نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 935
بسم الله الرّحمن الرّحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمن التقوی
رمضان 84 سوره فلق را صحبت کردیم که با هم میخوانیم «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5 عرض کنم که پناه که آدم میخواهد ببرد به کسی پناه برنده و پناه دهنده ای پیامبر بگو پناه میبرم، با این که پیغمبر معصوم هست و بیمه هستی و آن به آن زیر نظر خاص خدا هست اما شرها به قدری است که تو هم باید پناه ببری. نه یک بار؛ (;قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) (الناس/1)، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ». با تکرار باید بگویی پناه میبرم. نه اینکه(قل نعوذ) اگر میگفت نعوذ یعنی همه با هم. نه «قُلْ أَعُوذُ» یعنی خطر جوری است که جدی است وقتی خطر جدی است هر کسی میخواهد خودش را نجات دهد. اگر یک جایی خطر زیاد بود آدم نمیگوید حالا پسر خالهام کو؟ پسر برادرم کو؟ پسر همسایهام کو؟ وقتی خطر بسیار است هر کسی به فکر جان خودش است. این که میگوید «قُلْ أَعُوذُ» من پناه میبرم انگار این قدر خطر است که. . . «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ. . . » گفتیم که هر موجود زندهای وقت خطر به جایی پناهنده میشود. حالا گاهی به ابرقدرتها، اسلحه، شراب، خودکشی، ولی اینها هیچ کدام پناهنده نیستند.
1- شرایط پناه دهنده وپناه برنده
پناه دهنده به شرطی پناه میدهد که مهربان باشد، بداند که خطر چیست، بتواند، خودش محتاج نباشد. آدم گاهی وقتها به یک کسی میگوید نان بده میگوید نان بدهم به تو، خودم چه کنم. حاج آقا پول خرد داری؟ نه. خوب تو که داری. میگوید نه حالا بهش بدهم خودم یک ساعت دیگر. . آقا ماشین را این جا پارک کنم؟ نه خیر. چرا؟ برای اینکه یک ساعت دیگر خودم میخواهم ماشین را اینجا پارک کنم. محتاجم به پارک. پناه دهنده باید مهربان باشد، بداند، بتواند، خودش محتاج نباشد. چه کسی این صفات را دارد جز خدا. پناه برنده هم شرایطی دارد: خطر رابفهمد. گاهی وقتها آدم اصلا خطر را نمیفهمد. به یک کسی گفتند بی غیرت، گفت ببخشید غیرت یعنی چه؟ خوشا به حالت. . . اصلا نمیفهمد. بعضیها در حال آب شدنند ونمی فهمند که دارند آب میشوند. نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند. هر کس که بداند که نداند صد رحمت به او. لااقل بداند که نداند. میداند که بلد نیست اما بعضیها نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند. باید خطر را بفهمد. خطر را بفهمد. ضعف خود را بفهمد. آخر آدم گاهی وقتها ضعف خودش را نمیفهمد. سال اول ازدواج بود. ما حدود بیست سالمان بود خانواده را برداشتیم آوردیم قم و یک خانه خشتی اجاره کرده بودیم و یک زیلو و یک فرش کوچکی داشتیم اتاق هم دوازده متر بود. این اتاق ما فرش نشد گوشهاش گچ و خاک بود. به پدرم، خدا رحمت کند همه اموات را، گفتم که اگر شش متر زیلو یا قالی بخریم اتاقمان کامل میشود تا گفتم کامل میشود خندید گفتم چرا میخندی؟ گفت به خاطر این که من هفتاد ساله میدوم هنوز زندگیام کامل نشده. خوشا به حالت که نمیفهمی. فکر میکنی با شش متر زیلو زندگیات کامل میشود. گاهی آدم مثلا فکر میکند دیپلم که گرفت میشود فارغ التحصیل. خوشا به حالت 50 تا کتاب خوانده اسم خودش را میگذارد فارغ. زن حامله فارغ میشود. انسان هیچ وقت از تحصیل فارغ نمی شود، نه لیسانس فارغ التحصیل است نه فوق نه پروفسور. هیچ کس اصلا روی کره زمین ما فارغ نداریم. کلمه فارغ از حرفهای غلط است. هیچ کس فارغ نمیشود. خدا به پیغمبرش میگوید (;وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا) (طه/114) یعنی تو فارغ التحصیل نیستی. وقتی پیغمبر فارغ التحصیل نیست من فارغ التحصیلم؟ ضعف خودش را بداند، ایمان به قدرتی هم داشته باشد. ایمان به قدرت برتر. اگر اینها را بفهمد آن موقع میگوید «أَعُوذُ» پناه میبرم. خوب حالا. . . باهم بخوانیم دو تا آیه اول سوره فلق را: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»
2- پناه دهندگی به خدا، در زبان و فكر و عمل
اول خودمان (;قُوا أَنفُسَكُمْ) (التحریم/6) بعد میگوید «وَأَهْلِیكُمْ» قرآن میگوید (;إِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا) (آل عمران/36) خدایا من خودم و نسلم را میخواهم به تو بسپارم. در پناه بردن هم باید با زبان بگوییم «أعُوذُ». چون گاهی وقتها به زبان میگوییم وعمل هم باید بگوییم با تعقل. پناهندگی سه قسم است. انواع پناهندگی: با زبان، با عمل، با عقل، . بازبان همینه که قل أعوذ. این قل أعوذ وقتی میگوید قل یعنی با زبان. منتها با زبان که شد با عمل هم هست. سورهای است به نام سوره انسان، سوره دهر، (;هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ) (الإنسان/1) اولش است. اهل بیت رفتند افطار کنند که یکیش هم امام حسن مجتبی علیه السلام است حالا این بحث هم شب تولد آقا امام حسن مجتبی پخش میشود. یادتان باشد من این تکه را یک خورده پرانتز باز کنم. . . امام حسن خیلی مقام دارد توجه کنید چه میخواهم بگویم، مقام امام حسن از امام حسین بیشتر است به چه دلیل به دلیل اینکه شب عاشورا که امام حسین خداحافظی میکرد با دنیا، زینب کبری بیهوش شد امام حسین آمد زینب را به هوش آورد گفت چیه؟ گفت خداحافظی میکنی یعنی واقعا شب آخره من نمیتوانم تحمل کنم. بعد امام حسین چند جمله گفت. گفت جدم ازمن بهتر بود رفت مادرم زهرا ازمن بهتر بود رفت پدرم امیرالمومنین ازمن بهتر بود رفت بعد امام حسین فرمود امام حسن ازمن بهتر بود رفت. یعنی امام حسن از من بهتره کلام امام حسین است شب عاشورا به حضرت.
3- برخورد كریمانه امام حسن با كنیزان و غلامان
حالا چون درسهایی از قرآن است یک کم هم از امام حسن بگویم. یک کنیزی یک گل داد به امام حسن. امام حسن آزادش کرد. گفتند چرا گفت قرآن میگوبد (;إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ) (النساء/86) کسی که به شما احترام کرد شما احترام بیشتری به اوبکنید. پدرو مادر چه قدر به ما احسان کرده؟ ما خیلی باید وقتی بزرگ شدیم به پدرو مادر احسان کنیم. اگر پدرو مادرمان ما را یک مشهد برده پولدار شدی یک عمره ببرشان. اگر پدر و مادر شما شما را یک قم برده پولدار شدی پدرو مادرت را یک مشهد ببر. هرکاری پدر مادرت کردند "فحیوا باحسن" کنیز یک گل داد به من. من اورا آزادش کردم. خاطره دیگری نقل میکنم که امام حسن مجتبی(ع) دید در یک باغی غلامی یک لقمه میخورد یک لقمه میدهد به سگ. به غلام گفت چرا همچین میکنی؟ گفت این سگ به من نگاه میکنه من از نگاه سگ حیا میکنم. گفت بنشین بر میگردم. رفت باغ را خرید به اسم او کرد. این ارزش هاست. یکی از کسانی که یک مدت هم وزیر بود میگفت که زمان شاه پنج ریال دادم به بچهام بره مدرسه. بچهام رفت مدرسه توراه یک فقیری را دید دادبه فقیرو ظهر که آمد گفت بابا جان پنج ریال صبح را دادم به فقیر. گفت خوب کردی حالا بیا پسرش را نشاند و لای قرآن را باز کرد، تفسیر قرآن باید این رقمی باشد تفسیر عملی، گفت ببین این آیه قرآن میگوید: (;مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا) (الأنعام/160) کسی اگریک ثواب بکند ده برابر خدا به او میدهد من هم میخواهم امروز مثل خدا عمل کنم. پنج ریال ده برابرش پنج تومان است. میگفت پنج تومان دادم به پسرم گفت ببین «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» این قرآن تو روحش فرو میرود. امامان ما با قرآن حرف میزدند یکی به امام حسن گفت خیلی ریشهایت قشنگ است. چه ریشهای قشنگی داری. نقل شد که امام حسن فرمود (;وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ) (الأعراف/58) یعنی اگر سرزمین طیب باشد این چنین میشود. حالا. . . یک روز امام حسن روی دوش پیغمبر بود یکی رسید گفت حسن جان میدانی کجا نشستهای روی دوش رسول الله! میدانی مرکبت کیست؟ مرکبت پیغمبره. افتخار کن پایت را گذاشتهای روی دوش پیغمبر. پیغمبر فرمود تنها او افتخار نکند که چه مرکبی دارد من هم افتخار میکنم چه راکبی دارم. یعنی من هم افتخار میکنم که حسن اینجا نشسته. احترام به بچه. کوچولوها وارد مسجد شدند پیغمبر رو منبر بود تازه راه افتاده بودند هی راه میرفتند هی میافتادند. پیغمبر از منبر آمد پایین بچه را بغل گرفت برد روی زانوش نشاند و سخنرانی کرد. این که میگویند روز کودک و روانشناسی کودک اینها خیلی فاصله دارد تا آنهایی که اسلام است. کدام روانشناس کودک حاضر است که بچه را بهش بدهند بچه ادرار کند وهیچ طوریش نشود؟
4- برخورد پدرانه پیامبر با كودكان
کودکی را دادند به پیغمبر مثلا حالا اسم روش بگذارد یا اذان در گوشش بگوید یا هرچی، کودک ادرار کرد لباس پیغمبر نجس شد مادر جیغ کشید گفت چرا جیغ کشیدی؟ گفت لباس پیغمبر گفت: باشه اصلا جیغی که کشیدی روی این بچه اثر میگذارد. شما حق نداری جیغ بکشی. بچه ادرارش گرفته من لباسم را میشویم تو حق نداری جیغ بکشی. کدام روانشناس کشورهای شرقی و غربی، همه روانشناسها را جمع کنید یک بچه روی لباسشان ادرار کند و هیچ تغییری درش پیدا نشود. تربیت این است. یک بار امام حسن از خواب بیدار شد گفت آب. پیغمبر از خواب بلند شد و ظرف آب را آورد تا آمد بدهد به امام حسن امام حسین کوچک بود ظرف را گرفت، حضرت دستش را گرفت گفت نه. فاطمه زهرا صحنه را دید گفت حسن را بیشتر دوست داری گفت نه، باید نوبت را رعایت کرد. اول حسن گفت. احترام به بچهها. حضرت آب میخورد مقداری آب تو لیوان ماند تو ظرف ماند یک پسری آن طرف نشسته بود گفت باقی لیوان را به من بده تبرک است باقیمانده آب را من میخواهم بخورم. تبرک است. تا پیغمبر رفت این لیوان را بدهد به نوجوان پیر مردهای این طرف گفتند آقا به ما بده. اینها چندتا پیرمردند این یک بچه. گفت من از او میپرسم اگر اجازه داد، گفت پسر جان این پیرمردها آب را میخواهند شما اجازه میدهی من این لیوان آب را بدهم به اینها؟ فرمود نه. گفت خوب بسم الله. نوبت را باید مراعات کرد. ما حق نداریم تو مسجد بچه را بلند کنیم که بزرگها را بنشانیم. اگر یک بچه دوساله را بلند کردی رییس جمهور جای بچه نماز بخواند نماز رئیس جمهور هم باطل است. هیچ کس را نباید از جایش بلند کرد. حالا فکر میکنیم حاجیه خانم چون هر شب مسجدی است آمده اینجا، یک چیز آورده سجاده آورده و میخواهد اینجا بنشیند، خوب حاج خانم هرروز مسجد میآید حالا دو تا بچه خانمیاند مثلا امشب آمده مسجد. حالا ممکن است فکلی باشد این فکلیها را هم خیلی شما چیز نکنید.
