نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 937
موضوع: تفسير سوره قارعه
تاريخ پخش: 75/11/16
بسم الله الرحمن الرحيم
تفسير آيه 8 از سوره تکاثر مانده که ترجمه آن اينست (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ) (تكاثر /8) روز قيامت از نعمتها سؤال ميشود.
1- در قيامت از همه افراد و همه كارها و مكانها سؤال ميشود
در قيامت سؤال از همه کس است قرآن ميفرمايد (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ) (اعراف /6) وقتي به آنجا رفتيد و پردهها کنار رفت و دوزخ را با چشم خود ديديد و لمس کرديد در آن روز از «النَّعيمِ» نعمتها «لَتُسْئَلُنَّ» سؤال خوهد شد. 1- در قيامت هم از مردم سؤال ميشود و هم از انبياء از انبياء هم سؤال ميکنند اينکه به شما گفتيم گفتي يا ترسيدي؟ انجام وظيفه کردي يا نه؟ 2- سؤال از همه کارها چون قرآن ميفرمايد (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (نحل /93) مورد سؤال قرار ميگيريد از هر کاري انجام داديد چرا اينجا خنديدي؟ مگر خنده گناه است؟ نه ولي اينجا کسي کسِ ديگري را مسخره کرد تو هم قاه قاه خنديدي و با اين خنده مسخره او را تائيد کردي و او بيشتر تحقير شد. حديث داريم روز قيامت لکه خوني به سينه کسي ريخته ميشود ميگويد اين چه بود؟ ميگويند يک نفر را به ناحق کشتند تو هم به اندازه همين يک قطره شريکي. 3- سؤال از هر حال چه علني انجام داده باشي چه مخفي قرآن ميفرمايد (وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ) (بقره /284) اگر ظاهر کنيد آنچه که توي دل داريد يا مخفي کنيد خدا حساب ميکند. 4- سؤال از هر جا. لقمان به پسرش ميگويد (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ) (لقمان /16) عزيزم اگر هم وزن يک دانه خردل کاري نيک يا بد انجام بدهي، خواه اين کار در آسمانهاي بلند باشد خواه در قعر زمين يا در شکاف کوه.
2- انواع حساب در روز قيامت
انواع حساب در روز قيامت 1- حساب سخت (حِساباً شَديداً) (طلاق /8). 2 – حساب آسان (حِساباً يَسيراً) (انشقاق /8). 3- بي حساب به دوزخ به جهنم (فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) (كهف /105). 4- بي حساب به بهشت
3- كساني كه حسابشان سخت است
افرادي که حسابشان سخت است (يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) (رعد /21) بعضيها از بدحسابي خدا ميترسند مگر خدا بدحساب است؟ آره شخصي از کسي طلب داشت ميگفت بِده ميگفت بابا ندارم ميگويد تا يک قِران آخرش را ميگيرم چشمت هم کور شود. اين آقاي بدهکار از شيعيان بود آمد خدمت امام صادق(ع) سلام کرد و گفت آقا فلاني از شيعيان شماست از من طلب دارد خيلي با من بدرفتاري ميکند هرچه ميگوئيم دو سه هفته ديگر اين همينطور پايش را گذاشته روي خرخره من و فشار ميآورد همينطور که آن بدهکار شکايت طلب کار را به امام صادق(ع) ميکرد طلب کار وارد شد سلام عليکم امام فرمود به ايشان چه کردي؟ دارد شکايت ميکند گفت کاري نکردم طلب دارم ميخواهم تا يک قِران آخر از او بگيريم برو برگرد هم ندارد باز نزد امام صادق(ع) گردن کلفتي کرد امام صادق(ع) فرمود تو مسلماني قرآن خواندي؟ گفت بله فرمود آيه «يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» را خواندهاي؟ (مردان خدا از بدحسابي خدا ميترسند) گفت بله فرمود مگر خداوند بدحساب است گفت تفسيرش را نميدانم فرمود کساني که مثل تو با مردم سخت ميگيرند خدا هم روز قيامت با آنها سخت ميگيرد کساني که با مردم در دنيا آسان ميگيرند خداوند روز قيامت حسابشان را آسان ميگيرد در خود دنيا هم گاهي خداوند حساب ميکند. نقل ميکنند يکي از علماي بزرگ مثل اينکه مرحوم نهاوندي بوده در مسجد گوهرشاد نماز ميخوانده. آيت الله بروجردي که مرجع تقليد بوه ميآيد زيارت مشهد آقاي نهاوندي سجادهاش را تعارف ايشان ميکند ميگويد اين ايامي را که شما زوار هستيد شما امام جماعت باشيد سجادهاش را ميدهد بعد مرحوم نهاوندي به نجف ميرود آقا سيد ابوالحسن اصفهاني که آن هم مرجع تقليد بوده او هم سجادهاش را ميدهد الهام به او ميشود. حالا من ريز اينرا نميدانم که خلاصه حضرتِ امير(ع) ميفرمايد جا دادي جا دادم يعني به يک مرجع در مشهد احترام گذاشتي من هم به يک مرجع در نجف الهام کردم که احترام بگذارد. مکافات عمل عجيب است حديث داريم اگر کسي را مسخره کردي نميميريد جز اينکه به همان بلا مبتلا ميشويد. اميرالمؤمنين(ع) آهن داغ کرد براي عقيل که چرا گندم اضافه ميخواهي البته بايد گاهي هم سخت گرفت يعني بيت المال را بايد سخت گرفت آنکه ميگويند آسان بگير يعني مال خودت را آسان بگير نه اينکه خانوادهات را با ماشين اداره به تفريح ببري. دعاي ماه رجب که بايد ريششان را بگيرند شخصي ريش بغل دستياش را گرفت اگر مال خودت بود شما حق داري… از قديم گفتهاند از کيسه خليفه ميبخشد خانم 5 گوسفند نذر ميکند جرمش را شوهر بايد بدهد خوب با شوهر هماهنگ کن ببين پول دارد اگر ندارد چرا 5 گوسفند نذر ميکني براي شوهر بي پول. يک خانم خواب ديده شوهرش زن ديگر گرفته يک ماه با او قهر است شوهر ميگويد من چه خاکي به سرم کنم تو خواب ديدي؟
4- حسابگر خداست
حسابگر کيست؟ خدا (وَ كَفى بِنا حاسِبينَ) (انبياء /47) خداوند ميفرمايد خودم حسابگرم سؤال کردند خداوند روز قيامت چطور به حساب اينهمه آدم ميرسد؟ جواب آمد همانطور که به همه رزق ميدهيم حساب همه را ميرسيم اصلاً حسابها آن روز پيداست اخيراً بعضي از فروشگاههاي بزرگ جنسهايي که ميخري بسته بندي است پشت بسته بندي هم يک خطوط است اين خطوط همينطور که از پشت شيشه رد ميشود توي کامپيوتر خودش ميگويد چقدر است اصلاً نيازي به ماشين حساب هم ندارد اصلاً خود دست ميگويد چه کردم حساب و کتاب لازم نيست (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ) (انعام /62) خدواند به اوليائش هم حق حساب داده (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) (غاشيه /26) زيارت جامعه داريم کهاي امامان عزيز روز قيامت حسابمان به عهده شماست روايت داريم قَالَ الصَّادِقُ (ع): «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَكَلَنَا اللَّهُ بِحِسَابِ شِيعَتِنَا» (المناقب/ج2/ص153) خداوند حساب شيعه را پاي ما ميگذارد. روايات زيادي داريم که در روز قيامت پا از پا تکان نميخورد جز اينکه از ولايت و رهبري سؤال ميکنند. «تفسير سوره القارعه»
5- صحنه قيامت در برخي آيات قرآن
در اينکه اين نظام به هم ميريزد خيلي آيه در قرآن داريم که اين نظام موجود به هم ميريزد و در قيامت نظام ديگري بوجود ميآيد منتهي چطوري به هم ميريزد (الْقارِعَةُ) (قارعه /1) با يک صدا هواپيما گاهي که ديوار صوتي را ميشکند همه شيشهها ميشکند همينطور که با صداي هواپيما شيشه ميشکند با يک صدا بساط هستي را ما پاره ميکنيم. «الْقارِعَةُ» کوبنده (مَا الْقارِعَةُ) (قارعه /2) چه کوبندهاي. چيست آن کوبنده (وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ) (قارعه /3) اي پيغمبر(ص) تو هم نميداني آن صدا چه صدايي است. (يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ) (قارعه /4) روز قيامت روزي است که وقتي مردم از قبر بيرون ميآيند «كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» مثل پروانههاي پراکنده هستند. روز قيامت حضور مردم عجيب است يکجا داريم (كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ) (قمر /7)، «جَراد» ملخ. روز قيامت مردم مثل ملخي هستند که پخشاند يکجا تشبيه به ملخ کرده و يکجا تشبه به پروانه کرده يکجا دارد (كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ) (معارج /43) انگار به يک چيزي روي به جهتي دارند ميدوند. صحنه قيامت عجيب است وقتي انسان از خاک برميآيد گيجِ گيج است يکجا ميفرمايد (وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ) (حج /2) مردم مستاند ولي مست نيستند عذاب خدا عقل را از سر اينها ربوده يکجا ميفرمايد صحنه قيامت بقدري سخت است که اگر مادري را در حال شير دادن تصور کنيد بچه شيرخوارش را دور مياندازد. يکجا ميفرمايد (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ) (عبس /34) قيامت صحنهها و اسمهاي زيادي دارد.
6- اسمها و اوصاف قيامت
قيامت حدود صد اسم دارد (محجة البيضاء) اين اسمها و اوصاف قيامت نشان دهنده شرائط آن زمان هم هست 1- (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) (طارق /9) روز قيامت روزي است که پردهها کنار ميرود و اسرار هر کسي فاش ميشوي و لذا ميگويند «اقْرَأْ» ما دو تا «اقْرَأْ» در قرآن داريم يکي روز اول بعثت (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ) (علق /1) يکي هم روز قيامت که ميگويند (اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً) (اسراء /14) بخوان اين کتابت را آن هم يک بعثتي است همه مبعوث ميشوند «كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» خودت بگو با تو چه کنيم؟ 80 سال با هر کس حرف زدي حواست جمع بود يک رکعت نماز با توجه نخواندي با هرکس و ناکسي که حرف ميزدي حواست جمع بود تا با من حرف ميزدي حواست پرت ميشد خودت بگو جزايت چيست آنقدر پرخوري کردي که با پپسي و کوكا و سالاد هضم ميکردي و آنقدر همسايهات گرسنه بود که بچهاش ضعف گرفته بود 2- (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ) (عبس /35-34) روزي که گرفتاريهاي شخصي انسان بقدري است که آدم از نزديکترين افرادش مثل همسر و پدر و مادر و برادر همه از هم فرار ميکنند 3- (يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ) (نبأ /40) روزي که انسان نگاه ميکند و کارهايش را مجسم شده ميبيند (فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ) (مدثر /9) فکر ميکنم اين آيه از همه آيات سختتر است (يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً) (مزمل /17) روز قيامت بقدري سخت است که بچه پير ميشود نميفرمايد بزرگ پير ميشود يعني 7 ساله 70 ساله ميشود اينقدر سخت است البته نه براي همه.
7- برخي از مرگ نميترسند
افرادي هستند که بارها قرآن فرموده (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) (بقره /62) نه خوفي دارند و نه حزني. من با چشم خودم از بازاريها يک نفر و از علما چند نفر که ميگفت من از مرگ هيچ نميترسم به آن تاجر گفتم شما تاجر هستيد چطور از مرگ نميترسيد گفت از اول نگذاشتهام يک لقمه حرام از گلويم پائين برود تمام وجوهاتم را دادهام احتياطاً مقدار ديگري هم دادهام اموالام هم با چشم خودم آن مقداري را که بايد در راه خدا بدهم دادهام الآن آماده مرگ هستم آدمهايي داريم که حسابشان صاف است. به ابي ذر گفتند چرا از مرگ ميترسيم گفت براي اينکه قاچاق بار کردهايد شوفري که ترياک دارد از پليس ميترسد اصلاً آدم به چند دليل ميترسد 1- بنزين ندارد 2- ترياک بار کرده 3- گواهينامه ندارد 4- خواب آلود است 5- جاده را بلد نيست. اما کسي که گواهينامه دارد جاده را هم بلد است بنزين هم دارد و ترياک ندارد نميترسد. اميرالمومنين(ع) تا ضربت خورد فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» (خصائصالأئمة/ص63) به خداي کعبه رستگار شدم. امام(ره) ميفرمايد من با دلي آرام و قلبي مطمئن. چون حرکت و انقلابي که کردم روي هوا و هوس نبود براي رضاي خدا بود وظيفه شرعيام بود الآن هم که ميخواهم بروم من با دلي آرام. حديث داريم آدمهاي مومن وقتي ميخواهند بميرند مثل کسي که لباس چرک را در ميآورد ميخواهد لباس تميز بپوشد خوشحال است (يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً) (معارج /43) روزي که از قبرها برمي خيزند بيرون ميآيند در حال سرعت (ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ) (تغابن /9) روزي که مردم احساس ميکنند باختند کلاه سرشان رفته خودشان و عمرشان را مفت به هدر دادهاند(مغبون) يعني کلاه سرم رفت روز قيامت آن ميگويد کلاه سرم رفت ديگري ميگويد کلاه سرم رفت او ميگويد من ميتوانستم اين کار را بکنم آب که ريختي روي صورتت قصد وضو کن حيف که صورت و دستهايم را شستم اما قصد وضو نکردم صورت شسته شد آب هم بود وقت هم صرف شد خوب قصد وضو کن من ميتوانستم شبي که گوشواره براي دخترم خريدم شبي بخرم که نمازش درست باشد آنوقت اين گوشواره هم عبادت ميشود ما که ميخواهيم ميهماني بدهيم ماه رمضان بدهيم که هم ميهماني باشد و هم افطاري داده باشيم من ميتوانستم کارهايم را رنگ الهي بدهم حرام شد (يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً) (انفطار /19) روز قيامت هيچکس به درد هيچکس نميخورد.
8- كيفيت كوهها در روز قيامت
(وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ) (قارعه /5) کوهها مثل پشم زده شده رنگياند چون بعضي کوهها سياه است چنان زده ميشود مثل پشم سياه بعضي کوهها که سرخاند مثل پشم سرخ کوههاي سفيد مثل پشم سفيد ميشوند لابد اينطوري است من فکر ميکنم رنگي بخاطر رنگ کوه باشد روز قيامت کوهها متلاشي ميشود نرم ميشود مثل «كَالْعِهْنِ» پشم «الْمَنْفُوشِ» زده شد.
9- سنگين بودن عمل خير در قيامت
(فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ) (قارعه /6) کسي که کفههاي عمل خيرش سنگين باشد از صبح که بيرون ميآيد همه کارهايش خير است (فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ) (قارعه /7) در زندگي رضايت بخشي است کيف ميکند. قرآن ميفرمايد افراد مومن روز قيامت نامه اعمال را به دست راستشان ميدهند تا به دست راستشان ميدهد فرياد ميزنند (هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ) (حاقه /19) بدويد بيائيد نامه من را بخوانيد من موفق شدم (إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ) (حاقه /20) من در دنيا به فکر حساب امروز بودم غافل نبودم باز در آنجا داريم (فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ) (حاقه /21) در زندگي رضايت بخشي است (في جَنَّةٍ عالِيَةٍ) (حاقه /22) آنوقت زندگي دلچسب. به هرچي نگاه ميکني کيف ميکني آنوقت اينجا دوسه بار آدم که ديد ديگر کيف نميکند بهترين غذا عسل و جوجه کباب است 5 بار بخوري ميزندت يعني الان شوفرهاي تاکسي 33 پل اصفهان از 33 پل کيف نميکنند چون تکراري است اما آنجا نه. قرآن ميفرمايد (وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ) (زخرف /71)، «تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» يعني دائماً چشمت کيف ميکند يعني چنان تغيير و تحول است يا به اين صورت يا صورت ديگر فقط چيزي که هست اينست که قرآن فرموده آنجا خستگي نيست وگرنه آدم هر بهشتي يک مدت که در آن ماند… شما از اينجا کنار دريا ميرويد بيش از سه روز بماني ميگوئيد بس است يعني هر لذتي توي دنيا به بن بست ميرسد لذت آنجا هيچ به بن بست نميرسد.
10- سبك بودن عمل خير در قيامت
(وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ) (قارعه /8) ولي هر کس که ميزان کار خيرش سبک باشد چيزي توي کفهاش ندارد يا کارهاي خوبي کرده بعد با يک گناه از بين برده مثلاً به فقير کمک کرده بعد منت گذاشته تا منت ميگذاري ثواب از بين ميرود. خانم توي خانه خيلي زجر ميکشد يکمرتبه يک حرفي ميزند تمام عباداتش را از بين ميبرد به شوهرش ميگويد يادت رفت گدا بودي من زنِ تو شدم يک منتي به شوهرش ميگذارد همه خدماتش از بين ميرود مرد هم همينطور يا کاري نکرده يا مثل استخري که هي آب توي آن ميرود و هي از سوراخهاي استخر بيرون ميرود چيزي توي استخر نميماند و لذا در دعا داريم «اللَّهُمَّ وَ سَدِّدْنِي» (بحارالأنوار/ج86/ص315) خدايا مرا سدسازي کن چون اگر روح آدم سدسازي نباشد اينقدر سوراخ گناه هست که هر چه عبادت ميکند چيزي توي استخر نميماند (فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ) (قارعه /9) «اُم» يعني پناهگاه به مادر هم ميگويند(ام) چون بچهها در پناه مادرشان قايم ميشوند. پناه او دوزخ است (وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ) (قارعه /10) تو نميداني آن چيست (نارٌ حامِيَةٌ) (قارعه /11) آتشي است بس سوزان.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 937