responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 963
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سوره قصص را تفسیر می‏کردیم رسیدیم به اینجا که چون به فرعون گفته بودند امسال پسری متولد می‏شود کاخ تو را زیرو رو می‏کند دستور داده بود هر زنی پسر زایید بکشنش مادر موسی پسر زایید گیج شد خدا بهش وحی کرد شیرش بده توی جعبه بندازش توی دریا تا اینجا آمدیم منتها این را که گفتم چند جلسه شده است حالا آیه 8 سوره قصص، ادامه سوره قصص آیه 8 «فالتطقه آل فرعون لیکون لهم عدوا حذنا ان فرعون و همن و جنودهما کانوا خطئین» مادر موسی بچه را شیر داد و از ترس اینکه مأمورین فرعون اون را می‏کشند شیرش داد و به دستور خدا و به الهام الهی توی دریا انداخت فرعون کنار دریا نشسته بود و دید یک جعبه روی آب است گفت این جعبه را بگیرید «فالتقطه» گرفتند او را «آل فرعون» آل فرعون یعنی کارگزاران، مأمورین، مأموران فرعون او را یعنی را برگرفتند به چیزهایی که آدم توی کوچه آدم پیدا می‏کند می‏گوید: «التقطه» یعنی برگرفتن حالا یا از آب یا از خشکی در اینجا حکم لقطه را هم بگویم هرچیزی توی کوچه و خیابان بود بر ندارید بردارید گیر می کنید توی رساله خیلی حکمش سخته بعضی‏ها یک چیزی را اشتباه می‏کنند بر میدارند بعد گیر می کنند تا مدتی باید هر روز اعلام کنند بعد یک مدتی گذشت باید هفته یک بار، ماهی یک بار سالی یک بار زجر کش می‏شوند بهتره که هر چی آدم دید… بعد هم نگو می‏ترسم من برندارم یکی دیگر بردارد به ما چه؟ حالا کی گفت ما از همه مردم مسلمان تریم اگر برنداریم خود طرف ممکن است بیاید بردارد به هر حال لقطه یک احکامی دارد که بعداً آنوقت مدتهای طولانی شد و هفته‏ها و ماه‌ها و سالها گذشت و صاحبش پیدا نشد باز باید برویم پهلوی مرجع تقلید و از اون اجازه بگیریم و به نسبت صاحبش صدقه بدهیم و بعد اگر صاحبش پیدا شد و… خیلی درد سر دارد «فالتقطه ال فرعون» یاران فرعون او را از دریا گرفتند «لیکون لهم عدوّا و حزنا» یعنی تا دشمن خودشان بشود اونها به قصه دشمن نبودند اما «لیکون» یعنی بالاخره عاقبت کار این است که بچه دشمنشان شد خونشان شد قرآن می‏گوید بله «ان فرعون و هامان» هامان معاونش است فرعون هامان و لشگرش همه خط را گم کردند همه با هم خطا کار بودند نفهمیدند چه کار می‏کنند با دست خودشان گورشان را کندند و گاهی انسان خودش هم نمی‏داند یک حرفی می‏زند این حرف او را نابود می‏کند یک چیزی می‏نویسد، گاهی در یک صحنه هایی می‏گوید بیا عکس بگیریم در یک شرایطی عکس می‏گیرد که این عکس فتوکپی اش پخش می‏شود این آدم نباید در هر حالی عکس بگیرد همین عکسی که می‏گیری در این شرایط یک زمانی آبرویت را می‏برد، خیلی‏ها به خیال عیاشی و عیش و نوش و تفریح عکس گرفتند و همان عکس آنها را سرنگون کرد خیلی از افراد به خیال اینکه این دوست من است رفیق من است دوست گرفتند همان دوست آنها را نابود کرد هر چیزی که آدم پارک گیرش می‏آید توی کوچه گیرش می‏آید هر سکه‏ای که هر پولی توی کوچه پیدا کند همه این دریافتها نعمت نیست گاهی انسان یک چیزی گیرش می‏آید که همین چیز باعث شکنجه‏اش می‏شود خلاصه این آیه می‏گوید هر چیزی گیرتان می‏آید خوشی نکنید شاید همین نعمت اسباب درد سر شد نمونه‌های زیادی دارد که آدم می‏گوید این را گرفتم ای کاش پایم شکسته بود این جا نرفته بودم ای کاش دستم شکسته بود این را نگرفته بودم ای کاش دوربین فیلم نداشت از این صحنه فیلمبرداری نکرده بود. خوب حالا کلمه «خوف» در مورد احتمال خطر است که می‏گوید «لا تخافی ولا تحزنی»، «خوف» مال احتمال خطر است «حزن» مال مورد نگرانی است حالا آیه بعد «و قالت امرات فرعون» آنجا باز نقش فرعون.

نقش زنان در زندگی حضرت موسی

این زن در قرآن خیلی نقش دارد اصلاً خود حضرت موسی را 5 تا زن گرداندند توی زندگی حضرت موسی مرد خیلی نقش ندارد، کارهایش، محوریتش خانمها بودند اول مادرش بود که وقتی زاییدش، در جلسه قبل گفتم الهام کرد که شیرش بده و توی دریاش بیانداز وقتی توی دریا انداخت نقش وقتی مال وقتی گرفتش، خود توی دریا که افتاد خواهر موسی نقش داشت «قالت لاخته قصیه» به خواهر گفت برو عقب رودخانه منتها نفهمند که تو خواهرشی از اون دورها برو ببین مثلاً سرنوشتش چه می‏شود بعد هم که تا گرفتنش زن فرعون، قبل از اینکه فرعون تصمیم‏گیری کند زن فرعون رای‏زنی کرد الان در دنیا دیپلماسی زن داریم ما، یعنی گاهی وقتها یک کشورهایی از طریق یک زنهایی یک مسائلی را حل می‏کنن دیپلماسی زن، «قالت امرات فرعون قرت عین لی ولک» بچه را گرفتند قرآن می‏گوید که «و قالت» گفت کی گفت «امرات فرعون» خانم فرعون «فرت عین لی و لک لا تقتلوه عسی ان ینفعنا او نتحذه ولدا و هم لا یشعرون» این هم نکته خیلی دارد این «قالت امرات فرعون» خیلی نکته دارد نکاتش را برایتان می‏گوییم اینجا من 13 تا نکته نوشتم توی این کتاب تفسیر نور:
1-اول زنان دارای اراده مستقل و نقشی مؤثرند.
درس: زن وجودی مستقل و نقش آفرین است، آخر بعضی‌ها می گویند زن – بله زن تابع شوهرش باید باشد، تابع پدر و مادر دختر باید باشد اما رای اش رای مستقلی است اینجا زن… اینطور نیست که حالا بگوییم چون سر سفره مرد نشسته، آخر چپی‏ها، چپی‏های مرادمک مارکسیس‏ها می گفتند هرکس هر طور فکر می‏کند تفکر انسان مربوط به شکمش است یعنی اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم کاخی است اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم… یعنی سر هر سفره‏ای غذا خوردی طبق همان سفره فکر می‏کنی یعنی انسان اخلاقش، آدابش، سیاستش، تفکرش، ابتکارش، نبوغ اش همه مسائلی که مربوط به انسان است اجتماعی کشورها مربوط به اقتصاد است اگر نفت دارند روابطشان یک جور است نفت ندارند یک جور دیگر کسی که شعر خوب می‏گوید یا نمی‏گوید مربوط به این است که گشنه است یا سیر است خطش خوب است یا بد، عصبانی است یا خوش اخلاق، اخلاق و روابط سیاسی همه مسائل انسان دور مسئله، بگویید اقتصاد و شکم است خوب اینجا قصه زن فرعون چه می‏شود؟ قصه فرعون مطلب مارکسیس را روی هوا می‏کند یعنی دود می کند آتش می‏زند می‏گوید ببینید زن فرعون زن بود و مستقل بود و مستقل بود در کاخ بود اما فکر کاخی نداشت سر سفره فرعون بود اما همفکر فرعون نبود یعنی قصه فرعون مکتب مارکسیس را روی هوا کند «و قالت اِمراة فرعون» این یک.

نهی از منکر همراه با پیشنهاد معروف‏

2-پیشنهاد سریع و صحیح بدهید تا دیگران بزنند گاراژ، یعنی یک مسئله پیش می‏آید اول شما یک چیزی بگو که دیگر راه را برای دیگران ببندی یعنی با پیشنهاد صحیح…
درس
با پیشنهاد سریع و صحصیح جلو القاء پیشنهادات دیگران را بگیرید. یک مرتبه یک کسی می‏آید مثلاً می‏گوید که مرتجع روشن فکر یک کلمه‏ای را به کار می‏برد ما باید قبل از آنکه او این کار را بکند… امام این کار را می‏کرد امام مثلاً این چپی‏ها، چپی‏های کمونیست‏ها، گاهی کارگرها را تحریک می‏کردند یک مرتبه امام هم فرمود خدا هم کارگر است یعنی اگر مسئله کار است خدا هم کار می‏کند: «یفعل ما یشاء»، «یفعل» با «یفعلین» کار انجام می‏دهد وقتی هم گفت خدا کارگر است دیگر اصلاً کمونیستها گفتند ما دیگر چه بگوییم یک چیزی گفت که دیگر… ما باید همیشه یک پیشنهادات خوب را سریع بگوییم که راه را جلو پیشنهادات دیگران… امر به معروف هم همینطور است خدا هم این کار را کرده خدا مثلاً می‏خواهد به آدم بگوید گندم نخور اول می‏گوید ببینید: «کلا منهما رعذاً حیث شئتما» هر چه می‏خواهید بخور شکمت را پر کن از غذاهایی که من می‏گویم بعد می‏گوید: «ولا تقرب هذه الشجره» این گندم را نخور یعنی وقتی می‏خواهیم بگوییم نخور اول چیزهای حلال خوردنی را می‏گوییم این غذاها را میل کنید بعد بگوییم آن غذاها را… وقتی حضرت لوط می‏خواست جلو آن گناه را بگیرد اول فرمود بابا دخترهای زیادی دارم عقد می‏کنم بهتان می‏دهم ازدواج کنید فرمود آن گناه شنیع را انجام ندهید یعنی اگر می‏خواهی یک کسی فاسد نشود… یک راه است این آقای راننده دلش می‏خواهد یک آهنگی گوش بدهد اگر تشکیلات فرهنگی ما یک نوارهای شیرین خوبی را پر کنند بدهند به راننده این را بگیر اون را… مثل مادریکه به بچه‏اش می گوید این بیسکوییت را بگیر آن مثلاً غذای آلوده را، غذای مسموم یا فاسد را نخور همیشه ما باید در مسائل و لذا روایت هم داریم: «بادرواولادکم» زود به بچه هایتان یک چیزهایی یاد بدهید «قبل ان یسبق علیهم المرحبه» تا مخالفین القاء به اینها نکردند شنا قبل از آنکه پسر شما گیر یک شبهه بیفتد از اول جواب شبهه را به بچه‏ات یاد بده که بچه‏ات بیمه بشود مثل اینها که می خواهند بروند مکه قبل از آنکه آن میکروب وارد بدنشان بشود قبل‏3 اینها را با یک آمپولی بیمه می‏کنند قرآن می‏گوید: «سیقول» چند تا آیه «سیقول» داریم «سیقول» یعنی در آینده ‏خواهند گفت پس حالا که یک شبهه‏ای رد آینده خواهد شد شما از قبل جوابش را داشته باش طلبه‏های ما باید اینطور باشند. حوزه علمیه برادران و خواهران باید قبل از آنکه وارد جامعه شوند حتی، یعنی باید شبهات آینده را هم بلد باشند قرآن می‏گوید در «سیقول» در آینده خواهند گفت پس از حالا خودت را آماده کن آیات «سیقول» یعنی یک شبهاتی خواهد بود ما اینطور نباشد که همیشه جا مانده باشیم اول یک شبهه‏ای القاء می‏کنند بعد به دست و پا می‏افتیم بعد میگوییم جوابش چیه اینجا زن فرعون تا فرعون بچه را گرفت قبل از آنکه او تصمیم بگیرد زن تصمیم گرفت این دو.
سوم: در پیشنهادات از کلمات عاطفی و دلنشین استفاده کنید «قرت عین لی ولک» فرعون ببین این نور چشم توست نور چشم من است با کلمه نور چشم من نور چشم تو، یعنی وقتی خواهرم، برادرم، عزیزم، فرزندم، یعنی اگر می‏خواهید امر به معروف و نهی از منکر کنید کلمات عاطفی را به کار ببرید این هم سه‏.
 چهار: یک نهی از منکر چه می‏خواهد بکند برکت نهی از منکر، اینجا نهی از منکرش، کشتن موسی. کشتن بچه نوزاد بی‏گناه که از دریا گرفته است، کشتن نوزاد منکر است و این خانم نهی از منکر است – گفت: نکشش منتهی خوب این نهی از منکر می‏دانید نتیجه‏اش چی شد؟ فرعون او را نکشت بعد موسی پیغمبر شد یک امت را از شر بنی اسرائیل، از شر فرعونیان، این برکت نهی از منکر است.

سخن یک زن، مایه نجات یک امّت‏

اگر توی خیابان جلوی شما را گرفتند گفتند آقا ببخشید یک سؤال اثر امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ شما بگو با یک نهی از منکر زن فرعون جانش نجات پیدا شد و آن جامعه را از شر فرعونیان نجات داد برادران یوسف هم همینطور بود برادران یوسف می‏خواستند یوسف را توی چاه بیندازند یکی از برادران نهی از منکر فرمود: «لا تقتل یوسف» نکشیدش لااقل «القوة فی غیابه الحب» بیندازش توی چاه با «لا تقتلوه» جلو کشتن یوسف را گرفت بعد یوسف جامعه قحطی زده را از قحطی نجات داد پس می‏گوید: «لا تقتل یوسف»، «لاتقتلوه» دو تا «لا تقتلوه» داریم یکی مال پسر است یکی مال خانمهاست یکی مال مردهاست دو تا هم نهی از منکر جلو کشتن پیغمبر است جلو کشتن یوسف، جلو کشتن، موسی دو تا نهی از منکر به دو تا پیغمبر یکی از خواهرها ولی این دو تا پیغمبر دو تا پیغمبر دو تا جامعه را نجات دادند یوسف جامعه را از قحطی نجات داد و موسی جامعه را از فرعونیان. خوب فواید امر به معروف را بگوییم می‏گوید: «عسی ان ینفعنا» شاید «ینفعنا» شاید به درمان بخورد آقا این قلم را دور نینداز شاید به دردت بخورد آقا این نان را دور ننداز شاید به دردت بخورد خیلی چیزها را راحت می‏اندازد کنار خیابان، راحت می‏اندازد داریم یک کسانی را که یک چیزی را اسراف می‏کنند ممکن است در آینده به آن محتاج بشوند: «عسی ان ینفعنا» شاید به درد ما بخورد حالا «عسی ان ینفعنا» نکته است روی این «عسی ان ینفعنا» نکته بگویم: «عسی ان ینفعنا» شاید این بچه نوزاد به درد ما بخورد.

جایگاه قانون در نظام‏های فرعونی

اصلاً دیدی وقتی حکومت طاغوتی شد وضع قانون به خاطر شاه می‏شود لغو قانون هم به خاطر منافع شخص فرعون چون ممکن است گفتند زنی پسری زایید نظام فرعون به هم می‏خورد به خاطر حفظ نظام فرعونی گفتند همه بچه‏ها را بکشند حالا هم که می‏گویند این بچه را نکشید به خاطر نفع فرعون «ینفعنا» نفع فرعون، ببینید، به خاطر فرعون قانون وضع می‏شود قانون کشتن، هر چی بچه است بکشید به خاطر این را شما بگویید با هم بگویید، با هم بگویید با هم بگویید به خاطر نفع فرعون نفع فرعون قانون کشتن لغو می‏شود این را می‏گویند حکومت طاغوتی، حکومت طاغوتی مملکت دست یک نفر است چون فرعون حالش گرفته می‏شود هر چی زن پسر زایید بکشینش چون ممکن است فرعون از این بچه‏ای که از روی آب گرفتند نفهمد برود پس این قانون لغو بشود وضع قانون، لغو قانون، به خاطر این است الان آمریکا همین طور است به خاطر منافع آمریکا همه تروریستند از دم بمباران عراق شد، افغانستان شد هر کجا شد هر کجا شد به بیست تا کشور هم حمله می‏کنید به خاطر نفع بوش، یا به خاطر مصالح بوش اسرائیل هر غلطی که کاریش نداشته باشد این عین… این آیه‏ها زنده است اصلاً در قرآن کلمه نداریم که تاریخ مصرفش…آدم فکر می‏کند قصه مال فرعون است نه قصه مال فرعون نیست خدا یک قصه یک نفر قانون وضع شد به خاطر منفعت همان شخص قانون لغو شد عینا همینطور است این را بکش چرا تروریست نیست اختیار این است که کی تروریست هست کی تروریست… الله اکبر در زمان معاویه یک مرتبه معاویه تصمیم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند گفت می‏خواهیم ببینیم کسی حرف می‏زند یا نه همه مردم چهارشنبه نماز جمعه خواندند و کسی جرأت نکرد امروز چهارشنبه است این رژیم بنی امیه بود امتحان خفقان، نکته دیگر اینکه بعضی افراد که حرف می‏زنند بلند پروازی می‏کنند ولی در باطن خیلی اسیر فرعون در حرف زدن می‏گفت «انا ربکم الاعلی» من پروردگار درجه یک شما هستم اینجا به یک بچه که می‏رسد می‏گوید: «عسی ان ینفعنا» شاید این نفعی داشته باشد برای ما کسی که ادعای خدایی می‏کند دارد یک چشم داشت به یک بچه شاید به درد ما بخورد «ینفعنا» یعنی نفع برساند به ما ببین خیلی آدمهایی که قار و قوری می‏کنند و خیلی بلند پروازی می‏کنند در زبان و شعار بلند پروازی می‏کنند اما از تو پوکاند از تو احتیاجش به یک بچه است از بیرون ادعای «انا ربکم الاعلی» می‏گوید این هم از این خوب، «اونتخذه ولدا» «نتخذه ولدا» این هم را به عنوان بچه بگیریم معلوم می‏شود فرعون بچه دار نمی‏شود و خداوند فرعون را بچه دار نکرد تا در این حادثه پی به عد خودش ببرد گاهی ایجاد علاقه و محبت میان افراد بر اساس یک خط غیبی است خود طرفین هم نمی‏دانند… «وهم لا یشعرون» یعنی بچه را گرفتند و او گفت نکشش و اون گفت شاید بزرگ بشود به درد ما بخورد و ما هم که پسرنداریم و این بزرگ شود پسر ما بشود همه اینها حالیشون هم نیست فقط خدا می‏خواهد سرشان پیاده کند و این خودش حالی اش نیست مثل بچه دخترهای سه ساله را دیدی دخترهای سه ساله عروسک قنداق می‏کند خدا عروسک قنداق کردن را به این یاد می‏دهد خدا عروسک قندان کردن را به این یاد می‏دهد و خودش هم نمی‏داند که این عروسک قنداق می‏کند برای اینکه بیست سال دیگر بتواند بچه قنداق کند یعنی خداوند این را می‏سازد برای یک زمان دیگر، یعنی آدم گاهی وقتها خودش هم نمی‏داند دارد چه کار میکند یک کسی به من می‏گفت آقای قرائتی تو مثل دخترهای سه ساله می‏مانی گفتم: که چی؟ که چی؟ چرا؟ گفت تو 10، 15 سال قبل از پیروزی انقلاب به فکر افتادی که ما پزشک اطفال داریم چرا آخوند اطفال نداریم افتادی یک مشت بچه جمع کردی اولین کلاس من هم هفت تا بچه بود هفت تا بچه و یک تخته سیاه یادم هست یک جایی رفتم جلسه تشکیل بدهم تخته سیاه هم نداشتم یک کارتون مقوا، کارتونهای یخچال را بریدیم و گچ هم نداشتم با زغال نوشتم و با جورابهایم هم پاک می‏کردم تخته را. یعنی‏ منته دلم سوز کارم را داشتم ایشان به من می‏گفت که، یکی از وزرا بود، می‏گفت خداوند 10 سال قبل از پیروزی انقلاب تو را به فکر انداخت جلسه بچه‏ها، پزشک اطفال، کلاس جوانها و نوجوانهایی کلاس داری تمرین کردی تمرین کردی که وقتی انقلاب شد راه دستت باشد که بروی توی تلویزیون دوربین تو را نگیرد من الان توی تلویزیون که صحبت می‏کنم انگار که پشت کرسی با عمه‏ام حرف می‏زنم یعنی هیچ وحشتی ندارم که حالا دوربین است هول شوم آخر بعضی‏ها هول می‏شوند بندگان خدا، این هول نشدن بخاطر اینکه خدا لطف کرد 10 سال قبل مسأله هول شدن، قصه‏اش را دارید که، آنها روزها پلو کم می‏خورند یک کسی رفت مهمانی تا در را باز کرد دید پلو است گفت… تا دید گفت پلو بعد گفت سلام علیکم یعنی همچین پلو هول شد که پلو قبل از سلام علیکم حالا بعضی‏ها که رئیس می‏شوند اینطور می شوند تا رئیس می‏شوند اول همه آدم‏ها عوض می‏کنند، هول می‏شوند بابا آقایی هم که قبل از تو کار کرده مجرم که نیست صبر کن یک چند ماه اگر بد کارکرد عوضش کن نه من رئیس شدم باید همه افرادم را عوض کنم هول می‏شوند پلو، سلام علیکم، پس شلام علیکم بعضی از مدیران و مسئولین هم هول می‏شوند بله یک وقت ممکن است بگویید آقا این به ما نمی‏خورد خوب اگر نمی‏خورد عوضش کن طوری نیست بالاخره یک ماشین چه جهنم برود باید لاستیکش بهم بخورد اگر لاستیکش تا و نیم تا بشود از اول اگر تصمیم، عزل اگر خدای نکرده بگیرد این درست نیست.

خواست خدا برتر از خواست بشر

«و هم لا یشعرون» قرآن می‏گوید که بچه را گرفتند حالیشون نبود به اسم اولاد نگه داشتند حالیشون نبود بزرگش کردند حالیشون نبود چرا برای اینکه خداوند بخواهد یک کاری بکند «ثم السبیل یسرّه» ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار می‏اندازد تا اونی که می‏خواهد بشود، بشود با برنامه ریزی‏های ما نیست که گاهی وقتها خیلی برنامه ریزی می‏کنیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید می‏دانی چرا خدا را شناختم چون هرچی برنامه می‏ریزم یک چیز دیگر از آب در می‏آید پیداست پشت فکر و تصمیم من یک اراده دیگر هم «عرفت الله بفسخ العزائم» می‏گفت تصمیم گرفتم یک خواب شیرینی بکنم همه بچه‏ها، نوه‏ها را از خانه بیرون کردم تلفنها را کشیدم برق‌ها را خاموش کردم همه کارهایم را که کردم تا رفتم بخوابم پشه بند که دیگر پشه هم نیاید دو تا گربه آمدند بالای سر من چنان جیغ کشیدن که من نیم متر از خواب بیدار شدم این فکر میکند که با قطع تلفن، بستن درها و بیرون کردن بچه‌ها و… هرچی می‏خواهیم از خدا باید بخواهیم باید بگوییم خدایا خوشی به من بده یک وقت می‏بینی توی جبهه خوابت می‏برد یک وقت روی متکای پر خوابت نمی‏برد خدایا به من عزت بده یک وقت می‏بینی روی گونی می‏نشینی زن فقیری شوی عزیزی، یک وقت می‏بینی بچه تاجری می‏بینی بچه تاجری می‏آید می‏گیرد و همان خانه، ماشین و تلفنی که دهن آدم پر از آب می‏شود توی همان زندگی مرفه‏آدم ذلیل می‏شود بسیاری از افراد موکت نشین زندگی شان عزیز است بسیاری از افراد قالی نشین زندگی شان ذلیل است دست خداست برنامه‏های فرعونی از دم بکشید رفت روی هوا طرح، همه طرحهای فرعونی رفت روی هوا این معنای این است که خدا می‏گوید هر کار می‏کنی من باید بگویم «و ما تشاء ان یشاء الله» اراده این است خوب برویم سراغ آیه بعد «و حرمنا علیه المراضع»، «و قالت لاخته قصیه» مادر به خواهر موسی گفت دنبال این برو «قصیه» وزارت اطلاعات یک قانون دارد یعنی یک برنامه دارد یعنی یک برنامه دارد به نام تعقیب مراقب، تعقیب مراقب یعنی برو دنبالش ببین کار به کجا می‏کشد این مال وزارت اطلاعات است توی این آیه «و قالت لاخته قصیه» مادر موسی به خواهر موسی گفت برو دنبال قصه ببین منتها «فبصرت به عن جنب» منتها از دور زیر نظر داشته باش «وهم لا یشعرون» نباید بفهمند چون اگر بفهمند تو خواهرشی لو می‏دهد که این را کی زاییده پیداست که گاهی زنها چه نقشی دارند نقش اطلاع رسانی زن: پیداست که زنهای مذهبی باید هوشیار باشند آخه بعضی زنهای مذهبی فکر می‏کنند مذهبی یعنی فرق بین ماست و پنیر را نداند مذهبی یعنی تیزهوش اینجا خواهر موسی مذهبی بود تیزهوش بود می‏دانست توطئه فرعون را چنان مأموریت را خوب انجام داد دنبال رودخانه می‏رفت کس کس هیچ جیغ نزد یک قانون داریم توی وزارت اطلاعات عادی سازی، عادی سازی یعنی صحنه باید جوری باشد که طرف، قیافه‏اش یعنی عادی سازی اصل است حضرت یوسف می‏دانست لیوان توی کدام خورجین‎هاست صاف اگر می‏رفت سراغ خورجین می‏گفتند: اوه… خودت گذاشتی فهمیدی رفتی برداشتی قرآن می‏گوید برای اینکه رد گم کند از دم خورجین‏ها را گشت تا قصه را جلوه بدهد خیلی مهم است عادی سازی از مسائل تیزهوشی است عادی سازی البته بعضی‏ها اینقدر تیز هوشند که این عادی را هم می‏فهمند خدا رحمت کند یکی از علما می‏گفت سر درس امام نشسته بودم دم غروب دیدم نمازم رو به قضا است قضا شد یادم رفته نماز ظهر بخوانم حالا هم از پای درس امام می‏خواستم بلند شوم روم نمی‏شد دستم را همچین کردم به هوای اینکه دماغم خون آمده از کلاس رفتم بیرون این به حساب این که حالا عادی سازی کنم گفت تا همچین کردم فرمود باز این سید نمازش را نخوانده می‏گفت خیلی خجالت کشیدم می‏گفت من رفتم صحنه را عادی سازی کنم باز امام از من تیزهوشتر بود گفت باز این سید امروز نمازش را نخوانده بله این طوری است این عادی سازی اصل است مادر موسی به خواهر موسی گفت عقب رودخانه برو «منصبرت به عن جنب»، «جنب» جنب یعنی از دور بغل همچین – هیجانی نباشی خیلی عادی، طبیعی، خیلی قیافه طبیعی باشد عادی سازی، جیغ و ویغ نباید باشد بر خلاف این تعزیه هایی که نشان می‏دهند حضرت زینب من توی بعضی نمایشها دیدم حضرت زینب را توی شبیه سازی یک جوری می‏کنند یک زن بدبخت، شیر بود زینب شیر بود وقتی می‏خواستند بشکنش گفتند اوضاع چه جور است فرمود: «ما رایت الا جمیل» هر چی هست زیباست سر سفره هم خرمای شیرین زیباست هم لیموی ترش بله بچه‏ها می‏گویند لیمو ترش است خرما هم شیرین است ولی مادر بچه می‏گوید همه‏اش همه‏اش درست است سر سفره همه‏اش زیباست هم ترشی زیباست و هم مربا «ما رایت» ترشی‏های خدا هم شیرین است بسیار خوب عرض کنم به حضور شما که در جلسه بعد خواهیم گفت قصه کجا می‏شود فرعون بچه را گرفت حالا می‏خواهند غذایش بدهند بچه گریه می‏کند و حالا عاجزند چه کار کنند گریه بچه و عاجز بودن فرعون هم خودش یک درس توحید است یعنی کسی که ادعای خدایی می‏کند از پر کردن شکم یک نوزاد عاجز است یعنی چقدر خدا حال آدم را می‏گیرد اینجا تنظیم باد می‏کند که تو اینقدر دماغت باد دارد یک بچه را نمی‏توانی شیرش بدهی بچه را نمی‏توانی شیرش بدهی یک کسی می‏گفت شما بیخود به خودتان مدیر نگویید گفت چرا؟ گفت من مدیرم گاوداری داشتم گفتم گاوداری به مدیریت چه؟ گفت اتفاقاً من مدیرم من از خیلی از شما مدیرترم گفتم چطور گفت به خاطر اینکه شما دورتان یک مشت آدم عاقلاند مدیریت به آدم عاقل که مدیریت نیست من هزار تا گاو دارم وزو وز می‏کنند عاشورا و تاسوعا و شنبه و مرخصی، اضافه کار سرشان نمی‏شود یک صد هزار تا بچه شیر خوره دارم اونها هم گریه می‏کنند اونها هم شیر می‏خواهند شیر هم باید زود به بچه برسانم زود فاسد می‏شود هوا داغ است این مدیریت من است که بین هزارتا گاو وز و وز کن هزار تا بچه جیغ زن چنان باید مدیریت کنم که این غذا به اون دهن برسد و جلو فریاد و جیغ و وز و وز اون را بگیرد این را می‏گویند مدیریت شما توی اتاق نشستید کولر گازی یا کولر آبی بعد 60 تا تلفن و نمی‏دانم نوکر و سرایدار و نمی‏دانم فرض کنید بی حساب و جمع بندی و روابط عمومی و هزار تا کارمند و راننده و یک مشت عاقل چهار تا امضاء می‏کنید و پهلوی کامپیوتر این که مدیریت نیست مردید بیایید بین آدمهای زبان نفهم مدیریت کنید می‏گفت مدیریت منم حالا فرعونی که می‏گوید: «انا ربکم الاعلی» حالا با گرسنگی یک نوزاد عاجز شده است یک وقت ممکن است یک علامه اسم خودش را فراموش کند یک وقت ممکن است یک افراد بسیار بزرگی به یک چیز کوچکی نیاز داشته باشند پیغمبر می‏رود توی یک غار این همه سنگ و چون تار عنکبوت باید بیاید محافظ بشود تمام مسئولین نظامی کشور توی فکر دیگر هستند شن طبس هلیکوپتر را سر نگون می‏کند این خدا می‏خواهد بگوید شما کارهایتان را بکنید من هم کار خودم را می‏کنم این طور نیست که شما اراده کنید من هر چی میخواهم می‏شود نه هرچی شما بخواهید برنامه ریزی نکنیم برای اینکه اگر با این ازدواج بکنیم چنین می‏شود اگر این حرف را بزنیم چنان می‏شود ما باید بنده خدا باشیم خدا عزت و ذلت دست اوست «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نفسی»
خدایا! توحید ما را زیاد کن (آمین)
معرفت ما را زیاد کن (آمین)
این قصه‏های قرآن را الهامات، درسها، اشارات، جرقه‏ها، نکات لطایف قران را به ما یاد بده (آمین)
ما را قرآنی کن (آمین)
قلب آقا امام زمان را از ما راضی کن (آمین)
«و السلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 963
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست