responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 930
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

 رمضان امسال گفتیم نگاهی کنیم به این سوره که به حساب ظاهر کوچک است ولی دریای معناست که ببینم خداوند چقدر حرف را توی دو تا کلمه می‌زند.
 گاهی آدم یک کتاب می‌خواند دو سه تا نکته در آن هست گاهی یک جمله اینقدر مطلب در آن هست کارهای خدا همه‌اش همینطوره یک چیزی مثل عدسی گذاشته توی چشم هستی را می‌بیند با کوچک بزرگ را می‌بیند یک انگشت کوچک را گذاشته است اینجا چند تا وزارت خانه را درش جاسازی کرده است. وزارت کار یعنی این را بگذاری کنار نمی‌توانی بنویسی نمی‌توانی کار کنی بیل، پیچ گوشتی، اره، چاقو، آمپول تمام هنرها توی همین است تمام دیدنها توی عدس است یک شکاف گذاشته است توی صورت مکیدن و جویدن و سخنرانی و گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن همه‌اش را می‌کند.
کار خدا در هستی یک لیوان آب به قدری انرژی در آن است که شاید یک شهر را بشود برق داد یعنی برق یک شهر انرژیش توی یک لیوان آب است این کارهای خداوند است در طبیعت. در قرآن چه کرده است سوره ایست یک کلمه می‌گوید چقدر حرف در آن است حالا چون ماه رمضان بیننده‌ها گوش می‌دهند این سوره فلق را را با هم بخوانیم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» پناه می‌برم به خداوند شکافنده صبح به خدایی که تاریکی شب را با سپیدی می‌شکافد عدم را با آفرینش می‌شکافد سنگ را می‌شکافد چشمه‌ها در می‌آید دانه را در دل خاک می‌شکافد به این خدا قسم پناه می‌برم به این خدای فلق «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» از شر آفریده‌ها.

1- پناه بردن به خدا از شرّ نفس خود

شر آفریده‌ها مختلف است. شر خود «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» یکی از ما خلق خود ما هستیم از شر خودمان، یکی دیگران، یکی طبیعت «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» خودمان مگر شر داریم بله شر خودمان را برایتان بگویم اعوذ بک، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» داریم اعوذ بک خدایا پناه می‌برم به تو از چی من 1- علم لاینفع: پناه می‌برم از علم بی خاصیت. باسواد است اما خاصیت ندارد آن علمی که مفید است یاد نگرفته مثلاً اسم فلان شخص را بلد است آن اسمی را که باید بلد باشد بلد نیست محفوظات است حفظ کرده اما چیزهایی را حفظ کرده که بیخود. حالا آقایان تحصیلکرده یک خاطره برایتان بگویم یک آیه داریم توی قرآن که می‌فرماید: انما، انما یعنی فقط انما فقط، انما یخشی الله من عباده العلماء: یعنی فقط از خدا کسانی می‌ترسند که عالم باشند علما از خدا پروا دارند.
 بنده اول طلبگی‌ام سر نماز خیلی حال داشتم گاهی هم گریه می‌کردم کمی که باسواد شدم سر نماز حواسم پرت شد دیدم که همین طورکیلویی دولا می‌شوم صاف می‌شوم سجده می‌کنم رفتم پهلوی علامه طباطبایی در مشهد مقدس پشت سر مرحوم آیت ا. . . العظمی میلانی ایشان غروبها می‌آمد توی صحن نماز می‌خواند رفتم بغلش نشستم گفتم قرآن می‌گوید عالم از خدا می‌ترسه گفت بله انما هم گفته یعنی فقط من اول طلبگی که عالم نبودم سر نماز حالی داشتم گریه، توجه الان کمی باسواد شدم سر نماز حواسم پرته. پس این آیه چه می‌گوید آیه درست است معلوم می‌شود علم تو علم مفیدی نبوده، اگر علم مفید باشد هر چه آدم باسوادتر می‌شود تواضع، اگر یک دیپلم به پدرش سلام می‌کند لیسانس باید بگوید سلام علیکم، فوق لیسانس دست باباش را می‌بوسد دکتر که شد دست مادرش را هم می‌بوسد آمپول زن است سلام می‌کند دکتر شد می‌گوید سلام علیکم، رئیس بهداری شد می‌گوید سلام علیکم و رحمه ا. . . ، وزیر شد می‌گوید سلام علیکم و رحمه ا. . . حال شما چه طوره هر چه باسوادتر می‌شود ادب و تواضعش بیشتر می‌شود بیشتر سلام می‌کند بیشتر مسجد می‌آید بیشتر با مردم است. اما اگر نه، دیپلم لیسانس که شد اتاقش لامپه، فوق لیسانس لوستره، وزیر که شد لوسترش درازتر می‌شود، وزیر که شد اتاقش درازتر می‌شود اگر اتاقها دراز شد این(علم لاینفع) اگر تواضع بیشتر شد علم ینفع مفید است.

2- پناه بردن به خدا از علم غیر مفید

در دعا داریم(و علماً نافعا) خدایا سوادی به ما بده که نافع باشد. (علماً نافعا) خوب حالا یک خط کش برایتان بگویم بالاخره ما توی مملکت‌مان تحصیلکرده زیاد است این علم مفید است یا مفید نیست یک خط کش به شما می‌دهم خط کش مال امیرالمؤمنین است.
امیرالمؤمنین می‌فرماید: (ثمره العلم العبودیه): ثمره علم بندگی ست. حالا خودتان می‌دانید دبستانی‌ها بیشتر سلام می‌کنند به استادشان یا راهنماهی‌ها یا دبیرستانی‌ها یا دانشجوها اگر توی دانشگاه دانشجو استادش را تا مادامی که درس پهلویش دارد ترم و واحد پاس می‌کند سلام می‌کند همین که استادش دیگر نیازی به این استاد ندارد سلامش هم نمی‌کند این معلوم می‌شود علم مفید نیست. چون امیرالمؤمنین می‌فرماید: ثمره علم بندگی است. آنوقت حدیث داریم پیغمبر ما هر روز می‌گفت خدایا پناه می‌برم از علم بی خاصیت.
تحصیلکرده هست اما شعورش، معرفتش، اخلاقش اگر ادب دانشجو بیش از راهنمایی شد معلوم می‌شود علم مفید است اگر بچه‌های دبستانی و راهنمایی اگر ما توی مسجدمان بچه کوچولوها بودند تحصیلکرده‌ها نبودند معلوم می‌شود این دانشگاه‌ها علمش نافع نیست چون هر چه باسوادتر می‌شوند از مردم و از خدای مردم فاصله شون بیشتر می‌شود خدای ناکرده اما اگر برعکس شد هر چه مسجد البته این به شرط اینکه پیش نماز مسجد هم با مطالعه باشد دانشمند باشد خوش اخلاق باشد هیئت امنا، خادم همه‌اش هم یکطرفه نیست گاهی وقتها پاس می‌دهی اون عرضه نداره آبشار بزنه یعنی این خوبه ولی آخوند، آخوندی نیست که این را اشباعش کند گرسنه‌اش است غذا، غذای خوردنی نیست. چون خادم مسجد نقش دارد هیئت امنا نقش دارند اینها همه باید با هم باشد.
اگر بچه‌ای بدنیا آمد کله بزرگ است اما بدن کوچک است این مردنی است اگر بدن بزرگ است کله به اندازه یک گردو است هم این مردنی است و هم اون مردنی است باید سر و شکم و پا به هم بخورد یعنی باید دانشجو برود مسجد برنامه‌های مسجد هم برنامه‌های قانع کننده باشد که آدم وقتی رفت توی مسجد گوشت کیلویی پنج هزار تومان خورد یک چیزی هم به رشدش اضافه بشود.

3- پناه بردن به خدا از قلب غیر خاشع

خوب یکی از خطرات خود علم بی خاصیت است بخوانید ببینیم یک- دو- سه « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» یکی از خلق‌ها خودمان هستیم که از علم دیگر چه(و قلباً لا یخشع) پناه می‌برم از قلبی که خشوع ندارد سنگدل است. پای تلویزیون نشسته است می‌گویند فلان جا را سیل برد فقط می‌گوید اه فلان جا بمباران شد می‌گوید ااه همسایه شما مرد می‌گوید اااه این فقط یک اه می‌گوید ککش نمی‌گزد اه ااه اااه(قلب لایخشع) غصه نمی‌خورد تو ماشین نشسته است بارندگی می‌شود می‌گوید ما که توی ماشین هستیم مردم زیر باران گاهی هم از مردم کیف هم می‌کند وقتی گفتند مثلاً باید غصه بخوریم ما پای تلویزیون نشستیم شنیدیم که سی درصد معلمین آموزش و پرورش اصلا رشته‌ای که درس می‌دهند تخصص ندارند مثلا نانوا است خیاطی می‌کند خیاط است نقاشی می‌کند نقاش است مکانیکی می‌کند مثلا لیسانس ریاضی است می‌رود چیز دیگری درس می‌دهد لیسانس است می‌رود چیز دیگری درس می‌دهد یعنی اون رشته‌ای که درس می‌دهد اصلا وارد خیلی نیست آنوقت می‌دانید یعنی چه؟ یعنی ما ضد قرآن عمل کردیم.
 قرآن می‌گوید خداوند امر کرده است (;أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) (النساء/58) خداوند سفارش کرده امر کرده که امانت را به اهلش بدهید آیا این بیست میلیون بچه مدرسه‌ای بیست میلیون بچه مدرسه‌ای حالا یک میلیون اگر معلم داشته باشیم با دبیر و همه می‌شوند سیصد هزار، سیصد هزار، سیصد هزار معلم بی تخصص که اهلیت ندارند ولی ما نسل نو که امانت است امانت را که بچه‌ها هستند به یعنی سیصد هزار خلاف شرع رو مخ بچه‌ها می‌شود باید اگر قلب، قلب بیداری باشد برق از سر همه باید بپرد. ما سیصد هزار معلم داریم که آن رشته‌ای که درس می‌دهد تخصصی ندارد خیلی خطرناک است این اصلاً بعد از این که آدم این را از تلویزیون شنید توی رختخواب اه ما امانات را دادیم به آدمی که اهلها نیست اهلش نیست آدم خوبی است من نمی‌گویم آدم بدی است این کاره نیست مثل اینکه قرائتی خلبان بشود خوب هواپیما سرنگون می‌شود به اهلش ندهید آنوقت مجلس شورا باید اولین قانونش اولین کارش بچه‌های مدرسه‌ای باشند چون سدّ و پل و جاده و نمی‌دانم همه چیز و همه این مخ است. مخ نسل نو مخ نسل نو خیلی مهم است اگر یک جایی می‌گویند قحطی شد اگر از یک جایی می‌گویند از ضرر علمی ضرر چی ضرر چی. . . . خدایا پناه می‌برم از قلبی که نسبت به خدا خشوع ندارد این همه نعمت می‌بیند یک سجده نمی‌کند عجب قرآن اول یک توبیخی می‌کند می‌گوید(قلوبهم) بعضی مردم قلبشان « كَالْحِجَارَةِ» انگار سنگ است. بعد می‌گوید رحمت به گور سنگ گاهی از سنگها چشمه آب بیرون می‌آید قلبهایی هستند که یک ذره چشمه آب بیرون نمی‌آید « قُلُوبُكُمْ»، « كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»، « أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»: یعنی قساوتش سنگین‌تر است. گاهی قرآن می‌گوید: «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ» بعضی آدمهای نااهل مثل چهارپایند، بعد می‌گوید « بَلْ هُمْ أَضَلُّ»: از چهار پا بدترند تمام گرگها صد تا پرونده توی دادگستری ندارند آدم هست پنج کیلو پرونده دارد یک کسی می‌گفت اگر این «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» نبود