responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 929
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

 ماه رمضان 84، سوره فلق را با هم گفتگو می‌کردیم. با هم بخوانیم. حرفهای دیگر هم هست برایتان بزنم. هرکس پای تلویزیون هم هست، یک سطر بیشتر نیست. یا یک سطر است یا دو سطر.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
 تا رسیدیم به این جمله، «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». گفتیم عقد جمع عقدها، گره‌ها، «النَّفَّاثَاتِ» یعنی دمیدن. در گره‌ها می‌دمند، گره‌ها را باز می‌کنند. گره‌های اقتصادی را شل می‌کنند. یک کسی یک چیزی را می‌خواهد بفروشد، می‌گویند نفروش آینده گران می‌شود. هیچی، النَّفَّاثَاتِ. . . این نگه می‌دارد، بازار سیاه درست می‌شود. می‌خواهد انفاق کند، انفاق نکن فردا خودت پیری داری، کوری داری. «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». در گوشش می‌دمد او را از تصمیم پول دادن و انفاق بازمی دارد. هر کار خیری می‌خواهد بکند، خواستگار آمده برای دخترش. حالا زوده، دهانش بوی شیر می‌دهد. اینها بچه‌اند. صبر کن لیسانسش را بگیرد. فوق لیسانس بشود. حالا این را تحویل نگیریم ممکن است بعدا خواستگارهای بهتری بیاید. همینطور هی «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». در گوشش می‌خواند، تا این ازدواج را عقب می‌اندازد. وام دادن را عقب می‌اندازد. کمک به فقرا را عقب می‌اندازد. آقا توبه کن، حالا بابا جوانیم، بگذار کیف کنیم پیر شویم توبه خواهیم کرد. یعنی می‌خواهد توبه کند، النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». هی در گوشش می‌خواند که او را از توبه بازدارد. یک خلافی کرده می‌خواهد به خانمش بگوید خانم من اینجا داد زدم معذرت می‌خواهم، این حرفی که زدم معذرت می‌خواهم، به بچه‌اش، بچه جان من اینجا بیخود عصبانی شدم معذرت. . . ، نه زشت است مادر از دخترش یا مرد از زنش، یا پدر از پسرش، عذرخواهی کند. این شخصیت تو چیز می‌شود. این «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ».

1- مانع شدن شیاطین از کارهای خیر

«النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». هر کار خیری می‌خواهد بکند. می‌خواهد اذان بگوید، می‌گوید اذان که در‌شان شما نیست. به کسی دیگر بگو اذان بگوید. تو مثلا سرداری، تیمساری، امیری، آیت اللهی، تاجری، مشهوری، مدیر کلی، وزیری، وکیلی، سفیری، اذان را به یکی از این بچه‌ها بگو، بگویند. شما درست نیست. می‌خواهد اذان بگوید، عارش می‌شود. این «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ».
 هر کار خیری را که یک مانعی، فکری، جرقه‌ای مانع شد که شما آن کار خیر را انجام بدهید، . این «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» است. یعنی در عقد شما، در تصمیم شما، آنقدر می‌دمد می‌دمد می‌دمد، تا شما را از تصمیم شل کند. «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». حالا، در مقابل «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ»، «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» العصر/3است. یعنی او انجام می‌دهد، این هی تشویق می‌کند. آره این کار را بکن، آن کار را به کن. تشویق می‌کند.
قرآن می‌فرماید: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» العصر/1-3. تواصی یعنی این او را سفارش می‌کند، او این را سفارش می‌کند. همدیگر را به حق سفارش می‌کنند. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». آیه دیگری داریم در جایی دیگر در قرآن: «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» البلد/17. سه تا «تَوَاصَوْا» توی قرآن است. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». یعنی مومن خاصیتش این است. «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ». «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، سفارش به حق می‌کند، «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ»، حق را شل می‌کند.

2- الهام ربّانی و الهام شیطانی

یک خاطره برایتان بگویم. یک نکته عرض کنم که دو تا الهام داریم. این را هم بنویسم. «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ». از شر موجوداتی که پی در پی می‌دمند در گره‌ها. حالا عرض کنم که دو تا الهام داریم. الهام دو جور است. یک الهام ربانی. الهام خدایی. یک الهام شیطانی. گاهی انسان یک چیزی به ذهنش می‌آید. نمی‌داند این چیز خدایی است یا شیطانی. با چه خط کشی بفهمیم که این که به ذهن من آمد الهی است یا شیطانی. الهام خدایی را داریم: «وَأَوْحَیْنَا إِلَى‌ام مُوسَى» القصص/7. الهام خدا به غیر پیغمبرها هم می‌شود. وحی مخصوص پیغمبر است. ولی الهام به غیر پیغمبر هم، مادر موسی که پیغمبر نبود ولی قرآن می‌فرماید که «وَأَوْحَیْنَا إِلَى‌ام مُوسَى». یعنی وحی کردیم به مادر موسی. یعنی به قلبش القاء کردیم. یک الهام شیطانی داریم که قرآن می‌گوید: «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ» الأنعام/121. پس: و أوحی الی‌ام موسی، الهام الهی است. «أَوْحَیْ»، وحی کردیم. «إِلَى‌ام مُوسَى». به سوی «أُمِّ مُوسَى»، مادر موسی. الهام شیطانی این است که شیاطین، «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ»، یعنی وحی می‌کند. به کی وحی می‌کند؟ «إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ». به دوستانشان. پس ببینید، وحی هم از طرف خدا می‌شود، هم از طرف شیطان می‌شود. حالا ما چه کنیم این وسط. یک چیزی به دلمان آمد، با چه معیاری بفهمیم این خدای است یا شیطانی.
علامتش این است که، اگر بعد از آنکه به دلت برات شد، باز شدی، الهی است. بسته شدی شیطانی است. خب، اگر باز شدی. یک وقت می‌گویی که بابا عذرخواهی کن. خلاف کردی عذرخواهی کن. طوری نیست. تو او را ببخش، خدا هم تو را می‌بخشد. حالا بگذار داشته باشد. چرا حسودی می‌کنی. نوش جانش. خدایا به ما هم بده. اگر این الهام‌ها باز کرد تو را، ببخشش، طوری نیست، این نیز بگذرد، خدا بزرگ است، ما هم خدایی داریم، (;إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا) (الشرح/6)، این تلخی‌ها بعدش شیرینی هست. اگر این چیزها نتیجه‌اش شد، بعدا شیرین می‌شود، توکل کن بر خدا، همه زندگی را اولش از صفر شروع کردند، همه تلخیها بعد شیرین شده، گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم. اگر نتیجه‌اش این شد، این معلوم می‌شود که الهام الهی است که تو را سعه صدر و روح بزرگت می‌دهد. اما اگر بگوید، بزنش، چطور او نیامد عروسی ما من هم عروسیش نمی‌روم. او برای من کادو نیاورد چشمم کورمن پایم بشکند اگر خانه‌اش بروم. اگر هی جوش آوردی، اگر قفل شدی، الهام شیطانی است. اگر باز شدی، الهام. . . . . از کجا این حرفها را می‌زند این آقای قرائتی؟ از قرآن. «الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمْ الْفَقْرَ» البقرة/268. شیطان می‌گوید نده. فقیر می‌شوی، پیری داری، کوری داری، نده. «الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمْ الْفَقْرَ». ولی خدا وعده می‌دهد به مغفرت و رحمت. وعده‌های خدایی باز می‌کند انسان را. وعده‌های شیطانی انسان را قفل می‌کند. بسیار خوب، حالا، پس آنهایی که در راه حق هستند، «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، امتحان هوش. دو تایش را من می‌گویم، سومیش را شما بگویید. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ».
