responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 936

 

1- همه معارف قرآن در بسم الله
2-بهره‌گيري از تاريخ گذشتگان
3-نقش مهر و قهر در تربيت
4-عزت و قدرت مخصوص خداست
5-پرندگان، لشگريان الهي در آسمان
6-توجه به امدادهاي غيبي الهي
7-قدرت اولياي الهي، زمينه توسّل و تبرك
8-لطف و عنايت خداوند در لحظات حساس

موضوع: تفسير سوره فيل

تاريخ پخش: 05/02/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

به مناسبت اينكه بحث در زماني واقع مي‌شود كه سالگرد نابودي طرح آمريكايي در طبس و حمله‌ي آمريكا به ايران توسط لشگر خدا شن‌هاي طبس است، فكر كردم به سوره‌ي فيل يك نگاهي بياندازيم. گرچه سوره‌ي فيل را تقريباً همه ايراني‌ها مي‌دانند و تفسيرش را هم تقريباً خيلي‌ها مي‌دانند. اما باز هم يك مروري بكنيم ببينيم چيز تازه‌اي هم گيرمان مي‌آيد. («بسم الله الرحمن الرحيم»). («أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيل‏») (فيل/1) («أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليل‏») (فيل/2) («وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ») (فيل/3) («تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ») (فيل/4) («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول‏») (فيل/5)

1- همه معارف قرآن در بسم الله

خوب، مسئله‌ي بسم الله، شنيديد مي‌گويند: همه‌ي قرآن در سوره‌ي حمد است. همه‌ي حمد در بسم الله است. آخرش را هم شما بگوييد. همه‌ي بسم الله در (ب) بسم الله است. اين يعني چه؟ نمي‌دانم اما به ذهن قاصر من رسيده كه شايد اينكه مي‌گويند: همه‌ي قرآن در (ب) است. اين (ب) به نام او، كسي مي‌گويد: به نام او، كه چند عالم را طي كرده باشد. يعني چند مرحله را طي كرده است. يعني چه؟ يعني كسي مي‌گويد: به نام او كه 1- او را شناخت داشته باشد. چون تا نشناسيم نمي‌گوييم به نام او. بعد از شناخت بايد ايمان هم داشته باشد. ممكن است آدم يك كسي را بشناسد ولي به او ايمان نداشته باشد. 2- او را قوي بداند. چون اگر قوي ندانم كه به او پناه نمي‌برم. از او كمك نمي‌خواهم. بايد به او توكل هم بكند. مشكلات هم كه شد به او پناه ببرد. بايد او را دوست هم داشته باشد. چون اگر دوست نداشته باشد، به او پناهنده نمي‌شود. از او كمك نمي‌خواهد. اينكه مي‌گويد: به نام او، يعني خدايا تو را مي‌شناسم. به تو ايمان دارم. تو قادر هستي. به تو توكل مي‌كنم. به تو پناه مي‌برم. دوستت دارم و كل قرآن هم كه نازل شده، براي همين مسائل نازل شده است. بنابراين اگر گفتند: كل قرآن در (ب) بسم الله است. قابل توجيه است. البته نمي‌گويم، معناي كه مي‌گويم اين است. به ذهن من اين رسيده است. تا ببينيم به عقل كامل شما چه مي‌رسد؟ خدا آيت الله طالقاني را رحمت كند. نقل مي‌كنند ايشان تفسير كه مي‌گفت، مي‌گفت به عقل ناقص من اين آمد. بعد به مردم مي‌گفت، به مخاطبينش كه حالا مي‌خواست با آنها شوخي كند، مي‌گفت ببينيد به عقل ناقص شما چه مي‌آيد؟ حالا او پيرمرد و ريش سفيد و سيد بود. حق داشت به مخاطبيني كه با آنها رفيق هست و مي‌خواست شوخي كند اينطور بگويد. من جسارت نمي‌كنم. من اينطور مي‌گويم. به عقل ناقص من اين آمد. تا ببينيم به عقل كامل شما چه مي‌آيد؟

2-بهره‌گيري از تاريخ گذشتگان

به نام خداوند بخشنده مهربان. («أَ لَمْ تَرَ» )نديدي؟ («أَ لَمْ تَرَ») نديدي. يعني هميشه از تاريخ كمك بگيريد. درس اول: كمك از تاريخ؛ از تاريخ كمك بگيريد. در قرآن كلمه‌ي («كذلك») زياد است. يك خاطره‌اي را نقل مي‌كند. مثلاً تاريخ يوسف را مي‌گويد. بعد مي‌گويد: («وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين‏») (انعام/84) تو هم اگر يك صحنه‌ي شهوتي پيش آمد، خودت را نگه داشتي و گناه نكردي آن چيزي را كه به يوسف داديم به تو هم مي‌دهيم. («وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين‏») (انبيا/88) اين كلمه («كذلك») يعني استفاده از تاريخ! كما اينكه بايد از طبيعت كمك گرفت. («كَذلِكَ الْخُرُوج‏») (ق/11) («كَذلِكَ النُّشُور») (فاطر/9)(«أَ لَمْ تَرَ» )نمي‌بيني؟ درس اولي كه ما بايد از تاريخ استفاده كنيم.2- از تاريخ‌هاي شفاف استفاده كنيم. بعضي‌ تاريخ‌ها برفك دارد. آدم نمي‌داند راست است يا دروغ؟ آدم نمي‌داند راست است يا دروغ؟ اين قصه، از تاريخي بايد استفاده كنيم كه شفاف باشد. تاريخ شفاف، دوم اينكه («أَ لَمْ تَرَ» «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ» «كَيْفَ» )يعني كيفيت! خدا خيلي‌ها را عذاب كرده است. اما اين كيفيت اصحاب فيل، مثلاً افرادي كه عذاب شده هيكلشان مانده، زمين افتادند. مثل («أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ») (الحاقه/7) مثل تنه درخت.يا فرعون غرق شد. يا قارون در گل فرو رفت. اما هيچ كس پودر نشد. صاعقه آمده. زلزله آمده. قحطي آمده. غرق آمده. سقوط آمده. اما («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول‏») (فيل/5) («عصف» )يعني كاه. («مأكول») يعني اكل شده، خورده شده. كاه خورده شده چيست؟ مثلاً پِهن، خورده كاه، يعني پودر شدند. در قهر خدا در قرآن هيچ كس پودر نشده است. خداوند افراد و قوم‌هاي زيادي را نابود كرده است. اما هيچ كس پودر نشد. اين خيلي مهم است. ولذا مي‌گويد: «كيف» نگاه كن. كيفيت را ببين! قهرمان‌ زياد است. اما «كيف»! اين براي بدي‌اش. كما اينكه او مي‌گويد: «عليٌ بشر كيف بشر» (كتاب سليم/933) در خوبي‌اش هم «كيف» بشر است اما چه بشري؟ در بدي («كيف»)، در خوبي («كيف» «كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ»)

3-نقش مهر و قهر در تربيت

اين «ربك» يعني مربي تو. مربي تو، مربي بايد هم تهديد داشته باشد، هم تشويق. اينكه مي‌گوييم: نه، ما بچه‌ها را فقط بايد با ناز تربيت كنيم، اينطور نيست. («الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏») (فاتحه/2) («رَبِّ الْعالَمين») يعني خدا كه مربي هستي است، هم جهنم مي‌گويد هم بهشت. هم پاداش مي‌گويد، هم كيفر. اين تفكر اينكه ما بياييم بگوييم ما بچه‌ها را بايد با تشويق، بله. اصل تشويق است. اما مربي بدون تهديد نمي‌تواند تربيت كند. ديروز بود يك كسي آمد، بله ديروز بود. يك كسي گفت: حاج آقا، من در گناه مي‌توانم خودم را نگه دارم. اما به دخترها رسيدم نمي‌توانم نگاه كنم. هرچه مي‌خواهم انگار يك قلاب چشم من را به آن طرف مي‌كشد. من از نگاه به دخترها نمي‌توانم بگذرم. اول بايد به دخترها بگوييم: اينقدر دلربايي نكنيد. گناه است. آزار مي‌دهيد افرادي را كه… تحريك مي‌كنيد. به چه دليل؟ حالا خدا يك شكلي به شما داده، به چه دليل ديگران را تحريك مي‌كني؟ مي‌خواهي چه بگويي؟ شريك در گناه نشويد. فردا خطرات براي شما دخترهاي زيبا هم هست. مرض‌ها، سرطان‌ها، فقرها، طلاق‌ها، آواري‌ها، فرار شوهرها، چون قرآن مي‌گويد: از هر دستي بدهي از همان دست مي‌گيري. دل را مي‌بري فردا يك دختر ديگر دل شوهر تو را مي‌برد. حديث داريم به ناموس كسي خيانت كنيد، به ناموست خيانت مي‌كنند. «كَمَا تَدِينُ تُدَان» (كافي/ج3/ص134)‏ گندم از گندم برويد جو ز جو. اينطور دلبري مي‌كني فردا يك كسي زندگي‌ات را به هم مي‌زند. نكنند. خانم‌ها نكنند. حجابتان را حفظ كنيد. اين همه دختر تحصيل كرده‌ي با حجاب هست. كه چه؟ حالا مثلاً چه مي‌خواهي بگويي؟ دل چه كسي را خوش مي‌كني؟ و اما به جوان گفتم. به جوان گفتم: شما هر يك نگاهي يك 5000 تومان خودت را جريمه كن. يك 2000 تومان. دوبار خودت را جريمه كني ديگر… نذر كن. تعهد كن. آدم بايد خودش را… يك كسي مي‌گفت: آقا من نمي‌توانم نمازم را اول وقت بخوانم. گفت: آقا خودت را جريمه كن. يك جريمه‌اي كه به هر حال خيلي هم جريمه‌اش سنگين نبايد باشد. جريمه‌هاي سبك. به هر حال («كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ») پس اگر («رب») بود گاهي هم بايد تهديد داشته باشد. اينكه ما بياييم بگوييم: اسلام دين خشونت است. دين رأفت، بسمه تعالي اسلام هم خشونت دارد. هم رأفت. بگوييم: آقا اسلام طرفدار زوج است يا طاق… يعني چه؟ در اعداد هم زوج است… اسلام طرفدار آب است يا خاك؟ سوال غلط است. هم آب لازم است. اسلام طرفدار سوزن است يا نخ؟ سوزن و نخ با هم هستند. مهر و قهر با هم است. اصل مهر است اما در مواردي هم مهر كارساز نيست. همان خدايي كه («ارحم الراحمين») است مي‌گويد: اصحاب فيل را پودرشان كرديم. خداي «ارحم الراحمين» پودر مي‌كند. يعني خدايي كه سرچشمه‌ي همه رحم‌ها است. خدا حليم است. اما تا چقدر؟ تا حدي كه حالا مثلاً سوار فيل شود بيايد كعبه را خراب كند. («أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ») پس ببينيد از («أَ لَمْ تَرَ») استفاده مي‌كنيم. 1- از تاريخ استفاده كنيد. 2- از تاريخ‌هاي نزديك استفاده كنيد كه قابل ديدن باشند. آخر گاهي يك پدري مي‌گويد: پسر جان! در عصر مثلاً چند قرن پيش… خوب كه حرف‌ها را گوش داد، پسر مي‌گويد: از كجا اينها راست باشد؟ تاريخ وقتي خيلي قديمي شد، آدم مي‌گويد: از كجا راست باشد؟ اما از اين تاريخ‌هاي نو استفاده كنيد. يعني از چيزهايي كه قابل ديدن باشد. چيزهايي كه قابل انكار نباشد. («أَلَمْ تَرَ» )از («اَ لَمْ تَرَ») دو نكته استفاده مي‌شود. 1- از تاريخ استفاده كنيد. 2- از تاريخ‌هاي نزديك استفاده كنيد. («أَ لَمْ تَرَ كَيفَ») يعني عذاب خدا در قرآن چند رقم است اما كيفيت عذاب اصحاب فيل را هيچ عذابي ندارد كه پودر شوند. («فَعَلَ رَبُّكَ» «رَبُّكَ») يعني خدايي كه مربي است، قهر هم دارد. يعني امور تربيتي، آموزش و پرورش، پدر، معلم، روحاني ضمن اينكه اصل را بايد بر تشويق بگذارد، گاهي هم بايد قهر هم داشته باشد. اصحاب الفيل مي‌گويد: اصحاب حيوان. خوب ما اصحاب رسول الله داريم. اصحاب علم، اصحاب تقوا، يعني آدم مي‌تواند سقوط كند تا ياران فيل شود. به جاي اينكه بگويند: اينها اصحاب چه كسي هستند؟ مي‌گويند: اصحاب … مثل اينكه آدم بگويد: مثلاً حزب خر، خوب اين حزب خر يعني آدم اين همه حزب است، دانشمند، سياسي، نمي‌دانم اقتصادي، سليقه‌هاي مختلف، بگوييم: تو حزب خر، خوب اين كلمه… اصحاب فيل! اين اصحاب فيل خودش يك توهين است. اصحاب فيل!

4-عزت و قدرت مخصوص خداست

(أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليل‏) (فيل/2)آيا خداوند كيدشان را در انحراف قرار نداد؟ خوب، نيرنگشان را بي‌اثر كرد.

در قرآن چند چيز گفته صد در صد براي ما است. چند كلمه جميع در قرآن است. يكي مي‌گويد: («أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعا») (بقره/165) يكجا مي‌گويد: («إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً») (يونس/65) يكجا مي‌گويد: («فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً») (رعد/42) خداوند سه چيز را گفته دربست براي من است. قدرت از من است. اگر فكر مي‌كني كه با اين كار زور پيدا مي‌كني، زور دست خداست. ممكن است به تمام شاخه‌ها بچسبي، نمونه‌اش شاه! به همه‌ي كشورهاي زور، ابرقدرت‌ها باج مي‌داد، به ايراني‌ها هم زور مي‌گفت. تحت زور آنها بود. به ايراني‌ها هم زور مي‌گفت. در عين حال، ديديد شاه چه شد؟ ديديد صدام چه شد؟ («أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعا») جولان‌هايي دارند اما («آخِذٌ بِناصِيَتِها») (هود/56) («ناصيه» )موي اينجا را مي‌گويند. («آخِذٌ بِناصِيَتِها») يعني پيشاني‌تان، زلفتان در دست من است. يك تكاني بخوريد اما هرجا بخواهيد، كليدش دست من است. شما هرچه مي‌خواهي به اين اتاق لگد بزن. در باز نمي‌شود. كليدش دست من است. («أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعا» «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً») مثلاً گاهي وقت‌ها كسي فكر مي‌كند كه اگر شوراي شهر بشود، نماينده مجلس شود. رئيس جمهور شود، با فلاني عكس بگيرد، نمي‌دانم فلان‌جا تابلو بزند، فلان‌جا خانه بسازد. فلان‌جا سوار فلان ماشين شود. افرادي فكر مي‌كنند با اين كارها عزيز مي‌شوند. همه‌ي آن كارها را مي‌كنند ذره‌اي در جامعه عزيز نمي‌شوند. («إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ») «الهي بيدك لا بيد غيرك زيادتي و نفقصي» در مناجات شعبانيه داريم خدايا عزت و ذلت دست توست. بيخودي نه، من آخر مثلاً ليسانس هستم، اين داماد ديپلم است. آنوقت به دختر عمه‌هايم بگويم: شوهرم ديپلم است. خوب، در خانه ماندي بگو: بله! (خنده حضار) قديم شاهزاده‌ها دستشان را اينجا مي‌گذاشتند و راه مي‌رفتند. (با نشان دادن حركت) اين مثلاً يعني من خان هستم. يك كسي در چاه افتاد. طناب انداختند گفتند: دستت را به طناب بگير و بالا بيا. گفت: آخر اگر دستم را به طناب بگيرم شاهزادگي من به هم مي‌خورد. گفت: خوب بايست! (خنده حضار) بايست! حديث داريم جوان كه سراغ دختر مي‌آيد اگر جوان از نظر فكري و اخلاقي  ايماني سالم است، نه نگو به خاطر اينكه سوار دوچرخه مي‌شود، پدرش شغلش چيست؟ هرچه مي‌خواهد باشد. سوادش چيست؟ سن هم دو، سه سال مهم نيست. حالا يك كسي يك سال اين طرف، دو سال آنطرف. چون قرآن مي‌گويد: («إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما») (اسرا/23) اينكه مي‌گويد: پدر و مادر نزد تو پير شدند يا هردو پير شدند يا يكي، اينكه مي‌گويد: يكي پير شد، معلوم مي‌شود يك تفاوت سني هم چه؟ دارند، وگرنه مي‌گفت: («كِلاهُما») اينكه مي‌گويد: («أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» )پيداست كه البته بايد به تفاوت سن عنايت كرد. اصل تفاوت سن است.ولي اينطور هم نيست كه حالا اگر يك كسي به هم همسن بودند اين مثلاً… كمالاتش را… ببين اصلاً كمال‌بين باشيم. آخربين باشيم. نه آخُربين! روشن فكر يعني دور را ببينيم نه نزديك بيني‌مان را! حالا امروز آخر تالار نگيريم شخصيت من به هم مي‌خورد. حالا از يكي از اين بانك‌ها وام بگير، تالار بگيريم. خوب با پول قرضي، براي اينكه داماد كنار تالار چنين كند. كنار رفيق‌هايش چنين كند. نه پهلوي مهمان‌ها چنين كن. نه پهلوي رئيس بانك چنين كن. هيچي به هيچي! ما با چه چيزي مي‌خواهيم عزيز شويم؟ عزت اين است كه بنشيني بگويي: («بسم الله الرحمن الرحيم»)، به هيچ كس بدهكار نيستم. اما برج مي‌سازيم. پشت خانه را هم سنگ مرمر مي‌كنيم، اما به 36 بانك البته غير از بانك خون، به همه‌ي بانك‌ها وام مي‌دهيم. فقط به بانك خون بدهكار نيستيم. عزت را از چه مي‌دانيم؟ «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»  «كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليل‏» «كيد» يعني نقشه، نقشه‌هاي شما را بي‌اثر مي‌كنم. نقشه‌هاي شما را بي‌اثر مي‌كنم. دست خدا است.

5-پرندگان، لشگريان الهي در آسمان

(وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ) (فيل/3)«ابابيل» را مردم فكر مي‌كنند نام پرنده‌اي است. («ابابيل») به معناي دسته دسته و گروه گروه است. پرنده‌اي برايشان فرستاديم («ابابيل») يعني گروه گروه پرنده‌ها آمدند. («تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ») (فيل/4)  معلوم مي‌شود اين پرنده‌ها هم تيراندازي‌شان خوب است. اينها مأمور خدا هستند. افراد را ساده نگيريد. اشيا هم ساده نگيريد. اين پرنده‌ها مأمور خدا هستند. اينها مي‌آمدند يك چيزي زير نوكشان بود، در تفسير داريم از عدس بزرگتر از نخود كوچكتر. اين چه موادي بود، شيميايي بود، نمي‌دانم. اتمي بود نمي‌دانم. هرچه بود قرآن مي‌گويد كه وقتي اينها را روي سر اينها مي‌انداختند اين پودر مي‌شد. حالا يك چيزي پيدا كنيد از عدس بزرگتر، كه اگر روي سر بخورد آن انسان پودر مي‌شود. شيميايي است، نمي‌دانم. اتمي است، نمي‌دانم. برقي است نمي‌دانم. هرچه مي‌خواهيد بگوييد، من نمي‌دانم چيست. ولي قرآن مي‌گويد. آنوقت حالا تيراندازي اينها، اينها از كجا پيدا شدند؟ كجا اين سنگ‌ها توليد شد؟ خدا چه مي‌كند؟ واقعاً آدم گيج است. اين زنبور عسل را شما پايش را كنار بگذار. سر و بال‌هايش را هم كنار بگذار. اين شكمش چقدر است؟ شكم زنبور عسل چقدر است؟ دو ميلي‌متر در يك ميلي‌متر، دو ميلي‌متر در سه ميلي‌متر، اصلاً يك آنوقت در اين دو ميلي‌متر در يك ميلي‌متر خدا سه كارخانه جاسازي كرده است. كارخانه‌ي عسل سازي، كارخانه‌ي زهر سازي، كارخانه‌ي… عسل سازي و زهرسازي و يادم رفت. موم سازي. چون اين كندوهايش را خودش… حالا در اين دو ميلي‌متر در… حالا تمام مهندسين كره‌ي زمين را بياوريد، بگوييد: آقا زمين ما يك ميلي‌متر در يك ميلي‌متر است. سه كارخانه هم مي‌خواهيم در اين زمين خلق كنيد. چطور ما براي يك كساني كه يك كارخانه درست مي‌كنند، در هكتارها كف مي‌زنيم. (با نشان دادن حركت) آنوقت براي خدايي كه در يك ميلي‌متر سه كارخانه درست كرده سجده نمي‌كنيم. چطور وجدان‌هاي آنهايي كه نماز نمي‌خوانند، چطور ناآرام است؟ يك بستني به او مي‌دهد، سلام مخلصم، قربانت بروم. خدا سايه‌ات را از سر من كم نكند. مي‌گوييم: چه كسي بود؟ مي‌گويد: ديروز پول بستني من را داد. تو براي يك بستني اينقدر قربانت بروم مي‌گويي. آنوقت خدايي كه همه چيز به تو داده است، دو ركعت نماز نمي‌خواني؟ سنگين است. يك روايت مي‌گويد كه خدا مي‌گويد: «ما انصف» خيلي بعضي‌ها بي‌انصاف هستند. خيلي بي‌انصاف هستند. يك ميلياردم آنچه كه من دادم مردم به آنها مي‌دهند نوكرش مي‌شود. اما ميلياردها برابر آن من به او دادم…

6-توجه به امدادهاي غيبي الهي

من نقشه‌هايشان را بي‌اثر مي‌كنم. اثر براي خداست. به آتش مي‌گويم ابراهيم را نسوزاند. به تار عنكبوت مي‌گويم: بايست كه تمام بسيج يك شهر عليه يك نفر بسيج مي‌شوند كه امشب پيغمبر را بكشند. پيغمبر هم اميرالمومنين را جاي خودش مي‌خواباند مي‌رود. (اينجا صداي آهنگ زنگ موبايل مي‌آيد. مقداري هم مكث دارد) يك شهر عليه يك نفر بسيج مي‌شوند، ولي خداوند اين يك نفر را را با تار عنكبوت حفظ مي‌كند. («أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليل‏») (فيل/2) («وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ»)، («تَرْميهِمْ») خطا هم نمي‌رفت. تيراندازي‌هاي ما خطا مي‌رود. مي‌خواستند آبروي امام باقر را بريزند. گفتند: آقا يك تير بزن ببينيم. گفت: ببين، ما پير شده‌ايم ديگر الآن مدتي است مثلاً تيراندازي نكرديم. گفتند: آقا! اصرار كردند كه بزند. گفت: حالا اصرار مي كنيد تير را به من بدهيد. گرفت، 17 تير را روي هم زد. همه نگاه كردند. يك پهلوان به قدرت خودش مغرور بود. آمد گفت: يا رسول الله! كُشتي بگيريم. من را به زمين زدي به تو ايمان مي‌آورم. آخر نبوت به كشتي است؟ مثل اينكه آدم به استادش مي‌گويد: بيا كشتي بگيريم. زمينم زدي معلوم مي‌شود استاد هستي. آخر اين چه سوال احمقانه‌اي است؟ استاد يعني كشتي؟ به پيغمبر مي‌گفتند: خوب تو اگر پيغمبر هستي چرا خانه‌ي طلا نداري؟ («بَيْتٌ مِنْ زُخْرُف‏») (اسرا/93) چرا خانه‌ي طلا نداري؟ («تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَب‏») (اسرا/91) نمي‌دانم تو چرا باغ انگور نداري؟ آخر باغ انگور چه كار به نبوت دارد؟ پيغمبر گفت: خيلي خوب، كشتي بگيريم. كشتي گرفت و پيغمبر ايشان را زمين زد. گفت: يكبار ديگر! گفت: باشد يكبار ديگر. دوباره زمين خورد گفت: يكبار ديگر. گفت: آخري است. گفت: بله آخري است. سه مرتبه او را زمين زد. يكجا اگر لازم باشد، گاهي وقت‌ها مثلاً فكر مي‌كنند كه حالا فلاني سياست سرش نمي‌شود. فلاني نمي‌فهمد. فلاني اينطور نيست.

يكي از مراجع تقليد پير شده بود، يك مشت از اين جوان‌ها و اينها مي‌گفتند: آقا ديگر پير شده است، ذهنش نمي‌كشد. گفتند: خوب هم مي‌كشد. بنا شد آقا را امتحان كنند. آقا هركس زنش مي‌زاييد و خدا به او بچه مي‌داد، يك پولي به او مي‌داد. در سال هم چند بار علما مي‌نشينند، روز مبعث، نيمه شعبان، عيد فطر، عيد قربان، عيد نوروز، اين در شلوغي مي‌رفت و مي‌گفت خدا امشب يك بچه‌اي به ما داده است و آقا يك پولي به او مي‌داد. همينطور پول دوم، پول سوم، پول هشتم را ديد، گفت: ديدي گفتم آقا ديگر خرفت شده. ديگر نمي‌فهمد. گفت: والله مي‌فهمد. دفعه‌ي هشتم يك پولي كف دستش گذاشت، و كنار گوشش گفت: برو قدر خانمت را داشته باش. يك سال است كه هشت بار برايت زاييده است. (خنده حضار) گفت: ديدي مي‌فهمد. ديدي مي‌فهمد. اگر خداوند بخواهد، («تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ») خداوند مي‌تواند در يك آن همه چيز را درست كند. اين هم نه هلي‌كوپتر مي‌خواهد نه هواپيما. شن‌هاي طبس هم كاري با او ندارد. شن طبس حريف آمريكا مي‌شود. ولي ابابيل‌ها را لشگر فيل سوار ابرهه هم حريفش نشد. ما بايد مواظب باشيم. اولياي ما هم همينطور هستند.

7-قدرت اولياي الهي، زمينه توسل و تبرك

اولياي ما به اراده‌ي خدا خيلي زور دارند. مسئله‌ي توسل را… يكي از اين آدم‌هاي كج فهم در قبرستان بقيع، به شيعه‌ها گفت كه چيست كه شما متوسل مي‌شويد يا امام حسن! يا امام حسن! امام حسن مُرد. اينها نه قدرتي دارند. نه علمي دارند. اين گفت: آقا جان هم علم دارند، هم قدرت. ايشان هم يك قلمي انداخت، گفت: يا امام حسن، قلم را به من بده، يا الله قلم را به من بده. گفت: ديدي! نه مي‌شنود. نه زور دارد. اگر مي‌شنيد و زور داشت، امام حسن بلند مي‌شد… بگوييد… قلم را به من مي‌داد. اين شيعه را اين رقمي سركوب كرد. شيعه گفت: ببخشيد، قلم را به من بده. قلم را گرفت و روي زمين انداخت. گفت: خدايا قلم را به من بده. ديدي خدا هم علم ندارد. خدا هم قدرت ندارد. خوب خدايا اگر تو زنده هستي و حرف‌هاي من را مي‌شنوي قلم را به من بده.  مگر هركس قدرت دارد بايد نوكر تو باشد؟ مثل اينكه مي‌گوييم: آقا يا پيراهن من را بدوز. يا خياط نيستي! مي‌گويد: هم خياط هستم و هم پيراهن تو را… چه حرف قلدري مي‌زني؟ يا مهندسي بيا خانه‌ي من را بساز.آقاي قرائتي اگر سخنران هستي خانه‌ي ما بيا وگرنه سخنران نيستي. مي‌گويم: هم سخنران هستم. هم خانه‌ي تو نمي‌آيم. مگر من نوكر تو هستم؟ در خانه زنگ مي‌زند حاج آقا استخاره كن. مي‌گويم: مسجد محله برو، نماز مغربت را اول وقت با جماعت بخوان، پهلوي آقا هم استخاره كن. آقاي قرائتي شما كه خوش اخلاق بودي. خوش اخلاق هستم اما نوكر تو نيستم. كه هروقت مي‌خواهي هركاري بكني من براي شما استخاره بكنم. وظيفه‌ي من استخاره براي تو نيست. در ثاني شما اگر خيلي مرا قبول داري، حرف من را قبول كن. مگرنمي‌خواهي من استخاره كنم بگويم: خوب است يا بد؟ اگر به استخاره‌ي من اعتقاد داري به حرف من هم اعتقاد داشته باش. حرف من اين است كه امشب مسجد برو، نمازت را اول وقت پشت سر آقاي محله بخوان. همانجا هم استخاره كن. هم نماز اول وقت در مسجد با جماعت، مومنين هم ببين. يك پولي هم به يك فقير بده. آنجا هم استخاره كن. مي‌گويد: نه، من آنجايي كه تو مي‌گويي قبول ندارم. تو نوكر من باش. ببين اينجا گاهي وقت‌ها نگاه… افرادي توقع دارند.

طلبه‌ي جواني بودم. در مدرسه‌ي علميه نشسته بودم. يك مرتبه ديدم يك تاجري خيلي سوپر دولوكس وارد شد. اتو كشيده، شيك! شما شيخ هستيد؟ گفتم: بله شيخ هستم. يك پولي داد و گفت كه اين پول را بگير. آن زمان 5 تومان بود. 5 تومان 40 سال پيش زياد بود. 5 تومان را بگير و يك سوره‌ي قرآن براي مادرم بخوان. يك خرده نگاهش كردم و گفتم: ببخشيد، شما اين ده تومان را بگيريد، يك سوره‌ي قرآن براي پدر من بخوان. (خنده حضار) گفت: خوب من كه بلد نيستم. گفتم: قل هو الله كه بلد هستي. تو يك ربع قل هو الله بخوان. من يك ربع قرآن مي‌خوانم. گفتم: ببينيد من حرفي ندارم كه براي پدر شما قرآن بخوانم. اما قرآن خوان پدرت… چون وقتي 5 تومان مي‌دهي مي‌گويي: براي مادرم قرآن بخوان، نگاه تو به قرآن نگاه كتاب آسماني نيست. نگاهي است كه شيخ گدا است يك پولي به او بدهيم براي امواتمان… يعني نگاه تو بد است. من به نگاه تو اشكال دارم. وگرنه قربان همه‌ي كلمات قرآن بروم. خدا همه‌ي اموات را رحمت كند. سلام و صلوات هم به كلمه كلمه‌ي قرآن. اما برخورد تو از اينكه يك سوره براي پدرم بخوان، نگاه تو نگاه سبك است. نگاه سبك است. به همين دليل هم به تو برخورد. وقتي گفتم: تو هم يك سوره براي من بخوان، به تو برخورد. اينكه به تو برخورد پيداست… مي‌گويد: كاري كه مي‌كني… قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: كاري كه مي‌كني اگر همان كار را با خودت بكنند، چه مي‌كني؟ مثلاً يك چيزي به فقير بدهي. لباسي، كفشي، چادري، پيراهني به فقير مي‌دهي. قرآن مي‌گويد: اگر خودت فقير بودي، اين را به تو مي‌دادند برمي‌داشتي؟ («وَ لَسْتُمْ بِآخِذيه‏») (بقره/267) اگر خودت فقير بودي اين را نمي‌گرفتي. بله («إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا») (بقره/267) يعني حضرت عباسي خودت فقير بودي، مي‌آمدي؟ يك كسي مكه آمده بود، خيلي در گرما اذيت شده بود. گفت: خدايا ما كه آمديم، حالا خودت بودي مي‌آمدي؟ (خنده حضار) حالا از گرما اذيت شده بود. حالا خودت فقير بودي به تو مي‌دادند، برمي‌داشتي؟ («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول‏») (فيل/5) آمريكا خيلي طراحي كرد. ولي وقتي خدا اراده مي‌كند، اراده‌ي خدا به شن تعلق بگيرد، آمريكا را فلج مي‌كند. آنوقت به ابالفضل تعلق نگرفته است؟مردم سر قبر پدرشان اگر بفهمند باران مي‌آيد ديگر نمي‌روند. شما مثلاً مي‌خواهي سر قبر اجدادت بروي. پدر، مادر، فاميل، بستگان اگر باران بيايد نمي‌روي. مردم در كربلا صد تا صد تا كشته مي‌شوند و باز هم دست از كربلا برنمي‌دارند. الآن به شما بگويند: آقا شانزدهمين سالگرد جدتان است. مي‌خواهيم فاتحه بگوييم. يك خرده پول مي‌دهي مي‌گويي: آقا خدا بيامرزد. من حوصله‌ام نمي‌رسد. فوقش تا هفته و چهل و حالا اگر هم بشود اولين سالگرد، ديگر سي و دو سال پيش سالگرد پدرم، براي سي و دو سال پيش من پول نمي‌دهم. آنوقت مردم براي سالگرد شهادت اولياي خدا اندازه‌ي هزار سال پول مي‌دهند. مردم عاقل هستند. محاسبه مي‌كنند. تا چيزي نگيرند چيزي نمي‌دهند. اول حاجتشان را مي‌گيرند، پعد پول در ضريح مي‌اندازند. اين دليل بر اين است كه امام‌ها حرف را مي‌شنوند و توسل جدي است. حالا نمي‌شود خدا خودش به ما بدهد. بسمه تعالي نه! مگر مي‌شود لامپ كوچك را به نيروگاه وصل كرد؟ نيروگاه برقش ضعيف، قوي است. برق قوي به ضعيف… ياران موسي چانه زدند خدايا مي‌خواهيم تو را ببينيم. خدا گفت: مگر من ديدني هستم. تجلي كرد كوه تكه تكه شد. كوه توان نداشت پودر شد. حضرت موسي، پيغمبر اولوالعزم تحمل علوم خضر را نكرد. وسط راه بريد. گفت: («هذا فِراق‏») (كهف/78) نمي‌توانم، يعني خضر يك كارهايي مي‌كرد موسي ظرفيت نداشت. ظرفيت موسي كوچكتر از خضر است. ظرفيت مي‌خواهد. مگر ما ظرفيت داريم كه يك مرتبه وصل به منبع شويم. توسل («وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة») (مائده/35) هيچ وقت لامپ كوچك از خود نيروگاه، نبايد برق بگيرد. واسطه مي‌خواهد. ما واسطه مي‌خواهيم. من سراغ دارم، آدم‌هاي شريفي هستند، دانشمند، شريف، حتي به حضرت زهرا متوسل نمي‌شود. به حضرت معصومه مي‌گويد: تو به حضرت زهرا بگو. ما مكه بوديم. مدينه يكبار سر قبر احد مي‌روند. ما هر روز مي‌رفتيم. يك كسي گفت: هرروز احد مي‌آيي! گفتم: آخر پيغمبر مي‌داند من چه كسي هستم. هرجا مي‌روي مي‌گويد: مي‌شناسمت برو گم شو. ولي معلوم نيست حضرت حمزه بشناسد. اين نمي‌شناسد برويم ببينيم مي‌شود كلاه سرش گذاشت. به حضرت حمزه مي‌گفتيم: آقا جان، تو به پيغمبر بگو: بالاخره حالا شتر ديدي نديدي! ما را ببخشد. گاهي وقت‌ها توسل ما به ابالفضل هم بايد واسطه داشته باشد. بنابراين اصل توسل مسئله‌ي مهمي است. اينكه قلم را مي‌اندازد مي‌گويد: امام حسن به من نداد. پس امام حسن نمي‌تواند. شما قلم را بردار به خدا مي‌گويد: به من بده. پس خدا قدرت ندارد. چون قلم را به من نداد. مگر معناي قدرت اين است كه هرچه ما گفتيم گوش بده. مگر نوكر ما است؟ به هر حال!

8-لطف و عنايت خداوند در لحظات حساس

خدايا! خيلي ما را كمك كردي، جاهايي بوده كه همه از دَم تا دُم همه‌ي ما با هم خوابمان برده است. با هم خوابمان برده است. جاهايي بوده همه با هم خوابمان برده اما تو بيدار بودي و با دست غيبي ما را هدايت كردي.

يك بچه‌اي كنار در خانه گريه مي‌كرد. يك نفر از وزرا به او رسيد. گفت: چه شده است؟ گفت: مي‌خواهم زنگ را بزنم دستم نمي‌رسد. گفت: خوب گريه ندارد من برايت مي‌زنم. گفت: آخر مي‌خواهم خودم بزنم. گفت: ديدم خيلي گريه مي‌كند، بغلش كردم گفتم: زنگ را بزن. زنگ را زد و او را زمين گذاشتم. گفت: بيا با هم فرار كنيم. (خنده حضار) اين مثل اينكه مي‌خواست بزند و فرار كند. گاهي، جاهايي بوده همه با هم بايد فرار كنيم. همه با هم خوابمان برده است. لشگري و كشوري و سياسي و حقوقي و سپاه و ارتش و آنوقتي كه كل ايران خوابش برد، خدا بيدار بود و شن‌هاي طبس به سراغ آمريكا رسيد. هلي‌كوپترها و هواپيماهايشان از بين رفتند و ضايع شدند. («فَجَعَلَهُمْ»)، («أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليلٍ») نقشه‌ها را، اينكه مي‌گويد:(«كَيْدَهُمْ» )يعني هروقت، اين خدا همان خداست. همان خدايي كه ابابيل را براي ابرهه فرستاد، شن‌هاي طبس را براي آمريكا فرستاد. اينها فتوكپي آن است. وقتي قرآن مي‌گويد: («يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ») (مريم/12) يعني «يا ايها الذين آمنوا خذ القرآن بقوه» اگر استفاده نكنيم («يا يحيي» )خدا به حضرت يحيي گفت: كتاب آسماني را محكم بگير. خوب اين تاريخ است. مگر قرآن كتاب تاريخ است؟ قرآن كتاب هدايت است. وقتي به يحيي مي‌گويد: كتاب آسماني را جدي بگير، يعني («يا ايها الذين آمنوا») شما هم «خذ القرآن بقوه» جدي بگيريد. وقتي مي‌گويد: لشگر فيل سوار نابود شدند، يعني آمريكا هم نابود مي‌شود. از اين به بعد هم خداوند از ما حمايت خواهد كرد. اگر ما مومن باشيم.

خدايا هركجا غافل هستيم، خودت ما را از غفلت بيرون بياور. تمام نقشه‌هايي كه عليه اسلام و مسلمين مي‌كشند، نقش بر آب بفرما. كساني كه در گلوي ابرقدرت‌ها استخوان هستند، استخوان در گلوي ابرقدرت‌ها هستند، مثل جمهوري اسلامي، مقام معظم رهبري، مثل آيت الله سيستاني، مثل سيد حسن نصرالله، يك آدم‌هايي هستند يكي هستند اما يك امت هستند. امام در گلوي شاه!

خدايا تمام كساني كه ابرقدرت‌ها را به وحشت مي‌اندازند و ابرقدرت‌ها روي اينها حساب مي‌كنند، خدايا روز به روز بر عزت و مصونيت و نفوذ كلامشان بيفزا. گناهي كه ما مي‌كنيم كه بايد سيلي بخوريم، آن گناه‌ها را از ما ببخش و بيامرز. قلب حضرت مهدي را از ما راضي كن.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 936
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست