نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 93
موضوع: ارزش نيت و انگيزه در کارها
تاريخ پخش:23/01/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز بحث را در فروردين 86 ميبينند. موضوع بحثمان، اصلي است در تعليم و تربيت که اسلام به آن توجه دارد و بعضي ديگر توجه ندارند و آن مسئله فکر و نيت است، فکر و نيت يک بحث مهمي است. دنيا درباره خوب مثلا ميگويد اين ساختمان خوب است، اين خانه قشنگ است، فرش را خوب بافتهاند، لباس را خوب دوختهاند، خط، خط خوبي است، اما حالا نيت اين بافنده و اين سازنده و اين خطاط چي است، کاري به نيت ندارد، ميگويد نمرهاش بيست است حالا به چه نيتي درس خوانده، کاري به نيتش ندارد. اين موضوع بحث ارزش انگيزهها، فکرها، نيتها. بحثمان اين است.
1- انگيزه مهمتر از کار است
يک عروس و داماد بودند مشهد، عروس حلقه طلايي که داماد برايش آورده، ميگويد آغاز زندگيمان ميخواهيم هديه کنيم به امام رضا، اين حلقه نامزدياش را مياندازد توي ضريح، اين حلقه نامزدي قيمتش خيلي مهم نيست. اما عروس اول زندگياش از حلقه نامزدياش به عشق امام رضا دل ميکند، آن انگيزهاش مهم است. ببينيد يک گرم خاک روي عباي من مينشيند، روي لباس من، شما اين يک گرم خاک را هي دست ميزنيد پاکش ميکنيد، يک گرم خاک ارزشي ندارد، اما من به شما ميگويم دست شما را بوسيدم، مخلص شما هستم، متشکرم، قربان شما، شرمنده کردي من را، تشکر براي يک گرم خاک نيست، براي سوز دلت است که دلت سوخت که چرا عباي من بايد خاکي باشد. ماشين شما ميافتد توي جوي، يک نيازي به هُل دارد، من پياده ميشوم هُلش ميدهم، يک هُل دادن من شايد يک دقيقه هم نکشد، اما شما شصت سال وقتي من را ديدي ميگويي سلام عليکم، ميگويند اين کي است؟ ميگويي يک بار در يک جادهاي پياده شد ماشين من را هُل داد. يک دقيقه بيشتر نيست، يک دقيقه بگو اگر ساعتي 2000 تومان هم حساب کني، يک دقيقه ميشود مثلا هفتزار و ده شاهي، هشتزار، يک دقيقه نرخ پولي ندارد، اما نرخ انساني دارد. هشتاد سال به من احترام ميگذاري به خاطر يک دقيقه. برعکسش هم همينطور است. يک ثانيه من يک فحش ميدهم، شما يک فحش ميدهي خداي ناکرده، يک فحش چند ثانيه بيشتر طول نميکشد، اما هفتاد سال من شما را ميبينم يادِ آن فحش ميافتم. پس همه چيز را نبايد متري و ساعتي حساب کرد، که چند ساعت کار کرده، چند صفحه خوانده، نمرهاش چند است، معدلش چند است، مگر چند ميارزد، يعني همه چيزها را با متر و کيلو نبايد قيمت کرد، انگيزهها، فکرها، نيتها. خيلي من اين مسئله را گفتم، اجازه بدهيد يک بار ديگر هم تکرار کنم. اين را شايد همه ايران از من شنيده باشند، اجازه بدهيد يک بار ديگر هم تکرار کنم، چون بالاخره من دهه سوم است، از اول انقلاب الان 27 سال است در تلويزيون هستم، آن دهه ممکن است افرادي بحث من را شنيده باشند ولي آنهايي که جوان بودند پير شدند، بچههايي که توي قنداق بودند بزرگ شدند، من نميتوانم بگويم اين حرف را زدم. من يک مثال را تکراري برايتان بزنم.
2- مقايسه ميان انگيزههاي متفاوت در يک عمل
من يک ليوان آب را به سه نفر تعارف ميکنم، گروه اول نميخورند ميگويند ما با تو قهريم، چون با من قهر هستند آب را از دستِ من نميگيرند. گروه دوم نميخورند ميگويند ما ميل نداريم، گروه سوم نميخورند ميگوييم شما ديگر چرا؟ ميگويند گروه چهارم تشنهتر است. يک نميخورد قهر کرده، دو نميخورد ميل ندارد، سه نميخورد ميگويد چون چهار تشنهتر است من نميخورم. زندهباد يک يا زندهباد دو يا زندهباد گروه سه؟ زنده باد گروه سه. چرا؟ انگيزه. يکي انگيزهاش قهر است، مهم نيست. يکي انگيزهاش اين است که ميل ندارد، مهم نيست، آن انگيزه سوم مهم است، ميگويد به چه دليل نخورد؟ ميگويد انگيزه تو اين بود که چهارمي تشنهتر است. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره ميکنند، از چاقوکش پول ميگيرند، به جراح پول ميدهند، چون انگيزه چاقوکش کشتن بود، انگيزه پزشک جراح سلامتي است. خيلي انگيزه مهم است. شما چرا درس خوانديد؟ الان شما نوجوان هستيد، بنده که 62 سالم است، خوب پشمم را بافتم و زمينم را ساختم و جوانيام را از دست دادم. شما نوجوان هستيد، اين چهل سال عمرتان را ميخواهيد چه کنيد، پنجاه سال را ميخواهيد چه کنيد؟ چون پيري که…، ديگر حالا چشمها ضعيف ميشود و دندانها ضعيف ميشود و کمر و پا و هر روزي يک پيچ آدم شُل ميشود. اين عمري که شما داريد، انگيزه کار چي است؟ فکرتان چي است، نيتتان چي است. بحث خيلي خوبي است. آنوقت اگر انسان فکرش خوب باشد، دائماً ميتواند در حال عبادت باشد. در دعاي کميل يک جمله هست ميگويد خدايا توفيقم بده که «و حالي في خدمتک سرمدا» (اقبال/709) اين جمله در دعاي کميل است. يعني هميشه من در خدمت خدا باشم، هميشه در خدمت خدا باشم يعني هميشه نماز بخوانم؟ خوشا آنان که دائم در نمازند، يعني دائما نماز بخواند؟ مگر کار ديگري نيست؟ خوب دائم در نمازند، پس کي به ما نان ميدهد بخوريم؟ کي مشکلات مملکت را حل کند؟ اين دائم در نمازند نه يعني دائم سر نماز هستند، يعني همه کارهايشان رنگ خدايي دارد، درس هم که ميخواند براي خدا ميخواند، کار هم که ميکند، سلام هم که ميکند، سلام عليکم، براي خدا سلام ميکند، نه بخاطر اينکه يک نمره خوب بگيريم از معلم، يا بخاطر اينکه پولدار است يا بخاطر اينکه زور دارد يا بخاطر اينکه، يا بخاطر اينکه، من اصلا نميدانم اين کي است، در کوچه راه ميروم نميدانم اين کي است، سلام عليکم، اگر هر کسي را شناختي به او سلام کردي که مهم نيست، اگر به ناشناس سلام کردي هنر است.