یکی دیگر هم هست. «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». مرحمة یعنی چه؟ مرحمة یعنی رحم بهش کن. بابا ببخش. روز فتح مکه یکی شعار داد، گفت: امروز تلافی می‌کنیم. امروز تلافی می‌کنیم. یعنی شما خاکستر ریختید سر پیغمبر. پیغمبر را اذیت کردید. وادارش کردید هجرت کند، اصحابش را شکنجه دادید، حالا امروز فتح مکه، پدرتان را درمی آوریم. فرمود: چرا تو می‌گویی امروز تلافی می‌کنیم. نگویید(الیوم یوم الملحمة) بگویید(الیوم یوم المرحمه). امروز ما به شما مرحمت می‌کنیم. رحمت می‌کنیم. «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». خب. این را هم باید حساب کنیم که، گاهی وقتها مثلا می‌گوییم: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». شر غیر از تلخی است. این هم یک اصلی است که باید حساب کنیم. هر تلخی شر نیست. اگر گفتیم «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، این نکته مهمی است‌ها. «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، شر غیر از تلخی است. ممکن است تلخ باشد، اما شر نباشد. هر دردی، درد زایمان سخت است، اما تلخ نیست. بچه دار آدم می‌شود. شیرین است. هر دردی و هر تلخی، یک زنی که صبح تا شام، صبح تا ظهر توی آشپزخانه می‌ایستد، زجر می‌کشد تا یک غذایی درست کند، این تلخ هست اما شر نیست. عوضش سر سفره نگاه می‌کند، می‌بیند چه سفره‌ای، مهمان‌ها آمدند، خوردند. لذت می‌برد. خستگی برطرف می‌شود. پس هر تلخی شر نیست. مولوی می‌گوید که:
گندمی را زیر خاک انداختند    پس ز خاکش خوشه‌ها برخاستند
بار دیگر کوفتندش زآسیاب    قیمتش افزون و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان کوفتند    گشت عقل و جان و فهم و سودمند
گاهی وقتها ما با بیل می‌زنیم توی سر خاک، اما عوضش شخم می‌شود. دانه را زیر خاک می‌کنیم، اما عوضش خوشه می‌شود. خوشه گندم را زیر آسیاب له می‌کنیم. آرد می‌شود. آرد را با مشت و مال خمیر می‌کنیم. بعد این آرد را می‌دهیم به نانوا، هی می‌زند توی سرش. پهنش می‌کند. بعد کمرش را می‌زند به تنور، پوستش را هم با آتش تنور می‌سوزاند. تازه نان که شد زیر دهن له می‌کند. اگر من بغل مثنوی بودم اینها را کمکش می‌کردم‌ها. می‌گفتم نه، آرد که شد بعد از آرد، نانوا هم توی سرش می‌زند، این نانوا را نگفته مثنوی. بعد کمرش را به تنور می‌کوبد، پوست صورتش را با آتش می‌سوزاند. خوب اگر این گندم عقل داشته باشد، می‌رود دادگاه شکایت می‌کند، می‌گوید آقا من از دست بشر شاکی هستم. می‌گوید چه شده است؟ می‌گوید: این بشر هفت، هشت، ده تا ظلم به من کرد. اول که من وصل به مادرم زمین بودم، آمد من را درو کرد. چرا از مادرم جدا کرد. دوم، آب داشتم، انداخت زیر آفتاب، خشکم کرد. سوم آمد من را له کرد و چی و چی و چی. ‌ای دانه گندم، ‌ای گندمی، ‌ای جوی، تو همه بلاها سرت آمد، اینها شر نیست، تلخ هست، اما، من شر ما خلق. هر شری و هر تلخی. . . . یعنی هر تلخی شر نیست. از جمادی مردم و نامی شدم. تو جماد بودی. مواد خاک جماد است. مواد غذایی خاک شد گندم. نامی، نمو می‌کند.
 گاهی وقتها، وقتی می‌گوییم «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، حساب نکنیم که این شر است. باز یک خاطره‌ای نقل می‌کنم که: شخصی زیر درختی خوابیده بود، خوابش برد، دهانش هم باز بود، یک مارمولک ریز، رفت توی دهانش. یک مردی که این صحنه را دید، چنان با عصا و چوب زد به این خواب، بیدار شد گفت چرا می‌زنی؟ گفت خفه شو، حرف نزن. یک مشت از این زردآلوهای ترشیده را هم گفت باید بخوری. اینقدر زد تا زردآلوی ترش را خورد. بعد گفت باید بدوی. او را دواندش. با عصا بیدارش کرد، با زور زردآلوی ترشیده را خورد، با ضرب دواندش. حالش به هم خورد، زردآلوها برگشت. وقتی برگشت مارمولک هم برگشت. از حلقش آمد بیرون. گفت ببخشیدها. همه اینها به خاطر این بود که من دیدم اگر نزنمت، زردآلو ترشیده را نخوری، ندوی، این برنمی گردد. گاهی وقتها خداوند زیر پای آدم را داغ می‌کند، که آدم برود. چون اگر آدم زیر پایش داغ نشود، می‌ایستد.

