نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 924
بسم الله الرّحمن الرّحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سوره فلق داشتیم صحبت میکردیم، آفت شناسی، آسیب شناسی، شرورشناسی. شرهایی که دور انسان هست و گاهی هم از آن غافل است. سوره فلق را با هم بخوانیم. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5 پناه میبرم از شر آفریدهها. خداوند هرچه آفریده خوب آفریده ولی خود آفریده شر دارد. مثل معلمی که درس میدهد درسش خیر است ولی شاگرد ممکن است از این درس استفاده بد بکند. آهن خیر است ممکن است کسی از این آهن چاقو درست کند بزند توی شکم مردم. آهن که آفریده خداست خیر است منتها هر خیری ممکن است در اختیار کسی قرار بگیرد که استفاده شر بشود. امام زین العابدین، شرور را تقسیم کرده، شرور درونی، مثل حرص و غضب و هوی و هوس و بخل و شروری که مرض روحی خود انسان است، شروری که از بیرون است مثل رئیس و همسر و فرزند و دوست و همسایه و شرور همسایه. شرور طبیعی، شر مار و عقرب و مرض و میکروب و شرور خانوادگی.
1- خطر سخنهای بدون دلیل و استدلال
شرور مختلف است. بعضی از شرور این است که امام سجاد فرمود: اللهم انی اعوذ بک من احتجاج المغلوب، پناه میبرم از احتجاج مغلوب، یعنی چه؟ یعنی در گفتگوها کم بیاورم. استدلالهایم استدلال ناتمام و ناقص باشد، دشمن من را بشکند. مسلمانها باید همیشه حرف بالا را بزنند. (;كَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا) (التوبة/40)، (واظهر کلمه الحق و اجعل هی العلیا و اظهر کلمه الباطل واجعل هی السفلی). ما باید از نظر استدلال و منطق حرف برتر را بزنیم. باید مسلمانها، طلبهها و دانشجوها باید چنان استدلالی حرف بزنند که مغلوب نشوند. بله مردم حرف هایشان آبکی است. آنهایی که بند به استدلال نباشد، آن مردمی که حرفشان بی استدلال است آبکی است. مثلا میگوید سیزده نحس است میگوییم چرا سیزده نحس است؟ میگوید دیگه توی همه کشورها سیزده نحس است میگوییم خوب امیرالمؤمنین سیزده رجب به دنیا آمد. تولد حضرت امیر در سیزده رجب ثابت کرد سیزده نحس نیست. این طرف اینجور خلع سلاح میشود. باید حرف مستند باشد. این خطابش به ما طلبه هاست، به اساتید دانشگاه، به دبیرهاست. یعنی چیزی بگوییم که فردا نیایند مثلا یک چیزی بگویند که حرف ما کم رنگ بشود. یکی از امتیازات قرآن این است که هرچه تاریخ پیش میرود، عظمت قرآن روشنتر میشود. پناه میبرم از احتجاج مغلوب، یعنی پناه به تو میبرم از حرف بی منطق زدن، استدلال آبکی، بسیاری حرفها و سؤالهایی که میکنیم سؤال بی جاست، اشکالهایی که میکنیم اشکال بی جاست.
2- خطر اعتراض به حكمت و مصلحت خداوند
گاهی مثلا ممکن است مادر شوهر به عروسش بگوید اَه، همهاش هم که تو دختر میزایی. حالا مثلا تو با خدا مخالفی؟ خداوند میفرماید (;یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّكُورَ) (الشورى/49) خدا به هر که بخواهد دختر میدهد، خدا خواسته دختر داده. تو چه حقی داری این حرف را بزنی؟ اعتراض به خدا داری؟ اصلا اگر کسی پهلوش پسر و دختر فرق کند، این توی توحیدش میلنگد. یعنی به حکمت خدا اعتراض دارد. خدای حکیم گفته تو باید دختر داشته باشی، تو هم باید پسر داشته باشی. به خدا اعتراض داری، به حکمت خدا اعتراض داری؟ توحید ایشان لغو است. من خودم پسر ندارم، بچه هام همه دخترند. بعضیها میپرسند پسر نداری؟ خدا انشاءالله یک پسر بهت بده. گفتم خدا یک جو عقل بده به تو. خدا یک جو عقل بده به تو. به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، من که سه تا بچه دارم، اگر هم خدا بگه میخوام بیست تا بچه بهت بدم نوزده تاش دختر است قطعا، بیستمی را تو بگو، من میگویم بیستمی را هم اختیار با خودت. بیستمی را هم اختیار با خودت. به ما چه؟ اصلا ما چی چی سرمان میشود؟ یک حدیث داریم که این مردم عوض اینکه بندگی خودشان را یاد بگیرند، خدایی را یاد من میدهند، خدا هم بهش بر میخورد. میگوید این بندگی خودش را بلد نیست، مثل بچه ابتدایی که بلد نیست راه برود به کارشناس فنی میگوید که آقا همچین کن همچین کن همچین کن همچین کن. این کارشناس میگوید بسه دیگه. درست را بخوان. ما بندگی خودمان را بلد نیستیم به خدا میگوییم ببین همچین کن همچین کن بعدش همچین کن همچین کن. یعنی داریم کارشناسی میکنیم برای خدا. میگوییم خدایا هرچی من میگویم گوش بده این رقمی. خدا میگوید بشر بندگی خودش را فراموش کرده خدایی یاد من میدهد. پناه به تو میبرم از حرف بیخودی، از حرف آبکی. قرآن بعضی جاها میگوید (;ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنْ الْعِلْمِ) (النجم/30)، این آیه قرآن است که خواندم، ذلک مبلغهم، این دیگه سوادش بیش از این نیست. رفتیم پهلوی یک بزرگواری نصیحت کند به ما. گفت ببین اگر میخواهی درس بخوانی اصلا هیچ نامهای هم نخوان. بعد برای ما مثل زد. مثل زد گفت که کسی رفت درس بخواند همینطور که درس میخواند یک نامه برایش آمد برای اینکه حواسش پرت نشود نامه را نخواند گذاشت زیر تشک مدتی شد دوباره درس خواند باز یک نامه زیر تشک، زیر تشک، هی هرچه نامه آمد گذاشت زیر تشکش. سالها گذشت و درسهایش را خواند و خوب که دانشمند شد نامهها را خواند دید که توی یکی از نامهها نوشته پدرت مرحوم شده، یک نامه نوشته مادرت مرد، یک نامه نوشته خواهرت مرد، برادرت مرد این برای اینکه تمرکز فکری داشته باشد اصلا این نامهها را نخواند. اینو میگفت که یعنی تو هم هر خبری شد بی خبر باشی تا حواست جمع درس خواندن باشد. خوب این به کجای اسلام میخورد این؟ کدامیک از امامان ما را نامه بهشان بدی میگذاشت زیر تشکش؟ اصلا نامه زیر تشک گذاشتن مبنای کدامه؟ آیه داریم؟ حدیث داریم؟ یک سلیقهای بوده انجام دادیم حالا یا راست یا دروغ. معلوم هم نیست راست باشد. حالا بر فرض راست باشد سلیقه شخصی بوده. انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتی.
3- عمل براساس وحی و عقل، نه حدس و گمان
ما باید حرفهامون یا طبق قرآن باشد یا طبق اهل بیت یا طبق عقل قطعی. نه حدس، عقل غیر از حدس است. این انسان در اصل میمون بوده، این عقل نیست این حدس است. یک چیزهایی به هم شباهت دارد میگویند این از اون بوده، اون از این بوده. مثل اینکه بگویند موتور در اصل دوچرخه بوده، لاستیکش کلفت شد، دستهاش ضخیم شد، شد موتور. همین که نگاه میکنیم موتور و دوچرخه شکل هم است، یک چیزهایی میبافیم. عقل قطعی، نه یافتنی. حرفی را که قبول میکنیم یا باید یقینی باشد، بله اسلام به یقین ارزش قائل است. به یقین باید عمل کرد ولو خلاف نظیر همه باشد. شما اگر خودت با چشمهای خودت ماه را دیدی فردا عید فطر است. حالا هی بگویند پهلوی مراجع ثابت نشده، مقام معظم رهبری دفترش اعلام نکرده، میگویی آقا من با چشم خودم ماه را دیدم. کسی که ماه را با چشم خودش دید، فردا عید فطر است. این را میگویند به یقینیات قطعی باید عمل کرد. یک کسی را شما بدیش را یقین کردی، یعنی یقین داری، عیبش را دیدی، شما باید ازش فاصله بگیری، حالا همه مردم هم بگویند آدم خوبی است، لازم نیست به مردم اعلام کنی که آقا این عیب دارد، نه عیب مردم را به مردم اعلام نکن، ولی خودت که دیدی ازش فاصله بگیر، دنبال موج نروی. پناه به تو میبرم از سخن بی پشتوانه. قرآن میگوید. سدید یعنی همان سد سازی. یعنی قول باید محکم باشد. که امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید که اللهم انی اعوذ بک من صاحب سوء فی المغیب و المحضر. پناه به تو میبرم از رفیق بد، چه حاضر باشد چه غایب باشد. معلوم است رفیق بد غیبتش هم، یعنی پهلویم نباشد باز فساد دارد. رفیق که بد شد پهلویت که باشد یک رقم ضرر میزند پشت سرت هم یک رقم ضرر. پشت سرت هم غیبت میکند، سخن چینی میکند، کاه را کوهش میکند، فتنه میکند، قرآن بخوانم. قرآن میفرماید بعضیها دور پیغمبر هستند (;قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ) (التوبة/48)، یعنی همه حرفها را جور دیگر واژگون میکنند.
4- هشیاری در برابر نیروهای نفوذی دشمن
خوب، اللهم انی اعوذ بک من شر عیون الظلمه. پناه میبرم از شر جاسوس ستمگران. جاسوس ستمگران. چون همیشه عواملی این دشمنها دارند. یعنی الان آمریکا، اروپا، دشمنان ما، نمیدانم اسرائیل، یک جاسوسهایی دارند حالا یا اسمش جاسوس باشد، یا حقوق بگیر باشند، یا مزدور باشند، یا مزدور مزد بده باشند، اجیر باشند، اینها خبر فروشی میکنند. اصولا در اسلام جاسوس داریم؟ بله، ما هم باید جاسوس داشته باشیم. توی نهج البلاغه سه رقم جاسوس هست. بعضی از جملات نهج البلاغه میفرماید بلغنی، بلغنی یعنی به من ابلاغ شده، یعنی گزارشهای مردمی. این گزارش مردمی است. تعبیرش بلغنی است. یک جاسوسهایی که رسما حقوق میگیرند این هم در نهج البلاغه هست که میگوید وابعث العیون، عیون یعنی بازرس. عین یعنی چشم، عیون یعنی چشمها، این چشم من است آنجا، یعنی مواظب کارهاست. عیون هم در نهج البلاغه هست، وابعث العیون، امیرالمؤمنین به استاندار میگوید که یک افرادی را باید بازرس داشته باشی دشمن چه طرحی دارد. وابعث العیون. یک بازرس ویژه داریم، این هم که میگوییم بازرس رسمی، یکی هم داریم عینی بالمغرب، عینی بالمغرب یعنی بازرس ویژه. سه تعبیر هست، بلغنی، وابعث العیون، عینی بالمغرب. اسلام اجازه نمیدهد که ما اگر خواستیم یک کاری بکنیم دوربینهای دشمن بالای سرمان باشد، اما دشمن هر غلطی خواست بکند ما از او غافل باشیم.
5- ترجیح منافع عمومی بر منافع شخصی
این مربوط به تعهد است. توی خانه خانم میداند که شوهرش تریاک میآورد، رد و بدل میکند. نگوید حالا اگر من بگویم نانِ شوهرم قطع میشود، من را طلاقم میدهد. این جنایتی که شوهرت میکند، به خصوص تریاکهای تنی و صد کیلویی دویست کیلویی و حالا یک وقت یک پیرمردی یک بسته میگیرد به بغل دستیاش میدهد اون یک حرف دیگه است، اما گاهی وقتها یک نسل را این شوهر نابود میکند بخاطر این که حالا یک گردنبند برای خانمش بخرد. این خانم وظیفه شرعیاش این است که به منابع ذی صلاح اطلاع دهد که شوهر من کیلو کیلو تریاک تقسیم میکند، به هر قیمتی میخواهد باشد، نباید بخاطر منافع شخصیاش، پسرها هم همینطور. کارمند دولت میفهمد که مدیر کلش چه کرد. توی بانک چی شد، توی وزارتخانه، توی کارخانه، تو بازار، توی گمرک چی شد. هرکس اطلاع دارد، منافع عام مهمتر از منافع خاص است. سیر خوردن، پیاز خوردن ممکن است برای بدن، حتما برای بدن آثار و برکاتی هم دارد، اما میگویند اگر میخواهی بروی نماز جمعه سیر و پیاز نخور. برای اینکه بوی سیر ممکن است در نماز جمعه مردم را اذیت کند، یعنی همیشه منافع عمومی بر منافع شخصی غالب است. در مدیریت و حکومت داری امیرالمؤمنین میفرماید ولیکن نظرک عامه. شما عموم را بسنج. عموم را بسنج. من خیلی عصبانی هستم، ناراحتم از اینکه به اسم خط کوفی و میخی و سیخی پول امام رضا و پول امامزادهها و پولهای دولت و ملت و وقف و هرچی پول هست، نمیدانم هرچی پول هست، از هر منبعی پول هست برمی دارند کاشی کاری میکنند آنوقت امتی که پول را ریختند توی ضریح میآیند مینشینند هیچی نمیفهمند. پول مردم خرج خط میخی میشود. با کدام عقل، با کدام وحی، با کدام وجدان، با کدام دین میسازد که از این مردم بدبخت ما پول بگیریم، احیا کنیم خط کوفی، میخی، سیخی را. خوب بابا کاشی کاری مینویسی یک چیزی بنویس که بنده هم نشستهام توی صحن، کاشی کاریها را بخوانم که امام رضا چی گفت، حضرت عبدالعظیم چی گفت، حضرت معصومه چی گفت، این امامزاده چی گفت. گاهی وقتها، مخ جوری است که تکان نمیخورد. یک راهی را رفتهاند، همین طور میرویم. صد سال، دویست سال، پانصد سال یک راهی را میرویم. یک لحظه هم فکر نمیکنیم که این راه را ما تغییرش بدهیم. چند قرن پیش توی حوزه یکی گفت ضرب زید عمرا، یک آدم بیاید بگوید ضرب الله مثلا، به جای ضرب الله زیدا بگوید ضرب الله مثلا، این دوتا کلمه را عوض کند، البته تغییراتی الحمدلله توی حوزه شده است خیلی خوب، اما اینکه میگویم برای الان حوزه نیست، قرنها در حوزه گذشت و این مثل را شهامت اینکه عوض کنند ندارند. رمز موفقیت این است که انسان خط شکن باشد، هر کاری که میخواهد بکند یا کتاب الله یا اهل بیتی یا عقل قطعی. اگر نبود ما باید بشکنیم. سنت دوجور است، یک سنتهای غلط، یک سنتهای درست.
6- حفظ میراث فرهنگی و سنتهای درست پیشینیان
اجازه بدهید من این را بگویم. میراث فرهنگی، یا سنتهای گذشته. دو جور است. یا استدلال دارد یا سلیقه بوده، هرجا استدلال دارد، ما باید عمل کنیم، به چه دلیل؟ قرآن بخوانم. قرآن به پیغمبر میگوید راهی را که انبیاء پیشین رفته تو هم دنبال کن، (;فَبِهُدَاهُمْ اقْتَدِهِ) (الأنعام/90)، به هدایت انبیاء پیشین اقتدا کن. قرآن بخوانم، (;شَرَعَ لَكُمْ مِنْ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ) (الشورى/13)، پیغمبر آن دینی را که برای تو آوردیم همان دینی است که برای نوح و ابراهیم و عیسی و موسی آوردیم. (;اصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ) (الأحقاف/35)، کار خوب انبیاء را باید دنبال کنیم، کار خوب نیاکان را باید دنبال کنیم، اگر پدران ما یک کاری دارند استدلالی است درست است، اما یک کاری بوده سلیقهای، ما تابع سلیقه نیستیم. پدران ما زیر بار شاه رفتند، خوب حالا ما هم باید بگوییم شاه؟ امام صادق آمد خانه یک نفر گفت خانهات خیلی تنگ است، گفت خانه ابوی است، ابوی از ابوش، مثلا این از میراث فرهنگی است و گفت بابا پدرت فقیر بوده، بدبخت بوده، نداشته، تو که وضعت خوبه توی خونه تنگ؟
7- دوری از سنتهای نادرست نیاكان
اگر پدرت احمق بود تو هم باید احمق باشی؟ اگر یک کسی یک کاری کرد که ما نباید این کار را بکنیم که. حالا میراث فرهنگی، خوب بت پرست بشویم، آتش پرست بشویم، نمیدانم، هر میراث فرهنگی ارزش نیست، هر سنتی ارزش نیست، قرآن بخوانم، از خودم نگویم بهتر است. الان اینطوری است که پدر نمیتواند زن پسرش را بگیرد، الان پدر شما نمیتواند زنِ شما را بگیرد، قدیم میگفتند زنِ پسرخوانده را هم نباید گرفت. زیدی بود پسرخوانده پیغمبر بود، همسرش را طلاق داد، خدا به پیغمبر گفت زنِ پسرخواندهات را بگیر تا این سنت جاهلی شکسته بشود. به هر حال. پناه میبرم از رفیق بد، حضور داشته باشد، فتنه میکند، (غلبوا بک الامور)، چیزها را واژگون میکند، تحلیلهای واژگون میکند. دور هم باشد با غیبت و سم پاشی.
8- خطر بازداشتن مردم از راه خدا
دیگه چی؟ (اعوذ بک من شر عیون الظلمه)، جاسوسهای دشمن، ما زیر نظر دشمن هستیم، کاری نباید بکنیم که دشمن دستاویز قرار دهد، دیگه چی؟ اللهم انی اعوذ بک ان اسدّ عبادک، پناه میبرم از اینکه (;یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) (الأعراف/45) باشم. پناه میبرم از اینکه حرکتم، راهم، کارم، مانع راه خدا باشد. مگه مانع خدا هم میشود؟ بله، انسان کاری انجام میدهد جلوی راه خدا را میبندد. وقف را میخورد. زمین وقف را میرود به اسم خودش میکند، افراددیگر میگویند برو بابا، موقوفات را دیدی چطور بردند خوردند، من چطور وقف کنم؟ همین که احساس میکند افرادی مالِ وقف را خوردند، این دیگه عشق وقف کردن اموال درِش از بین میرود. یصدّون عن سبیل الله، نماز را طولش میدهد در مسجد، اگر نمازش را به مقدار مفید و لازم بخواند، مسجدش پانصد نفر میآید، از بس نمازش را طول میدهد، این نماز میشود، پانصد نفر میشود صد نفر، این آقا با این نمازی که میخواند میشود یصدّون عن سبیل الله. جلوی راه خدا را میبندد. اصلا مردم قبولش ندارند. بنده در یک محلهای نماز میخوانم میبینم کم کم محبوبیت من کم شده، حالا یا خودم یک دسته گلی به آب دادم، یا خانمم یک کاری انجام داده، یا پسرم یا دامادم، یا بالاخره حالا به هر دلیلی، یا با خود یا بی خود، یا با خود یا بی خود احساس میکنم دیگه مردم مسجد نمیآیند ولی اگر مردم یک روحانی دیگر را بگذارند نماز جماعت شلوغ میشود. اینجا این آقا باید خودش استعفا بدهد بگوید مردم من دیگه تاریخ مصرفم توی این مسجد تمام شده، من میروم یک مسجد دیگر، یک آقایی هر کس دیگری را دوست دارید بیاورید، اگر فکر میکنی که اینجا را رها کنی مردم یک روحانی دیگر بیاورند مسجد شلوغ میشود، شما سفت نگه دار، اه، من پدر در پدرم پیشنماز اینجا بوده، اگر خواسته باشی اینجا باشی، مسجد خلوت است، آنوقت شما این یصدون عن سبیل الله است و اسلام در نماز جماعت تعداد میخواهد. یعنی اگر در یک نماز جماعت ده تا کارگر ساده بودند، ده تا آدم معمولی، بچه مدرسهای، بچه دبیرستانی، ده تا آدم معمولی بودند، یک نماز جماعت دیگر نه نفرند ولی همه از علمای ربانی از عرفا، علما، فقها، یک مسجد هفت نفر از علما و فقها، یک نماز جماعت هفت نفریاند، یکی نماز جماعت هشت نفریاند ولی هشت تا آدم عادی، اسلام میگوید کدام مسجد بروم نماز بخوانم؟ هشت نفره، چون اسلام در نماز جماعت دنبال این است که کدام مسجد جماعتش، افرادش بیشترند. این مسجدهایی که چند تا نماز جماعت میشود، بنده خودم اقتدا نمیکنم، نگو تو چی کارهای؟ بنده مجتهد نیستم اما یک جو عقلی که دارم این را میفهمم که اسلام از نماز جماعت اتحاد خواسته. بله قم مراجعش کار قشنگی میکنند، خدا رحمت کند آیت الله العظمی نجفی مرعشی اول وقت نماز میخواند، بعد از یک ربع، بیست دقیقهاش آیت الله العظمی گلپایگانی میخواند، بعد از بیست دقیقهاش آیت الله زنجانی میخواند، بعد از ده دقیقهاش آیت الله خوانساری میخواند؛ یعنی چهار تا مرجع بودند تناوب بود، اما چهار تا شبستان، چهار تا مسجد میگویند بحول الله، سمع الله، حی علی الصلوه، حی علی خیر العمل، قنوت، تشهد. این نماز جماعتی که هر شبستانی یک نماز جماعت باشد، بنده نفهمیدم و لذا یک سالی که نجف بودم توی صحن نجف نماز نخواندم. با اینکه توی صحن نجف همه علمای درجه یک هم بودند. گفتم اسلام وقتی میگوید جماعت یعنی اتحاد، باید هرچی جماعت عظمتش، بله میشود یکی شنبه بخواند، یکی یکشنبه، یکی صبح بخواند، یکی ظهر بخواند، یکی شب بخواند، علی التناوب بخوانند، این پهلوی هم پهلوی هم، این کجاش به کجای اسلام میخورد نفهمیدم من. لااقل من نفهمیدم حالا، دلیل فقهی هم نداردها. یک کسی آمد به من گفت مراجع قدیم این کار را میکردند، گفتم خیلی خوب، مسئله وحدت از احکامی نیست که من تقلید از مراجع کنم از موضوعات است، من در احکام باید تقلید از مراجع بکنم، در اینکه این خربزه شیرین است یا اون، دیگه لازم نیست مرجع تقلید بگوید، خودم میخورم میفهمم. در اینکه چه لباسی بپوشم که دیگه بدن خودم مرجع تقلید منه، این بدن چه لباسی میخواهد). بنابراین باید مواظب باشیم یک مقداری کارهای سلیقهای را کنار بگذاریم ولو سلیقه بزرگان بوده، همه سلیقههای بزرگان درست نبوده، آنقدر شعرهایی هست که لغو است. دید موسی آن شبانی را به راه، آن چوپان میگفت خدایا کجا هستی، میخواهم سرت را شانه کنم، نمیدانم چی چی، موسی گفت این حرفها را نزن، خدا باهاش دعوا کرد، خوب واقعاً درست است این؟ یعنی پیغمبران نیامدهاند که اگر کسی کج میگوید صافش کنند؟ بگویند کج نگو؟ حالا یک چوپانی کج میگوید حضرت موسی حق ندارد به رسالتش عمل کند؟ آنوقت ما چون دلمان به حال یک چوپان میسوزد موسی را هوا میکنیم. یعنی حاضریم پیغمبر اولواالعزم را بفرستیم هوا بگوییم بیخود حرف زدی، به چوپان بگو هرچی دل تنگت میخواهد بگو، خوب اگر هر چوپانی هرچی میخواهد بگوید بگوید، پس نقش موسی چیه؟ حالا این شعر را کی گفته، کی توی کتابهای درسی آورده، تو بورس است، تو بورس باشد، بورس برای من دلیل نیست. بنده تا مادامی که عمامه سرم است، حجه الاسلام هستم باید ببینم این حرف به اسلام میخورد یا نمیخورد. سلیقه علماء اگر احکام باشد بنده تابعم اگر راجع به موضوعات باشد، فلان آیت الله مثلا فلان شعر را حفظ است، خوب حفظ کند، سلیقهها اگر مبنای عقلی و قرآن و حدیث داشته باشد، روی چشم، اما اگر سلیقه باشد، سلیقه آزاد است. پناه میبرم از اینکه یک کاری بکنم یصدّون عن سبیل الله بشود. سخنرانیهای طولانی، بحثهای بی فایده، آهنگها، قصهها، رمانها، قرآن میفرماید »و من الناس من یشری لهو الحدیث»، بعضیها اصلا پول میدادند قصه رستم و اسفندیار را میبردند توی عربها که مردم را سرگرم کنند از وحی جدا کنند اینها را. اعوذ بک من ان اضل عبادک، خدایا پناه میبرم بهت که مردم را منحرف کنم، گاهی ممکن است یک کسی یک کسی را منحرف کند خودش هم توجه ندارد. مسئله میگوید، بنده ممکن است توی مسئله گفتن آدم را منحرف کنم. میگویم اگر رفتی زیر دوش خواستی غسل کنی آن سوراخهایی که باز است، آب باید توی سوراخ هم برود، مثلا سوراخ گوش. این زن میرود میگوید خوب سوراخ گوشم، همچین میکند، تنگ هم میگیرد که این آب بریزد توی این سوراخ. اصلا این مسئلهای که این شیخ گفت باعث شد که این زن وسوسه شد. مردم وسواسی خلق نشدند، اینهایی که وسواسی هستند گیر یک آدمهای مسئله گو میافتند، مسئله را همچین میگوید که طرف وسواسی میشود. وسواسی میشود. گاهی حرف زدن ما طرف را وسواسی میکند. به یک کسی گفتند شما شبها که میخوابی ریش هایت روی لحاف است یا زیر لحاف؟ گفت نمیدانم، هر شب میخوابیم راحت، گفت حالا امشب امتحان کن، شب رفت ریشش را کرد زیر لحاف همچین کرد همچین کرد، هیچی خواب از سرش رفت. گاهی وقتها ما یک سؤالاتی طرح میکنیم که سؤال ایجاد وسوسه میکند. مثلا میپرسند این حدیث از امام رضاست یا امام موسی کاظم یا امام جواد؟ این سؤال است تو را به خدا؟ حدیث داریم وقتی حرفی نقل شد لازم نیست بگویی از کدام امام است، حالا بدانیم امام صادق یا امام کاظم، چه فرقی میکند؟ همهشان نور است، اصلا روایت داریم که میآید پهلوی امام میگوید من یک حدیثی را میدانم حدیث است منتهی نمیدانم امام صادق است یا امام کاظم، امام فرمود حدیث را بخوان چه کار داری به اینکه قال الصادق یا قال الباقر؟ ما سؤال میکنیم این حدیث از اینه یا اینه یا این. یکی از درهای بهشت باب المجاهدین است یا باب الشهدا؟ اصلا مردم را بیشتر گیج میکنی، سؤالهایی بسیار غلط، طرحهایی بسیار غلط، اشعار بسیار غلط، ضرب المثلهای بسیار غلط. نرود میخ آهنین بر سنگ. دروغه، تمام این سنگهایی که میتراشند با میخ آهنین میتراشند. تمام سنگهای حوضها، تمام سنگهایی که تراشیدند همه با میخ آهنین، پس برود میخ آهنین بر سنگ، ما میگوییم نرود میخ آهنین بر سنگ. میگویند زن یک دنده از مرد کمتر دارد، اینطور نیست، شما یک دفعه عمهات را بخوابان دنده هاش را بشمار. همینطور میگویند زن یک دنده کمتر دارد، اینطور نیست الکی همینطور دنبال موج میرویم، دنبال موج میرویم. ضرب المثلهایی داریم غلط، اشعاری داریم غلط، در مساجد برنامههایی هست غلط، در عزاداریها برنامههایی هست غلط، ولذا امام زمان علیه السلام که ظهور کند بعضی میگویند دین تازه آورده، چون هرچی غلط است بیرون میریزد، هرچی غلط است بیرون میریزد مردم میگویند دین تازه. نه دین تازه نیست، دین ناب آن است، ما هِی اضافه کردیم. پناه میبرم از اینکه با کارهای غلط، جلوی راه رشد طبیعی مردم را بگیریم. هرچی بر عمرم اضافه میشود، اهمیت این کلمه برایم روشن می شود، اهدنا الصراط المستقیم، آن به آن باید خط را گم نکنیم، یک لحظه، چی بگوییم، چی بنویسیم، پولمان را کجا خرج کنیم، پول خرج کردن هنر میخواهد. امام زین العابدین در دعای مکارم الاخلاق میگوید خدایا یادم بده پولم را کجا خرج کنم. بعضیها بلد نیستند پول خرج کنند، بعضیها بلد نیستند پول در بیاورند، بعضیها پول درآوردند بلد نیستند کجا خرج کنند. و اصب بی سبیل الهدایه للبر فی ما انفق، خدایا یادم بده کجا پول خرج کنم. چه کتابی بخرم، چه بحثی را بکنم، توی حوزه چه درسی را بخوانم، توی دانشگاه چه رشتهای را انتخاب کنم، روی منبر چه بگویم، توی مقاله چه بنویسم، این مداح چه شعری بخواند. خدایا آن به آن در هر لحظه همه ما را به راه مستقیم هدایت بفرما والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 924