نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 92
1- انجام كار مفيد و نيك، لازمه ايمان به خدا 2- خدمت به مردم، حتي بدون دريافت مزد 3- تشبيه كار زن و مردم به جهاد در راه خدا 4- كار، مايه عزت و قدرت كشور 5- كار در خط مقدم توليد انرژي 6- دل كندن از ماديات، رمز رشد و كمال 7- تبديل خاك به سلول بدن انسان با تحمل مشكلات 8- مقايسه ارزش افزوده كارها و فعاليتها
موضوع: ارزش كار در اسلام
تاريخ پخش: 31/05/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
دو تا برنامه در جزيرهي سيري، آخرين نقطهي خليج فارس هستيم، لب مرز يك جلسه براي سپاه و ارتش كه مسؤول امنيت خليج هستند و اين جلسه هم براي مهندسين و كارگرها و كارمندان شركت نفت. حالا لباسها هم رنگارنگ است و من هم نميدانم چرا. لابد اين لباسها هركدام يك شغلي دارند. من بگويم: چرا لباس سرخ است؟ ميگويند: تو چرا عمامه سرت است؟ ميگويم: خوب اين علامت آخوندي است. ميگويد: خوب اين هم علامت… طوري نيست.
بالاخره خوشحالم كه آمدم و شما عزيزان را ديدم. من يك مقداري راجع به كار ميخواهم صحبت كنم. يك مقدار هم عرض كنم به حضور جنابعالي كه اهميت اين جزيره و يك مقدار هم ارزش افزودهاي كه تاريخ ما دارد. پس كار، منطقه و ارزش اضافهاي كه شما داريد. اين سه موضوع را هم «إِنْ شاءَ اللَّه» ميخواهم صحبت كنم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»، موضوع بحث: يكي كار، يكي منطقه، يكي ارزش و مزاياي معنوي كار شما. سه موضوع.
1- انجام كار مفيد و نيك، لازمه ايمان به خدا
اما ارزش كار، در قرآن معمولاً كنار (آمنوا) ميگويد: (آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات)(بقره/25) هرجا در قرآن ميگويد: عمل صالح يعني كار درست. كار شايسته! تمام آيات (وَ عَمِلُوا الصَّالِحات) اينها براي كار خوب است. يك آيه ديگر داريم كه قرآن ميگويد: (وَ افْعَلُوا الْخَيْر) (حج/77) (وَ افْعَلُوا) يعني كار انجام بدهيد. چه كاري؟ (وَ افْعَلُوا الْخَيْر) كار خير، بعد ميگويد: (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون) اگر ميخواهيد رستگار شويد همه بايد كار كنيد.
يك آيهي ديگر در قرآن داريم ميگويد: (وَ جَعَلَني مُبارَكا)(مريم/31)، (وَ جَعَلَني) يعني مرا قرار بده، (مُبارَك) امام ميفرمايد: يعني آدمي كه نفاع است، نفعش به ديگران برسد.
شما ميدانيد نفتي كه از اين منطقه صادر ميشود انرژي دنيا است. انرژي دنيا است. يك وقت آدم كرسي خانهاش را داغ ميكند، يكوقت يك مسجد و مدرسه و دانشگاه و بيمارستاني را داغ ميكند، يكوقت يك كشوري را داغ ميكند. يكوقت دنيا را داغ ميكند. از تنگهي هرمز انرژي دنيا يا بخشي از دنيا از اين منطقه عبور ميكند. «مُبارَك» نفاع، يعني نفعش زياد است. اين خيلي مهم است.
يك روايت داريم اگر كسي كار كند، كَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْرا(بحارالانوار/ج71/ص302) كسي كه كار ميكند انگار در تمام عمر دارد عبادت ميكند.
2- خدمت به مردم، حتي بدون دريافت مزد
همين كه كار مفيد است، انبيا ديگر دنبال اين نيستند كه درآمدش چقدر است. كار كه مفيد است، «بِسْمِ اللَّهِ»! يك قصه برايتان از قرآن بگويم.
موسي و خضر دو پيغمبر وارد روستايي شدند، گرسنه بودند. از مردم روستا نان خواستند، كسي به اينها نان نداد. (اسْتَطْعَما)(كهف/77) چون بعضي از افراد پاي تلويزيون يا آخوند هستند، يا معلم قرآن هستند، دوست دارند بدانند از كجاي قرآن درميآوري. من يك كلمه قرآنياش را ميگويم براي اينكه كد باشد و آنها خودشان بروند پيدا كنند. (اسْتَطْعَما أَهْلَها) يعني طلب طعام كردند از اهل روستا، (فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما) از ضيافت اينها اِبا كردند، يعني به اينها نان ندادند. همينطور كه ميرفتند ديدند ديواري خراب شده است. خضر گفت: موسي! بله. بيا اين ديوار را بسازيم. گفت: مفت؟ گفت: اين روستايي كه يك تكه نان به ما ندادند حالا بياييم عملگي و كارگري مفت كنيم؟ من كه نميكنم. قرآن بخوانم. «لَوْ شِئْتَ» اگر هم ميخواهي بنايي كني،(لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً)(كهف/77) اجر ميگرفتيم. چه كسي گفت كار مفت؟ موسي كنار رفت. خود خضر تنهايي ديوار را درست كرد و گفت: دليلش چه بود؟ گفت: ببين زير اين ديوار گنجي است. صاحب اين گنج مرده است و آدم مؤمني بوده است. (وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا) (كهف/82) گنجي است كه براي بچه يتيم است، پدر يتيمها آدم خوبي بوده، مرده است. يك وصيت نامه مثلاً نوشته كه بچهها وقتي بزرگ شديد، فلان ديوار، فلان منطقه يك گنج است برويد برداريد. اين ديوار را اگر نميساختيم گنج لو ميرفت، ديگران ميخوردند. ما اين ديوار را بسازيم كه بچهها بزرگ شدند طبق وصيت نامه بروند گنج خودشان را بردارند. قرآن بخوانم، (وَ كانَ أَبُوهُما) ميدانيد (أَب) يعني چه. (أب) يعني؟ (وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا) چون پدرشان آدم صالحي بود، خدا ميخواهد آدم صالح كارهايي كه كرد، زحمتهايش هدر نرود و به بچههايش برسد. از اين چه ميفهميم؟ از اين ميفهميم كه گاهي يك كار مفيد است. پول هم در آن نيست. يك شعر است ايرانيها حفظ هستند.
تو نيكي كن و در دجله انداز *** كه ايزد در بيابانت دهد باز
اگر شما مثلاً در اداره دخانيات بودي، ممكن بود درآمدت فلان شغل بيشتر باشد. برادر خانمت فلان شغل را دارد. شوهر خواهرت فلان شغل را دارد. ممكن است يك جايي درآمد بيشتري داشته باشي اما او چه ميكند؟ آخر ميدانيد اداره دخانيات چه ميكند؟ اداره دخانيات دود را به ريههاي سالم ميرساند. شما انرژي به دنيا ميرسانيد. فرق ميكند پخش انرژي به دنيا يا پخش دود به ريهها. كاغذ، كاغذ است. در يك كاغذ هزار تا خلاف مينويسند. يك كاغذ هم قرآن ميشود. اين ارزش كار مهم است.
3- تشبيه كار زن و مردم به جهاد در راه خدا
اگر كسي كار ميكند حديث داريم كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُد (بحارالانوار/ج75/ص281) كسي كه كار بكند انگار در جبههي بدر و احد بوده است. يعني جهاد كرده است. يك چيزي هم براي شما بگويم لطيف است شايد در عمرتان نشنيده باشيد.
داريم اگر مردي براي خرجي كار كند، الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ (بحارالانوار/ج93/ص324) مردي كه براي خانوادهاش كار كند، كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّه. يعني مثل مجاهد است. كسي كه در راه خدا جهاد كرده است. اما اگر زن كار كند، ميگويد: جِهَادُ الْمَرْأَة (بحارالانوار/ج10/ص98) يعني جهاد زن اين است كه خوب شوهرداري كند. مرد كه كار ميكند نميگويد: مجاهد است. ميگويد: كَالْمُجَاهِدِ، ولي زن كه خوب شوهرداري مي كند، نميگويد: مثل مجاهد، ميگويد: خود جهاد است. يكبار ديگر تكرار ميكنم.
يكوقت ميگويم: شما نور هستيد. يكوقت ميگويم: شما مثل نور هستيد. نور هستي، زورش بيشتر است يا مثل نور هستي؟ ميگويد: اگر مرد كار كند مثل مجاهد است. اما اگر زن خوب شوهرداري كند نميگويد: مثل مجاهد است، ميگويد: خودش جهاد است. جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل آن جهاد است، آن ميگويد: كَالْمُجَاهِدِ! جهاد نيست، حالا مثل نسخهي اصلي زن است. فتوكپياش مرد است. اگر زن كار كند نسخهي اصلي است. جهاد است، اما مرد اگر كار كند جهاد نيست چيه؟ مثل جهاد است. فتوكپي است. فرق است بين گل واقعي و گل كاغذي. گل كاغذي مثل گل طبيعي است. زن خوب، اين حرفها را براي چه ميزنم. اين حرفها را براي اين ميزنم كه اين عزيزاني كه در جزيرهي سيري در شركت نفت هستند، سالي شش ماه زنهايشان را نميبينند. البته به من نگوييد: آقاي قرائتي خوشا به حالت تو امشب نزد خانمت هستي! بنده هم شايد بيش از سالي شش ماه از خانمم دور باشم. خوب ممكن است بگوييد: آقا ما براي خرجي آمديم. تو خرجي نداري كه بلند شدي راه افتادي. نه من براي خرجي نيست. من در زندگيام مشكل خرجي ندارم. منتهي يك آيه در قرآن داريم كسي كه امكانات دارد حق ندارد پشت ميز بنشيند. دو سه تا پيغمبر پولدار داشتيم. يكي حضرت سليمان است. يكي حضرت يوسف است، يكي هم ذوالقرنين است. ذوالقرنين خيلي وضعش خوب بود. قرآن راجع به ذوالقرنين ميگويد: (وَ ءَاتَيْنَاه) يعني به ذوالقرنين داديم، (مِنْ كُلِّ شَيْء) از هر چيزي (سَبَباً)(كهف/84) يعني هر كاري ميخواست بكند وسيلهاش در اختيارش بود. مثل آدمي كه ميگوييم: دريا ميخواهي. استخر ميخواهي، هلي كوپتر ميخواهي؟ هواپيما ميخواهي. كشتي ميخواهي، قايق ميخواهي. پول ميخواهي، اعتبار ميخواهي. ميگويد: به ذوالقرنين(مِنْ كُلِّ شَيْء) همه چيز به ذوالقرنين داديم. بعد قرآن ميگويد: (فَأَتْبَعَ سَبَبًا) (كهف/85) سپس بلند شد دنبال وسيلهها گشت خدمت كند. چه كرد، چه كرد. دوباره ميگويد: (ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا)(كهف/89) بلند شد راه افتاد. دوباره ميگويد: (ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا) (كهف/92) سه تا (ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا) پشت سر هم است. يعني كسي كه امكانات دارد حق ندارد پشت ميز بنشيند، بلند شو راه بيفت. (ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا) يعني پيروي كرد. يعني بلند شد اين سببها و وسايل را به كار گرفت. (أَتْبَعَ سَبَبًا)،(أَتْبَعَ سَبَبًا)،(أَتْبَعَ سَبَبًا)! سه تا (أَتْبَعَ سَبَبًا) براي كه؟ براي اينكه همه امكانات دارد. آدم نبايد وقتي بيپول شد بلند شود راه بيفتد. بيپول هستيم براي خرجي بايد بلند شويم راه بيفتيم. شكممان هم سير بود بايد براي خدمت راه بيفتيم. هركس هرچه توان دارد بايد كار كند.
يك كسي آبرو دارد، بايد نهايت كاري كه ميتواند از آبرويش بكشد. يك كسي تلفنش زور دارد. اگر به تلفن من كسي حرفش را گوش ميدهد، خوب من بايد زنگ بزنم. يك تلفن ميكنم.
4- كار، مايه عزت و قدرت كشور
كار شما چند زاويه دارد. ببينيد مثال را يكبار ديگر هم زدم. يك كسي كه لباس ميشويد. ظاهرش ميگويند: چه ميكني؟ لباس ميشويم. شغلت چيه؟ جزيرهي سيري در سكوهاي نفتي هستيم، در بيابانها، در آبها و دور از همه چيز. ظاهرش اين است كه يك كار ميكني. اما يك خرده فكر كن. همين يك كار را ميكني؟ نه آقا! تو كه لباس مي شويي دستهاي خودت هم پاك ميشود. 2- عرق بدنت هم درميآيد. نياز به سونا نداري. غذايت هم هضم ميشود. ايام فراغتت هم پر ميشود. ورزش ميكني. لباس كه تميز شد، نشاط پيدا ميكني. هركس هم به لباس تميز نگاه كند، او هم نشاط پيدا ميكند. يعني يك كار است ولي درونش چند كار ديگر هم هست. شما يك جا كار ميكنيد اما چند كار ديگر هم در كار شما هست. شما رمز عزت اسلامي، كشور بينفت و كشور با نفت خيلي فرق ميكند. در كار شما عزت كشور است. عزت اسلام است. عرت مسلمانها است. فكر عزت هم باشيم. فقط اين نيست كه حالا…
حدود نيم قرن است از اين جزيره استفاده ميشود، در پنج جزيره ديگر هم هست. خوب، بزرگترين شركت نفتي فرا ساحل در دنيا و منطقه شما هستيد. ترمينال گاز اينجاست. حالا محيط زيست و سر سبزي و دار و درختش، به خليج زيبايي داده است. متخصصين آن با تجريه هستند، اثبات حاكميت است. وقتي نفت اينجا هست امنيتش هم از طريق سپاه و ارتش تأمين ميشود. ولي همان ارزش كار شما، من اينجا ارزش كار شما را بعدازظهر ده، بيست مورد نوشتم.
1- اول اينكه خدمت براي فرد نيست، براي جامعه است. يكوقت انسان يك نردبان در خانهاش دارد. هروقت نياز دارد بالا ميرود. يكوقت نردبانش را يكجا ميگذارد ميگويد: هركس نياز دارد بردارد برود. نفت انرژي جهان است. براي يك خانواده نيست. براي يك نفر نيست. ببين مردم زمان شاه به شاه بله قربان ميگفتند. منتهي شاه يك آدم شخصي بود براي عياشي خود و هدفش هم اين بود كه آمريكا از او راضي باشد. خودش لذت ببرد و شاهنشاهي كند، آمريكا هم از او راضي باشد. اما الآن وقتي ما از ولايت فقيه اطاعت ميكنيم، ولايت فقيه نميخواهد دنبال هوسش باشد. هدفش هم رضاي آمريكا نيست، رضاي خداست. فرق ميكند كه انسان براي فرد كار كند يا براي جامعه. تأمين انرژي دنيا فردي نيست.
5- كار در خط مقدم توليد انرژي
2- اين نفت و گازي كه فروش ميرود پولش خرج همه چيز ميشود. يعني چه؟ يعني خرج آموزش و پرورش ميشود. دانشگاه، پزشكي، جاده، راه، صنعت، يعني عام المنفعه است. خرج همه چيز ميشود. آب فقط آب است. عطش را برطرف ميكند. لباس فقط لباس است. بدن را ميپوشاند. اما يك چيزي همه چيز است. وقتي كشوري از نفت درآمد دارد اين درآمدش خرج همين ميشود. پس اول امتياز شما 1- خدمت به دنيا است نه فرد. اين يك مورد. 2- منافعش خرج همه امكانات ميشود. نه فقط خرج آموزش و پرورش، يا خرج راه يا خرج جهاد، يا خرج چه…
3- در خط مقدم، كاركردن در خط مقدم روي آب، حديث داريم ثوابش بيش از كار كردن در خط مقدم در خشكي است. يعني مرزداران آبي، ثوابشان بيش از مرزداران خاكي است. اين حديث است در خط مقدم!
4- دور از زن و بچه، خوب دور از زن و بچه خيلي سخت است. در اين جزيره يك زن نيست. همهي نيروها بايد چهارده روز بيايند، از زن و بچه جدا باشند. بعد چهارده روز استراحت بروند دوباره چهارده روز بيايند. هروقت هم ميخواهند بروند در اختيار خودشان نيست. هر روز پرواز نيست، ممكن است الآن يك مسألهاي پيش بيايد، خانم زنگ بزند فلان مشكل پيش آمده، تا مرخصي بگيرد بايد دو روز هم صبر كند هواپيما بيايد. يعني هم دور، آخر يكوقت آدم دور است ولي هر لحظه زنگ بزند، ميتواند سوار شود برود. اينجا هم دور هستيد و هم… ولي خوب اينها همه اجر را زياد ميكند. اينكه قرآن ميگويد: (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ) (نساء/95) اجر مجاهد بيشتر است. براي اينكه مجاهد مشكلتر است. اينكه ميگويند: ثواب نماز شب بيشتر است، براي اينكه نماز غير شب هر روز است. يك جملهاي ميگوييم و يك اطاعتي ميكنيم. اما نماز شب بايد (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع)(سجده/16) نماز شب بايد خودت از رختخواب بكني. رختخواب كندن…
6- دل كندن از ماديات، رمز رشد و كمال
بعضيها ميگويند: روزه براي اين است كه معده استراحت كند، روزه براي اين است كه تنظيم تغذيهي شما منظم شود.نه! البته اين هست، اجر روزه اين است كه اگر ميخواست در معده ما اثر كند، بايد شبها چيزي نخورد. آقايان از دم غروب غذا نخورند، تا فردا صبح! نه ميگويد: روز بايد نخوري. يعني ببيني و نخوري. اگر آدم ديد و نخورد، به خصوص شما هم كه جوان هستيد و بچههايتان خيليهايشان كوچك هستند. دل كندن از بچه اين خيلي مهم است.
قرآن ميگويد: تمام مقامات معنوي براي آنهاست كه دل بكنند. يا از شهوت دل بكنند، مثل يوسف، زليخا همه درها را بست و خودش را آرايش كرد و گفت: بيا خلوت كنيم. فرمود: پناه بر خدا! از شهوت دل كند. تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعاز رختخواب دل بكنيد.
خدا صد سال تقريباً به ابراهيم بچه نداد. بعد هم كه بچهدار شد، گفت: بچهات را بكش. تا خواباند او را بكشد، گفت: نميخواهم بكشي. خواستم ببينم دل ميكني يا نه؟ دل كندن از، بچهاي كه صد سال منتظرش بودم، دل كندن از بچه! دل كندن از شكم، دل كندن از شهوت، به هر حال اينها اجر مضاعفي دارد.
در هواي داغ، باز اجر را زياد ميكند. اينهايي كه ميگويم از خودم نيست. هرچه كار زحمتش بيشتر باشد ثوابش بيشتر است. امام حسن مجتبي ميرفت مكه، شتر و اسب هم برميداشت ميرفت ولي پياده ميرفت. ميگفتند: آقا سوار اسب شو. ميگفت: اسب و شتر ميبرم تا توسط اسب و شتر در جادهها اگر يك كسي نياز دارد به او بدهم. اگر خودم افتادم سوار شوم. اما دلم ميخواهد هرچقدر ميتوانم در راه مكه زجر بكشم. اين مهم است.
الآن وزنهبردارهاي ما چرا زجر ميكشند؟ براي اينكه ميبيند اگر يك وزنهي بلندي را سر دست بگيرد، يك عده براي او كف ميزنند. خوب اگر بناست مخلوق براي ما كف بزند، بگذاريد فرشتهها براي ما كف بزنند. بگذار خدا از ما راضي باشد. وزنهبردار زجر ميكشد اما دلش خوش است كه…
ببين شما اگر تنها در دريا بروي، در استخر بروي، شيرجه ميروي و بيرون ميآيي. اما اگر گفتي بشماريد چند تا زير آب هستم. 1، 2، … زير آب ميرويد. او هم بيرون استخر ميشمارد 16، 17، 18، 19، 20… شما نفست ميسوزد و ميخواهي بيرون بيايي. ميبيني دارد ميشمارد، ميگويي: دارد ميشمارد يك خرده ديگر بايستم. 43، 44، 45… ديگر نفس نميآيد. بابا دارد بيرون ميشمارد. ما اگر بدانيم كه دارند ميشمارند توان ما زياد ميشود.
نميشود كشوري را بدون غصه نگه داشت. بالاخره اگر من خواسته باشم بيايم جزيرهي سيري براي شما حرف بزنم. بايد بندرعباس بروم، ابوموسي بروم. اينجا بيايم. بايد يك مدتي هي اين طرف و آن طرف شوم تا يك حديثي براي شما بخوانم. قهراً زن و بچهي من ببينند من نيستم، برايشان تلخ است ولي چه بايد كرد؟ آيا خدا مرا آفريده، اين را به خانمها ميگويم. آيا خدا مرا آفريده كه شوهر زنم باشد؟ البته بايد شوهر زنم باشم. پدر بچههايم باشم؟ بايد پدر بچههايم باشم. اما غير از اينكه شوهر خانمم هستم و پدر بچههايم هستم، من بنده خدا هم هستم. عزت جمعي مهمتر از عزت فردي است.
ببينيد آقا پياز ويتامين دارد. اما ميگويد: اگر ميخواهي مسجد بروي، نبايد پياز بخوري. چرا؟ براي اينكه حق جامعه بر حق فرد مقدم است. بنا است يك خيابان كشيده شود. شهر خيابان ميخواهد. ميرويم خراب كنيم به مسجد ميرسيم. ميگويند: مسجد را خراب كن. براي اينكه مسجد حق يك جمعي هستند كه ميخواهند نماز بخوانند و ثواب كنند. اما اين خيابان براي شهر ضرورت دارد. اگر يك خيابان براي يك منطقه ضرورت داشت، مسجد هم گاهي بايد خراب شود. اگر بنا است يزيد محو شود و اسلام زنده شود، زينب كبري هم بايد اسير شود. بايد بدن امام حسين هم زير سم اسب برود. اگر بنا است اين ميخ دو تا چوب را به هم سفت كند، بايد به سر ميخ چكش هم بخورد. نميشود بگويد: آخ آخ! نه نه نزن! خوب اگر نزند كه اين چوبها سفت نميشود. عزت اسلام، امنيت اسلام، درآمد جمهوري اسلامي، راه افتادن حلقه اقتصاد، اينها همه… نميشود در خانه بنشينيم كه بشود. كشاورز اگر بگويد: آقا من… در اين سختيها رشد است.
7- تبديل خاك به سلول بدن انسان با تحمل مشكلات
ببينيد يك لحظه يك عقلي به گندم تزريق كنيم. مثلاً اگر گندم عقل داشت. ميگفت: آقا من كه از انسان راضي نيستم. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: اول اينكه يك ظلمي به من كرد. من به زمين وصل بودم. او مرا با داس درو كرد. مرا از مادرم جدا كرد. خوب ديگر، شكايت دوم، مرا با دانههاي ريزم زير سنگ آسياب له كرد. سوم، ديگر؟ آرد كه شدم آب ريخت خيسم كرد. ديگر؟ به نانوا داد و نانوا هي بر سر من زد. ديگر؟ كمر مرا به تنور داغ زد. ديگر؟ پوست صورت مرا هم در تنور سوزاند. ديگر؟ مرا آورد و زير دندان له كرد. مرگ بر انسان! چون پنج، شش رقم بلا سر من آورده است. اگر گندم عقل ميداشت پنج، شش تا شكايت ميكرد. ميگوييم: گندم جون! تو اگر ميخواستي بيل در سرت نخورد، شخم نخوري، خاك بودي. اگر ميخواهي مواد غذايي خاك گندم شود بايد خاك زير و رو شود. اگر ميخواهي گندم سلول بدن انسان شوي بايد آرد شوي. آرد بايد خمير شود، خمير بايد نان شود. نان بايد در تنور بسوزد، نان هم زير دندانها له شود، در عوض ميداني چه شدي؟ در عوض سلول بدن انسان شدي. اگر بنا است ايران درآمد داشته باشد، اگر اگر اگر… خوب بايد يك مشت فداكاري كنند.
در هواي داغ و شرجي، براي مدت طولاني، كار يكنواخت، كار يكنواخت هم يك وقت آدم پنج ساعت مطالعه ميكند، هر يك ربعي يك كتاب ميبيند. اين اذيت نميشود، چون يك ربع به يك ربع كتابش، اما اگر يك كتاب را خواسته باشد پنج ساعت مطالعه كند، خسته ميشود. كار شما هم يكنواخت است. اين يكنواختي هم خسته كننده است. پاداش فوق و اضافه هم نداريد. حالا فرض كنيد كه يك مبلغي ميگيرد، يك پنجاه درصد، سي درصد، چهل درصد اضافه. آن خيلي نيست كه حالا آدم به طمع بيفتد. حالا آنوقت رقبا، اگر شما نباشيد، اگر ايران نجنبد، آنوقت اين نيست كه به ما بگويند: كشورهاي رقيب، حالا اسمهايشان را نميبرم. يكوقت تحريك شوند. ما اين افراد رقيبي كه دارند از اين خليج استفاده ميكنند، اين درست است كه آنها استفاده كنند و ما استفاده نكنيم؟ آدم به غيرتش هم برميخورد. گاهي وقتها آنوقت اينها به ما متلك ميگويند.
خلاصه نشانهي حاكميت جمهوري اسلامي و حمل و نقل پر دردسر از دويست تا شهرستان بايد اينجا آدم آورد. چه مهندس، چه غير مهندس، از دويست تا شهر، شهرهاي مختلف و مناطق مختلف! كار سنگين است اما اين كار، مثل درد زاييدن، درد زاييدن سخت است اما اگر آدم بچه ميخواهد بايد درد زاييدن هم بچشد. نابرده رنج گنج ميسر نميشود! منتهي گنج براي شما نيست. گنج براي نظام است. حالا اين معنايش اين نيست كه مسؤولين همين مقدار به شما وفادار باشند. من امروز به بعضي در تهران زنگ زدم كه اگر ميشود اين خانمهاي اينها كه سالي شش ماه دور هستند، بشود مثلاً يك برنامهي مشهدي براي اينها تنظيم شود. دو سه روز يك مشهد بروند. مشهد يك آرامشي براي خانمها است. چند روزي با شوهرش يك مشهد ميرود. يك كارهايي است، حالا ورزشي، عبادي، يك افرادي جمعهها كه پرواز هرروز اينجا هست. مثلاً يك افرادي كه جاذبه دارند با هواپيما بيايند، يك شب بخوابند، مثلاً شب جمعه بيايند و شنبه بروند. يك شب، دو شب روحاني مستقر «الْحَمْدُ لِلَّه» داريد. اما روحاني سيار هم داشته باشيد. ميشود يك كارهايي براي شما كرد. وزارت نفت هم مشكل پول ندارد. يعني هرچه را… مشكل پول لااقل وزارت شما ندارد. عرض كنم يك مسائلي كه بايد باشد.
به هر حال خوشحال باشيد. حالا اگر شما اينجا نبودي چه ميكردي؟ حالا دوست داشتي سوپر ماركت داشته باشي؟ پپسي تقسيم كني و كانادا و ميراندا و پفك نمكي و بيسكوييت و سيگار و واقعاً… خوب اگر اين شغل را از شما بگيرند و يك شغلي به تو بدهند كه مثلاً تخمه كدو بشكني، آدم ميتواند آجيل فروش شود. آخر آجيل فروش، تخمه كدو پخش ميكند. چه كار دارد به انرژي دنيا؟ آخر انرژي دنيا كجاست و تخمه كدو كجا؟ نميخواهم به آجيل فروشها جسارت كنم. ميگويم: يكوقت شما غصه نخوريد.
ولي مردم ايران هم بايد قدر شما را داشته باشند. بنده خودم به عنوان يك طلبهاي كه بالاي پنجاه سال است طلبه هستم، تا حالا اينجا نيامدم، شايد روز قيامت به من بگويند: تو مقصر هستي. تو خودت مثلاً گاهي اينجا ميرفتي، با اينها يك گپي ميزدي. حال و خوشي مي كردي. نمازي ميخواندي، حديثي ميخواندي و يك شام و نهاري ميخورديد و برميگشتي. شايد من مقصر هستم. من نميدانم روز قيامت خدا با من چه خواهد كرد. اصلاً گاهي وقتها فكر ميكنم كه ممكن است كل تلويزيون من غلط باشد، روز قيامت اگر خدا به من بگويد: آقاي قرائتي تو غلط كردي در تلويزيون بودي! اِ… همه مردم گفتند: خوشا به حالت! آخر بعضيها خيلي دلشان براي تلويزيون لك ميزند.
يك كسي سر نماز بود، تا ديد دوربين تلويزيون است يك مرتبه وسط قنوتش چنين كرد. (خنده حضار) يكي ديگر گفت: خوشا به حالت هرشب در تلويزيون نشانت ميدهد. در همهي كانالها هستي جز كانال كولر. (خنده حضار) گفتم: حالا تلويزيون نشان ميدهد اين مقام است. راز بقا نديدي، هي حيوانها را هم نشان ميدهد. (خنده حضار) اصلاً ممكن است واقعاً وظيفهي ما غير از اين باشد. ممكن است خدا به من بگويد: نخير، شما سي و چند سال در تلويزيون بودي، شما يك سال زبان اردو ياد ميگرفتي، ميرفتي هندوستان در گاو پرستها. اگر سي سال هجرت ميكردي و آنجا ميرفتي ممكن بود هزارها، ميليونها گاو پرست مسلمان شوند. تو غلط كردي در تلويزيون بودي.
8- مقايسه ارزش افزوده كارها و فعاليتها
ما بايد در كارمان شك كنيم. اين كار واجب بود يا مستحب؟ ضروري بود؟ دكور بود؟ هوس افراد تأمين شد؟ عمرم را صرف كردم مثلاً يك گچبري كردم كه صاحبخانه خوشش بيايد. خيلي خوب حالا حرام نيست، كار بدي هم نيست. اما حالا بالاخره عمر من فداي اين شد كه يك فرد از اين گلكاري خوشش بيايد. آيا من را خدا خلق كرده براي اينكه يك نفر خوشش بيايد. يا من بتوانم براي ميليونها، ميلياردها آدم مفيد باشم. كار شما كار ميلياردي است. خودتان را با كس ديگر قسمت نكنيد. اگر كسي لب مرز حفاظت كرد، تمام كساني كه اين طرف مرز با آرامش عبادت ميكنند، آن آقايي كه مسؤول امنيت است در عبادت اينها… باقياش را هم شما بگوييد… شريك است. كار شما كار مقدسي است.
كارتان مبارك باشد. خانمهاي شما هم بايد «إِنْ شاءَ اللَّه» صبر كنند ديگر چارهاي نيست. حالا شما فكر ميكنيد، زن ايشان نبوديد زن چه كسي ميشديد؟ (خنده حضار) واقعاً ميگويم، حالا زنها هم فكر ميكنند كه اگر زن شما نشوند مثلاً زن رئيس جمهور ميشوند. حالا مگر زن رئيس جمهور خوش است؟ اينطور نيست كه آنهايي كه عرض كنم كه سر و صدايي دارند در زندگيشان تلخي نباشد. آنها هم يك تلخي ديگر دارند. اگر رزقت باشد و خوش باشي، همانجا خدا دو تا بچه به تو ميدهد، سه تا بچه به تو ميدهد، يك چيزهايي به تو ميدهد، در مقابل كسي كه ممكن است زندگي مرفهتري داشته باشد، و يك غصهي ويژهاي هم داشته باشد. ممكن است كسي درآمد ويژهاي داشته باشد، اما وقتي پيش او ميروي، غصههاي ويژه هم دارد. راضي باشيم به رضاي خدا!
خدايا همه عزيزاني كه به اسلام و مسلمين خدمت ميكنند، در هر لباسي هستند، همه را از ياران حضرت مهدي قرار بده. قلب امام زمان را از همهي ما و از همهي آنها راضي بفرما. من از اينكه شما را ديدم و در اين جزيره ملاقات شما آمدم واقعاً و از صميم دل خوشحال هستم. من شما را ديدم خوشحال شدم. شما چطور؟
حالا يك جك بگويم. جك كه نه، حالا بگذاريد بگويم. هرچه ميخواهد باشد. اسد الله علم وزير دربار بود رفت يك جايي سخنراني كند. آخر سخنرانياش بود يا اول سخنرانياش، گفت: من به سه دليل خوشحال هستم. 1- من شما را ديدم. 2- شما مرا ديديد. اما 3- من و شما هر دو همديگر را ديديم. (خنده حضار) حالا هم ما شما را ديديم. هم شما ما را ديديد، هم ما دو تا همديگر را ديديم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس روايات، چه كسي وجودش مبارك است؟
1) كسي كه فرزندان بسيار داشته باشد
2) كسي كه مال و ثروت بسيار داشته باشد
3) كسي كه نفعش به ديگران برسد
2- حضرت خضر در چه شرايطي اقدام به تعمير ديوار كرد؟
1) در قبال دريافت غذا
2) در قبال دريافت مزد
3) بدون دريافت مزد و غذا
3- در روايات، اقدام زن و مرد در تأمين نيازهاي مادي و عاطفي خانواده، به چه امري تشبيه شده است؟
1) جهاد در راه خدا
2) شهادت در راه خدا
3) طواف دور خانه خدا
4- قصد ذوالقرنين از سفر به نقاط مختلف زمين چه بود؟
1) سير و سياحت
2) كسب و تجارت
3) كمك و خدمت
5- بر اساس قرآن، راه رسيدن به مقامات معنوي چيست؟
1) پايداري بر نيايش و عبادت
2) دل كندن از شكم و شهوت
3) دوست داشتن انفاق و خدمت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 92