من سکته می‌کردم از غصه که چرا خدا ناقص حرف زده است. که بعضی از این مردم مثل چهارپاند. صدام مثل چهارپاست اینقدر که صدام جوانهایمان را کشت تمام گرگهای تاریخ همشان جمع شوند اینقدر آدم. . . در یک کشور یک گرگ در سال ممکن است دو تا یا سه تا حمله بکند «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ»، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، «كَالْحِجَارَةِ»، «أَوْ أَشَدُّ»، یک دوربین عکاسی به تو بدهند تا آخرعمر می‌گویی قربان شما متشکرم مخلص شما هستم جیرجیرکتم مخلصتم. . . . چته حالا یک دوربین داده خوب خدا دو تا دوربین به شما داده است دو تا چشم صبح تا شب عکس برداری می‌کنی هم عکس ساده هم عکس رنگی این همه عکس از هم دور هم از نزدیک فیلمش را هم عوض نمی‌کند آنوقت دو تا چشم به شما داده آنوقت جزای این دوتا چشم این که به ناموس مردم نگاه بد کنی این شکر چشم بود دستی که بهت داد برای کتک بود اگر برای کتک بود که خدا مثل چکش خلق می‌کرد این دست نرم است یعنی بکش روی سر مردم دست اینطوری یعنی محبت است وگرنه همچین پتک که نیافریده این خطرات خود است.

4- لقمه حرام، عامل سنگ دلی

سنگدلی چطور آدم سنگدل می‌شود لقمه حرام، به بچه هایمان لقمه حرام ندهیم خودمان لقمه حرام نخوریم این رباهایی که الان می‌دهند بعضی‌ها راحت می‌گویند آقا یک میلیون ماهی اینقدر دو میلیون ماهی اینقدر اینها ربا است و لقمه حرام است قطعاً حرام است، ربا حرام است، رشوه حرام است اگر اسم رشوه را بگویند حق سرعت هدیه باز هم عوض نمی‌شود.
 آخه گاهی وقتها یک کس می‌خواست رئیس بانک وام بگیرد وام خلاف باقی وامهای طبیعی می‌خواست یک وام اضافه بگیرد رفت اداره ثبت اسم رئیس بانک را پرسید که کی متولد شده است روز تولد رئیس بانک را یاد گرفت روز تولد یک هدیه و دسته گلی برد در خانه ایشان گفت چیه گفت من می‌دونم امروز روز تولد شماست خود رئیس بانک یادش نبود، خود رئیس بانک یادش نبود هیچی یک هدیه‌ای برای رئیس بانک داد و یک وامی تا یک وامی بگیرد حالا نمی‌دونم رئیس بانک گول خورد یا نه.
من یک شب خوابیده بودم بعد از نصف شب ماه اردیبهشت دیدم زنگ می‌زنند کیه این وقت شب زنگ می‌زند بعد از نصف شب بفرمائید از توی رختخواب گوشی را برداشته بفرمائید آقا تبریک عرض می‌کنم هر چه فکر کردم که آخه تبریک چی بوده گفتم برای. . . گفت آخه فروردین گفتم بابا الان اردیبهشت است آخه این وقت شب تبریک عرض می‌کنید هم قاطی کرده بود یعنی عوض فروردین، اردیبهشت عوض روز، شب گفتیم این یک چیزیش می‌شود این یک چیزیش می‌شود دو سه روز بعدش دیدم که آمده حاج آقا فلان مشکل را شما بنویس حل بشود گفتم پس تبریک نصف شبت برای. . . . یک آیه داریم سوره طارق نصفش را من می‌خوانم اون کلمه‌اش را شما بگویید «وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ» الطارق/1: طارق یعنی کوبنده یک شبی از افسرهای امیرالمؤمنین سحر آمد شب یا روز حالا یادم نیست یک حلوای شیرینی آورد شروع کرد در را زد این طارق، یعنی کوبنده این که به راه می‌گویند طریق چون آدم با پایش می‌کوبد به راه می‌گویند طریق یعنی هی می‌کوبد طارق یعنی می‌کوبد حضرت امیرالمؤمنین فرمود هان شیرینی آورده تو می‌خواهی فردا یک جنایتی توی کشور بکنی من کاری باهات نداشته باشم این شیرینی را آوردی باج می‌دهی.
اسمش نذری هست، اسمش هدیه، اسمش چه می‌دانم سال. . تولد است آنوقت امیرالمؤمنین توی نهج البلاغه گوید طارق آمد طارق یعنی آمد در خانه را بزند و السماء و ما طارق حقیقتها با این اسمها عوض نمی‌شود یکبار توی تلویزیون یک چیزی گفتم گفتم به جوان گفتند حلقه طلا حرام است گفت این نامزدی است گفتم حالا اگر گفتی نامزدی حرام خدا حلال شد با کلمه نامزدی حرام خدا حلال نمی‌شود هدیه، سالگرد، نذری اینها با حرام خدا حلال نمی‌شود بعد یک مثل آنوقت توی تلویزیون زدم گفتم یک کسی جگر بو می‌داد گربه‌ها آمدند دور منقلش جمع شدند این تا دید گربه‌ها دور جگر جمع شدند گفت بلاله بلال، این فکر کرد که اگر به جگر بگوید بلال گربه‌ها می‌روند اگر به جگر گرفتم بلال گربه‌ها نمی‌روند اگر به رشوه گفتیم. . . .
یک کسی می‌گفت حق التسریع، یعنی این رشوه نیست حق سرعت یعنی این کار را می‌کنم که. . رشوه گاهی مادی است پول، سکه مادی است گاهی هم معنوی است حالا معنویش را من مسئله‌اش را بلد نیستم باید بپرسم مثلاً زنگ می‌زنند آقا این کار قانونی هست یا نه می‌گوید قانونی است من خودم سریع این کار را انجام می‌دهم به یک شرط شما بیائید توی اداره ما یک سخنرانی کنید حالا این هم رشوه حساب می‌شود یا نه حالا شاید هم رشوه نباشد ولی این هم بفهمی نفهمی بوی رشوه ازش. . . خلاف قانون نمی‌کنید می‌گوید آقا این کار قانونی است منتها باید یک هفته انجام بدهد ولی من این را برای تو یک ساعته انجام می‌دهم ولی حالا مثلاً می‌گوید به شرطی که شما هم بیایید اداره ما سخنرانی کنید. حالا من چه می‌کنم حالا من این جور جاها قاطی می‌کنم که بلکه حلال بشود می‌گویم یک وقت که دانشگاه باز است الان مثلاً دانشگاه تعطیل است اگر یک وقت دانشگاه باز بود حوزه هم باز بود می‌آیم توی شهرتون که یک صحبت برای همکارهای طلبه گذاشته باشیم یکی هم برای برادران عزیز دانشجو خواهران محترم دانشجویی یک سخنرانی هم توی اداره شما می‌کنم یعنی برای اداره نمی‌روم یعنی مخلوط می‌کنم که بلکه اگر هم غلط کردم غلط و صحیح قاطی هم بشود حالا به دنیای خودم گفت که قرآن یک آیه دارد می‌گوید (;خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا) (التوبة/102) قاطی می‌کند حالا باز هم از نظر فقهی نمی‌دانم کارم درست یا نه باید بپرسم از مرجع تقلیدم.

5- آزاد شدن از قیود نفسانی

خطرات خود بخوانید با هم بخوانید یک دو سه «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» یکی از خلقها خودمان هستیم آدم گاهی خودش رحمت به کسی که بتواند قیدها را باز کند آدم نباید گیر خودش باشد.