5- در برخورد با جوانان، ظاهر بین نباشیم
اصلا بعضی از این جوانها که آدم نگاهشان میکند در خیابان غصهشان را هم میخورد اینها نگاه به ظاهر نکنید بعضیها ظاهرشان ممکن است بد باشد ولی خیلی هاشان باطن خوبی دارند مثل نارگیل. . . . ببین ما سه رقم میوه داریم. یک رقم میوه داریم مثل توت تا تکانش میدهی میریزد. این یک رقم میوه. همه میوه هاکه مثل توت نیستند. بعضی میوهها مثل انارند. انار هم میوه حلال زادهای است ولی چیدنش فرق میکند باید دانه دانه چید. بعضی میوهها مثل نارگیلند. نارگیل آن بالاست نه میشود سنگش زد نه میشود چوبش زد ولی خب میوه است باید آرام رفت آورد یک خورده هم همچین چیزه. . دور نارگیل؟ این نارگیلها دورش یک چیزهایی است، اینها را هم باید آرام آرام ازش جدا کرد بعد وقتی وسطش را میشکافی آدم میبیند عجب! چه قلب سفیدی دارد. چه مواد پر انرژی داخلش است. یعنی یک مقدار حوصله باید کرد این را آرام از بالا آوردش پایین. پوشال هایش راهم کند، بعد اگر وسطش شکافته شود میبینی هم قلبش سفید است هم مواد غذایی خوبی هست. . . یک خورده حالا همه آدمها که این طور نیستند. . . یک خورده باید حوصله کرد. همین امام حسنی که بحثش را شب تولد گوش میدهید نقل شده که در خانهای را زد آن باغبان یک بی ادبی کرد. اصحاب خواستند برخورد کنند فرمود برخورد نکن یک بار دیگر در بزنید باز در را زد یک جسارت دیگر، بی ادبی دیگر دوسه بار هی اصحاب جوش آوردند آقا. . . گفت آقا آرام باشید. خلاصه چند بار گفت خب. آقا یک راه دیگر. گفت چی؟ گفت میرویم فردا میآییم. همین که رد شدند رفتند این باغبان در را باز کرد و گفتند چرا در را باز نکردی؟ گفت میخواستم به اصحابت حالی کنم که چه قدر تو شریفی که با این که من جسارت کردم تو حلم داری حلم حلم. با یک برخورد میخواستم بگویم که چه قدر حلم داری. رسم خوبی بعضی شهرها هست. تهران این هست بعضی شهرهای دیگر هم هست. میآیند به نانوا میگویند چه قدر آقا پخت میکنی؟ میگوید مثلا 300 تا نان دارم 500 تا نان دارم کمتر بیشتر. میگوید آقا پول این نان را بگیر امشب هر که نان میخواهد به عشق امام حسن افطار ما. یک خانمی فکلی بود روزه بود آمد نان بگیرد رفت پول بدهد به نانوا گفت که یک بانی دارد امشب نانها مجانی است امروز مهمان امام حسن مجتبی هستید. این خانم چنان کلافه شد اشکش جاری شد فوری روسریش را رو صورتش کشید. تولد امام حسن را به همه تبریک میگوییم امام حسن وحسین مریض شدند اصحاب آمدند عیادت گفتند نذر کن روزه بگیر. پیغمبر و امیرالمومنین برای سلامتی امام حسن که بحثش راشب تولدش میشنوید، روزه گرفتند. روزه گرفتند تا رفتند افطار کنند قصهاش رامی دانید یک شب یتیم اسیر مسکین یا سه شب اینها آمدند یا یک شب سه گروه آمدند. حالا. . هرکدام باشد. اینها غذایشان را دادند به آنها. بعد گفتند که «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا» حالا اینجا تو «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» است. پناهندگی بازبان نیست. گفتند (;إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا) (الإنسان/10) ما ازقیامت میترسیم از آتش جهنم میترسیم. منتهی وقتی گفتند میترسیم نانشان هم دادند.
6- پناه بردن به خدا، امری زبانی نیست
یعنی میخواهم بگویم پناهندگی هم باید با زبان باشد، هم با چی؟ ما گاهی وقتها هِی میگوییم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، لعنت خدا بر شیطان، لعنت خدا بر شیطان، ولی خودمان هم شیطانیم. وقتی که آدم به زبان میگوید پناه میبرم به خدا باید در عمل هم چنین باشد، نمیشود آدم بگوید فدک حق زهرا بود ندادند، دو لیتر گریه میکند، خودش هم سهم امام نمیدهد، چه فرقی میکند؟ حق زهرا را ندهی یا حق امام زمان را. دو لیتر گریه میکند که چرا حق زهرا را ندادند خودش هم حق امام زمان را نمیدهد. اگر راست میگویید. یعنی وقتی آدم پناه میبرد با تمام وجود. دیدید بزازها پارچه پاره میکنند؟ بزازها وقتی یک پارچه سفت است قیافه، ابرو، کتف، شانه، یعنی همچین میکنند. . . یعنی از مخ تا کف پایش میگوید پارچه سفت است. اگر میخواهیم پناه ببریم دیگر نمیشود گفت پناه میبرم به خدا، ولی این بچهام حالا دیگر ازدواج نکند، خوب ببین بچهات را ول میکنی، خواستگار آمد، اگر عیبی ندارد دخترت را بهش بده، میگوید نه حالا، آقای قرائتی، به جوانها دعا کن. چرا به جوانها دعا کنم؟ به تو خدا عقل بدهد، شانزده تا خواستگار آمد چرا دخترت را ندادی؟ هی لفتش میدهد در انتخاب همسر میگوید به جوانها دعا کن آقا، تقصیر تو است، مثل اینکه روی میخ نشسته میگوید آخ، خوب بلندشو آن طرف بنشین. آخه اینکه آدم هی میگوید به جوانها دعا کن ولی خواستگار هم هِی رد میکند. دلش میسوزد خودش هم پول خرج نمیکند. قرآن بخوانم از خودم نگویم. اهل بیت میگویند «إِنَّا نَخَافُ»، میگویند با زبان خدایا «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا»، میگویند خوف خدا داریم، خوب اگر خوف خدا را داری، پس عملت کو؟ ای خدا جان، من تو را دوستت دارم، پس چرا با خدا حرف نمیزنی؟ کی است که کسی را دوست داشته باشد باهاش حرف نزند؟ اصلا میشود یک دختر، پسر همدیگر را دوست داشته باشند، بگویند آقا ببین من دوستت دارم ولی باهات حرف نمیزنم؟ مگر میشود، میگوید دروغ میگویی. اگر کسی، کسی را دوست دارد باهاش حرف میزند. میشود ما بگوییم خدا جون ما تو را دوستت داریم ولی نماز نمیخوانم آقا، حوصلهام نمیرسد. اگر دوستش داری پس باهاش حرف بزن، اگر اعوذ میگویی، اعوذ بالله، قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، شر ما خلق، یکی شهوت است، شهوت خطرناک است، خوب زودتر پسرت را داماد کن. تو دیگر چرا. حالا یک کسی گیر است، میگویند یک کسی در چاه افتاد گفتند چته، گفت افتادم دیگر، گفتند خوب صبر کن بروم طناب بیاورم، این از توی چاه گفت خوب صبر نکنم چه کنم؟ اصلا صبر نکنم چه کنم؟ گاهی وقتها آدم واقعا یک جوری است که نمیتواند ازدواج کند، اما آخر تو که وضعت خوب است، تو که وضعت خوب است تو چرا داماد نمیشوی؟ نه میخواهم لیسانس بگیرم، حالا مثلا لیسانس چیه؟
7- تحصیل، فضیلت است، اما ازدواج، ضرورت است
من یک شعار را مدتی است گفتم باز هم تکرار میکنم ماه رمضان، بسم الله الرحمن الرحیم، تحصیل فضیلت است، ارزش است، ازدواج ضرورت است، بخاطر فضیلت، ترک ضرورت، نکنید. سال اول است دانشجو است، خواستگار هست دخترت را شوهر بده، باقیاش را هم درس بخوان. بارها گفتم، من دخترهایم را در دبیرستان شوهر دادم، بعد هم لیسانس گرفتند، لیسانس که دیگر حالا چیزی نیست که، خیابانها پر از لیسانس است. حالا فکر میکند لیسانس بگیرد الان دو سه تا وزارتخانه منتظرند. نه الان فوق لیسانس هم شغل نیست، آقایون هم که دانشجو هستید برای خدا درس بخوانید، بسم الله الرحمن الرحیم، شغل نیست، شغل نیست، شغل نیست. اگر درس را میخوانید برای ارزش علم بخوانید. من که مطالعه میکنم نباید بگویم آیا تلویزیون فیلمبرداری خواهد کرد یا نخواهد کرد. خود اینکه من این کتاب را مطالعه کنم، علم ارزش است. تلویزیون فیلمبرداری کرد کرد، نکرد نکرد. اصلا تمام سیاست هایتان را روی پای خودتان باشید. من توی شهرها از کلمه ورامین خیلی خوشم میآید، میدانی چرا؟ کلمه ورامین، اگر همهاش بود، ورامین، اسم یک شهر است، حالا «و»اش هم رفت، رفت که رفت، میشود رامین، اسم یک دانشمند است، «ر»اش هم قهر کرد، باز میشود امین، میگویند فلانی آدم امینی است، «الف»اش هم قهر کرد، باز میشود مین، مین وسیله جنگی است، «م»اش هم از ما ناراحت شد رفت، میگوییم خوش آمدی، میشود ین، واحد پول است. «ی»اش هم قهر کرد، میشود نان، همان که میخوریم. شد؟ الله هم همینطور است، اگر شد والله، قسم است، والله، میگوییم قسم است، حالا «و»اش رفت، میشود الله، «الف»اش هم رفت، میشود لله، «ل»اش هم رفت، میشود له، چون الله دو تا لام دارد، الله، دو تا لام دارد، میشود له، «ل» هم رفت، میشود هو، یعنی هیچیاش حرام نمیشود و دست از هدفش برنمی دارد. باید در انتخاب شغل، در انتخاب رفیق جوری وابسته نشویم، ارتباطاتمان با افراد، این یک چیز مدیریتی است دارم میگویم، این یک اصل مدیریتی است، با رئیس، وکیل، سفیر، رئیس جمهور، نمیدانم با همه، تاجر، پولدار، گمنام، با هرکس رابطه برقرار میکنید، رابطهتان رابطه ملافه و پتو باشد، یعنی با یک سنجاق بند بشوید، توی دل هم جوری نرویم که اگر آن سرنگون شد من هم سرنگون بشوم. بعضیها با یک کسی چنان وابسته میشوند که اگر بگوید نمیخواهمت سکته میکند، اگر قهر کند سکته میکند، اگر جنسش را نخرند سکته میکند، اگر مدرک بهش ندهند سکته میکند، جوری برنامه ریزی کنید که مدرک بود الحمدلله، نبود خود علم ارزش است. کمک کرد الحمد لله، کمک نکرد. . . خیلیها به من میگویند آقای قرائتی، تو بیست و شش سال است با تخته سیاه کار میکنی، اصلا حالیت نیست که دنیای تکنولوژی چه ابزار آموزشی و کمک آموزشی آورده، از فلان چیز استفاده کنید، از فلان چیز استفاده کنید، از فلان چیز استفاده کنید، میگویم آقا من و تخته سیاه تا آخر عمرمان هستیم، همین تخته سیاه را از تهران آوردم، هر استانی هم میروم با خودم میبرم. رهبر یکی از این کشورها سوار هواپیما میشد شترش را هم با خودش میبرد، میگفت میخواهم شیر تازه بخورم. من هرجا میروم، استانهایی که میروم تخته سیاهم را با خودم میبرم. من و این تخته سیاهیم. چون هرکسی هم با من قهر کند، تخته سیاه را نمیتواند از من بگیرد، اما اگر وصل شدم به این تکنولوژی یکی قهر کند شب جمعه تعطیل میشود. این هواپیماهایی که سیزده تا پرسنل دارد یکی از این خانمهایی که شکلات میدهند نیاید، میگویند نقص فنی دارد، هیچی پرواز لغو میشود. جوری باید حرکت کرد که اگر هرکه آمد الحمدلله رفت ما سرنگون نشویم. و انسان اگر واقعا این رقمی برنامه ریزی کند، درست راه برود، هیچ وقت عقدهای نمیشود. یک مسئله روانی هم بگویم، حالا اساتید روانشناسی هستند. خیلیها مثلا میگویند این از نظر روحی عقدهای شده، روانی شده، ما اگر حواسمان را جمع کنیم، مواظب باشیم، دستمان در دست خدا باشد، حرکت مستقیم باشد، اصلا روانی نمیشویم. من این عکس را یک وقت دیگر هم نمیدانم کشیدم یا نکشیدم، حالا اگر کشیدم که کشیدم، نکشیدم که نکشیدم، یک کسی گفت آقای قرائتی بعضی حرفهایت تکراری است، گفتم کدام کار خدا تکراری نیست، این جریان خون در قلب تکراری نیست؟ نفس کشیدن تکراری نیست؟ تابش خورشید تکراری نیست؟ اذان و نماز تکراری نیست؟ حالا یک چیزی هم تکرار شد اشکال ندارد. علاوه بر اینکه یک کسی یک چیزی را میخواهد به همه مردم بگوید باید چند بار بگوید، من این را توی ذهنم است گفتهام، حالا شاید در تلویزیون بوده، شاید هم بیرون تلویزیون، یک نیم دایره را فرض کنید، یک تسبیح جیبتان نیست؟ یک تسبیح بده به من، چون من یک نیم دایره میخواهم بکشم، با تسبیح بکشم.
8- جایگاه مهم نیست، رابطه با خدا مهم است
ببینید شما یک نیم دایره را فرض کنید، هرجای نیم دایره باشه، رهبر باشد، یا رئیس جمهور یا تاجر باشد یا کاسب یا تیمسار و سردار و امیر باشد یا سرباز، نمیدانم مشهور باشد یا گمنام، هر کجا باشی، آن بالاها باشی یا این پایینها، بالا باشیم یا پایین، تلویزیون هم این دایره را نشان بده، یک وقت میگویم این دایره، پنکه نشان نده، این دایره را حساب کنید، هرکجا باشیم، هدف را گم نکنیم، هدف چی است؟ هدف این است که عمل کنیم بکتاب الله، و اهل بیتی و عترتی، حرکتت هم مستقیم باشد، یعنی از آن بالا صاف بیای اینجا صاف برو آنجا، این زاویه قائمه، اگراین پایین بودی، باز اگر حرکت مستقیم باشد، صاف بیای اینجا، صاف بروی آنجا، باز این زاویه هم قائمه است. اینجا باشیم اگر حرکت مستقیم، باز یک حرکت مستقیم این هم زاویه قائمه، اینجا باشیم زاویه قائمه، اینجا باشیم زاویه قائمه، چی میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم اگر هرکجا باشیم در هر شرایطی باشیم اگر حرکتمان حرکت درستی باشد زاویه قائمه است. یعنی چه؟ یعنی هیچ کس نباید احساس کند خوش به حال او، چه خانه و چه پولی دارد، سیصد نفر افطاری میدهد، ما نداریم افطاری بدهیم، فقط باید به دو نفر افطاری بدهیم، آن کسی که به دو نفر افطاری میدهد یا آن کسی که به سیصد نفر، ثوابشان یک جور است، به چه دلیل؟ در دعا داریمای خدایی که مساوی قرار دادی، (یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی)ای خدا، تو یک کاری کردی که قوی و ضعیف توفیقاتشان یک جور است. چرا؟ چون قرآن دو تا آیه داریم، یک آیه داریم (;لَا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) (البقرة/286)، یک آیه داریم (;لَا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا) (الطلاق/7)، دو تا آیه، الا وسعها یعنی چقدر جون داری، الا ما آتاها، یعنی چقدر پول داری، قرآن یک آیه داریم میگوید (;لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى) (النجم/39) سعیت را کردی. من و بوعلی سینا میرویم کتابخانه، بوعلی سینا تیزهوش است در دو ساعت ده تا مطلب میفهمد، من تیزهوش نیستم، در دو ساعت یک مطلب میفهمم، اما ثواب من و بوعلی سینا بگویید یکی است؛ چون هر دو سعی خودمان را کردیم، لیس للانسان الا ما سعی، من دو ساعت زحمت کشیدم، من و یک نفر دیگر میرویم خرید کنیم. من پول یک کیلو نخود دارم، او پول یک تن نخود دارد، من پولم را میدهم یک کیلو نخود میگیرم، او زیاد دارد یک تُن نخود میخرد. من هرچی داشتم همین پول بود، او هم هرچی داشت همان پول بود. ثواب کسی که یک کیلو نخود بدهد و ثواب کسی که یک تن نخود بدهد به هیأت یا برای افطاری، ثواب، چون او هرچی داشت داد، او هم هرچی داشت داد. علی اصغر گلویش چند قطره خون داشت، دست اباالفضل هم خون بیشتری داشت، اما هر دو هرچی خون داشتند در راه خدا دادند. (یا من سوّی التوفیق بین الضعیف و القوی). این یک مسئلهای است که اگر انسان بداند ولذا هیچ کس عقدهای نمیشود. آن برای عروسیاش تالار گرفت، من نتوانستم تالار بگیرم، خوب او داشت گرفت. نمیدانم او کتاب دارد، او کامپیوتر دارد، او ندارد، هرکس، راحت باشید، کتاب الله و عترتی را فراموش نکنیم، دو منبع هدف را، حرکتمان هم مستقیم باشد، خطهای کج و کول نباشد، اگر خطها مستقیم باشد، هدف هم معین باشد، زاویه قائمه است. خدایا نیمی از ماه رمضان را بینندهها که گوش میدهند گذشت، این نیم دومش مهم است. به آبروی امام حسن مجتبی عیدی به ما بده، خود ما و اموات ما را ببخش و بیامرز(الهی آمین) به آبروی امام حسن، خلق حسن، زندگی حسن، مرگ حسن، اولاد حسن، آبروی حسن، علم حسن، تمام چیزهایی که به ما میدهی چیزهای حسن و نیکو باشد به ما عنایت بفرما(الهی آمین) خدایا هرچه شب قدر برای بندگان خوبت مقدر میکنی، همه را برای همه ما مقدر بفرما(الهی آمین) کشور، رهبر، انقلاب، دولت، ملت، نسل، ناموس، مرز، انقلاب، آبرو، هرچی که به ما دادی، در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما(الهی آمین) والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 935