3- تلخی و سختی‌ها، عامل رشد و حرکت انسان

 قرآن بخوانیم. قرآن می‌گوید پیغمبر، «أَلَمْ یَجِدْكَ یَتِیمًا» الضحى/6. من یتیمی را به تو چشاندم که وقتی رهبر شدی، بدانی یتیمها چه‌شان است. «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ» الضحى/9. تا پیغمبر مزه یتیمی را نچشد، وقتی رهبر شد، نمی‌داند یتیمی چه است. «وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى» الضحى/8. یادت می‌آید خودت هم بی پول بودی؟ من تو را غنی کردم. تو هم پس حالا که رهبر شدی، «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ» الضحى/10. یعنی گاهی وقتها یک دوره‌هایی را آدم باید بچشد که بعد فردا وقتی رهبر. . . . اینها را ما نمی‌دانیم چیست؟ یک دختر سه ساله عروسک قنداق می‌کند. این دختر سه ساله خودش هم نمی‌داند چیست؟ ولی خدا این کار را، این غریزه را، این علاقه عروسک قنداق کردن را به دل او انداخته، تا بیست سال دیگر که می‌خواهد بچه قنداق کند، آمادگی داشته باشد. هر تلخی شر نیست. «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». قرآن می‌فرماید: «عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» النساء/19. با خانمهایتان خوب زندگی کنید. ممکن است شما بگویید این خانم من این مشکل را دارد. بله، می‌گوید: فان کرهتمون، اگر کراهت دارید از همسرتان، ممکنه همسرتان، مثلا حالا یک کلمه ناروایی گفته، جسارت کرده، می‌گوید خوب جسارت کرده، کمالاتی هم دارد، خدماتی هم کرده. (;فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ) (النساء/19)، اگر هم ناراحت هستید. «فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئًا». قرآن می‌گوید چه بسا، از یک چیزی بدتان می‌آید، ولی «وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا كَثِیرًا». زندگیت را، بچه هایت را بی مادر نکن. بچه هایت را بی پدر نکن. طلاق یعنی چه؟ این حرفها چیست؟ بدترین حلال‌ها، حدیث داریم طلاق است. طلاق حلال است، ولی بدترین و مورد غضب خدا است. مبغوضترین، یعنی مورد غضب خدا، بدترین چیزی که خدا غضب دارد، طلاق است. حالا یک جسارت کرده، معذرت بخواهد. تاوانش را هم می‌دهد. قورتش بده. پس مگر مسلمان نیستیم. مگر ماه رمضان پای قرآن ننشستیم. قرآن می‌گوید: «وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» الفرقان/63. مومن آن کسی است که اگر یک جاهلی یک چرت و پرتی گفت، در مقابلش عکس العمل نشان ندهد. «قَالُوا سَلَامًا». نگاهش کنید. «وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ». «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» الفرقان/72. چرت و پرت گفت با کرامت رد شو. شتردیدی ندیدی. برای یک چهارقد یک قادسیه را آتش نزن. گاهی انسان از همسرش ناراحت است. ولی خوب حالا زندگیت را آتش بزنی چه می‌شود؟ بعد چه می‌شود؟ قرآن می‌فرماید: سوره نساء آیه نوزده. «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ». گاهی تلخیها سبب انس با خدا می‌شود.
 قرآن یک آیه داریم: (;لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ) (الأنعام/42)، یک آیه داریم «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ». «یَتَضَرَّعُونَ»، انعام 42، (;یَضَّرَّعُونَ) (الأعراف/94)، اعراف 94. «یَتَضَرَّعُونَ»، «یَضَّرَّعُونَ». هر دو یعنی تضرع. یعنی گاهی وقتها، می‌سوزانمت، حالت را می‌گیرم. به کنسی و بدبختی و فلاکت می‌اندازمت. برای اینکه جیغ بزنی. چون تو اگر شکمت سیر باشد، جیغ نمی‌زنی. یا الله نمی‌گویی. توی بن بست می‌گذارمت که با من گره بخوری. حدیث داریم: لو لا ثلاثه، اگر سه چیز نبود، انسان خیلی گردن کلفتی می‌کرد. المرض و الفقر و الموت. مرض، فقر، موت باعث می‌شود که انسان بادش خالی شود. بادی که توی کله‌اش است، غرورش بشکند. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ». «لَعَلَّهُمْ. . . ». پس «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» می‌خواستم بگویم، شر غیر از تلخی است. سرباز توی پادگان، انواع آموزشهای رزمی، شبانه، آبی، خاکی. پدر سرباز گاهی توی پادگان درمی‌اید. تلخ هست اما شر نیست. سرما، گرما، امراض. اگر مرض نبود، علم داروسازی هم نبود. تاریکی نبود، مسأله کشف نور هم نبود. اصولا تا تلخیها نباشد، استعدادها شکوفا نمی‌شود.
4

– خطر حسادت در روابط اجتماعی

«وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/5. حاسد، حسد یک بلایی است که تا آخر عمر هست. یک. در همه هست. دو. در همه اصناف هم هست. یعنی همیشه همه جا، برای همه. حتی توی علما. توی سفرا. توی وکلا. توی رئیس جمهورها، توی تاجرها، توی مذهبی‌ها، غیر مذهبی‌ها. حسادت بلایی هست که در همه جا همیشه هست. «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ». . . منتها «إِذَا حَسَدَ». نگفته(وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ). گفته «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». اذا حسد، یعنی وقتی حسدش را به کار ببندد. چون گاهی وقتها آدم حسود هست، اما اظهار نمی‌کند، و دست به کار هم نمی‌شود. «حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». مثلا چاقو هست، می‌گوید از. . . . پناه به چاقو نمی‌گوید. . . می‌گوید من شر چاقو، اگر قصد چاقوکشی گفته. «إِذَا حَسَدَ» یعنی این چاقو را بردارد خطرناک. . . اذا حسد یعنی. . . . ما حسود هستیم. ولی حسد را اعمال باید بکنیم. . . راجع به حسد من یک چهارچوبی را برای شما معین کنم. حسد چیست؟ حالات انسان.

5- غبطه و ایثار در برابر حسد و بخل

انسان چهار حال دارد. یک وقت دیدش مثبت است. می‌گوید هم او داشته باشد، هم او، نوش جانش، من هم می‌خواهم. هم من. هم او داشته باشد، خدا به او ببخشد، خدا به من هم بدهد. این خیلی خوب است. مثبت است. این را می‌گویند غبطه. غبطه یعنی حالا خدا او که دارد من هم می‌خواهم داشته باشم. حسود منفی است. حسود می‌گوید که من ندارم، من نه، انشاء الله که او هم نداشته باشد. او هم نه. چطور من ندارم، او هم نداشته باشد. این حسد است. می‌گوید من که ندارم. انشاء الله او هم که دارد نابود شود. من ندارم او هم نه. . . . این منفی است. نه. یک وقت می‌گوید او بله، او داشته باشد، من نداشته باشم. این چیست؟ این ایثار است. می‌گوید من هم تشنه‌ام بود طوری نیست، آب را بدهید به او بخورد. این ایثار است. یک وقت می‌گویند او نداشته باشد. من بله، من داشته باشم. این بخل است. من داشته باشم، مردم نداشته باشند.
پس انسان در مقابل حالاتش، چهار حالت دارد. یک وقت می‌گوید هم او هم من. این خوب است. یک وقت می‌گوید نه من، نه او، نه من. این حسادت است. یک وقت می‌گوید او بله، من نه. ایثار است. یک وقت می‌گوید او نداشته باشد، من داشته باشم. بخل است. آخری بخل است. حالات انسان. حالا ما حسود هستیم یا نه. دو تا خط کش الان توی این جلسه می‌گویم، بقیه‌اش باشد برای جلسه بعد.

6- نشانه‌های انسان حسود

علامت آدم حسود این است که یک نیش می‌زند خوبی مردم را از بین ببرد. مثلا می‌گویند فاطمه خانم چه غذایی پخت، برو بابا زهرا خانم کمکش کرد. برنجش خوب بود. یعنی تا می‌گویند فاطمه خانم خوب بود، یک چیزی می‌گویند که خوبی او را از بین ببرد. این حسود است. چه مقاله‌ای نوشت، از خودش که نیست باباش کمکش کرد. عجب رانندگیی، چه فایده دارد. یک دقیقه دیگر تصادف می‌کند. بی کلگی است. چه پولهایی خرج می‌کند، از کیه؟ دزدیه. چه خوب سخنرانی می‌کند، از بس که پررو است. من رویم نمی‌شود، خجالتی هستم. یعنی تا می‌گوییم سخنور، می‌گوید پررو. می‌گوییم سخی، می‌گوید مال مردم است. علامت حسود این است که یک نیشی می‌زند، خوبی مردم را مثل سوزن می‌زند، باد توپ خالی می‌شود‌ها، سوزن زبانش یا عملش، خوبی‌های مردم را ازبین می‌برد. این از آدم حسود. این یکی است.
 یک کار دیگر هم می‌کند آدم حسود. علامت دوم. باد او را خالی نمی‌کند خودش را باد می‌کند. می‌گوید زمانی که ما لیسانس گرفتیم، این حسودیش گل می‌کند، می‌گوید بله من قدیم که فوق لیسانس داشتم. تا می‌بیند که او می‌گوید لیسانس، این می‌گوید فوق لیسانس. ما زمانی که جبهه بودیم. این گفت ما در این چند سالی که جبهه بودیم. من هفته‌ای یک کتاب می‌خواندم. والله حالا دیگه چشمام نمی‌بیند یک زمانی ما هفته‌ای بیست تا کتاب می‌خواندیم. آدم حسود دو تا کار می‌کند، یا خوبی مردم را لق می‌کند. یا اگر نتواند خوبی مردم را لق کند از خوبیهای خودش جوری می‌گوید که آن خوبی مردم تحت الشعاع قرار بگیرد. این آدم حسود است. علامت حسود است. آن وقت حالا خطر حسد چیست. حسد درد بی درمان است. این درد، حدیث داریم، دردی است که از بین نمی‌رود جز به این که یا طرفی که به او حسد دارد بمیرد یا خودش بمیرد. یعنی حرف آخر را مرگ می‌زند. آدم حسود یا باید خودش بمیرد، حسد تمام شود، یا باید آن کسی که به او حسد می‌برد، از دنیا برود. غبطه را، چیز خوبی است. غبطه یعنی حالا که شما داری من هم داشته باشم. حالا بعضی‌ها متاسفانه غبطه و حسد را قاطی می‌کنند. مثلا شما می‌بینید مثلا یک کاری کرده شما هم می‌گویید خوب حالا که این پارچه را خریده من هم بروم از این پارچه بخرم. اوه اوه. می‌گوییم چیست؟ حسود، حسود. تا دید من این چادر را خریدم او هم رفت مثلش را خرید. این حسود نیست، این غبطه است. این خوب است. شما یک چادر خوب خریدی، او هم رفته مثل شما خریده. عیب داره؟ این کار خوبی کرده. تا دید دختر من دانشگاه قبول شد، حالا معلم خصوصی گرفته، او هم میخواهد دخترش. . . . چقدر حسود است. بابا حسود نیست. خوب دختر تو رفته دانشگاه، او هم می‌خواهد یاد بگیرد. اگر یک کسی خوبی شما را یاد گرفت این کمالش است عیبش نیست. ولی متاسفانه ما قاطی می‌کنیم. دوشاخه تلفن را می‌زنیم توی برق، دو شاخه برق را می‌زنیم توی تلفن. اینها دو شاخه‌اش فرق می‌کند. حسد بد است غبطه خوب است. اگر شما یک کاری را کردید، خوب بود دیگران یاد گرفتند، خوب این غبطه است. خانم می‌رود خانه فامیلش برمی گردد به شوهرش می‌گوید آقا تا کی ما توی خانه رهنی بنشینیم. تا کی توی خانه اجاره‌ای بنشینیم. تو هم بجنب. حرکتی بکن برای خانه دار شدن. شوهرش می‌گوید دیگر حسودیت گل کرد؟ بابا حسود نیست خانم، خانم که نمی‌گوید انشاء الله خانه مردم خراب شود، می‌گوید خانه مردم نوش جانش، تو هم پاشو یک تکانی بخور. این بی عرضه گی خودش را نمی‌گوید: بسم الله الرحمن الرحیم، من شوهر بی عرضه‌ای هستم. می‌گوید تو حسودی. اگر یک خانمی یک پیشنهادی کرد به شوهرش، شوهرش نگوید خانم حسود است. اگر خانم گفت انشاء الله خانه‌شان خراب شود، مال دزدی است، مال قر ضی است، اگر یک نیشی زد برای اینکه مردم را خراب کند، این حسود است اما اگر بگوید: خدا به آنها داده، نوش جانش، خدایا به من هم بده. این خیلی خوب است.

7- سبقت گرفتن در کارهای نیک، نشانه مردان خداست

به امام سجاد گفتند چقدر عبادت می‌کنی؟ گفت من کجا علی کجا. می‌خواهم به علی برسم. به امیرالمومنین می‌گویند چقدر عبادت می‌کنی؟ می‌گوید من کجا پیغمبر کجا. به پیغمبر می‌گویند چقدر عبادت می‌کنی؟ می‌گوید من کجا خدا کجا. (ما عرفناک حق معرفتک). درست خدا را نشناختیم. یعنی هی آدم می‌خواهد برتر بشود. این کار خوبی است. ما باید در خوبیها. . . امیرالمومنین توی دعای کمیل می‌گوید(واجعلنا فی میادین السابقین). یعنی توی میدانی که سابقین سبقت می‌زدند من هم می‌خواهم آنجا. . . . اصلا قرآن گفته سبقت بگیرید. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ» البقرة/148. او می‌دود بدو که از او جلو بیافتی. استبقوا یعنی سبقت بگیرید. سابقوا، فَاسْتَبِقُوا. سابقوا نه فَاسْتَبِقُوا. (فاستبقوا الخیرات میادین السابقین). این که آدم دلش بخواهد یک چیزی داشته باشد.
عرض کنم که، مرحوم آیة الله طیب چند سال پیش از اصفهان بود و مرحوم شد. مفسر بزرگواری است. مجتهد، مفسر، من در سن بالای صد سالگی خدمتش رسیدم. ایشان در تفسیر اطیب که بسیار تفسیر خوبی است، اطیب البیان، می‌رسد به سوره‌ای که حضرت سلیمان گفت: (;مُلْكًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ) (ص/35) «لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ». خدایا حکومتی به من بده که مال خودم باشد. به کسی دیگر نداده باشی. ایشان می‌گوید که ما به این آیه رسیدیم. گفتم چرا پیغمبرمی گوید خدایا یک حکومتی به من بده که مشابهش وجود نداشته باشد. این چرا مثلا، این انحصار طلبی برای چیست؟ حالا دیگران هم داشته باشند. گفت یک چیزیم شد. حالا خودش یا از کسی نقل می‌کند، نمی‌دانم. الان شک کردم. که چرا حضرت سلیمان می‌گوید یک چیزی می‌خواهم که دیگران، بگویید، نداشته باشند. شب خواب دیدم حضرت سلیمان را. به من گفت، چه اشکالی دارد. مگر امیرالمومنین توی دعای کمیل نمی‌گوید(واجعلنی من احسن عبیدک عندک). (و اقربهم منزلة منک). (و اخصهم زلفه لدیک). من می‌خواهم احسن. (واجعلنی من احسن عبیدک)، من می‌خواهم احسن بندگان باشم. (و أقربهم منزلة منک)، من می‌خواهم منزلتم نزدیک ترین منزلت. . . . می‌خواهم محبوب ترین فردها نزد تو باشم. می‌خواهم. . . این اشکالی ندارد که آدم بخواهد بهترین آدمها باشد. این حسادت نیست. می‌گفت بلند شدم از حضرت سلیمان عذرخواهی کردم که ببخشید که من گفتم چرا می‌خواهی نفر اول باشی. گفت حضرت علی هم می‌خواهد نفر اول باشد. این که آدم بخواهد نفر اول باشد. . . منتها بله یک وقتی می‌خواهد، مباهات کند، دیگران را تحقیر کند. حدیث داریم که اگر یک کسی یک چیزی را یاد گرفت، (لیباهی به العلماء). تا بگوید من را می‌بینی؟ من این کار را کردم. این مباهاتش بد است. ولو حفظ قرآن. می‌خواهد بگوید. . . یک وقت آدم می‌خواهد قرآن را حفظ کند برای اینکه قرآن حفظ کردن خوب است، این خیلی ارزش است. یک وقت می‌خواهد یک کاری بکند بگوید من روی دست شما هستم که این پز بده. این پز دادنش خطرناک است. خلاصه چاقو خوب است. مثل آمپول، آمپول خوب است، اگر توی رگ بزنی باعث این است که درد کم شود. بغل رگ، توی گوشت بزنی آخ بالا می‌رود. تا این آمپول کجا مصرف شود. توی رگ یا بیرون رگ. کلید این طرف باشد قفل می‌شود. این طرف باشد باز می‌شود. چه جوری حرکت کلید. . . . زبان حق بگوید یا باطل. به هر حال خیلی کارها ظریف است. یک وقت غبطه و حسد را قاطی نکنیم.
 جلسه تمام. این آیه را با هم بخوانیم. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5. خدایا به آبروی آبرومندان درگاهت، هر خطری که ما را تهدید می‌کند، خود همه ما را از همه آن خطرها حفظ بفرما.
والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 929
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست