نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 889
موضوع: تفسير سوره حجرات (9)
تاريخ پخش: 31/03/80
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
1- تفسير سوره حجرات
آيه 4 و 5، يکي از سورههاي قرآن سوره حجرات است. حجرات جمع «حجره» است «حجره» يعني جايي که کسي حق ندارد بيايد تو، ميگويند حجرهاش يعني بالاخره در و دروازهاي دارد، قهوه خانه قنبر نيست که هر کس بيايد، «حجره» حالا به عقل هم ميگويند: «حِجر» چون عقل هم باعث ميشود که هر چيزي را قبول نکند، کسي که عقل دارد دست به خيلي از کارها نميزند، يعني عقلش يک پليسي است که هر چيزي را قبول نکند، پس به عقل ميگويند: «حجر»، (وَ الْفَجْر، وَ لَيالٍ عَشْر، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ، هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ) (فجر /5-1)
2- بحث تعدد زوجات پيامبر
«لِذي حِجْر» يعني الذي عقل، به عقل ميگويند: «حجر» چون دروازه بان است، پس «حجر» يعني دروازه بان، عقل «حجره» يعني دروازه دارد يعني خلاصه که در دارد. اطاقي است که در و سامان دارد. پيامبر اسلام(ص) خانه کوچکي داشت اطاقهاي مختلفي داشت، همسران متعددي داشت، همسران پيامبر، هر همسري يک دليلي داشت، کتابهاي زيادي شايد صد کتاب در اين زمينه نوشته شده، که چرا پيامبر ما زنان متعدّد داشت، افراد مختلفي بودند چون يکي از راهِ ارتباط با قبيلههاي مختلف اين بود که پيغمبر، احساس کنند که پيغمبر داماد آن قبيله است، کارشکني نکنند، يعني آنها پيامبر را از خودشان بدانند و اگر اين زمان پيامبر اينکه بگوييم همه دختر بودند و جوان بودند و چنين بودند، چنان بوده، اينچنين نبوده. پيامبر، اوّلين ازدواجش در سنّ، بزرگترين يعني، زنهاي از بيست و پنج سالگي تا حدود بعد از بعثتش تا حدود چهل و چند سالگي يک همسر داشته، آدمي که آن وَرِ پنجاه سال، بين پنجاه و شصت سال، کسي که بين پنجاه و شصت سال زنهاي مختلفي بگيرد آن ديگر براي نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله جسارت نباشد، کسي که آنوَرِ پنجاه سالگي و شصت سالگي داماد ميشود آن ديگر هدفش، هدف جواني نيست. علاوه بر اينکه هر زني يک خصوصيّتي داشته مثلا بعضي از زنها مسلمان شدند فاميل آنها را بيرونشان مي¬کرد، حال که مسلمان شدهاي برو کنار، ديگه تو فاميل ما نيا، پيغمبر اين زنِ مسلمان را با يک مرد مسلمان عقد ميکرد بعد مرد هم ميرفت جبهه شهيد ميشد، اين نه شوهر داشت، هم از نظر شوهر ضربه خورده بود هم از نظر فاميل هم چند تا يتيم داشت، ميگفت: خيلي خوب پس بيا زنِ خودم باش، زني که يک مشت يتيم دارد و از يعني زنهاي پيامبر غير از حضرت خديجه نه مالي داشت و ازدواجها بعد از پنجاه سال بود بنابراين توجه کنيد، چند اصل را دقت کنيد: 1- پيغمبر ما کاري را روي هوس نميکرد، نعوذ بالله آدمهاي عادي هم که روي هوس کار ميکنند اين وَرِ چهل سالگي است نه آن وَرِ پنجاه و پنج سالگي است. 2 – زنان پيامبر جوان جوان نبودند، داغدار بودند، بعضيهاي آنها چند شوهر کرده بودند و از فاميل اخراج شده بودند. اجمالاٌ اخراج شده از فاميل، شهيد داده، يتيم دارد، سن بالا، آن وَرِ پنجاه سال با اين خصوصيّات ديگر وصلهاي به پيغمبر نميچسبد. حالا هر خانمي در يک اطاقي بود، اطاقهاي پيامبر چقدر بود؟ تفسير آلوسي از تاريخ ابن سعد نقل ميکند که طولش حدود ده زراع بود، که «زراع» از اينجا را ميگويند تا اينجا تقريباٌ نيم متر، يک خورده از نيم متر شايد کمتر است، تقريباٌ چهار متر طولش بود و تقريباٌ سه متر عرضش و سقفش هم دست بلند ميکردي به سقف ميرسيد، پردهاي داشت هر اطاقي از موي بزغاله، اطاقهاي ساده که زمان وليد که اينها را خراب کردند و جزء مسجد دادند در مدينه، مردم گريه کردند و يکي گفت: اي کاش اين اطاقها بود و مردم ميآمدند و ميديدند که کسي که توانست يک ميليارد مسلمان راه بياندازد، خانه خودش چقدر ساده بود. حالا اين کلمه «حجرات» يعني حجرههاي پيامبر، اطاقهاي خواب، بعضي از مسلمانهاي بي ادب ميآمدند مي¬گفتند: يا محمد اخرج بيا بيرون ميخواهيم تو را ببينيم، آيه نازل شد شما چقدر بيادب هستيد، صبر کنيد تا پيامبر خودش بيرون بيايد، حالا آيه را برايتان بخوانم آيه 4 و 5 از سوره حجرات، آيه را ميخوانم و برايتان درسهاي اجتماعياش را بيان ميکنيم، پس سوره حجرات آيه 4 و 5، آيه اين است (إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ) (حجرات /4) «إِنَّ» را که بلديد يعني چه «الَّذينَ» کساني که ندا ميزنند و داد ميزنند از دور «مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ» از پشت اطاقها داد ميزنند ميگويند: «يَا مُحَمَّدُ اخْرُج» (كافي/ج1/ص449)، «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ» اکثر اينها بيعقلند. چه کنند که عاقل باشند؟ «ولو» يعني اگر (وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ) (حجرات /5) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ» اگر اينها که داد ميزنند «صَبَرُوا» صبر کنند «حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ» تا خودِ پيامبر بيايد بيرون، «حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ» قطعاً براي اينها بهتر است. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» خداوند غفور رحيم است يعني بالاخره، با اينکه اينها بي عقلي و بي ادبي ميکنند ولي خداوند اينها را ميبخشد. حالا يک سؤال دارم جواب دهيد: يک پيامبري که الآن حضور ندارد و اطاقهايش هم خراب شده يك کسي پُشت ديوار داد ميزده، حالا اين چيست که ما بعد از هزار و چهار صد سال، بياييم بگوييم آنها که داد ميزدهاند بي عقل هستند، آيا اين مسأله روزاست؟ «بسم الله الرحمن الرحيم» بله، آيات قرآن در يک حادثه نازل ميشود، اما براي هميشه درسي است، الآن ما آدم نداريم که داد ميزند و نميگذارد طرف آرام بگيرد؟ ميگويد حالا درسها که ميگيرم اين است ببينيد ما گاهي وقتها ممکن است بگوييم: (تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ) (مسد /1) بريده باد دست ابولهب. بگويند: ابولهب که فعلاً نيست، ميگوييم: خودش نيست ولي فکرش هست، ابولهب چي بود، عموي پيامبر بود، کارشکني ميکرد، وقتي ميگوييم: مرک بر ابولهب، يعني مرگ بر کارشکن. کسي که مانع اهداف پيامبر است، هر چه پيغمبر کار ميکرد، ابولهب کارشکني ميکرد، الآن اگر يك کسي اينطوري است. قصّه: حالا – درسهايي که از اين ميگيريم اين است که:
3- ادب ابن عباس نسبت به استادش
يك قصه برايتان بگويم: ابن عباس، تفسير آلوسي به خانه استادش ميرفت استادش چه کسي بود؟ ابي ابن کعب، درب خانه مينشست تا استادش بيايد، يك وقت استاد گفت: ابن عباس شما ميآيي پهلوي من درس بخواني، درب را بزن. فرمود: قرآن ميگويد: وقتي ميرويد درِ خانه پيغمبر داد نزنيد بنشينيد تا خودِ پيغمبر بيايد بيرون و من به همين دليل درِ خانه استاد داد نميزنم تا خودِ استاد بيرون بيايد، پس ببينيد در همان زماني هم که پيغمبر بود. اين آيه مالِ شخص پيغمبر نبود، يک ادب بود که انسان نسبت به معلمش و مربي¬اش بايد احترام بگيرد. ادب بايد مراعات شود، هر کسي توي خونهاش حق آزادي دارد، افراد براي خودشان برنامه ريزي کردهاند، اينطور نيست که شما، اَلو بفرماييد، آقا يک استخاره کنيد، آقا ميفهمي چه ساعتي است، اين وقت استخاره است، آقا پيغمبر که خوش اخلاق بود، بله پيغمبر خوش اخلاق بود اما با اينکه او خوش اخلاق است بعضي وقتها از دست مهمانهايش حرص ميخورد. آيه بخوانم: ميآمدند خانه پيامبر(ص) نهار ميخوردند و مينشستند، خوب ديگه چي، او يك چيزي ميگفت او يك چيزي ميگفت تا غروب پيامبر هِي دلش شور ميزد روش نميشد بگويد برويد آيه نازل شد: از اين آيههايي است که شماها هم بلد هستيد معنايش را (فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ) (احزاب /53) «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتي طعامتان را خورديد. «فَانْتَشِرُوا» پاشيد منتشر شويد. برويد، «لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ» چرا نشستهايد گپ ميزنيد «إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» پيغمبر حرص ميخورد، روش نميشود بگويد برويد. اين يک ادبي است، قصه مالِ مهماني خونه پيامبر است، اما بابا هر جا رفتيد مهماني ناهار خورديد تو را به حضرت عباس، پاشيد برويد، ممکن است اين خانم کلاس داره، ممکن است اين آقا اداره داره، ممکن است آقا قرار داره، که چي شما آمدهاي مهماني، ظهر آمدهاي مهماني، تا غروب نشستهاي، آيه قرآن است، متن وحي است:
4- قرآن براي تمام زمانها است
ميآمدند خانه پيامبر، پس ببينيد قصه مالِ خانه پيامبر است، اما فتوکپي آن مالِ همه مهمانيهاست. قصه مال ابولهب است اما فتوکپياش مالِ همه کارشکنهاست، قصه مالِ داد زدن است. الآن کسي توي کوچه داد نميزند؟ خيلي هستند توي کوچه داد ميزنند، همين الآن، حتماً شنيدهايد من که خيلي ديدهام که توي ماشين نشسته کار به اين خانه داره حال ندارد پياده شود، درِ خانه را بزند همينطور توي ماشين که نشسته بوق ميزند،آقا جون شما يك آدم تحصيلکردهاي، متمدّني، آخه تو به اين خانه کار داري چرا توي کوچه بوق ميزني که همه خانهها را، اين مالِ تحصيلکردههاي ما، غير تحصيل کردههاي ما هم همينطور است. آيا اين درست است که او بعد از ظهر خوابيده حالا از اين چيزهايي که دوره گردها ميآيند، البته دوره گردها دو سه جور ميخوانند جنوب شهر محل فقرا دمپايي کهنه، لنگه کفش، سماور شکسته، ميخريم، اسفناج، سبزي، کاهو، شمال شهر، تلويزيون رنگي، قالي نو و کهنه، بالاخره يا قالي يا اسفناج يا دمپايي پاره. بالاخره مردم را از خواب بيدار ميکند اين آيه ميخواهد بگويد: انسان در مسکنش حق آزادي دارد. اين آيه ميگويد: آزادي مسکن، کسي که رفت توي مسکنش کسي حق ندارد از توي خانه بيرونش بکشد. نظام بايد يک افرادي را سَرِ شيفت بگذارد براي آتش نشاني، براي پزشکي، براي پليس، ولي اين مسئول شيفتش است، پست شبانه، اما يك کسي که رفت توي خانهاش حق استراحت، حتي يك چيزي به شما بگويم، آيا اگر شما آمدي درِ خانه من، من توي خانه بودم، حق دارم به شما بگويم من آمادگي ندارم شما الآن به من مراجعه نکنيد يك همچنين حقّي دارم يا ندارم، بله آيهاش را ميخوانم همه شما بلد هستيد: (قيلَ ارْجِعُوا) (حديد /13) «قيل» يعني چه «قال» يعني چه: «قال» يعني خودش گفت. «قيل» يعني بهش گفته شد، اگر گفته شد «ارجعوا» «ارجع» يعني برگرد مراجعت کن، من الآن خوابم ميآيد حال ندارم، «فارجعوا» اگر گفتند برگرد، برگرد و نق، اَه چرا؟ اَه ميگي؟ آقا، بابا اين خانه اوست، حق آزادي مسکن دارد. آقا شنيدم شما دوشاخ تلفن را در خانه ميکشي، اسلام به من اجازه داده وقتي ميروم تو خونه دوشاخ تلفن را بکشم، چون آزادي مسکن حق من است، آقا شما چرا موبايلتان خاموش است، حق دارم در ملکم اثر کنم، گاهي وقتها توقّع بالاست، همه هم يک توقعات، بياييم قرآني باشيم، قرآن چيزي را فروگذار نکرده، از مهمترين مسأله گفته که: (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر) (توبه /12) رهبران کفر را بکشيد که مهمترين مسأله نظامي سياسي است، تا مسأله تلنگل زدن، که بچه کوچولو (الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ) (نور /58) بچههايي که هفت ساله، شش ساله هستند وقتي ميخواهند بروند توي اطاق بابا و نَنِه در را باز نکنند، بروند. قرآن ميگويد: «الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ» در بزنند، از تِق، تِقِ اطاق بابا و نَنِه گفته تا کشتن رهبران کفر، اين را ميگويند: دين خوب، ديني ارزش دارد که ريزترين مسائل تا بزرگترين مسائل را داشته باشد مهم «فَقاتِلُوا» دارد و هم در زدن اطاق. قرآن ميگويد: هر وقت با فرياد مؤمني را اذيّت کردي اين نشانه بيعقلي است، توپ بازي باشد، يا قرآن خواندن يا هيأت، مداحي يا شعر، سرود باشد يا بوق ماشين يا عروس بردن، هر صدايي که مردم آزاري توشه، اين کار غلط است، خوب حالا اين آيه مالِ امروز است يا ديروز، مالِ هر روز، گاهي وقتها آدم ميگويد هي بابا، آقاي قرائتي حالا چهار نفر آمدهاند پشت ديوار پيامبر(ص) داد زدهاند، حالا ما بنشينيم بگوييم که: «إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ» حالا نه «الَّذينَ» هست و نه «يُنادُونَكَ» و نه حجرهاي هست. بابا پيغمبر نيست مؤمن و امّتش هست، ديوار خانه پيامبر نيست، نعرههاي ديگر هست. خوب درسهايي از اين آيه ميگيريم. 1- پيامبر اسلام هم نياز به استراحت دارد. ما نماينده امام خميني(ره) بوديم امام هم زنده بودند رفتيم در يکي از شهرها سخنراني شب ميخواستم بخوابم به صاحبخانه گفتم: آقا براي نماز صبح ما را بيدار کنيد. گفت: به به به، به به به نماينده امام هم خوابش ميبرد گفتم: من خودم نماينده امام هستم خوابم که نماينده امام نيست، خوب خوابم ميبرد ساعت يک بعد از نصف شب ميخوابم. خوابم ميبرد ديگه ببين مردم توقع دارند که حالا که من نماينده امام شدم. اتوماتيک از خواب بپرم. انسان نياز به رسيدگي به خانواده دارد، به عبادت دارد، هر لحظه مزاحم هر کسي نشويم، تلفن بي وقت نکنيم، توقع بيجا نداشته باشيم، آزادي مردم را سلب نکنيم، فشار و هيجان بوجود نياوريم. يکي از علما اسمش را ببرم ميشناسيد، گفتند آقا برويد منبر، گفت. مطالعه نکردهام، گفت: من امروز مطالعه نکردهام، گفتند: صلوات ختم کنيد، گفت: مطالعه نکردهام، پيرمردِ ريش سفيدي است از آيت اللههاي مشهد است، از علماي بزرگ مشهد است، خلاصه با زور و صلوات و هيجان رفت منبر و رفت، گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» بي مطالعه سخنراني ظلم به افکار و عمر است که شما عمرتان را دراختيارمن گذاشتهايد. بايد يك چيزي ياد بگيريد. اگر عمرتان را گذاشتهايد و من بي مطالعه حرف زدم بر عمر شما خيانت کردهام، من چون امروز مطالعه نکردهام سخنراني نميکنم والسلام عليکم و رحمه الله، آمد پايين، رفت بالاي منبر اين را گفت آمد پايين. برنامههاي مردم را به هم نزنيد برنامههاي ورزشي هم همينطور است. يک مديري علاقمند به من شد دعوت کرد مرا دبيرستان، بچهها توپ بازي ميکردند، توپ بچهها را گرفت گفت بچهها سالن، يا الله سالن، خوب بچهها هم همه آمدند سالن، ديدم بچهها نشستهاند و خيلي عصباني هستند. گفتند: آقا بفرماييد: سخنراني کنيد، ما رفتيم توي سالن گفتم: «بسم الله الرحمن الرحيم» اسلام با ورزش مخالفتي ندارد، اسلام با ورزش همراه است، پس بنابراين بچهها ورزش. البته اينکه ميگويد: «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ» بعضيها…، اين خود يک درسي است براي امور تربيتي، معلمين، پدر، مادر، روحاني که وقتي انتقاد ميکني نگو همه، ميگويد: اکثراً چون هميشه هستند كه واقعاً توجه ندارند. ببين گاهي افراد جسور هستند و بي حيا، گاهي افراد، نعره ميکشد، گاهي تُنِ صدايش بلند است، گاهي يکي ميخواهد بيادبي کند پايش را دراز ميکند، گاهي بابا دردِ پا دارد پايش را دراز ميکند، يعني هر کس پايش را دراز ميکند، يعني هر کس پايش دراز است نگو بي ادب، ميگويد: آنها ممکن است آدم توي کوچه هم داد بزند امّا توجه نداشته باشد، ممکن است بسياري افراد تا امروز نميدانستهاند که مردم آزاري از طريق بلندگوي مسجد، نميدانستند حالا نگوييم همه اينها بي عقلند، آن که ميفهمد و لج ميکند بي عقل است، اما کسي توجه ندارد ميرود پايش را ميگذارد روي قرآن، منتها نفهميدم اين آيه قرآن است، گناه نکرده، اگر بفهمد قرآن است پا رويش بگذارد بي ادب است يعني اينکه ميگويد: «أَكْثَرُهُمْ» يعني شعور مهم است مسأله توجّه مهمّ است. در عين حال چون اينها مؤمن هستند خداوند در آخر آيه ميفرمايد: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» يعني: با اينکه اين کار را کردهايد، اين کار را نکنيد، کارهاي گذشته را هم خداوند ميبخشد و از اين هم معلوم ميشود اگر يک آدم بي ادب است طردش نکن، ممکن است يك کسي يك کار بي ادبي هم کرد امّا افراد بي ادب، آخرش ميفرمايد: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» يه سري حرف ديگه هم دارم شيرين است ولي وقت تمام شد. انشاء الله در جلسه بعد انشاء الله. فعلاً شما را به خدا ميسپارم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 889