نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 963
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سوره قصص را تفسیر میکردیم رسیدیم به اینجا که چون به فرعون گفته بودند امسال پسری متولد میشود کاخ تو را زیرو رو میکند دستور داده بود هر زنی پسر زایید بکشنش مادر موسی پسر زایید گیج شد خدا بهش وحی کرد شیرش بده توی جعبه بندازش توی دریا تا اینجا آمدیم منتها این را که گفتم چند جلسه شده است حالا آیه 8 سوره قصص، ادامه سوره قصص آیه 8 «فالتطقه آل فرعون لیکون لهم عدوا حذنا ان فرعون و همن و جنودهما کانوا خطئین» مادر موسی بچه را شیر داد و از ترس اینکه مأمورین فرعون اون را میکشند شیرش داد و به دستور خدا و به الهام الهی توی دریا انداخت فرعون کنار دریا نشسته بود و دید یک جعبه روی آب است گفت این جعبه را بگیرید «فالتقطه» گرفتند او را «آل فرعون» آل فرعون یعنی کارگزاران، مأمورین، مأموران فرعون او را یعنی را برگرفتند به چیزهایی که آدم توی کوچه آدم پیدا میکند میگوید: «التقطه» یعنی برگرفتن حالا یا از آب یا از خشکی در اینجا حکم لقطه را هم بگویم هرچیزی توی کوچه و خیابان بود بر ندارید بردارید گیر می کنید توی رساله خیلی حکمش سخته بعضیها یک چیزی را اشتباه میکنند بر میدارند بعد گیر می کنند تا مدتی باید هر روز اعلام کنند بعد یک مدتی گذشت باید هفته یک بار، ماهی یک بار سالی یک بار زجر کش میشوند بهتره که هر چی آدم دید… بعد هم نگو میترسم من برندارم یکی دیگر بردارد به ما چه؟ حالا کی گفت ما از همه مردم مسلمان تریم اگر برنداریم خود طرف ممکن است بیاید بردارد به هر حال لقطه یک احکامی دارد که بعداً آنوقت مدتهای طولانی شد و هفتهها و ماهها و سالها گذشت و صاحبش پیدا نشد باز باید برویم پهلوی مرجع تقلید و از اون اجازه بگیریم و به نسبت صاحبش صدقه بدهیم و بعد اگر صاحبش پیدا شد و… خیلی درد سر دارد «فالتقطه ال فرعون» یاران فرعون او را از دریا گرفتند «لیکون لهم عدوّا و حزنا» یعنی تا دشمن خودشان بشود اونها به قصه دشمن نبودند اما «لیکون» یعنی بالاخره عاقبت کار این است که بچه دشمنشان شد خونشان شد قرآن میگوید بله «ان فرعون و هامان» هامان معاونش است فرعون هامان و لشگرش همه خط را گم کردند همه با هم خطا کار بودند نفهمیدند چه کار میکنند با دست خودشان گورشان را کندند و گاهی انسان خودش هم نمیداند یک حرفی میزند این حرف او را نابود میکند یک چیزی مینویسد، گاهی در یک صحنه هایی میگوید بیا عکس بگیریم در یک شرایطی عکس میگیرد که این عکس فتوکپی اش پخش میشود این آدم نباید در هر حالی عکس بگیرد همین عکسی که میگیری در این شرایط یک زمانی آبرویت را میبرد، خیلیها به خیال عیاشی و عیش و نوش و تفریح عکس گرفتند و همان عکس آنها را سرنگون کرد خیلی از افراد به خیال اینکه این دوست من است رفیق من است دوست گرفتند همان دوست آنها را نابود کرد هر چیزی که آدم پارک گیرش میآید توی کوچه گیرش میآید هر سکهای که هر پولی توی کوچه پیدا کند همه این دریافتها نعمت نیست گاهی انسان یک چیزی گیرش میآید که همین چیز باعث شکنجهاش میشود خلاصه این آیه میگوید هر چیزی گیرتان میآید خوشی نکنید شاید همین نعمت اسباب درد سر شد نمونههای زیادی دارد که آدم میگوید این را گرفتم ای کاش پایم شکسته بود این جا نرفته بودم ای کاش دستم شکسته بود این را نگرفته بودم ای کاش دوربین فیلم نداشت از این صحنه فیلمبرداری نکرده بود. خوب حالا کلمه «خوف» در مورد احتمال خطر است که میگوید «لا تخافی ولا تحزنی»، «خوف» مال احتمال خطر است «حزن» مال مورد نگرانی است حالا آیه بعد «و قالت امرات فرعون» آنجا باز نقش فرعون.
نقش زنان در زندگی حضرت موسی
این زن در قرآن خیلی نقش دارد اصلاً خود حضرت موسی را 5 تا زن گرداندند توی زندگی حضرت موسی مرد خیلی نقش ندارد، کارهایش، محوریتش خانمها بودند اول مادرش بود که وقتی زاییدش، در جلسه قبل گفتم الهام کرد که شیرش بده و توی دریاش بیانداز وقتی توی دریا انداخت نقش وقتی مال وقتی گرفتش، خود توی دریا که افتاد خواهر موسی نقش داشت «قالت لاخته قصیه» به خواهر گفت برو عقب رودخانه منتها نفهمند که تو خواهرشی از اون دورها برو ببین مثلاً سرنوشتش چه میشود بعد هم که تا گرفتنش زن فرعون، قبل از اینکه فرعون تصمیمگیری کند زن فرعون رایزنی کرد الان در دنیا دیپلماسی زن داریم ما، یعنی گاهی وقتها یک کشورهایی از طریق یک زنهایی یک مسائلی را حل میکنن دیپلماسی زن، «قالت امرات فرعون قرت عین لی ولک» بچه را گرفتند قرآن میگوید که «و قالت» گفت کی گفت «امرات فرعون» خانم فرعون «فرت عین لی و لک لا تقتلوه عسی ان ینفعنا او نتحذه ولدا و هم لا یشعرون» این هم نکته خیلی دارد این «قالت امرات فرعون» خیلی نکته دارد نکاتش را برایتان میگوییم اینجا من 13 تا نکته نوشتم توی این کتاب تفسیر نور: 1-اول زنان دارای اراده مستقل و نقشی مؤثرند. درس: زن وجودی مستقل و نقش آفرین است، آخر بعضیها می گویند زن – بله زن تابع شوهرش باید باشد، تابع پدر و مادر دختر باید باشد اما رای اش رای مستقلی است اینجا زن… اینطور نیست که حالا بگوییم چون سر سفره مرد نشسته، آخر چپیها، چپیهای مرادمک مارکسیسها می گفتند هرکس هر طور فکر میکند تفکر انسان مربوط به شکمش است یعنی اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم کاخی است اگر شکمت در کاخ پر شد فکرت هم… یعنی سر هر سفرهای غذا خوردی طبق همان سفره فکر میکنی یعنی انسان اخلاقش، آدابش، سیاستش، تفکرش، ابتکارش، نبوغ اش همه مسائلی که مربوط به انسان است اجتماعی کشورها مربوط به اقتصاد است اگر نفت دارند روابطشان یک جور است نفت ندارند یک جور دیگر کسی که شعر خوب میگوید یا نمیگوید مربوط به این است که گشنه است یا سیر است خطش خوب است یا بد، عصبانی است یا خوش اخلاق، اخلاق و روابط سیاسی همه مسائل انسان دور مسئله، بگویید اقتصاد و شکم است خوب اینجا قصه زن فرعون چه میشود؟ قصه فرعون مطلب مارکسیس را روی هوا میکند یعنی دود می کند آتش میزند میگوید ببینید زن فرعون زن بود و مستقل بود و مستقل بود در کاخ بود اما فکر کاخی نداشت سر سفره فرعون بود اما همفکر فرعون نبود یعنی قصه فرعون مکتب مارکسیس را روی هوا کند «و قالت اِمراة فرعون» این یک.
نهی از منکر همراه با پیشنهاد معروف
2-پیشنهاد سریع و صحیح بدهید تا دیگران بزنند گاراژ، یعنی یک مسئله پیش میآید اول شما یک چیزی بگو که دیگر راه را برای دیگران ببندی یعنی با پیشنهاد صحیح… درس
با پیشنهاد سریع و صحصیح جلو القاء پیشنهادات دیگران را بگیرید. یک مرتبه یک کسی میآید مثلاً میگوید که مرتجع روشن فکر یک کلمهای را به کار میبرد ما باید قبل از آنکه او این کار را بکند… امام این کار را میکرد امام مثلاً این چپیها، چپیهای کمونیستها، گاهی کارگرها را تحریک میکردند یک مرتبه امام هم فرمود خدا هم کارگر است یعنی اگر مسئله کار است خدا هم کار میکند: «یفعل ما یشاء»، «یفعل» با «یفعلین» کار انجام میدهد وقتی هم گفت خدا کارگر است دیگر اصلاً کمونیستها گفتند ما دیگر چه بگوییم یک چیزی گفت که دیگر… ما باید همیشه یک پیشنهادات خوب را سریع بگوییم که راه را جلو پیشنهادات دیگران… امر به معروف هم همینطور است خدا هم این کار را کرده خدا مثلاً میخواهد به آدم بگوید گندم نخور اول میگوید ببینید: «کلا منهما رعذاً حیث شئتما» هر چه میخواهید بخور شکمت را پر کن از غذاهایی که من میگویم بعد میگوید: «ولا تقرب هذه الشجره» این گندم را نخور یعنی وقتی میخواهیم بگوییم نخور اول چیزهای حلال خوردنی را میگوییم این غذاها را میل کنید بعد بگوییم آن غذاها را… وقتی حضرت لوط میخواست جلو آن گناه را بگیرد اول فرمود بابا دخترهای زیادی دارم عقد میکنم بهتان میدهم ازدواج کنید فرمود آن گناه شنیع را انجام ندهید یعنی اگر میخواهی یک کسی فاسد نشود… یک راه است این آقای راننده دلش میخواهد یک آهنگی گوش بدهد اگر تشکیلات فرهنگی ما یک نوارهای شیرین خوبی را پر کنند بدهند به راننده این را بگیر اون را… مثل مادریکه به بچهاش می گوید این بیسکوییت را بگیر آن مثلاً غذای آلوده را، غذای مسموم یا فاسد را نخور همیشه ما باید در مسائل و لذا روایت هم داریم: «بادرواولادکم» زود به بچه هایتان یک چیزهایی یاد بدهید «قبل ان یسبق علیهم المرحبه» تا مخالفین القاء به اینها نکردند شنا قبل از آنکه پسر شما گیر یک شبهه بیفتد از اول جواب شبهه را به بچهات یاد بده که بچهات بیمه بشود مثل اینها که می خواهند بروند مکه قبل از آنکه آن میکروب وارد بدنشان بشود قبل3 اینها را با یک آمپولی بیمه میکنند قرآن میگوید: «سیقول» چند تا آیه «سیقول» داریم «سیقول» یعنی در آینده خواهند گفت پس حالا که یک شبههای رد آینده خواهد شد شما از قبل جوابش را داشته باش طلبههای ما باید اینطور باشند. حوزه علمیه برادران و خواهران باید قبل از آنکه وارد جامعه شوند حتی، یعنی باید شبهات آینده را هم بلد باشند قرآن میگوید در «سیقول» در آینده خواهند گفت پس از حالا خودت را آماده کن آیات «سیقول» یعنی یک شبهاتی خواهد بود ما اینطور نباشد که همیشه جا مانده باشیم اول یک شبههای القاء میکنند بعد به دست و پا میافتیم بعد میگوییم جوابش چیه اینجا زن فرعون تا فرعون بچه را گرفت قبل از آنکه او تصمیم بگیرد زن تصمیم گرفت این دو. سوم: در پیشنهادات از کلمات عاطفی و دلنشین استفاده کنید «قرت عین لی ولک» فرعون ببین این نور چشم توست نور چشم من است با کلمه نور چشم من نور چشم تو، یعنی وقتی خواهرم، برادرم، عزیزم، فرزندم، یعنی اگر میخواهید امر به معروف و نهی از منکر کنید کلمات عاطفی را به کار ببرید این هم سه. چهار: یک نهی از منکر چه میخواهد بکند برکت نهی از منکر، اینجا نهی از منکرش، کشتن موسی. کشتن بچه نوزاد بیگناه که از دریا گرفته است، کشتن نوزاد منکر است و این خانم نهی از منکر است – گفت: نکشش منتهی خوب این نهی از منکر میدانید نتیجهاش چی شد؟ فرعون او را نکشت بعد موسی پیغمبر شد یک امت را از شر بنی اسرائیل، از شر فرعونیان، این برکت نهی از منکر است.
سخن یک زن، مایه نجات یک امّت
اگر توی خیابان جلوی شما را گرفتند گفتند آقا ببخشید یک سؤال اثر امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ شما بگو با یک نهی از منکر زن فرعون جانش نجات پیدا شد و آن جامعه را از شر فرعونیان نجات داد برادران یوسف هم همینطور بود برادران یوسف میخواستند یوسف را توی چاه بیندازند یکی از برادران نهی از منکر فرمود: «لا تقتل یوسف» نکشیدش لااقل «القوة فی غیابه الحب» بیندازش توی چاه با «لا تقتلوه» جلو کشتن یوسف را گرفت بعد یوسف جامعه قحطی زده را از قحطی نجات داد پس میگوید: «لا تقتل یوسف»، «لاتقتلوه» دو تا «لا تقتلوه» داریم یکی مال پسر است یکی مال خانمهاست یکی مال مردهاست دو تا هم نهی از منکر جلو کشتن پیغمبر است جلو کشتن یوسف، جلو کشتن، موسی دو تا نهی از منکر به دو تا پیغمبر یکی از خواهرها ولی این دو تا پیغمبر دو تا پیغمبر دو تا جامعه را نجات دادند یوسف جامعه را از قحطی نجات داد و موسی جامعه را از فرعونیان. خوب فواید امر به معروف را بگوییم میگوید: «عسی ان ینفعنا» شاید «ینفعنا» شاید به درمان بخورد آقا این قلم را دور نینداز شاید به دردت بخورد آقا این نان را دور ننداز شاید به دردت بخورد خیلی چیزها را راحت میاندازد کنار خیابان، راحت میاندازد داریم یک کسانی را که یک چیزی را اسراف میکنند ممکن است در آینده به آن محتاج بشوند: «عسی ان ینفعنا» شاید به درد ما بخورد حالا «عسی ان ینفعنا» نکته است روی این «عسی ان ینفعنا» نکته بگویم: «عسی ان ینفعنا» شاید این بچه نوزاد به درد ما بخورد.
جایگاه قانون در نظامهای فرعونی
اصلاً دیدی وقتی حکومت طاغوتی شد وضع قانون به خاطر شاه میشود لغو قانون هم به خاطر منافع شخص فرعون چون ممکن است گفتند زنی پسری زایید نظام فرعون به هم میخورد به خاطر حفظ نظام فرعونی گفتند همه بچهها را بکشند حالا هم که میگویند این بچه را نکشید به خاطر نفع فرعون «ینفعنا» نفع فرعون، ببینید، به خاطر فرعون قانون وضع میشود قانون کشتن، هر چی بچه است بکشید به خاطر این را شما بگویید با هم بگویید، با هم بگویید با هم بگویید به خاطر نفع فرعون نفع فرعون قانون کشتن لغو میشود این را میگویند حکومت طاغوتی، حکومت طاغوتی مملکت دست یک نفر است چون فرعون حالش گرفته میشود هر چی زن پسر زایید بکشینش چون ممکن است فرعون از این بچهای که از روی آب گرفتند نفهمد برود پس این قانون لغو بشود وضع قانون، لغو قانون، به خاطر این است الان آمریکا همین طور است به خاطر منافع آمریکا همه تروریستند از دم بمباران عراق شد، افغانستان شد هر کجا شد هر کجا شد به بیست تا کشور هم حمله میکنید به خاطر نفع بوش، یا به خاطر مصالح بوش اسرائیل هر غلطی که کاریش نداشته باشد این عین… این آیهها زنده است اصلاً در قرآن کلمه نداریم که تاریخ مصرفش…آدم فکر میکند قصه مال فرعون است نه قصه مال فرعون نیست خدا یک قصه یک نفر قانون وضع شد به خاطر منفعت همان شخص قانون لغو شد عینا همینطور است این را بکش چرا تروریست نیست اختیار این است که کی تروریست هست کی تروریست… الله اکبر در زمان معاویه یک مرتبه معاویه تصمیم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند گفت میخواهیم ببینیم کسی حرف میزند یا نه همه مردم چهارشنبه نماز جمعه خواندند و کسی جرأت نکرد امروز چهارشنبه است این رژیم بنی امیه بود امتحان خفقان، نکته دیگر اینکه بعضی افراد که حرف میزنند بلند پروازی میکنند ولی در باطن خیلی اسیر فرعون در حرف زدن میگفت «انا ربکم الاعلی» من پروردگار درجه یک شما هستم اینجا به یک بچه که میرسد میگوید: «عسی ان ینفعنا» شاید این نفعی داشته باشد برای ما کسی که ادعای خدایی میکند دارد یک چشم داشت به یک بچه شاید به درد ما بخورد «ینفعنا» یعنی نفع برساند به ما ببین خیلی آدمهایی که قار و قوری میکنند و خیلی بلند پروازی میکنند در زبان و شعار بلند پروازی میکنند اما از تو پوکاند از تو احتیاجش به یک بچه است از بیرون ادعای «انا ربکم الاعلی» میگوید این هم از این خوب، «اونتخذه ولدا» «نتخذه ولدا» این هم را به عنوان بچه بگیریم معلوم میشود فرعون بچه دار نمیشود و خداوند فرعون را بچه دار نکرد تا در این حادثه پی به عد خودش ببرد گاهی ایجاد علاقه و محبت میان افراد بر اساس یک خط غیبی است خود طرفین هم نمیدانند… «وهم لا یشعرون» یعنی بچه را گرفتند و او گفت نکشش و اون گفت شاید بزرگ بشود به درد ما بخورد و ما هم که پسرنداریم و این بزرگ شود پسر ما بشود همه اینها حالیشون هم نیست فقط خدا میخواهد سرشان پیاده کند و این خودش حالی اش نیست مثل بچه دخترهای سه ساله را دیدی دخترهای سه ساله عروسک قنداق میکند خدا عروسک قنداق کردن را به این یاد میدهد خدا عروسک قندان کردن را به این یاد میدهد و خودش هم نمیداند که این عروسک قنداق میکند برای اینکه بیست سال دیگر بتواند بچه قنداق کند یعنی خداوند این را میسازد برای یک زمان دیگر، یعنی آدم گاهی وقتها خودش هم نمیداند دارد چه کار میکند یک کسی به من میگفت آقای قرائتی تو مثل دخترهای سه ساله میمانی گفتم: که چی؟ که چی؟ چرا؟ گفت تو 10، 15 سال قبل از پیروزی انقلاب به فکر افتادی که ما پزشک اطفال داریم چرا آخوند اطفال نداریم افتادی یک مشت بچه جمع کردی اولین کلاس من هم هفت تا بچه بود هفت تا بچه و یک تخته سیاه یادم هست یک جایی رفتم جلسه تشکیل بدهم تخته سیاه هم نداشتم یک کارتون مقوا، کارتونهای یخچال را بریدیم و گچ هم نداشتم با زغال نوشتم و با جورابهایم هم پاک میکردم تخته را. یعنی منته دلم سوز کارم را داشتم ایشان به من میگفت که، یکی از وزرا بود، میگفت خداوند 10 سال قبل از پیروزی انقلاب تو را به فکر انداخت جلسه بچهها، پزشک اطفال، کلاس جوانها و نوجوانهایی کلاس داری تمرین کردی تمرین کردی که وقتی انقلاب شد راه دستت باشد که بروی توی تلویزیون دوربین تو را نگیرد من الان توی تلویزیون که صحبت میکنم انگار که پشت کرسی با عمهام حرف میزنم یعنی هیچ وحشتی ندارم که حالا دوربین است هول شوم آخر بعضیها هول میشوند بندگان خدا، این هول نشدن بخاطر اینکه خدا لطف کرد 10 سال قبل مسأله هول شدن، قصهاش را دارید که، آنها روزها پلو کم میخورند یک کسی رفت مهمانی تا در را باز کرد دید پلو است گفت… تا دید گفت پلو بعد گفت سلام علیکم یعنی همچین پلو هول شد که پلو قبل از سلام علیکم حالا بعضیها که رئیس میشوند اینطور می شوند تا رئیس میشوند اول همه آدمها عوض میکنند، هول میشوند بابا آقایی هم که قبل از تو کار کرده مجرم که نیست صبر کن یک چند ماه اگر بد کارکرد عوضش کن نه من رئیس شدم باید همه افرادم را عوض کنم هول میشوند پلو، سلام علیکم، پس شلام علیکم بعضی از مدیران و مسئولین هم هول میشوند بله یک وقت ممکن است بگویید آقا این به ما نمیخورد خوب اگر نمیخورد عوضش کن طوری نیست بالاخره یک ماشین چه جهنم برود باید لاستیکش بهم بخورد اگر لاستیکش تا و نیم تا بشود از اول اگر تصمیم، عزل اگر خدای نکرده بگیرد این درست نیست.
خواست خدا برتر از خواست بشر
«و هم لا یشعرون» قرآن میگوید که بچه را گرفتند حالیشون نبود به اسم اولاد نگه داشتند حالیشون نبود بزرگش کردند حالیشون نبود چرا برای اینکه خداوند بخواهد یک کاری بکند «ثم السبیل یسرّه» ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار میاندازد تا اونی که میخواهد بشود، بشود با برنامه ریزیهای ما نیست که گاهی وقتها خیلی برنامه ریزی میکنیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید میدانی چرا خدا را شناختم چون هرچی برنامه میریزم یک چیز دیگر از آب در میآید پیداست پشت فکر و تصمیم من یک اراده دیگر هم «عرفت الله بفسخ العزائم» میگفت تصمیم گرفتم یک خواب شیرینی بکنم همه بچهها، نوهها را از خانه بیرون کردم تلفنها را کشیدم برقها را خاموش کردم همه کارهایم را که کردم تا رفتم بخوابم پشه بند که دیگر پشه هم نیاید دو تا گربه آمدند بالای سر من چنان جیغ کشیدن که من نیم متر از خواب بیدار شدم این فکر میکند که با قطع تلفن، بستن درها و بیرون کردن بچهها و… هرچی میخواهیم از خدا باید بخواهیم باید بگوییم خدایا خوشی به من بده یک وقت میبینی توی جبهه خوابت میبرد یک وقت روی متکای پر خوابت نمیبرد خدایا به من عزت بده یک وقت میبینی روی گونی مینشینی زن فقیری شوی عزیزی، یک وقت میبینی بچه تاجری میبینی بچه تاجری میآید میگیرد و همان خانه، ماشین و تلفنی که دهن آدم پر از آب میشود توی همان زندگی مرفهآدم ذلیل میشود بسیاری از افراد موکت نشین زندگی شان عزیز است بسیاری از افراد قالی نشین زندگی شان ذلیل است دست خداست برنامههای فرعونی از دم بکشید رفت روی هوا طرح، همه طرحهای فرعونی رفت روی هوا این معنای این است که خدا میگوید هر کار میکنی من باید بگویم «و ما تشاء ان یشاء الله» اراده این است خوب برویم سراغ آیه بعد «و حرمنا علیه المراضع»، «و قالت لاخته قصیه» مادر به خواهر موسی گفت دنبال این برو «قصیه» وزارت اطلاعات یک قانون دارد یعنی یک برنامه دارد یعنی یک برنامه دارد به نام تعقیب مراقب، تعقیب مراقب یعنی برو دنبالش ببین کار به کجا میکشد این مال وزارت اطلاعات است توی این آیه «و قالت لاخته قصیه» مادر موسی به خواهر موسی گفت برو دنبال قصه ببین منتها «فبصرت به عن جنب» منتها از دور زیر نظر داشته باش «وهم لا یشعرون» نباید بفهمند چون اگر بفهمند تو خواهرشی لو میدهد که این را کی زاییده پیداست که گاهی زنها چه نقشی دارند نقش اطلاع رسانی زن: پیداست که زنهای مذهبی باید هوشیار باشند آخه بعضی زنهای مذهبی فکر میکنند مذهبی یعنی فرق بین ماست و پنیر را نداند مذهبی یعنی تیزهوش اینجا خواهر موسی مذهبی بود تیزهوش بود میدانست توطئه فرعون را چنان مأموریت را خوب انجام داد دنبال رودخانه میرفت کس کس هیچ جیغ نزد یک قانون داریم توی وزارت اطلاعات عادی سازی، عادی سازی یعنی صحنه باید جوری باشد که طرف، قیافهاش یعنی عادی سازی اصل است حضرت یوسف میدانست لیوان توی کدام خورجینهاست صاف اگر میرفت سراغ خورجین میگفتند: اوه… خودت گذاشتی فهمیدی رفتی برداشتی قرآن میگوید برای اینکه رد گم کند از دم خورجینها را گشت تا قصه را جلوه بدهد خیلی مهم است عادی سازی از مسائل تیزهوشی است عادی سازی البته بعضیها اینقدر تیز هوشند که این عادی را هم میفهمند خدا رحمت کند یکی از علما میگفت سر درس امام نشسته بودم دم غروب دیدم نمازم رو به قضا است قضا شد یادم رفته نماز ظهر بخوانم حالا هم از پای درس امام میخواستم بلند شوم روم نمیشد دستم را همچین کردم به هوای اینکه دماغم خون آمده از کلاس رفتم بیرون این به حساب این که حالا عادی سازی کنم گفت تا همچین کردم فرمود باز این سید نمازش را نخوانده میگفت خیلی خجالت کشیدم میگفت من رفتم صحنه را عادی سازی کنم باز امام از من تیزهوشتر بود گفت باز این سید امروز نمازش را نخوانده بله این طوری است این عادی سازی اصل است مادر موسی به خواهر موسی گفت عقب رودخانه برو «منصبرت به عن جنب»، «جنب» جنب یعنی از دور بغل همچین – هیجانی نباشی خیلی عادی، طبیعی، خیلی قیافه طبیعی باشد عادی سازی، جیغ و ویغ نباید باشد بر خلاف این تعزیه هایی که نشان میدهند حضرت زینب من توی بعضی نمایشها دیدم حضرت زینب را توی شبیه سازی یک جوری میکنند یک زن بدبخت، شیر بود زینب شیر بود وقتی میخواستند بشکنش گفتند اوضاع چه جور است فرمود: «ما رایت الا جمیل» هر چی هست زیباست سر سفره هم خرمای شیرین زیباست هم لیموی ترش بله بچهها میگویند لیمو ترش است خرما هم شیرین است ولی مادر بچه میگوید همهاش همهاش درست است سر سفره همهاش زیباست هم ترشی زیباست و هم مربا «ما رایت» ترشیهای خدا هم شیرین است بسیار خوب عرض کنم به حضور شما که در جلسه بعد خواهیم گفت قصه کجا میشود فرعون بچه را گرفت حالا میخواهند غذایش بدهند بچه گریه میکند و حالا عاجزند چه کار کنند گریه بچه و عاجز بودن فرعون هم خودش یک درس توحید است یعنی کسی که ادعای خدایی میکند از پر کردن شکم یک نوزاد عاجز است یعنی چقدر خدا حال آدم را میگیرد اینجا تنظیم باد میکند که تو اینقدر دماغت باد دارد یک بچه را نمیتوانی شیرش بدهی بچه را نمیتوانی شیرش بدهی یک کسی میگفت شما بیخود به خودتان مدیر نگویید گفت چرا؟ گفت من مدیرم گاوداری داشتم گفتم گاوداری به مدیریت چه؟ گفت اتفاقاً من مدیرم من از خیلی از شما مدیرترم گفتم چطور گفت به خاطر اینکه شما دورتان یک مشت آدم عاقلاند مدیریت به آدم عاقل که مدیریت نیست من هزار تا گاو دارم وزو وز میکنند عاشورا و تاسوعا و شنبه و مرخصی، اضافه کار سرشان نمیشود یک صد هزار تا بچه شیر خوره دارم اونها هم گریه میکنند اونها هم شیر میخواهند شیر هم باید زود به بچه برسانم زود فاسد میشود هوا داغ است این مدیریت من است که بین هزارتا گاو وز و وز کن هزار تا بچه جیغ زن چنان باید مدیریت کنم که این غذا به اون دهن برسد و جلو فریاد و جیغ و وز و وز اون را بگیرد این را میگویند مدیریت شما توی اتاق نشستید کولر گازی یا کولر آبی بعد 60 تا تلفن و نمیدانم نوکر و سرایدار و نمیدانم فرض کنید بی حساب و جمع بندی و روابط عمومی و هزار تا کارمند و راننده و یک مشت عاقل چهار تا امضاء میکنید و پهلوی کامپیوتر این که مدیریت نیست مردید بیایید بین آدمهای زبان نفهم مدیریت کنید میگفت مدیریت منم حالا فرعونی که میگوید: «انا ربکم الاعلی» حالا با گرسنگی یک نوزاد عاجز شده است یک وقت ممکن است یک علامه اسم خودش را فراموش کند یک وقت ممکن است یک افراد بسیار بزرگی به یک چیز کوچکی نیاز داشته باشند پیغمبر میرود توی یک غار این همه سنگ و چون تار عنکبوت باید بیاید محافظ بشود تمام مسئولین نظامی کشور توی فکر دیگر هستند شن طبس هلیکوپتر را سر نگون میکند این خدا میخواهد بگوید شما کارهایتان را بکنید من هم کار خودم را میکنم این طور نیست که شما اراده کنید من هر چی میخواهم میشود نه هرچی شما بخواهید برنامه ریزی نکنیم برای اینکه اگر با این ازدواج بکنیم چنین میشود اگر این حرف را بزنیم چنان میشود ما باید بنده خدا باشیم خدا عزت و ذلت دست اوست «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نفسی» خدایا! توحید ما را زیاد کن (آمین) معرفت ما را زیاد کن (آمین) این قصههای قرآن را الهامات، درسها، اشارات، جرقهها، نکات لطایف قران را به ما یاد بده (آمین) ما را قرآنی کن (آمین) قلب آقا امام زمان را از ما راضی کن (آمین) «و السلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 963