 آره گیر خودش است من یکبار گیر خودم افتاده بودم اول انقلاب بود می‌آمدیم تهران فیلم پر می‌کردیم می‌آمدیم میدان شوش سوار می‌شدیم می‌رفتیم قم هنوز ترور و شخصیت و نمی‌دانم محافظ و پاسدار اینها در کار نبود اول‌های انقلاب بود ما فیلم را پر کردیم و آمدیم میدان شوش سوار شویم برویم قم سوار اتوبوس شدیم رسیدیم به بهشت زهرا توی راه قم و تهران گفتم بلند شوم بگویم برای شادی روح شهدا صلوات ختم کن پا شدم نگاه به اتوبوس کردم دیدم جمعیت نگاه می‌کنند نشستم عارم شد گفتم آخه صلوات ختم کن مال این جگر فروشها، شاگرد شوفرها، هیئتی‌ها آخه تو حجت الاسلام والمسلمین صلوات ختم کن این در‌شان تو نیست. گفتم نامرد تلویزیونت از این شهداست، آمدن امام از این شهدا است فرار شاه از این شهداست ما هر چه داریم از انقلاب داریم بلند شو بلند شدم تا باز نگاه به اتوبوس کردم باز نشستم هی به خودم فحش دادم هی بلند شدم نگاه کردم هی نشستم پا شدم هی نشستم پا شدم این بغل دستی گفت حاج آقا صندلی شما میخ دارد گفتم نخیر صندلی میخ ندارد گیر خودم هستم آخه بعضی‌ها گیر شرق هستند بعضی گیر غربند بعضی‌ها گیر خودشان هستند. گیر خودمم گفت گیر چی گفتم گیر آخوندی من اگر این عمامه سرم نبود راحت صلوات ختم می‌کردم بخاطر عمامه عارم می‌شود خدا لعنت کند این خصلتها را چه خبره حالا دو تا کلمه درس خواندی صد تا کتاب خوانده شده لیسانس دویست تا کتاب خوانده شده فوق لیسانس، سیصد تا خوانده شده حجت الاسلام چهارصد تا خوانده شده آیت ا. . . چه خبره پیغمبر به بچه‌ها سلام می‌کرد الان مادرشوهر به عروس، من بزرگترم او باید به من سلام کند.
 بچه از شکم مادر آمده بیرون تکبر بیرون نیامده می‌گفت ما دو تا چیز داریم یکی منی از انسان بیاید بیرون یکی منیت از انسان بیاید بیرون منی از انسان می‌آید بیرون اما انسان از منیت بیرون نمی‌یاد من منم اینها هنوز از منیت بیرون نیامدند گاهی آدم گیر خودش است من دیدم آدمی را که در آستانه هفتاد سال بودند خیلی هم باسواد بودند اگر اسمش را هم ببرم بعضی شما می‌شناسیدش مهم باسواد دستش را دراز کرد تا رفت دست بدهد دستش را پیش گرفت گفت این که دستم را پیش گرفتم مال این است که یازده سال پیش آمدم به دیدنت تو به بازدید من نیامدی یا ابوالفضل ما سرکه هفت ساله دیده بودیم کینه هفتاد ساله ندیدیم بابا حالا این توی عروسی برای شما کادو نیاورد زایدی خانه نو ساختی چشم روشنی نیاورد ول کن دیگر اینقدر گیر نده تو برعکسش کن.
 امام سجاد می‌گوید یک توفیق بده(من اغتابنی الی حسن الذکر): او غیبت کرد من خوبیش را بگویم(صلّ من قطعک) درود بر کسی که اگر او قطع رابطه کرده من با او قطع رابطه نکنم او سلام نکرد من سلامش کنم او دیدن من نمی‌یاد من دیدن او بروم.
امام سجاد می‌گوید این را می‌گویند آدم حسابی نه که حالا که او نیامد من هم نیامدم(قلب لایخشع) یعنی یک قلبی که خشوع ندارد.