3- انگيزه خدايي، همه کارها را عبادت ميکند
آن وقت اگر انسان انگيزهاش خوب باشد، تمام کارها براي خدا ميشود. تمام کارها براي خدا ميشود. يک ساعت فکر از زمانهاي طولاني عبادت بيشتر است، تا چه فکري باشد. ببينيد الان بخشي از پول ساختمان را ميدهند به مهندس طراح ساختمان، چون ميگويند هرچه پول به مهندس بيشتر بدهيم نقشه هرچه بهتر باشد، اين ارزش ساختمان بيشتر است. اصلا ما خانههايي داريم که اگر بگويند مهندسش فلاني است، بخاطر طراحي مهندس، نرخ خانه بيشتر است، ميگويند اگر مهندسش فلاني است. ما الان بسياري از مملکتمان پولهايش آتش ميگيرد بخاطر اينکه مهندسيهايش خوب نيست. يک سالن ميسازند ميگويند اين براي نمازخانه است، يک سالن ميسازند آنفي تئاتر، يک سالن ميسازند ميگويند قرائتخانه، يک سالن، سالن کنفرانس. بيائيم طراحي کنيم که با پولِ کم چطور بهرهوري زيادي انجام بدهيم. دقيقههاي فکرمان، سؤال: شما که اينجا نشستي ميتواني در عمل خير همه مردم شريک شوي؟ مثلا يکي در هندوستان کارِ خير ميکند، يکي در آمريکا، يکي در اندونزي، مالزي، شما اين گوشه ايران نشستي، ميتواني در همه خيرهاي هستي شريک شوي؟ بله. چطور؟
4- شريک کردن ديگران در کارهاي خير
انگيزه و فکر و نيتت را عوض کن، در همه خيرها شريک. صبح ميخواهي صدقه بدهي، يک وقت ميگويي براي سلامتي خودم، خودم، خودم که شد فرد است، يک وقت ميگويي براي سلامتي خودم و فاميلم، يک خورده بهتر است، خودم و همه مردم، يک وقت ميگويي براي سلامتي جان امام زمان عليهالسلام و براي سلامتي همه مردم کره زمين، دفع بلا از هر موجودي، فکر شما دفع بلا از خودم، انحصاري است، دفع بلا از تمام موجودات هستي، اين، با اين انگيزه و فکرت، پول هم فرق نميکند، همان مبلغي که مياندازي بينداز، پول پنجاه تومان است، صد تومان کمتر يا بيشتر، پولي که مياندازي مهم نيست، پشت اين پول انگيزهات چي است؟ انگيزهات سلامتي خودت است يا سلامتي همه مردم کره زمين، دفع بلا از زندههاست يا دفع بلا از زندهها و مردهها؟ ماشينمان چپ نشود يا کشتي هم غرق نشود يا هواپيما هم سقوط نکند. شما با نيتت ميتواني در همه خيرها شريک باشي. پس مواظب باش. چرا درس ميخواني؟ ما خوب ديپلم را که بايد داشت. خوب ببخشيد بعدش کنکور، خوب آخر دانشگاه هم بايد رفت، خوب بعدش، بايد يک مدرکي گرفت، خوب بعدش، استخدام، خوب بعدش، خوب يک زندگي بکنيم، آخرش ميشود زندگي، يعني خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشين، تلفن، اين عاقبت است، يعني اگر نيت خودم باشم اول خودم و نمرهام، بعد خودم و دانشگاهم، بعد خودم و استخدامم، هيچ وقت اين در طول 60 سال از خودم بيرون نميرود، اما فکر. امام را ببينيد، «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِير» حتي دشمنانش را دعا ميکند. عدهاي رفتند کربلا امام حسين را کشتند، همين حکومتي که امام حسين را کشت، لبِ مرزها سرباز داشت، امام سجاد به سربازهايي که لب مرز هستند، دعا ميکند. دعاي امام سجاد به مرزبانان، آنهايي که لبِ مرز هستند.اي امام سجاد به کي دعا ميکني؟ مرزبانان، مرزبانان حقوق بگير کي هستند؟ حقوقبگير بنياميه هستند، بني اميه کي است؟ همان که آمد بابايم را کشت در کربلا، تو به حکومتي که بابايت را کشت و الان نيرو گذاشته لبِ مرز، به آن نيروها دعا ميکني؟ بله، بابايم را کشت غلط کرد، ولي فعلاً مرز حکومت اسلامي آنجا ايستاده، و ما بايد فکرمان، بالاتر از اين باشد که حکومت، حکومت باطل است، اما مرز کشور اسلامي بايد حفظ شود. فکر بايد بالا باشد. آقا ارزش شما چقدر است. الان ميگويند کي ارزش دارد؟ اين خيلي پسر خوبي است، اين خيلي ارزش دارد، اوه، ميگوييم چي است، ميگويد همه نمرههايش بيست است. نخير. ممکن است کسي نمرهاش شانزده باشد ولي فکرش بيست باشد، ممکن است کسي نمرهاش بيست باشد اما فکرش… يعني ممکن است بيست بگرد براي اينکه زندگي خودش را تأمين کند، اين کوچک است، ممکن است شانزده بگيرد ولي هدفش خير رساني به همه دنيا است. بيائيم يک کاري کنيم خير برسانيم. ميروي نان بگيري، يک پيرزن، پيرمرد همسايهات را بگو پدر جان، من ميروم نانوائي، ميخواهي يک نان هم براي تو بگيرم؟ اصلا ميخواهي يک قرار بگذاريم من هر روز که ميروم نانوائي يک نان هم براي تو ميگيرم، بعد هم پولش را بده. اصلا خير برسانيد، به من چه چشمش کور! بابا درست است تو سنگ را نينداختي، ولي فعلا اين سنگ در جاده يک لاستيک را ممکن است بترکاند. شما اين سنگ را بردار، مگر من نوکرشم؟ آقا نوکرش نيستي، خير برسان.
يک دعا است همه ايرانيها حفظ هستند، دعايي که همه ايرانيها حفظ هستند اين است، آيه قرآن است در همه دعاهايشان ميخوانند، ميگويند: («رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً») (بقره/201) خدايا، («رَبَّنَا») يعني خدايا، («آتِنَا») يعني به ما بده، در دنيا حسنه، («حَسَنَةً») يعني خير. خدايا در دنيا به ما خير بده. خدا ميگويد چشم، ميدهم، اما ميداني به کي؟ («لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ») (نحل/30) براي کساني که به مردم خير برسانند در اين دنيا، مگر نميگويي («فِي)(الدُّنْيَا حَسَنَةٌ») خدا ميگويد («فِي الدُّنْيَا حَسَنَةٌ») منتهي به کي ميدهم؟ («لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا») يعني اگر ميخواهي خدا به تو خير بدهد، تو هم بايد به ديگران خير برساني. نمرهات خوب است، پسرعمويت ضعيف است، بگو بيا کمکت کنم. چشمش کور، درسهايش را بخواند. بابا حالا نخوانده ضعيف شده، کمکش کن، کمکش کن. اگر کمک درسي کردي، دو تا خودکار دارد، اين هم حالا خودکارش را نياورده، چشمش کور، بياور از خانه. بابا، آقاجان من يک خودکار دارم، بيا بنويس بعد به من برگردان. تو که خودکارت را نميدهي، تو که در دنيا از («أَحْسَنُوا») يک خودکار احسان نميکني، بعد ميگويي («رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً») خوب تو خودت حسنه انجام دادي؟
5- شرط استجابت دعا در نزد خدا
بعضيها ميگويند حاج آقاي قرائتي، مگر خدا نگفته، نصفش را من ميخوانم، نصفش را شما بخوانيد، همه با هم بخوانيد، از اين آيههايي است که حفظ هستيد. («ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ») (غافر/60) دعا کنيد مستجاب ميکنم، پس چرا دعاهاي ما مستجاب نميشود؟ قرآن گفته («اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ») (انفال/24) قرآن ميفرمايد که («اسْتَجِيبُوا») اين آيه قرآن است، يعني اگر پيغمبر شما را دعوت کرد به کاري، («اسْتَجِيبُوا»)، يعني دعوت پيغمبر را استجابت کنيد، يک سؤال ميکنم، («ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ») دو تا آيه داريم در قرآن، يک آيه داريم مردم شما جواب مثبت بدهيد، شما هم دعا کنيد ما جواب مثبت ميدهيم. خدا که به شما ميگويد يک کاري بکن، شما جواب خدا را نميدهيد، آنوقت توقع داريد خدا جواب شما را بدهد؟ ميگويد آقاي قرائتي خدا گفته («ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ») دعا کنيد من مستجاب ميکنم، من دعا کردم مستجاب نشد، بيا، خدا يک حرف که نزده، خدا هم گفته («أَسْتَجِبْ لَكُمْ»)، هم گفته («اسْتَجِيبُوا») يعني من حرف ميزنم تو گوش بده، تو هم حرف ميزني من گوش ميدهم. دو طرفه است. بگذار چند تا آيه دو طرفه بخوانم. آيات دوطرفه: 1- («أَوْفُوا بِعَهْدِي») (بقره/40) شما به عهد من وفا کنيد، («أُوفِ بِعَهْدِكُمْ») من هم به عهد شما وفا ميکنم. شما وفا کنيد، من هم وفا ميکنم. من گفتم فحش نده، خوب فحش دادي، من گفتم نماز بخوان، نخواندي، گفتم اين لقمه حرام است نخور، گفتم مؤمن را مسخره نکن، براي اينکه خودت کيف کني به هر که رسيدي يک متلک گفتي، راحت به هرکه ميخواهي متلک ميگويي، راحت به هر که ميخواهي فحش ميدهي، راحت هرچه ميخواهي آبروي کسي را ميريزي، خوب آبرو ريختي، حالا آبرويت را ميريزند. وفا کنيد، وفا ميکند. («إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ») (محمد/7) اگر شما نصرت کنيد خدا را، («يَنصُرْكُمْ») خدا هم شما را نصرت ميکند. («زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ»)(صف/5) چپه شدي خدا هم چپهات ميکند. («اذکروني اذکرکم») شما ياد من باشيد، من هم يادِ شما هستم. («اسْتَجِيبُوا»)، («أَسْتَجِبْ») (غافر/60). گندم از گندم برويد، جو ز جو، چي کاشتي که ميخواهي برداري؟ مسير شرق رفتي ميخواهي به غرب برسي، مسير غرب رفتي ميخواهي به شرق برسي.
چه دارم ميگويم؟ آقاياني که دير تلويزيون را روشن کردند، بحث امشب ما اين است، فروردين 86 بحثمان اين است، ارزشها و فکرها و نيتها، خيلي بحث مهمي است، خيلي ساده است، بحث علمي نيست، ولي عملي است چه عملي. انسان ميتواند با فکرش و با انگيزهاش و با نيتش در همه خيرها شريک شود.
6- رضايت به کار ديگران، شرکت در کيفر و پاداش آنان
مخت نميکشد درس بخواني يا پير شدي، پير شدي از سنت گذشته يا مغزت ديگر نميکشد، پول که داري، الو، کميته امداد، من ديگر خودم پير شدم مخم نميکشد، ديگر حالش را ندارم اما وضع ماليام خوب است، دو تا سه تا از اين بچههاي محروم و فقير که هوششان خوب است ولي بابايشان پول ندارد اينها را بفرستد دانشگاه، پول ندارد برايشان کامپيوتر و کتابخانه و اينها درست کند، پنج تا از اين جوانهاي فقير را من باني ميشوم تا پنج سال بروند اينجا باسواد شوند. بيايند اينجا من ببينم با آنها احوالپرسي هم بکنم، رويشان را هم ببوسم، پولشان و خرجيشان را ميدهم. شما پير هستيد ولي اگر پنج تا مهندس و دکتر به جمهوري اسلامي اضافه شد، اين پيرمردي هم که حال ندارد از خانهاش راه برود، در آن شريک است. بنده ميافتم مريض ميشوم، اين آمپولزن و پزشک ميآيند من را معاينه ميکنند، معالجه ميکنند، آمپول ميزند، دارو و درمان ميدهد، من خوب ميشوم، وقتي خوب شدم تا آخر عمر هرچه حديث در تلويزيون و جاي ديگر بخوانم، آن آمپولزن هم در کارِ من شريک است، به شرطي که نيتش پول نباشد.
7- کار براي خدا، نه کسب دنيا
براي خدا کار کنيد، فکرتان خدا باشد، پول هم بگيريد، ببينيد بنده آمدم اينجا، ديديد، آب خوردم اما به اين قرآن قسم به نيت آب نيامدم اينجا، آب بخوريد اما نيت آب نکنيد. شما که اينجا نشستهايد همهتان از اکسيژن استفاده ميکنيد، اما هيچکدام نيتتان اکسيژن نيست. نميگويم پول نگيريد، ميگويم نيتتان پول نباشد. يک حمامي درِ حمام را باز ميکند بگويد حمام را باز ميکنم مردم نياز دارند، براي حلّ مشکل مردم در حمام را باز کند. خوب مردم پول هم ميدهند، فرقي هم نميکند، براي پول برود مردم پول ميدهند، براي حلّ مشکل مردم برود باز هم مردم پول ميدهند، فقط از جيبش رفته، تو اگر قصدت حلّ مشکل مردم بود، ثواب داشتي، اما چون قصدت به دست آوردن پول بود از ثواب محروم شدي. شما که درس ميخوانيد نيتتان اين باشد، («بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»)، من درس ميخوانم تا با علمم به جامعه خدمت کنم، به جامعه خدمت کني که رأي بگيري از مردم؟ رئيس جمهور شوي؟ وکيل بشوي؟ مردم به من رأي بدهند يا ندهند، مردم بندگان خدا هستند، من ميخواهم به مردم خدمت کنم تا خالق مردم راضي بشود. چون رضايت مردم کاري دستش نيست، حالا مثلا مردم از من راضي باشند، فوقش وقتي ميگويند قرائتي مُرد، ميگويند اه، يک اه خواهند گفت، راضي هم نباشند خواهند گفت به درک که مُرد. يعني مردم خواهند گفت اه، يا خواهند گفت خوب شد که مُرد. رضايت مردم خيلي هم ارزش ندارد، خوب است ولي رضاي خدا بهتر است. قرآن بخوانم: («وَرِضْوَانٌ مِنْ اللَّهِ أَكْبَرُ») (توبه/72) يعني رضايت خدا اکبر است، اکبر يعني بالاتر است. حالا مثلا شما از من خوشتان بيايد، چه ميکنيد؟ يک کف خواهيد زد، يعني پاي تلويزيون خوشت بيايد همچين ميکني، مغرور باشي همچين گوش ميدهي، بيتفاوت باشي همچين مينشيني. حالا يک جوري مينشيني، يا همچين مينشيني، يا همچين مينشيني، يا همچين مينشيني، حالا هرجور ميخواهي بنشين، مردم خوششان بيايد و بدشان بيايد خيلي…، بگذار قرآن بخوانم چرا از خودت حرف ميزني؟ («قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ») (انعام/91) بگو خدا، خودت را به غير خدا نفروش، («إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى»)(توبه/111) خدا مشتري است، به بهشت ميخرد، مردم به کف ميخرند، به سوت ميخرند، امروز ميگويند زنده باد، فردا ميگويند مرده باد. خودتان را نفروشيد.
انگيزهها، فکرها، نيتها، اين خيلي مهم است. يک کسي کشته شد، گفتند شهيد راه خر، عربياش را بخوانم، «قتيل الحمار» يعني کشته راه الاغ، ميدانيد چرا اين لقب را گرفت؟ چون در جبهه بود ديد فلاني الاغ خوبي دارد، گفت به چه الاغي، بروم بکشمش الاغش را به غنيمت بردارم، رفت اين را بکشد که الاغش را بگيرد، او اين را کشت، شهيد شد، اما شهيدِ الاغ. بعضيها ميروند دزدي کنند به پول برسند، پليس هم اينها را ميگيرد، هم از دنيا ماندهاند، هم از آخرت. بعضي براي خدا کار ميکنند، هم آخرت را دارند، دنيايشان هم تأمين ميشود.
8- معلّمي، بهترين شغل دنيا
خوب؛ معلم هم همينطور است، معلم يک وقت درس ميدهد براي حقوق مختصري که ميگيرد، يک معلم سر و ته حقوقش چند صد تومان است، اما اين چند صد تومان ميارزد؟ اين اگر برود اداره دخانيات که حقوقش بيشتر است. معلمي ارزش است، دخانيات ميداني چه ميکند؟ دود ميرساند به ريهها، معلمي چه ميکند؟ علم ميرساند به مغزها، آخر علم به مغز برساني کجا، دود به ريه برساني کجا، شغلت ارزش دارد، آنوقت شما که شغلت اينقدر ارزش است براي پول درس نده، براي خدا درس بده، حقوقت را هم بگير. اينکه ميگويند براي خدا معنايش اين نيست که پول نگيريد، پول بگيريد، اما فکر و انگيزه بايد…
9- جوانان، سرمايهدارترين انسانها
جوانها يک سرمايهاي خدا به شما داده، به شما بگويم سرمايهدار تاجرها نيستند، تاجرها سکه دارند و دلار و پول و مزرعه و برج، شما سرمايهدار هستيد، چرا؟ براي اينکه شما شانزده سالت است، هفده سالت است، تا هشتاد سالگي شصت سال عمر داري، سرمايه شصت سال عمر است، اگر عمرتان، فکرتان خوب باشد، انگيزهتان خوب باشد، نيتت خوب باشد، در همه خيرها ميتوانيد سرمايهگذاري کنيد، ولو در يک مدرسه هستي اما خيرت به همه برسد. صبح که دعا ميکني، نگو خدايا در کنکور قبول شوم، بگو بشويم. نگو من، بگو ما، از نماز ياد بگير. نماز نميگويد «السلام عليّ» بگو: «السلام علينا» نگو: «اياک اعبد و اياک استعين» چقدر تکمحوري، بگو («إِيَّاكَ نَعْبُدُ» )(حمد/5) متکلم معالغير. («إِيَّاكَ نَعْبُدُ») يکي هم که نماز ميخواني انگار نماينده کره زمين هستي، («إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»)(حمد/5). همه با هم هستيم، نگو: «اهدني» بگو («اهْدِنَا»)،(«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» )(حمد/6)، («اهْدِنَا»)، («نَا») يعني ما، «ني» يعني من، دعا ميکني عمومي، صدقه ميدهي عمومي، نان ميگيري براي همسايهات هم بگير، سنگ هم در خيابان ديدي بردار، بگو ماشين ما که گذشت، پيش پدر ماشين بعدي. نگو ما که قبول شديم، به درک که ديگران تجديد شدند، آخر سال کمک درسي بکنيد، اگر يک چيزي بلدي به شاگرد ياد بده، از يک دانه خودکار گرفته تا يک دانه نان براي همسايه پير، تا برداشتن يک سنگ تا برداشتن خار، آنوقت درس زندگي با درس بندگي بايد با هم باشد. اگر دبيرستان و دانشگاه ما درس زندگي را خواندند، يعني فيزيک و شيمي همه ميآيند سرِ کلاس، آنوقت نمازخانه يک عده نميآيند، ميگويند باشد بعد. درس زندگي رفت بالا، درس بندگي افتاد پائين، آخرش ميشويم آمريکا. اف 16 درست ميکند براي بمباران کردن مردم لبنان. کمک ميکند اما به اسرائيل، اگر درس زندگي بالا رفت اما درس بندگي پائين افتاد، علم بالا رفت، تقوا آمد پائين، اين جنايت است، يعني هرچه باسوادتر بشويم جنايتمان، بايد زندگي و بندگي، علم و تقوا، («يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ») (آلعمران/164) بايد باشد، اگر يک پرنده يک بالش بزرگ شد، يک بالش کوچک، سقوط ميکند.
خدايا، يک دعا ميکنم شما نوجوان هستيد يا بيگناه هستيد يا کمگناه، نو هستيد ولي دعاي شما مستجاب ميشود، خدايا تو را به حق قرآن و تو را به حق پيغمبرت و تو را به حق هرکس که در قرآن از آنها ستايش کردهاي، اگر تا حالا انگيزهها و فکرها و نيتهاي ما خراب بوده، اين خرابيهاي ما را اصلاح کن از الان تا ابد بهترين انگيزهها، بهترين فکرها، بهترين نيتها را در همه کارها به ما مرحمت بفرما. دنياي ما را تأمين کن اما نيت ما را از دنيا بالاتر قرار بده. ما را عزيز کن اما فکر ما را عزت مردمي قرار نده. اين خوب است که آدم در جامعه عزيز باشد اما نيتش اين نباشد که پهلوي مردم، نيتش براي خدا باشد، خدا به او عزت بدهد. انگيزهها، فکرها، نيتهاي ما را اصلاح بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 93