نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 915
موضوع: تفسير سوره فلق – 1
تاريخ پخش: 75/10/26
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
1- به نام خدا به كارها رنگ الهي ميدهد
در ادبيات عرب (باء) در «بِسْمِ اللَّه» را ميگويند (باء) استعانت يعني خدايا از اسم تو کمک ميخواهم. جلوي ما هزاران حادثه پيش بيني شده و پيش بيني نشده هست خبر نداريم چه ميشود در هر چيز بي نهايت کوچک بايد بند به بي نهايت بزرگ بشود «بِسْمِ اللَّه» خدايا از تو کمک ميخواهم (باء) يعني توکل به تو دارم (باء) يعني استعانت و استمداد اينکه آدم اول کارش ميگويد به نام خدا يعني خدايا تو را دوست دارم فراموش نکردهام. اينکه آدم اول کارش ميگويد «بِسْمِ اللَّه» يعني کارهايم را رنگ الهي ميدهم به نام خداوندي که رحمان و رحيم است در دنيا به همه ميدهد و در آخرت به مؤمنين.
2- فلق شكافتن است
«قُلْ» بگو «أَعُوذُ» تو که پيغمبر هستي و در سايه لطف خدا هستي تو هم بايد به خدا پناه ببري (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) (فلق /1) به پرودگار «فَلَق» يعني شکافتن دانه شکافتن تاريکي شب با نور. دانه شکافتن تاريکي شب با نور شکافتن عدم آفرينش. به خدايي پناه ميبريم که بتواند بشکافد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» از شکافتن هسته اتم تا شکافتن ماه در آسمان تا شکافتن دانه در زير زمين. هيچ چيزي پهلوي خدا بتون آرمه نيست. ذوالقرنين سدي ساخت از مس گداخته و آهن. گفت هيچ کس نميتواند اين سد را سوراخ کند منتهي گفت (فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ) (كهف /98) اگر قيامت بشود تيکه تيکه ميشود اين کوههايي که ميبينيد سفت است نزد شما سفت است (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزال /1) زمين زلزله ميشود کوهها از دل زمين کنده ميشود (سُيِّرَتْ) (تكوير /3) راه ميافتد وقتي کوهها راه ميافتد چنان به هم ميخورد (دَكَّةً) (حاقه /14) تکه تکه ميشود قطعات کوه که سنگ بزرگ است چنان به هم ميخورد که شن ميشود شنها به قدري به هم فشار ميآورند (وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ) (قارعه /5) مثل پشم زده ميشود با اراده خدا پشم نرم است. قدرتها پيش شما قدرت است نزد من هيچ است.
3- هر خوبي آفتي دارد
(مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ) (فلق /2) از شر هر چه آفريده شده هر چه که خدا آفريده ممکن است شري در کنارش باشد خوبيها هم شر دارد مثلاً داريم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «آفَةُ الْعِلْمِ النِّسْيَانُ» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ص371) علم هم آفت دارد. غرور آفت فاميل قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «آفَةُ الشَّجَاعَةِ الْبَغْيُ وَ آفَةُ السَّخَاءِ الْمَنُّ وَ آفَةُ الْجَمَالِ الْخُيَلَاءُ وَ آفَةُ الْحَسَبِ الْفَخْرُ» (خصال صدوق/ج2/ص416) من دختر فلانيام من پدر فلانيام حدود دهها حديث داريم کلمه آفت، آفت سخاوت منت است اول پول خرج ميکند بعد ميگويد من بودم جهازيهات را دادم هر چيزي آفت دارد «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْر» (صحيفه سجاديه/دعاى 20) خدايا به من توفيق عبادت بده ولي عبادت هم آفتي دارد عيب عبادت اينست که عجب آدم را ميگيرد «أَعِزَّنِي» خدايا به من عزت بده (دعاي مکارم الاخلاق) اما «وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ» آدمي که عزيز شد کبر او را ميگيرد «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ» خدايا بر دستهاي من خير جاري کن به مردم خير برسانم «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»، «مَنّ» منت. يک روز حضرت فرمود هر کس بگويد سبحان الله يک درخت به درختهاي بهشتاش اضافه ميشود يک نفر گفت ما خيلي سبحان الله گفتيم باغ بهشت ما چقدر درخت دارد فرمود بله اما گاهي هم يک آتش ميفرستي همه درختها را ميسوزاند (مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ) (فلق /2) آتش اين گناه شر آن درختهاست گاهي انسان اين رقمي ميشود.
4- پناه بر خدا از شر هجومهاي شبانه و فوت كننده در گرهها
(وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ) (فلق /3)، «غاسِقٍ» يعني هجوم در تاريکي. حالا يا تاريکي مادي يا معنوي پناه ميبرم از شر هجمههايي که از تاريکي استفاده ميکنند حالا مثل دزد و چيزهايي که در تاريکي شب است. شبيخون زدن يا تاريکي جهل، تفرقه، شرک «إِذا وَقَبَ» از شر هجومهايي شبانه که به انسان وارد ميشود «وَقَبَ» يعني وارد شد (وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ) (فلق /4) و پناه ميبرم از شر «نفاثات» (دميدن) در «عُقَدْ» گرهها محکمات را با فوت شل ميکنند يعني زن هي در گوش مرد ميخواند تا به يک کسي بد بين ميکند مادر شوهر در گوش داماد ميخواند خواهر شوهر در گوش عروس ميخواند شريک در گوش شاگرد ميخواند. بچهاي درست فکر ميکرد ميخواست برود جبهه مادر و دوستانش اينقدر در گوش او خواندند که تصميماش را شل کردند ديگر جبهه نميرود ميخواهد درس بخواند درس ميخواهي چيکار؟ نميبيني فلاني اصلاً سواد ندارد اندازه پنج مهندس حقوقاش است يک زماني ديپلم ارزش داشت برود دنبال کار. ميگويند دختر و پسر عقد کردند يعني به هم گره زدند «عُقَدْ» يعني گره «عُقَدْ» يعني گرهها «النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» يعني اينقدر در اين گرهها فوت ميکند تا اين گرهها را باز کند. تصميم به تحصيل فوت ميکند از تصميم او را مياندازد تصميم دارد با تقوا باشد بابا جواني حرف آخوندها را ول کن برو صفا کن اين شيخ بازيها را بگذار کنار اينقدر هي ميگويند تا اينرا شل کنند خشک مقدسي نکن. پدر و مادر عروس و داماد تصميم گرفتهاند پولي را که براي جهازيه و مهريه و خرج تالار و گل و ظرفهاي يکبار مصرف ميدهند پول را روي هم بگذارند و يک خانه کوچولو براي عروس و داماد بخرند حالا بگوئيم دختر ما تالار نگرفت يک چوب ميگذاريم اگر آسمان افتاد پايين آنرا نگه ميداريم آسمان پايين نميافتد. اين هم يک قصه است. ميگويند دو نفر گفتند بيائيد دروغ بگوئيم گفتند دروغ بزرگ يکي گفت پدر من يک طويله داشت اسب که ميخواست از اين طرف طويله برود آنطرف طويله چند بار حامله ميشد ميزائيد آخرش هم به آخر طويله نميرسيد انصافاً دروغ خوبي بود گفت پدر من هم يک چوب داشت که هر وقت ابر ميشد با چوب آنها را جابجا ميکرد اينقدر چوب بلند بود گفت زمستانها که ابر نبود چکار ميکرد؟ گفت ميگذاشت توي طويله پدر تو بناست به هم دروغ بگوئيم. بابا يک عقدي بکنيد بي تالار اگر آسمان افتاد آن چوب را زير آن ميزنيم و نميافتد. اينقدر فوت ميکنند تا يک جشني ميگيرند يک مشت لباس يک مشت کفش و دسته گل ماتيک و دايره و تنبک بعد هم پسر و دختر تا آخر عمرشان بي خانه و بدبخت «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» همينطور که در جبههها خط شکن داشتيم توي عروسي خط شکن ميخواهيم توي مهريه خط شکن ميخواهيم چه اشکال دارد خط شکن باشيم يک کسي ميميرد براي تشيع جنازهاش چه پولها چه خرجها اين چند ميليوني که خرج مقبره ميکني يک خانه بخر وقف دانشگاه کن هر دانشجو 4 سال در آن درس بخواند مهندس شود برود يک دانشجو ديگر يکدفعه ميبيني 40 سال وقف کردي 10 دکتر و مهندس تحويل داده هنوز هم ملکش هست و مال دانشگاه ماست ولي تو گوش آدم ميخوانند (وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ) (فلق /5). «درسها»
5- بايد پناه به مقام ربوبي برد
1- پناه به مقام ربوبي باشد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» کسي ديگر نميتواند به من پناه بدهد خودش هم گير است چه کسي به من کمک کند خودش هم نياز به کمک دارد به خدايي پناه ببريد و از خدايي کمک بخواهيد که مقام «ربوبي» داد و «فَلَق» است ميتواند همه چيزي را بشکافد «قُلْ أَعُوذُ» تو که پيغمبري بايد بگويي «أَعُوذُ» حتي انبياء هم بايد پناه ببرند.
6- در هر آفريدهاي احتمال شر هست
2- در هر آفريدهاي احتمال شرور هست «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» هر چه خير است در خداست شرها در ما است مثلاً کره زمين همينطور که دور خورشيد ميگردد يک طرفش نور است و يک طرفش تاريک. هر جا روشن است از خورشيد است و هر جا تاريک است از خودش به زمين ميشود گفت زمين پز نده هر جا روشن است مال خورشيد و هر جا که تاريک است مال خودت است (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) (نحل /53)، (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً) (نساء /79) تاريکيت از خودت است نورت از خورشيد چيزهايي که خدا خلق کرده خوب است آهن خوب است منتهي وقتي خنجر ميشود ميآيد دست شمر… باران خوب است توي جويها که راه افتاد جوبها کثيف است آب تميز ميآيد لجن ميشود در هر آفرينندهاي ممکن است شر باشد حتي کمالات.
7- در دعا و پناه بردن به خدا بايد ديد وسيع باشد
3- در دعاها و پناهندگي بايد با ديد وسيع نگاه کرد «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»، «ما خَلَقَ» يعني آنچه خدا آفريده دعا که ميکني بگو ما. نگو من چرا اينقدر خود بيني «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَان» (المصباح كفعمي/ص617) امام که دعا ميکند به همه دعا ميکند با آنهايي هم که بد هستي دعا کن. يکي از علماي جامعه مدرسين ميگفت يکي در مسجد مدينه نشسته بود به رفقايش دعا ميکرد ياد يکي از رفيق هايش افتاد خيلي با او بد بود با هم بد بودند او را دعا نکرد شب خواب او را ديد آن کس مرده بود گفت برادر جان درست است ما که زنده بوديم با تو دعوا داشتيم اما من الان توي قبر بدبختم توي مسجد مدينه داشتي دعا ميکردي من آمدم بال بال زدم من به ذهنت آمدم بخل کردي من گير هستم دعا کن آن آقا ميگفت کساني که به ذهن آدم ميآيند که دعا کني کساني هستند که محتاجند روحشان دارد دست و پا ميزند حالا آمده بخل نکن خدايا کتکم زده ببخشش. يکي از بستگان خليفه دوم آمد حرفهاي بسيار زشتي به امام کاظم(ع) زد. امام کاظم(ع) تنهايي رفت مزرعه و باغش چون خيلي با امام کاظم(ع) بد بود گفت نيا راضي نيستم امام فرمود حال شما خوب است چقدر از اين درآمد ميخواهي گفت مثلاً يک ميليون تومان فرمود بيا اين دو ميليون مال خودت يک خرده وا رفت و گفت حقا که تو امام کاظم(ع) هستي. او به تو افطاري نداده تو به او افطاري بده در مقابل تک بد پاتک بزن گوشت قرباني براي تو نياورد تو ببر. قرآن ميفرمايد پاتک اخلاقي بزنيد. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ، وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَة» (صحيفه سجاديه/دعاى 20) کسي که به من کلک زده من به او خير خواهي کنم «مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ» من را رانده تو نران تو او را دعوت کن «مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ» غيبت مرا کرده به من بگو من تعريفش را بکنم نگو حالا که غيبتم کرده من هم غيبت او را ميکنم يک کيلو آبرو ريخت دو کيلو آبرويش را ميريزم. امام چهارم در دعايش ميفرمايد خدايا به من توفيق بده پاتک اخلاقي کنم تک و پاتک در جبهه هست در اخلاق هم هست. آمد گفت آقا بنده هيچ تو را دوست ندارم نگو به درک بگو به او خيلي دوستت دارم من از تو بدم ميآيد من از تو خوشم ميآيد در دعاها با ديد وسيع برخورد کنيد. يک دعا ديدم از اميرالمومنين(ع) ميفرمايد خدايا آنچه گذشتگان از تو خواستهاند و آنچه الآن موجودين از تو ميخواهند و آنچه بچههايي که به دنيا نيامدهاند بعد که به دنيا آمدند از تو ميخواهند خواست همه را به همه بده اين را ميگويند دعا ما اصلاً دعا کردن هم بلد نيستيم شبهاي احيا چراغ را خاموش ميکنند و ميگويند دعا کنيد ما ديديم عدهاي ميخندند گفتيم چرا ميخنديد گفتند يک کسي در دعا گفت خدايا يک آهنگي به من بده اينطوري بخوانمهاي هاي… شروع کرد به خواندن واقعاً اين خل است اصلاً نميداند وقتي دعا کند چه دعايي بکند هدر رفت. اينکه ميگويند ازدواج خوب است نه فقط براي شهوت شهوت يک زاويه است اصلاً آدمي که مجرد است همهاش ميگويد خودم، کتم، شلوارم، کيفم، کفشم وقتي ازدواج کرد ميگويد خودم و زنم مادر زن و پدر زنم اصلاً خودماش گشاد ميشود يعني توسعه در روحش پيدا ميکند. يکي از برکات ازدواج اينست که ديد انسان وسيع ميشود. دعا که ميکنيد کلي دعا کنيد. دم افطار دعا مستجاب است سر سفرهاي که بچهها مينشينند بگوئيد بچهها من دعا ميکنم شما آمين بگوئيد. امام باقر(ع) وقتي مشکل داشت بچه هايش را جمع ميکرد و ميفرمود بچهها من دعا ميکنم شما آمين بگوئيد. فرهنگ دعا در ذهن بچه بماند وقتي من و شما مرديم اينها توي ذهنشان ميماند ميگويند خدا بيامرزد بابا را. سر سفره افطار ميگفت دستها را بلند کنيد و به من دعا کنيد عمومي دعا کنيد و بدانيد هر چه هست از اوست اگر روزه گرفتي به قوت او روزه گرفتي بلند شدي «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» به حول و قوه او بود. اگر ما کافر بوديم چي ميشد؟ اگر مادرهاي ما ما را بصره ميزائيدند همه بله قربان گوي صدام. الحمدالله مادر اينطرف زائيد اگر ما يک قرن قبل متولد ميشديم مظفرالدين شاه، احمدشاه، رضا شاه و… الحمدلله در زماني هستيم که خوب زماني زندگي ميکنيم در بهترين شرائط هستيم بهترين کشور را داريم بعضي کشورها خاک ميخرند باغچه درست ميکنند خاک کشورشان به درد گياه نميخورد بعضي کشورها نفت ندارند بعضي کشورها جنگل ندارند بعضي کشورها همه را دارند آدم ندارند تحت مستعمره هستند. روي کره زمين همه جا طاغوت حکومت ميکند جز ايران. روي کره زمين کشوري که بيشترين معدن را دارد ايران است بالاترين رشدهاي ذهني مغز و استعداد خوب. کشوري هستيم رهبر ما علي بن ابي طالب(ع). منتهي کشور ما يک مشت عيب هم دارد ماه رمضان که تعطيل ميشود در مسجدها بسته ميشود چرا صبحها نماز جماعت تعطيل است چرا مسجدهايمان کم رونق است.
8- دائم بايد به خدا پناه برد
5- پناهندگي به خدا دائمي است «أَعُوذُ» نميفرمايد «عُذْتُ» دائماً به خدا پناه ميبرم هيچوقت نگو بيمه شديم ممکن است شناگر ماهري باشد در عين حال ماهيچه پايت بگيرد و غرق شوي. علت اينكه من يادداشت هايم در دستم هست همين است يکمرتبه هر چه بلدم يادم ميرود. چند وقت پيش يک نفر آمد و گفت آقاي قرائتي مرا ميشناسي گفتم قيافهات آشنا است گفتاي خوش انصاف تو ده شب خانه من بودي ديديم خيلي ناراحت شد گفتم هيچ غصه نخور براي اينکه من يک عمري است که نان خدا را ميخورم و او را نميشناسم حالا هم ده شب نان تو را خوردم و نشناختمت انسان گاهي فراموش ميکند. نگو چون من آبرو دارم. تمام آبروها با يک لحظه سقوط ميکند. هر چه خطر بيشتر است پناه بايد بيشتر باشد. دشمن بدنبال تاريکيها و حفرهها و نقطه ضعفها است. يکي از شهوت يکي از رياست هر کسي از يک چيزي گول ميخورد. ميگويند خواب شيطان را ديدند طنابهاي رنگارنگ داشت از او پرسيدند اين طنابها چيه؟ گفت هر کسي با يکي از اين طنابها قلاب ميشود يکي در شهوت مقاوم است اما به پول که رسيد شل ميشود. خداوند به رزمندههايي که رفتند جبهه و بدنشان سوراخ سوراخ شده ميفرمايد اگر دين داريد خمس بدهيد جبههاي بي دين هم داريم؟ بله قرآن ميفرمايد رفت جبهه کنار پيغمبر(ص) در جنگ شهيد شد يا زخمي شد برگشت گفتيم (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ) (انفال /41) غنيمت بدست آورديد خمس بدهيد (إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ) (انفال /41) اگر ايمان داريد را به کسي ميگويد که در جنگ جبهه کنار پيغمبر(ص) بوده يعني در کنار پيغمبر(ص) جان ميدهد اما غنيمت که بدست آورد خمس نميدهد ميفرمايد «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ» اگر ايمان داريد يعني افرادي جان ميدهند در پول ميلنگند افرادي هستند در همين ماه رمضان افطاريهاي مفصل ميدهند اما خمس نميدهند. يک کسي آمد نهضت سواد آموزي و گفت من چند ميليون باغ و مزرعه و خانه دارم ميخواهم همه را وقف نهضت سواد آموزي کنم پير مردي بود از تجار مهم تهران گفتم خمست را دادي؟ گفت نه گفتم هر چه داري مال خودت برو 20 درصد خمس به آقا بده من هم خمس نميگيرم. نه مسألهاش را بلدم و نه اهل اين کار هستم. گفت ميخواهم همه اموالم را وقف کنم گفتم همه اموالت را وقف کني باز هم به جهنم ميروي. اما اگر 20 درصد خمس بدهي و همه اموالت مال خودت باشد به بهشت ميروي وقتي رفت دوستان ما در نهضت سواد آموزي گفتند آقاي قرائتي چه شکار خوبي بود! گفتم من شکارچي نيستم من مسأله گو هستم من عمامه سرم گذاشتهام که بگويم راه بهشت کدام است خدا خمس را واجب کرده و وقف را مستحب کرده اين بايد خمس بدهد کسي که جنب است بايد غسل کند حالا هزار بار در اقيانوس اطلس شيرجه برود باز هم جنب است. در ميان همه شرور شر حسادت از همه بيشتر است.
9- پناه بر خدا از تلقين و وسوسه
6- تلقين و «وسوسه»، «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» آنهايي که در گوش ميخوانند. يک شب پاسدارم در خانه نشسته بود خانواده نبود من بودم و پاسدارم دو تايي خوابيده بوديم به او گفتم نکند سحر بلند شوي و ديوانه بشي مرا ترور کني گفت نه آقا خواهش ميکنم گفتم ما يک رقم ديوانگي داريم جنون ادواري يعني آدم پنج دقيقه ديوانه ميشود حالا اشکال دارد شما امشب ده دقيقه ديوانه بشوي گفت نه آقا خواهش ميکنم خلاصه خوابيد نيم ساعت که شد صدايم زد گفت بلند شويد برويد آن اتاق بخوابيد در راهم قفل کنيد گفت مثل اينکه دارم ديوانه ميشوم يعني بالاخره تلقين اثر ميکند. اينقدر آدمهاي خوبياند يک کسي يک چرندي ميگويد براي يک دختر که همچين و همچنين است يک کلاغ و چهل کلاغ دختر را چنان لکه دار ميکنند که براي او خواستگار نميآيد دختر بسيار خوب هم هست پسره لات است بابا چه لاتي؟ حالا يک حرفي زده يک جوان بسيار خوش استعداد و خوب را همينطور کلاغ پرش ميکنند بايکوتاش ميکنند «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ».
«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 915