 سعی کنیم اگر باسوادیم پولی داریم زوری داریم عنوانی داریم سیاست هم همینطوره سیاست هم همینطوره حدیث داریم اگر با کسی رفیقی، رفیقت یک پستی گرفت اگر یک دهم رفاقت قبلش را حفظ کرد حدیث می‌گوید(لیس بصدیق سوء) باز هم آدم بدی نیست یعنی پست صددرصد آدم را آب می‌کند اگر کسی پست گرفت و باز نود درصدش آب شد ده درصدش ماند باز هم معلوم می‌شود آدم بگوید آدم خوبی است یعنی تا نود درصدش قابل پیش بینی است بله خطر خود آدم گیر خودش است گیر خودشه(و قلباً لا یخشع و نفساً لا تشبع) حرص سیر نمی‌شود مثل جهنم قرآن به جهنم می‌گوید سیر شدی می‌گوید باز هم داری بفرست بیاید البته یک آیه دوتا آیه داریم توی قرآن اینها را باید معنی کرد.
 یک آیه داریم توی قرآن می‌گوید جهنم تنگ است یک آیه داریم می‌گوید جهنم گشاد است بالاخره گشاده یا تنگه هم دارم «مَكَانًا ضَیِّقًا» الفرقان/13یعنی جهنم تنگه «ضَیِّقً»، «ضَیِّقً» هم داریم به جهنم می‌گوییم (;هَلْ امْتَلَأْتِ) (ق/30) پر شده می‌گوید «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» باز هم داری بفرست بیاد این را کسی از من بپرسید بالاخره یک آیه داریم جهنم تنگه یک آیه داریم جهنم گشاده کدامش درسته گفتم هم تنگه هم گشاد گفتم مثل دیواری که میخ توش می‌کوبی میخ که توی دیوار می‌کوبی هر میخی جاش تنگه اما اگر از دیوار بپرسیم جای میخ داری می‌گوید باز هم داری بفرست بیاد یعنی دیوار جای میخهای فراوانی دارد با این که هر میخی به خودی خود جاش تنگ است هم مکان «ضَیِّقً» هم «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ».

6- تحصیل علم و تلاش، در حدّ توان و امکان

 انسان خوبه از علم سیر نشود هر چه می‌خواند باز هم عاشق‌تر بشود کلمه فارق را خودتان بگویید فارغ التحصیل زن حامله فارغ می‌شود انسان هیچ وقت از فارغ ما نباید هیچوقت نگوییم آقا بس است بس نیست در کار خیر بس نیست شب عاشورا به بچه‌ها امام حسین فرمود: بس است فرمود نه بابامون شهید شده ما می‌خواهیم توی جبهه باشیم در کارهای خیر نگوید بسه.
ما زود می‌گوییم بسه قانعیم یک کسی نمازش غلط بود گفت بابا همین را خدا قبول می‌کند گفتیم بابا نمازت غلط است گفت اینقدر خدا تارک الصلاه دارد که الان فرشته‌ها سر همین نماز من دعواشونه او می‌گوید بده به من او می‌گه بده به ما یعنی با نماز غلط خودش قانع است. آنوقت امیرالمؤمنین آنقدر نماز می‌خواند که می‌گویند یا علی چرا اینقدر خودکشی می‌کنی.
خدا توی قرآن به پیغمبر می‌گوید (;لَعَلَّكَ بَاخِعٌ) (الشعراء/3) چرا خودت را می‌خوری (;مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى) (طه/2) چرا خودت را به مشقت می‌اندازی چرا خودت رو می‌خوری.
 به امیرالمؤمنین می‌گویند چرا اینقدر عبادت می‌کنی می‌گوید من نمی‌دانم یک رکعت نمازم قبول شده یا نه اگر بدانم قبول شده اینقدر خودم را به دردسر نمی‌اندازم در عبادت خسته نشویم در تحصیل در خدمت به مردم خسته نشویم نه ما عرض کنم هم خمس دادیم هم زکات دادیم پیرمردها هم بعضی هاشون می‌گویند من وجوهاتم را دادم آقا بسم الله الرحمن الرحیم وجوهاتت را دادی اما باز هم چون گرسنه است باز هم باید غیر وجوهات را باز هم باید پول بدهی تا مادامی که گرسنه هست شما باز هم مسئول است شما حاضرید بگویید این بچه را هفده آمپول زدیم اثر نکرد حالا بگذار بمیره اگر بچه‌ات است باید آنقدر بروی دکتر تا این بچه خوب بشود نه این که بگویی سی و هفت تا قرض خورد هفده تا هم آمپول زد حالا دیگه مرد مرد زنده شد زنده شد.
من خمسم را داده‌ام سهمم را هم داده‌ام دیگه حالا هر جور شد شد نه آقا جان غیر از خمس و سهم ما باز هم مسئولیم بعضی افراد هر کاری می‌خواهند می‌کنند شب عاشورا می‌آیند دو دستی سینه می‌زنند می‌گویند ما همه غرق گناهیم و یک حسین داریم یعنی خودش را خالی می‌کند فکرش را تخلیه می‌کند دل خودش را آرام می‌کند که یک نذری داد یک سینه‌ای زد کافی نیست آقا کافی نیست تا مادامی که گرسنه هست سیرها مسئولند خمس و زکات حداقلش است شما اگر یک غریقی افتاده توی آب نمی‌توانی بگویی آقا بنده چهل و هفت متر شنا کردم دیگه حالا غرق شد شد تا مادامی که غریق هست و شما رمق داری. . . توی قرآن نگفته قرآن دو تا پله بیشتر ندارد یا می‌گوید «اتَّقُوا اللَّهَ» قرآن ببین یا می‌گوید (;اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ) (آل عمران/102) یعنی حق تقوا یا می‌گوید اگر حق تقوا نداری (;فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) (التغابن/16) لااقل آن مقدار که استطاعت داری.
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ» الحج/78: حق جهاد است یا می‌گوید حق جهاد یا می‌گوید «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» الأنفال/60: لااقل آن مقداری که استطاعتش را داری یا درجه یک یا درجه دو درجه یکش حق تقواست که وقتی آیه نازل شد حق تقوا مردم گفتند یا رسول الله حق تقوا را ما که نمی‌توانیم آیه دوم نازل شد لااقل قیمت تعاونی. قیمت تعاونیش این است که «مَا اسْتَطَعْتُمْ» تو جان داری قیمت تعاونیش تا جان داری. گفت آب رود نیل یک قورت من است، خواب اصحاب کهف چُرت من است تا آنجایی که جان داری تازه قیمت تعاونیش این است که تا مادامی که جان داریم تا مادامی که می‌توانید درس بخوانید بخوانید. اینقدر تعطیلات می‌خواهد چکار دانشگاه این همه تعطیل، حوزه این همه تعطیل «مَا اسْتَطَعْتُمْ» تا جان دارید.
خدایا از همه خطرات ما را حفظ بفرما آخر حرف این دو تا آیه را باز بخوانیم.
خدایا ما را از شرور خودمان و شرور طبیعت و شرور دیگران که در جلسه‌های بعد خواهم گفت همه ما را حفظ بفرما این جلسات را دنبال کنید خواهران اگر بناست افطاری درست کنند برادرها برنامه‌ای دارند این با هم زشت است دیگه ریشمان سفید شده من شر ما خلق من اعوذ برب الناس اینها الفبای دین است حالا بعد از بیست و شش سال آمدیم سراغ الفبا می‌گفت پسرم شانزده سالش است تازه به باباش می‌گوید مامان حالا ما بعد از بیست و شش سال حالا آمدیم قل اعوذ برب الناس را می‌گوییم هم باید عذرخواهی کنیم هم دیگه اینها را برنامه بگذاریم یک جوری جور کنیم که این آیه آسان‌ها را حفظ کنیم با معناش.
والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 930
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست