نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 879
موضوع: تفسير سوره حجرات (24)
تاريخ پخش: 26/07/80
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
تفسير سوره حجرات را ميگفتيم، رسيديم به آيه دوازدهم، آياتش اخلاقي، اجتماعي است، همه آياتش مورد نياز همه افراد جامعه تقريبا هست.
1- تفسير سوره حجرات
آيه قبل (لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ) (حجرات /11) كه مؤمنين همديگر را مسخره نكنند شايد اوكه مسخره ميكنی از تو بهتر باشد، يک نكاتي را گفتم و چند تا نكته مانده بگويم. ميفرمايد: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» بعد ميفرمايد كه «وَ لا تَلْمِزُوا»، جمله «لا يَسْخَرْ» را معني كرديم تا آنجا كه مي گويد: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ وَ لا تَلْمِزُوا» بالاترش، قبلش ميگويد: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُم» كم روي «لا يَسْخَرْ» صحبتهايي كرديم حالا «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» آخرش ميگويد (بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (حجرات /11). اگر كسي مسخره كند و لقب همديگر را زشت ببرد و توبه نكند «فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» اينها هستند ستمگراند. در مسخره بايد اين جمله را بگويم كه گاهي مسخره زباني است. با زبان نيش ميزند، گاهي با عمل است كه گفتم (يَضْحَكُون) (مطففين /29) ميخندند. (يَتَغامَزُون) (مطففين /30) غمزه ميآيند. گاهي هم مسخره به صورت كاريكاتور است، در روزنامه در مجله، كاريكاتور ميكشند، مسخره ميكنند، گاهي هم مسخره طراحي يك توسعه است.
2- نقشه يهوديان براي تضعيف اسلام
يهوديها يك طراحي كردند، يک عده از يهوديهاي دانه درشت، صبح بروند ايمان بياورند نزد پيامبر به فرض ساعت هشت بگويند: ما يهودي بوديم و ما از اين به بعد مسلمان شديم. يک ساعت به غروب كه ميشود برگردند بگويند ما كه از صبح تا به حال مسلمان شدهايم، مسلمانان حرف حساب براي زدن ندارند، خداحافظ همان يهودي بودن بهتر است. اين حركت را اگر انجام بدهيد دو تا فايده دارد. 1- مسلمانها دلشان شل ميشود ميگويند: عجب يك عده از رجال و شخصيتهاي علمي يهود كه آمدند برگشتند، پس پيداست پيغمبر ما حرف حسابي ندارد مسلمانها دلشان خالي ميشود. 2- باقي يهوديها هوس مسلمان شدن نميكنند، مي گويند: سران ما هم كه صبح رفتند عصر برگشتند. هم يهوديها را در يهودي بودن سفت ميكند و هم مسلمانها را در مسلمان بودن (بگوييد) شل ميكنند. و اين شمشير دو سر است. آيه نازل شد كه پيغمبر به مسلمانها بگو كه امروز صبح خواهند آمد مسلمان خواهند شد و غروب بر خواهند گشت. نه از آمدنشان وحشت كنيد و نه از رفتنشان. اين يك طراحي و توطئه است. مثل اينكه ميگويند پاي منبر فلاني وسط سخنرانياش پا ميشويم، آقا هم ميفهمد بالاي منبر ميگويد: توجه كنيد من كه سخنراني ميكنم يک عده وسط سخنراني ميآيند، مينشينند و وسط سخنراني هم پا ميشوند، شما نه به آمدنشان شاد باشيد و نه از رفتنشان نگران شويد. اين توطئه كشف شد آيهاش اين است. (الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهار) (آلعمران /72) منتهي بين «آمَنُوا وَجْهَ النَّهار» نقطه گذاشتم كه طول ميكشد. ايمان بياوريد «وَجْهَ النَّهار» طرف صبح و «الكفروا» كافر بشويد، صبح برويد ايمان بياوريد، غروب كافر بشويد، با اين طرح يك ضربه فني به يهوديها (مسلمانها) بزنيم اين مسأله زبان و چشم و ابروئي هم نيست. اما مسخره كردن مكتب است. چون افراد اگر بتوانند مكتب را مسخره ميكنند. اگر نتوانند رهبر را مسخره ميكنند و اگر نتوانند امت را مسخره ميكنند، اگر نتوانند افراد را مسخره ميكنند. افرادي كه ميخواهند ضربه بزنند اول مكتب را، برو بابا قرآن چيزي نيست. (لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا) (انفال /31)، اگر مي خواستيم ما هم مثل قرآن ميگفتيم، چيزي نيست. اين مكتب را زير سؤال ميبرد. «لَوْ نَشاءُ » اگر بخواهيم ما هم ميتوانيم. گاهي رهبر را مسخره ميكنند (أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً) (فرقان /41) اين پيغمبر شد «أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» اين است پيغمبر. اگر نتوانند امت را مسخره ميكنند ميگويند. اينها يك مشت اراذل هستند كه دور انبياء جمع شدهاند. اگر هم نتوانند افراد را مسخره ميكنند، يعني به هر حال هدفش اين است كه ميخواهد بشكند. پس شكستن مختلف است با زبان، با عمل، با طراحي و توطئه با كاريكاتور، با طنز. بعد ميفرمايد كه (عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُم) (حجرات /11) مسخرهاش نكن شايد از تو بهتر باشد. اين معنايش اين است كه ما از باطن مردم آگاه نيستيم، از باطن عمل كسي هم آگاه نيستيم، چه ميدانيم كدام عمل قبول است.
3- كوچك نشمردن عبادات
يک قصه برايتان بگويم: امام خميني(ره) را گرفتند، سال 42 يك سرهنگ اين طرفش نشست و يك سرهنگ هم آن طرفش، سحر آمدند از قم گرفتند كه به تركيه تبعيدش كنند، سحر تمام شد و بين الطلوعين شد، جاده قديم قم و تهران هم دو، سه ساعتي طول ميكشيد. امام خميني(ره) فرمود: من ميخواهم نماز بخوانم ماشين را نگه داريد گفتند: به ما دستور دادهاند از درب خانه هيچ كجا پياده نشويد و صاف برويم فرودگاه، امام چيزي نگفت و ديد كه هوا روشن شده و دارد آفتاب میزند، ممكن است آفتاب بزند، فرمود: خوب ما پياده نميشويم و من توي ماشين نماز ميخوانم، شما يكي پياده شويد و من كنار جاده همينطور كه توي ماشين نشستهام تيمم ميكنم، گفتند: طوري نيست، يكي پياده شد و امام همينطور كه نشسته بود خم شد تيمم كرد تو ماشين گفت الله اكبر نماز خواند و ركوع و سجودش را با كله «سبحان ربي العظيم و بحمده»، «الله اكبر»، «سبحان ربي الاعلي و بحمده»، «الله اكبر» همينطور نشسته نماز خواند. بعد گفتند: امام كه نمازش تمام شد گفت خدايا شايد در كل عمرم اين نماز را قبول كني، نه وضو داشتم و نه اول وقت بود، و نه رو به قبله بود. چه ميدانيم چي قبول است. بنابراين ما از باطن افراد خبر نداريم، «عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُم» شايد بهتر از تو باشد چرا مسخرهاش ميكني؟
4- ريا ارتباط با خدا را قطع ميكند
حديث: هيچ كار خيري را كوچك نشماريد، شايد همان نجاتت داد. حديث: هيچ شري را كوچك نشماريد. يک وقت سوار هواپيما بوديم گفتند: همه پياده شويد همه اثاثيهها را پياده كردند، ما گفتيم چيه؟ تروريست سوار هواپيما شده مواد منفجره بود چي بود؟ گفتند يک موش رفته تو، اي بابا شما سيصد، چهارصد تا آدم و اين همه اثاثيه به خاطر يك موش (و در بعضي نقلها يك سوسك) همه پياده شوند؟ گفت بله موش را كوچك نشماريد ممكن است يک موش برود يكي از اين سيمها را بجود، رابطه خلبان با برج مراقبت قطع شود و هواپيما سقوط كند. نگو موش كوچك است، يک وقت موش يك سيم را ميجود، يک وقت يک موش شرك ميآيد در روح شما و سيم اخلاص شما را ميجود. رابطه شما با خدا قطع ميشود، عمري نماز ميخواني، بعد معلوم ميشود اصلا ضبط نشده، وصل به برق نيست، كسي كه اخلاص ندارد وصل به برق نيست، چيزي را كوچك نشماريد. گاهي افرادي ظاهر كارشان غلط است آمدند به پيغمبر گفتند: اين بلال كيست؟ اذان گوي حكومت اسلامي شد، زبان ندارد كه، شين نميتواند بگويد، ميگويد: «اسهد ان لا اله الا الله» به شما ربطي ندارد خداوند سين اين را به جاي شين قبول ميكند. شايد همين كه مسخرهاش ميكني يک كسي شد و يک چيزي شد. هيچ كس به هيچ چيزي نميتواند ناز كند، من عالمم، من معروفم، من دين دارم، من پول دارم، من زور دارم، به هيچ چيز نميشود، خداوند در تاريخ حادثههايي رخ داده، ممكن است شنهاي طبسي، هواپيما و هليكوپتر آمريكايي را سرنگون كند كه تمام كارشناسها عقل از سرشان بپرد.
5- عيبجويي و مسخره نكنيم
يک وقت يک تار عنكبوت پيامبر(ص) را در نمازحفظ كند. كه همه محافظين همه اسلحهها و همه چيزهاي مهم، تار عنكبوت پيامبر(ص) را حفظ كرد. پس باطن كسي را ما خبر نداريم. «عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُم» بعد ميفرمايد كه: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» را معني كردم يعني عيب جويي روبرو كه ميگويد: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» همزه، و لمزه، عيبجويي روبرو است، همز عيب جويي پشت سر است. ميفرمايد: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» يعني روبرو عيب جويي نكنيد، گفته «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» چرا گفته انفسكم؟ آخر آدم كه خودش را مسخره نميكند. من شما و شما مرا مسخره ميكنيد، كسي كه خودش را مسخره نميكند. چون بني آدم اعضاي يكديگرند. چون بشر از يك پدر و مادر و يك نفس واحده است. بنابراين شما او را هم مسخره كني انگار خودت را مسخره كردهاي. علاوه بر اينكه تو وقتي او را مسخره كردي تحريك ميشود ميگويد حالا كه او مرا مسخره كرد، من هم او را مسخره كنم، دنبال ميگردد يک عيب از تو در ميآورد و به رخت ميكشد، تو با مسخره او را تحريك ميكني، كه او هم عيب تو را بگويد، عيبي كه ميگويي در حقيقت عيب خودت را ميگويي، من شما را مسخره ميكنم. پدر ميخواهد بچهاش را بشكند، ميگويد خاك تو سرت كند با اين درس خواندنت پسر عمويت نمره 20 گرفت، تا پسر عمو را ميزند تو كله پسرش، پسر عمويت نمره 20 گرفت تو بدبختي، ميگويد: خوب عموي من هم از تو بهتر است هيچي، ميگويد عموي من هم از تو بهتر است. و لذا نبايد گفت كسي از تو بهتر است، بايد گفت: تو پارسال بهتر از امسال بودي، من از تو توقع داشتم از اين بهتر شوي، خودش را با خودش مقايسه كني حساس نميشود، پسر عمو را بزني توي كله اش، او هم عمو را ميزند توي كله تو. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ » خودتان را سبك نكنيد. اين هم يكي بعد هم تنابزوا «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» بعد هم گفتند «وَ لا تَنابَزُوا» را باب مفاعله، تفاعل آورده چون طرفيني است. وقتي شما نام مردم را بد بردي، اين كليد دست اوست كه او هم نامت را بد بياورد. حديث: حضرت رسول پيغمبر اسلام(ص) نامهاي بد را تغيير ميداد، شهرهايي كه بد بود آدمهايي كه بد بود منطقهها، قبيلهها. يكي از كارهاي زيياي پيامبر اسلام(ص) اين بود كه نامهاي بد را تغيير ميداد. خوب بعد ميفرمايد كه: نه تنها كسي را سبك نشماريم، چيزهاي ديگر را هم نبايد سبك بشماريم. حديث بخوانم: داريم شخص مهمان يک نفرشد,صاحبخانه به بچهاش پول داد گفت برو گوشت و تخم مرغ بخر بياور. مهمان پرسيد: بچهات را كجا فرستادي؟ گفت تو مهماني پول دادم برود گوشت و تخم مرغ بخرد بيايد، گفت: مگر در خانه زيتون نداري؟ گفت كه زيتون قابل شما نيست، فرمود: عجب. امام صادق(ع) فرمود «هَلَكَ امْرُؤٌ احْتَقَرَ لِأَخِيهِ مَا يَحْضُرُه» (كافي/ج6/ص276) هلاك ميشود كسي كه غذايي كه در خانهاش است سبك بشمارد، بگويد اين كه چيزي نيست «وَ هَلَكَ امْرُؤٌ احْتَقَرَ لِأَخِيهِ مَا قَدَّمَ إِلَيْهِ» يعني مهمان حق ندارد بگويد اين را به ما دادي كه رفتيم خانهاش نان و پنير به ما داد. نه مهمان حق دارد كه غذا را سبك بشمارد. آقا خيلي وقتها ميگويد: اقا قابل نيست، البته بعضيها كه ميگويند قابل نيست، فكر ميكنند كه ما تعريفشان را بكنيم و الا خيلي هم قابل است كلي هم پول داده و زحمت كشيده ميبيند من هيچي نميگويم ميگويد حاج آقا ببخشيد قابل شما را ندارد، تا من بگويم نه آقا اختيار داري، زحمت كشيدي، دست شما درد نكند، ميگويم: آقا خواهش ميكنم. اين تا غذا را ميخوري شش بار ميآيد سيخ ميزند. يعني اينكه ميگويد: قابل نيست نميخواهد واقعا بگويد قابل نيست، به زبان ميگويد قابل نيست ولي در دلش ميگويد قابل است، با اين قابل نيست فكر ميكند كه من تعريفش را بكنم آخر اينها شيطنت هاست، يعني گاهي وقتها مي خواهد برود بالا بنشيند، منتهي پايين مينشيند ميگويد نه آقا همين جا خوب است، نه خواهش ميكنم، اين ميگويد همينجا خوب است، توي دلش ميگويد بلندم كنيد بفرستيد آنجا. يعني پايين مينشيند كه… من سخنراني ميكنم، ميخواهم بگويم آخر يک خورده تعريف مرا بكنيد، ميگويم آقا وقت شما تلف شده، آقا استفاده كرديم، آقا خواهش ميكنم وقت شما را ميگويم تلف شد تا همه بگويند خواهش ميكنم، يعني اين يك مرض است، منتها يک مرض است كه ميگويد: آقا من قابل نيستم كه بگويند: قابل هستي. پايين مينشيند تا او را بالايش ببرند. اينها يه چيزهايي است كه انسان خيلي آدم خطرناكي است، گاهي انسان خودش هم خودش را نميشناسد. مرحوم مطهري خدا رحمتش كند، ميگفت: هر كسي ميخواهد ببيند چه جانوري است؟ ببيند چه خوابي ميبيند. خيلي آدمهايي كه روز صبحها، صبحكم الله، عصرها مساكم الله، به همه ميگويند: التماس دعا، خواب ميبيند كه توي خواب چه كارها كرد. ميگفت: اين، آن است اگر در بيداري دست از پا خطا نميكند، تو رو در بايستي گير كرده، انسان جوهرش آن است كه خواب ميبيند. بنابراين گاهي وقتها انسان خودش هم خودش را نميشناسد. منتهي خواب ما ميدان پيدا نكرديم. ما اگر متلك ميگوييم به آن آقا كه چرا همچين كرد، خوب حالا خودت جاي او باشي همچين كاري را نميكردي؟ يعني حضرت عباس ما كربلا بوديم جزء كدام لشكر بوديم؟ پناه بر خدا.
6- ديگران را مسخره نكنيم
در تفسير سوره يوسف يك نكته دارد، نكته قشنگي است. يكي از علما ميگفت كه زنها زليخا را مسخره ميكردند كه خاك تو سرش كند، عاشق يوسف شد، خودشان كه يوسف را ديدند دستشان را بريدند، رحمت به گور پدر زليخا، كه عمري ديد دستش را نبريد شما يه نگاه كرديد دستتان را بريديد از اين استفاده ميكند كه اگر كسي خواست مسخره كند اگر خودش به آنجا رسيد و آن كار را نكرد مسخره كند؟؟ ممكن است خودت هم به آنجا برسي از آن بدتر بشوي. حديث داريم: به گنهكار كه نگاه ميكنيد انگار كه نگاه به مريض ميكنيد. نگوييد بدبخت، نكبت، گرفتار است، آن گرفتاري توي كله من هم باشد همان هستم نه انسان را تحقير و مسخره كنيد و نه نعمتهاي خدا را تحقير كنيد. همين آب، ما مشكل آب داريم. مشكل نان داريم ، يكي از مسؤولين رده سوم مملكتي معاون رئيس جمهور يكي از معاونهايش ميگفت: كه من نشستهام حساب كردهام 267 نفر كار ميكند تا نان تهيه ميشود، حالا ما كه نان ميخوريم ميگوييم نان 200 تا ندارد كشاورز و نانوا دو تا، ميگويد يک مقداري فكر كن. ميگويد: خوب آسيابان هم باشد، خميرگير هم باشد، نخ، نخش كن، از آن كشتي و سيلو، سم پاشي و تراكتور، بذر و وام كشاورزي، كارمند، بانك؟، نخ نخش كن، ميگفت: من نشستهام مدتي از عمرم را صرف كردهام كه بيش از 260 نفر كار ميكنند تا اين نان درست مي شود. ما همين طور به راحتي نان را دور مياندازيم، نعمتهاي خدا را دقت كنيم. علامه طباطبايي يک سيب كه ميخواست بخورد، خوردن سيب پنج دقيقه طول ميكشيد ولي همينطور بيست دقيقه به اين سيب نگاه ميكرد. در نظر هوشيار هر ورقش دفتري است معرفت کردگار، نگاه اينكه هر چيزي آيه است. نشانه هست. منتهي ( لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّر) (فرقان /62) كسي بخواهد متذكر شود، وگرنه اگر كس نخواهد سه كيلو سيب هم ميخورد لمن اراد ان يذكر يعني اگر كسي بخواهد. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُو بِالْأَلْقابِ» لقب همديگر را محترم ببريد، كسي را سبك صدايش نزنيد حتي بچه خودتان را هم نگو حسن، حسن آقا با كنيه صدايش بزنيد. حسن آقا، حسن جون، فاطمه خانم. حديث: پيامبر(ص) بچهها را هم با كنيه صدا ميزد. «ولا تَنابَزُو بِالْأَلْقابِ» نفتي، نفتي يعني چه؟ آشغالي. چرا آشغالي لقب همديگر را نمكي، نمك حالا باز خوب است مواظب باشيم لقب همديگر را «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ» قرآن به اينها فسق گفته بعد الايمان. ما دو رقم ارتداد داريم، ارتداد عقيدهاي داريم كه ميگويند: (مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه) (مائده /54) مرتد ديني يعني مسلمان ميرود كافر ميشود. اينجا ميگويد: (الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمان) (حجرات /11) اين ارتداد اخلاقي است، يعني بعد از ايمان فاسق ميشود، مسخره ميكند، غيبت ميكند، سر به سر مردم ميگذارد. قرآن گفته: «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ» بعد از ايمان، يعني اين هم ارتداد است. پس ما دو رقم مرتد داريم: مرتد ديني كه كافر ميشود و نجس، اينها مرتد اخلاقي. و من لم يتب اگر كسي توبه نكند اينها ظالمند. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ) (حجرات /12). اي كساني كه ايمان آوردهايد، اي مؤمنين، «اجْتَنِبُوا» اجتناب كنيد «كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» از بسياري از گمانها دوري كنيد چرا؟ براي اينكه «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بعضي از گمانها، ظنها، اثم است بعد ميفرمايد: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضا» غيبت نكند يكي ديگر را. بعد ميفرمايد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُم» آيا يكي از شما دوست دارد (أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخي ِ مَيْتاً) (حجرات /12) دوست دارد گوشت برادر مردهاش را بخورد «فَكَرِهْتُمُوهُ» گناهان را اگر بخواهيم جلويش را بگيريم بايد از سرچشمه بگيريم، سرچشمه فساد اين است كه انسان نسبت به كسي سوء ظن دارد ميگويد به نظرم اين، همچين است. «وَ لا تَجَسَّسُوا» اول آدم سوء ظن ميبرد و لذا اول گفته، بعد از سوء ظن آدم دنبال اين ميرود كه راست است يا نه، اول فكري به ذهنش ميآيد كه به نظرم اينجوري باشد، وقتي به نظرش سوء ظن بود دنبالش ميرود تجسس ميكند، بعد كه فهميد حالا غيبت ميكند. پس گناه ما در اين است، سوء ظن مادر تجسس است، تجسس كه كردي عيب را پيدا ميكني عيب را كه پيدا كردي، به زبان ميآوري، و لذا ميگويد: اول درونت را درست كن، اول جلو سوء ظن را بايدگرفت. سوء ظن سه رقم است، ما سه رقم سوء ظن داريم. 1- سوء ظن به خدا بد است كه قرآن آيه دارد: (الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْء) (فتح /6) به خدا سوء ظن دارد. ميگوييم چرا داماد نميشوي؟ ميگويد: پول ندارم خدا فقط اگر تنها باشم زور داره خرجي مرا بدهد اگر دو تا شديم زور خدا تمام ميشود، اول آدمي كه ازدواج نميكند از ترس خرجي تو دلش اين است كه قدرت خدا محدود است يكي باشم خدا قادر است دو تا شدم ديگر خدا قدرت ندارم. اين سوء ظن به خداست و لذا حديث داريم: كسي كه ازدواج را عقب بياندازد براي خرجي فقط «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْء» اين سوء ظن به خدا برده. يا بگوييم خدا ديگه ما را نميبخشد، ديگه نبخشيدني نيست. حديث: يک كسي پرده كعبه را گرفته بود ميگفت: اي خدا مرا ببخش. بعد ميگفت: ميدانم مرا نميبخشي. يک نفرگفت: چرا همچين ميگويي؟ گفت: تو كه نميداني من چه كردهام، چه كردهاي؟ من از آنهايي بودهام كه رفتهام كربلا امام حسين(ع) را بكشم. امام سجاد(ع) فرمود كه اين گناه ياس تو كه ميگويي خدا مرا نميبخشد، اينكه مايوس شدي، گناه ياس از گناه كربلا رفتنت بيشتر است. همه آنها كه گفتهاند گناه كبيره چند تا است اول همه گفتهاند ياس از رحمت خدا، هيچ وقت مأيوس نباشيم، انسان يک موجود عجيبي است، يک مرتبه ميتواند 180 درجه عوض شود. حالا شما چند تا گناه كردي عذرخواهي كن برگرد. فكر نكن كه غرق شدهاي، هيچ در اسلام بن بست وجود ندارد، تكرار ميكنم در اسلام بن بست وجود ندارد، سوء ظن به خدا ممنوع. سوء ظن به خود جا
يز است. چون در خطبه همام، همام باهاء دو چشم، اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: كه خودشان را مورد تهمت قرار ميدهند. يعني خودش، خودش را آدم خوبي نميداند، يعني به خودش سوء ظن دارد، سوء ظن به خود اشكال ندارد، اين يكي، سوء ظن به مردم هم اشكال دارد. پس سوء ظن به خدا ممنوع، سوء ظن به خود هم جايز است، البته در سوء ظن به خود نبايد هي بگويي من قابل نيستم، هي خودش را تحقير كند، همين طور كه خود برتربيني عيب است كم بيني هم، ما كه حريف شاه نميشويم، امام خميني(ره) هنرش اين بود كه بگويد حريف شاه ميشويد. ميگويد بابا مستاجر را نميتوانم از خانه بيرون كنم، اين آقا ميخواهد شاه را از مملكت بيرون كند، اين را من از يك آخوند شنيدم باورش نميشد، ميگفت: اين امام خميني(ره) چي چي ميگويد، من مستاجرم را نميتوانم بيرون كنم اين آقا ميخواهد شاه را بيرون كند. نه ديديد شاه بيرون رفت.
«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 879