responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 966
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

سوره‏ی قصص را تفسیر می‏کردیم به آیه‏ی 18 رسیدیم آقایانی که و خواهرهایی که در ماجرا نبودند در یک دقیقه من ماجرا را بگویم چون هی باید برای اینکه وصل بشویم به اصل منبع قصه را بگویم که بند بشویم. موسی وارد شهرش شد به طور ناشناس یعنی به طوری که مردم بی‏خبر بودند «دخل المدینه علی حین غفلة من اهلها» یک مرد مصلحی بود، افراد مصلح گاهی باید با لباس مبدل، به طور ناشناس بدون برنامه‏ی قبلی سر زده بیایند موسی سرزده وارد منطقه‏ای شد دید یکی از طرفداران خودش، یکی از طرفداران موسی توی خیابان با هم درگیر شدند یارش گفت کمک، کمک آن هم یک مشتی بلند کرد که کمک کند از یارش مشت را زد طرفِ فرعونی با اون شخص قبطی و آن هم مرد این یک پرونده‏ای شد برایش که عجب حالا هنوز اصلاحات بزرگی و دراز مدتی در پیش است بناست ما رژیم فرعون را زیرورو کنیم اهداف بلند مدتی داریم این دسته گلی که امروز آب دادیم اون اهداف را از بین خواهد برد ما بنا بود که ماشین را بگیریم صفر صدها کیلومتری برویم روز اول ماشین را زدیم توی همان کوچه، خلاصه زخمی‏اش کردیم این دیگر سوییچ ماشین دست ما مشکل بیاید. حالا، گفت خدایا به هر حال این کار شد البته کشتن یک نفر این کشتن گناه نبود چون قصد کشتن نداشت شما اگر داری راه می‏روی پایت را گذاشتی روی آیه‏ی قرآن ولی ندانستی که این آیه‏ی قرآن است گناه نیست توهین برای این است که آدم بداند موسی نمی‏خواست آنرا بکشدش یک، از همه گذشته طرف کافر بود سوم اینکه یک کافری بود که می‏خواست یک مؤمنی را بکشد «یقتلان» یک کافر و یک مسلمان با هم درگیر شدند به قصد قتل همدیگر را می‏زدند حالا ایشان آمد کمک مؤمن آن هم کشته شد هم طرف کافر بود هم ایشان قصد کشتن نداشت این پرونده چیز شد لکه‏دار شد گفت خدایا یک جوری کن این از ذهنها برود «فاصبح فی‏المدینه خائفا یترقب» آیه‏ی 18 سوره‏ی قصص تا اینجا رسیدیم.
موضوع بحث: ادامه‏ی تفسیر سوره قصص آیه‏ی 18، «فاصبح فی‏المدینه خائفاً یترقب فاذاالذی استضره بالا مس یستصرخه قال له موسی انک لغوی» با «غ» ببین خوب حضرت موسی با لباس ناشناس در حالی که مثلاً مردم در جهان نبودند آمد و دید دو نفر درگیرند زد به حمایت مؤمن آن کافر را کشت دغدغه دانست که عجب این را که من کشتم کشته از فرعون‏ها بود همه فرعونی‏ها عصبانی یک نفر از اینها با مشت من از بین رفته اینها حالا می‏خواهند انتقام بکشند «فاصبح فی‏المدینه» یعنی در شهر صبح کرد موسی در حالی که «خائفا» خوف داشت اینجا یک نکته بگویم…

ترس خوب و ترس بد

ترس دو جور است یک ترس بد داریم یک ترس خوب داریم ترسی که از جبن است و بددلی است و ضعف است بد است اما یکوقت آدم نگران است که اهدافش پیاده نشود می‏گوید من با این کار دیگر به آن هدفها نمی‏رسم این مثل اینکه می‏گوید این الان با این سوء سابقه‏ای که پیدا کردم آن هدف‏ها «خائفا» خوف داشت که به هدفش نرسد موسی در مدینه خوف داشت «یترقب» منتظر حوادث بود که بالاخره فرعونیان در مقابل مرگ این قبطی مرگ این فرعونی چه عکس‏العملی نشان خواهند داد امام حسین هم (علیه‏السلام) وقتی می‏خواستند در مدینه ازش بیعت بگیرند این آیه را خواند «فاصبح من مدینه خائفاً فخرج منها خائفاً یترقب»، «خائفاً یترقب» توی کلمه‏ی امام حسین (علیه السلام) یعنی بالاخره معاویه مرده یزید به حکومت رسیده حالا نماینده‏ی یزید هم می‏خواهد از من بیعت بگیرد منم که با یزید بیعت کن نیستم چه حادثه‏ای سر من خواهد آمد این «خائفاً یترقب» یعنی خوف دارد و منتظر حوادث است این را امام حسین (علیه السلام) هم خواندند این آیه را از این معلوم می‏شود که آیه‏های قرآن فقط در مورد خاص نیت در هر موردی می‏شود آیه را به کار برد «خائفاً یترقب» مال ماجرای موسی است ولی امام حسین (علیه السلام) هم این آیه را برای خودش خواندند این که بگوییم آیه‏های قرآن فقط برای همان مورد است این کار غلط است ما امامان عزیزمان روایات زیادی داریم حالا اگر خدا توفیق بدهد بخشی‏اش را یک بار جمع می‏کنم می‏گویم که مثلاً به یک مناسبتی آیه‏ای خوانده این آیه‏ای که خوانده این عرض کنم به حضور شما می‏خواهد بگوید آیه مال آنجاست ولی الان هم شاهد دارد چون حدیث داریم.

قرآن، مثل خورشید جریان دارد

قرآن مثل خورشید است یعنی «یجری مجری الشمس» حدیث داریم مثل خورشید است یعنی مال یک زمان نیست و داریم هم در روایات که این‏طور نیست که برای زمانی باشد دو نه زمان یعنی قرآن برای همه‏ی زمانها است ظرف بستنی نیست که یک‏بار مصرف باشد آیه مال موسی (علیه السلام) است ولی امام حسین (علیه السلام) هم الان شما هم اگر در یک جایی گیر کنید می‏توانید این آیه را بخوانید دلهره دارم که چی می‏شود بله خدا هر کاری می‏کند دلهره ندارد «والشمس وضحها والقمر اذاتلها» و آخرش می‏فرماید «ولایخاف عقبها»، «لایخاف عقبها» یعنی خدا از عقب کار نمی‏ترسد هر کاری بخواهد انجام می‏دهد از عقبش هم وحشتی ندارد ولی بنده این طور نیستم بنده اگر یک جمله‏ای بگویم نگرانم که عقبه‏ی حرف من چی می‏شود، همانطور که توی مدینه با دغدغه و دلهره فکر می‏کرد که چی می‏شود دید عجب دو مرتبه دیروزی با امروزی با یک کس دیگر دعوایش است آخه بعضی‏ها ناآرامند هر روزی با یک کسی… دید اِ دارد باز دعوایش می‏کند «فاذا الذی» یک مرتبه دید «استنصره بالامس» کسی که دیروز گفت کمک کمک امروز هم می‏گوید موسی کمک کمک گفت: اِ تو هر روزی می‏خواهی با یک کسی دعوا کنی «انک لغوی مبین» تو آدم منحرفی هستی درست است تو شیعه‏ی من هستی حزب من هستی ولی معنای این که تو حزب من هستی این نیست که من از تو انتقاد نکنم جزء باند ما هستی شیعه و مؤمنی، اما خیلی کارت غلط است توی هر شهری هر روزی داری دست به یک آشوبی می‏زنی خوب، آیه‏ی بعد «فلما ان اراد ان یبطش» باز موسی مشتش را بلند کرد حمایت کند تا مشتش را بلند کرد طرف گفت تو دیروز هم یکی را کشتی امروز هم می‏خواهی من را بکشی موسی دستش را پیش گرفت دید قصه خیلی دارد تاریخی می‏شود «فلما ان اراد ان یبطش» همین که موسی خواست با کسی که دشمن هر دو بود درگیر بشود و مشتش را بلند کرد «اراد ان یبطش» دستش را بلند کرد که «بطش» یعنی ختم همراه با شدت و قدرت غیض کرد که مشتش را بلند کرد که بزند گفت که «یموسی اتریدان تقتلنی» می‏خواهی من را هم بکشی «کما قتلت نفساً بالامس» دیروز یکی‏اش را کشتی امروز هم دومی‏اش «ان ترید الا ان تکون جبار» تو فقط «جبار»ی تو ستمگری، «و ما ترید ان تکون من المصلحین» دروغ می‏گویی که من مصلح‏ام تو جباری می‏خواهی روزی یک نفر را بکشی حالا جالب این است که فرعونی که چند هزار نوزاد را کشت یک نفر بهش نگفت بگید جبار موسی که یک مشت زده به یک کافر بهش می‏گویند جبار، یادم نمی‏رود، یادم نمی‏رود که یک بسیجی یک برخوردی کرده بود با یک نفر چقدر روزنامه‏ها نوشتند خشونت، ولی آمریکا افغانستان را بمباران کرد یکی از روزنامه‏ها یک کلمه‏ی خشنونت ننوشت نامردی تا کجا یک کشور بمباران شد یک کلمه‏ی خشنونت به آمریکا نگفت از آن روزنامه‏ها یک بسیجی یک کار کرد حالا خلاف ما هم فرض می‏کنیم خلاف فرض هم می‏کنیم خشنونت یک خشونت را به روزنامه‏ها کشاندند خشونت آمریکا را به افغانستان خفه شدند فرعون چند هزار نوزاد بی‏گناه را کشت به فرعون نگفتند جبار اما موسی یک مشت دیروز زده امروز بهش می‏گویند جبار خیلی قرآن زنده است یعنی هر روز نونو است گفت می‏خواهی بکشی تو هدفت اصلاح نیست «وما ترید ان تکون من المصلحین» تو نمی‏خواهی مصلح باشد.

معنای جبّار در مورد خداوند و انسان

«الا ان تکون جبار» تو فقط جبار هستی ضمناً جبار کیه؟ ما فکر می‏کنیم جبار و ستمگر فقط، آخه جبار هم دو تا معنا دارد هم به معنای ستمگر است هم به معنای جبران کننده «واهل الجور والجبروت» اسم خدا هم جبار است جبار یعنی قهار یعنی قدرتمند یعنی جبران کننده یک معنای منفی هم که دارد که معنای ستمگر است آنوقت پسر و دختری هم که توی خانه پدر و مادرشان را اذیت کنند اینها هم جبار است چون قرآن درباره‏ی حضرت یحیی است عیسی می‏فرماید که «وبراً بوالدتی» یا «بوالدی» من می‏خواهم به پدر و مادرم خدمت کنم و نمی‏خواهم «ولم یجعلنی جباراً شقیا» می‏خواهم به پدر و مادرم خدمت کنم نمی‏خواهم جبار باشم از این معنا از این کلمه از این آیه معلوم می‏شود کسی که نسبت به پدر و مادرش بی‏وفا باشد آن هم می‏شود بهش گفت جبار آخه ما فکر می‏کنیم جبار یعنی آخه ما مثلاً می‏گوییم که خیلی کارها خصلتاً آمریکایی است ولو کلمه‏ی آمریکایی به کار نبریم مثلاً آمریکا مردم را استثمار می‏کند منافع دنیا را به نفع خودش می‏خواهد جذب کند حالا اگر شما هم اگه منافع خانه را خواستی به نفع خودت جذب کنی پاشو، برو آنرا بگیر به خواهرت می‏گویی لباسهای من را بشوید مادر این کار را بکن اگر تو هم توی خانه امر و نهی کردی از زور و قلدری‏ات استفاده کردی همه را استثمار خودت کردی تو هم یک آمریکا کوچولو هستی آمریکای درونی آمریکای خانواده‏گی جبار کسی است که توی خانه نسبت به پدر و مادرش برخورد بد داشته باشد و دل آنها را برنجاند حالا…

انتقاد پیشوا از پیروان

انتقاد از دوستان اینجا موسی از دوستانش انتقاد کرد گفت «انک لغوی مبین» تو منحرفی که هر روز توی کوچه با کسی دعوایت می‏شود ما فکر نباید بکنیم که حالا که ایشان حزب اللهی است بگوییم هر روزی دعوا کند نه آقا کارت غلط بود بسمه تعالی کارت غلط است آقا حزب اللهی است خوب باشه ناراحت می‏شه بچه‏ها خودی‏اند خودی باشند این برخوردها غلط است حضرت موسی به خودی انتقاد کرد گفت: «انک لغوی مبین» «لام نی» یعنی حتما غوی با «غین»، «انک لغوی» این خیلی هم کلمه‏ی تند است کلمه «ان» یعنی حتما کلمه‏ی اَ یعنی حتما حملبری اسمی یعنی حتما باز «مبین» یعنی خیلی رسوا، آشکار توی این کلمه «انک لغوی مبین» در فارسی این‏طور باید ترجمه می‏شود حتما، حتما حتما یک حتماً مال «انّ»«انک» یک حتماً مال حملبری اسمیه یک حتما مال «لغوی» لام مفتوحه معنایش حتماً است «انک لغوی مبین» حتما حتما حتما کار تو غلط است تو حزب‏اللهی هستی آنها هم کافر اما روزی یک درگیری توی خیابان درست نیست ما اهداف بلند مدتی داریم تو مشتمان را باز می‏کنی انتقاد از خودی‏ها، در همه جا موعظه کارساز نیست گاهی هم زور لازم است من یک بار دیگر هم گفتم اجازه بدهید بگویم آقا زور خوب است ظلم بد است زور خوب است ظلم بد است منتهی در تاریخ هر کس زور داشته معمولاً ظلم کرده است این است که با هم قفل شده است کلافه شده به هم بتون آرمه شده زور خوب است ظلم بد است امیرالمؤمنین زور داشت اما ظلم نکرد در تاریخ هر کس زور دارد حالا… ما قدر اسلاممان را باید داشته باشیم اسلام می‏گوید زور داشته باشید «واعدوالهم مااستطعتم من قوه» هرچی می‏توانید در مقابل دشمن آماده باید باشید حتی فرمود ریش‏هایتان را توی جبهه رنگ بزنید که کفار نگویند مسلمانها ریش سفیدند و پیرند یعنی با رنگ مو هم، حتی فرمود توی جبهه یک دیگه آش هم می‏خواهید درست کنید ده تا دیگ بار بگذارید یک دیگش آش باشد نه تاش هم آب خالی پر از آب کنید همه زیر دیگها را روشن کنید که دیدبان دشمن که نگاه می‏کند توی تاریکی نگوید که اینها جمعیتشان کم است یک دیگ بار گذاشتند اون فکر کند جمعیت شما زیاد است حالا نمی‏داند 9 تایش آب خالی است یکی‏اش آب گوشت است یعنی باید آرایش نظامی‏تان جوری باشد که دشمن از دیگ خالی شما هم حساب کند در شعارها یک شعارهایی که می‏دهید باید جدی شعار بدهید امیرالمؤمنین فرمود «واللّه لاقتلن المعاویه» بخدا معاویه را می‏کشم بعد یواش گفت انشاء اللّه، انشاء اللّه را یواش گفت و آمد گفت یا علی چرا انشاءاللّه را یواش گفتی گفت شاید نکشتم گفت پس چرا همچین سفت می‏گویی می‏کشم گفت من به عنوان رهبر باید سفت حرف بزنم اما شاید هم رضای خدا اراده‏ی خدا چیز دیگری بود بنابراین من از موضع رهبری سفت می‏گویم می‏کشم ولی از آنجا که اراده‏ی خدا را نمی‏دانم می‏گویم انشاءاللّه بعضی‏ها می‏گویند این بچه شر است اتفاقاً بچه‏ی شر حدیث داریم بچه‏هایی که شرند بزرگ بشوند خوب می‏شوند.

وارستگی، نه وارفتگی

حضرت موسی دیروز یک مشت زد امروز هم می‏گوید: «ان اراد ان یبطش» باز مشتش را بلند کرد طرف گفت اوه دیروز هم یک نفر را کشتی مشتش را پایین آورد پیداست حضرت موسی هم زور داشت هم اراده داشت یعنی وارستگی غیر وارفتگی است ما می‏گوییم آقا بچه‏ی خوبی است همانطور آرام صبح قلقلکش می‏دهی غروب می‏خندد (خنده‏ی حضار) خوب این که خوب نیست که، بعضی‏ها خوب است وارفته‏اند وارفتگی ارزش نیست وارستگی ارزش است در زندگی حضرت امام از نوجوانی‏هایش چیزهایی نوشتند، چیزهایی نوشتند که چی بوده ایشان، بیست و دو سالش بود حضرت امام آمد قم از خمین، یک آدم 75 ساله بود این آقای 75 ساله مهم‏ترین شخصیت مملکتی در آن زمان بود. رقم یک چرندی گفت تا چرند گفت او 75 سالش بود مهم‏ترین شخصیت مملکتی در آن زمان، حاج آقا روح‏اللّه یعنی حضرت امام (رضوان اللّه تعالی علیه) 22 سالش از خمین آمده بود آیت اللّه بهاءالدّینی می‏گفت چنان زد توی گوش این پیرمرد این 22 ساله زد توی گوش این پیرمرد که عینکش چهار قطعه شد بعد وقتی 12 بهمن آمد توی بهشت زهرا به شاپور بختیار و حکومت بختیار گفت من توی دهن این دولت می‏زنم اون کسی که می‏گوید من توی دهن این دولت می‏زنم باید رگ زدنش را در 22 سالگی… جوانهایی که پای تلویزیون نشسته‏اید اگر بی‏رگ هستید بزرگ هم بشوید می‏شوید بی‏رگ، اگر رگ دارید باید حالا رگ داشته باشید، البته این را هم به شما بگویم نگویید آقای قرائتی تو مردم را می‏گویی حالا اگر یک پیرمرد محترمی 75 ساله ما بزنیم توی گوشش ببیند دو رقم متلک داریم بعضی متلک‏ها جاهل است آدم حرام‏زاده‏ای هم نیست شیطان هم نیست توطئه‏گر هم نیست این را پرش کردند یک چیزی می‏گوید خیلی هم حالیش نیست چی می‏گوید فحش هم ممکن است بدهد اما فحشش ریشه ندارد مایه ندارد آخه بعضی‏ها مایه دارند توی جنگ جمل هر کس فرار می‏کرد حضرت می‏فرمود تیراندازی بهش نکنید بگذار… اما در جنگ صفین هر کس هم فرار می‏کرد حضرت می‏فرمود بزن توی کمرش گفتند یا علی چرا دو رقم دستور می‏دهی فراری‏های جمل را می‏گویید نزنید فراری‏های جنگ صفین را می‏گویید بزنید چرا آنجا نزنیم آنجا بزنیم فرمود جنگ جمل طرف از بین رفت رهبر، دیگر این هم که فرار می‏کند جایی نیست که برود می‏رود که می‏رود که می‏رود که می‏رود برای همین کارش نداشته باشید اما در جنگ صفین معاویه زنده است همه اینهایی که دارند فرار می‏کنند باز می‏روند معاویه شارژشان می‏کند دو مرتبه مثل کپسول خالی‏ها می‏برند دوباره گازش می‏کنند دوباره برمی‏گردانند به آشپزخانه، این‏هایی که می‏روند شارژ می‏شوند به کمرشان هم بزنید اما اون که می‏رود که می‏رود که می‏رود کارشون… این طوریه فرق می‏کند کتش، پارچه‏ی عمامه‏ای با پارچه‏ی کت شلواری فرق می‏کند یک کسی گوشش درد می‏کرد گفت بکش گفت چرا گفت دندانم درد می‏کرد کشیدم خوب آن را می‏شود کشید این را نمی‏شود کشید فراری فراری فرق می‏کند فراری‏های صفین با فراری‏های اینها، ما دو تا متلک داریم یک متلک است از روی ناآگاهی است قرآن آیه دارد که افراد ناآگاه حالا یک فامیلی دارد یک چیزی گفت بردند خوردند دزدیدند چی چی چی اگر روی بی‏توجهی یک چیزی می‏گوید قرآن آیه‏اش این است «والکاظین الغیظ» یعنی قورتش بده شتر دیدی ندیدی، یا خودی است برادران یوسف به یوسف گفتند که نه هنوز نمی‏دانستند این یوسف است، چون توی چاهش انداختند و رفتند و بعد از سالها آمد بیرون و اسیر شد و زندان و سی، چهل سال کشید بعد اینها به هوای خریدن گندم رفتند یوسف را دیدند یوسف بهشان گفت یک لیوان گم شده گفت اگر هم گم شده ما یک داداشی داشتیم بچه‏گی‏ها اون هم بچه‏گی‏هایش دزد بود او نگفت او منم «فعرّفها و هم له منکرون» مثل امام زمان، امام زمان ما را می‏شناسد و ما او را نمی‏شناسیم امام زمان (علیه‏السلام) که ظهور کنند می‏گویند اِ من ایشان را دیده بودم اِ من ایشان را دیده بودم توی جامعه هست مردم «فعرّفها و هم له منکرون» یعنی یوسف برادرها را شناخت برادرها او را شناختند گاهی قرآن می‏گوید «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» آقا جاهل یک متلکی می‏گوید سلام علیکم هیچی نمی‏گوید اگر یک کسی عصبانی است خودی است مؤمن است مسلمان است حالا یک مشکلی پیدا کرده دارد فحش می‏دهد پیاز گران شده می‏گوید آقای قرائتی این چه مملکتی است می‏گویم برادر چی شده می‏گوید پیاز گران است مثلاً من می‏توانم پیاز ارزان کنم آمده دکان تافتونی سنگکی می‏خواهد می‏گویم ربطی به من ندارد که آقا برد، خورد، هر کس برده خورده چشمش کور شود هر کس خربزه خورده پای لرزش هم بنشیند بروید شکایت کنید ازش بگیرید به این چه گاهی افراد خودی‏اند منتهی‏ روی حساب عصبانیت یک چیزی می‏گویند قرآن می‏گوید: «والکاظمین الغیظ» غیظت را کظم کن «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً، واذا مرّوا بهم مرّوا کراما» اما گاهی شیطنت و پدرسوختگی است یعنی این خطا گرفته از فلان ماهواره که این حرف را بزند این شعارش مال آنجاست اگر خطا گرفته برخورد کن برخورد تند مثل معاویه، معاویه یک روز نشسته بود و توی جلسه عقیل وارد شد عقیل برادر حضرت علی بود خواست عقیل را بشکند گفت اوه، عقیل آمد «تبت یدا ابی‏لهب»، «ابی‏لهب»ی که خدا می‏گوید خدا مرگش بدهد بریده باد… ابولهب عموی همین آقاست که وارد شد یعنی خواست عقیل را بشکند گفت عقیل، گفت ابولهب عموی آقای عقیل است این از روی قرض و مرض گفت فوری هم عقیل قشنگ گفت اوه معاویه «وامرته حمّالة الحطب»، «حمالة الحطب» عمه‏ی تو است (خنده‏ی حضار) اگر «ابی‏لهب» عمو‏ی من است «حمالة الحطب» هم عمه‏ی تو است خوب این هم با هم دَر، عرض کنم به حضور جنابعالی که، بنابراین فرق می‏کند انسان باید قوی باشد امام وقتی می‏تواند بگوید من توی دهن این دولت می‏زنم به بختیار که رگش را داشته باشد موسی قوی بود حضرت ابراهیم فرمود: «تالله لاکیدّن اصنمکم» به خدا قسم همه‏ی بتهایتان را می‏شکنم چه جگری دارد یک دانه جوان «فتی یقال له ابراهیم» یک جوان با یک جوان مرد یک خداپرست روی کره‏ی زمین بود به تمام بت‏پرستها گفت به خدا قسم بتهایتان را تکه‏تکه می‏کنم از مخ تا کف پایش جگر بود مؤمن باید این رقمی باشد «اللهم انی اعوذ بک من الکسل» پناه می‏برم به تو از کسل افرادی هستند خیلی اصلش هنر تغییری جز والا تابستان گرم بود دیگر ما هم بی‏کار بودیم خوب تابستان که گرم بود سحرهایش که گرم نبود با رفیقت زنگ می‏زدی می‏گفتی آقا مطالعه‏ی ما از چهار صبح باشد تا ساعت هشت از چهار صبح تا هشت صبح خنک است پا می‏شدید مطالعه و بحث می‏کردید هوا که داغ بود استراحت می‏کردید همین که هوا داغ است این هم می‏گوید داغ است پس سه ماه تعطیل اصلاً هنر اینکه یک ساعت از کارش را تغییر بدهد ندارد خیلی شل است تابستانش می‏رود تغییر هنر را تغییر نده توی مجالس من خیلی دیدم توی مجالس افرادی می‏نشیند مثلاً حالا شما نگاه به من کنید، مثلاً من منبرم این آقا می‏آید اینجا می‏نشنید این پایین ردیف می‏نشیند پای دیوار آنوقت که نیم ساعت گردنش همچین می‏کند بابا گردنت درد می‏آید خوب پاشو اینجا بنشین این شهامتی که پا شود اینجا بنشیند ندارد حاضر است نیم‏ساعت هی گردنش را همچین کند ولی پا نمی‏شود بیاید آنجا بنشیند گاهی وقتها افرادی در این که پا شود اذان بگوید خجالت می‏کشد آقا نمازخوان نه من می‏روم نماز می‏خوانم می‏گوید حالا زشت است حالا زشته چیه پا شو. آخر عروسی است عروسی باشد نماز قضا می‏شود پاشو پارک است پارک باشد من نماز نخواندم اللّه اکبر، وسط پارک نماز بخوان اینقدر آدمهای ضعیف داریم اصلاً… یک وقت زمان ترور مِرُور بود دُسْتا پاسدار بردی ما فرستادند که ما ترور نشویم اینها نشستند و من می‏خواستم اینها را امتحان کنم چند تا تخمه‏ی کدو از خونمون برداشتم و ریختم توی جیبم و توی ماشین تخمه‏ی کدو را دادم به ایشان گفتم بشکن یک مرتبه دیدم یوزی را گذاشت زمین شروع کرد تخمه شکستن زنگ زدم به حفاظت که بابا این من را به تخمه‏ی کدو فروخت من خودم با تخمه‏ی کدو یوزی‏اش را گرفتم آدم هست که قلیانش می‏دهی نمازش قضا می‏شود می‏گویی غذا سرد می‏شود می‏گوید باشد بعدش والا حالا دخترعموها نشستند حالا باشد بعدش یعنی دخترعمه نمازش را می‏گیرد یک قلیون یک مشت تخمه‏ی کدو یک بستنی یک پارک آدم هم هست هیچی او را از خدا جدا نمی‏کند قرآن بخوانم «رجالُ لاتلهیم تجاره ولابیع ان ذکر اللّه» بهترین مشتری هم که آمد می‏گوید: «قدقامت الصلوه» می‏گوید آقا نماز مشتری از دستم می‏رود صبح تا حالا بیکار بودیم باشد خدا اگر می‏خواهد روزی من را بده بعداً بدهد نماز «رجال لاتلهیهم» قرآن می‏گوید این آیه مال کسانی است که تا صدای اذان را شنیدند بازار را تعطیل می‏کنند اصلاً کسی صدای اذان را شنید مشغول هر کاری بود انگار شراب می‏خورد یک بار دیگر بگویم هر کس صدای اذان را شنید مشغول کار دیگری بود انگار شراب می‏خورد چون قرآن می‏گوید شراب نخورید چون شراب خاصیتش این است «یصدکم عن ذکراللّه وعن الصلوة» شراب شما را از نماز بازمی‏دارد حالا اگر تجارت قالی من را از نماز واداشت آن هم خاصیت شراب را دارد نه یعنی حرام است و معامله باطل نه وقت ظهر شما معامله کنی معامله درست است حرام هم نیست اما خاصیت شراب را دارد حلالی است که ویتامین شراب را دارد شراب را قرآن می‏گوید نخور نمی‏گوید شراب نخور، برای چشمت، کلیه‏ات، قلبت، اعصابت، ریه و سنت ضرر دارد می‏گوید شراب تو را از نماز باز می‏دارد حالا اگر تخمه‏ی کدو ما را از نماز واداشت معامله و تجارت ما را، گفتگو و اخبار تلویزیون اخبار ورزشی ما را از نماز واداشت هر چیزی که ما را از نماز باز بدارد مثل شراب خوردن است در اینکه در اثر وضعی‏اش «یصدکم عن ذکراللّه و عن الصلوةَ» مواظب باشیم هیچ چیزی ما را از هدفهایمان باز ندارد یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

خیرخواهی برای فرد و جامعه

آیه‏ی 20 «وجاء رجل من اقصی المدینه سیعی» از دورترین نقطه شهر یک کسی دوید، دوید، گفت یا موسی، موسی گفت بله گفت «ان الملاء یاتمرون بک» آمد و گفت که موسی سران قوم در مورد تو دارند مشورت می‏کنند می‏خواهند تو را دستگیر کنند دَرّو، «فاخرج» خارج شو از این شهر فرار کن «انی لک من النصحین» من خیرخواه توام زود دَرّو، از این پیداست که اگر یک گاهی باید اطلاعات داد آقا ماشین تریاک از کرمان حرکت کرده از زاهدان وارد کرمان شد از مرز وارد ایران شد بابا حالا چکار داریم امنیت دارد مملکت اونهایی که می‏خورند… بابا تو که فهمیدی باید تلفن کنی چیزهایی که مصلحت عمومی است نباید بگوییم آقا حالا زن و بچه دارد نونش را آجر نکنیم فردا می‏گیرنش به ما چه بی‏تفاوتی نباید بشود کسانی که بی‏تفاوت‏اند قیامت هر چی توی جهنم جیغ بزنند خدا هم نسبت به اینها بی‏تفاوت است راجع به این بی‏تفاوتی بگویم به پیغمبرها می‏گفتند نمی‏خواهد بخوانی، بخوانی و نخوانی ما که ایمان نمی‏آوریم آیه‏اش را بخوانم «سواء علینا» مساوی است برای ما «اوعظتام لم تکن من الواعظین» چه واعظه باشی چه موعظه بکنی ما گوش بده نیستیم بی‏خود خسته نکن خودت را، آنوقت توی جهنم می‏سوزند هرچی جیغ می‏زنند آخرش به هم می‏گویند چه فایده‏ای «سؤاء علینا اجزعناام صبرنا» کسی که می‏گویند «سواء علینا او عَسْتَ» آنجا هم قیامت می‏گویند «سؤاء علینا اجزعنا» فرق نمی‏کند بگویی و نگویی آنجا هم می‏گویند فرق نمی‏کند که جیغ بکشیم یا جیغ نکشیم این به آن در گفتی فرق نمی‏کند بگی و نگی، اینجا هم فرق نمی‏کند جیغ بزنی یا نزنی، بی‏تفاوتی، بی‏تفاوتی است قرآن می‏گوید روز قیامت عده‏ای نابینااند می‏گوید خدا «لم حشرتنی اعطی» چرا من قیامت نابیناام «وقد کفت بصیرا» من توی دنیا چشم داشتم خطاب می‏رسد بله چشم داشتی اما حقایق را ندیدی کسی که چشم داشته باشد حق را نبیند اینجا کور است قیامت چیزها مجسّم می‏شود زبان انسان چنان مثل طناب دراز می‏شود می‏افتد روی زمین افراد لگد می‏کنند هی می‏گوید آخ، می‏گوید زبانی که در دنیا دراز شد از آن شهر آن شهر را گزید آخر غیبت… مثلاً من این تهرانم غیبت می‏کنم یک نفر را سنندج یک نفر را نمی‏دانم خرم‏آباد زبانی که از آن‏ور آنور را می‏گزد زبانی که اینجا اینقدر دراز است روز قیامت هم این زبان دراز می‏شود این زبان درازی دنیا است که اون زبان درازی قیامت را به عهده، چیز می‏کند باید مواظب باشیم بی‏تفاوت نباشیم تا دید دارند جلسه گرفتند که موسی را بگیرند «وجاء رجل من اقصاء المدینه سیعی» دوید،دوید گفت که «یموسی» موسی «ان الملاء یاتمرون بک» دارند دشمن، دارند توطئه می‏کنند بسیاری از مرزبانان بسیاری از کسانی که پای تلویزیون نشستند و خانه‏هایشان در منطقه‏ی مرز است اینها بهترین چشم نظام می‏توانند باشند خیلی وقتها من یک چیزی می‏دانم که بیست تا وزارت اطلاعات هم آنرا متوجه نشود در حفظ نظام همه‏مان باید بگوییم، نگوییم به من چه، به من چه ندارد گاهی وقتها من یک چیزی را فهمیدم سریع باید اطلاع بدهم چرا برای اینکه خطر برای افراد است موسی را می‏خواهند بکشند توطئه است حالا، ادامه فعلاً رسیدیم تا اینکه موسی را می‏خواهند بگیرند دنباله‏ی بحث را انشاءاللّه جلسه‏ی دیگر وظیفه‏ی ما چیست؟
خدایا! تو را به حق محمّد قَسَمَت می‏دهیم فهم دین عمل به دین نشد این تربیت دین خوی این را در ما زنده‏تر بفرما. (آمین)
با کمال تأسف الان آموزش دینی هست اما تربیت دینی نیست یعنی کلمه توی تعلیمات دینی نمره‏ی 20 می‏گیرد اما روش و منشش دینی نیست روش دین خوی دینی غیر علم دین است ممکن است کسی علم دینی داشته باشد خوی دینی نداشته باشد ممکن است کسی با دین داغ نشود اما پخته نشود فرق بین داغ و پخته می‏دانید چیه هر داغی سرد می‏شود ولی هیچ پخته‏ای خام نمی‏شود ممکن است کسی با دین داغ بشود اما پخته نشود ممکن است من توی دین بروم توی من نباید «یدخلون فی دین اللّه افواجاً» «یدخلون فی‏الدین اللّه» یعنی من توی دین می‏روم اما آیه‏ی دیگر می‏گوید: «ولما یدخل الایمان فی قلوبکم» من توی دین آمدم دین توی من نرفته.
خدایا! ما را از آنهایی که دین‏شناس دین باور اهل یقین، بصیر، حامی دین، متعهد، منتظر قرار بده. (آمین‏)
کسانی که در اسلام و ایمان ما سهم و نقشی داشتند جزای خیرشان بده. (آمین)
به بی‏تفاوتهای ما، تفاوت و تعهد مرحمت بفرما. (آمین)
مشکلات فرد و نظام و جامعه‏ی ما را حل کن. (آمین)
رهبر و دولت و امت و ناموس و نسل و مرز و انقلاب و عزت و جوانهای ما را و دنیای ما را آخرت ما را حفظ بفرما. (آمین‏)
«والسلام علیکم و رحمة اللّه‏»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 966
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست