صورتهايشان پي مي‌بري که اهل نماز شب و سجده‌هاي طولاني هستند.
(ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ) (فتح /29) ياران پيغمبر(ص) در تورات و انجيل در هرکدام 5 تا علامت دارند که ذکر شد. «وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ»، (كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ) (فتح /29) در کتاب مسيحي‌ها، آمده امت پيغمبر آخر 5 علامت دارند: مسلمانها مثل دانه‌اي هستند که جوانه‌شان بيرون بزند. سپس اين جوانه قوي مي‌شود. سپس ضخيم مي‌شود. سپس روي پاي خودش مي‌ايستد. اين‌ها خصوصيات مؤمنين است. يعني مؤمن بايد پويا باشد. يعني دو روزش مثل هم نباشد. ما بايد فرهنگمان را صادر کنيم. بايد توليد کنيم. حضرت فرمود: اگر روزي از من بگذرد که بر علمم اضافه نشود آنروز روز مبارکي نيست.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 848
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست